امام: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۶٬۲۳۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۹ نوامبر ۲۰۱۷
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:
*در احادیث متعددی از [[امامان]] [[اهل بیت]]{{عم}} روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار می‌روند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنها می‌باشد <ref>اصول کافی، ج۲ ، ص۱۶، ح۵و ۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*در احادیث متعددی از [[امامان]] [[اهل بیت]]{{عم}} روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار می‌روند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنها می‌باشد <ref>اصول کافی، ج۲ ، ص۱۶، ح۵و ۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.


==جایگاه امامت==
==جایگاه امام==
*مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از [[نبوت]] دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل{{ع}}، یادآور شده است که او پس از آن که دارای مقام [[نبوت]] بود، مورد آزمون‌های ویژه‌ای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید<ref>سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
===امام یا خلیفه===
*در روایات [[اهل بیت]]{{عم}} بر این مطلب تصریح و تأکید شده است <ref>اصول کافی، ج۱، ص۱۳۳ـ ۱۳۴، ۱۴۹ـ ۱۵۱ و ۱۵۴؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۷ـ ۱۲۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۹ـ ۱۵۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار می‌گردد. پس از [[پیامبر]]{{صل}} مهم‌ترین و حساس‌ترین مسئله‌ای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزه‌های دینی‌، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است <ref>الملل والنحل، ج۱، ص۲۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین می‌دانند. بر این اساس‌، شیعه برای امامت جایگاه برجسته‌تری در مقایسه با [[اهل سنت]] قائل است، ولی همان‌گونه که اشاره شد از دیدگاه [[اهل سنت]] نیز امامت مسئله‌ای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
===امامت و خلافت===
===امامت؛ عهد الهی===
===امامت؛ عامل کمال دین===
===اهمیت امامت در قیامت===
===ضرورت وجود امام===
===ضرورت وجود امام===
===دلایل وجوب امامت===
*می‌توان گفت وجوب امامت مورد اجماع مسلمانان است، زیرا دیدگاه مخالف در این باره شاذّ بوده و قابل اعتنا نیست، اما درباره این که وجوب امامت عقلی است یا نقلی، و واجب علی اللّه است یا واجب علی الناس، دیدگاه‌ها مختلف است. شیعه امامیه امامت را واجب علی اللّه می‌داند؛ از نظر آنان امامت از مصادیق لطف الهی است و لطف بر خداوند واجب است <ref>تلخیص المحصل، ص۴۰۷.</ref> یعنی مقتضای حکمت خداوند است. کسی آن را بر خدا واجب نکرده است، بلکه خداوند به مقتضای حکمت خود آن را بر خود واجب کرده است؛ چنان که خداوند هدایت را بر خود واجب می‌داند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى}}﴾}} <ref> بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است؛ سوره لیل، آیه: ۱۲.</ref>. گروهی از زیدیه و کیسانیه نیز درباره امامت طرفدار وجوب علی اللّه بوده‌اند <ref>قواعد العقاید، ص۱۱۰.</ref>. معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اباضیه و گروهی از زیدیه امامت را واجب علی الناس دانسته‌اند. عده‌ای از معتزله وجوب امامت را عقلی و دیگران وجوب آن را نقلی شمرده‌اند <ref>قواعدالعقائد، ص۱۱۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۶؛ کشف المراد، ص۲۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*می‌توان گفت وجوب امامت مورد اجماع مسلمانان است، زیرا دیدگاه مخالف در این باره شاذّ بوده و قابل اعتنا نیست، اما درباره این که وجوب امامت عقلی است یا نقلی، و واجب علی اللّه است یا واجب علی الناس، دیدگاه‌ها مختلف است. شیعه امامیه امامت را واجب علی اللّه می‌داند؛ از نظر آنان امامت از مصادیق لطف الهی است و لطف بر خداوند واجب است <ref>تلخیص المحصل، ص۴۰۷.</ref> یعنی مقتضای حکمت خداوند است. کسی آن را بر خدا واجب نکرده است، بلکه خداوند به مقتضای حکمت خود آن را بر خود واجب کرده است؛ چنان که خداوند هدایت را بر خود واجب می‌داند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى}}﴾}} <ref> بی‌گمان آنچه بر ما مقرّر است رهنمود است؛ سوره لیل، آیه: ۱۲.</ref>. گروهی از زیدیه و کیسانیه نیز درباره امامت طرفدار وجوب علی اللّه بوده‌اند <ref>قواعد العقاید، ص۱۱۰.</ref>. معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اباضیه و گروهی از زیدیه امامت را واجب علی الناس دانسته‌اند. عده‌ای از معتزله وجوب امامت را عقلی و دیگران وجوب آن را نقلی شمرده‌اند <ref>قواعدالعقائد، ص۱۱۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۶؛ کشف المراد، ص۲۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*از [[هشام بن عمر فوطی]] و [[ابوبکر اصمّ]] دو تن از متکلمان معتزله به عنوان منکران وجوب امامت یاد شده است. البته مخالفت آن دو نیز مشروط است. هشام وجوب امامت را به حاکم بودن عدل در جامعه اسلامی‌ مشروط کرده و ابوبکر اصم عکس آن را شرط وجوب امامت دانسته است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*از [[هشام بن عمر فوطی]] و [[ابوبکر اصمّ]] دو تن از متکلمان معتزله به عنوان منکران وجوب امامت یاد شده است. البته مخالفت آن دو نیز مشروط است. هشام وجوب امامت را به حاکم بودن عدل در جامعه اسلامی‌ مشروط کرده و ابوبکر اصم عکس آن را شرط وجوب امامت دانسته است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
خط ۵۵: خط ۴۷:
*عده‌ای از متکلمان، سیره مسلمانان را دلیل وجوب امامت شمرده‌اند، زیرا از سیره مسلمانان روشن می‌شود که آنان وجوب امامت را امری مسلم و تردید ناپذیر تلقی کرده‌اند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت <ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.</ref> ابوعلی و ابوهاشم جُبّایی و برخی دیگر به اجماع صحابه بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند<ref>المغنی فی أبواب التوحید والعدل، الإمامة، ج۱، ص۴۷.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*عده‌ای از متکلمان، سیره مسلمانان را دلیل وجوب امامت شمرده‌اند، زیرا از سیره مسلمانان روشن می‌شود که آنان وجوب امامت را امری مسلم و تردید ناپذیر تلقی کرده‌اند. اختلاف آنان مربوط به مصداق امامت بوده است، نه اصل امامت <ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص۱۱۰؛ نهایة الاقدام، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ص۳۶۴.</ref> ابوعلی و ابوهاشم جُبّایی و برخی دیگر به اجماع صحابه بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند<ref>المغنی فی أبواب التوحید والعدل، الإمامة، ج۱، ص۴۷.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*برخی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی‌ بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند، زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون [[امام]] امکان پذیر نیست <ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ الألفین، ص۷ـ۸.</ref>. وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است، زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینه‌های رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد، و در نتیجه، از نبود [[امام]] زیان بزرگی به جامعه وارد می‌شود، و دفع چنین زیان‌هایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود [[امام]] واجب خواهد بود<ref>تلخیص المحصل، ص۴۰۷.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*برخی از متکلمان به لزوم اجرای حدود و حفظ نظام اسلامی‌ بر وجوب امامت استدلال کرده‌اند، زیرا تحقق این امور که مطلوب شارع است، بدون [[امام]] امکان پذیر نیست <ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ الألفین، ص۷ـ۸.</ref>. وجوب دفع ضررهای بزرگ از دیگر دلایل متکلمان بر وجوب امامت است، زیرا بدیهی است که اگر در جامعه رهبری دانا و توانا وجود داشته باشد زمینه‌های رشد و صلاح مردم فراهم خواهد بود و اگر وجود نداشته باشد، عکس آن رخ خواهد داد، و در نتیجه، از نبود [[امام]] زیان بزرگی به جامعه وارد می‌شود، و دفع چنین زیان‌هایی در شریعت واجب است. بنابراین، وجود [[امام]] واجب خواهد بود<ref>تلخیص المحصل، ص۴۰۷.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
===امامت و لطف===
*استدلال پیشین، عقلی بوده و به قاعده لطف باز می‌گردد‌، که یکی از براهین مهم وجوب امامت از دیدگاه متکلمان امامیه است. آنان امامت را از مصادیق روشن قاعده لطف می‌دانند‌، از آنجا که لطف به مقتضای حکمت خداوند‌، واجب است‌، امامت نیز واجب خواهد بود. [[سید مرتضی]] در تبیین لطف بودن امامت گفته است: ما امامت را به دو شرط واجب می‌دانیم: یکی این که تکالیف عقلی وجود داشته باشد‌، و دیگری این که مکلّفان معصوم نباشند‌، دلیل وجوب امامت با توجه به دو شرط مزبور این است که هر عاقل آشنا با عرف و سیره عقلای بشر می‌داند که هرگاه در جامعه‌ای رهبری با کفایت و تدبیر وجود داشته باشد که از ستمگری و پلیدی جلوگیری و از عدالت و ارزش‌های انسانی دفاع کند‌، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزش‌ها فراهم‌تر خواهد بود و این‌، چیزی جز لطف نیست‌، زیرا لطف آن است که با توجه به آن‌، مکلفان به طاعت و فضیلت روی می‌آورند و از پلیدی و تباهی دوری می‌گزینند. بنابراین‌، امامت در حق مکلفان‌، لطف است<ref>الذخیرة فی علم الکلام‌، ص۴۰۹ـ ۴۱۰.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*[[ابن میثم بحرانی]] برهان لطف امامت را با توجه به تکالیف شرعی تقریر کرده و گفته است: نصب [[امام]] لطفی است از خداوند در انجام دادن تکالیف شرعی و فعل لطف به مقتضای حکمت الهی واجب است‌، پس نصب [[امام]] از جانب خداوند واجب است <ref>قواعد المرام‌، ص۱۷۵.</ref> عده‌ای از متکلمان شیعه‌، لطف امامت را مقتضای تکالیف الهی دانسته‌اند و از عقلی یا شرعی بودن تکلیف سخن نگفته‌اند<ref>تقریب المعارف‌، ص۹۵؛ المنقذ من التقلید‌، ج۲، ص۲۴۰؛ کشف المراد‌، ص۴۹۰؛ ارشاد الطالبین‌، ص۳۲۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*به استدلال پیشین اشکال شده است که امامت در حق همه مکلفان لطف نیست‌، زیرا در میان انسان‌ها کسانی یافت می‌شوند که اگر الزام و نظارت حکومتی در بین نباشد نیز به رعایت احکام الهی اقدام می‌کنند و چه بسا لزوم اطاعت از [[امام]] برای آنان گران باشد و همین امر موجب روی گردانی آنها از دین شود<ref>المغنی‌، ج۱، ص۳۵.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*اگر اشکال یاد شده‌، بر لطف بودن امامت وارد باشد‌، بر لطف بودن نبوت نیز وارد خواهد بود‌، چرا که اگر نبوت و امامت را با توجه به نوع بشر مطالعه کنیم. بدون شک از این جهت‌، نبوت و امامت برای نوع بشر لطف است و مخالفت افرادی اندک‌، آن هم به خاطر عوامل و انگیزه‌های شیطانی و نفسانی‌، ناقض قاعده مزبور نخواهد بود. نبوت وامامت برای چنین افرادی معیار امتحان الهی خواهد بود که خود یکی از قواعد شریعت است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*اشکال دیگر این که وجوب لطف در امامت‌، تعیینی نیست‌، بلکه تخییری است‌، زیرا می‌توان [[عصمت]] مکلفان را به عنوان جایگزین لطف فرض کرد‌، که نقش هدایت گری آن نیز کامل‌تر از لطف امامت است <ref>المغنی‌، ص۲۶.</ref> پاسخ این است که موضوع بحث در لطف امامت مکلفان موجود است که از ویژگی [[عصمت]] برخوردار نیستند‌، فرض مکلفان معصوم‌، واقعیت را تغییر نمی‌دهد <ref>(المنقذ من التقلید‌، ج۲، ص۲۵۰.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*گفته شده است: هرگاه موضوع لطف در باب امامت‌، مکلفان غیر معصوم باشد می‌توان مکلفانی را فرض کرد که نه [[امام]] باشند و نه مأموم؛ چنان که شیعه به [[عصمت]] [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[فاطمه زهرا|حضرت زهرا]]{{س}} و [[امامان]]{{عم}} دیگر قائل است. در این صورت در زمان [[امام علی|علی]]{{ع}}، [[فاطمه زهرا|حضرت زهرا]]{{س}} و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} نه [[امام]] بودند و نه مأموم. واین مطلب بر خلاف اجماع امت اسلامی‌است‌، زیرا هر مکلفی یا [[امام]] است و یا مأموم <ref>المنقذ‌، ج۲‌، ص۲۴۷.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*پاسخ این است که وجه نیازمندی مکلفان به [[امام]]، منحصر در لطف بودن [[امام]] در انجام تکالیف الهی نیست‌، بلکه امامت فواید و آثار دیگری‌، مانند تعلیم معالم دینی و احکام شریعت و پیروی از او در مکارم اخلاق و سیر و سلوک معنوی دارد. فواید یاد شده در مورد مکلفان معصوم نیز متصور است <ref>المنقذ‌، ج۲‌، ص۲۵۰.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*اشکال دیگر این که لطف امامت در مورد انجام تکالیف الهی منوط به حضور [[امام]] و اعمال ولایت و زعامت سیاسی و اجتماعی توسط اوست. این مطلب با اعتقاد شیعه به امامت [[امام]] غایب سازگاری ندارد<ref>المنقذ‌، ج۲‌،ص۲۵۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*پاسخ این است که وجود [[امام]] به خودی خود لطف است و تصرف او لطف دیگری است و عدم تحقق این لطف ناشی از عدم آمادگی مکلفان است. توضیح این که لطف در باب امامت‌، در حقیقت از سه مرحله تشکیل می‌شود که هر یک به خودی خود لطف است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
#آفریدن [[امام]] توسط خداوند و اعطای منصب امامت به او؛
#پذیرش منصب امامت توسط [[امام]] و آمادگی او برای عمل به مقتضای آن؛
#آمادگی مکلفان در یاری دادن [[امام]] و اطاعت از او.
*مراتب یاد شده بر یکدیگر ترتب دارند و تا مرتبه نخست محقق نشود‌، موضوع مرتبه دوم تحقق نخواهد یافت‌، بر این اساس‌، مرتبه سوم که مربوط به مکلفان است در گرو تحقق دو مرتبه پیشین است. بنابراین‌، وجود [[امام]] و نصب او به امامت از جانب خداوند واجب است‌، تا موضوع مرتبه سوم لطف امامت تحقق پذیرد. اما تحقق نیافتن لطف در مرتبه سوم ناشی از سوء تصمیم و عمل مکلفان است <ref>کشف المراد‌، ص۴۹۱.</ref> بحث گسترده درباره آثار و فواید وجودی [[امام]] غایب در مدخل جداگانه خواهد آمد<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.


===امامت و غایت خلقت===
===امام غایت خلقت است===
*بحث گسترده درباره فلسفه امامت در مدخل اغراض امامت انجام گرفته است. در این جا این مطلب را یادآور می‌شویم که در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونه‌ای که اگر لحظه‌ای زمین از [[امام]] خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: {{عربی|اندازه=150%|«لَوْ بَقِيَتِ‏ الْأَرْضُ‏ بِغَيْرِ إِمَامٍ‏ لَسَاخَت‏»}} <ref>اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.</ref> از این روایت و نظایر آن به دست می‌آید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود [[امام]] بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، [[امام]] نیز بوده است و تا هنگامی‌ که زندگی جریان دارد، [[امام]] نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، [[امام]] در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت [[امام]] در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان پذیر است؛ یعنی وجود [[امام]] در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} آمده است: {{عربی|اندازه=150%|«الَّذِي‏ بِبَقَائِهِ‏ بَقِيَتِ‏ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ‏ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء‏»}}  <ref>بقای دنیا به بقای امام عصر{{ع}} است، و به یُمن و برکت او موجودات روزی داده می‌شوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست؛ دعای عدیله.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*[[صدرالمتألهین]] در شرح این گونه احادیث گفته است: خداوند سبحان موجودات را با تفاوت درجات و مراتبی که از نظر برتری و پست تری دارند آفرید. پایین‌ترین مرتبه موجودات مواد عنصری زمین است که دورترین فاصله را از لطافت وجودی دارد، اما قابلیت تحول و تکامل وجودی را دارد. اراده حکیمانه خداوند اقتضا کرده است که این مواد عنصری، مسیر تکامل را طی کرده و به غایات وجودی خود "مرتبه بالاتر وجود" برسند. بر این اساس، در مسیر تکامل موجودات که از طریق علت غایی تحقق می‌یابد هر موجودی که مرتبه بالاتر دارد علت غایی موجود پایین تر است. بدین ترتیب، زمین را برای گیاه آفرید و گیاه را برای حیوان و حیوان را برای انسان، و از آنجا که در میان افراد انسان نیز مراتب کمال و نقص وجود دارد، کامل‌ترین انسان را غایت وجود انسان‌های دیگر قرار داد که در حقیقت غایت همه موجوداتی است که در مرتبه پایین‌تر از انسان قرار دارند. او همان انسان کامل است که در مرتبه امامت است، او جانشین خداوند در زمین است و چون وجود چیزی بدون غایت آن محال است، وجود جهان بدون وجود [[امام]] ناممکن خواهد بود<ref>شرح اصول کافی، ص۴۶۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
==صفات [[امام]]{{ع}}==
==صفات [[امام]]{{ع}}==
*صفات [[امام]] یا شرایط امامت یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. متکلمان اسلامی فهرست‌های متفاوتی از صفات امامت ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه [[اهل سنت]] در این باره است توسط [[سعدالدین تفتازانی]] ارائه گردیده است، وی مکلف بودن "بلوغگ، عدالت، حریت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، صاحب رأی و کفایت بودن و قریشی بودن را به عنوان صفات [[امام]] یادآور شده است. آن‌گاه افزوده است: چهار شرط نخست مورد اتفاق است ولی صفات: اجتهاد، شجاعت و با کفایت بودن را اکثر متکلمان لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب تکلیف مالایطاق یا لغویت خواهد بود. وصف قریشی بودن نیز مورد قبول اکثریت مذاهب اسلامی است، فقط خوارج و گروهی از معتزله با آن مخالفت کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*صفات [[امام]] یا شرایط امامت یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. متکلمان اسلامی فهرست‌های متفاوتی از صفات امامت ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه [[اهل سنت]] در این باره است توسط [[سعدالدین تفتازانی]] ارائه گردیده است، وی مکلف بودن "بلوغگ، عدالت، حریت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، صاحب رأی و کفایت بودن و قریشی بودن را به عنوان صفات [[امام]] یادآور شده است. آن‌گاه افزوده است: چهار شرط نخست مورد اتفاق است ولی صفات: اجتهاد، شجاعت و با کفایت بودن را اکثر متکلمان لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب تکلیف مالایطاق یا لغویت خواهد بود. وصف قریشی بودن نیز مورد قبول اکثریت مذاهب اسلامی است، فقط خوارج و گروهی از معتزله با آن مخالفت کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
خط ۱۰۸: خط ۸۴:
*نقد مزبور نادرست است، زیرا استدلال یاد شده صرف استبعاد نیست، بلکه مبتنی بر قیاس اولویت است که از اعتبار منطقی بالایی برخوردار است. مانند استدلال بر حرمت زدن پدر و مادر به حرمت گفتن اُف به آنان. مقتضای این قاعده بدیهی عقلی این است که [[پیامبر]]{{صل}} که نسبت به مسائل ساده زندگی مسلمانان بی تفاوت نبود و آنان را در آن زمینه راهنمایی می‌کرد، در مسند مهم رهبری مسلمانان پس از خود، بی‌تفاوت نبوده و حتماً جانشین خود را تعیین کرده است. قیاس انتخاب امام توسط نخبگان به استنباط احکام دینی توسط مجتهدان، مع الفارق است. استنباط احکام دینی توسط مجتهدان آن گاه پذیرفته است که به کتاب و سنت یا احکام قطعی عقل بازگردد، اما اجتهاد بر اساس مستندات ظنّی چون قیاس و استحسان که حجیت شرعی ندارند، پذیرفته نخواهد بود و چون منابع استنباط احکام در حد لازم در کتاب و سنت نبوی وجود ندارد چنان که مؤلف غایة المرام به آن تصریح کرده است <ref>غایة المرام، ص۳۸۰.</ref> بدون شک [[پیامبر]]{{صل}} تمام احکام شرعی را به جانشین خود سپرده است، تا در شرایط مناسب به مردم بیاموزد. بر این اساس، تمامیت اجتهاد در احکام شریعت وابسته به امامت معصوم است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.
