←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
[[معاویه]] با بهانههای واهی قصد داشت فرصت را از بین ببرد و [[بیعت]] را به تأخیر بیندازد. از اینرو دست به شبههافکنی زد و با مطالبی واهی مبنی بر اینکه در [[انتخاب امام]] {{ع}} بهعنوان [[خلیفه]]، اهالی [[شام]] دخیل نبودهاند، قصد داشت [[مشروعیت حکومت]] [[امام]] را زیر سؤال ببرد. [[امام]] در [[نهج البلاغه]] در کمال متانت و [[منطق]]، جواب او را اینگونه میدهد: همانگونه که [[مردم]] با [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] [[بیعت]] کردند، با من نیز [[بیعت]] کردند. اگر این، [[قانون]] است، برای همه یکسان است، پس حاضران نباید دیگری را به [[خلافت]] گزینند و غایبان نباید او را رد کنند. اگر [[شورا]] [[حجت]] است، قطعاً شورای [[مهاجر]] و [[انصار]] در عالیترین درجه اعتبار شکل گرفت. پس اگر آنان بر [[امامت]] مردی همداستان شدند و او را به [[رهبری]] پذیرفتند، [[خدا]] نیز بر این امر [[راضی]] است<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا}}؛ نهج البلاغه نامۀ۶</ref>. | [[معاویه]] با بهانههای واهی قصد داشت فرصت را از بین ببرد و [[بیعت]] را به تأخیر بیندازد. از اینرو دست به شبههافکنی زد و با مطالبی واهی مبنی بر اینکه در [[انتخاب امام]] {{ع}} بهعنوان [[خلیفه]]، اهالی [[شام]] دخیل نبودهاند، قصد داشت [[مشروعیت حکومت]] [[امام]] را زیر سؤال ببرد. [[امام]] در [[نهج البلاغه]] در کمال متانت و [[منطق]]، جواب او را اینگونه میدهد: همانگونه که [[مردم]] با [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] [[بیعت]] کردند، با من نیز [[بیعت]] کردند. اگر این، [[قانون]] است، برای همه یکسان است، پس حاضران نباید دیگری را به [[خلافت]] گزینند و غایبان نباید او را رد کنند. اگر [[شورا]] [[حجت]] است، قطعاً شورای [[مهاجر]] و [[انصار]] در عالیترین درجه اعتبار شکل گرفت. پس اگر آنان بر [[امامت]] مردی همداستان شدند و او را به [[رهبری]] پذیرفتند، [[خدا]] نیز بر این امر [[راضی]] است<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ؛ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا}}؛ نهج البلاغه نامۀ۶</ref>. | ||
[[معاویه]] به انحای مختلف قصد [[فریب]] اذهان عمومی را داشت. [[امام]] نیز در تنویر افکار عمومی در پی خنثاسازی توطئههای [[معاویه]] برآمد. [[صبر]] و حوصله [[امام]] در جهت آگاهسازی [[مردمان]] از وضعیت [[معاویه]]، امری ستودنی است. [[امام]] هرگز تیغ نیز [[تهمت]] و افترا به دست نمیگیرد و توطئهها و دروغهای [[معاویه]] را با دقت و سخنانی سنجیده برملا میگرداند. [[معاویه]] در نامهای خطاب به [[امام]] به موضوع [[جمل]] اشارت دارد و اینکه [[امام]] در کشته شدن [[طلحه]] و [[زبیر]] که دو [[صحابی]] نامدار بودند و آوارگی [[عایشه]]، [[همسر پیامبر]]، مقصر بوده است. اما [[امام]] با بیانی شیوا از این نقشه او پرده برمیدارد: گفته بودی که من [[طلحه]] و [[زبیر]] را به [[قتل]] رسانده و [[عایشه]] را آواره کردهام و [[کوفه]] و [[بصره]] را مقر [[حکومت]] ساختهام. این امور مربوط به تو نیست و تو اصلاً در جریان آنها نبودی، پس نه زیانی بر تو است و نه مسئولیتی داری که از تو پوزش خواهند<ref>{{متن حدیث|وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ، وَ ذَلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلَا عَلَيْكَ وَ لَا الْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ}}؛ نهج البلاغه نامۀ۶۴</ref>. | [[معاویه]] به انحای مختلف قصد [[فریب]] اذهان عمومی را داشت. [[امام]] نیز در تنویر افکار عمومی در پی خنثاسازی توطئههای [[معاویه]] برآمد. [[صبر]] و حوصله [[امام]] در جهت آگاهسازی [[مردمان]] از وضعیت [[معاویه]]، امری ستودنی است. [[امام]] هرگز تیغ نیز [[تهمت]] و افترا به دست نمیگیرد و توطئهها و دروغهای [[معاویه]] را با دقت و سخنانی سنجیده برملا میگرداند. [[معاویه]] در نامهای خطاب به [[امام]] به موضوع [[جمل]] اشارت دارد و اینکه [[امام]] در کشته شدن [[طلحه]] و [[زبیر]] که دو [[صحابی]] نامدار بودند و آوارگی [[عایشه]]، [[همسر پیامبر]]، مقصر بوده است. اما [[امام]] با بیانی شیوا از این نقشه او پرده برمیدارد: گفته بودی که من [[طلحه]] و [[زبیر]] را به [[قتل]] رسانده و [[عایشه]] را آواره کردهام و [[کوفه]] و [[بصره]] را مقر [[حکومت]] ساختهام. این امور مربوط به تو نیست و تو اصلاً در جریان آنها نبودی، پس نه زیانی بر تو است و نه مسئولیتی داری که از تو پوزش خواهند<ref>{{متن حدیث|وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ وَ نَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ، وَ ذَلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلَا عَلَيْكَ وَ لَا الْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ}}؛ نهج البلاغه نامۀ۶۴</ref>. | ||
مشاهده میشود که [[امام]] چگونه در برابرسفسطههای [[معاویه]] پاسخهای منطقی ارائه میدهد. از دیگر سو، [[معاویه]] برای موجه جلوهدادن چهره خود، میخواهد خود و خویشانش را تا مرحله [[مهاجرین]] که [[یاران]] [[مخلص]] [[پیامبر]] بودند، بالا ببرد. [[امام]] با منطقی قوی به پاسخ وی میپردازد: دگربار گفتی که در لشکری از [[مهاجر]] و [[انصار]] به دیدارم شتابی. گویی خود را از [[مهاجران]] قلمداد کردهای، در حالی که در [[فتح مکه]]، آن روز که برادرت [[اسیر]] شد، دوران شکوهمند [[هجرت]] سپری شده بود و شمایان افتخار "مهاجری" را نداشتید... آری، همان شمشیری که با آن جد و دایی و برادرت را در یک [[جبهه]] از پا درآوردم، هنوز نزد من است. به [[خدا]] [[سوگند]]، تا آنجا که من میدانم دلی سیاه و [[عقلی]] [[ناتوان]] داری و بهتر آن است درباره تو گفته شود از نردبانی بالا رفتهای که بر بد منظرهای مُشرِفت ساخته که هرگز به سود تو نبوده است، زیرا بهجای اینکه گمشدهات را بیابی، چیز دیگری را یافته و رمه دیگری را شبانی کردهای. آری، [[خلافت]] را خواستهای که نه اهل آنی و نه اصالت آن را داری. چه دور است گفتارت از کردارت<ref>{{متن حدیث|وَ ذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي [جَمْعِ] الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ؛ فَإِنْ كَانَ [فِيكَ] فِيهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ، ...وَ عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَخَالِكَ وَ أَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ. [فَإِنَّكَ] وَ إِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ الْأَغْلَفُ الْقَلْبِ الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ، وَ الْأَوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لَا لَكَ، لِأَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا فِي مَعْدِنِهِ؛ فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶۴</ref>. | |||
[[امام]] در آخرین [[نامه]] خود پیش از [[جنگ صفین]] به [[معاویه]] هشدار میدهد که وجودش برای او حجتی [[الهی]] است و او [[قرآن]] را به خواست خود [[تأویل]] میکند و [[حجت]] میتراشد که این، نهایت [[گمراهی]] است. هشدارهای [[امام]] به [[معاویه]] نیز امری ستودنی است. گویا [[امام]] [[وظیفه]] [[هدایتگری]] خود را در همه احوال و برای همهکس در نظر میآورد و هرگز به کنار نمینهد. [[امام]] خطاب به او مینویسد: "از [[خدا]] بترس و [[پیروی]] [[شیطان]] مکن"<ref>{{متن حدیث|فَاتَّقِ اللَّهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ}}؛ نامۀ۳۲؛ نیز نک: نهج البلاغه، نامههای ۶، ۷، ۹، ۱۰، ۱۷، ۲۸، ۳۰، ۳۲، ۳۷، ۴۸، ۴۶، ۵۵، ۶۴، ۶۵، ۷۳ و ۷۵</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۸۱۷-۸۱۸.</ref> | [[امام]] در آخرین [[نامه]] خود پیش از [[جنگ صفین]] به [[معاویه]] هشدار میدهد که وجودش برای او حجتی [[الهی]] است و او [[قرآن]] را به خواست خود [[تأویل]] میکند و [[حجت]] میتراشد که این، نهایت [[گمراهی]] است. هشدارهای [[امام]] به [[معاویه]] نیز امری ستودنی است. گویا [[امام]] [[وظیفه]] [[هدایتگری]] خود را در همه احوال و برای همهکس در نظر میآورد و هرگز به کنار نمینهد. [[امام]] خطاب به او مینویسد: "از [[خدا]] بترس و [[پیروی]] [[شیطان]] مکن"<ref>{{متن حدیث|فَاتَّقِ اللَّهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ}}؛ نامۀ۳۲؛ نیز نک: نهج البلاغه، نامههای ۶، ۷، ۹، ۱۰، ۱۷، ۲۸، ۳۰، ۳۲، ۳۷، ۴۸، ۴۶، ۵۵، ۶۴، ۶۵، ۷۳ و ۷۵</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۸۱۷-۸۱۸.</ref> |