شناخت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۲۱
، ۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۲بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{نبوت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل ا...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
===چیستی معرفت=== | ===چیستی معرفت=== | ||
[[بوعلی]]، معرفت را به «صورت حاضر نزد [[ذهن]]»<ref>اشارات با شرح خواجه، ج۲، ص۳۰۸، ۳۱۱ و ۳۴۵.</ref>، سهروردی به «[[نور]] و [[اشراق]] عالم بر معلوم»<ref>مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۰۷، ۱۰۸ و ۱۴۵.</ref> و [[صدرالمتألهین]] به «وجود مجرد حاضر» تعریف کرده است<ref>اسفار اربعه، ج۳، ص۲۸۶؛ المبدأ و المعاد، ص۲۸۹.</ref>. براساس تعریف صدرالمتألهین، معرفت در [[حقیقت]] همان [[ادراک]] یا [[علم حضوری]] است و [[علم حصولی]] تابع علم حضوری به شمار میرود، نه قسیم آن<ref>اسفار اربعه، ج۶، ص۱۵۵ و ۱۵۶؛ رحیق مختوم، ج۴، ص۱۵۶؛ و ر.ک: درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج۲، نسبیت تقسیم علم به حضوری و حصولی.</ref>. حضرت امام اعتقاد صدرا را پذیرفته و [[علم]] را وجود مجرد حاضر میداند<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۸۴.</ref> و بر همین اساس، آن را مانند وجود دارای مراتب و مقول به تشکیک دانسته و بر همین اساس آن را به اقسام (مراتب) طولی [[حسی]]، خیالی، عقلی و [[شهودی]] تقسیم میکند<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۶۶ و ۲۶۷؛ ج۲، ص۴۳۴؛ ج۳، ص۵۰۸.</ref>. [[تفسیر]] صدرالمتألهین از علم، در نهایت به قاعده [[اتحاد]] [[عاقل]] و معقول منتهی میگردد و [[حضرت]] [[امام]] نیز آن را میپذیرد<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۶۴؛ ج۲، ص۲۷۶؛ ج۳، ص۵۶۵.</ref>. به [[حکم]] این قاعده، [[ادراک]] نفس از هر امری، در [[حقیقت]] [[اتحاد]] نفس با مرتبهای از مراتب وجودی معلوم است. بنابراین، [[معرفت]] نسبت به [[حقایق دین]] و [[امور غیبی]] (مبدأ، [[وحی]]، [[معاد]] و...) در واقع، اتحاد نفس با مرتبهای از مراتب آن [[حقایق]] است که البته [[برتر]] از مرتبه [[حس]] و اشاره و به تعبیر [[قرآنی]]، امور غیبیاند. اکنون اگر این معرفت به [[برترین]] مرتبه مثالی نفس یعنی مرتبه [[قلب]] برسد، [[ایمان]] محقق شده و بر همین اساس [[عمل]] [[انسان]] تحت [[فرمان]] این معرفت قرار گرفته و [[همراهی]] [[علم]] و ایمان، که یکی از اوصاف [[پرهیزگاران]] است، محقق میشود<ref>شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۹؛ شرح چهل حدیث، ص۳۷؛ آداب الصلاة، ص۱۴.</ref>. بدینترتیب، علاوه بر مفهوم معرفت، معنای [[معرفت دینی]] نیز از [[کلام]] حضرت امام به دست میآید<ref>شرح دعای سحر، ص۷ و ۶۶؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۲۱؛ مصباح الهدایة، ص۳۵ و ۸۲؛ تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، ص۵۱ و ۵۲؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۸۹؛ ج۳، ص۳۲۰ - ۳۱۷.</ref> که بررسی کارکرد آن در مبحث جاری، در ادامه خواهد آمد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | [[بوعلی]]، معرفت را به «صورت حاضر نزد [[ذهن]]»<ref>اشارات با شرح خواجه، ج۲، ص۳۰۸، ۳۱۱ و ۳۴۵.</ref>، سهروردی به «[[نور]] و [[اشراق]] عالم بر معلوم»<ref>مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۰۷، ۱۰۸ و ۱۴۵.</ref> و [[صدرالمتألهین]] به «وجود مجرد حاضر» تعریف کرده است<ref>اسفار اربعه، ج۳، ص۲۸۶؛ المبدأ و المعاد، ص۲۸۹.</ref>. براساس تعریف صدرالمتألهین، معرفت در [[حقیقت]] همان [[ادراک]] یا [[علم حضوری]] است و [[علم حصولی]] تابع علم حضوری به شمار میرود، نه قسیم آن<ref>اسفار اربعه، ج۶، ص۱۵۵ و ۱۵۶؛ رحیق مختوم، ج۴، ص۱۵۶؛ و ر.ک: درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج۲، نسبیت تقسیم علم به حضوری و حصولی.</ref>. حضرت امام اعتقاد صدرا را پذیرفته و [[علم]] را وجود مجرد حاضر میداند<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۸۴.</ref> و بر همین اساس، آن را مانند وجود دارای مراتب و مقول به تشکیک دانسته و بر همین اساس آن را به اقسام (مراتب) طولی [[حسی]]، خیالی، عقلی و [[شهودی]] تقسیم میکند<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۶۶ و ۲۶۷؛ ج۲، ص۴۳۴؛ ج۳، ص۵۰۸.</ref>. [[تفسیر]] صدرالمتألهین از علم، در نهایت به قاعده [[اتحاد]] [[عاقل]] و معقول منتهی میگردد و [[حضرت]] [[امام]] نیز آن را میپذیرد<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۶۴؛ ج۲، ص۲۷۶؛ ج۳، ص۵۶۵.</ref>. به [[حکم]] این قاعده، [[ادراک]] نفس از هر امری، در [[حقیقت]] [[اتحاد]] نفس با مرتبهای از مراتب وجودی معلوم است. بنابراین، [[معرفت]] نسبت به [[حقایق دین]] و [[امور غیبی]] (مبدأ، [[وحی]]، [[معاد]] و...) در واقع، اتحاد نفس با مرتبهای از مراتب آن [[حقایق]] است که البته [[برتر]] از مرتبه [[حس]] و اشاره و به تعبیر [[قرآنی]]، امور غیبیاند. اکنون اگر این معرفت به [[برترین]] مرتبه مثالی نفس یعنی مرتبه [[قلب]] برسد، [[ایمان]] محقق شده و بر همین اساس [[عمل]] [[انسان]] تحت [[فرمان]] این معرفت قرار گرفته و [[همراهی]] [[علم]] و ایمان، که یکی از اوصاف [[پرهیزگاران]] است، محقق میشود<ref>شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۸۹؛ شرح چهل حدیث، ص۳۷؛ آداب الصلاة، ص۱۴.</ref>. بدینترتیب، علاوه بر مفهوم معرفت، معنای [[معرفت دینی]] نیز از [[کلام]] حضرت امام به دست میآید<ref>شرح دعای سحر، ص۷ و ۶۶؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۲۱؛ مصباح الهدایة، ص۳۵ و ۸۲؛ تعلیقات بر شرح فصوص الحکم، ص۵۱ و ۵۲؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۸۹؛ ج۳، ص۳۲۰ - ۳۱۷.</ref> که بررسی کارکرد آن در مبحث جاری، در ادامه خواهد آمد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۷۹.</ref> | ||
===امکان معرفت=== | ===امکان معرفت=== | ||
سخن از امکان یا [[امتناع]] [[کسب معرفت]]، دو [[جبهه]] مخالف به خود دیده است. جبهه [[منکران]] امکان معرفت، از سوفسطاییان، شکاکان، نسبیگرایان [[معرفتی]] و [[کثرتگرایان]] تشکیل یافته و در مقابل، واقعگرایان [[اسلامی]] و غربی [[معتقد]] به امکان کسب معرفت میباشند<ref>گرچه دیدگاه برخی از متفکران واقعگرای غربی مانند پوزیتویستها یا کانت و... ناتمام است؛ اما در مقابل منکران معرفت قرار داشته و بخشی از راه را درست طی کردهاند.</ref>. در ادامه ابتدا دیدگاه منکران امکان معرفت ارائه شده و سپس دیدگاه [[واقعگرایی]] معرفتی بیان میشود.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | سخن از امکان یا [[امتناع]] [[کسب معرفت]]، دو [[جبهه]] مخالف به خود دیده است. جبهه [[منکران]] امکان معرفت، از سوفسطاییان، شکاکان، نسبیگرایان [[معرفتی]] و [[کثرتگرایان]] تشکیل یافته و در مقابل، واقعگرایان [[اسلامی]] و غربی [[معتقد]] به امکان کسب معرفت میباشند<ref>گرچه دیدگاه برخی از متفکران واقعگرای غربی مانند پوزیتویستها یا کانت و... ناتمام است؛ اما در مقابل منکران معرفت قرار داشته و بخشی از راه را درست طی کردهاند.</ref>. در ادامه ابتدا دیدگاه منکران امکان معرفت ارائه شده و سپس دیدگاه [[واقعگرایی]] معرفتی بیان میشود.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۸۰.</ref> | ||
===رویکردهای ایدهآلیستی=== | ===رویکردهای ایدهآلیستی=== | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
[[کثرتگرایان]] معرفتی، گروه دیگر از [[منکران]] امکان معرفت هستند که [[دلایل]] آنها نیز سرانجام به نسبیگرایی یا [[شکاکیت]] منتهی میشود و علاوه بر [[ابتلا]] به چالشهای مهم، نقدهای نسبیگرایی نیز در برابر آن قرار دارد. ذهنشناسی و [[پدیدارشناسی]] کانت، از مبانی شاخص نسبیگرایی معرفتی و [[کثرتگرایی]] معرفتی است. در حالی که این مبانی مخدوش و ناکارآمد میباشند<ref>مورن، ادگار، روش شناخت شناخت، ترجمه علی اسدی، ص۱۵۸؛ ر.ک: هارتناک یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلی حداد عادل، ص۱۶؛ سبحانی، جعفر، پلورالیزم دینی یا کثرتگرایی، ص۵۷ - ۵۶.</ref>. مبنای دیگر این دیدگاه، مبنای زبانشناختی است که با نام [[هرمنوتیک]]، امروزه پس از پشت سر نهادن تطوراتی [[تاریخی]]، از گادامر<ref>هانس گئورگ گادامر متولد ۱۹۰۱ در لهستان و شاگرد مارتین هایدگر است. مهمترین کتابش، حقیقت و روش (Truth and Method) در زمینه هرمنوتیک فلسفی است.</ref> و دیگران برجای مانده<ref>ر.ک: هوی، دیوید کوزتز، حلقه انتقادی، ترجمه مراد فرهادپور، ص۶۷، ۱۴۱ و ۱۵۰؛ احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، ج۲، ص۵۷۱؛ ریختهگران، محمد، مجله ارغنون، ش۷ و ۸: گادامر و هابرماس، ص۴۲۶؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص۱۱۷ - ۱۱۲.</ref> اما از [[ثبات]] و استقرار برخوردار نیست<ref>افرادی همچون هابرماس، ولفهارت پاتنبرگ و وئی. دی. هیرش از منتقدان گادامر میباشند.</ref>؛ چه رسد به اینکه به عنوان مبنا در [[اثبات]] دیدگاه مهمی مانند [[کثرتگرایی]] [[معرفتی]] به کار رود. | [[کثرتگرایان]] معرفتی، گروه دیگر از [[منکران]] امکان معرفت هستند که [[دلایل]] آنها نیز سرانجام به نسبیگرایی یا [[شکاکیت]] منتهی میشود و علاوه بر [[ابتلا]] به چالشهای مهم، نقدهای نسبیگرایی نیز در برابر آن قرار دارد. ذهنشناسی و [[پدیدارشناسی]] کانت، از مبانی شاخص نسبیگرایی معرفتی و [[کثرتگرایی]] معرفتی است. در حالی که این مبانی مخدوش و ناکارآمد میباشند<ref>مورن، ادگار، روش شناخت شناخت، ترجمه علی اسدی، ص۱۵۸؛ ر.ک: هارتناک یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلی حداد عادل، ص۱۶؛ سبحانی، جعفر، پلورالیزم دینی یا کثرتگرایی، ص۵۷ - ۵۶.</ref>. مبنای دیگر این دیدگاه، مبنای زبانشناختی است که با نام [[هرمنوتیک]]، امروزه پس از پشت سر نهادن تطوراتی [[تاریخی]]، از گادامر<ref>هانس گئورگ گادامر متولد ۱۹۰۱ در لهستان و شاگرد مارتین هایدگر است. مهمترین کتابش، حقیقت و روش (Truth and Method) در زمینه هرمنوتیک فلسفی است.</ref> و دیگران برجای مانده<ref>ر.ک: هوی، دیوید کوزتز، حلقه انتقادی، ترجمه مراد فرهادپور، ص۶۷، ۱۴۱ و ۱۵۰؛ احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن، ج۲، ص۵۷۱؛ ریختهگران، محمد، مجله ارغنون، ش۷ و ۸: گادامر و هابرماس، ص۴۲۶؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص۱۱۷ - ۱۱۲.</ref> اما از [[ثبات]] و استقرار برخوردار نیست<ref>افرادی همچون هابرماس، ولفهارت پاتنبرگ و وئی. دی. هیرش از منتقدان گادامر میباشند.</ref>؛ چه رسد به اینکه به عنوان مبنا در [[اثبات]] دیدگاه مهمی مانند [[کثرتگرایی]] [[معرفتی]] به کار رود. | ||
در پایان باید به دو نکته توجه داشت: نخست: مراد از [[انکار]] امکان [[معرفت]] در دیدگاههای ایدهآلیستی، حالت [[روانشناختی]] و انفعالات [[نفسانی]] نیست، بلکه چنانکه در متن [[دلایل]] و مدعیات آنان گذشت، [[جبهه]] ایدهآلیسم به مقابله [[علمی]] با امکان معرفت پرداخته و به نفع [[رأی]] خود دلیل به ظاهر منطقی ارائه میکند. نکته دوم اینکه: با توجه به بررسیهای مبسوط ادعاهای ایدهآلیسم در آثار مختلف [[معرفتشناختی]]، دیدگاههای یاد شده، توان اثبات ادعاهای خود را ندارند و نمیتوان با استفاده از این مبانی و دلایل، امکان [[کسب معرفت]] را [[نفی]] و انکار کرد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | در پایان باید به دو نکته توجه داشت: نخست: مراد از [[انکار]] امکان [[معرفت]] در دیدگاههای ایدهآلیستی، حالت [[روانشناختی]] و انفعالات [[نفسانی]] نیست، بلکه چنانکه در متن [[دلایل]] و مدعیات آنان گذشت، [[جبهه]] ایدهآلیسم به مقابله [[علمی]] با امکان معرفت پرداخته و به نفع [[رأی]] خود دلیل به ظاهر منطقی ارائه میکند. نکته دوم اینکه: با توجه به بررسیهای مبسوط ادعاهای ایدهآلیسم در آثار مختلف [[معرفتشناختی]]، دیدگاههای یاد شده، توان اثبات ادعاهای خود را ندارند و نمیتوان با استفاده از این مبانی و دلایل، امکان [[کسب معرفت]] را [[نفی]] و انکار کرد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۸۱.</ref> | ||
===[[واقعگرایی]] معرفتی=== | ===[[واقعگرایی]] معرفتی=== | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
[[بشر]] در ابتدا [[ادراک]] [[تصدیقی]] ندارد<ref>ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۹۷ - ۹۶.</ref> و از راه حواس تصورات [[حسی]] را به دست میآورد؛ سپس با ارتقاء وجودی و فعلیت یافتن دیگر [[قوای ادراکی]] به ویژه [[عقل]]، به مفاهیم کلی دست مییابد و سپس با مفاهیم کلی [[برهان]]<ref>برهان، «القیاس المؤلف الیقینی» و ویژگی آن تشکیل یافتن از مواد یقینی است.</ref> تشکیل میدهد تا به [[معرفتهای عقلی]] [[یقینی]] برسد<ref>منطق ارسطو، ج۲، ص۳۳۳؛ التعلیقات، ص۱۹۲، ۱۴۸، ۸۲؛ برهان شفاء، ص۷۸ و ۲۲۰ -۲۲۴؛ المنطقیات، ج۱، ص۲۷۳؛ التحصیل، ص۱۹۲؛ اساس الاقتباس، ص۳۶۰.</ref>. آنچه در [[شناخت]] [[حقیقی]] مفید است، [[یقین]] میباشد<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۱۳۶.</ref>. مراد از [[معرفت حقیقی]] آن است که [[مطابق با واقع]] باشد. [[قیاس]] برهانی قیاسی است که از مواد یقینی تألیف شده است و به طور ضروری نتیجه یقینی به دست میدهد<ref>برهان شفا، ص۷۸.</ref>. گفتنی است مبحث یقین و نسبت آن با [[شک]]، در زمینه [[اصول فقه]] و [[فقه]]، زمینهای بسیار وسیع را به خود اختصاص داده است. [[حضرت]] [[امام]] درباره قاعده {{عربی|لا تنقض اليقين بالشك}} و تحلیل و آثار مترتب بر آن بحثهای دامنهدار و دقیقی در آثار [[فقهی]] و اصولی خود سامان داده است<ref>ر.ک: الاجتهاد و التقلید، ص۷۱؛ الاستصحاب، ص۳، ۴، ۷ و...؛ انوارالهدایة، ص۷۱ و....</ref>. این قاعده، نشان از این معناست که اولاً [[فرهنگ اسلامی]] [[معتقد]] به امکان کسب [[معرفت یقینی]] است و ثانیاً [[ارزش]] معرفت یقینی ذاتی است و هرگز نمیتوان آن را با معرفتهایی نازلتر از یقین مخدوش کرد. این اصل [[معرفتی]] در [[دانش اصول فقه]] مؤثر بوده و در حوزه [[احکام عملی]]، که خود برخاسته از ضوابط و [[قواعد]] نظری و استنباطی ([[اجتهادی]]) در [[فهم]] [[دین]] است، نیز متبلور گشته و [[احکام فقهی]] ارائه شده توسط [[فقهای شیعه]] بر این اصل مبتنی است. علاوه بر حوزه فقه و اصول، یقین در حوزه [[اخلاق]] و [[عرفان]] نیز مورد استفاده و تحلیل قرار داشته و ارزشمندترین مرتبه [[معرفت]] را به خود اختصاص داده است که [[بندگان]] [[برگزیده خداوند]] بدان مرتبه نایل میشوند که در آن، جز حضور [[محبوب]] را نمییابند<ref>آداب الصلاة، ص۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۳۷۹ و ۴۴۷.</ref>. بدین ترتیب، معرفت یقینی از دیدگاه فرهنگ اسلامی و حکمای [[مسلمان]] از جمله حضرت امام امری است ممکن که در مناسبات مختلف [[علمی]] و عملی [[انسان]] در [[ارتباطات]] او با خود، همنوع، هستی و [[خدای تعالی]] مؤثر و معنابخش است. | [[بشر]] در ابتدا [[ادراک]] [[تصدیقی]] ندارد<ref>ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۹۷ - ۹۶.