آیا قرآن کریم تألیف پیامبر خاتم است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پاسخ نخست== +== پاسخ نخست ==))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۱۹: خط ۱۹:
::::::آقای '''[[محمد مهدی علیمردی]]''' در کتاب ''«[[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آقای '''[[محمد مهدی علیمردی]]''' در کتاب ''«[[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«در [[شبهه]] و ابهامی دیگر، [[قرآن مجید]] تألیف و دست نوشته محمد{{صل}} معرفی شده است. در اینجا، سخن بر سر این است که [[سیاق]] [[قرآن]] به روش محمد{{صل}} و تعبیر آن، به بیان، [[بلاغت]] و ترکیب او آراسته و [[زینت]] یافته است. سپس پشتوانه آن را به [[معجزه]] تقویت کرده است، آن‌گاه آن را به [[خدا]] نسبت داده و مدعی شده که سرود [[وحی]] قدسی است. [[هدف]] او هم این است که به آن، جلوه‌ای قدسی و [[الهی]] بدهد و با این شگرد، [[اعتماد]] [[مردم]] را جلب کند و به خواسته و خواهش‌های [[دنیوی]] و آقایی و فرمانروایی‌اش برسد. [[شاه ولی الله]] [[دهلوی]] در این باره می‌گوید: قرآن، پدیده‌ای است که الفاظ آن از لغت [[عرب]] بوده؛ چون محمد{{صل}} به آن لغت آشنا بود، ولی [[معانی قرآن]] از [[غیب]] بر محمد{{صل}} تجلی کرد. سپس آن [[حضرت]] به سلیقه خود، [[لباس]] الفاظ را به آن معانی پوشاند و آن را «[[کلام الله]]» نامید<ref>شاه ولی الله دهلوی، تفهیمات الهیة، ص۵۸۱، به نقل از: سیداحمد خان هندی، هو الهدی و الفرقان، مقدمه.</ref>.
::::::«در [[شبهه]] و ابهامی دیگر، [[قرآن مجید]] تألیف و دست نوشته محمد{{صل}} معرفی شده است. در اینجا، سخن بر سر این است که [[سیاق]] [[قرآن]] به روش محمد{{صل}} و تعبیر آن، به بیان، [[بلاغت]] و ترکیب او آراسته و [[زینت]] یافته است. سپس پشتوانه آن را به [[معجزه]] تقویت کرده است، آن‌گاه آن را به [[خدا]] نسبت داده و مدعی شده که سرود [[وحی]] قدسی است. [[هدف]] او هم این است که به آن، جلوه‌ای قدسی و [[الهی]] بدهد و با این شگرد، [[اعتماد]] [[مردم]] را جلب کند و به خواسته و خواهش‌های [[دنیوی]] و آقایی و فرمانروایی‌اش برسد. [[شاه ولی الله]] [[دهلوی]] در این باره می‌گوید: قرآن، پدیده‌ای است که الفاظ آن از لغت [[عرب]] بوده؛ چون محمد{{صل}} به آن لغت آشنا بود، ولی [[معانی قرآن]] از [[غیب]] بر محمد{{صل}} تجلی کرد. سپس آن [[حضرت]] به سلیقه خود، [[لباس]] الفاظ را به آن معانی پوشاند و آن را «[[کلام الله]]» نامید<ref>شاه ولی الله دهلوی، تفهیمات الهیة، ص۵۸۱، به نقل از: سیداحمد خان هندی، هو الهدی و الفرقان، مقدمه.</ref>.
::::::خاورشناسی [[مسیحی]] نیز در این باره می‌نویسد: بنا بر [[عقیده]] [[مسلمانان]]، قرآن، [[کلام]] خداست و محمد خود نیز به این دیده به آن می‌نگریسته است. اگر او این وحی و [[الهام]] را [[عقاید]] و [[افکار]] خود می‌دانست، به احتمال [[قوی]] همه اصول وی از صورت [[نهضت]] [[دینی]] بیرون می‌رفت<ref>محمد، پیامبر و سیاست‌مدار، ص۲۰.</ref>.
 
