سکینه دختر امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل...» ایجاد کرد)
 
خط ۵۸: خط ۵۸:
==سکینه با کاروان [[اسیران]]==
==سکینه با کاروان [[اسیران]]==
پس از [[شهادت امام]] دوره [[اسارت]] [[زنان]] [[هاشمی]] آغاز می‌شود. نوشته‌اند [[دشمن]] وقتی که زنان را از میان کشته‌ها عبور داد، [[سکینه]] خود را روی [[جسد]] [[پدر]] انداخت و آن را در آغوش گرفت.
پس از [[شهادت امام]] دوره [[اسارت]] [[زنان]] [[هاشمی]] آغاز می‌شود. نوشته‌اند [[دشمن]] وقتی که زنان را از میان کشته‌ها عبور داد، [[سکینه]] خود را روی [[جسد]] [[پدر]] انداخت و آن را در آغوش گرفت.
در اثر [[گریه]] بی‌هوش شد و در آن حالت شنید که پدرش می‌فرماید:
در اثر [[گریه]] بی‌هوش شد و در آن حالت شنید که پدرش می‌فرماید:
{{متن حدیث|شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي}}
{{شعر}}
[[شیعیان]] من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از [[غریب]] یا شهیدی سخن به میان آمد بر من گریه کنید.
{{ب|''شِيعَتِي مَهْمَا مَاءً عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي''|2=''أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي''}}
{{پایان شعر}}
:[[شیعیان]] من! هر گاه آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید، یا اگر از [[غریب]] یا شهیدی سخن به میان آمد بر من گریه کنید.
 
سکینه جسد پدر را رها نمی‌کرد، تا این که گروهی از [[اعراب]] وی را با [[زور]] از [[بدن]] پدر جدا کردند<ref>الملهوف، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۸۵۴.</ref>.
سکینه جسد پدر را رها نمی‌کرد، تا این که گروهی از [[اعراب]] وی را با [[زور]] از [[بدن]] پدر جدا کردند<ref>الملهوف، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۸۵۴.</ref>.
[[روز یازدهم محرم]]، او همراه دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] در حالی که بر شتر برهنه سوار بود، از [[کربلا]] به [[کوفه]] و [[شام]] به [[اسارت]] برده شد<ref>شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۹؛ نفس المهموم، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۹۲.</ref>. در طول اسارت کوفه گزارش خاصی از سکینه در دست نیست. گویا [[غم]] و [[اندوه]] شدید سکینه در [[شهادت]] پدر، [[برادران]] و [[خویشان]] زمینه هر گونه گزارشی را از بین برده است.
 
ورود کاروان [[اسیران]] به شام
[[روز یازدهم محرم]]، او همراه دیگر [[زنان]] [[هاشمی]] در حالی که بر شتر برهنه سوار بود، از [[کربلا]] به [[کوفه]] و [[شام]] به [[اسارت]] برده شد<ref>شرح الاخبار، ج۳، ص۱۹۹؛ نفس المهموم، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۹۲.</ref>. در طول اسارت کوفه گزارش خاصی از سکینه در دست نیست. گویا [[غم]] و [[اندوه]] شدید سکینه در [[شهادت]] پدر، [[برادران]] و [[خویشان]] زمینه هر گونه گزارشی را از بین برده است.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۳۸.</ref>
کاروان اسیران در اول ماه صفر [[سال ۶۱ ق]]. به شام وارد شدند. [[سهل ساعدی]] می‌گوید: پنداشتم [[مردم]] شام جشنی دارند که من از آن بی‌خبرم، پرسیدم: آیا [[عید]] است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبه‌ای؟ گفتم: من [[سهل]] بن ساعدی از [[اصحاب]] پیامبرم. گفتند: [[تعجب]] است ای سعد که از [[آسمان]] [[خون]] نمی‌بارد و [[زمین]] اهلش را فرو نمی‌برد؟ این [[سر حسین]] و [[یاران]] اوست که از [[عراق]] به شام [[هدیه]] میآورند و مردم [[شادی]] می‌کنند؟ در کنار دروازه ایستادم، تا این که [[پرچم‌ها]] رسیدند. مردی در جلو نیزه‌ای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به [[پیامبر]] داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و [[کودکان]] میآمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: [[سکینه دختر امام حسین]]. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این [[سر مقدس]] را می‌برد، بگو از ما جلوتر حرکت کند، تا [[مردم]] به نگاه کردن آن مشغول شوند و به [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[چشم]] ندوزند. [[سهل]] به سرعت رفت و چهارصد [[دینار]] به نیزه دار داد. او نیز [[سر مطهر]] را از میان [[زنان]] بیرون برد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.</ref>.
 
==ورود کاروان [[اسیران]] به شام==
کاروان اسیران در اول ماه صفر سال ۶۱ ق. به شام وارد شدند. [[سهل ساعدی]] می‌گوید: پنداشتم [[مردم]] شام جشنی دارند که من از آن بی‌خبرم، پرسیدم: آیا [[عید]] است؟ گفتند: ای پیرمرد! مثل این که غریبه‌ای؟ گفتم: من [[سهل بن ساعدی]] از [[اصحاب]] پیامبرم. گفتند: [[تعجب]] است ای سعد که از [[آسمان]] [[خون]] نمی‌بارد و [[زمین]] اهلش را فرو نمی‌برد؟ این [[سر حسین]] و [[یاران]] اوست که از [[عراق]] به شام [[هدیه]] می‌آورند و مردم [[شادی]] می‌کنند؟
 
در کنار دروازه ایستادم، تا این که [[پرچم‌ها]] رسیدند. مردی در جلو نیزه‌ای بلند در دست داشت و سر حسین که شباهتی تمام به [[پیامبر]] داشت، بالای نیزه بود. به دنبال آن کاروان زنان و [[کودکان]] می‌آمدند. جلو رفتم و از یکی از آنان پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: [[سکینه دختر امام حسین]]. خودم را معرفی کردم و گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: به نیزه داری که این [[سر مقدس]] را می‌برد، بگو از ما جلوتر حرکت کند، تا [[مردم]] به نگاه کردن آن مشغول شوند و به [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[چشم]] ندوزند. [[سهل]] به سرعت رفت و چهارصد [[دینار]] به نیزه دار داد. او نیز [[سر مطهر]] را از میان [[زنان]] بیرون برد<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۶۸؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۸.</ref>.
 
از گزارش یاد شده دو نکته مهم به دست می‌آید:
از گزارش یاد شده دو نکته مهم به دست می‌آید:
۱. از سخنانی که بین [[سهل ساعدی]] و برخی از مردم [[شام]] رد و بدل شده است، استفاده می‌شود در شام نیز [[جان]] [[بیداری]] که [[حق اهل بیت]] را میشناختند وجود داشته است. بدون تردید این گروه از مردم با الگو‌گیری از [[اهل بیت]] در بیداری مردم و افشای چهره [[یزید]] و [[امویان]] نقش داشته‌اند و اهل بیت را [[یاری]] رسانده‌اند.
#از سخنانی که بین [[سهل ساعدی]] و برخی از مردم [[شام]] رد و بدل شده است، استفاده می‌شود در شام نیز [[جان]] [[بیداری]] که [[حق اهل بیت]] را می‌شناختند وجود داشته است. بدون تردید این گروه از مردم با الگو‌گیری از [[اهل بیت]] در بیداری مردم و افشای چهره [[یزید]] و [[امویان]] نقش داشته‌اند و اهل بیت را [[یاری]] رسانده‌اند.
۲. گزارش یاد شده اهمیت دادن [[سکینه]] همانند دیگر اهل بیت را به [[حفظ]] [[حجاب]] می‌رساند. او با این که [[غم]] و غصه‌های فراوان دارد و از سفری باز گشته که [[آزار]] و اذیت‌های زیادی را متحمل شده است، تنها در [[اندیشه]] حفظ حجاب خویش است. در گزارش دیگری آمده است: وقتی زنان را وارد مجلس یزید کردند، از نام آنها پرسید و خطاب به [[حضرت]] سکینه گفت: این [[زن]] کیست؟ گفتند: [[سکینه دختر حسین]] است. یزیدگفت: تو سکینه هستی؟ سکینه گریست و به قدری ناراحت شد که نزدیک بود جان بسپارد. یزید گفت: چرا [[گریه]] میکنی؟ فرمود: چگونه گریه نکند کسی که [[پوشش]] ندارد، تا صورتش را از نگاه تو و [[اهل]] مجلس بپوشاند؟ یزید گفت: ای سکینه پدرت [[حق]] مرا منکر شد، [[قطع رحم]] با من کرد و در [[ریاست]] با من [[ستیز]] نمود. سکینه گریست و فرمود: ای یزید! از کشتن پدرم خوش حال مباش. او پیرو [[خدا]] و رسولش بود و [[دعوت حق]] را لبیک گفت و به [[سعادت]] رسید، ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست می‌کنند. خود را برای آن [[روز]] آماده [[پاسخ گویی]] کن، ولی از کجا معلوم که تو بتوانی پاسخ بدهی؟ [[یزید]] گفت: ساکت باش پدرت بر من حقی نداشت<ref>معالی السبطین، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.
#گزارش یاد شده اهمیت دادن [[سکینه]] همانند دیگر اهل بیت را به [[حفظ]] [[حجاب]] می‌رساند. او با این که [[غم]] و غصه‌های فراوان دارد و از سفری باز گشته که [[آزار]] و اذیت‌های زیادی را متحمل شده است، تنها در [[اندیشه]] حفظ حجاب خویش است.
[[سکینه]] در مجلس یزید
در گزارش دیگری آمده است: وقتی زنان را وارد مجلس یزید کردند، از نام آنها پرسید و خطاب به [[حضرت]] سکینه گفت: این [[زن]] کیست؟ گفتند: [[سکینه دختر حسین]] است. یزید گفت: تو سکینه هستی؟ سکینه گریست و به قدری ناراحت شد که نزدیک بود جان بسپارد. یزید گفت: چرا [[گریه]] میکنی؟ فرمود: چگونه گریه نکند کسی که [[پوشش]] ندارد، تا صورتش را از نگاه تو و [[اهل]] مجلس بپوشاند؟ یزید گفت: ای سکینه پدرت [[حق]] مرا منکر شد، [[قطع رحم]] با من کرد و در [[ریاست]] با من [[ستیز]] نمود. سکینه گریست و فرمود: ای یزید! از کشتن پدرم خوش حال مباش. او پیرو [[خدا]] و رسولش بود و [[دعوت حق]] را لبیک گفت و به [[سعادت]] رسید، ولی روزی خواهد آمد که تو را بازخواست می‌کنند. خود را برای آن [[روز]] آماده [[پاسخ گویی]] کن، ولی از کجا معلوم که تو بتوانی پاسخ بدهی؟ [[یزید]] گفت: ساکت باش پدرت بر من حقی نداشت <ref>معالی السبطین، ج۲، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۳۹-۲۴۰.</ref>
[[امام محمد باقر]]{{ع}} می‌فرماید: هنگامی که [[اهل بیت امام حسین]] را در روز و با صورت‌های باز به مجلس یزید بردند، [[مردم]] [[شام]] گفتند: اسیرانی نیکو‌تر از اینان ندیده ایم. سپس سؤال کردند: شما چه کسانی هستید؟ [[حضرت]] سکینه فرمود: ما [[اسیران]] [[خاندان]] پیامبریم<ref>امالی صدوق، ص۱۴۱، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶۹، قرب الاسناد، ص۲۶؛ نفس المهموم، ص۳۹۶.</ref>. این جمله کوتاه پرسش‌هایی را برای مردم شام ایجاد کرد؛ از جمله با یک دیگر می‌‌گفتند: اگر اینان از خاندان پیامبرند، چرا یزید آنان را به اسیری گرفته است؟ برخی از آنان که آشنایی بیشتری با [[اسلام]] داشتند، می‌‌گفتند: آیا این دست مزد حضرت [[رسالت]] است که فرمود:
 
==[[سکینه]] در مجلس یزید==
[[امام محمد باقر]]{{ع}} می‌فرماید: هنگامی که [[اهل بیت امام حسین]] را در روز و با صورت‌های باز به مجلس یزید بردند، [[مردم]] [[شام]] گفتند: اسیرانی نیکو‌تر از اینان ندیده‌ایم. سپس سؤال کردند: شما چه کسانی هستید؟ [[حضرت]] سکینه فرمود: ما [[اسیران]] [[خاندان]] پیامبریم <ref>امالی صدوق، ص۱۴۱، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۶۹، قرب الاسناد، ص۲۶؛ نفس المهموم، ص۳۹۶.</ref>.  
 