*نقد مزبور نادرست است، زیرا استدلال یاد شده صرف استبعاد نیست، بلکه مبتنی بر قیاس اولویت است که از اعتبار منطقی بالایی برخوردار است. مانند استدلال بر حرمت زدن پدر و مادر به حرمت گفتن اُف به آنان. مقتضای این قاعده بدیهی عقلی این است که [[پیامبر]]{{صل}} که نسبت به مسائل ساده زندگی مسلمانان بی تفاوت نبود و آنان را در آن زمینه راهنمایی می‌کرد، در مسند مهم رهبری مسلمانان پس از خود، بی‌تفاوت نبوده و حتماً جانشین خود را تعیین کرده است. قیاس انتخاب امام توسط نخبگان به استنباط احکام دینی توسط مجتهدان، مع الفارق است. استنباط احکام دینی توسط مجتهدان آن گاه پذیرفته است که به کتاب و سنت یا احکام قطعی عقل بازگردد، اما اجتهاد بر اساس مستندات ظنّی چون قیاس و استحسان که حجیت شرعی ندارند، پذیرفته نخواهد بود و چون منابع استنباط احکام در حد لازم در کتاب و سنت نبوی وجود ندارد چنان که مؤلف غایة المرام به آن تصریح کرده است <ref>غایة المرام، ص۳۸۰.</ref> بدون شک [[پیامبر]]{{صل}} تمام احکام شرعی را به جانشین خود سپرده است، تا در شرایط مناسب به مردم بیاموزد. بر این اساس، تمامیت اجتهاد در احکام شریعت وابسته به امامت معصوم است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/69 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۹.]</ref>.


==امامت عام==
*امامت در قرآن عام است و به امامت حق و پیشوایی باطل تقسیم می‌شود. امامت حق نیز بر دوگونه است: امامت بالاصاله که برای پیامبران جعل می‌شود و امامت بالاستخلاف که در آن از امامت جانشینان انبیا "[[امامان]]{{عم}}" سخن به میان می‌آید.
*مهم‌ترین ویژگی امامت باطل دعوت به سوی آتش است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ}}﴾}} <ref> و در این جهان، لعنتی بدرقه آنان کردیم  و در روز رستخیز، آنان از زشت چهرگانند؛ سوره قصص، آیه: ۴۲.</ref> مراد از فرا خواندن به آتش دعوت به معصیت و کفر و افعالی است که استحقاق عذاب جهنم و آتش را در پی دارد<ref>مجمع‌البيان، ج۷، ص۳۲۹؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۳۸؛ كنزالدقائق، ج ۱۰، ص ۷۳.</ref>، ازاین‌رو از [[امامان]]{{عم}} باطل به «[[ائمه]]{{عم}} کفر» یاد شده است:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ}}﴾}} <ref> با پیشگامان کارزار کنید؛ سوره توبه، آیه: ۱۲.</ref> ویژگی دیگر [[امامان]]{{عم}} باطل پیمان‌شکنی و طعن در دین و ازاین‌رو پیکار با آنها لازم است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ}}﴾}} <ref> و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند؛ سوره توبه، آیه: ۱۲.</ref>، افزون بر این [[امامان]]{{عم}} باطل پس از مرگشان در دنیا به لعنت الهی گرفتار می‌شوند و در قیامت کسی آنان را یاری نمی‌کند و در آنجا از زشت چهرگان خواهند بود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لا يُنصَرُونَ  وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ}}﴾}} <ref> و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم  که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد. و در این جهان، لعنتی بدرقه آنان کردیم  و در روز رستخیز، آنان از زشت چهرگانند؛ سوره قصص، آیه: ۴۱ - ۴۲.</ref> از برخی روایات تفسیری ذیل این آیه استفاده می‌شود که آنها امر و حکم مردم را بر امر و حکم خدا ترجیح می‌دهند و برخلاف کتاب خدا براساس هواهای نفسانی و تمایلات مردم عمل می‌کنند <ref>الكافى، ج ۱، ص ۲۱۶.</ref> گفتنی است که در روز قیامت که صفوف از هم جدا می‌شود هر گروهی در پی امامشان حرکت می‌کنند:{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ}}﴾}} <ref> روزی که هر دسته‌ای را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم؛ سوره اسراء، آیه: ۷۱.</ref> آنان که رهبری [[امامان]]{{عم}} حق و عادل را پذیرفته‌اند همراه آنان خواهند بود و آنان که پیشوایان گمراهی و باطل را برگزیده‌اند همراه آنها خواهند بود <ref>الميزان، ج ۱۳، ص ۱۶۶؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۳.</ref> البته در نظری دیگر، براساس روایاتی مقصود از [[امام]]{{ع}} در این آیه، [[امام]]{{ع}} حق است <ref>الميزان، ج ۱، ص ۲۷۳؛ ج ۱۳، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۱.]</ref>.
*بر اساس آیات قرآن، امامت بر حق باشد یا باطل به جعل الهی است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}﴾}} <ref> فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}﴾}} <ref> و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}﴾}} <ref> برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم؛ سوره سجده، آیه: ۲۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}﴾}} <ref> و زمامدارانی که از شمایند؛ سوره قصص، آیه: ۴۱.</ref> جعل امامت حکایت از آن دارد که امامت صرف نظر از حق یا باطل بودن آن، ویژگی خاص و نادری است که تنها در برخی افراد وجود دارد، به‌گونه‌ای که می‌توانند توجه دیگران را جلب کنند تا به آنان اقتدا کنند<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۲.]</ref>.
*جعل امامت برای امامان حق، بالذات و برای امامان باطل، بالعرض است؛ یعنی از آن رو که نظام احسن عالم بدون امامت و رهبری از سوی صالحان و فاسدان تحقق‌پذیر نیست و باید نور و ظلمت، هدایت و ضلالت، ایمان و کفر و تقوا و فجور در کنار هم باشد تا هر کدام به سهم خود زیبایی مطلق عالم را تأمین کند، خداوند هر دو گونه رهبری را جعل فرموده است؛ ولی هیچ گاه این بدان معنا نیست که در همان سطحی که امامت حق بالاصاله به خداوند نسبت داده می‌شود، امامت باطل نیز بالاصاله به او منسوب باشد، زیرا خداوند اولا و بالذات هادی است؛ نه مُضلّ، و اهل رحمت و مغفرت است؛ نه انتقام و عذاب و چنانچه از اضلال و انتقام و عذاب سخن به میان می‌آید برای آن است که هدایت بدون ضلالت معنا ندارد، چنان که رحمت و مغفرت بدون انتقام و عذاب تصور ندارد. درباره امامت نیز خداوند اولا و بالذات، امامت حق را برای امامان صالح آن هم با توجه به کمالات و فضایلی که لازمه امامت آنان است جعل کرده، و در کنار آن ثانیاً و بالعرض امامت باطل را برای [[امامان]]{{عم}} فاسد و آن هم با توجه به رذایل آنان جعل فرموده است. البته این جعل فقط تکوینی است؛ نه تشریعی، بر خلاف جعل امامت حق که هم تکوینی است و هم تشریعی، با این همه مفسران در تفسیر جعل امامت باطل، نظرات گوناگونی ارائه کرده‌اند<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۳.]</ref>.
*برخی گفته‌اند: جعل به معنای خذلان است؛ یعنی خدای متعال پس از ارسال پیامبرانی برای هدایت آنان و در پی آنکه گروهی دعوت پیامبران را انکار کردند و راه کفر و گمراهی را در پیش گرفتند، به عنوان مجازات، آنان را مقتدای اهل آتش قرار داده است؛ نه اینکه جعل امامت برای آنها ابتدایی باشد <ref>روض‌الجنان، ج۱۵، ص۱۳۷؛ الميزان، ج۱۶، ص۳۸.</ref> برخی دیگر گفته‌اند: آیه در مقام گزارش حال آنان در قیامت است، بدین معنا که آنها سردسته دوزخیان‌اند و هنگامی که گروهی از دوزخیان به سوی آتش می‌روند، آنها پیشاپیش اصحاب آتش درحرکت‌اند، چنان‌که در دنیا نیز پیشوایان گمراهی بودند  <ref>نمونه، ج ۱۶، ص ۹۰ ـ ۹۱.</ref> برخی نیز جعل امامت را به معنای تسمیه و نامگذاری آنان به [[امام]]{{ع}} تأویل کرده‌اند <ref> روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۳۷.</ref>؛ اما آیه بعد با آن سازگاری ندارد <ref> الميزان، ج ۱۶، ص ۳۸.</ref>، زیرا براساس آن آیه، به سبب پیروی دیگران از آنان در کفر و تبهکاری، در این جهان از پی آنها لعنت فرستاده می‌شود<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۳.]</ref>.
==امامت حق بالاصاله==
*امامت حق بالاصاله در برگیرنده امامت کسانی است که خدای متعال مستقیماً امامت را برای آنان جعل کرده است؛ مانند امامت برخی پیامبران الهی که با توجه به تفاوت درجات، از مراتب متفاوت امامت برخوردار بوده‌اند؛ چون [[حضرت ابراهیم]]{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}﴾}} <ref> فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> [[حضرت یعقوب]]{{ع}} و [[حضرت اسحاق]]{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلا جَعَلْنَا صَالِحِينَ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}﴾}} <ref> فرو اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۲ - ۷۳.</ref>، [[حضرت یوسف{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا}}﴾}} <ref> و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم؛ سوره یوسف، آیه: ۲۲.</ref>، [[حضرت لوط]]{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا}}﴾}} <ref> و به لوط داوری و دانشی دادیم؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.</ref>، [[حضرت موسی]]{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا}}﴾}} <ref> و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم؛ سوره قصص، آیه: ۱۴.</ref>، [[حضرت داود]]{{ع}} و [[حضرت سلیمان]]{{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا}}﴾}} <ref> و به هر یک داوری  و دانشی دادیم؛ سوره انبیاء، آیه: 79.</ref> و [[پیامبر|حضرت محمد]]{{صل}}: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ}}﴾}} <ref> سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او؛ سوره مائده، آیه: ۵۵.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ}}﴾}} <ref> پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ سوره احزاب، آیه: ۶.</ref> سرّ بهره‌مندی برخی از انبیای الهی از مقام امامت این است که [[امام]]{{ع}} افزون بر مقتدا و الگو بودن در گفتار و رفتار، عهده‌دار امور سیاسی و اجتماعی امت است، حدود را اجرا و امیران را عزل و نصب و از امت دفاع و جانیان را تأدیب می‌کند، ازاین رو ممکن است کسی [[پیامبر]]{{صل}} باشد؛ ولی عهده‌دار امور سیاسی و اجتماعی امت نباشد<ref>الرسائل العشر، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۴.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۳.]</ref>.
*در بیان دلایل انفکاک نبوت از امامت وجوهی گفته‌اند؛ از جمله آنکه به دلالت برخی آیات، نبوّت غیر از مَلِک بودن و رهبری است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُواْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ}}﴾}} <ref> و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند:چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی  نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است؛ سوره بقره، آیه: ۲۴۷.</ref> با توجه به اینکه مَلِک در آیه به معنای تدبیر کننده جامعه است که انسانها را به کمال شایسته خود می‌رساند و موانع دستیابی به کمال را از مسیر آنان دفع می‌کند <ref>الميزان، ج ۲، ص ۲۸۷.</ref> و بنی اسرائیل به صورت اعتراض به پیامبرشان اشموئیل گفته‌اند: « ما از طالوت به مُلک شایسته‌تریم»، در حالی که اگر مقام نبوت با رهبری یکی بود می‌بایست گفته می‌شد تو به مُلک و سلطنت شایسته‌تری، چون تو پیامبری، و اشموئیل در پاسخ اعتراض آنان گفت: اولاً خدا او را برگزیده است و ثانیاً او بر اثر برخورداری از علم و توان جسمانی که لازمه امامت و رهبری است برگزیده شده است <ref>الرسائل العشر، ص ۱۱۲.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۳.]</ref>.
*دلیل دیگر آنکه خدای متعال خطاب به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} پس از دریافت مقام نبوت و در پایان عمر فرمود: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}﴾}} <ref>من تو را پیشوای مردم می‌گمارم؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.</ref> نیز زمانی این مقام به آن حضرت داده شد که وی دارای ذرّیه و فرزندان بوده و امتحاناتی را پشت سر گذاشته است<ref>الميزان، ج ۱، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸.</ref> با توجه به انفکاک امامت از نبوت قول کسانی که امامت در آیه را به نبوت معنا کرده‌اند صحیح نیست <ref>الرسائل العشر، ص ۱۱۳؛ امام‌شناسى، ج ۱، ص ۱۳۰.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۴.]</ref>.
*برخی در ذیل آیه مذکور [[امام]]{{ع}} را [[پیامبر|نبی]]{{صل}} معنا کرده‌اند؛ اما در جای دیگر، در برابر کسانی که [[امام]]{{ع}} را [[پیامبر|نبی]]{{صل}} معنا کرده‌اند ترجیح داده‌اند که [[امام]]{{ع}} در معنای خودش به‌کار گرفته شود<ref>التفسير الكبير، ج ۲۲، ص ۱۹۱.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۴.]</ref>.
*دلیل دیگر آنکه [[حضرت موسی]]{{ع}} هارون را خلیفه خود قرار داد، در حالی که او [[پیامبر]]{{صل}} بود؛ ولی مقام امامت نداشت و با استخلاف موسی به این سمت منصوب گردید: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ }}﴾}} <ref> و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!؛ سوره اعراف، آیه: ۱۴۲.</ref><ref>الرسائل العشر، ص ۱۱۲ ـ ۱۱۳.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۴.]</ref>.
*برخی مفسران در فرق بین [[امام]]{{ع}} و [[پیامبر|نبی]]{{صل}} گفته‌اند: گرچه [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} هر دو هدایتگرند، هدایت [[پیامبر]]{{صل}} فقط «راهنمایی» و به معنای نشان دادن راه است؛ اما هدایت امامان «راهبری» به معنای رساندن به مقصود است<ref>الميزان، ج ۱، ص ۲۷۲.</ref> با این همه گفتنی است که در رویکرد مطالب پیشگفته بین امامت و مُلک خلط شده و گویا گمان شده [[امام]]{{ع}} و مَلِک یکی است، از این رو از آیاتی که به مُلک مربوط می‌شود در بیان امامت استفاده شده است؛ ولی واقع امر این‌گونه نیست، زیرا امامت ریاست عامه در امر دین و دنیاست؛ ولی مُلک منصبی اجرایی در امر حکومت است که گاهی [[امام]]{{ع}} خود آن را بر عهده می‌گیرد؛ مانند [[حضرت ابراهیم]]{{ع}}، [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی|امام علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و گاهی به اذن خدا و با توجه به ملاکهای خاص، دیگری را به جای خود منصوب می‌کند؛ مانند نصب طالوت<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.]</ref>.
==امامت حق بالاستخلاف==
*پیامبران چون از جهت عمر و امکانات محدودند برای محقق ساختن اهداف خود به امر الهی جانشین خود را به مردم معرفی و مردم را به اطاعت از آنان سفارش می‌کنند، بر این اساس اگر [[پیامبر]]{{صل}} خلیفه و [[امام]]{{ع}} معرفی نکند رسالتش را به انجام نرسانده است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}﴾}} <ref> ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد؛ سوره مائده، آیه: ۶۷.</ref> از این آیه برمی‌آید موضوع مهمی که تبلیغ آن بر عهده [[پیامبر]]{{صل}} گذاشته‌شده همسنگ نبوت است، به‌گونه‌ای که اگر ابلاغ نشود رسالت [[پیامبر]]{{صل}} ناتمام می‌ماند. از سوی دیگر تبلیغ آن امر مهم و حساس ممکن است خطراتی برای [[پیامبر]]{{صل}} در پی داشته باشد، ازاین‌رو خدا به او وعده حفاظت می‌دهد و این موضوع مهم جز ابلاغ خلافت و جانشینی نبوده است <ref>الميزان، ج ۶ ، ص ۴۶ ـ ۴۸ ـ ۵۰ .</ref> افزون بر آنچه گذشت مسئله خلافت به قدری اهمیت دارد که با تحقق آن، کافران و دشمنان از تعرض به دین مأیوس می‌شوند و دین با آن کامل و نعمت با آن تمام و اسلام دین مرضیّ خدا خواهد شد: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا }}﴾}} <ref> امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه: ۳.</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.]</ref>.
==ضرورت و استمرار وجود [[امام]] حق==
==ضرورت و استمرار وجود [[امام]] حق==
*وجود [[امام]]{{ع}} در هر عصر و زمان و در هر جامعه‌ای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶.</ref>: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}﴾}} <ref> تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد؛ سوره رعد، آیه: ۷.</ref> روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تأیید می‌کند که امامی زنده تا روز قیامت در میان انسانها حضور دارد<ref>الكافى، ج ۱، ص ۱۹۱ ـ ۱۹۲.</ref>؛ همچنین براساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر [[امام]]{{ع}} آن زمان نازل می‌شوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود [[امام]]{{ع}} در همه زمانهاست <ref>نورالثقلين، ج ۵ ، ص ۶۱۹ ـ ۶۴۲ .</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.]</ref>.
*وجود [[امام]]{{ع}} در هر عصر و زمان و در هر جامعه‌ای برای هدایت انسانها به سوی کمال و برقراری نظم در جامعه ضرورت دارد<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶.</ref>: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}﴾}} <ref> تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد؛ سوره رعد، آیه: ۷.</ref> روایات تفسیری این آیه نیز این حقیقت را تأیید می‌کند که امامی زنده تا روز قیامت در میان انسانها حضور دارد<ref>الكافى، ج ۱، ص ۱۹۱ ـ ۱۹۲.</ref>؛ همچنین براساس روایاتی درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قیامت، فرشتگان بر [[امام]]{{ع}} آن زمان نازل می‌شوند و این سوره دلیل روشنی بر وجود [[امام]]{{ع}} در همه زمانهاست <ref>نورالثقلين، ج ۵ ، ص ۶۱۹ ـ ۶۴۲ .</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۲۵.]</ref>.
خط ۱۴۲: خط ۱۰۲:
#'''[[حجیت کلام و لزوم اطاعت از وی]]:'''  
#'''[[حجیت کلام و لزوم اطاعت از وی]]:'''  
#'''[[ولایت]]:'''
#'''[[ولایت]]:'''
==امامت‌ نزد امامیه‌==
امامت‌ بی‌تردید محوری‌ترین‌ جایگاه‌ و نقش‌ را در منظومه اندیشه کلامی‌شیعه امامیه‌ داراست‌. اعتقاد به‌ «نص‌ّ» و «عصمت‌» از یک‌ سو، و نقشی‌ که‌ امامیه‌ برای‌ جایگاه‌ معنوی‌ امام‌، یعنی‌ مرجعیت‌ انحصاری‌ دینی‌ امامان‌ قائل‌ بوده‌اند، می‌تواند نشانگر اهمیت‌ این‌ جایگاه‌ باشد. از دیگر سو دست‌ کم‌ در میان‌ برخی‌ گرایشها و محافل‌ امامی‌، مقام‌ امامت‌ بستری‌ برای‌ بحث‌ از ویژگیهای‌ خاص‌ امام‌ تحت‌ عنوان‌ طبیعت‌ مقام‌ امامت‌ و حدود علم‌ و قدرت‌ امام‌ فراهم‌ می‌کرده‌ است‌. در این‌ میان‌، ارائه نظامی‌از جهان‌شناسی‌، انسان‌شناسی‌، فرجام‌شناسی‌ و تاریخ‌ با تکیه‌ بر جایگاه‌ و نقش‌ تکوینی‌ امام‌، از سوی‌ برخی‌ محافل‌ علمی‌و دینی‌ امامیان‌، اهمیت‌ بحث‌ امامت‌ را بیشتر آشکار می‌کند. آنچه‌ در اینجا موردنظر است‌، تفکر امامیه‌ در باب‌ امامت‌ پس‌ از استقرار و شکل‌گیری‌ امامیه‌ و آن‌ هم‌ در قالب‌ مذهب‌ اثناعشری‌ در سالهای‌ پس‌ از ۲۶۰ق‌ - سال‌ درگذشت‌ امام‌ حسن‌ عسکری‌ {{ع}} - است‌، یعنی‌ دوره‌ای‌ که‌ به‌ دوره غیبت‌ صغری‌ (۲۶۰-۳۲۹ق‌) شناخته‌ می‌شود؛ گرچه‌ برای‌ تبیین‌ جایگاه‌ امام‌ و نقش‌ امامت‌ در این‌ مذهب‌، بررسی‌ پیشینه تاریخ‌ تشیع‌ از سده ۱ق‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد. در این‌ دوره‌ و پس‌ از آن‌، با کوشش‌ متکلمان‌ بزرگی‌ چون‌ ابن‌ قبه رازی‌ و متکلمان‌ خاندان‌ نوبختی‌ و همچنین‌ متکلمان‌ نامداری‌ چون‌ شیخ‌ مفید و شاگردش‌ سید مرتضی‌ و سرانجام‌ شیخ‌ طوسی‌، سنتهای‌ دینی‌ و فکری‌ - کلامی‌امامیه‌ در دوره حضور [[امامان]]{{عم}} و فعالیت‌ فرقه‌های‌ مختلف‌ امامی‌، در یک‌ نظام‌ کلامی‌نوین‌ بازسازی‌ شد.
