←تشییع و نماز پنهانی بر پیکر حضرت فاطمه
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
#«[[ابن اثیر جزری]]» گفته است: در [[اسلام]]، فاطمه{{س}} نخستین کسی بود که حجم جنازهاش را (با تابوت) پوشاندند، پس از ایشان، «زینب» دختر «[[جحش]]» را نیز چنین حمل کردند<ref>اسدالغابه، ج۷، ص۲۲۶.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۹۵.</ref> | #«[[ابن اثیر جزری]]» گفته است: در [[اسلام]]، فاطمه{{س}} نخستین کسی بود که حجم جنازهاش را (با تابوت) پوشاندند، پس از ایشان، «زینب» دختر «[[جحش]]» را نیز چنین حمل کردند<ref>اسدالغابه، ج۷، ص۲۲۶.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۹۵.</ref> | ||
==[[ | ==[[تشییع]] و [[نماز پنهانی بر پیکر حضرت فاطمه]]== | ||
صدای [[گریه]] و [[شیون]] تمام مرد و [[زن]] [[مدینه]] را فرا گرفت. [[مردم]] مانند همان روزی که [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] رفته بود، حیران و سرگردان شدند و همه [[اهل]] مدینه یک صدا و به [[صیحه]] و ناله برخاستند. [[زنان]] در [[خانه]] [[حضرت صدیقه طاهره]]{{س}} جمع شدند و دیدند که وی در اتاق خویش رو به [[قبله]] خوابیده است. در اطراف او یتیمانش بر [[مادر]] خویش میگریند؛ [[مادری]] که در [[جوانی]] از دست داده بودند. زنان چنان فریاد بر میآوردند که نزدیک بود [[شهر مدینه]] از صدای فریاد آنان تکان بخورد و بلرزد. آنان فریاد میکردند: {{متن حدیث|يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ}} [[عایشه]] آمد تا وارد خانه شود. [[اسماء]] به وی گفت: داخل نشو. عایشه شروع کرد با [[ابوبکر]] [[سخن گفتن]] و به وی گفت: اسماء بین ما و [[دخت رسول خدا]] حائل شده و برای [[فاطمه]]{{س}} هودج عروس ساخته است. ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت: ای اسماء چرا نمیگذاری [[زنان پیامبر]] وارد خانه [[دختر رسول خدا]] شوند؟ چرا برای فاطمه{{س}} هودج عروس درست کردهای؟ اسماء گفت: فاطمه{{س}} به من [[فرمان]] داد که هیچ کس در خانهاش وارد نشود. در ضمن آنچه را که شما هودج عروس مینامید، در [[زمان]] [[حیات]] او ساختم؛ به وی نشان نیز دادم و خود او فرمود که مانند آن را بسازم. ابوبکر گفت: آنچه فاطمه{{س}} به تو امر کرده انجام بده و بعد هم برگشت. [[شیخین]] به سراغ علی{{ع}} اتمام رفتند تا به وی [[تسلیت]] بگویند و در ضمن به ایشان گفتند: ای ابالحسن! در [[نماز خواندن]] بر جنازه دختر رسول خدا بر ما [[سبقت]] میگیری. | صدای [[گریه]] و [[شیون]] تمام مرد و [[زن]] [[مدینه]] را فرا گرفت. [[مردم]] مانند همان روزی که [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] رفته بود، حیران و سرگردان شدند و همه [[اهل]] مدینه یک صدا و به [[صیحه]] و ناله برخاستند. [[زنان]] در [[خانه]] [[حضرت صدیقه طاهره]]{{س}} جمع شدند و دیدند که وی در اتاق خویش رو به [[قبله]] خوابیده است. در اطراف او یتیمانش بر [[مادر]] خویش میگریند؛ [[مادری]] که در [[جوانی]] از دست داده بودند. زنان چنان فریاد بر میآوردند که نزدیک بود [[شهر مدینه]] از صدای فریاد آنان تکان بخورد و بلرزد. آنان فریاد میکردند: {{متن حدیث|يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ}} [[عایشه]] آمد تا وارد خانه شود. [[اسماء]] به وی گفت: داخل نشو. عایشه شروع کرد با [[ابوبکر]] [[سخن گفتن]] و به وی گفت: اسماء بین ما و [[دخت رسول خدا]] حائل شده و برای [[فاطمه]]{{س}} هودج عروس ساخته است. ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت: ای اسماء چرا نمیگذاری [[زنان پیامبر]] وارد خانه [[دختر رسول خدا]] شوند؟ چرا برای فاطمه{{س}} هودج عروس درست کردهای؟ اسماء گفت: فاطمه{{س}} به من [[فرمان]] داد که هیچ کس در خانهاش وارد نشود. در ضمن آنچه را که شما هودج عروس مینامید، در [[زمان]] [[حیات]] او ساختم؛ به وی نشان نیز دادم و خود او فرمود که مانند آن را بسازم. ابوبکر گفت: آنچه فاطمه{{س}} به تو امر کرده انجام بده و بعد هم برگشت. [[شیخین]] به سراغ علی{{ع}} اتمام رفتند تا به وی [[تسلیت]] بگویند و در ضمن به ایشان گفتند: ای ابالحسن! در [[نماز خواندن]] بر جنازه دختر رسول خدا بر ما [[سبقت]] میگیری. | ||