این جمله کوتاه پرسش‌هایی را برای مردم شام ایجاد کرد؛ از جمله با یک دیگر می‌‌گفتند: اگر اینان از خاندان پیامبرند، چرا یزید آنان را به اسیری گرفته است؟ برخی از آنان که آشنایی بیشتری با [[اسلام]] داشتند، می‌‌گفتند: آیا این دست مزد حضرت [[رسالت]] است که فرمود:
{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>.
{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>.
این گونه مسائل است که پرده از چهره یزید کنار زده سبب دگرگونی و [[تحول]] مردم شام می‌شود، به گونه‌ای که یزید ناچار می‌شود از کاری که با [[امام]] و یارانش و [[اهل]] بیتش انجام داده بود، اظهار [[پشیمانی]] کرده [[گناه]] آن را به گردن [[ابن زیاد]] بیندازد. گردانندگان مجلس یزید، فاطمه و سکینه را جایی نشانده بودند که سر [[بریده]] [[پدر]] را نبینند، وقتی کوشیدند سر [[مبارک]] پدر را ببینند، ناگهان چشم شان به صحنه‌ای افتاد که یزید [[ملعون]] با [[چوب خیزران]] بر [[لب و دندان]] پدرشان میزد. صدای [[گریه]] آن دو بلند شد، به گونه‌ای که زن‌های یزید و [[دختران]] [[معاویه]] به گریه افتادند. سر انجام آن دو بی‌تاب گشته به عمه خود [[زینب]] [[پناه]] بردند و گفتند:
 
{{عربی|یا عمتاه ان یزیدا ینکث ثنایا ابینا بقضیبه}}<ref>الکامل، ج۴، ص۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۸.</ref>؛
این‌گونه مسائل است که پرده از چهره یزید کنار زده سبب دگرگونی و [[تحول]] مردم شام می‌شود، به گونه‌ای که یزید ناچار می‌شود از کاری که با [[امام]] و یارانش و [[اهل]] بیتش انجام داده بود، اظهار [[پشیمانی]] کرده [[گناه]] آن را به گردن [[ابن زیاد]] بیندازد. گردانندگان مجلس یزید، فاطمه و سکینه را جایی نشانده بودند که سر [[بریده]] [[پدر]] را نبینند، وقتی کوشیدند سر [[مبارک]] پدر را ببینند، ناگهان چشم شان به صحنه‌ای افتاد که یزید [[ملعون]] با [[چوب خیزران]] بر [[لب و دندان]] پدرشان میزد. صدای [[گریه]] آن دو بلند شد، به گونه‌ای که زن‌های یزید و [[دختران]] [[معاویه]] به گریه افتادند. سرانجام آن دو بی‌تاب گشته به عمه خود [[زینب]] [[پناه]] بردند و گفتند: «عمه [[جان]]! [[یزید]] با چوب‌دستی خود به دندان‌های پیشین پدرمان می‌زند»<ref>{{عربی|یا عمتاه ان یزیدا ینکث ثنایا ابینا بقضیبه}}الکامل، ج۴، ص۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۹؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۸.</ref>؛
عمه [[جان]]! [[یزید]] با چوب‌دستی خود به دندان‌های پیشین پدرمان میزند.
 
[[سکینه]] می‌گوید:
[[سکینه]] می‌گوید: «به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را سخت دل‌تر، کافرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم»<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لَا رَأَيْتُ كَافِراً وَ لَا مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لَا أَجْفَى مِنْهُ}}؛ امالی صدوق، ص۱۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۴۰-۲۴۱.</ref>
{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لَا رَأَيْتُ كَافِراً وَ لَا مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لَا أَجْفَى مِنْهُ}}<ref>امالی صدوق، ص۱۴۱؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۵۵.</ref>؛
 
