جز
جایگزینی متن - 'مظلومیت پیامبر' به 'مظلومیت پیامبر'
جز (جایگزینی متن - 'مظلومیت پیامبر' به 'مظلومیت پیامبر') |
|||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
[[قرآن]] [[توطئه یهود]] را افشا میکند آنجا که [[یهودیان]] برای [[سست]] کردن [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] و باز گرداندن آنها از [[اسلام]]، عدهای را میان آنان میفرستادند تا [[صبح]] [[ایمان]] بیاورند و عصر [[کافر]] شوند، سپس شایع کنند که [[مسلمان]] شدند و پس از تحقیق اسلام را [[شایسته]] [[ایمان آوردن]] نیافتند. {{متن قرآن|وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref>«و دستهای از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان فرو فرستاده شده است، ایمان آورید و در پایان آن بدان کفر ورزید باشد که آنان (از ایمان خود) بازگردند» سوره آل عمران، آیه ۷۲.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۴۲.</ref>. | [[قرآن]] [[توطئه یهود]] را افشا میکند آنجا که [[یهودیان]] برای [[سست]] کردن [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] و باز گرداندن آنها از [[اسلام]]، عدهای را میان آنان میفرستادند تا [[صبح]] [[ایمان]] بیاورند و عصر [[کافر]] شوند، سپس شایع کنند که [[مسلمان]] شدند و پس از تحقیق اسلام را [[شایسته]] [[ایمان آوردن]] نیافتند. {{متن قرآن|وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ}}<ref>«و دستهای از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان فرو فرستاده شده است، ایمان آورید و در پایان آن بدان کفر ورزید باشد که آنان (از ایمان خود) بازگردند» سوره آل عمران، آیه ۷۲.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۴۲.</ref>. | ||
===[[مظلومیت | ===[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[توطئه یهود]] بعد از [[جنگ بدر]]=== | ||
زعمای [[یهود]] [[مدینه]]، [[کعب بن اشرف]] را بعد از جنگ بدر به [[مکه]] فرستادند و به او [[اختیار]] تام دادند تا بر [[ضد]] [[مسلمانان]] با [[قریش]] [[متحد]] شود و آماده نابودی [[اسلام]] و [[پیروان]] آن شوند. علت [[انتخاب]] کعب بن اشرف فقط به آن دلیل نبود که نزد [[یهودیان]] [[قرب]] و منزلتی داشت، به خصوص نزد [[یهودیان بنینضیر]] که مادرش از آنها بود، بلکه انتخاب او بدان سبب بود که وی از بدو ورود [[رسول خدا]] به مدینه، [[شمشیر]] [[دشمنی]] را بر ضد او از رو بسته بود و از هر گونه [[آزار]] و تمسخری در [[حق]] مسلمانان کوتاهی نمیکرد. او یهودیان را به دلیل بستن [[پیمان]] عدم تعرض با محمد [[نکوهش]] میکرد و هیچ قراردادی را محترم نمیشمرد. | زعمای [[یهود]] [[مدینه]]، [[کعب بن اشرف]] را بعد از جنگ بدر به [[مکه]] فرستادند و به او [[اختیار]] تام دادند تا بر [[ضد]] [[مسلمانان]] با [[قریش]] [[متحد]] شود و آماده نابودی [[اسلام]] و [[پیروان]] آن شوند. علت [[انتخاب]] کعب بن اشرف فقط به آن دلیل نبود که نزد [[یهودیان]] [[قرب]] و منزلتی داشت، به خصوص نزد [[یهودیان بنینضیر]] که مادرش از آنها بود، بلکه انتخاب او بدان سبب بود که وی از بدو ورود [[رسول خدا]] به مدینه، [[شمشیر]] [[دشمنی]] را بر ضد او از رو بسته بود و از هر گونه [[آزار]] و تمسخری در [[حق]] مسلمانان کوتاهی نمیکرد. او یهودیان را به دلیل بستن [[پیمان]] عدم تعرض با محمد [[نکوهش]] میکرد و هیچ قراردادی را محترم نمیشمرد. | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۹: | ||