</ref> و از راه حواس تصورات [[حسی]] را به دست میآورد؛ سپس با ارتقاء وجودی و فعلیت یافتن دیگر [[قوای ادراکی]] به ویژه [[عقل]]، به مفاهیم کلی دست مییابد و سپس با مفاهیم کلی [[برهان]]<ref>برهان، «القیاس المؤلف الیقینی» و ویژگی آن تشکیل یافتن از مواد یقینی است.</ref> تشکیل میدهد تا به [[معرفتهای عقلی]] [[یقینی]] برسد<ref>منطق ارسطو، ج۲، ص۳۳۳؛ التعلیقات، ص۱۹۲، ۱۴۸، ۸۲؛ برهان شفاء، ص۷۸ و ۲۲۰ -۲۲۴؛ المنطقیات، ج۱، ص۲۷۳؛ التحصیل، ص۱۹۲؛ اساس الاقتباس، ص۳۶۰.</ref>. آنچه در [[شناخت]] [[حقیقی]] مفید است، [[یقین]] میباشد<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۱۳۶.</ref>. مراد از [[معرفت حقیقی]] آن است که [[مطابق با واقع]] باشد. [[قیاس]] برهانی قیاسی است که از مواد یقینی تألیف شده است و به طور ضروری نتیجه یقینی به دست میدهد<ref>برهان شفا، ص۷۸.</ref>. گفتنی است مبحث یقین و نسبت آن با [[شک]]، در زمینه [[اصول فقه]] و [[فقه]]، زمینهای بسیار وسیع را به خود اختصاص داده است. [[حضرت]] [[امام]] درباره قاعده {{عربی|لا تنقض اليقين بالشك}} و تحلیل و آثار مترتب بر آن بحثهای دامنهدار و دقیقی در آثار [[فقهی]] و اصولی خود سامان داده است<ref>ر.ک: الاجتهاد و التقلید، ص۷۱؛ الاستصحاب، ص۳، ۴، ۷ و...؛ انوارالهدایة، ص۷۱ و....</ref>. این قاعده، نشان از این معناست که اولاً [[فرهنگ اسلامی]] [[معتقد]] به امکان کسب [[معرفت یقینی]] است و ثانیاً [[ارزش]] معرفت یقینی ذاتی است و هرگز نمیتوان آن را با معرفتهایی نازلتر از یقین مخدوش کرد. این اصل [[معرفتی]] در [[دانش اصول فقه]] مؤثر بوده و در حوزه [[احکام عملی]]، که خود برخاسته از ضوابط و [[قواعد]] نظری و استنباطی ([[اجتهادی]]) در [[فهم]] [[دین]] است، نیز متبلور گشته و [[احکام فقهی]] ارائه شده توسط [[فقهای شیعه]] بر این اصل مبتنی است. علاوه بر حوزه فقه و اصول، یقین در حوزه [[اخلاق]] و [[عرفان]] نیز مورد استفاده و تحلیل قرار داشته و ارزشمندترین مرتبه [[معرفت]] را به خود اختصاص داده است که [[بندگان]] [[برگزیده خداوند]] بدان مرتبه نایل میشوند که در آن، جز حضور [[محبوب]] را نمییابند<ref>آداب الصلاة، ص۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۳۷۹ و ۴۴۷.</ref>. بدین ترتیب، معرفت یقینی از دیدگاه فرهنگ اسلامی و حکمای [[مسلمان]] از جمله حضرت امام امری است ممکن که در مناسبات مختلف [[علمی]] و عملی [[انسان]] در [[ارتباطات]] او با خود، همنوع، هستی و [[خدای تعالی]] مؤثر و معنابخش است. | ||
به طور خلاصه، [[اعتقاد]] به امکان کسب [[معرفت یقینی]] بر اساس [[دلایل]] و [[براهین]]، در [[حکمت اسلامی]] اصلی ثابت است و علاوه بر [[علوم عقلی]]، در [[علوم نقلی]] مانند [[فقه]] و اصول نیز نقشی کلیدی دارد. البته در ادامه به نمونههای دیگری از بهرهبرداری [[حضرت]] [[امام]] از اصل امکان [[معرفت]] در حوزههای دیگر [[معرفت دینی]] اعم از [[کلام]] و [[تفسیر]] ذکر خواهد شد. این نتیجه اعتقاد و [[التزام]] مستدل به رئالیسم [[معرفتی]] در حکمت اسلامی است که حضرت امام یکی از [[اندیشمندان]] شاخص آن میباشد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | به طور خلاصه، [[اعتقاد]] به امکان کسب [[معرفت یقینی]] بر اساس [[دلایل]] و [[براهین]]، در [[حکمت اسلامی]] اصلی ثابت است و علاوه بر [[علوم عقلی]]، در [[علوم نقلی]] مانند [[فقه]] و اصول نیز نقشی کلیدی دارد. البته در ادامه به نمونههای دیگری از بهرهبرداری [[حضرت]] [[امام]] از اصل امکان [[معرفت]] در حوزههای دیگر [[معرفت دینی]] اعم از [[کلام]] و [[تفسیر]] ذکر خواهد شد. این نتیجه اعتقاد و [[التزام]] مستدل به رئالیسم [[معرفتی]] در حکمت اسلامی است که حضرت امام یکی از [[اندیشمندان]] شاخص آن میباشد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۸۳.</ref> | ||
===ابزار و منابع معرفت=== | ===ابزار و منابع معرفت=== | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
بدین ترتیب، عقل مد نظر [[اسلام]]، عقل [[الهی]] است که انسان را موظف و مکلّف به تکالیفی در برابر مولای خود میداند. این [[عقل]]، ماهیتی [[ملکوتی]] دارد و هرگز نمیتوان آن را به ابزار تشخیص [[خیر و شرّ]] [[زندگی مادی]] و بدنی (مانند عقل ابزاری جزئی<ref>فصلنامه نقد و نظر، سال اول، شماره ۲، ص۱۰؛ ماکس وبر در تبیین علل دنیاگریزی مذهبی، اموری را بر میشمارد که ناظر به وجود تعارض بین عقل و دین میباشد. ر.ک: ماکس وبر، دین، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدین، هرمس، تهران، ۱۳۸۲ ش، ص۳۷۰ و ۴۰۳.</ref>) فرو کاست؛ بلکه [[کشف]] و تبیین [[سرنوشت]] [[ابدی]] [[انسان]] برعهده عقل است. این همان معنایی است که در [[روایت]] آمده که: {{متن حدیث|الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ}}<ref>کافی، ج۱، ص۱۱.</ref>. به همین دلیل است که [[قرآن]] کسانی را که از عقل بهره نبرده و در مسیر [[زندگی]] نمیاندیشند و در [[حقایق]] هستی [[تدبر]] نمیکنند، بارها [[نکوهیده]] است<ref>{{متن قرآن|وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}} «و هرگاه با کسانی که ایمان آوردهاند دیدار کنند میگویند: ما (نیز) ایمان آوردهایم و چون با یکدیگر تنها شوند میگویند: آیا آنچه را خداوند بر شما برگشوده است به آنان میگویید تا با آن در پیشگاه پروردگارتان با شما چون و چرا کنند، آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۷۶؛ {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ}} «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲؛ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمیورزند برقرار میدارد» سوره یونس، آیه ۱۰۰.</ref>. علاوه بر اهتمام [[قرآن]] به [[عقل]] و [[ضرورت]] بهرهمندی [[انسان]] از آن، این نکته نیز به دست میآید که [[اسلام]] تلاش [[عقلی]] در [[کشف]] [[معارف دینی]] را میپذیرد<ref>صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۱۵؛ ج۲۱، ص۲۲۲: پیام امام به گورباچف.</ref>. این دلیل مهم درون [[دینی]] و یکی از ارکان [[منطق]] [[فهم]] [[دین]] ([[حجیت]] و اعتبار عقل در فهم دین) میباشد. | بدین ترتیب، عقل مد نظر [[اسلام]]، عقل [[الهی]] است که انسان را موظف و مکلّف به تکالیفی در برابر مولای خود میداند. این [[عقل]]، ماهیتی [[ملکوتی]] دارد و هرگز نمیتوان آن را به ابزار تشخیص [[خیر و شرّ]] [[زندگی مادی]] و بدنی (مانند عقل ابزاری جزئی<ref>فصلنامه نقد و نظر، سال اول، شماره ۲، ص۱۰؛ ماکس وبر در تبیین علل دنیاگریزی مذهبی، اموری را بر میشمارد که ناظر به وجود تعارض بین عقل و دین میباشد. ر.ک: ماکس وبر، دین، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدین، هرمس، تهران، ۱۳۸۲ ش، ص۳۷۰ و ۴۰۳.</ref>) فرو کاست؛ بلکه [[کشف]] و تبیین [[سرنوشت]] [[ابدی]] [[انسان]] برعهده عقل است. این همان معنایی است که در [[روایت]] آمده که: {{متن حدیث|الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ}}<ref>کافی، ج۱، ص۱۱.</ref>. به همین دلیل است که [[قرآن]] کسانی را که از عقل بهره نبرده و در مسیر [[زندگی]] نمیاندیشند و در [[حقایق]] هستی [[تدبر]] نمیکنند، بارها [[نکوهیده]] است<ref>{{متن قرآن|وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}} «و هرگاه با کسانی که ایمان آوردهاند دیدار کنند میگویند: ما (نیز) ایمان آوردهایم و چون با یکدیگر تنها شوند میگویند: آیا آنچه را خداوند بر شما برگشوده است به آنان میگویید تا با آن در پیشگاه پروردگارتان با شما چون و چرا کنند، آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۷۶؛ {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ}} «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید میگویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمییافته و راه به جایی نمیبردهاند، (باز از پدرانشان پیروی میکنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰؛ {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲؛ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمیورزند برقرار میدارد» سوره یونس، آیه ۱۰۰.</ref>. علاوه بر اهتمام [[قرآن]] به [[عقل]] و [[ضرورت]] بهرهمندی [[انسان]] از آن، این نکته نیز به دست میآید که [[اسلام]] تلاش [[عقلی]] در [[کشف]] [[معارف دینی]] را میپذیرد<ref>صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۱۵؛ ج۲۱، ص۲۲۲: پیام امام به گورباچف.</ref>. این دلیل مهم درون [[دینی]] و یکی از ارکان [[منطق]] [[فهم]] [[دین]] ([[حجیت]] و اعتبار عقل در فهم دین) میباشد. | ||
خلاصه اینکه: [[نفس انسان]] برای [[تحصیل معرفت]]، ابزارهایی در [[اختیار]] دارد که عبارتاند از [[حواس ظاهری]]، [[حواس]] [[باطنی]]، [[خیال]] و عقل. منابع [[معرفت]] نیز عبارتاند از عالم [[طبیعت]]، [[عالم مثال]] و عالم عقل. حواس ظاهری ابزار [[کسب معرفت]] از عالم طبیعت هستند. حواس باطنی و [[قوه خیال]] ابزار کسب معرفت از عالم مثال هستند و عقل، ابزار کسب معرفت از عالم عقل میباشد. هریک از این ابزارها در کسب معرفت، دارای [[ارزش]] و [[کارآمدی]] هستند؛ اما عقل که ممیزه ویژه انسان از دیگر [[کائنات]] است، جایگاهی ممتاز و [[برتر]] از دیگر ابزارهای [[معرفتی]] دارد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | خلاصه اینکه: [[نفس انسان]] برای [[تحصیل معرفت]]، ابزارهایی در [[اختیار]] دارد که عبارتاند از [[حواس ظاهری]]، [[حواس]] [[باطنی]]، [[خیال]] و عقل. منابع [[معرفت]] نیز عبارتاند از عالم [[طبیعت]]، [[عالم مثال]] و عالم عقل. حواس ظاهری ابزار [[کسب معرفت]] از عالم طبیعت هستند. حواس باطنی و [[قوه خیال]] ابزار کسب معرفت از عالم مثال هستند و عقل، ابزار کسب معرفت از عالم عقل میباشد. هریک از این ابزارها در کسب معرفت، دارای [[ارزش]] و [[کارآمدی]] هستند؛ اما عقل که ممیزه ویژه انسان از دیگر [[کائنات]] است، جایگاهی ممتاز و [[برتر]] از دیگر ابزارهای [[معرفتی]] دارد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۸۶.</ref> | ||
===ارزش و معیار معرفت=== | ===ارزش و معیار معرفت=== | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
طبق نظریه مطابقت، صادق یک معرفت به مطابقت آن با [[واقعیت]] (نفس الامر) است. این نظریه از سوی [[فیلسوفان]] یونان باستان<ref>دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفی، ج۳، ص۱۵۰۸؛ متافیزیک، ص۱۱۹.</ref> و برخی از متأخران غربی<ref>paul Edwards، The Encyclopedia of Philosophy (London، New Yo: Macmuan publishing Co: inc ۸ The Press ۱۹۶۷)، vol۲. Pp.۲۲۴ - ۲۲۵.</ref>، پذیرفته شده است. مکاتب [[فلسفه]] [[اسلامی]] همین دیدگاه را برگزیدهاند<ref>شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۱۱۲؛ الهیات شفاء، ص۴۸؛ الاسفار الاربعة، ج۱، ص۸۹ و ۲۶۸؛ ج۳، ص۳۰۵؛ المبدأ و المعاد، ص۱۱۰ و....</ref>. اما درباره اعتبار این [[تئوری]] باید گفت: [[فیلسوفان]] پیش از صدرا [[صدق]] را [[وحدت]] ماهوی میان [[ذهن]] و عین میدانستند؛ اما در نظر صدرا، وحدت و اشتراک ماهوی [[علم]] و معلوم، خود، ناشی از اشتراک و وحدت عینی علم با [[واقعیت]] معلوم است از آن جهت که مشکک و متفاضلاند. یعنی تطابق ذهن و عین به تطابق [[عوالم]] هستی باز میگردد<ref>ر.ک: عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت متعالیه، ج۱، ص۱۸۳ - ۱۸۱.</ref>. [[هماهنگی]] دیدگاه [[حضرت]] [[امام]] با دیدگاه صدرایی و موافقت با این دیدگاه در تطابق عوالم و نظریه حرکت جوهری، در این مورد نیز جاری است<ref>شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۶۸.</ref>. ایشان به تبیین و تشریح نظریه مطابقت به طور مستقل نپرداخته؛ اما از عبارتهای ایشان، [[اعتقاد]] به این نظریه به دست میآید که [[معرفت]] صحیح، معرفت [[مطابق با واقع]] و منطبق بر نفسالأمر است<ref>شرح چهل حدیث، ص۶۱۶ و ۶۱۷؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۸ و ۲۴؛ ج۲، ص۵۶؛ ج۳، ص۴۹۷؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۹.</ref>. | طبق نظریه مطابقت، صادق یک معرفت به مطابقت آن با [[واقعیت]] (نفس الامر) است. این نظریه از سوی [[فیلسوفان]] یونان باستان<ref>دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفی، ج۳، ص۱۵۰۸؛ متافیزیک، ص۱۱۹.</ref> و برخی از متأخران غربی<ref>paul Edwards، The Encyclopedia of Philosophy (London، New Yo: Macmuan publishing Co: inc ۸ The Press ۱۹۶۷)، vol۲. Pp.۲۲۴ - ۲۲۵.</ref>، پذیرفته شده است. مکاتب [[فلسفه]] [[اسلامی]] همین دیدگاه را برگزیدهاند<ref>شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۱۱۲؛ الهیات شفاء، ص۴۸؛ الاسفار الاربعة، ج۱، ص۸۹ و ۲۶۸؛ ج۳، ص۳۰۵؛ المبدأ و المعاد، ص۱۱۰ و....</ref>. اما درباره اعتبار این [[تئوری]] باید گفت: [[فیلسوفان]] پیش از صدرا [[صدق]] را [[وحدت]] ماهوی میان [[ذهن]] و عین میدانستند؛ اما در نظر صدرا، وحدت و اشتراک ماهوی [[علم]] و معلوم، خود، ناشی از اشتراک و وحدت عینی علم با [[واقعیت]] معلوم است از آن جهت که مشکک و متفاضلاند. یعنی تطابق ذهن و عین به تطابق [[عوالم]] هستی باز میگردد<ref>ر.ک: عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت متعالیه، ج۱، ص۱۸۳ - ۱۸۱.</ref>. [[هماهنگی]] دیدگاه [[حضرت]] [[امام]] با دیدگاه صدرایی و موافقت با این دیدگاه در تطابق عوالم و نظریه حرکت جوهری، در این مورد نیز جاری است<ref>شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۶۸.</ref>. ایشان به تبیین و تشریح نظریه مطابقت به طور مستقل نپرداخته؛ اما از عبارتهای ایشان، [[اعتقاد]] به این نظریه به دست میآید که [[معرفت]] صحیح، معرفت [[مطابق با واقع]] و منطبق بر نفسالأمر است<ref>شرح چهل حدیث، ص۶۱۶ و ۶۱۷؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۸ و ۲۴؛ ج۲، ص۵۶؛ ج۳، ص۴۹۷؛ صحیفه امام، ج۱۴، ص۹.</ref>. | ||
اما بحث دوم، [[اثبات]] صدق یا معیار معرفت است. پس از تعریف صدق، باید از ملاک و دلیل اثبات صدق معرفتهای معین و مشخص پرسید. [[حکمت اسلامی]] در اینباره به تئوری مبناگرایی [[عقلی]]<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۴۷۲؛ مجموعه آثار، ج۶، ص۳۳۴ - ۳۳۲.</ref> [[معتقد]] است. بر اساس این تئوری، معرفتهای نظری برای اثبات صدقشان، باید به معرفتهای [[بدیهی]] ثانوی و در انتها به معرفتهای بدیهی اولیه منتهی شوند؛ زیرا بدیهیات از [[خطا]] مصون هستند<ref>المنطقیات (فارابی)، ج۱، ص۱۹؛ الهیات شفا، مقاله اولی، فصل هشتم، ص۴۸؛ شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۲۲۹ - ۲۱۳؛ شرح المواقف، ج۲، ص۴۱ - ۳۶؛ شرح المقاصد، ج۱، ص۲۵۰؛ اساس الاقتباس، ص۳۴۴؛ کشف المراد، ص۱۹۵؛ التحصیل، ص۹۵ به بعد؛ شرح المنظومه، قسم المنطق، ص۲۷؛ نهایة الحکمة، ص۲۵۲؛ آموزش فلسفه، ج۱، ص۲۲۷؛ رحیق مختوم، ج۲، ص۴۲ - ۴۱؛ و....</ref>. مستحکمترین قسم از بدیهیات اولیه نیز اولیات نام دارند<ref>شرح المقاصد، ج۱، ص۲۰۰؛ حکمة الاشراق، ص۵۱، نهایة الحکمة، ص۲۵۲؛ منطق المظفر؛ شرح المنظومه، ج۱، ص۸؛ حاشیه ملا عبدالله؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، ص۹۲؛ ج۱، ص۹۹؛ نظریة المعرفة، ص۳۸؛ آموزش فلسفه، ج۱، ص۲۱۰؛ اسفار، ج۳، ص۵۱۸.</ref>. همین بدیهیات نیز باید به بدیهیترین اولیات، یعنی امالقضایا (اصل استحاله [[اجتماع]] نقیضین) منتهی گردند. این قضیه، اصلی است که حتی منکر آن، آن را [[اثبات]] میکند؛ از این جهت است که به امالقضایا مشهور شده است<ref>الاسفار الاربعة، ج۳، ص۴۴۳ و ۵۱۸؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۲۷۳؛ شرح چهل حدیث، ص۳۲۳.</ref>. در [[حکمت اسلامی]]، این قضیه نیز خود به [[علم حضوری]] منتهی میگردد. بنابراین، نظریه [[بداهت]] نه تنها در بدیهیات متوقف نمیشود، بلکه تا مبناییترین نقطه که هر [[انسانی]] از آن بهرهمند است ادامه مییابد. این فرایندی است که نظریه بداهت برای اثبات [[صدقی]] [[معرفتها]] [[برگزیده]] است<ref>ر.ک: نظام معرفتشناسی صدرایی، بخش دوم: گفتار ششم: ارزش و معیار معرفت.</ref>.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | اما بحث دوم، [[اثبات]] صدق یا معیار معرفت است. پس از تعریف صدق، باید از ملاک و دلیل اثبات صدق معرفتهای معین و مشخص پرسید. [[حکمت اسلامی]] در اینباره به تئوری مبناگرایی [[عقلی]]<ref>معرفتشناسی در قرآن، ص۴۷۲؛ مجموعه آثار، ج۶، ص۳۳۴ - ۳۳۲.</ref> [[معتقد]] است. بر اساس این تئوری، معرفتهای نظری برای اثبات صدقشان، باید به معرفتهای [[بدیهی]] ثانوی و در انتها به معرفتهای بدیهی اولیه منتهی شوند؛ زیرا بدیهیات از [[خطا]] مصون هستند<ref>المنطقیات (فارابی)، ج۱، ص۱۹؛ الهیات شفا، مقاله اولی، فصل هشتم، ص۴۸؛ شرح الاشارات و التنبیهات، ج۱، ص۲۲۹ - ۲۱۳؛ شرح المواقف، ج۲، ص۴۱ - ۳۶؛ شرح المقاصد، ج۱، ص۲۵۰؛ اساس الاقتباس، ص۳۴۴؛ کشف المراد، ص۱۹۵؛ التحصیل، ص۹۵ به بعد؛ شرح المنظومه، قسم المنطق، ص۲۷؛ نهایة الحکمة، ص۲۵۲؛ آموزش فلسفه، ج۱، ص۲۲۷؛ رحیق مختوم، ج۲، ص۴۲ - ۴۱؛ و....</ref>. مستحکمترین قسم از بدیهیات اولیه نیز اولیات نام دارند<ref>شرح المقاصد، ج۱، ص۲۰۰؛ حکمة الاشراق، ص۵۱، نهایة الحکمة، ص۲۵۲؛ منطق المظفر؛ شرح المنظومه، ج۱، ص۸؛ حاشیه ملا عبدالله؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، ص۹۲؛ ج۱، ص۹۹؛ نظریة المعرفة، ص۳۸؛ آموزش فلسفه، ج۱، ص۲۱۰؛ اسفار، ج۳، ص۵۱۸.</ref>. همین بدیهیات نیز باید به بدیهیترین اولیات، یعنی امالقضایا (اصل استحاله [[اجتماع]] نقیضین) منتهی گردند. این قضیه، اصلی است که حتی منکر آن، آن را [[اثبات]] میکند؛ از این جهت است که به امالقضایا مشهور شده است<ref>الاسفار الاربعة، ج۳، ص۴۴۳ و ۵۱۸؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۲۷۳؛ شرح چهل حدیث، ص۳۲۳.</ref>. در [[حکمت اسلامی]]، این قضیه نیز خود به [[علم حضوری]] منتهی میگردد. بنابراین، نظریه [[بداهت]] نه تنها در بدیهیات متوقف نمیشود، بلکه تا مبناییترین نقطه که هر [[انسانی]] از آن بهرهمند است ادامه مییابد. این فرایندی است که نظریه بداهت برای اثبات [[صدقی]] [[معرفتها]] [[برگزیده]] است<ref>ر.ک: نظام معرفتشناسی صدرایی، بخش دوم: گفتار ششم: ارزش و معیار معرفت.</ref>.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۹۰.</ref> | ||
==[[عقلانیت]] [[معرفت دینی]]== | ==[[عقلانیت]] [[معرفت دینی]]== | ||
[[دین اسلام]] در عبارات [[حضرت]] [[امام]]، مجموعه معارفی است که مبدأ، [[صراط]] و [[معاد]] را در قالب چهار اصل [[الوهیت]]، [[توحید]]، [[نبوت]] و معاد<ref>کتاب الطهارة، ج۳، ص۴۴۴.</ref> به [[انسان]] شناسانده و او را به [[سعادت ابدی]] [[راهنمایی]] کرده است. این امر در قالب الفاظ و عبارات به [[انسانها]] [[ابلاغ]] شده و مدلول این الفاظ و عبارات، حقایقی متعالی و [[غیبی]] هستند و [[ارتباط]] وجودی انسان با آن [[حقایق]]، [[هدف]] [[دین]] است. اگر انسان مفاد و مدلول عبارات دین ([[قرآن]] و [[سنت]]) را در [[حیات دنیوی]] خود جاری سازد، با حقایق [[دینی]] [[اتحاد]] یافته و به [[سعادت حقیقی]] نایل خواهد گشت. کلید این راه، بهرهبرداری انسان از [[قوای ادراکی]]، به [[رهبری]] [[عقل]] است. کارآیی و [[حجیّت]] عقل در [[فهم]] و [[تفسیر]] [[معارف دین]]، بخش مبنایی عقلانیت معرفت دینی را تشکیل میدهد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | [[دین اسلام]] در عبارات [[حضرت]] [[امام]]، مجموعه معارفی است که مبدأ، [[صراط]] و [[معاد]] را در قالب چهار اصل [[الوهیت]]، [[توحید]]، [[نبوت]] و معاد<ref>کتاب الطهارة، ج۳، ص۴۴۴.</ref> به [[انسان]] شناسانده و او را به [[سعادت ابدی]] [[راهنمایی]] کرده است. این امر در قالب الفاظ و عبارات به [[انسانها]] [[ابلاغ]] شده و مدلول این الفاظ و عبارات، حقایقی متعالی و [[غیبی]] هستند و [[ارتباط]] وجودی انسان با آن [[حقایق]]، [[هدف]] [[دین]] است. اگر انسان مفاد و مدلول عبارات دین ([[قرآن]] و [[سنت]]) را در [[حیات دنیوی]] خود جاری سازد، با حقایق [[دینی]] [[اتحاد]] یافته و به [[سعادت حقیقی]] نایل خواهد گشت. کلید این راه، بهرهبرداری انسان از [[قوای ادراکی]]، به [[رهبری]] [[عقل]] است. کارآیی و [[حجیّت]] عقل در [[فهم]] و [[تفسیر]] [[معارف دین]]، بخش مبنایی عقلانیت معرفت دینی را تشکیل میدهد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۹۱.</ref> | ||
===[[معرفت دینی]]=== | ===[[معرفت دینی]]=== | ||
[[اسلام]]، [[کاملترین]] و [[برترین]] [[دین الهی]] و [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[آخرین پیامبر]] [[الهی]] و [[قرآن]]، [[آخرین کتاب آسمانی]] است. پیامبر اسلام{{صل}} [[معارف]] [[وحی]] را دریافت و به انسانهای عصر خود [[ابلاغ]] میفرمود و پس از [[رحلت]] ایشان، [[ائمه معصومین]]{{ع}} به تبیین و تشریح محتوای [[دین]] و [[هدایت]] [[انسانها]] پرداختند. قرآن و [[سنت پیامبر]] و [[اهلبیت]]{{ع}} منبع [[معرفت دینی]] و آگاهیهای به دست آمده با مراجعه به این منابع، معرفت دینی میباشند. البته در [[تفکر شیعی]] مجموع کتاب، [[سنت]]، [[عقل]] و [[اجماع]] منابع معرفت دینی هستند، که در تحلیل دقیق، سه منبع سنت، عقل و اجماع در ذیل وحی (کتاب) قرار میگیرند. | [[اسلام]]، [[کاملترین]] و [[برترین]] [[دین الهی]] و [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، [[آخرین پیامبر]] [[الهی]] و [[قرآن]]، [[آخرین کتاب آسمانی]] است. پیامبر اسلام{{صل}} [[معارف]] [[وحی]] را دریافت و به انسانهای عصر خود [[ابلاغ]] میفرمود و پس از [[رحلت]] ایشان، [[ائمه معصومین]]{{ع}} به تبیین و تشریح محتوای [[دین]] و [[هدایت]] [[انسانها]] پرداختند. قرآن و [[سنت پیامبر]] و [[اهلبیت]]{{ع}} منبع [[معرفت دینی]] و آگاهیهای به دست آمده با مراجعه به این منابع، معرفت دینی میباشند. البته در [[تفکر شیعی]] مجموع کتاب، [[سنت]]، [[عقل]] و [[اجماع]] منابع معرفت دینی هستند، که در تحلیل دقیق، سه منبع سنت، عقل و اجماع در ذیل وحی (کتاب) قرار میگیرند. | ||
مراجعه به متن دین و تلقی معارف آن، در دورههای پس از حضور [[معصومین]]{{عم}}، رشتههای مختلفی را تشکیل داده که [[علوم دینی]] ([[اسلامی]]) نامیده میشوند. از جمله: [[فقه]]، [[تفسیر]]، [[حدیث]] و... تلاشهای [[اندیشمندان مسلمان]] نیز محصولاتی به ارمغان آورده که در نقش رشتههای [[علمی]] در [[خدمت]] [[فهم]] دین قرار داشته و دارند؛ مانند [[کلام]]، [[فلسفه]] و... این [[علوم]] موظف به ارائه مفاد و مراد دین بوده و عالم [[دینی]] با [[پیروی]] از [[قواعد]] هریک از این علوم، به سوی مقصود یادشده راه میسپارد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | مراجعه به متن دین و تلقی معارف آن، در دورههای پس از حضور [[معصومین]]{{عم}}، رشتههای مختلفی را تشکیل داده که [[علوم دینی]] ([[اسلامی]]) نامیده میشوند. از جمله: [[فقه]]، [[تفسیر]]، [[حدیث]] و... تلاشهای [[اندیشمندان مسلمان]] نیز محصولاتی به ارمغان آورده که در نقش رشتههای [[علمی]] در [[خدمت]] [[فهم]] دین قرار داشته و دارند؛ مانند [[کلام]]، [[فلسفه]] و... این [[علوم]] موظف به ارائه مفاد و مراد دین بوده و عالم [[دینی]] با [[پیروی]] از [[قواعد]] هریک از این علوم، به سوی مقصود یادشده راه میسپارد.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۹۲.</ref> | ||
===امکان معرفت دینی=== | ===امکان معرفت دینی=== | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
[[حضرت]] [[امام]] متفکری اصولی است. ایشان، اجتهاد را اصلی کارآمد و [[ارزشمند]] میداند و تلاشهای عمیق [[عقلی]] ایشان در آثار متعدد در [[حوزههای علوم اسلامی]] گویای اهتمام ایشان به [[تفقّه]] عقلی در دین است. آثار ایشان در [[اصول فقه]] و مباحث دامنهدار اجتهاد و [[تقلید]] و ضوابط و [[قواعد]] اجتهاد و تفقّه عقلی در دین نشان از [[عقلگرایی]] عمیق ایشان در فهم و [[تفسیر دین]] دارد. بر این اساس، حضرت امام عملاً به امکان [[کسب معرفت]] از [[منابع دینی]] معتقد است و استفاده از عقل و روش عقلی، مبنایی در تحقیقات ایشان در زمینه [[علوم اسلامی]] است<ref>ر.ک: الاجتهاد و التقلید، ص۱۸ و ۳۲ و ۶۱ و...؛ الاستصحاب، ص۶ و ۱۱ و ۱۳ و...؛ انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة، ج۱، ص۱۴۳؛ تهذیب الاصول، ج۱، ص۲۳۴ و....</ref>. | [[حضرت]] [[امام]] متفکری اصولی است. ایشان، اجتهاد را اصلی کارآمد و [[ارزشمند]] میداند و تلاشهای عمیق [[عقلی]] ایشان در آثار متعدد در [[حوزههای علوم اسلامی]] گویای اهتمام ایشان به [[تفقّه]] عقلی در دین است. آثار ایشان در [[اصول فقه]] و مباحث دامنهدار اجتهاد و [[تقلید]] و ضوابط و [[قواعد]] اجتهاد و تفقّه عقلی در دین نشان از [[عقلگرایی]] عمیق ایشان در فهم و [[تفسیر دین]] دارد. بر این اساس، حضرت امام عملاً به امکان [[کسب معرفت]] از [[منابع دینی]] معتقد است و استفاده از عقل و روش عقلی، مبنایی در تحقیقات ایشان در زمینه [[علوم اسلامی]] است<ref>ر.ک: الاجتهاد و التقلید، ص۱۸ و ۳۲ و ۶۱ و...؛ الاستصحاب، ص۶ و ۱۱ و ۱۳ و...؛ انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة، ج۱، ص۱۴۳؛ تهذیب الاصول، ج۱، ص۲۳۴ و....</ref>. | ||
حضرت امام، به [[ناتوانی عقل بشری]] در درک همه [[حقایق]] هستی تصریح دارد و معتقد است درک [[حقیقت قرآن]] و عین [[هویت]] متعالی [[وحی]] برای [[عقول]] عادی بشری ناممکن است؛ اما در عین حال به این نکته نیز اشاره دارند که همین عقول بشری میتوانند لایههایی از مراتب مترتب بر همدیگر [[قرآن]] را شناخته و حقایقی را از آن به سهم وسع وجودی خود برگیرند. برخی به مراتب [[فصاحت]] و [[بلاغت قرآن]] توجه دارند و برخی علاوه بر آن، به کیفیّت [[دعوت]] و إخبار قرآن از حقایق [[غیبی]] و نیز [[اتقان]] و [[استحکام]] رهنمودهای ناظر به [[حیات دنیوی]] [[انسان]] و... توجه دارند؛ اما در [[حقیقت]] همه به یک [[هویت]] واحد و متشخص توجه دارند؛ اما برخی از [[انسانها]] به دلیل قوت و [[رفعت]] مرتبه نفس خود، به برخی از [[اسرار]] و دقایق [[معارف قرآن]] آشنا شده و از لطائف [[توحید]] و تجرید با خبر میگردند. این عده وجهه نظرشان در این [[کتاب الهی]] و [[قبله]] آمالشان در این [[وحی]] سماوی، [[معارف]] آن است و به جهات دیگر توجهی ندارند. ایشان تصریح دارد که: هر کس در ظرایف [[عرفانی]] [[قرآن]] [[تعمق]] کند و آن را با آنچه دیگر [[ادیان]] و مکاتب دارند مقایسه کند، پایه معارف [[اسلام]] و قرآن را، که زیربنای [[دین]] و [[دیانت]] و [[هدف]] نهایی [[بعث]] [[رسل]] و [[انزال کتب]] است، میفهمد و [[تصدیق]] اینکه این [[کتاب وحی]] [[الهی]] و این معارف [[معارف الهی]] است برای او [[دشواری]] و هزینه زاید ندارد<ref>آداب الصلاة، ص۲۶۴.</ref>. بدین ترتیب، [[حضرت]] [[امام]] موضع و [[اعتقاد]] صریح خود را در امکان [[کسب معرفت]] از قرآن و [[وحی الهی]] بیان داشته است؛ روشن است که کسب معرفت نسبت به دیگر منابع [[معرفت دینی]]، یعنی [[سنت]] و [[سیره اهل بیت]] و [[علمای دین]] در ذیل دیدگاه پیشگفته قرار گرفته و مشمول همان [[حکم]] خواهند بود.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | حضرت امام، به [[ناتوانی عقل بشری]] در درک همه [[حقایق]] هستی تصریح دارد و معتقد است درک [[حقیقت قرآن]] و عین [[هویت]] متعالی [[وحی]] برای [[عقول]] عادی بشری ناممکن است؛ اما در عین حال به این نکته نیز اشاره دارند که همین عقول بشری میتوانند لایههایی از مراتب مترتب بر همدیگر [[قرآن]] را شناخته و حقایقی را از آن به سهم وسع وجودی خود برگیرند. برخی به مراتب [[فصاحت]] و [[بلاغت قرآن]] توجه دارند و برخی علاوه بر آن، به کیفیّت [[دعوت]] و إخبار قرآن از حقایق [[غیبی]] و نیز [[اتقان]] و [[استحکام]] رهنمودهای ناظر به [[حیات دنیوی]] [[انسان]] و... توجه دارند؛ اما در [[حقیقت]] همه به یک [[هویت]] واحد و متشخص توجه دارند؛ اما برخی از [[انسانها]] به دلیل قوت و [[رفعت]] مرتبه نفس خود، به برخی از [[اسرار]] و دقایق [[معارف قرآن]] آشنا شده و از لطائف [[توحید]] و تجرید با خبر میگردند. این عده وجهه نظرشان در این [[کتاب الهی]] و [[قبله]] آمالشان در این [[وحی]] سماوی، [[معارف]] آن است و به جهات دیگر توجهی ندارند. ایشان تصریح دارد که: هر کس در ظرایف [[عرفانی]] [[قرآن]] [[تعمق]] کند و آن را با آنچه دیگر [[ادیان]] و مکاتب دارند مقایسه کند، پایه معارف [[اسلام]] و قرآن را، که زیربنای [[دین]] و [[دیانت]] و [[هدف]] نهایی [[بعث]] [[رسل]] و [[انزال کتب]] است، میفهمد و [[تصدیق]] اینکه این [[کتاب وحی]] [[الهی]] و این معارف [[معارف الهی]] است برای او [[دشواری]] و هزینه زاید ندارد<ref>آداب الصلاة، ص۲۶۴.</ref>. بدین ترتیب، [[حضرت]] [[امام]] موضع و [[اعتقاد]] صریح خود را در امکان [[کسب معرفت]] از قرآن و [[وحی الهی]] بیان داشته است؛ روشن است که کسب معرفت نسبت به دیگر منابع [[معرفت دینی]]، یعنی [[سنت]] و [[سیره اهل بیت]] و [[علمای دین]] در ذیل دیدگاه پیشگفته قرار گرفته و مشمول همان [[حکم]] خواهند بود.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۹۲.</ref> | ||
===ابزار و منابع معرفت دینی=== | ===ابزار و منابع معرفت دینی=== | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
[[قلب]]، ابزاری است که انسان با بهره از آن میتواند به حقایق ماوراء طبیعی [[معرفت]] یابد<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ج۲، ص۲۲۰.</ref>. از منظر حضرت امام، [[حقایق دین]] و قلب، اموری [[غیبی]] و متعلق به مرتبه ماوراء [[طبیعت]] هستند؛ لذا [[ارتباط]] متقابلی میان آنها برقرار است<ref>آداب الصلاة، ص۸۶؛ تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۰۴.</ref>. البته شرط [[ادراک]] [[حقایق]] متعالی با [[قلب]]، [[طهارت]] قلب از آلودگیها و زنگارهای تعلقات مادی و [[دنیوی]] است<ref>شرح چهل حدیث، ص۴۵۴.</ref>. این [[قلب سلیم]] است که مهبط [[انوار الهی]] و [[معارف غیبی]] [[دین]] است<ref>شرح چهل حدیث، ص۳۲۷؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۸.</ref>. این نوع ادراک در [[حکمت اسلامی]] به [[شهود]] نیز تعبیر شده است. بسیاری از عرفا معتقدند [[عقل]]، [[ظواهر]] و ماهیات و تعیّنات را [[کشف]] میکند، اما [[باطن]] و کنه اشیاء با قلب و از راه شهود و [[علم حضوری]] به دست میآید. دیدن حقایق با چشم [[دل]] است و [[ادراکات عقلی]] نوعی [[شناخت]] حصولی و خطاپذیرند؛ اما شهود از این آفت مبّراست<ref>رساله قشیریّه، ص۱۱۸ - ۱۱۷.</ref>. [[حکمت]] صدرایی در تحلیل [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]]{{صل}} به این نکته اشاره دارد که قلب آن [[حضرت]] دو درب دارد، یکی رو به [[عرش الهی]]، که از آن حقایق [[وحی]] را دریافت میکند و یکی رو به فرش که [[حقایق دین]] را به انسانهای دیگر [[ابلاغ]] میفرماید<ref>تفسیر سوره حمد، ص۱۳۸ و ۱۶۳؛ المبدأ و المعادف ص۱۲۹.</ref>. | [[قلب]]، ابزاری است که انسان با بهره از آن میتواند به حقایق ماوراء طبیعی [[معرفت]] یابد<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ج۲، ص۲۲۰.</ref>. از منظر حضرت امام، [[حقایق دین]] و قلب، اموری [[غیبی]] و متعلق به مرتبه ماوراء [[طبیعت]] هستند؛ لذا [[ارتباط]] متقابلی میان آنها برقرار است<ref>آداب الصلاة، ص۸۶؛ تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۰۴.</ref>. البته شرط [[ادراک]] [[حقایق]] متعالی با [[قلب]]، [[طهارت]] قلب از آلودگیها و زنگارهای تعلقات مادی و [[دنیوی]] است<ref>شرح چهل حدیث، ص۴۵۴.</ref>. این [[قلب سلیم]] است که مهبط [[انوار الهی]] و [[معارف غیبی]] [[دین]] است<ref>شرح چهل حدیث، ص۳۲۷؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۸.</ref>. این نوع ادراک در [[حکمت اسلامی]] به [[شهود]] نیز تعبیر شده است. بسیاری از عرفا معتقدند [[عقل]]، [[ظواهر]] و ماهیات و تعیّنات را [[کشف]] میکند، اما [[باطن]] و کنه اشیاء با قلب و از راه شهود و [[علم حضوری]] به دست میآید. دیدن حقایق با چشم [[دل]] است و [[ادراکات عقلی]] نوعی [[شناخت]] حصولی و خطاپذیرند؛ اما شهود از این آفت مبّراست<ref>رساله قشیریّه، ص۱۱۸ - ۱۱۷.</ref>. [[حکمت]] صدرایی در تحلیل [[دریافت وحی]] توسط [[پیامبر]]{{صل}} به این نکته اشاره دارد که قلب آن [[حضرت]] دو درب دارد، یکی رو به [[عرش الهی]]، که از آن حقایق [[وحی]] را دریافت میکند و یکی رو به فرش که [[حقایق دین]] را به انسانهای دیگر [[ابلاغ]] میفرماید<ref>تفسیر سوره حمد، ص۱۳۸ و ۱۶۳؛ المبدأ و المعادف ص۱۲۹.</ref>. | ||
[[فطرت]]، عمیقترین کارکرد را در نیل [[انسان]] به [[معرفت]] حقایق دین دارد. این [[حقیقت]] از رهگذر توحیدگرایی فطرت محقق میگردد<ref>فطرت در قرآن، ص۲۶ و ۲۷.</ref>. [[فطرت انسان]] دارای دو کارکرد مهم در دو حوزه [[شناختی]] و گرایشی است. مطلقشناسی کارکرد فطرت در ناحیه [[شناختها]] و مطلقخواهی کارکرد فطرت در ناحیه خواستهاست<ref>چهل حدیث، ص۱۸۱؛ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۱۸.</ref>. این نیرو، جز با نیل به شناخت [[کمال مطلق]] و وصال او قانع نمیشود و همواره به دنبال اوست<ref>طلب و اراده، ص۸۶ و ۱۵۲.</ref> و پیداست که مقصود [[حقیقی]] فطرت، یعنی حقیقت مطلق، جز از راه دین در دسترس انسان قرار نخواهد گرفت. از همین روست که [[امام صادق]]{{ع}} در بیان معنای {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>، فرمود: {{متن حدیث|فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ}}<ref>چهل حدیث، ص۱۷۹ - ۱۸۱.</ref>. [[حضرت]] [[امام]] [[فطرت]] را با توجه به دو کارکرد آن، به دو گونه تحلیل کرده است: فطرت اصلی و فطرت تبعی. فطرت اصلی، [[فطرت کمالخواهی]] [[انسان]] است که به هر کمالی علاقه و [[گرایش]] دارد و همواره در صدد نیل به مرتبه وجودی [[برتر]] و کاملتر است و فطرت تبعی، فطرت [[گریز]] و [[تنفر]] از هر [[کاستی]]، [[ضعف]] و عدم است. این فطرت در واقع تابع فطرت اصلی است و لذا حضرت امام نام فطرت تبعی را بر آن نهاده است<ref>شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۸ - ۷۶.</ref>. در پایان باید گفت به [[حکم]] [[آیه]] سیام [[سوره روم]] ([[آیه فطرت]]): {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>، فطرت [[راهنمای انسان]] به سوی [[دین]] و [[معرفت دینی]] است و میان این دو تناظر و سازگاری کامل برقرار است<ref>ر.ک: منطق فهم دین، ص۳۱۷ - ۳۲۲؛ رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطرة.</ref>.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | [[فطرت]]، عمیقترین کارکرد را در نیل [[انسان]] به [[معرفت]] حقایق دین دارد. این [[حقیقت]] از رهگذر توحیدگرایی فطرت محقق میگردد<ref>فطرت در قرآن، ص۲۶ و ۲۷.</ref>. [[فطرت انسان]] دارای دو کارکرد مهم در دو حوزه [[شناختی]] و گرایشی است. مطلقشناسی کارکرد فطرت در ناحیه [[شناختها]] و مطلقخواهی کارکرد فطرت در ناحیه خواستهاست<ref>چهل حدیث، ص۱۸۱؛ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۱۸.</ref>. این نیرو، جز با نیل به شناخت [[کمال مطلق]] و وصال او قانع نمیشود و همواره به دنبال اوست<ref>طلب و اراده، ص۸۶ و ۱۵۲.</ref> و پیداست که مقصود [[حقیقی]] فطرت، یعنی حقیقت مطلق، جز از راه دین در دسترس انسان قرار نخواهد گرفت. از همین روست که [[امام صادق]]{{ع}} در بیان معنای {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>، فرمود: {{متن حدیث|فَطَرَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ}}<ref>چهل حدیث، ص۱۷۹ - ۱۸۱.</ref>. [[حضرت]] [[امام]] [[فطرت]] را با توجه به دو کارکرد آن، به دو گونه تحلیل کرده است: فطرت اصلی و فطرت تبعی. فطرت اصلی، [[فطرت کمالخواهی]] [[انسان]] است که به هر کمالی علاقه و [[گرایش]] دارد و همواره در صدد نیل به مرتبه وجودی [[برتر]] و کاملتر است و فطرت تبعی، فطرت [[گریز]] و [[تنفر]] از هر [[کاستی]]، [[ضعف]] و عدم است. این فطرت در واقع تابع فطرت اصلی است و لذا حضرت امام نام فطرت تبعی را بر آن نهاده است<ref>شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۷۸ - ۷۶.</ref>. در پایان باید گفت به [[حکم]] [[آیه]] سیام [[سوره روم]] ([[آیه فطرت]]): {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>، فطرت [[راهنمای انسان]] به سوی [[دین]] و [[معرفت دینی]] است و میان این دو تناظر و سازگاری کامل برقرار است<ref>ر.ک: منطق فهم دین، ص۳۱۷ - ۳۲۲؛ رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطرة.</ref>.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۹۴.</ref> | ||
===[[ارزش]] و معیار معرفت دینی=== | ===[[ارزش]] و معیار معرفت دینی=== | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
[[فرهنگ شیعی]]، برای نیل به همین مقصود، [[علوم]] مختلف [[عقلی]] و [[نقلی]] را سامان داده است. علومی مانند [[منطق]]، [[فلسفه]]، [[کلام]]، [[تاریخ]]، [[رجال]]، [[فقه]]، [[تفسیر]] و... همگی در راستای کشف و اثبات صدق معرفتهای کسب شده از متن دین قرار دارند. این امر در حوزه [[معارف قرآن]] و علوم [[تفسیری]]، اهمیت مضاعف داشته و با اصول مختلف به ویژه اصل ارجاع [[متشابهات]] به [[محکمات]] در دستور کار محققان و [[مجتهدان]] قرار دارد<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۸۲؛ شرح چهل حدیث، ص۱۵۱؛ تنقیح الاصول، ج۴، ص۴۸۰.</ref>. | [[فرهنگ شیعی]]، برای نیل به همین مقصود، [[علوم]] مختلف [[عقلی]] و [[نقلی]] را سامان داده است. علومی مانند [[منطق]]، [[فلسفه]]، [[کلام]]، [[تاریخ]]، [[رجال]]، [[فقه]]، [[تفسیر]] و... همگی در راستای کشف و اثبات صدق معرفتهای کسب شده از متن دین قرار دارند. این امر در حوزه [[معارف قرآن]] و علوم [[تفسیری]]، اهمیت مضاعف داشته و با اصول مختلف به ویژه اصل ارجاع [[متشابهات]] به [[محکمات]] در دستور کار محققان و [[مجتهدان]] قرار دارد<ref>تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۸۲؛ شرح چهل حدیث، ص۱۵۱؛ تنقیح الاصول، ج۴، ص۴۸۰.</ref>. | ||
[[فطرت]]، راهنمای [[تکوینی]] [[انسان]] به سوی [[توحید]] است. یعنی آنچه در [[باطن]] وجود و [[هویت]] [[حقیقی]] انسان فعال است و او را همواره به سوی [[کمال مطلق]] سوق میدهد، در [[حقیقت]] ندای [[باطنی]] انسان است که به [[دعوت الهی]] که از زبان [[انبیاء]] جاری شده است، پاسخ میدهد. آنچه در این میان مهم است، مطابقت یافتههای [[انسان]] با [[کمالگرایی]] [[حقیقی]] [[باطنی]] اوست؛ یعنی اگر انسان امری را تحصیل و [[معرفتی]] را کسب کند که پاسخگوی [[کمالطلبی]] [[فطری]] او باشد، در مسیر [[دین]] پیش رفته و ملاک این امر، سازگاری یافتهها و خواستههای [[انسانی]] با مطلقگرایی حقیقی فطری اوست. [[هدایت]] انسان به سوی [[توحید]]، که همان کمال و [[سعادت حقیقی]] است، [[هدف]] اعلای [[علوم]] و [[معارف دینی]] است؛ لذا [[هماهنگی]] [[معارف]] کسب شده از دین با [[فطرت]]، یکی از معیارهای [[صدق]] [[معرفت دینی]] است<ref>آداب الصلاة، ص۵۷.</ref>. بدین معنا که اگر [[علمی]] و فنی، یافتهای معرفتی در [[اختیار انسان]] قرار دهد که با [[روح]] توحید و [[سیر]] الی [[الله]] ناسازگار نباشد، نمیتوان آن را [[معرفت]] صادق و منطبق بر [[حقیقت اسلام]] دانست<ref>آداب الصلاة، ص۶۶ و ۲۳۱.</ref>. [[حضرت]] [[امام]] به مفهوم فطرت [[ارزش]] و اهمیت بالایی داده و آن را ارزشمندترین [[سرمایه]] انسان در سیر به سوی [[حق تعالی]] میداند<ref>صحیفه امام، ج۱، ص۹؛ ج۱۴، ص۳۳؛ ج۱۶، ص۲۱۸؛ شرح چهل حدیث، ص۵۱۶.</ref>. ایشان به [[پیروی]] از [[مکتب اهل بیت]]{{عم}}<ref>{{متن حدیث|كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ...}}؛ کافی، ج۲، ص۱۳.</ref>، [[معتقد]] است هر انسانی با [[گرایش]] حقیقی باطنی به [[کمال مطلق]] یعنی توحید متولد میشود؛ اما در مسیر [[حیات]] دچار آسیبهایی میشود که [[نور]] فطرت او را کمسو کنند؛ اما این نور هرگز خاموششدنی نیست و همیشه امکان [[احیاء]] و بازگشت آن برای انسان وجود دارد<ref>آداب الصلاة، ص۶۰.</ref>.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | [[فطرت]]، راهنمای [[تکوینی]] [[انسان]] به سوی [[توحید]] است. یعنی آنچه در [[باطن]] وجود و [[هویت]] [[حقیقی]] انسان فعال است و او را همواره به سوی [[کمال مطلق]] سوق میدهد، در [[حقیقت]] ندای [[باطنی]] انسان است که به [[دعوت الهی]] که از زبان [[انبیاء]] جاری شده است، پاسخ میدهد. آنچه در این میان مهم است، مطابقت یافتههای [[انسان]] با [[کمالگرایی]] [[حقیقی]] [[باطنی]] اوست؛ یعنی اگر انسان امری را تحصیل و [[معرفتی]] را کسب کند که پاسخگوی [[کمالطلبی]] [[فطری]] او باشد، در مسیر [[دین]] پیش رفته و ملاک این امر، سازگاری یافتهها و خواستههای [[انسانی]] با مطلقگرایی حقیقی فطری اوست. [[هدایت]] انسان به سوی [[توحید]]، که همان کمال و [[سعادت حقیقی]] است، [[هدف]] اعلای [[علوم]] و [[معارف دینی]] است؛ لذا [[هماهنگی]] [[معارف]] کسب شده از دین با [[فطرت]]، یکی از معیارهای [[صدق]] [[معرفت دینی]] است<ref>آداب الصلاة، ص۵۷.</ref>. بدین معنا که اگر [[علمی]] و فنی، یافتهای معرفتی در [[اختیار انسان]] قرار دهد که با [[روح]] توحید و [[سیر]] الی [[الله]] ناسازگار نباشد، نمیتوان آن را [[معرفت]] صادق و منطبق بر [[حقیقت اسلام]] دانست<ref>آداب الصلاة، ص۶۶ و ۲۳۱.</ref>. [[حضرت]] [[امام]] به مفهوم فطرت [[ارزش]] و اهمیت بالایی داده و آن را ارزشمندترین [[سرمایه]] انسان در سیر به سوی [[حق تعالی]] میداند<ref>صحیفه امام، ج۱، ص۹؛ ج۱۴، ص۳۳؛ ج۱۶، ص۲۱۸؛ شرح چهل حدیث، ص۵۱۶.</ref>. ایشان به [[پیروی]] از [[مکتب اهل بیت]]{{عم}}<ref>{{متن حدیث|كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ...}}؛ کافی، ج۲، ص۱۳.</ref>، [[معتقد]] است هر انسانی با [[گرایش]] حقیقی باطنی به [[کمال مطلق]] یعنی توحید متولد میشود؛ اما در مسیر [[حیات]] دچار آسیبهایی میشود که [[نور]] فطرت او را کمسو کنند؛ اما این نور هرگز خاموششدنی نیست و همیشه امکان [[احیاء]] و بازگشت آن برای انسان وجود دارد<ref>آداب الصلاة، ص۶۰.</ref>.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۹۸.</ref> | ||
==گونهشناسی معرفت دینی== | ==گونهشناسی معرفت دینی== | ||
معرفت دینی، از سطح الفاظ و عبارات تا معارف عمیق باطنی کشیده شده است. هریک از این سطوح محصولی ویژه خود دارد که در حد خود به دینشناس و دینپژوه، معرفت و [[آگاهی]] نسبت به متن و مفاد دین میبخشد. این سطوح مختلف در آثار و آراء قرآنپژوهان، با عنوانهای ترجمه، [[تفسیر]] و [[تأویل]] مشهورند.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | معرفت دینی، از سطح الفاظ و عبارات تا معارف عمیق باطنی کشیده شده است. هریک از این سطوح محصولی ویژه خود دارد که در حد خود به دینشناس و دینپژوه، معرفت و [[آگاهی]] نسبت به متن و مفاد دین میبخشد. این سطوح مختلف در آثار و آراء قرآنپژوهان، با عنوانهای ترجمه، [[تفسیر]] و [[تأویل]] مشهورند.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۰۰.</ref> | ||
===[[ترجمه]]=== | ===[[ترجمه]]=== | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
==[[آسیبشناسی]] [[معرفت دینی]]== | ==[[آسیبشناسی]] [[معرفت دینی]]== | ||
چنانکه گذشت، یکی از دو [[وظیفه]] اصلی [[منطق]] [[فهم]] [[دین]]، جلوگیری از بروز [[انحراف]] و [[خطا]] در فهم و [[تفسیر دین]] است. [[تاریخ]] [[گواه]] است که [[ادیان]] و [[معارف الهی]] همواره در معرض [[سوء]] فهم، [[تحریف]] و [[بدعت]] بودهاند و حتی برخی [[ادیان الهی]] - مانند [[یهودیت]] و [[مسیحیت]] - به این آفت [[مبتلا]] گشتهاند. [[شناسایی]] و رفع این آفات وظیفه [[اندیشمندان دینی]] در قالب ضوابط و [[قواعد]] منسجم [[علمی]] است. این آفتها در چهرههای مختلف [[ظهور]] میکنند که [[تفسیر به رأی]]، تحریف و بدعت سه انحراف و خطای بارز در این زمینه است. در ادامه پس از تعریف این موارد، به موضع [[حضرت]] [[امام]] در این زمینهها و راه رفع آنها خواهیم پرداخت.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی | چنانکه گذشت، یکی از دو [[وظیفه]] اصلی [[منطق]] [[فهم]] [[دین]]، جلوگیری از بروز [[انحراف]] و [[خطا]] در فهم و [[تفسیر دین]] است. [[تاریخ]] [[گواه]] است که [[ادیان]] و [[معارف الهی]] همواره در معرض [[سوء]] فهم، [[تحریف]] و [[بدعت]] بودهاند و حتی برخی [[ادیان الهی]] - مانند [[یهودیت]] و [[مسیحیت]] - به این آفت [[مبتلا]] گشتهاند. [[شناسایی]] و رفع این آفات وظیفه [[اندیشمندان دینی]] در قالب ضوابط و [[قواعد]] منسجم [[علمی]] است. این آفتها در چهرههای مختلف [[ظهور]] میکنند که [[تفسیر به رأی]]، تحریف و بدعت سه انحراف و خطای بارز در این زمینه است. در ادامه پس از تعریف این موارد، به موضع [[حضرت]] [[امام]] در این زمینهها و راه رفع آنها خواهیم پرداخت.<ref>[[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۰۹.</ref> | ||
===[[تفسیر به رأی]]=== | ===[[تفسیر به رأی]]=== | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[حسن پناهی آزاد|پناهی | #[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[حسن پناهی آزاد|پناهی آزاد، حسن]]، [[منطق فهم اسلام (مقاله)| مقاله «منطق فهم اسلام»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|'''منظومه فکری امام خمینی''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||