به‌ نظر می‌رسد که‌ اختلافات‌ دینی‌ و کلامی‌بر سر تعیین‌ جانشین‌ [[امامان]]{{عم}} و یا اختلافات‌ دیگر در باب‌ طبیعت‌ مقام‌ امامت‌ که‌ تاریخ‌ پرفراز و نشیب‌ امامیه‌ پس‌ از عصر امام‌ باقر و امام‌ صادق‌{{ع}} شاهد آن‌ بود، بسی‌ گسترده‌تر از آن‌ بوده‌ است‌ که‌ امامیه‌ را عنوان‌ کلی‌ برای‌ جریان‌ اصلی‌ شیعه‌ و با اعتقادات‌ مرزبندی‌ شده مشخص‌ تصور کنیم‌ که‌ احیاناً دچار شکافهایی‌ به‌ صورت‌ پیدایش‌ فرق‌ مختلف‌ در درون‌ خود می‌شده‌ است‌، اما به‌ هر حال‌ شیخ‌ مفید براساس‌ چنین‌ دریافتی‌ از تاریخ‌ تحولات‌ مذهب‌ امامی‌در العیون‌ و المحاسن‌ (نک: سید مرتضی‌، الفصول‌...، ۲۹۶) - برخلاف‌ اوائل‌ المقالات‌ (ص‌ ۴۶) - حتی‌ فرقی‌ مانند کیسانیه‌ را در داخل‌ مذهب‌ امامی‌معرفی‌ کرده‌، و امامیه‌ را عنوان‌ جامعی‌ برای‌ گروههایی‌ دانسته‌ است‌ که‌ به‌ طور کلی‌ به‌ وجوب‌ امامت‌ و عصمت‌ و وجوب‌ نص‌ معتقدند. با این‌ وصف‌، طبیعی‌ است‌ که‌ پس‌ از استقرار مذهب‌ دوازده‌ امامی‌، میراث‌ مشترک‌ فرق‌ مختلف‌ امامی‌در طول‌ سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌ مورد عنایت‌ قرار گیرد (نک: ه د، امامیه‌). در سده ۴ق‌/۱۰م‌، با وجود اختلافها و شکافهای‌ نه‌ چندان‌ وسیع‌ در میان‌ گرایشهای‌ مختلف‌ امامیان‌، اشتراک‌ نظر در اصول‌ و مبانی‌ تفکر دینی‌ امامی‌مشاهده‌ می‌شود؛ از جمله این‌ مسائل‌، اتفاق‌ همگی‌ دوازده‌ امامیان‌ بر وجود «نص‌ الهی‌» بر امامت‌ و عصمت‌ امام‌ و مرجعیت‌ امام‌ در مسائل‌ دینی‌ بود. به‌ هر حال‌، بنابر اعتقاد امامیه‌، امام‌ منصوص‌ و معصوم‌ که‌ وجود او در هر عصری‌ ضروری‌ بود، فردی‌ تلقی‌ می‌شد که‌ به‌ عنوان‌ عالم‌ترین‌ کس‌ از خاندان‌ پیامبر{{صل}}، تفسیر شریعت‌ و تعلیم‌ حلال‌ و حرام‌ و تشخیص‌ حق‌ از باطل‌ و حفظ شریعت‌ از تحریفات‌ و بدعتها و تضمین‌ اصالت‌ آن‌ برعهده او بود (مثلاً نک: خیاط، ۲۰۵، ۲۳۰، ۲۳۴، جم). این‌ عقیده‌ به‌ عنوان‌ سنت‌ فکری‌ و دینی‌ محافل‌ عمده امامیه‌ در سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌، در منظومه کلامی‌امامیه‌ در دوره پس‌ از حضور [[امامان]]{{عم}} مورد عنایت‌ قرار گرفت‌ و از این‌ رو، نقش‌ امام‌ در مرجعیت‌ دینی‌ جامعه مؤمنان‌ در مقایسه‌ با نقش‌ سیاسی‌ امام‌ از اهمیت‌ بیشتری‌ برخوردار گردید (نک: صفار، ۳۳۱-۳۳۲؛ کلینی‌، ۱/۱۷۰، ۱۷۲، ۱۷۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌...، ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۲۱، جم؛ درباره نقش‌ هشام‌ بن‌ حکم‌، در این‌ منظومه‌، نک: کلبرگ‌، ۵۲۱؛ نیز نک: ابن‌ ندیم‌، ۲۲۳-۲۲۴ و حاشیه‌).
با توجه‌ به‌ آنچه‌ یاد شد، مقام‌ مذهبی‌ و علمی‌امام‌{{ع}} بیشتر مورد کاوش‌ و نظریه‌ پردازی‌ متکلمان‌ امامی‌واقع‌ شد. نظریه عصمت‌ امام‌ در همین‌ راستا مورد توجه‌ متکلمانی‌ چون‌ هشام‌ بن‌ حکم‌ قرار گرفت‌ و بحثهای‌ بسیاری‌ را براساس‌ تعلیمات‌ [[امامان]]{{عم}} و به‌ ویژه‌ امام‌ صادق‌{{ع}} درپی‌ داشت‌ (نک: ابن‌ بابویه‌، محمد، معانی‌...، ۱۳۳-۱۳۶، احتمالاً به‌ نقل‌ از ابن‌ قبه رازی‌، نیز ۱۳۲-۱۳۳؛ نیز نک: خیاط، ۲۳۴، ۲۳۵؛ نیز هاجسن‌، .(۱-۱۳ در برابر نفوذ گرایشهای‌ غالیانه‌ به‌ جامعه شیعه امامی‌، جریانی‌ از امامیه‌ که‌ بعدها در شکل‌گیری‌ امامیه سده ۴ق‌ تأثیر بسیاری‌ داشت‌، ایستادگی‌ کردند و در عین‌ حال‌ که‌ از مرجعیت‌ دینی‌ انحصاری‌ [[امامان]]{{عم}} دفاع‌ می‌کردند، درصدد بودند که‌ تفسیری‌ به‌ دور از غلو ارائه‌ دهند (نک: خیاط، ۲۲۸، ۲۳۶). در یک‌ سر این‌ جریان‌ شخصیتی‌ چون‌ عبدالله‌ بن‌ ابی‌ یعفور (د ۱۳۱ق‌) قرار داشت‌. وی‌ [[امامان]]{{عم}} را علمایی‌ ابرار و اتقیا می‌خواند که‌ طاعتشان‌ واجب‌ است‌ (نک: کشی‌، ۲۴۷، ۴۲۷، نیز نک: ۲۴۶-۲۴۷: برای‌ مخالفت‌ گروه‌ او با غلات‌).
در باب‌ سرچشمه علم‌ [[امامان]]{{عم}}، اختلاف‌ نظر وجود داشت‌، ولی‌ نظری‌ که‌ در برابر غلات‌ و مفوضه‌ مطرح‌ شد، این‌ بود که‌ [[امامان]]{{عم}} براساس‌ برخوردار بودن‌ از علم‌ آبا و اجداد خود که‌ از پیامبر{{صل}} به‌ میراث‌ رسیده‌ بود و با در اختیار داشتن‌ کتابهای‌ آنان‌، تنها مرجع‌ تفسیر شریعتند (نک: قاضی‌ نعمان‌، ۱/۶۴؛ مجلسی‌، ۲۶/۲۲- ۲۵، ۳۳-۵۳؛ نیز نک: صفار، ۲۹۵-۲۹۶، ۲۹۹ بب). حتی‌ برخی‌ بر این‌ باور بودند که‌ امام‌ هر عصر مسائل‌ پیش‌ آمده‌ را براساس‌ قواعد و کلیات‌ مذکور در این‌ کتابها از طریق‌ استنباط فروع‌ از اصول‌، استخراج‌ می‌کند و چون‌ خداوند امام‌ را از خطا در احکام‌ شریعت‌ محفوظ نگاه‌ می‌دارد، همواره‌ وی‌ مصیب‌ خواهد بود و اطاعت‌ از او واجب‌ است‌ (نک: نوبختی‌، ۷۵-۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌، ۹۶- ۹۸؛ نیز نک: صفار، ۳۸۷-۳۹۰). در برابر، گروهی‌ از امامیه‌ در همان‌ دوره‌ به‌ امکان‌ اکتساب‌ علم‌ از طریق‌ اعجاز و خرق‌ عادت‌ معتقد بودند (نک: همو، ۲۳۸؛ نوبختی‌، ۷۶؛ سعد بن‌ عبدالله‌، ۹۵-۹۶، ۹۸-۹۹؛ کلینی‌، ۱/۳۲۱، ۳۲۲، ۳۸۳-۳۸۴؛ شیخ‌ مفید، الارشاد، ۳۱۷-۳۱۹). به‌ هر حال‌، گرچه‌ در باب‌ سرچشمه علم‌ [[امامان]]{{عم}} و نیز طبیعت‌ مقام‌ امام‌ و حدود وجودی‌ او اختلاف‌ نظر وجود دارد، ولی‌ نباید فراموش‌ کرد که‌ جریان‌ اصلی‌ امامیه‌ که‌ بیشتر توسط متکلمان‌ دوره حضور رهبری‌ می‌شد، از عقاید مفوضه‌ که‌ بازماندگان‌ غلات‌ دوره‌های‌ پیش‌تر بودند و اساساً در باب‌ امامت‌، نظر دیگری‌ داشتند، دوری‌ می‌کردند و سخت‌ با آن‌ مخالف‌ بودند.
مرکزیت‌ جامعه امامیه‌ در بغداد در قرن‌ ۳ق‌، در برابر مفوضه امامی‌مذهب‌ موضع‌ می‌گرفت‌ و درصدد بود که‌ منظومه دینی‌ امامیه‌ را از عقاید غالیانه‌ بزداید (نک: بخش‌ امامت‌ نزد غلات‌ در همین‌ مقاله‌). آنان‌ با ردّ انتساب‌ علم‌ غیب‌ به‌ [[امامان]]{{عم}} و یا قدرت‌ فوق‌ بشری‌ و یا انتساب‌ خلق‌ و رزق‌ به‌ ائمه‌{{ع}} و تکذیب‌ این‌ باورها، بر عنایت‌ خاص‌ الهی‌ به‌ [[امامان]]{{عم}} و برکات‌ وجودی‌ آنان‌، تأکید می‌کردند (نک: کشی‌، ۵۳۹ - ۵۴۱؛ طبرسی‌، ۲/۲۸۸-۲۸۹؛ شیخ‌ طوسی‌، الغیبه، ۱۷۸).
پس‌ از رحلت‌ امام‌ یازدهم‌{{ع}} و با بروز اختلافات‌ در میان‌ جامعه امامیه عراق‌ که‌ بیش‌ از مناطق‌ دیگرشاهد اختلافات‌ درون‌ گروهی‌ امامیه‌ بود (مثلاً نک: ابوحاتم‌، ۲۹۲؛ نوبختی‌، ۷۹-۹۴؛ سعد بن‌ عبدالله‌، ۱۰۲-۱۱۶؛ سید مرتضی‌، الفصول‌، ۳۱۸-۳۲۱)، اکثریت‌ امامیه‌ و با رهبری‌ مرکزیت‌ آنان‌ در بغداد و متکلمان‌ بزرگ‌ شیعه‌ در آن‌ عصر، یعنی‌ خاندان‌ نوبختی‌ و دیگران‌ به‌ امامت‌ فرزند امام‌ یازدهم‌{{ع}} به‌ عنوان‌ امام‌ دوازدهم‌ معتقد شدند و با وجود اعتقادی‌ ریشه‌ دار در میان‌ امامیه‌ که‌ از تداوم‌ امامت‌ در نسل‌ [[امامان]]{{عم}} خبر می‌داد (نک: نوبختی‌، ۹۰-۹۳؛ سعد بن‌ عبدالله‌، ۱۰۲-۱۰۶؛ ابوتمام‌، ۱۲۳؛ نیز نک: مسائل‌ الامامه، ۲۲، ۲۴)، به‌ غیبت‌ ولی‌ عصر{{ع}} ایمان‌ آوردند. نوع‌ اعتقاد حاکم‌ بر جامعه دوازده‌ امامیان‌ِ معاصر با اوایل‌ دوره غیبت‌ صغری‌ نشان‌ می‌دهد که‌ آنان‌ به‌ هیچ‌ روی‌ غیبت‌ امام‌ دوازدهم‌ {{ع}} را از خاستگاه‌ عقیده غالیانه «وقف‌» مطرح‌ نکردند، بلکه‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ امر واقع‌ پذیرفتند (نک: ابن‌ بابویه‌، علی‌، ۱۴۶؛ کلینی‌، ۱/۳۳۸؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌، ۳۲۳؛ قس‌: نعمانی‌، ۶۱؛ نیز نک: ابن‌ قبه‌، «مسأله...»، بند ۵).
در واقع‌ گذشت‌ زمان‌ بود که‌ امامیه‌ و علما و متکلمان‌ آنان‌ را به‌ اعتقادی‌ با سابقه‌ مبنی‌ بر غیبت‌ یکی‌ از [[امامان]]{{عم}} فرا خواند که‌ او را همان‌ قائم‌ آل‌ محمد{{صل}} می‌انگاشت‌ که‌ در آینده‌ ظهور خواهد کرد (نک: ابوسهل‌، ۹۴). این‌ نکته‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد چنین‌ نبوده‌ است‌ که‌ براساس‌ طرحی‌، احادیثی‌ در این‌ زمینه‌ تنظیم‌ و روایت‌ شود. بنابراین‌، اعتقاد به‌ غیبت‌ امام‌ دوازدهم‌ و اعتقاد به‌ اینکه‌ او کسی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ قائم‌ ظهور خواهد کرد، در شرایطی‌ ابراز شد که‌ هیچ‌گونه‌ انگیزه خاصی‌ که‌ از پیش‌تر برای‌ آن‌ اندیشه‌ای‌ شده‌ باشد، وجود نداشت‌. عالمان‌ امامی‌با حفظ اصول‌ خود در نفی‌ اندیشه‌های‌ غالیانه‌، به‌ تدریج‌ به‌ این‌ نکته‌ آگاهی‌ یافتند که‌ سلسله امامت‌ به‌ شخص‌ امام‌ دوازدهم‌{{ع}} پایان‌ یافته‌، و عصر غیبت‌ قائم‌ آغاز شده‌ است‌ (از حدود اواخر سده ۳ق‌، نک: همانجا؛ ابن‌ قبه‌، «النقض‌...»، بند ۵؛ نیز نک: نوبختی‌، ۹۱، سعدبن‌ عبدالله‌، ۱۰۵؛ نیز نک: کلبرگ‌، .(۵۲۲-۵۳۴
امامیه‌ همواره‌ از این‌ نظریه‌ دفاع‌ می‌کرده‌اند که‌ می‌بایست‌ در میان‌ جامعه انسانی‌ امام‌ که‌ حافظ دین‌ خداوند و «حجت‌» خدا در زمین‌ است‌، پیوسته‌ وجود داشته‌ باشد و در هیچ‌ حال‌ زمین‌ از حجت‌ خالی‌ نخواهد بود. به‌ عنوان‌ یک‌ متن‌ مهم‌ بازمانده‌ از نیمه اول‌ سده ۳ق‌ باید از کتاب‌ «العلل‌» فضل‌ بن‌ شاذان‌ نام‌ برد که‌ به‌ روشنی‌ از ضرورت‌ وجود امام‌ بحث‌ کرده‌ است‌ (نک: ص‌ ۱۰۰-۱۰۱). برخی‌ از دلیلهای‌ مطرح‌ شده‌ از سوی‌ او در وجوب‌ امامت‌، ضرورتهای‌ اجتماعی‌ وجود امام‌ را منعکس‌ می‌کند و با بررسی‌ ساختار جوامع‌ بشری‌ و ضرورت‌ وجود قانون‌، وجود امام‌ را الزامی‌می‌داند. البته‌ فضل‌ بن‌ شاذان‌ بر وجوب‌ عقلی‌ تعیین‌ امام‌ از سوی‌ خداوند تکیه‌ می‌کند و بی‌آنکه‌ سخنی‌ از انگاره «اختیار» در بحث‌ امامت‌ و انکار آن‌ داشته‌ باشد، از انتصاب‌ الهی‌ و تلویحاً از نظریه «نص‌» دفاع‌ می‌کند (برای‌ پیشینه اعتقاد به‌ وجوب‌ نص‌، در میان‌ هشام‌ بن‌ حکم‌ و شاگردانش‌، نک: سید مرتضی‌، الذخیره، ۴۶۳-۴۶۴؛ ابن‌ ندیم‌، ۲۲۵). او همچنین‌ از امامت‌ به‌ عنوان‌ رهبری‌ و سیادت‌ جامعه سیاسی‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌. بعدها نیز امامیه‌ از امامت‌ به‌ عنوان‌ «ریاست‌ عامه مطلقه‌ بر امور دین‌ و دنیا» یاد کرده‌اند (نک: سید مرتضی‌، «الحدود...»، ۷۳۴؛ شیخ‌ طوسی‌، «رساله...»، ۷۲۹؛ علامه حلی‌، ۷۷). در حقیقت‌ امامیه‌ با وجود اینکه‌ به‌ ختم‌ نبوت‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر اکرم‌{{صل}} معتقدند، بر این‌ باورند که‌ حفظ و استمرار شریعت‌ و دین‌ خداوند جز از طریق‌ وجود مستمر «حجّت‌» امکان‌ پذیر نیست‌. در تداوم‌ این‌ سنت‌، ابن‌ قبه‌ از ضرورت‌ وجود حجت‌ در زمین‌ تا برپایی‌ قیامت‌ و ضرورت‌ وجود نص‌ الهی‌ بر امام‌ تأکید می‌کند و معتقد است‌ که‌ امام‌ باید مصون‌ از اشتباه‌ بوده‌، و عالم‌ و عادل‌ باشد و مردمان‌ را آنچه‌ نمی‌دانند، بیاموزاند و به‌ حق‌ حکم‌ کند و گفتارش‌ عاری‌ از خطا و اختلاف‌ و پریشانی‌ باشد. او همچنین‌ از ضرورت‌ عقلی‌ نص‌ الهی‌ به‌ امام‌ از سوی‌ خداوند و نفی‌ «اختیار» بحث‌ کرده‌ است‌. وی‌ بر «نیاز به‌ وجود نص‌» از این‌ طریق‌ استدلال‌ می‌کند که‌ تعیین‌ معصوم‌، بر انسانها ممکن‌ نیست‌، زیرا ظاهر آدمیان‌ نمی‌تواند روشن‌ کننده عصمت‌ آنان‌ باشد و تنها خداوند بر عصمت‌ بندگانش‌ آگاه‌ است‌ (نک: «مسأله»، بندهای‌ ۱-۲، «النقض‌»، بندهای‌ ۴، ۱۳؛ برای‌ نظر مثبت‌ فضل‌ بن‌ شاذان‌ در باب‌ عصمت‌، نک: سید مرتضی‌، الفصول‌، ۱۲۰، به‌ نقل‌ از مناظرات‌ فضل‌).
ابوسهل‌ نوبختی‌ در کتاب‌ «التنبیه‌» که‌ حدود سال‌ ۲۹۰ق‌ آن‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌، بر لزوم‌ وجود امام‌ منصوص‌ و عالم‌ بر کتاب‌ و سنت‌ که‌ واجب‌ الطاعه‌ است‌ و در کتاب‌ خدا و سنت‌ دچار فراموشی‌ و اشتباه‌ و خطا نمی‌شود، به‌ عنوان‌ آموزه امامیه‌ تأکید کرده‌ است‌. او بر وجوب‌ عقلی‌ نص‌ از سوی‌ پیامبر اکرم‌{{صل}} بر جانشین‌ خود و امام‌ مؤمنان‌ استدلال‌ می‌کند (ص‌ ۹۴، ۹۶-۹۷). ابوسهل‌ تصریح‌ می‌کند که‌ شخص‌ امام‌، حجت‌ خداوند تلقی‌ می‌شود و به‌ واسطه وجود اوست‌ که‌ شرایع‌ خداوند زنده‌ و پایدار می‌ماند و در غیر این‌ صورت‌ اگر امام‌ و حجت‌ در زمین‌ نباشد، شریعت‌ خداوند تعطیل‌ و ساقط می‌شود (ص‌ ۹۵).
چگونگی‌ انتقال‌ نص‌ به‌ مؤمنان‌ از مسائل‌ بسیار مهم‌ اندیشه دینی‌ و کلامی‌امامیه‌ در سده ۳ق‌ بوده‌ است‌. امامیه‌ برای‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌ امامت‌، همواره‌ بر نصب‌ امام‌ از سوی‌ امام‌ پیشین‌ که‌ البته‌ بنابر آموزه «نص‌» مبتنی‌ بر علم‌ آنان‌ به‌ اراده الهی‌ است‌، تأکید می‌کردند (نک: ابن‌ قبه‌، «نقض‌ کتاب‌...»، بند ۵۰، «النقض‌»، بند ۴). این‌ انتصاب‌ نیز باید متواتر، یعنی‌ از طرق‌ متعدد و به‌ صورتی‌ باشد که‌ احتمال‌ بر تبانی‌ راویان‌ بر جعل‌، و در نتیجه‌ ساختگی‌ بودن‌ ادعای‌ امامت‌، عادتاً ممکن‌ نباشد (همو، «نقض‌ کتاب‌»، بندهای‌ ۱۸، ۲۲، ۳۵؛ نیز نک: ابوسهل‌، ۹۴). صفار قمی‌(د ۲۹۰ق‌) بر این‌ مضمون‌ که‌ [[امامان]]{{عم}} از سوی‌ رسول‌ اکرم‌{{صل}} در وصیت‌ بر امام‌ جانشین‌ خود آگاهی‌ یافته‌اند، تأکید کرده‌ است‌ (ص‌ ۴۷۰-۴۷۳).
در میان‌ متکلمان‌ امامی‌اواخر سده ۳ق‌ بیش‌ از همه‌ ابن‌ قبه رازی‌ بر درونمایه نظام‌ نص‌ الهی‌ و محوری‌ بودن‌ صلاحیت‌ و شایستگی‌ امام‌ در آن‌ و نفی‌ نسب‌ و نظام‌ پدر و فرزندی‌ در امر امامت‌ تأکید کرده‌ است‌. برجسته‌ شدن‌ نقش‌ دینی‌ امام‌ به‌ عنوان‌ مرجعیت‌ انحصاری‌ تأویل‌ قرآن‌ و تفسیر شریعت‌ و نفی‌ هرگونه‌ روشهای‌ ظنی‌ در آن‌، راه‌ را برای‌ نظریه نص‌ الهی‌ هموار کرد. وی‌ با بهره‌گیری‌ از مضمون‌ حدیث‌ ثقلین‌، به‌ ضرورت‌ عقل‌ استدلال‌ می‌کند: امام‌ کسی‌ است‌ که‌ جامع‌ علم‌ دین‌، و نسبت‌ به‌ کتاب‌ خدا امین‌ است‌ و از این‌ رو، در تعیین‌ امام‌، فضل‌ و علم‌ ملاک‌ است‌، نه‌ صِرف‌ قرابت‌ با پیامبر{{صل}} و نسب‌ امام‌ (نک: همان‌، بندهای‌ ۲، ۵۰). از این‌ رو، و بر پایه آموزه «نص‌»، شرط اساسی‌ شناخت‌ امام‌، نصب‌ او از سوی‌ امام‌ پیشین‌ است‌ که‌ در خود، مضمون‌ اصلی‌ «نص‌»، یعنی‌ شایستگی‌ و فضیلت‌ امام‌ را باید ظاهر سازد. بدین‌ سان‌، در کنار ادعای‌ وصیت‌، مشاهده علم‌ و فضیلت‌ امام‌ می‌تواند منعکس‌ کننده حقیقت‌ «نص‌» باشد (نک: همان‌، بندهای‌ ۲۱، ۵۰، ۶۴). برخی‌ احادیث‌ نیز که‌ در کتابهای‌ حدیثی‌ همان‌ دوره‌ و اندکی‌ بعد روایت‌ شده‌، همین‌ آموزه‌ را منعکس‌ می‌کند (نک: حمیری‌، ۱۴۶؛ صفار، ۴۸۹؛ کلینی‌، ۱/۲۷۸، ۲۸۵؛ نعمانی‌، ۲۴۲؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، الخصال‌، ۴۲۸؛ نیز نک: مجلسی‌، ۲۵/۱۱۵- ۱۷۵).
درباره نظام‌ پدر و فرزندی‌ باید گفت‌ که‌ گرچه‌ لزوماً آموزه نص‌ مقتضی‌ موروثی‌ بودن‌ امامت‌ نبود، ولی‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ طبق‌ باور شیعه‌، خداوند امامت‌ را در خاندان‌ پیامبر{{صل}} و طبق‌ عقیده امامیه‌، در نسل‌ امام‌ علی‌ و فاطمه‌{{ع}} قرار داده‌ است‌، طبعاً مسأله قرابت‌ و نظام‌ وصیت‌ به‌ مفهوم‌ موروثی‌ آن‌ به‌ میان‌ می‌آمد (نک: فضل‌ بن‌ شاذان‌، ۱۰۲). از سوی‌ دیگر ملاحظه‌ می‌شود که‌ عموم‌ امامیه‌ جدا از فطحیه‌ معتقد بودند که‌ امامت‌ پس‌ از حسنین‌ {{ع}} در دو برادر جمع‌ نمی‌شود و این‌ اعتقاد را نیز به‌ شکل‌ حدیث‌ روایت‌ می‌کردند (مثلاً نک: ابن‌ بابویه‌، علی‌، ۱۸۸- ۱۸۹؛ کلینی‌، ۱/۲۸۵-۲۸۶؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، کمال‌، ۴۱۴-۴۱۷، ۴۲۶؛ در مورد عقیده فطحیه‌، نک: نوبختی‌، ۶۵ -۶۶، ۹۳-۹۴)، بنابراین‌، به‌ طور طبیعی‌ مسأله انتقال‌ امامت‌ از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر - گرچه‌ لزوماً آموزه «نص‌» مقتضی‌ چنین‌ طرحی‌ نبود - مطرح‌ می‌شد. امامت‌ در اندیشه امامی‌معتدل‌ با توجه‌ به‌ نفی‌ نظام‌ موروثی‌، صرفاً در شکل‌ پدر و فرزندی‌ انتقال‌ می‌یافت‌ و اگر امام‌ تنها یک‌ فرزند پسر داشت‌، امامت‌ از دیدگاه‌ آنان‌ به‌ طور قطع‌ و یقین‌ در او متعین‌ بود (نک: ابوسهل‌، ۹۷؛ ابن‌ هیثم‌، ۳۶؛ در زمینه روایاتی‌ از [[امامان]]{{عم}}، نک: کلینی‌، همانجا؛ ابن‌ بابویه‌، علی‌، ۱۸۸-۱۸۹، ۱۹۱؛ کشی‌، ۴۵۸-۴۵۹؛ ابن‌ بابویه‌، محمد، همان‌، ۳۲۳، ۴۲۶). با این‌ وصف‌، روایاتی‌ در کافی‌ نقل‌ شده‌ که‌ می‌تواند مؤید نظریه موروثی‌ بودن‌ امامت‌ باشد، ولی‌ ظاهراً این‌ احادیث‌ تحت‌ تأثیر تفکر غلات‌ و مفوضه‌ تدوین‌ شده‌ است‌ (نک: کلینی‌، ۱/۲۸۴- ۲۸۵؛ نیز نک: کشی‌، همانجا؛ قس‌: ابن‌ قبه‌، «النقض‌»، بند ۴). با این‌ وصف‌، برخی‌ دیگر از نویسندگان‌ غیر امامی‌با توجه‌ به‌ کیفیت‌ انتقال‌ امامت‌ در اندیشه امامیه‌، گفته‌اند که‌ امامیه‌ اساساً به‌ موروثی‌ بودن‌ مقام‌ امامت‌ قائلند (نک: «الرد علی‌ الروافض‌»، ۱۰۴، ۱۰۵؛ نیز بغدادی‌، ۲۸۵؛ نشوان‌، ۱۵۳-۱۵۴).
نظر ابن‌ قبه رازی‌ درباره طبیعت‌ مقام‌ امامت‌، او را در زمره امامیان‌ معتدل‌ قرار می‌دهد. او ضمن‌ اینکه‌ امام‌ را بنده صالح‌ و شایسته خداوند می‌داند، تصریح‌ می‌کند که‌ امام‌ صرفاً عالم‌ به‌ کتاب‌ خدا و سنت‌ است‌ و از نسبت‌ دادن‌ علم‌ غیب‌ به‌ [[امامان]]{{عم}} امتناع‌ می‌کند، چه‌ معتقد است‌ که‌ تنها غلات‌ چنین‌ عقیده‌ای‌ را ابراز می‌کنند (نک: «نقض‌ کتاب‌»، بندهای‌ ۲۵، ۳۴، ۵۵). با اینهمه‌، ابن‌ قبه‌ امکان‌ اینکه‌ خداوند برای‌ اثبات‌ امامت‌ امام‌، معجزه‌ای‌ را بردست‌ وی‌ ظاهر کند، منتفی‌ نمی‌داند (نک: همو، «مسأله»، بندهای‌ ۵ -۷؛ نیز نک: اشعری‌، ۲/۱۲۵؛ شیخ‌ طوسی‌، الاقتصاد، ۱۸۹ بب).
ابوسهل‌ نوبختی‌ نیز در باب‌ سرچشمه علم‌ [[امامان]]{{عم}}، بر باور متکلمان‌ دوره حضور بود و اعتقاد داشت‌ که‌ [[امامان]]{{عم}} برخوردار از علم‌ پیامبر{{صل}} هستند و علم‌ او و انبیای‌ پیشین‌ را از پیامبر{{صل}} به‌ ارث‌ برده‌اند و بنابراین‌، علم‌ آنان‌ از راه‌ آموختن‌ کسب‌ نشده‌ است‌ (ص‌ ۹۶). نوبختیان‌ به‌ ضرورت‌ عقلی‌، معتقد بودند که‌ امامان‌ نسبت‌ به‌ اموری‌ که‌ ذاتاً مرتبط با شریعت‌ نیست‌، عالمند (نک: شیخ‌ مفید، اوائل‌، ۷۶-۷۷). با این‌ حال‌، نوبختیان‌ امکان‌ ظهور معجزه‌ را بر دست‌ امام‌{{ع}}، منتفی‌ می‌دانستند (نک: همان‌، ۷۹). در باب‌ علم‌ غیب‌ نیز نوبختیان‌همچون‌دیگرامامیه غیرمفوض‌، منکرانتساب‌ آن‌ بر[[امامان]]{{عم}} بودند و آن‌ را ویژه ذات‌ باری‌ می‌دانستند (همان‌، ۷۷).
این‌ نمونه‌ها می‌تواند قرائن‌ قابل‌ اعتمادی‌ بر گرایش‌ متکلمان‌ اواخر سده ۳ق‌ به‌ محافل‌ امامیه معتدل‌ باشد. پس‌ از این‌ دوره‌ نیز در عصر متکلمان‌ بزرگی‌ چون‌ شیخ‌ مفید و شاگردانش‌ و در اعصار بعد و به‌ ویژه‌ تحت‌ تأثیر اندیشه‌های‌ کلامی‌ابن‌ قبه رازی‌، شاهد امتداد سنت‌ دینی‌ امامیه معتدل‌ هستیم‌ و در این‌ راستا متکلمان‌ مکتب‌ شیخ‌ مفید بر ضرورت‌ وجود امام‌ و ضرورت‌ وجود نص‌ الهی‌ بر وی‌ و استمرار وجود حجت‌ و وجوب‌ عصمت‌ و افضلیت‌ امام‌ تأکید می‌کردند (نک: همان‌، ۴۷-۴۹؛ نیز نک: همو، الافصاح‌، ۲۷-۲۹؛ سید مرتضی‌، الذخیره، ۴۰۹ بب، الشافی‌، ۱/۳۵ بب؛ ابوالصلاح‌، ۱۱۶ بب؛ شیخ‌ طوسی‌، همان‌، ۱۸۳ بب، تمهید...، ۳۴۸ بب).
در منظومه دینی‌ شیخ‌ مفید و مکتب‌ کلامی‌او، بحث‌ ضرورت‌ وجود امام‌ از جایگاه‌ ویژه‌ای‌ برخوردار است‌ و از این‌ رو، نیازمند مطالعه‌ و بررسی‌ است‌: از دیدگاه‌ شیخ‌ مفید، امامان‌ «قائم‌ مقام‌» پیامبران‌ در تنفیذ احکام‌ و برپا داشتن‌ حدود الهی‌ و پاسداری‌ از شرایع‌ و تربیت‌ بشرند (نک: اوائل‌، ۷۴). از این‌ رو، شیخ‌ مفید تأکید بیشتری‌ به‌ نقش‌ امام‌ در جامعه مؤمنان‌ به‌ عنوان‌ ریاست‌ اجتماع‌ دینی‌ دارد؛ از اینجا بود که‌ متکلمان‌ امامی‌در این‌ دوره‌ در تداوم‌ اندیشه فضل‌ بن‌ شاذان‌، ضرورت‌ وجود امام‌ را از طریق‌ قاعده لطف‌ تبیین‌ کردند و اصول‌ امامت‌ را از این‌ راه‌ مورد باز اندیشی‌ قرار دادند. در این‌ دیدگاه‌ وجود «تکلیف‌» عقلاً ضرورت‌ وجود امام‌ را توضیح‌ می‌دهد و تعیین‌ امام‌ را از سوی‌ خداوند واجب‌ می‌سازد. در جایگاهی‌ که‌ شیخ‌ مفید و شاگردانش‌ برای‌ امام‌ به‌ عنوان‌ ریاست‌ جامعه مؤمنان‌ قائلند، وجود امام‌ برای‌ مصالح‌ دینی‌ مؤمنان‌ پیش‌بینی‌ شده‌، و بدین‌ سبب‌، با ثبوت‌ «تکلیف‌»، بر خداوند واجب‌ است‌ که‌ بر مبنای‌ لطف‌ عمل‌ کند و امام‌ را که‌ وجودش‌ برای‌ وجود تکلیف‌ ضروری‌ است‌، تعیین‌ نماید. در این‌ تفسیر از وجود امام‌، امام‌ صرفاً یک‌ مفسر قرآن‌ و سنت‌ نبوی‌ نیست‌، بلکه‌ به‌ عنوان‌ رئیس‌ جامعه مؤمنان‌، کسی‌ است‌ که‌ دارای‌ نفاذ امر و نهی‌ است‌ و طاعتش‌ مفروض‌ است‌ و از این‌ رو، ریاست‌ او، ریاست‌ مطلقه‌ به‌ حساب‌ می‌آید. صرف‌ وجود چنین‌ کسی‌ در هنگامی‌که‌ از وجوب‌ تکلیف‌ و ثبوت‌ آن‌ سخن‌ گفته‌ می‌شود، برای‌ مؤمنان‌ امری‌ واجب‌ است‌، چه‌، مقتضای‌ لطف‌ باری‌ تعالی‌ است‌. بر این‌ اساس‌، تصرف‌ امام‌ در امت‌، لطف‌ است‌ و مصلحت‌ دینی‌ آنان‌ را در بر دارد. متکلمان‌ در استدلال‌ به‌ قاعده لطف‌، افزون‌ بر ثبوت‌ تکلیف‌ عقلی‌، ارتفاع‌ عصمت‌ را نیز شرط کرده‌اند، به‌ این‌ معنا که‌ هنگامی‌می‌توان‌ بر وجود امام‌ به‌ عنوان‌ لطف‌ تأکید کرد که‌ مکلفان‌ از عصمت‌ برخوردار نباشند و از این‌ رو، برای‌ انجام‌ دادن‌ واجب‌ و امتناع‌ از قبیح‌، به‌ وجود رئیس‌ نیازمند باشند. طبعاً برای‌ چنین‌ رئیسی‌ عصمت‌ ضروری‌ است‌، چه‌، مقتضای‌ درونمایه قاعده لطف‌ است‌ و از آنجا که‌ تنها خداوند کاشف‌ از عصمت‌ امام‌ است‌، امت‌ را به‌ انتخاب‌ کردن‌ امام‌ راهی‌ نیست‌ و بنابراین‌، نمی‌توان‌ برپایه استدلال‌ به‌ وجود امامت‌ به‌ عنوان‌ ریاست‌ الهی‌ جامعه مؤمنان‌، برای‌ «اختیار» جامعه مؤمنان‌، شأنی‌ در انتخاب‌ امام‌ مفروض‌ دانست‌، زیرا جدا از لطف‌ و نص‌، کشف‌ عصمت‌ امام‌ نیز از سوی‌ مردم‌ امکان‌ ناپذیر است‌. بر این‌ اساس‌، طبق‌ قاعده لطف‌ که‌ متکلمان‌ امامی‌بر مبنای‌ آن‌ منظومه امامت‌ را در دوره‌های‌ شیخ‌ مفید و شاگردانش‌ تنظیم‌ کردند، با ثبوت‌ عدم‌ عصمت‌ در یک‌ شخص‌، نمی‌توان‌ از انتخاب‌ او از سوی‌ مردم‌ و دینی‌ بودن‌ ریاست‌ مطلقه وی‌ و نیز ابتنای‌ آن‌ بر مصالح‌ دینی‌ مؤمنان‌ سخن‌ گفت‌، زیرا برطبق‌ این‌ قاعده‌، به‌ صرف‌ وجود مصالح‌ دینی‌ در ریاست‌ امام‌، وجود و تعیین‌ و عصمت‌ او ضرورت‌ می‌یابد و بر خدا واجب‌ می‌شود که‌ از باب‌ لطف‌ او را تعیین‌ نماید (نک: همان‌، ۴۶؛ سید مرتضی‌، الذخیره، ۴۰۹ بب؛ شیخ‌ طوسی‌، الغیبه، ۳- ۱۵؛ نیز نک: مکدرموت‌، ۱۰۵ بب).


==شؤون [[امام]]==
==شؤون [[امام]]==
خط ۱۷۲: خط ۱۱۴:
با توجه به اینکه تنها خداست که به وجود زمینه‌ها و ویژگیهای امامت در شخصی به طور کامل علم دارد، تنها او می‌تواند [[امام]]{{ع}} را نصب و جعل کند، ازاین‌رو براساس تعالیم مذهب شیعه امامیه، انتخاب مردم در تعیین [[امام]]{{ع}} هیچ نقش و اعتباری ندارد<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۲.]</ref>.
با توجه به اینکه تنها خداست که به وجود زمینه‌ها و ویژگیهای امامت در شخصی به طور کامل علم دارد، تنها او می‌تواند [[امام]]{{ع}} را نصب و جعل کند، ازاین‌رو براساس تعالیم مذهب شیعه امامیه، انتخاب مردم در تعیین [[امام]]{{ع}} هیچ نقش و اعتباری ندارد<ref>[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=4 دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۴، ص۲۳۲.]</ref>.


==مسئولیت‌های امامت (مناصب امام)==
==مسئولیت‌های امام (مناصب امام)==
# مرجعیت دینی؛
# مرجعیت دینی؛
# رهبری اجتماع (ولایت امر)؛
# رهبری اجتماع (ولایت امر)؛
# ولایت باطنی.
# ولایت باطنی.


==فلسفه امامت==
===نقل شریعت===
===نقل شریعت===
===حفظ شریعت===
===حفظ شریعت===
===تبیین معارف دینی===
===تبیین معارف دینی===
==امامان شیعه==
==امامان شیعه==
==اشکال ناسازگاری امامت با خاتمیت==


==نصب امام==
==نصب امام==


==فرق ميان نبى و امام==
==فرق ميان نبى و امام==
==دوران های امامت==
# دوره حضور؛
# دوره غیبت؛
# دوره ظهور؛
# دوره رجعت.
==سال‌شمار امامت امامان دوازده‌گانه==


==منابع==
==منابع==
۲۱۸٬۱۹۶

ویرایش