جز
جایگزینی متن - 'بدهی' به 'بدهی'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'بدهی' به 'بدهی') |
||
خط ۲۳۴: | خط ۲۳۴: | ||
==ورود مسلم به [[قصر]] ابن زیاد== | ==ورود مسلم به [[قصر]] ابن زیاد== | ||
بالاخره پسر اشعث، حضرت مسلم را با چنان وضع ناگوار در حالی که صورتش به واسطه بریدگی لب مبارکش خونین بود به [[دارالاماره]] وارد کرد و موضوع [[امان]] را به اطلاع [[ابن زیاد]] رسانید ولی عبیدالله چون به [[اصول اخلاقی]] پای بند نبود و تنها به [[منافع]] خود و [[حکومت]] خود میاندیشید، برآشفت و گفت:به چه دلیل و از کجا به وی امان دادی تو را نفرستادیم به او امان | بالاخره پسر اشعث، حضرت مسلم را با چنان وضع ناگوار در حالی که صورتش به واسطه بریدگی لب مبارکش خونین بود به [[دارالاماره]] وارد کرد و موضوع [[امان]] را به اطلاع [[ابن زیاد]] رسانید ولی عبیدالله چون به [[اصول اخلاقی]] پای بند نبود و تنها به [[منافع]] خود و [[حکومت]] خود میاندیشید، برآشفت و گفت:به چه دلیل و از کجا به وی امان دادی تو را نفرستادیم به او امان بدهی<ref>در اسلام به امان مسلمان اهمیت بسیار داده شده و حتی در میدان نبرد، اگر یک سرباز دون پایه به جمعی از نیروهای دشمن امان دهد، امان او مورد پذیرش فرمانده خواهد بود، اما ابن زیاد، حاضر نشد امان نماینده خود محمد بن اشعث به مسلم بن عقیل را محترم شمارد و با کمال وقاحت امان او را زیر پای گذاشت تا بفهماند او هیچ بهرهای از اسلام نبرده اگرچه با نام حاکم اسلامی فرمانروائی میکند.</ref> بلکه تو را فرستادیم تا وی را دستگیر کنی. | ||
[[محمد بن اشعث]] دانست که عبیدالله برای او احترامی قائل نیست لذا چارهای جز سکوت ندید<ref> ارشاد مفید، ج۲، ص۶۰، و مدارک پیشین.</ref>. | [[محمد بن اشعث]] دانست که عبیدالله برای او احترامی قائل نیست لذا چارهای جز سکوت ندید<ref> ارشاد مفید، ج۲، ص۶۰، و مدارک پیشین.</ref>. |