به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را سخت دل‌تر، کافرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم.
==[[خواب]] سکینه در [[شام]]==
[[خواب]] سکینه در [[شام]]
سکینه پس از آنکه چند روزی در شام بودند، خوابی دید که برخی کتاب‌ها مشروح آن را آورده‌اند. بخشی از آن چنین است:
سکینه پس از آنکه چند روزی در شام بودند، خوابی دید که برخی کتاب‌ها مشروح آن را آورده‌اند. بخشی از آن چنین است:
دیدم زنی در هودجی نشسته و دستان خود را روی سر گذاشته است. پرسیدم: این [[زن]] کیست؟ گفتند: او [[فاطمه دختر محمد]] و [[مادر]] [[پدر]] توست. گفتم: به خدا سوگند! نزد او میروم و ستم‌هایی که به ما شده است به وی میگویم. سپس با سرعت به سوی او رفتم و برابرش ایستادم و در حالی که میگریستم، گفتم: مادرجان، به خدا سوگند! [[حق]] ما را [[انکار]]، جمع ما را پراکنده و [[حریم]] ما را هتک کردند. مادرجان، به خدا سوگند! پدرمان حسین را کشتند. فرمود: سکینه جانم دیگر نگو؛ زیرا بند دلم را پاره کردی و جگرم را شکافتی. این پیراهن پدرت حسین است که از من دور نمی‌شود تا با این پیراهن خدا را [[دیدار]] کنم<ref>الملهوف، ص۲۲۰؛ مثیر الاحزان، ص۱۰۴؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۴ – ۱۹۵؛ منتهی الامال، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. در این [[روایت]] آمده است که وقتی یزید این خواب را شنید، به صورت خود سیلی زد و گفت: مرا چه به [[کشتن حسین]]!
 
نکته‌ای مهم
دیدم زنی در هودجی نشسته و دستان خود را روی سر گذاشته است. پرسیدم: این [[زن]] کیست؟ گفتند: او [[فاطمه دختر محمد]] و [[مادر]] [[پدر]] توست. گفتم: به خدا سوگند! نزد او میروم و ستم‌هایی که به ما شده است به وی می‌گویم. سپس با سرعت به سوی او رفتم و برابرش ایستادم و در حالی که میگریستم، گفتم: مادر جان، به خدا سوگند! [[حق]] ما را [[انکار]]، جمع ما را پراکنده و [[حریم]] ما را هتک کردند. مادر جان، به خدا سوگند! پدرمان حسین را کشتند. فرمود: سکینه جانم دیگر نگو؛ زیرا بند دلم را پاره کردی و جگرم را شکافتی. این پیراهن پدرت حسین است که از من دور نمی‌شود تا با این پیراهن خدا را [[دیدار]] کنم<ref>الملهوف، ص۲۲۰؛ مثیر الاحزان، ص۱۰۴؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۴ – ۱۹۵؛ منتهی الامال، ج۱، ص۴۴۰.</ref>. در این [[روایت]] آمده است که وقتی یزید این خواب را شنید، به صورت خود سیلی زد و گفت: مرا چه به [[کشتن حسین]]!
درباره [[امام حسین]]{{ع}} و [[اهل بیت]] آن [[حضرت]] یا دیگر [[امامان]] خواب‌هایی نقل می‌شود که به تناسب این بحث اشاره‌ای به تحلیل و بررسی چنین خواب‌هایی مفید و مناسب مینماید. شماری بر این نظرند خواب‌های شگفت و [[غریب]] در [[مدح]] و سوگ [[پیامبر]]{{صل}} و اهل بیت{{عم}} و هر چه فاجعه آمیزتر نشان دادن رویداد [[غم]] انگیز [[کربلا]]، نه [[دروغ]] است و نه [[تحریف]] و از دایره تحریف خارج است.
 
'''نکته‌ای مهم'''
درباره [[امام حسین]]{{ع}} و [[اهل بیت]] آن [[حضرت]] یا دیگر [[امامان]] خواب‌هایی نقل می‌شود که به تناسب این بحث اشاره‌ای به تحلیل و بررسی چنین خواب‌هایی مفید و مناسب می‌نماید. شماری بر این نظرند خواب‌های شگفت و [[غریب]] در [[مدح]] و سوگ [[پیامبر]]{{صل}} و اهل بیت{{عم}} و هر چه فاجعه آمیزتر نشان دادن رویداد [[غم]] انگیز [[کربلا]]، نه [[دروغ]] است و نه [[تحریف]] و از دایره تحریف خارج است.
 
در پاسخ اینان باید گفت: روی هر چیزی که به [[معصومان]] و [[اهل بیت]]{{عم}} نسبت داده می‌شود، باید دقیق بود و درنگ کرد. نسبت دادن [[رفتار]] و گفتاری به معصومان{{عم}} [[خواب]] و [[بیداری]] ندارد. این که بگوییم: فلانی [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام حسین]]{{ع}} را در [[خواب]] دید و آن بزرگواران چنین و چنان فرمودند یا چنین و چنان کردند، نسبت است. این خواب را اگر شخص [[پارسا]]، [[صالح]]، [[اهل]] معنا و دارای [[شناخت]] و بینشِ درست دیده باشد، هیچ گونه [[ناسازگاری]] با [[قرآن]] و سخنان معصومان و [[شرع]] انور نداشته باشد، سبب پیرایه بستن به [[دین]] نگردد، تکلیفی افزون بر آنچه شرع انور روا دانسته و [[فرمان]] به آن داده بر دوش [[مردم]] نیفکند و هیچ‌گونه برخوردی گرچه کم رنگ با اصول مسلّم نداشته باشد، نقل آن رواست. در هرصورت خواب هیچ‌گونه [[سندیت]] و [[حجیت شرعی]] ندارد.
در پاسخ اینان باید گفت: روی هر چیزی که به [[معصومان]] و [[اهل بیت]]{{عم}} نسبت داده می‌شود، باید دقیق بود و درنگ کرد. نسبت دادن [[رفتار]] و گفتاری به معصومان{{عم}} [[خواب]] و [[بیداری]] ندارد. این که بگوییم: فلانی [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام حسین]]{{ع}} را در [[خواب]] دید و آن بزرگواران چنین و چنان فرمودند یا چنین و چنان کردند، نسبت است. این خواب را اگر شخص [[پارسا]]، [[صالح]]، [[اهل]] معنا و دارای [[شناخت]] و بینشِ درست دیده باشد، هیچ گونه [[ناسازگاری]] با [[قرآن]] و سخنان معصومان و [[شرع]] انور نداشته باشد، سبب پیرایه بستن به [[دین]] نگردد، تکلیفی افزون بر آنچه شرع انور روا دانسته و [[فرمان]] به آن داده بر دوش [[مردم]] نیفکند و هیچ‌گونه برخوردی گرچه کم رنگ با اصول مسلّم نداشته باشد، نقل آن رواست. در هرصورت خواب هیچ‌گونه [[سندیت]] و [[حجیت شرعی]] ندارد.
البته بررسی نکته‌های یاد شده و [[شناسایی]] و پی بردن به این که شخصی که خواب دیده کیست و دارای چه انگیزه‌هایی است و خواب او آیا با معیارهای [[اسلامی]] [[سازگاری]] دارد یا نه، کار هرکس نیست. بازشناسی این گونه مقوله‌ها بر عهده [[متکلمان]]، [[فقیهان]] و کارشناسان اسلامی است نه مردم کوچه و بازار و مداحان کم مایه. اگر [[عدالت]] و راست گویی کسی که خواب دیده به دست نیامد و خواب هم با اصلی از [[اصول اسلامی]] یا [[روایت]] و گزارش [[درستی]] از معصومان یا با [[سیره]]، مشی و [[منش]] آنان ناسازگاری داشته باشد، بی‌گمان [[تحریف]] است و [[دروغ]] و باید از آن [[پرهیز]] کرد.
البته بررسی نکته‌های یاد شده و [[شناسایی]] و پی بردن به این که شخصی که خواب دیده کیست و دارای چه انگیزه‌هایی است و خواب او آیا با معیارهای [[اسلامی]] [[سازگاری]] دارد یا نه، کار هرکس نیست. بازشناسی این گونه مقوله‌ها بر عهده [[متکلمان]]، [[فقیهان]] و کارشناسان اسلامی است نه مردم کوچه و بازار و مداحان کم مایه. اگر [[عدالت]] و راست گویی کسی که خواب دیده به دست نیامد و خواب هم با اصلی از [[اصول اسلامی]] یا [[روایت]] و گزارش [[درستی]] از معصومان یا با [[سیره]]، مشی و [[منش]] آنان ناسازگاری داشته باشد، بی‌گمان [[تحریف]] است و [[دروغ]] و باید از آن [[پرهیز]] کرد.
همچنین اگر کسی که خواب دیده [[عادل]] و راست گو باشد، اما خواب وی با اصلی از اصول شناخته شده در [[روایات]] معصومان ناسازگار باشد، بی‌گمان [[حرام]] و [[دروغ بستن]] بر معصومان است.
همچنین اگر کسی که خواب دیده [[عادل]] و راست گو باشد، اما خواب وی با اصلی از اصول شناخته شده در [[روایات]] معصومان ناسازگار باشد، بی‌گمان [[حرام]] و [[دروغ بستن]] بر معصومان است.
امروزه بازار نقل خواب‌ها از این و آن بدون توجه به سازگار و ناسازگاری آن با اصول شناخته شده اسلامی، روایات معصومان و گزارش‌های مورد [[تأیید]] معصومان و بسیار گرم است و صحنه‌های [[نفرت]] انگیز و اشمئزازآوری در محفل‌ها و مجلس‌های [[سوگواری]] پدید آورده که باید [[عالمان]] [[آگاه]] و [[روحانیان]] بیدار با [[احساس مسئولیت]]، به [[رویارویی]] با این صحنه‌های [[زشت]] برخیزند.
[[سکینه]] در [[مدینه]]
هنگامی که کاروان [[اسیران]] به مدینه باز گشت، سکینه در [[منزل]] پدرش همراه [[امام سجاد]]{{ع}} اقامت گزید. او همانند [[امام]] همواره میگریست!<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref> [[زنان]] [[هاشمی]] پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} [[لباس سیاه]] پوشیدند و مجالس [[عزا]] به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد{{ع}} تهیه میکرد<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref>. از [[حضرت]] سکینه اشعاری در رثای پدرش آمده که ابیات ذیل از جمله آن هاست:
{{عربی|لا تَعذلیه [[فهم]] [[قاطع]] طرقه فعینه بدموع ذرّف عذقه
إنّ الحسین غداه الطفّ یرشقه ریب المنون فما أن یخطئ الحدقه
بکفّ [[شرّ]] عبد الله کلّهم [[نسل]] البغایا و جیش المرق الفسقه
یا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجکم غدا و جلّکم بالسیف قد صفقه}}<ref>ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>
کسی را [[سرزنش]] نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش [[اشک]] فراوان میبارد. در [[روز عاشورا]] تیری به سوی امام رها شد که [[خطا]] نمی‌کند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمی‌شود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین [[مردم]] و [[حرام]] زاده و [[خارج از دین]] و [[فاسق]] بودند. ای بدترین [[امت]]! دلیل‌هایتان را بیاورید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید.
سر انجام این یادگار [[حادثه کربلا]] در پنجم [[ربیع الاول]] [[سال ۱۱۷ ق]]. در مدینه دیده از [[جهان]] فرو بست. ابن [[مطیر]]، [[حاکم مدینه]] که [[کینه]] خاصی از [[بنی هاشم]] به ویژه سکینه داشت، [[پیام]] داد که وی را [[دفن]] نکنید، من خود میخواهم بر او [[نماز]] بخوانم، اما او پیش از ظهر از مدینه خارج شد و تا شب بازنگشت. جنازه را در [[بقیع]] قرار داده بودند. نگران بودند که [[جسد]] بر اثر [[گرما]] بد بو شود. از این‌رو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازه‌اش [[دود]] کنند. محمدبن عبد الله پسر خواهرش فاطمه، سی [[دینار]] بخور خرید و در کنار جنازه‌اش دود کردند. پس از [[نماز]] عشاء بود که [[حاکم مدینه]] آمد و به [[شیبة]] بن نصاح گفت تا بر جنازه‌اش نماز بخواند<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴ و ۳۹۶؛ نفس المهموم، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۸.</ref>. بی‌تردید حاکم مدینه با این کار میخواست از [[حضرت]] [[سکینه]] [[انتقام]] بگیرد؛ زیرا همان طور که گفتیم، آن بانو در برابر ناسزای [[امویان]] میایستاد و به آنان پاسخ می‌داد. در [[حقیقت]]، این کار انتقام از سکینه در برابر ایستادگی‌های آنان در [[بدگویی]] به [[امام علی]]{{ع}} بود.




.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۲۴-۲۳۲.</ref>
امروزه بازار نقل خواب‌ها از این و آن بدون توجه به سازگار و ناسازگاری آن با اصول شناخته شده اسلامی، روایات معصومان و گزارش‌های مورد [[تأیید]] معصومان و بسیار گرم است و صحنه‌های [[نفرت]] انگیز و اشمئزازآوری در محفل‌ها و مجلس‌های [[سوگواری]] پدید آورده که باید [[عالمان]] [[آگاه]] و [[روحانیان]] بیدار با [[احساس مسئولیت]]، به [[رویارویی]] با این صحنه‌های [[زشت]] برخیزند.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۴۲-۲۴۴.</ref>
 
==[[سکینه]] در [[مدینه]]==
هنگامی که کاروان [[اسیران]] به مدینه بازگشت، سکینه در [[منزل]] پدرش همراه [[امام سجاد]]{{ع}} اقامت گزید. او همانند [[امام]] همواره می‌گریست!<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref> [[زنان]] [[هاشمی]] پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} [[لباس سیاه]] پوشیدند و مجالس [[عزا]] به پا کردند. غذای آنان را امام سجاد{{ع}} تهیه می‌کرد<ref>مقرم، السیدة سکینه، ص۶۵.</ref>.
 
از [[حضرت]] سکینه اشعاری در رثای پدرش آمده که ابیات ذیل از جمله آن‌هاست:
{{شعر}}
{{ب|''لا تَعذلیه فهم قاطع طرقه''|2=''فعینه بدموع ذرّف عذقه''}}
{{ب|''إنّ الحسكن غداه الطفّ كرشقه''|2=''ركب المنون فما أن یخطئ الحدقه''}}
{{ب|''بكفّ شرّ عبدالله كلّهم''|2=''نسل البغاكا وجكش المرق الفسقه''}}
{{ب|''يا أمّة السوء هاتوا ما احتجاجكم''|2=''غداً وجلّکم بالسيف قد صفقه''<ref>ادب الطف، ج۱، ص۱۵۸.</ref>}}
{{پایان شعر}}
:کسی را [[سرزنش]] نکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش [[اشک]] فراوان میبارد. در [[روز عاشورا]] تیری به سوی امام رها شد که [[خطا]] نمی‌کند و از حدقه چشم امام سجاد دور نمی‌شود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین [[مردم]] و [[حرام]] زاده و [[خارج از دین]] و [[فاسق]] بودند. ای بدترین [[امت]]! دلیل‌هایتان را بیاورید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید.
 
سرانجام این یادگار [[حادثه کربلا]] در پنجم [[ربیع الاول]] سال ۱۱۷ ق. در مدینه دیده از [[جهان]] فرو بست. [[ابن مطیر]]، [[حاکم مدینه]] که [[کینه]] خاصی از [[بنی هاشم]] به ویژه سکینه داشت، [[پیام]] داد که وی را [[دفن]] نکنید، من خود می‌خواهم بر او [[نماز]] بخوانم، اما او پیش از ظهر از مدینه خارج شد و تا شب بازنگشت. جنازه را در [[بقیع]] قرار داده بودند. نگران بودند که [[جسد]] بر اثر [[گرما]] بد بو شود. از این‌رو خواسته شد که عود و بخور در کنار جنازه‌اش [[دود]] کنند. [[محمد بن عبدالله]] پسر خواهرش فاطمه، سی [[دینار]] بخور خرید و در کنار جنازه‌اش دود کردند. پس از [[نماز]] عشاء بود که [[حاکم مدینه]] آمد و به [[شیبة بن نصاح]] گفت تا بر جنازه‌اش نماز بخواند<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۹۴ و ۳۹۶؛ نفس المهموم، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۸.</ref>. بی‌تردید حاکم مدینه با این کار می‌خواست از [[حضرت]] [[سکینه]] [[انتقام]] بگیرد؛ زیرا همان طور که گفتیم، آن بانو در برابر ناسزای [[امویان]] می‌ایستاد و به آنان پاسخ می‌داد. در [[حقیقت]]، این کار انتقام از سکینه در برابر ایستادگی‌های آنان در [[بدگویی]] به [[امام علی]]{{ع}} بود.<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص:۲۴۴-۲۴۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۷۷

ویرایش