جون بن حوی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۹: خط ۱۹:


[[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} [[روایت]] می‌‌کند که: «من در آن شبی که فردای آن پدرم به [[شهادت]] رسید [[بیمار]] بودم و عمه‌ام [[زینب]] مرا [[پرستاری]] می‌‌کرد، در این حال پدرم در خیمه مخصوص خود (گویا خیمه اسلحه‌خانه بوده است) [[خلوت]] کرده و تنها جون غلام سابق [[ابوذر غفاری]] در کنار او بود و پدرم را در تعمیر و اصلاح شمشیرها و نیزه‌ها یاری می‌‌رساند، و پدرم این اشعاری که بوی [[فراق]] و شهادت از آن می‌‌آمد خواند و چنین می‌‌گفت:
[[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} [[روایت]] می‌‌کند که: «من در آن شبی که فردای آن پدرم به [[شهادت]] رسید [[بیمار]] بودم و عمه‌ام [[زینب]] مرا [[پرستاری]] می‌‌کرد، در این حال پدرم در خیمه مخصوص خود (گویا خیمه اسلحه‌خانه بوده است) [[خلوت]] کرده و تنها جون غلام سابق [[ابوذر غفاری]] در کنار او بود و پدرم را در تعمیر و اصلاح شمشیرها و نیزه‌ها یاری می‌‌رساند، و پدرم این اشعاری که بوی [[فراق]] و شهادت از آن می‌‌آمد خواند و چنین می‌‌گفت:
 
{{شعر}}
{{عربی|"يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِ‏ كَمْ‏ لَكَ‏ بِالْإِشْرَاقِ‏ وَ الْأَصِيلِ‏"‏}}
{{ب|''يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِ''|2=''كَمْ‏ لَكَ‏ بِالْإِشْرَاقِ‏ وَالْأَصِيلِ‏''}}
 
{{ب|''مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ''|2=''وَالدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ''}}
{{عربی|"مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ‏ وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ‏"‏}}
{{ب|''وَإِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ''|2=''وَكُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي''}}
 
{{پایان شعر}}
{{عربی|"وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ‏ وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي"‏}}؛
:ای [[روزگار]]، اف بر تو باد که [[دوست]] [[بدی]] هستی، چه [[صبح و شام]]، صاحب و طالب [[حق]] را نابود می‌‌سازی و روزگار بدل نمی‌پذیرد، همانا امور به [[خدای بزرگ]] باز می‌‌گردد و هر موجود زنده‌ای به راهی که من می‌‌روم خواهد رفت.
 
ای [[روزگار]]، اف بر تو باد که [[دوست]] [[بدی]] هستی، چه [[صبح و شام]]، صاحب و طالب [[حق]] را نابود می‌‌سازی و روزگار بدل نمی‌پذیرد، همانا امور به [[خدای بزرگ]] باز می‌‌گردد و هر موجود زنده‌ای به راهی که من می‌‌روم خواهد رفت.


پدرم این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد، من دانستم که [[پدر]] مهیای [[مرگ]] شده لذا [[گریه]] گلویم را گرفت لکن خود را [[حفظ]] کردم ولی دانستم که [[بلا]] نازل شده است، اما عمه‌ام زینب چون این اشعار را از پدرم شنید [[طاقت]] نیاورد و به خیمه حضرتش رفت و ناله و فغان سرداد و گفت: «وای از بی‌برادری، کاش پیش از این مرده بودم به این [[روز]] را نمی‌دیدم - من، امروز بی‌مادر می‌‌شوم، امروز بی‌پدر و بی‌برادر می‌‌شوم، ای [[جانشین]] گذشتگان و ای [[پناه]] باقی ماندگان»<ref>{{متن حدیث|وَا ثُكْلَاهْ لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاةَ الْيَوْمَ‏ مَاتَتْ‏ أُمِّي‏ فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ وَ أَخِي الْحَسَنُ يَا خَلِيفَةَ الْمَاضِينَ وَ ثِمَالَ الْبَاقِينَ}}</ref>
پدرم این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد، من دانستم که [[پدر]] مهیای [[مرگ]] شده لذا [[گریه]] گلویم را گرفت لکن خود را [[حفظ]] کردم ولی دانستم که [[بلا]] نازل شده است، اما عمه‌ام زینب چون این اشعار را از پدرم شنید [[طاقت]] نیاورد و به خیمه حضرتش رفت و ناله و فغان سرداد و گفت: «وای از بی‌برادری، کاش پیش از این مرده بودم به این [[روز]] را نمی‌دیدم - من، امروز بی‌مادر می‌‌شوم، امروز بی‌پدر و بی‌برادر می‌‌شوم، ای [[جانشین]] گذشتگان و ای [[پناه]] باقی ماندگان»<ref>{{متن حدیث|وَا ثُكْلَاهْ لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاةَ الْيَوْمَ‏ مَاتَتْ‏ أُمِّي‏ فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ وَ أَخِي الْحَسَنُ يَا خَلِيفَةَ الْمَاضِينَ وَ ثِمَالَ الْبَاقِينَ}}</ref>
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش