قوم یهود: تفاوت میان نسخه‌ها

۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۳ دسامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۶: خط ۹۶:
[[یهود]] بعد از آن همه ایراد و اشکال تراشی بر [[پیامبر]]{{صل}} سرانجام به [[ناسزاگویی]] و [[اهانت]] روی آوردند، راعنا در لغت یهود به معنی احمق است و در لغت [[عرب]] به معنی {{عربی|انظر الینا}}، «بما توجه کن» یهود به پیامبر{{صل}} می‌گفتند: راعنا یعنی ما را احمق کن. [[مردم]] نمی‌فهمیدند مقصود یهود چیست اما [[سعد بن معاذ]] زبان یهود را می‌دانست و لذا منع‌شان کرد و گفت: اگر یک بار دیگر این لفظ را به پیامبر{{صل}} بگویید همه شما را به [[قتل]] خواهم رساند. بعد [[آیه]] نازل شد که [[مسلمانان]] هم این لفظ را نگویند. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا}}<ref>«ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۳۸.</ref>.
[[یهود]] بعد از آن همه ایراد و اشکال تراشی بر [[پیامبر]]{{صل}} سرانجام به [[ناسزاگویی]] و [[اهانت]] روی آوردند، راعنا در لغت یهود به معنی احمق است و در لغت [[عرب]] به معنی {{عربی|انظر الینا}}، «بما توجه کن» یهود به پیامبر{{صل}} می‌گفتند: راعنا یعنی ما را احمق کن. [[مردم]] نمی‌فهمیدند مقصود یهود چیست اما [[سعد بن معاذ]] زبان یهود را می‌دانست و لذا منع‌شان کرد و گفت: اگر یک بار دیگر این لفظ را به پیامبر{{صل}} بگویید همه شما را به [[قتل]] خواهم رساند. بعد [[آیه]] نازل شد که [[مسلمانان]] هم این لفظ را نگویند. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا}}<ref>«ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۳۸.</ref>.


==[[مظلومیت]] پیامبر{{صل}} در برابر [[نفاق]] یهود==
===[[مظلومیت]] پیامبر{{صل}} در برابر [[نفاق]] یهود===
یهود دریافتند که [[بهترین]] [[سلاح]] برای [[جنگ]]، [[دسیسه]] و نفاق است؛ لذا [[یهودیان]] عده‌ای از [[احبار]] خود را به میان مسلمانان فرستادند تا به عنوان عوامل نفوذی اما با ظاهر مسلمانانی، با [[تقوا]] و [[پرهیزکار]] به [[جاسوسی]] و خبرچینی بپردازند و در موقع مناسب با طرح سوال‌های عجیب و [[غریب]] به [[شبهه]] اندازی و [[تفرقه افکنی]] [[اقدام]] کنند. [[مسلمانان]] خیلی زود متوجه این ترفند شدند و نقشه آنان را نقش بر آب کردند. روزی مسلمانان، این [[یهودیان]] به ظاهر [[مسلمان]] شده را در [[مسجد]] یافتند که آرام و در گوشی با هم حرف می‌زدند، [[پیامبر]]{{صل}} دستور داد آنان را به [[زور]] و با [[خشونت]] از مسجد بیرون کنند.
یهود دریافتند که [[بهترین]] [[سلاح]] برای [[جنگ]]، [[دسیسه]] و نفاق است؛ لذا [[یهودیان]] عده‌ای از [[احبار]] خود را به میان مسلمانان فرستادند تا به عنوان عوامل نفوذی اما با ظاهر مسلمانانی، با [[تقوا]] و [[پرهیزکار]] به [[جاسوسی]] و خبرچینی بپردازند و در موقع مناسب با طرح سوال‌های عجیب و [[غریب]] به [[شبهه]] اندازی و [[تفرقه افکنی]] [[اقدام]] کنند. [[مسلمانان]] خیلی زود متوجه این ترفند شدند و نقشه آنان را نقش بر آب کردند. روزی مسلمانان، این [[یهودیان]] به ظاهر [[مسلمان]] شده را در [[مسجد]] یافتند که آرام و در گوشی با هم حرف می‌زدند، [[پیامبر]]{{صل}} دستور داد آنان را به [[زور]] و با [[خشونت]] از مسجد بیرون کنند.


خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
کعب به آنچه می‌خواست رسید و سرمست از این [[پیروزی]] تمام کینه‌های درون خود را در قالب ابیانی از [[شعر]] ریخت و از گفتن هیچ دشنامی در حق مسلمانان و نوامیس آنها دریغ نورزید. او از این هم پا را فراتر گذاشت و [[یهودیان بنی‌نضیر]] را وادار کرد تا [[پیمان]] خود را با محمد نقض کنند و مهم اینجاست که این شخص نه قبیله‌ای داشت و نه عشیره‌ای که به آنها پشت گرم باشد. [[پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد و عده‌ای از مسلمانان را [[مأمور]] کرد تا برای نابودی وی نقشه‌ای مناسب طرح کنند. محمد بن [[مسیلمه]] [[انصاری]] عرض کرد: یا [[رسول الله]] این کار را به من واگذارید او را می‌کشم و مسلمانان را از [[شر]] او خلاص می‌کنم، او نام چند نفر از مسلمانان را برای [[همکاری]] [[انتخاب]] کرده بود به [[پیامبر]]{{صل}} داد پیامبر{{صل}} فرمود: آنچه [[صلاح]] می‌دانید عمل کنید رفتند و با نقشه‌ای او را کشتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۳.</ref>.
کعب به آنچه می‌خواست رسید و سرمست از این [[پیروزی]] تمام کینه‌های درون خود را در قالب ابیانی از [[شعر]] ریخت و از گفتن هیچ دشنامی در حق مسلمانان و نوامیس آنها دریغ نورزید. او از این هم پا را فراتر گذاشت و [[یهودیان بنی‌نضیر]] را وادار کرد تا [[پیمان]] خود را با محمد نقض کنند و مهم اینجاست که این شخص نه قبیله‌ای داشت و نه عشیره‌ای که به آنها پشت گرم باشد. [[پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد و عده‌ای از مسلمانان را [[مأمور]] کرد تا برای نابودی وی نقشه‌ای مناسب طرح کنند. محمد بن [[مسیلمه]] [[انصاری]] عرض کرد: یا [[رسول الله]] این کار را به من واگذارید او را می‌کشم و مسلمانان را از [[شر]] او خلاص می‌کنم، او نام چند نفر از مسلمانان را برای [[همکاری]] [[انتخاب]] کرده بود به [[پیامبر]]{{صل}} داد پیامبر{{صل}} فرمود: آنچه [[صلاح]] می‌دانید عمل کنید رفتند و با نقشه‌ای او را کشتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۳.</ref>.


==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[توطئه یهود]] در [[احد]]==
===[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[توطئه یهود]] در [[احد]]===
[[جنگ احد]] تمام شد، در حالی که [[غم]] و [[اندوه]] تمام خانه‌های [[مسلمانان]] را فراگرفته بود و [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[جشن]] و [[سرور]] به پا کردند. چراغانی کردند و نوازندگان به نواختن موسیقی پرداختند. آنها در چند [[خانه]] گرد هم جمع شدند تا به یکدیگر تبریک گویند. در همان حال نوازندگان ساز زدند و آوازه‌خوانان ترانه‌های شاد سر دادند تا بقیه [[غرق]] [[لذت]] و سرور شوند. بزرگان و [[مشایخ]] آنها با [[شادی]] و شعف به بحث درباره موضوع پرداختند و عده‌ای می‌گفتند: پس از بازگشت محمد و یارانش با تمام توان سعی کردیم تا میان آنها [[تفرقه]] ایجاد کنیم! عده‌ای دیگر می‌گفتند: بسیار تلاش کردیم تا [[مصیبت]] بازماندگان کشته‌های جنگ احد سوزناک‌تر شود. دیگری می‌گفت: به هر زبانی که می‌توانستیم سعی کردیم [[خرسندی]] خود را از این حادثه ابراز کنیم و تا توانستیم مسلمانان را ملامت کردیم و به آنها گفتیم که [[حزم]] و [[حکمت]] و [[دوراندیشی]] ما بیش از شما بوده که بازگشتیم و با آنها به [[جنگ]] نرفتیم و... و با گفتن اینکه اگر به حرف ما گوش می‌کردید و نمی‌رفتید، چنین [[شکست]] نمی‌خوردید و این همه کشته نمی‌دادید، داغ آنها را تازه کردیم و بر درد و رنج‌شان افزودیم. آنها با بیان چنین عباراتی غرق شادی و لذت شده بودند و مسلمانان را به باد [[تمسخر]] می‌گرفتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۶، ص۵۸.</ref>.
[[جنگ احد]] تمام شد، در حالی که [[غم]] و [[اندوه]] تمام خانه‌های [[مسلمانان]] را فراگرفته بود و [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[جشن]] و [[سرور]] به پا کردند. چراغانی کردند و نوازندگان به نواختن موسیقی پرداختند. آنها در چند [[خانه]] گرد هم جمع شدند تا به یکدیگر تبریک گویند. در همان حال نوازندگان ساز زدند و آوازه‌خوانان ترانه‌های شاد سر دادند تا بقیه [[غرق]] [[لذت]] و سرور شوند. بزرگان و [[مشایخ]] آنها با [[شادی]] و شعف به بحث درباره موضوع پرداختند و عده‌ای می‌گفتند: پس از بازگشت محمد و یارانش با تمام توان سعی کردیم تا میان آنها [[تفرقه]] ایجاد کنیم! عده‌ای دیگر می‌گفتند: بسیار تلاش کردیم تا [[مصیبت]] بازماندگان کشته‌های جنگ احد سوزناک‌تر شود. دیگری می‌گفت: به هر زبانی که می‌توانستیم سعی کردیم [[خرسندی]] خود را از این حادثه ابراز کنیم و تا توانستیم مسلمانان را ملامت کردیم و به آنها گفتیم که [[حزم]] و [[حکمت]] و [[دوراندیشی]] ما بیش از شما بوده که بازگشتیم و با آنها به [[جنگ]] نرفتیم و... و با گفتن اینکه اگر به حرف ما گوش می‌کردید و نمی‌رفتید، چنین [[شکست]] نمی‌خوردید و این همه کشته نمی‌دادید، داغ آنها را تازه کردیم و بر درد و رنج‌شان افزودیم. آنها با بیان چنین عباراتی غرق شادی و لذت شده بودند و مسلمانان را به باد [[تمسخر]] می‌گرفتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۶، ص۵۸.</ref>.


خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
[[ترور]] این سه نفر رعبی در [[دل]] [[یهود]] انداخت. البته [[پیامبر]] از بیان [[موعظه]] و [[هدایت]] آنها چیزی فروگذار نکرد و به آنها فرمود: من [[پیامبر خدا]] و فرستاده اویم و این چیزی است که آن را در کتاب‌های خود خوانده‌اید؛ ولی [[یهودیان]] همچنان در [[تکذیب]] پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با چنگ و دندان نشان دادن، اعلام کردند ما مثل [[قریش]] نیستیم که از [[فنون]] [[جنگی]] بی‌خبر باشیم<ref>زندگانی خاتم النبیین، ص۳۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۷۸.</ref>.
[[ترور]] این سه نفر رعبی در [[دل]] [[یهود]] انداخت. البته [[پیامبر]] از بیان [[موعظه]] و [[هدایت]] آنها چیزی فروگذار نکرد و به آنها فرمود: من [[پیامبر خدا]] و فرستاده اویم و این چیزی است که آن را در کتاب‌های خود خوانده‌اید؛ ولی [[یهودیان]] همچنان در [[تکذیب]] پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با چنگ و دندان نشان دادن، اعلام کردند ما مثل [[قریش]] نیستیم که از [[فنون]] [[جنگی]] بی‌خبر باشیم<ref>زندگانی خاتم النبیین، ص۳۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۷۸.</ref>.


==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در هم‌سویی [[یهود]] با [[شیطان]] در [[خیبر]]==
===[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در هم‌سویی [[یهود]] با [[شیطان]] در [[خیبر]]===
در [[جنگ خیبر]] وقتی [[امیرالمؤمنین]] [[رجز]] خواند و خود را معرفی کرد، مرحب پشت به میدان کرد که فرار کند؛ زیرا دایه‌اش در [[کودکی]] برای او چیزی گفته بود، سخن او به یادش آمد و ترسید.
در [[جنگ خیبر]] وقتی [[امیرالمؤمنین]] [[رجز]] خواند و خود را معرفی کرد، مرحب پشت به میدان کرد که فرار کند؛ زیرا دایه‌اش در [[کودکی]] برای او چیزی گفته بود، سخن او به یادش آمد و ترسید.


۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش