جز
جایگزینی متن - 'سپاه عمر سعد' به 'سپاه عمر سعد'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'سپاه عمر سعد' به 'سپاه عمر سعد') |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
==سخن حبیب بن مظاهر با نماینده [[عمر سعد]]== | ==سخن حبیب بن مظاهر با نماینده [[عمر سعد]]== | ||
[[طبری]] و دیگر مؤرخان از [[ابومخنف]] [[نقل]] میکنند: وقتی [[عمر سعد]] با چهار هزار نیرو، وارد [[کربلا]] شد، ابتدا خواست [[عزرة بن قیس أحمسی]] را به عنوان [[نماینده]] خود نزد حضرت بفرستد، اما او چون از جمله کسانی بود که برای [[امام]]{{ع}} [[نامه]] [[دعوت]] نوشته بود، حیا کرد [[خدمت]] آقا برود، [[عمر سعد]] به هر کدام از بزرگان [[کوفه]] که [[نامه]] برای [[دعوت]] [[امام]]{{ع}} داده بودند، پیشنهاد داد، حاضر نشدند [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} بروند و از او سؤال کنند برای چه به این دیار و به چه قصدی آمده است؟ لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] که مردی سفاک و بیباک بود، حاضر شد به نزد [[امام حسین]]{{ع}} برود و ببیند حضرت برای چه به این دیار آمده و قصد او چیست؟ اما [[ابو ثمامه صائدی]] که [[کثیر بن عبدالله شعبی]] را میشناخت که او مردی [[جسور]] و هتاک است، جلو او را گرفت و گفت: باید شمشیرت را بگذاری بعد وارد [[خیمه]] آقا [[امام حسین]]{{ع}} شوی؟ [[کثیر بن عبدالله شعبی]] حاضر نشد بدون [[شمشیر]] بر [[امام]]{{ع}} وارد شود اما [[ابو ثمامه]] این بار باوفای [[کربلا]] هم اجازه نداد او وارد شود لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] به [[سپاه | [[طبری]] و دیگر مؤرخان از [[ابومخنف]] [[نقل]] میکنند: وقتی [[عمر سعد]] با چهار هزار نیرو، وارد [[کربلا]] شد، ابتدا خواست [[عزرة بن قیس أحمسی]] را به عنوان [[نماینده]] خود نزد حضرت بفرستد، اما او چون از جمله کسانی بود که برای [[امام]]{{ع}} [[نامه]] [[دعوت]] نوشته بود، حیا کرد [[خدمت]] آقا برود، [[عمر سعد]] به هر کدام از بزرگان [[کوفه]] که [[نامه]] برای [[دعوت]] [[امام]]{{ع}} داده بودند، پیشنهاد داد، حاضر نشدند [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} بروند و از او سؤال کنند برای چه به این دیار و به چه قصدی آمده است؟ لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] که مردی سفاک و بیباک بود، حاضر شد به نزد [[امام حسین]]{{ع}} برود و ببیند حضرت برای چه به این دیار آمده و قصد او چیست؟ اما [[ابو ثمامه صائدی]] که [[کثیر بن عبدالله شعبی]] را میشناخت که او مردی [[جسور]] و هتاک است، جلو او را گرفت و گفت: باید شمشیرت را بگذاری بعد وارد [[خیمه]] آقا [[امام حسین]]{{ع}} شوی؟ [[کثیر بن عبدالله شعبی]] حاضر نشد بدون [[شمشیر]] بر [[امام]]{{ع}} وارد شود اما [[ابو ثمامه]] این بار باوفای [[کربلا]] هم اجازه نداد او وارد شود لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] به [[سپاه عمر سعد]] بدون نتیجه مراجعت کرد. | ||
[[ابن سعد]] این مرتبه [[قرة بن قیس حنظلی]] را برای گفت و گو با [[حضرت حسین]]{{ع}} اعزام کرد که برای چه به این جا آمده و چه میخواهد؟ وقتی [[قرة بن قیس حنظلی]] میآمد، [[امام]]{{ع}} فرمود: "آیا کسی این مرد را میشناسد؟" حبیب بن مظاهر عرض کرد: بله یابن [[رسول الله]]، این مرد از [[طایفه]] [[حنظله]] تمیمی و مادرش از [[قبیله]] ما و پسر [[خواهر]] ماست و من او را به [[حُسن]] [[عقیده]] میشناسم و [[باور]] ندارم که به اینجا و در این [[کارزار]] آمده باشد، تا آنکه [[قرة بن قیس حنظلی]] جلو آمد، به [[ساحت]] [[مقدس]] [[ابا عبدالله]] الحسین{{ع}} نزدیک شد و [[سلام]] کرد و [[پیام]] [[عمر سعد]] را به عرض [[امام]]{{ع}} رسانید. [[سیدالشهدا]] در پاسخ او فرمود: [[اهل]] [[شهر]] شما ([[مردم کوفه]]) به من [[نامه]] نوشتهاند و مرا به شهرتان [[دعوت]] کردهاند، لذا من به [[دعوت]] آنان به این جا آمدهام، اگر ناراحتید من خود بر میگردم<ref>{{متن حدیث|كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ مِصْرِكُمْ هَذَا: أَنِ اقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْكُمْ}}</ref>. | [[ابن سعد]] این مرتبه [[قرة بن قیس حنظلی]] را برای گفت و گو با [[حضرت حسین]]{{ع}} اعزام کرد که برای چه به این جا آمده و چه میخواهد؟ وقتی [[قرة بن قیس حنظلی]] میآمد، [[امام]]{{ع}} فرمود: "آیا کسی این مرد را میشناسد؟" حبیب بن مظاهر عرض کرد: بله یابن [[رسول الله]]، این مرد از [[طایفه]] [[حنظله]] تمیمی و مادرش از [[قبیله]] ما و پسر [[خواهر]] ماست و من او را به [[حُسن]] [[عقیده]] میشناسم و [[باور]] ندارم که به اینجا و در این [[کارزار]] آمده باشد، تا آنکه [[قرة بن قیس حنظلی]] جلو آمد، به [[ساحت]] [[مقدس]] [[ابا عبدالله]] الحسین{{ع}} نزدیک شد و [[سلام]] کرد و [[پیام]] [[عمر سعد]] را به عرض [[امام]]{{ع}} رسانید. [[سیدالشهدا]] در پاسخ او فرمود: [[اهل]] [[شهر]] شما ([[مردم کوفه]]) به من [[نامه]] نوشتهاند و مرا به شهرتان [[دعوت]] کردهاند، لذا من به [[دعوت]] آنان به این جا آمدهام، اگر ناراحتید من خود بر میگردم<ref>{{متن حدیث|كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ مِصْرِكُمْ هَذَا: أَنِ اقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْكُمْ}}</ref>. |