آیا حجت الهیانگاری امامان با خاتمیت ناسازگار است؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۰
، ۳ فوریهٔ ۲۰۲۲جایگزینی متن - '.</ref> ::::::' به '.</ref> '
جز (جایگزینی متن - '. ::::::' به '. ') |
جز (جایگزینی متن - '.</ref> ::::::' به '.</ref> ') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
#'''ناسازگاری با شخصیّت حقوقی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}:'''[[پیامبر اسلام]] از سوی [[خداوند]] دارای یک شخصیّت حقوقی بود که مهمترین مؤلفه آن خصلت "[[ولایت]]" است که لازمه آن، [[حق تشریع]] احکام، خطابات آمرانه، پذیرفتن حکم وی بدون مطالبه دلیل وتعدی و [[حجیت]] تجربه دینی وی در سایر افراد میباشد. [[عبدالکریم سروش|سروش]] در اینباره میگوید: این عنصر "عنصر مقوم شخصیّت حقوقی پیامبر" [[ولایت]] است، [[ولایت]] به معنای این است که شخصیّت شخص سخنگو [[حجت]] سخن وفرمان او باشد و این همان چیزی است که به [[خاتمیت]] مطلقاً ختم شده است - ما اینک سخن هیچکس را نمیپذیریم مگر اینکه دلیلی بیاورد یا به قانونی استناد کند. امّا [[پیامبران]] چنین نبودند؛ آنان خود پشتوانه سخن و فرمان خود بودند، [[حجت]] سرخود بودند... تجربه دینی آنان متعدی بود نه لازم، حکمش دیگران را هم شامل میشد، تکلیف آوردند، و [[عمل]] آفریناند <ref>بسط تجربه نبوی، صص ۱۳۳،۱۳۲.</ref>. وی تصریح میکند با [[رحلت پیامبر]]اسلام، اعتبار [[حجت الهی]] نیز پایان یافته است و این شامل اقوال [[امامان]] نیز میشود: پس از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} دیگر هیچکس ظهور نخواهد کرد که شخصیّتش به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد و برای دیگران تکلیف دینی بیاورد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۴.</ref>. | #'''ناسازگاری با شخصیّت حقوقی [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}:'''[[پیامبر اسلام]] از سوی [[خداوند]] دارای یک شخصیّت حقوقی بود که مهمترین مؤلفه آن خصلت "[[ولایت]]" است که لازمه آن، [[حق تشریع]] احکام، خطابات آمرانه، پذیرفتن حکم وی بدون مطالبه دلیل وتعدی و [[حجیت]] تجربه دینی وی در سایر افراد میباشد. [[عبدالکریم سروش|سروش]] در اینباره میگوید: این عنصر "عنصر مقوم شخصیّت حقوقی پیامبر" [[ولایت]] است، [[ولایت]] به معنای این است که شخصیّت شخص سخنگو [[حجت]] سخن وفرمان او باشد و این همان چیزی است که به [[خاتمیت]] مطلقاً ختم شده است - ما اینک سخن هیچکس را نمیپذیریم مگر اینکه دلیلی بیاورد یا به قانونی استناد کند. امّا [[پیامبران]] چنین نبودند؛ آنان خود پشتوانه سخن و فرمان خود بودند، [[حجت]] سرخود بودند... تجربه دینی آنان متعدی بود نه لازم، حکمش دیگران را هم شامل میشد، تکلیف آوردند، و [[عمل]] آفریناند <ref>بسط تجربه نبوی، صص ۱۳۳،۱۳۲.</ref>. وی تصریح میکند با [[رحلت پیامبر]]اسلام، اعتبار [[حجت الهی]] نیز پایان یافته است و این شامل اقوال [[امامان]] نیز میشود: پس از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} دیگر هیچکس ظهور نخواهد کرد که شخصیّتش به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد و برای دیگران تکلیف دینی بیاورد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۴.</ref>. | ||
#'''عدم [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]]{{ع}}:'''لازمه انحصار شخصیّت حقوقی و دینی به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، نفی [[حجیت]] به صورت مطلق از دیگران، وبه صورت خاص از [[امامان]] در حوزه دین، و [[تفسیر]] آن از طریق [[روایات]] است؛ چراکه در زعم مدعی تئوری فوق [[حجت]] انگاری کلام و [[تفسیر]] [[امامان]] با [[خاتمیت]] ناسازگار است. دکتر [[عبدالکریم سروش|سروش]] در اینباره میگوید: پس از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دیگر هیچکس ظهور نخواهد کرد که شخصیّت به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد و برای دیگران تکلیف دینی بیاورد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۳.