خاورشناسی [[مسیحی]] نیز در این باره می‌نویسد: بنا بر [[عقیده]] [[مسلمانان]]، قرآن، [[کلام]] خداست و محمد خود نیز به این دیده به آن می‌نگریسته است. اگر او این وحی و [[الهام]] را [[عقاید]] و [[افکار]] خود می‌دانست، به احتمال [[قوی]] همه اصول وی از صورت [[نهضت]] [[دینی]] بیرون می‌رفت<ref>محمد، پیامبر و سیاست‌مدار، ص۲۰.</ref>.
:::::*'''ژرفای وحی در هم‌سونگری''': داستان محمد{{صل}}، حادثه‌ای بی‌سابقه نبود. وی نخستین کسی نبود که به نام وحی و سخن [[آسمان]]، مردم را مخاطب قرار می‌داد. پیش از او نیز پیامبرانی از سوی خدا آمده بودند که [[اراده]] آنها در رسالتشان هیچ دخالتی نداشت. [[خداوند]]، محمد{{صل}} را با همان پدیده مخاطب و مؤید قرار داد که [[پیامبران پیشین]] را با آن [[تأیید]] می‌کرد؛ زیرا آن سرود الهی، تنها یک هدف را دنبال می‌کرد. از این‌رو، فرآیند وحی درباره تمام [[انبیا]]، هم [[جبهه]] و هماهنگ بود. از این‌رو فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}}<ref>«ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی وحی فرستادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref>.
:::::*'''ژرفای وحی در هم‌سونگری''': داستان محمد{{صل}}، حادثه‌ای بی‌سابقه نبود. وی نخستین کسی نبود که به نام وحی و سخن [[آسمان]]، مردم را مخاطب قرار می‌داد. پیش از او نیز پیامبرانی از سوی خدا آمده بودند که [[اراده]] آنها در رسالتشان هیچ دخالتی نداشت. [[خداوند]]، محمد{{صل}} را با همان پدیده مخاطب و مؤید قرار داد که [[پیامبران پیشین]] را با آن [[تأیید]] می‌کرد؛ زیرا آن سرود الهی، تنها یک هدف را دنبال می‌کرد. از این‌رو، فرآیند وحی درباره تمام [[انبیا]]، هم [[جبهه]] و هماهنگ بود. از این‌رو فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}}<ref>«ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی وحی فرستادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref>.
::::::به [[یقین]]، علت اینکه فقط از عده مخصوصی نام برده شده، این است که آنها مشهورترین [[پیامبران بنی‌اسرائیل]] بودند و [[اخبار]] اینها در میان [[اهل کتاب]] شناخته شده بود و به [[راحتی]] آن را می‌فهمیدند<ref>الوحی المحمدی، ص۳۱.</ref>.
 
::::::حال اگر [[قرآن مجید]]، تألیف و تحریر خود محمد{{صل}} است، چرا [[احادیث]] و [[روایات نبوی]] از نظر [[بلاغت]] و [[فصاحت]] و بیان ضعیف‌تر است؟ زیبنده بود که وی هیچ [[حدیثی]] را به خود نسبت نمی‌داد و فقط [[قرآن کریم]] را سخن خود معرفی می‌کرد.
به [[یقین]]، علت اینکه فقط از عده مخصوصی نام برده شده، این است که آنها مشهورترین [[پیامبران بنی‌اسرائیل]] بودند و [[اخبار]] اینها در میان [[اهل کتاب]] شناخته شده بود و به [[راحتی]] آن را می‌فهمیدند<ref>الوحی المحمدی، ص۳۱.</ref>.
::::::تفاوت بین [[قرآن]] و [[حدیث نبوی]] نمایان است و بر هیچ کس- به ویژه بر [[دانشمندان]] [[اهل]] فن و آشنا به لغت [[عرب]] - پوشیده نیست. شگفتا! مردی چون [[دهلوی]] از این پدیده روشن [[غفلت]] کرده که چگونه ممکن است مردی که در شمار [[شاعران]] و فصیحان عرب به شمار نمی‌رفت، آن معانی ژرف را با الفاظی [[فصیح]] و [[بلیغ]] بسراید، ولی هنگام بیان مقصود و مراد خود، از آوردن آن الفاظ درماند.
 