کعب به آنچه میخواست رسید و سرمست از این [[پیروزی]] تمام کینههای درون خود را در قالب ابیانی از [[شعر]] ریخت و از گفتن هیچ دشنامی در حق مسلمانان و نوامیس آنها دریغ نورزید. او از این هم پا را فراتر گذاشت و [[یهودیان بنینضیر]] را وادار کرد تا [[پیمان]] خود را با محمد نقض کنند و مهم اینجاست که این شخص نه قبیلهای داشت و نه عشیرهای که به آنها پشت گرم باشد. [[پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد و عدهای از مسلمانان را [[مأمور]] کرد تا برای نابودی وی نقشهای مناسب طرح کنند. محمد بن [[مسیلمه]] [[انصاری]] عرض کرد: یا [[رسول الله]] این کار را به من واگذارید او را میکشم و مسلمانان را از [[شر]] او خلاص میکنم، او نام چند نفر از مسلمانان را برای [[همکاری]] [[انتخاب]] کرده بود به [[پیامبر]]{{صل}} داد پیامبر{{صل}} فرمود: آنچه [[صلاح]] میدانید عمل کنید رفتند و با نقشهای او را کشتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۳.</ref>. | کعب به آنچه میخواست رسید و سرمست از این [[پیروزی]] تمام کینههای درون خود را در قالب ابیانی از [[شعر]] ریخت و از گفتن هیچ دشنامی در حق مسلمانان و نوامیس آنها دریغ نورزید. او از این هم پا را فراتر گذاشت و [[یهودیان بنینضیر]] را وادار کرد تا [[پیمان]] خود را با محمد نقض کنند و مهم اینجاست که این شخص نه قبیلهای داشت و نه عشیرهای که به آنها پشت گرم باشد. [[پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد و عدهای از مسلمانان را [[مأمور]] کرد تا برای نابودی وی نقشهای مناسب طرح کنند. محمد بن [[مسیلمه]] [[انصاری]] عرض کرد: یا [[رسول الله]] این کار را به من واگذارید او را میکشم و مسلمانان را از [[شر]] او خلاص میکنم، او نام چند نفر از مسلمانان را برای [[همکاری]] [[انتخاب]] کرده بود به [[پیامبر]]{{صل}} داد پیامبر{{صل}} فرمود: آنچه [[صلاح]] میدانید عمل کنید رفتند و با نقشهای او را کشتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۳.</ref>. | ||
==[[مظلومیت | ==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[توطئه یهود]] در [[احد]]== | ||
[[جنگ احد]] تمام شد، در حالی که [[غم]] و [[اندوه]] تمام خانههای [[مسلمانان]] را فراگرفته بود و [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[جشن]] و [[سرور]] به پا کردند. چراغانی کردند و نوازندگان به نواختن موسیقی پرداختند. آنها در چند [[خانه]] گرد هم جمع شدند تا به یکدیگر تبریک گویند. در همان حال نوازندگان ساز زدند و آوازهخوانان ترانههای شاد سر دادند تا بقیه [[غرق]] [[لذت]] و سرور شوند. بزرگان و [[مشایخ]] آنها با [[شادی]] و شعف به بحث درباره موضوع پرداختند و عدهای میگفتند: پس از بازگشت محمد و یارانش با تمام توان سعی کردیم تا میان آنها [[تفرقه]] ایجاد کنیم! عدهای دیگر میگفتند: بسیار تلاش کردیم تا [[مصیبت]] بازماندگان کشتههای جنگ احد سوزناکتر شود. دیگری میگفت: به هر زبانی که میتوانستیم سعی کردیم [[خرسندی]] خود را از این حادثه ابراز کنیم و تا توانستیم مسلمانان را ملامت کردیم و به آنها گفتیم که [[حزم]] و [[حکمت]] و [[دوراندیشی]] ما بیش از شما بوده که بازگشتیم و با آنها به [[جنگ]] نرفتیم و... و با گفتن اینکه اگر به حرف ما گوش میکردید و نمیرفتید، چنین [[شکست]] نمیخوردید و این همه کشته نمیدادید، داغ آنها را تازه کردیم و بر درد و رنجشان افزودیم. آنها با بیان چنین عباراتی غرق شادی و لذت شده بودند و مسلمانان را به باد [[تمسخر]] میگرفتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۶، ص۵۸.</ref>. | [[جنگ احد]] تمام شد، در حالی که [[غم]] و [[اندوه]] تمام خانههای [[مسلمانان]] را فراگرفته بود و [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[جشن]] و [[سرور]] به پا کردند. چراغانی کردند و نوازندگان به نواختن موسیقی پرداختند. آنها در چند [[خانه]] گرد هم جمع شدند تا به یکدیگر تبریک گویند. در همان حال نوازندگان ساز زدند و آوازهخوانان ترانههای شاد سر دادند تا بقیه [[غرق]] [[لذت]] و سرور شوند. بزرگان و [[مشایخ]] آنها با [[شادی]] و شعف به بحث درباره موضوع پرداختند و عدهای میگفتند: پس از بازگشت محمد و یارانش با تمام توان سعی کردیم تا میان آنها [[تفرقه]] ایجاد کنیم! عدهای دیگر میگفتند: بسیار تلاش کردیم تا [[مصیبت]] بازماندگان کشتههای جنگ احد سوزناکتر شود. دیگری میگفت: به هر زبانی که میتوانستیم سعی کردیم [[خرسندی]] خود را از این حادثه ابراز کنیم و تا توانستیم مسلمانان را ملامت کردیم و به آنها گفتیم که [[حزم]] و [[حکمت]] و [[دوراندیشی]] ما بیش از شما بوده که بازگشتیم و با آنها به [[جنگ]] نرفتیم و... و با گفتن اینکه اگر به حرف ما گوش میکردید و نمیرفتید، چنین [[شکست]] نمیخوردید و این همه کشته نمیدادید، داغ آنها را تازه کردیم و بر درد و رنجشان افزودیم. آنها با بیان چنین عباراتی غرق شادی و لذت شده بودند و مسلمانان را به باد [[تمسخر]] میگرفتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۶، ص۵۸.</ref>. | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
[[ترور]] این سه نفر رعبی در [[دل]] [[یهود]] انداخت. البته [[پیامبر]] از بیان [[موعظه]] و [[هدایت]] آنها چیزی فروگذار نکرد و به آنها فرمود: من [[پیامبر خدا]] و فرستاده اویم و این چیزی است که آن را در کتابهای خود خواندهاید؛ ولی [[یهودیان]] همچنان در [[تکذیب]] پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با چنگ و دندان نشان دادن، اعلام کردند ما مثل [[قریش]] نیستیم که از [[فنون]] [[جنگی]] بیخبر باشیم<ref>زندگانی خاتم النبیین، ص۳۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۷۸.</ref>. | [[ترور]] این سه نفر رعبی در [[دل]] [[یهود]] انداخت. البته [[پیامبر]] از بیان [[موعظه]] و [[هدایت]] آنها چیزی فروگذار نکرد و به آنها فرمود: من [[پیامبر خدا]] و فرستاده اویم و این چیزی است که آن را در کتابهای خود خواندهاید؛ ولی [[یهودیان]] همچنان در [[تکذیب]] پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با چنگ و دندان نشان دادن، اعلام کردند ما مثل [[قریش]] نیستیم که از [[فنون]] [[جنگی]] بیخبر باشیم<ref>زندگانی خاتم النبیین، ص۳۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۷۸.</ref>. | ||
==[[مظلومیت | ==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در همسویی [[یهود]] با [[شیطان]] در [[خیبر]]== | ||
در [[جنگ خیبر]] وقتی [[امیرالمؤمنین]] [[رجز]] خواند و خود را معرفی کرد، مرحب پشت به میدان کرد که فرار کند؛ زیرا دایهاش در [[کودکی]] برای او چیزی گفته بود، سخن او به یادش آمد و ترسید. | در [[جنگ خیبر]] وقتی [[امیرالمؤمنین]] [[رجز]] خواند و خود را معرفی کرد، مرحب پشت به میدان کرد که فرار کند؛ زیرا دایهاش در [[کودکی]] برای او چیزی گفته بود، سخن او به یادش آمد و ترسید. | ||