</ref> ... [[تفسیر]] کلمات [[خدا]] و [[پیامبر]] هم نمیتواند شخصی و متکی به شخصیّتها باشد، آنهم باید دسته جمعی و مستدل باشد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۴.</ref> | #'''عدم [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]]{{ع}}:'''لازمه انحصار شخصیّت حقوقی و دینی به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}}، نفی [[حجیت]] به صورت مطلق از دیگران، وبه صورت خاص از [[امامان]] در حوزه دین، و [[تفسیر]] آن از طریق [[روایات]] است؛ چراکه در زعم مدعی تئوری فوق [[حجت]] انگاری کلام و [[تفسیر]] [[امامان]] با [[خاتمیت]] ناسازگار است. دکتر [[عبدالکریم سروش|سروش]] در اینباره میگوید: پس از [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دیگر هیچکس ظهور نخواهد کرد که شخصیّت به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد و برای دیگران تکلیف دینی بیاورد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۳.</ref> ... [[تفسیر]] کلمات [[خدا]] و [[پیامبر]] هم نمیتواند شخصی و متکی به شخصیّتها باشد، آنهم باید دسته جمعی و مستدل باشد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۴.</ref> | ||
[[عبدالکریم سروش|سروش]] از [[خاتمیت]] [[حجت الهی]] به مقوله [[معرفت]] و [[تفسیر]] متن دینی تعدی میکند و لازمه [[خاتمیت]] را ختم [[حجیت]] [[تفسیر]] متون دینی و به عبارتی جزمی نبودن [[معرفت دینی]] [[تفسیر]] میکند:هیچ کلام و متن دینی را هم نمیتوان چنان [[تفسیر]] کرد که حق [[ولایت]] بدین معنی را به کسی بدهد این عین تناقض است که [[رسول]] خاتم به کسی یا کسانی حقوقی را ببخشند که ناقض [[خاتمیت]] باشد<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۵.</ref> | |||
پیام [[خاتمیت]] این است که هیچ فهمی از [[دین]] را [[فهم]] خاتم ندانیم و ار این طریق، راه این دریا را دریاهای دیگر بگشاییم و به بسط تجربه [[نبوی]] مجال بدهیم<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۵۹.</ref> | |||
::::::خاتمالنبیین آمده است، اما خاتمالشارحین نیامده است. و سخن هیچکس در مقام شرح و [[تفسیر]] در [[رتبه]] [[وحی]] نمینشیند، لذا اگر چه [[دین]] خاتم داریم، اما [[فهم]] خاتم نداریم و گرچه [[دین]] کامل داریم ( که مدعای درون [[دین]] است و به تبع تصدیق نبی، تصدیق میشود) امّا [[معرفت دینی]] کامل نداریم<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۴۸.</ref> | ::::::خاتمالنبیین آمده است، اما خاتمالشارحین نیامده است. و سخن هیچکس در مقام شرح و [[تفسیر]] در [[رتبه]] [[وحی]] نمینشیند، لذا اگر چه [[دین]] خاتم داریم، اما [[فهم]] خاتم نداریم و گرچه [[دین]] کامل داریم ( که مدعای درون [[دین]] است و به تبع تصدیق نبی، تصدیق میشود) امّا [[معرفت دینی]] کامل نداریم<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۴۸.</ref> | ||
دکتر [[عبدالکریم سروش|سروش]] تصریح میکند که ما تنها در کلام [[نبوی]] دنبال دلیل نمیگردیم، امّا در کلام غیر [[پیامبر]] حتّی [[حضرت علی]]{{ع}} نیز باید ملاک پذیرش آن دلیل باشد وگرنه صرف شخصیّت صاحب سخن، حجّتآور نخواهد بود:اگر دلیل قانعکننده باشد، مدّعا را میپذیریم و اگر نباشد، دیگر مهمّ نیست که استدلالکنندهٔ [[امام علی|علی]]{{ع}} باشد یا دیگری از این پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب کرامت آن<ref>بسط تجربه نبوی، ص۱۳۵.</ref>. همو در آخرین موضعگیریاش نیز [[حجیت]] قول [[امامان]] را با [[خاتمیت]] ناسازگار توصیف میکند <ref>پاسخ اوّل به بهمنپور، اوّل شهریور ۸۴، سایت بازتاب و سروش.</ref> | |||