:::::: قرآن در اسلوب و روش، [[شیوه]] و بیان و ویژگی‌های دیگر، در نوع خود بی‌سابقه و بی‌نظیر است و با [[کلام]] [[بشر]] تفاوت دارد. این [[ناتوانی]] [[انسان]]، در عمل بی‌خردانی که خواستند با قرآن مقابله یا از آن [[تقلید]] کنند، گویا و نمایان است. عجز و ناله آنها در آوردن شبیه قرآن یا مثل آن یا خرده‌گیری بر قرآن یا [[تغییر]] حالت آن، [[گواهی]] است بر [[معجزه]] و [[الهی]] بودن قرآن. اگر قرآن، کلام محمد{{صل}} بود، فصیحان عرب از آوردن شبیه آن نالان نمی‌شدند.
حال اگر [[قرآن مجید]]، تألیف و تحریر خود محمد{{صل}} است، چرا [[احادیث]] و [[روایات نبوی]] از نظر [[بلاغت]] و [[فصاحت]] و بیان ضعیف‌تر است؟ زیبنده بود که وی هیچ [[حدیثی]] را به خود نسبت نمی‌داد و فقط [[قرآن کریم]] را سخن خود معرفی می‌کرد.
::::::از طرفی، اگر قرآن مجید، تألیف محمد{{صل}} باشد، باید آن را به خود نسبت می‌داد؛ چه در این صورت، در نگاه مردمی که به آسانی به ساحر و [[کاهن]] [[دل]] می‌بندند، بیش از پیش جلوه می‌کرد. جالب اینکه این همان درخواست [[مشرکان]] بود که [[زعامت]] و سخن او را می‌پذیرفتند، ولی خدایش را [[انکار]] می‌کردند.
 
::::::وانگهی، خود مشرکان [[تصدیق]] و تأکید می‌کنند که [[پیامبر]] هرگز در [[طلب]] [[جاه و مقام]] [[دنیا]] نبود. وقتی در اوج [[عظمت]] [[نبوت]]، موجی از [[اندیشه]] و [[معرفت الهی]] را با خود حرکت می‌داد، هنگام برخورد با آن [[اعرابی]] فرمود: «آن قدر سخت نگیر. من پسر زنی هستم که گوشت ریز ریز خشک شده می‌خورد»<ref>بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۹، باب ۹.</ref>. همچنین مشرکان [[اقرار]] و [[اذعان]] می‌کنند که هرگز پیامبر، کتاب یا [[علمی]] را از سوی خود ادعا نکرده است؛ چنان که [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref>.
تفاوت بین [[قرآن]] و [[حدیث نبوی]] نمایان است و بر هیچ کس- به ویژه بر [[دانشمندان]] [[اهل]] فن و آشنا به لغت [[عرب]] - پوشیده نیست. شگفتا! مردی چون [[دهلوی]] از این پدیده روشن [[غفلت]] کرده که چگونه ممکن است مردی که در شمار [[شاعران]] و فصیحان عرب به شمار نمی‌رفت، آن معانی ژرف را با الفاظی [[فصیح]] و [[بلیغ]] بسراید، ولی هنگام بیان مقصود و مراد خود، از آوردن آن الفاظ درماند.
::::::کنت [[هنری]] دوکاستری در این باره می‌نویسد: محمد نمی‌خواند و نمی‌نوشت، بلکه همان طور که مکرر خود را توصیف کرده، [[پیغمبر]] [[امی]] بود و این وصفی است که هیچ کس از معاصرانش با او معارضه نکرده و بدون [[شبهه]] محال است مردی در [[مشرق]] [[تحصیل علم]] کند و [[مردم]] مطلع نشوند؛ چون تمام ترتیبات [[زندگی]] شرقی‌ها، علنی و آشکار است<ref>کنت هنری دوکاستری، اسلام، افکار و اندیشه‌ها، ترجمه: آقا میرزا سید محمد قمی فاطمی، تهران، خاور، ۱۳۰۹، ص۲۸.</ref>.
 
::::::موریس بوکای نیز در این باره نوشته است: [[یهودیان]]، [[مسیحیان]] و [[کافران]] در [[غرب]]، ابهام‌هایی را بدون دلیل جمع کردند بر اینکه محمد با استفاده از [[تورات]]، قرآن را تألیف کرده است. در این صورت می‌توان گفت [[مسیح]] هم معاصران خود را فریفته و از کتب [[عهد قدیم]] برای [[بشارت]] خود استفاده کرده است<ref>موریس بوکامی، دراسة الکتب المقدسة، بیروت، رشا، ص۱۴۹.</ref>.
قرآن در اسلوب و روش، [[شیوه]] و بیان و ویژگی‌های دیگر، در نوع خود بی‌سابقه و بی‌نظیر است و با [[کلام]] [[بشر]] تفاوت دارد. این [[ناتوانی]] [[انسان]]، در عمل بی‌خردانی که خواستند با قرآن مقابله یا از آن [[تقلید]] کنند، گویا و نمایان است. عجز و ناله آنها در آوردن شبیه قرآن یا مثل آن یا خرده‌گیری بر قرآن یا [[تغییر]] حالت آن، [[گواهی]] است بر [[معجزه]] و [[الهی]] بودن قرآن. اگر قرآن، کلام محمد{{صل}} بود، فصیحان عرب از آوردن شبیه آن نالان نمی‌شدند.
 
از طرفی، اگر قرآن مجید، تألیف محمد{{صل}} باشد، باید آن را به خود نسبت می‌داد؛ چه در این صورت، در نگاه مردمی که به آسانی به ساحر و [[کاهن]] [[دل]] می‌بندند، بیش از پیش جلوه می‌کرد. جالب اینکه این همان درخواست [[مشرکان]] بود که [[زعامت]] و سخن او را می‌پذیرفتند، ولی خدایش را [[انکار]] می‌کردند.
 
وانگهی، خود مشرکان [[تصدیق]] و تأکید می‌کنند که [[پیامبر]] هرگز در [[طلب]] [[جاه و مقام]] [[دنیا]] نبود. وقتی در اوج [[عظمت]] [[نبوت]]، موجی از [[اندیشه]] و [[معرفت الهی]] را با خود حرکت می‌داد، هنگام برخورد با آن [[اعرابی]] فرمود: «آن قدر سخت نگیر. من پسر زنی هستم که گوشت ریز ریز خشک شده می‌خورد»<ref>بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۹، باب ۹.</ref>. همچنین مشرکان [[اقرار]] و [[اذعان]] می‌کنند که هرگز پیامبر، کتاب یا [[علمی]] را از سوی خود ادعا نکرده است؛ چنان که [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref>.
 
کنت [[هنری]] دوکاستری در این باره می‌نویسد: محمد نمی‌خواند و نمی‌نوشت، بلکه همان طور که مکرر خود را توصیف کرده، [[پیغمبر]] [[امی]] بود و این وصفی است که هیچ کس از معاصرانش با او معارضه نکرده و بدون [[شبهه]] محال است مردی در [[مشرق]] [[تحصیل علم]] کند و [[مردم]] مطلع نشوند؛ چون تمام ترتیبات [[زندگی]] شرقی‌ها، علنی و آشکار است<ref>کنت هنری دوکاستری، اسلام، افکار و اندیشه‌ها، ترجمه: آقا میرزا سید محمد قمی فاطمی، تهران، خاور، ۱۳۰۹، ص۲۸.</ref>.
 
موریس بوکای نیز در این باره نوشته است: [[یهودیان]]، [[مسیحیان]] و [[کافران]] در [[غرب]]، ابهام‌هایی را بدون دلیل جمع کردند بر اینکه محمد با استفاده از [[تورات]]، قرآن را تألیف کرده است. در این صورت می‌توان گفت [[مسیح]] هم معاصران خود را فریفته و از کتب [[عهد قدیم]] برای [[بشارت]] خود استفاده کرده است<ref>موریس بوکامی، دراسة الکتب المقدسة، بیروت، رشا، ص۱۴۹.</ref>.
:::::*'''هماوردی''': {{متن قرآن|وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ}}<ref>«و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۶.</ref>.
:::::*'''هماوردی''': {{متن قرآن|وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ}}<ref>«و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۶.</ref>.
::::::اگر مؤلف [[قرآن]]، محمد{{صل}} باشد، علمای [[ادب]] و [[بلاغت]] و [[فصاحت]] [[عرب]] باید به [[راحتی]] آن را [[کشف]] و [[برهان]] خیالی محمد{{صل}} را مبنی بر اینکه قرآن، [[وحی]] مقدسی است که [[خداوند]] نازل کرده است، نقش بر آب می‌کردند. آن‌گاه نمونه‌ای مانند آن سخن و [[کلام]] را ارائه می‌دادند. با اینکه آنها در فن و مهارت در لغت عرب از هر نظر آوازه و [[شهرت]] داشتند، از آوردن مثل قرآن [[درمانده]] شدند و حتی نتوانستند سه [[آیه]] چون [[سوره کوثر]] بیاورند و این پیشنهاد، به شکل‌های متفاوت از سوی قرآن مطرح شد: {{متن قرآن|وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید» سوره بقره، آیه ۲۳.</ref>. {{متن قرآن|فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ}}<ref>«پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۴.</ref>.
 
::::::حال آیا برای [[بشر]] ممکن است قوانینی را تشریح کند که دامنه‌اش آن قدر گسترده باشد که تمامی [[افعال]] بشر را در بر گیرد و در عین حال، تناقضی هم در آن پدید نیاید؟ آیا [[عقل]] هیچ [[انسانی]] ممکن می‌داند که چنین آمارگیری دقیقی از [[رفتار]] [[انسان‌ها]] و سپس [[جعل]] قوانینی برای هر حرکت و سکون آنان صورت گیرد، به گونه‌ای که در هیچ جای آن تناقض دیده نشود. نکته بعد اینکه این [[قانون‌گذاری]]، از کسی سر بزند که مدرسه نرفته باشد و در شهری که مردمش باسواد و تحصیل کرده باشند، نشو و نمو نکرده باشد، بلکه در محیطی [[زندگی]] می‌کند که بهره‌شان از [[انسانیت]] این است که از راه غارت‌گری و [[جنگ]]، لقمه نانی به کف آورند و [[دختران]] را زنده به [[گور]] کنند و در عین وحشی‌گری، تو سری‌خور هر رهگذری باشند؛ روزی یمنی‌ها استعمارشان کنند، [[روز]] دیگر زیر یوغ [[حبشه]] درآیند، روزی برده دسته جمعی [[روم]] شوند و.... آیا از چنین محیطی، چنین [[قانون‌گذاری]] بر می‌خیزد؟ آیا [[انسانی]] که خود از اجزا و عالم ماده و [[طبیعت]] است و مانند تمامی موجودات عالم، محکوم به [[تحول]] و [[تکامل]] است، می‌تواند قانونی برای تمامی [[شئون]] بشری به [[دنیا]] عرضه کند که با تحول و تکامل [[بشر]] متحول نشود؟<ref>المیزان، ج۱، ص۶۱.</ref>.
اگر مؤلف [[قرآن]]، محمد{{صل}} باشد، علمای [[ادب]] و [[بلاغت]] و [[فصاحت]] [[عرب]] باید به [[راحتی]] آن را [[کشف]] و [[برهان]] خیالی محمد{{صل}} را مبنی بر اینکه قرآن، [[وحی]] مقدسی است که [[خداوند]] نازل کرده است، نقش بر آب می‌کردند. آن‌گاه نمونه‌ای مانند آن سخن و [[کلام]] را ارائه می‌دادند. با اینکه آنها در فن و مهارت در لغت عرب از هر نظر آوازه و [[شهرت]] داشتند، از آوردن مثل قرآن [[درمانده]] شدند و حتی نتوانستند سه [[آیه]] چون [[سوره کوثر]] بیاورند و این پیشنهاد، به شکل‌های متفاوت از سوی قرآن مطرح شد: {{متن قرآن|وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید» سوره بقره، آیه ۲۳.</ref>. {{متن قرآن|فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ}}<ref>«پس اگر راست می‌گویند گفتاری مانند آن بیاورند» سوره طور، آیه ۳۴.</ref>.
 
حال آیا برای [[بشر]] ممکن است قوانینی را تشریح کند که دامنه‌اش آن قدر گسترده باشد که تمامی [[افعال]] بشر را در بر گیرد و در عین حال، تناقضی هم در آن پدید نیاید؟ آیا [[عقل]] هیچ [[انسانی]] ممکن می‌داند که چنین آمارگیری دقیقی از [[رفتار]] [[انسان‌ها]] و سپس [[جعل]] قوانینی برای هر حرکت و سکون آنان صورت گیرد، به گونه‌ای که در هیچ جای آن تناقض دیده نشود. نکته بعد اینکه این [[قانون‌گذاری]]، از کسی سر بزند که مدرسه نرفته باشد و در شهری که مردمش باسواد و تحصیل کرده باشند، نشو و نمو نکرده باشد، بلکه در محیطی [[زندگی]] می‌کند که بهره‌شان از [[انسانیت]] این است که از راه غارت‌گری و [[جنگ]]، لقمه نانی به کف آورند و [[دختران]] را زنده به [[گور]] کنند و در عین وحشی‌گری، تو سری‌خور هر رهگذری باشند؛ روزی یمنی‌ها استعمارشان کنند، [[روز]] دیگر زیر یوغ [[حبشه]] درآیند، روزی برده دسته جمعی [[روم]] شوند و.... آیا از چنین محیطی، چنین [[قانون‌گذاری]] بر می‌خیزد؟ آیا [[انسانی]] که خود از اجزا و عالم ماده و [[طبیعت]] است و مانند تمامی موجودات عالم، محکوم به [[تحول]] و [[تکامل]] است، می‌تواند قانونی برای تمامی [[شئون]] بشری به [[دنیا]] عرضه کند که با تحول و تکامل [[بشر]] متحول نشود؟<ref>المیزان، ج۱، ص۶۱.</ref>.
:::::*'''سنجش سخن''': [[حدیث نبوی]] هر چند در اوج [[فصاحت]] و [[بلاغت]] است، [[تقلید]] و [[تحریف]] پذیر به نظر می‌رسد. از این‌رو، آثار تحریف و [[تغییر]] در آن [[احساس]] می‌شود و به این دلیل، [[دانش]] پژوهان [[علم حدیث]]، [[روایات]] ایشان را به صحیح، حسن، [[ضعیف]] و... تقسیم می‌کنند. [[دشمنان]] و شبهه‌افکنان ادعا می‌کنند که محمد{{صل}} دو گونه سخن داشته است. یکی [[قرآن]] که وی به [[تأمل]] و [[تأنی]] و [[صبر]] و ترتیب خاص، همراه با [[تهذیب]] و [[آرایش]] صورت داده و دیگری، حدیث نبوی که بدون وقفه و [[تفکر]] و صبر و جدای از [[زیبایی]] و [[آراستگی]] انجام گرفته است<ref>شبهات حول القرآن و تفنیدها، ص۲۵.</ref>. این ادعا پذیرفتنی نیست؛ چون قضیه کاملاً برعکس است. بیشتر [[آیات قرآنی]]، ناگهان و بدون تأمل، ولی در نهایت آراستگی لفظی و [[معنوی]] فرود آمده است.
:::::*'''سنجش سخن''': [[حدیث نبوی]] هر چند در اوج [[فصاحت]] و [[بلاغت]] است، [[تقلید]] و [[تحریف]] پذیر به نظر می‌رسد. از این‌رو، آثار تحریف و [[تغییر]] در آن [[احساس]] می‌شود و به این دلیل، [[دانش]] پژوهان [[علم حدیث]]، [[روایات]] ایشان را به صحیح، حسن، [[ضعیف]] و... تقسیم می‌کنند. [[دشمنان]] و شبهه‌افکنان ادعا می‌کنند که محمد{{صل}} دو گونه سخن داشته است. یکی [[قرآن]] که وی به [[تأمل]] و [[تأنی]] و [[صبر]] و ترتیب خاص، همراه با [[تهذیب]] و [[آرایش]] صورت داده و دیگری، حدیث نبوی که بدون وقفه و [[تفکر]] و صبر و جدای از [[زیبایی]] و [[آراستگی]] انجام گرفته است<ref>شبهات حول القرآن و تفنیدها، ص۲۵.</ref>. این ادعا پذیرفتنی نیست؛ چون قضیه کاملاً برعکس است. بیشتر [[آیات قرآنی]]، ناگهان و بدون تأمل، ولی در نهایت آراستگی لفظی و [[معنوی]] فرود آمده است.
::::::به هر حال، درباره قرآن و حدیث نبوی جای سخن وجود دارد که در روش بیان و دیگر ویژگی‌ها، میان آن دو که یکی قدسی و دیگری نفسی و [[نبوی]] است، مغایرت آشکار دیده می‌شود. آری، [[پیامبر]]، [[پاک]] و بری از آن بود که سخنی را از سوی خود به [[خدا]] نسبت دهد<ref>نک: سوره حاقه، آیه ۴۴ - ۴۷. </ref>.
 
