قصه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۴۹۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ دسامبر ۲۰۲۱
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
# گذشت که ابو قلابه می‌گفت: علم را جز قصه‌گویان نکشتند. [[انسان]]، یک سال تمام نزد قصه‌گو می‌نشیند، امّا چیزی از او نمی‌آموزد<ref>السنة قبل التدوین، ص۲۱۳.</ref>.
# گذشت که ابو قلابه می‌گفت: علم را جز قصه‌گویان نکشتند. [[انسان]]، یک سال تمام نزد قصه‌گو می‌نشیند، امّا چیزی از او نمی‌آموزد<ref>السنة قبل التدوین، ص۲۱۳.</ref>.
#یکی از [[صحابه]] نیز می‌گفت: قصه‌گویان عامل ترک [[سنّت پیامبر]]{{صل}} و قطع [[روابط]] [[خویشاوندی]] [[مردم]] بودند<ref>بنگرید: مختصر تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۱.</ref>.
#یکی از [[صحابه]] نیز می‌گفت: قصه‌گویان عامل ترک [[سنّت پیامبر]]{{صل}} و قطع [[روابط]] [[خویشاوندی]] [[مردم]] بودند<ref>بنگرید: مختصر تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۱.</ref>.
===شرط قصه‌گویی‌===
از آنچه گذشت، دانستیم که [[شناخت]] [[ناسخ]] از [[منسوخ]] یکی از شرایط اعطای مجوّز قصه‌گویی بود. شرط دیگر، چنان که از [[پرسش]] [[امام علی]]{{ع}} از قصه‌گو به دست می‌آید، [[شناخت دین]]، اهداف و آرمان‌های والای آن است<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۵.</ref>.
از آنجا که برخی [[ناسخ و منسوخ]] را نمی‌شناختند، [[حضرت]] [[حکم]] می‌کرد که هم خود هلاک شده و هم دیگران را هلاک کرده‌اند. در جای دیگر فرمود:
هر کس، بدون شناخت به این کار بپردازد، دنیاخواه و [[شهرت]] [[طلب]] است. امّا هنگامی که مطمئن شد قصّه‌گویی واجد شرایط مطلوب است، به او اجازه فرمود که به کارش ادامه دهد. علی{{ع}} از قصّه‌گویی پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ می‌شناسی؟ گفت: آری. علی{{ع}} فرمود: پس قصّه بگو<ref>القصّاص و المذکّرین، ص۱۰۵.</ref>. این بدان معنی است که قصه‌گویان در کنار [[موعظه]] و [[اندرز]] [[مردم]]، کارهای مهمّ دیگری نیز انجام می‌دادند. از جمله: [[بیان احکام]] [[شرعی]] و [[تفسیر قرآن]]. چنان که گذشت:
[[امام باقر]]{{ع}} به سعد اسکاف فرمود: دوست دارم که در هر سی ذراع یک قصّه‌گو مثل تو باشد<ref>جامع الرواة، ج۱، ص۳۵۳؛ معجم الرجال الحدیث، ج۸، ص۶۸- ۶۹.</ref>. [[ابان بن تغلب]] «قصّه‌گوی [[شیعه]]» بود<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۱۳۶.</ref>. [[عدی بن ثابت کوفی]] هم [[امام]] [[مسجد]] و قصه‌گوی شیعه بود<ref>تاریخ الاسلام (ذهبی، حوادث سال‌های ۱۰۰- ۱۲۰ ه)، ص۴۱۸.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۲.</ref>.
===[[امتحان]] قصه‌گویی‌===
امیرالمؤمنین علی{{ع}} یکی از قصه‌گویان را امتحان کرد و چنان که خود فرمود، اگر قصّه‌گو در امتحان موفّق نمی‌شد، او را تازیانه می‌زد. [[روایت]] کرده‌اند که علی{{ع}} به قصه‌گویی رسید که قصّه می‌گفت؛ فرمود: آیا در حالی قصّه می‌گویی که هنوز از [[عهد رسول خدا]]{{صل}} مدّت چندانی نمی‌گذرد؟ من از تو درباره دو مسأله می‌پرسم. اگر پاسخ دادی، هیچ و الّا تو را با تازیانه می‌زنم.
گفت: بپرس یا [[امیر المؤمنین]]؛ حضرت فرمود: [[ثبات]] [[ایمان]] و زوال آن چیست؟
پاسخ داد: ثبات ایمان [[ورع]] است و زوال آن، [[طمع]]<ref>کنز العمّال، ج۱۰، ص۱۷۲؛ القصّاص و المذکّرین، ص۲۳.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۹۲.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۳۸۶

ویرایش