::::::'''در تحلیل و نقد ادّعای فوق نکات ذیل در خور تأمّل است:''' | ::::::'''در تحلیل و نقد ادّعای فوق نکات ذیل در خور تأمّل است:''' | ||
::::::'''۱. ادعای بدون دلیل:''' | ::::::'''۱. ادعای بدون دلیل:''' | ||
خط ۵۳: | خط ۵۶: | ||
::::::'''۶. دلالت [[قرآن]] بر [[خاتمیت]] [[حجت الهی]]؟ !''' | ::::::'''۶. دلالت [[قرآن]] بر [[خاتمیت]] [[حجت الهی]]؟ !''' | ||
::::::یکی از طرّاحان [[شبهه]] با فحص زیاد توانسته است یک آیه پیدا کند که در آن به زعم خود بر نفی [[حجت]] بعد از [[پیامبران]] اشاره دارد که عبارت است از: {{متن قرآن|رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا }}<ref> پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره نساء، آیه:۱۶۵.</ref> | ::::::یکی از طرّاحان [[شبهه]] با فحص زیاد توانسته است یک آیه پیدا کند که در آن به زعم خود بر نفی [[حجت]] بعد از [[پیامبران]] اشاره دارد که عبارت است از: {{متن قرآن|رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا }}<ref> پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره نساء، آیه:۱۶۵.</ref> | ||
مستشکل آیه را چنین ترجمه و معنی میکند: پس از رسولان الهی کسی را [[خدا]] [[حجت]] قرار نداده است... در [[دین اسلام]] به حکم آیه، پس از انبیا کس دیگر [[حجت]] نیست و جز انبیا به کسی [[وحی]] نمیشود، ولی در مذهب، هر امامی [[حجت]] و هر ملّائی [[حجت]] الاسلام و قول هر [[قطب]] و پیشوا [[حجت]] است <ref>ابوالفضل برقعی، تضاد مفاتیح با قرآن، صص ۱۵-۱۹۶ و ۲۵. </ref> | |||
::::::از توضیحات پیش گفته سستی دلیل مزبور روشن میشود، امّا از باب ضرورت به نکاتی اشاره میشود: | ::::::از توضیحات پیش گفته سستی دلیل مزبور روشن میشود، امّا از باب ضرورت به نکاتی اشاره میشود: | ||
#آیهٔ شریفهٔ فوق در [[مقام]] بیان و تبیین [[فلسفه بعثت پیامبران]] است، به این معنی برخی گمان بردهاند که با وجود عقل به [[نبوت]] آسمانی نیازی نیست یا اینکه ممکن بود برخی در قیامت دلیل عدم [[ایمان]] خود به [[خدا]] و آخرت را عدم [[اتمام حجت الهی]] در حقّ خودشان توجیه کنند، آیهٔ شریفه [[ضرورت بعثت انبیا]] را چنین بازگو میکند که [[خداوند]] در طول تاریخ [[پیامبر|پیامبرانی]] با دو وصف [[بشارت]] و انذاردهنده فرستاد تا اینکه بهانه و توجیهای به نفع [[مردم]] {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} - لام برای نفع است - بر علیه [[خداوند]] {{متن قرآن|عَلَى اللَّهِ}} وجود نداشته باشد، البتّه سلب توجیه ملحدان {{متن قرآن|بَعْدَ الرُّسُلِ}} یعنی بعد از فرستادن [[پیامبران]] تحقّق مییابد <ref>ر. ک: تفسیر المیزان، ج۵، ص ۱۴۳.</ref>. خواننده مشاهده میکند، اصلاً آیه در [[مقام]] بحث [[خاتمیت]] [[پیامبران]] و حجتهای آسمانی نیست تا از آن به عنوان پایان دورهٔ تحقّق [[حجت الهی]] تلقّی شود. | #آیهٔ شریفهٔ فوق در [[مقام]] بیان و تبیین [[فلسفه بعثت پیامبران]] است، به این معنی برخی گمان بردهاند که با وجود عقل به [[نبوت]] آسمانی نیازی نیست یا اینکه ممکن بود برخی در قیامت دلیل عدم [[ایمان]] خود به [[خدا]] و آخرت را عدم [[اتمام حجت الهی]] در حقّ خودشان توجیه کنند، آیهٔ شریفه [[ضرورت بعثت انبیا]] را چنین بازگو میکند که [[خداوند]] در طول تاریخ [[پیامبر|پیامبرانی]] با دو وصف [[بشارت]] و انذاردهنده فرستاد تا اینکه بهانه و توجیهای به نفع [[مردم]] {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} - لام برای نفع است - بر علیه [[خداوند]] {{متن قرآن|عَلَى اللَّهِ}} وجود نداشته باشد، البتّه سلب توجیه ملحدان {{متن قرآن|بَعْدَ الرُّسُلِ}} یعنی بعد از فرستادن [[پیامبران]] تحقّق مییابد <ref>ر. ک: تفسیر المیزان، ج۵، ص ۱۴۳.</ref>. خواننده مشاهده میکند، اصلاً آیه در [[مقام]] بحث [[خاتمیت]] [[پیامبران]] و حجتهای آسمانی نیست تا از آن به عنوان پایان دورهٔ تحقّق [[حجت الهی]] تلقّی شود. |