::::::نکته مهم، مقایسه لحن قرآن با لحن [[روایت نبوی]] است. امروزه با ملاحظه لحن، شعری را به شاعر اصلی‌اش استناد می‌دهند یا اگر کسی اشعاری را به [[دروغ]] به [[شاعری]] نسبت دهد، [[اهل]] فن با بررسی لحن آن، پی می‌برند که این استناد، بی‌مورد و خدشه‌پذیر است. از این‌رو، با مقایسه لحن [[قرآن]] و [[حدیث نبوی]] می‌توان به تفاوت این دو زبان پی برد و استناد صدور نفسی قرآن را منکر شد و قدسی بودن آن را [[اثبات]] کرد»<ref>[[محمد مهدی علیمردی|علیمردی، محمد مهدی]]، [[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]] ص ۶۱-۶۸.</ref>
به هر حال، درباره قرآن و حدیث نبوی جای سخن وجود دارد که در روش بیان و دیگر ویژگی‌ها، میان آن دو که یکی قدسی و دیگری نفسی و [[نبوی]] است، مغایرت آشکار دیده می‌شود. آری، [[پیامبر]]، [[پاک]] و بری از آن بود که سخنی را از سوی خود به [[خدا]] نسبت دهد<ref>نک: سوره حاقه، آیه ۴۴ - ۴۷. </ref>.
 
نکته مهم، مقایسه لحن قرآن با لحن [[روایت نبوی]] است. امروزه با ملاحظه لحن، شعری را به شاعر اصلی‌اش استناد می‌دهند یا اگر کسی اشعاری را به [[دروغ]] به [[شاعری]] نسبت دهد، [[اهل]] فن با بررسی لحن آن، پی می‌برند که این استناد، بی‌مورد و خدشه‌پذیر است. از این‌رو، با مقایسه لحن [[قرآن]] و [[حدیث نبوی]] می‌توان به تفاوت این دو زبان پی برد و استناد صدور نفسی قرآن را منکر شد و قدسی بودن آن را [[اثبات]] کرد»<ref>[[محمد مهدی علیمردی|علیمردی، محمد مهدی]]، [[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]] ص ۶۱-۶۸.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش