عمرو بن عاص در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'لیلی' به 'لیلی'
جز (جایگزینی متن - 'لیلی' به 'لیلی')
خط ۱۱: خط ۱۱:
عاص بن وائل در [[اسلام]] به ابتر معروف شد زیرا پس از [[مرگ]] [[قاسم]] و [[عبدالله]]، [[فرزندان رسول خدا]]{{صل}} به [[قریش]] گفت: "به زودی این مرد ابتر می‌میرد و چون فرزند پسر ندارد نامش از زبان‌ها می‌افتد". پیامبر{{صل}} از این سخن ناراحت شد و خداوند برای [[خشنودی]] رسولش [[سوره کوثر]] را فرستاد و دشمنش را ابتر خواند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۹۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۸۵؛ الأنساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.
عاص بن وائل در [[اسلام]] به ابتر معروف شد زیرا پس از [[مرگ]] [[قاسم]] و [[عبدالله]]، [[فرزندان رسول خدا]]{{صل}} به [[قریش]] گفت: "به زودی این مرد ابتر می‌میرد و چون فرزند پسر ندارد نامش از زبان‌ها می‌افتد". پیامبر{{صل}} از این سخن ناراحت شد و خداوند برای [[خشنودی]] رسولش [[سوره کوثر]] را فرستاد و دشمنش را ابتر خواند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۹۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۸۵؛ الأنساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.


مادرش [[لیلی]] یا [[سلمی]]، معروف به [[نابغه]]، دختر [[حرمله]] و [[کنیز]] مردی از [[قبیله]] [[عنزه]] بود که او را در یکی از [[جنگ‌های داخلی]] [[اسیر]] کردند و در بازار [[عکاظ]] به [[فاکه بن مغیره]] فروختند و او به [[عبدالله بن جدعان]] فروخت. سپس [[آزاد]] شد و یکی از [[زنان]] فاحشه معروف [[زمان جاهلیت]] گردید<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۲۲؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۱۸۴-۱۱۸۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۴۱.</ref>.
مادرش لیلی یا [[سلمی]]، معروف به [[نابغه]]، دختر [[حرمله]] و [[کنیز]] مردی از [[قبیله]] [[عنزه]] بود که او را در یکی از [[جنگ‌های داخلی]] [[اسیر]] کردند و در بازار [[عکاظ]] به [[فاکه بن مغیره]] فروختند و او به [[عبدالله بن جدعان]] فروخت. سپس [[آزاد]] شد و یکی از [[زنان]] فاحشه معروف [[زمان جاهلیت]] گردید<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۲۲؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۱۸۴-۱۱۸۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۴۱.</ref>.


داستان به [[دنیا]] آمدن [[عمرو]] این گونه است: [[ابولهب]]، [[ابوسفیان]]، [[امیة بن خلف]]، [[هشام بن مغیره مخزومی]] و [[عاص بن وائل]] با مادرش [[زنا]] کردند و او به عمرو آبستن شد. لذا پس از به دنیا آمدن عمرو هر یک از پنج نفر مدعی شدند که این پسر فرزند اوست و قرار شد به سخن نابغه [[مادر]] عمرو [[راضی]] شوند. پس او [[فکری]] کرد و گفت: "این پسر فرزند عاص بن وائل است و دعوا پایان یافت، ولی ابوسفیان گفت: "هر چند مادرش، عاص بن وائل را برگزید اما [[حقیقت]] آن است که من او را در شکم مادرش کاشتم و چون از مادرش پرسیدند: چرا ابوسفیان را که از [[قریش]] است رها کردی و عاص بن وائل را که مردی گمنام است، [[اختیار]] کردی؟ گفت: "چون عاص بیشتر به من کمک می‌کرد ولی ابوسفیان مردی [[بخیل]] است و از او خیری به کسی نمی‌رسد". ولی در هر حال، [[عمروعاص]] از همه کس بیشتر به ابوسفیان شباهت داشت، لذا شعرای [[عرب]] برای [[مسخره کردن]] او در آنکارشان به این مطلب اشاره می‌کردند، چنانکه [[حسان بن ثابت]] در اشعار خود در این باره چنین سخن می‌گوید: بدون تردید پدر تو ابوسفیان است، زیرا شکل و [[شمایل]] تو به آن [[گواهی]] می‌دهد و اگر می‌خواهی [[فخرفروشی]] کنی به [[ابوسفیان]] [[افتخار]] کن نه به [[عاص بن وائل]] گمنام<ref>{{عربی|ابوک ابوسفیان لاشک قد بدت لنافیک منه [[بینات]] الشمائل نفاخر به اما فخرت ولاتکن [[تفاخر]] بالعاص الهجین ابن وائل}}؛الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۱۲؛ شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۶۲؛ مناقب اهل البیت، مولی حیدر شیروانی، ص۴۶۶.</ref>.
داستان به [[دنیا]] آمدن [[عمرو]] این گونه است: [[ابولهب]]، [[ابوسفیان]]، [[امیة بن خلف]]، [[هشام بن مغیره مخزومی]] و [[عاص بن وائل]] با مادرش [[زنا]] کردند و او به عمرو آبستن شد. لذا پس از به دنیا آمدن عمرو هر یک از پنج نفر مدعی شدند که این پسر فرزند اوست و قرار شد به سخن نابغه [[مادر]] عمرو [[راضی]] شوند. پس او [[فکری]] کرد و گفت: "این پسر فرزند عاص بن وائل است و دعوا پایان یافت، ولی ابوسفیان گفت: "هر چند مادرش، عاص بن وائل را برگزید اما [[حقیقت]] آن است که من او را در شکم مادرش کاشتم و چون از مادرش پرسیدند: چرا ابوسفیان را که از [[قریش]] است رها کردی و عاص بن وائل را که مردی گمنام است، [[اختیار]] کردی؟ گفت: "چون عاص بیشتر به من کمک می‌کرد ولی ابوسفیان مردی [[بخیل]] است و از او خیری به کسی نمی‌رسد". ولی در هر حال، [[عمروعاص]] از همه کس بیشتر به ابوسفیان شباهت داشت، لذا شعرای [[عرب]] برای [[مسخره کردن]] او در آنکارشان به این مطلب اشاره می‌کردند، چنانکه [[حسان بن ثابت]] در اشعار خود در این باره چنین سخن می‌گوید: بدون تردید پدر تو ابوسفیان است، زیرا شکل و [[شمایل]] تو به آن [[گواهی]] می‌دهد و اگر می‌خواهی [[فخرفروشی]] کنی به [[ابوسفیان]] [[افتخار]] کن نه به [[عاص بن وائل]] گمنام<ref>{{عربی|ابوک ابوسفیان لاشک قد بدت لنافیک منه [[بینات]] الشمائل نفاخر به اما فخرت ولاتکن [[تفاخر]] بالعاص الهجین ابن وائل}}؛الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۱۲؛ شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۶۲؛ مناقب اهل البیت، مولی حیدر شیروانی، ص۴۶۶.</ref>.
۲۱۸٬۱۶۸

ویرایش