جابر بن عبدالله انصاری در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:
جابر و [[اهل بیت]]{{ع}}. [[طوسی]]<ref>رجال، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.</ref> او را در شمار [[اصحاب پیامبر]]، [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}}، [[امام حسین]]{{ع}}، [[امام سجاد]]{{ع}} و [[امام باقر]]{{ع}} نام برده و این موضوع گویای [[تشیع]] امامی او است. [[مسعودی]]<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۹۸.</ref> و ابن بطریق<ref>ابن بطریق، ص۶۲.</ref> جابر را در فهرست [[شیعیان]] اهل بیت{{ع}} نام برده‌اند. کشی<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۵.</ref> [[روایات]] بسیاری در [[مدح]] جابر آورده که نشان از جایگاه رفیع او دارد. از [[اخبار]] بر می‌آید که جابر مانند [[سلمان]] با [[رسول خدا]]{{صل}} و اهل بیت{{ع}} مراوده بسیار نزدیک داشته است، چنان که رسول خدا{{صل}} او را از اهل بیت{{ع}} شمرده و شاخص میزانی برای [[دوستی]] و [[دشمنی با خدا]] قرار داده است<ref>مفید، الاختصاص، ص۲۲۲-۲۲۳؛ مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۷.</ref>. [[پیامبر]] او را همراه خود به [[خانه حضرت فاطمه]]{{ع}} می‌برد<ref>کافی، ج۵، ص۵۲۹-۵۲۸.</ref>. جابر را از [[معتقدان]] به [[خلافت بلافصل علی]]{{ع}}، و از [[انصار]] [[بیعت کننده]] با آن [[حضرت]] پس از [[سقیفه]]<ref>طوسی، اختبار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.</ref> و از اصفیا و [[شرطة الخمیس]] برشمرده‌اند<ref>مفید، جمل، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۲۲۱.</ref>. او در جنگ‌های [[جمل]]<ref>ابن شعبه حرانی، ص۱۸۶۔۱۸۸.</ref>، [[صفین]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.</ref> و [[نهروان]]<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۳۲؛ حلی، نهایه، ج۱، ص۳۵۵.</ref> در کنار علی حضور داشت. وی [[اقامه نماز]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در [[مسجد براثا]] و گفتگوی آن حضرت با [[راهب]] [[نصرانی]] را گزارش کرده است<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۴۶.</ref>. از جابر روایات بسیاری در [[فضایل علی]]{{ع}} نقل شده است<ref>ر.ک: واثقی، ص۱۴۵ به بعد و نیز ادامه مدخل.</ref>. مجموعه این روایات نگرش یک [[شیعی]] سرسخت به جایگاه رفیع [[اهل بیت]]{{ع}} نزد [[خدا]] را به خوبی نشان می‌دهد. پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]]، بنا بر روایتی مشکوک، بلکه مردود، جابر از جمله [[خواص شیعه]] بود که بر [[امام]] [[اعتراض]] کرد. در این [[روایت]] که مطالب بسیار [[شگفتی]] نیز بیان شده [[امام حسن]]{{ع}} برای ساکت کردن جابر این [[صلح]] را به [[دستور پیامبر]] مستند کرده، اما جابر بیان میدارد که شاید این سخن در این [[زمان]] نباشد؛ زیرا این صلح سبب [[هلاکت]] [[مؤمنین]] و [[خواری]] آنان است. امام با [[اعجاز]]، [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} و جعفر و [[حمزه]] را از زیر [[زمین]]! حاضر کرده و [[پیامبر]] ضمن [[تأیید]] صلح امام حسن{{ع}} خطاب به جابر می‌فرماید: [[ایمان]] نخواهی داشت مگر به [[تسلیم]] بودن در برابر [[ائمه]] خود. سپس جابر [[مشاهده]] کرد که هر سه به [[آسمان]] رفتند<ref>ابن حمزه، ص۳۰۷.</ref>. شبیه این داستان، برای [[امام حسین]]{{ع}} نیز نقل شده که وقتی آن [[حضرت]] قصد [[عراق]] کرد، جابر این بار امام حسین{{ع}} را همانند برادرش به انجام صلح [[ترغیب]] نمود، ولی امام حسین{{ع}} با تأکید فرمود که آن صلح و این [[قیام]] به دستور پیامبر و علی{{ع}} است و برای [[اطمینان]] جابر، همان اعجاز امام حسن{{ع}} تکرار می‌شود، با این تفاوت که این بار هر چهار نفر از آسمان به زمین میآیند. گویا سازنده این گزارش برای تردید‌زدایی مخاطب در انتهای آن افزوده که جابر گفت: دو چشم من [[کور]] باد اگر آنچه گفتم ندیده بودم<ref>ابن حمزه، ص۳۲۳-۳۲۲.</ref>. این دو روایت با آنچه درباره جایگاه جابر نزد اهل بیت{{ع}} با [[روایات]] بسیار آمده، مردود است. مطالب مندرج در هر دو روایت از یک سو [[گرایش]] [[افکار]] [[غالیان]] [[شیعه]] را به خوبی نشان داده است، تا بدین وسیله [[شبهات]] برخی افراد را درباره [[اختلاف]] رویه هر دو امام را پاسخ داده باشد و از سویی دیگر روایت دوم همسو با روایات جعلی [[مورخان]] [[سلفی]] چون [[ابن سعد]] است که با [[سند ضعیف]] و بلکه بدون سند برای محکوم کردن [[قیام امام حسین]]{{ع}} از منظر [[صحابه]] از جمله جابر سخنانی به آنان نسبت داده و یا گفتگوها را [[تحریف]] گونه گزارش داده‌اند. چنان که جابر [[قیام امام]] را حرکتی برخلاف [[تقوای الهی]] دانسته که می‌خواهد [[مردم]] را به [[جان]] هم اندازدا سخنان جابر پس از [[زیارت]] [[امام]] در [[کربلا]] به [[تنهایی]] کافی است که بطلان این گونه بر ساخته‌ها را نشان دهد<ref>ر.ک: ادامه مدخل.</ref>. [[عشق]] او به [[اهل بیت]]{{ع}} چنان بود که با کهولت سن از اینکه در برابر [[انس بن مالک]] و بزرگان [[قریش]] و [[انصار]]، خود را به پای [[امام حسین]]{{ع}} اندازد ابایی نداشت و چون به او [[اعتراض]] شد، از [[مناقب امام حسن]]{{ع}} و امام حسین{{ع}} [[روایت]] کرد<ref>طوسی، الامالی، ص۵۰۰-۵۰۱.</ref>. [[سیدالشهداء]]{{ع}} در [[روز عاشورا]] پس از بیان جایگاه خود نسبت به [[رسول خدا]]{{صل}} از آنان خواست چنانچه به سخنان او [[اطمینان]] ندارند از اصحابی چون [[جابر بن عبدالله انصاری]] بپرسند (مفید، [[الارشاد]]). مفید<ref>مسار الشیعه، ص۴۶.</ref> و [[طوسی]]<ref>مصباح، ص۷۸۷.</ref> جابر را نخستین [[زائر]] [[قبر امام حسین]]{{ع}} نام برده‌اند که در بیستم صفر سال ۶۱ ([[اربعین]] [[شهادت امام]]) به همراه شاگردش [[عطیة بن سعد]] عوفی از [[مدینه]] به کربلا آمد. او پس از [[غسل]] در [[فرات]]، [[شهدای کربلا]] را چنان زیارت کرد که متن آن [[معرفت]] و [[اعتقاد]] عمیق او را نسبت به اهل بیت{{ع}} نشان داده است. جابر پس از زیارت با استناد به سخنی از [[پیامبر]] خود را [[شریک]] قیام امام حسین{{ع}} خواند و به [[عطیه]] تأکید کرد که همواره در کنار اهل بیت{{ع}} باشد<ref>ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۷؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۵؛ مصباح الزائر، ص۲۸۶-۲۸۸؛ ابن نما حلی، ص۸۶.</ref>. [[ابن طاووس]]<ref>اقبال، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref> بازگشت اهل بیت{{ع}} و زیارت آنان و نیز جابر را در اربعین اول بعید دانسته است و این مطلب با شواهدی نیز [[تأیید]] می‌شود. در روایت یادشده به [[نابینایی]] جابر اشاره شده و این با [[اخبار]] دیگر قابل جمع نیست<ref>ر.ک: ادامه مدخل.</ref>. در روایتی [[امام باقر]]{{ع}} [[وثاقت]]<ref>فروع کافی، ج۷، ص۱۱۴.</ref> و [[شفاعت]] جابر را [[تأیید]] و ضمانت کرده است<ref>شوشتری، ج۲، ص۵۱۶.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} جابر را از [[خواص]] [[اهل بیت]]<ref>کافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، اختصاص، ص۶۲.</ref> و از جمله هفت نفری برشمرده که به [[آیه مودت]] [[وفا]] کردند. او پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}بر [[اعتقاد]] به اهل بیت طلا باقی ماند<ref>حمیری، ص۳۸؛ اختصاص، ص۶۳.</ref>. همچنین امام صادق{{ع}} [[دوستی]] کسانی چون جابر را [[واجب]] شمرده است<ref>صدوق، خصال، ص۶۱۰-۶۰۳.</ref>. زمانی که [[بسر بن ارطاة]] در پی [[غارت]] [[مدینه]]، به [[زور]] از [[مردم]] برای [[معاویه]] [[بیعت]] گرفت جابر مخفی شد و بسر، بنو [[سلمه]] را واداشت تا او را احضار کنند. جابر در این باره از [[ام سلمه]] نظر خواست و او گفت که هرچند این [[بیعت]] [[ضلالت]] است، اما برای [[حفظ جان]]، همچون [[اصحاب کهف]] باید [[تقیه]] نمود<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۹۷؛ ثقفی، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۴؛ ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۶۴.</ref>. [[مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۵.</ref> به [[دیدار]] جابر با معاویه اشاره کرده که چند روزی او را معطل کرد و وقتی بر معاویه وارد شد گفت: آیا نشنیده‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هر که از [[حاجت]] مندی روی بپوشاند [[خداوند]] [[روز قیامت]] که [[روز]] [[نیازمندی]] او است بدو اعتنا نکند. معاویه به شدت ناراحت شد و گفت: من از [[پیامبر]] شنیدم که به شما گروه [[انصار]] فرمود: پس از من در تنگنا و [[سختی]] گرفتار خواهید شد پس [[صبر]] پیشه کنید تا بر لب [[حوض]] پیش من آیید. جابر گفت: این مطلب را فراموش کرده بودم. سپس از او جدا و راهی مدینه شد. معاویه شیشصد دینار برای او فرستاد، ولی جابر نپذیرفت و پس از بیان اشعاری که گویای [[قناعت]] و [[حیا]] برای [[حفظ]] آبروست، به او چنین پیغام داد: ای فرزند جگرخوار به [[خدا]] هرگز در طومار تو ثوابی که من سبب آن باشم نخواهند نوشت. در [[واقعه حره]] که برخی از [[اصحاب پیامبر]] چون [[ابوسعید خدری]] در [[خانه]] خود پنهان شده بودند، جابر به همراه پسرش محمد در کوچه‌های مادینه به راه افتاد و با بیان [[روایت]] [[پیامبر]] که هر کس [[مردم مدینه]] را بترساند مرا ترسانده، [[امویان]] را مورد مواخذه قرار داد. او را زخمی کردند و خواستند بکشند، اما [[مروان]] نگذاشت<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۶؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲.</ref>. پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} جابر نخستین کس از [[اصحاب امام سجاد]]{{ع}} بود. در [[زمان]] [[حکومت]] مروان بر [[مدینه]] وقتی اعلام شد که [[نماز عید]] [[فطر]] در [[بقیع]] به [[امامت]] او برگزار خواهد شد جابر برخلاف عموم [[مردم]] به سوی [[مسجد پیامبر]] رفت و در آنجا [[امام سجاد]]{{ع}} را تنها دید. جابر به [[امام]] [[اقتدا]] کرد و [[نماز]] خواند و به دعاهای آن [[حضرت]] آمین می‌گفت<ref>ر.ک: صحیفه سجادیه، ص۳۰۹، دعای ۱۴۴؛ سید بن طاووس، اقبال، ص۷۸۹-۴۸۸.</ref>. [[دیدار]] او با [[امام باقر]]{{ع}} و [[ابلاغ]] [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} به آن حضرت از [[اخبار]] مشهور است. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، جابر در [[مسجد النبی]] مینشست و پیوسته صدا میزد: ای [[باقر]] (شکافنده) [[علم]]! ای باقر علم! مردم مدینه او را به دلیل کهولت سن [[هذیان]] گو میخواندند، ولی او می‌‌گفت: من هذیان نمی‌گویم، بلکه رسول خدا{{صل}} به من [[وعده]] دیدار [[فرزندی]] از [[اهل بیت]]{{ع}} را داده که نام و [[شمایل]] او چون رسول خدا{{صل}} است<ref>کلینی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، الاختصاص، ص۶۲.</ref>. این موضوع برای اهل بیت و [[شیعیان]] چنان مهم بوده که امام سجاد{{ع}} از [[بیم]] وقوع اتفاقی مانند حادثه [[برادران یوسف]]، به [[حضرت باقر]]{{ع}} دستور داد تا این موضوع را فاش نکند<ref>کلینی، ج۱، ص۳۰۴.</ref> و بزرگان [[شیعه]] نیز این موضوع را از [[امامان]] بعدی سؤال میکرده‌اند<ref>ر.ک: مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۳.</ref>. کیفیت [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر{{ع}} به گونه‌های مختلفی روایت شده است<ref>ر.ک: کلینی، ج۱، ص۳۰۴؛ صدوق، الامالی، ص۴۳۴؛ طوسی، الامالی، ص۶۳۶.</ref>. از مضمون این [[روایات]] مختلف، برخی تکرار ماجرا را [[استنباط]] کرده‌اند<ref>واثقی، ص۶۸.</ref>، ولی در هر یک از این روایات اولا شباهت‌هایی دیده می‌شود که برمی‌آید چند [[روایت]] یک ماجرا بوده است؛ ثانیة، جابر از نام [[امام]] در هر یک از این روایات پرسیده که چندبار بودن آن را بعید مینماید. [[دست]] کم می‌‌توان گفت به تعداد هر یک از این روایات دیداری اتفاق نیفتاده است. بنا بر روایتی، [[فاطمه]] [[دختر امیرالمؤمنین]]{{ع}}وقتی [[عبادت]] بسیار [[امام سجاد]] را دید از جابر خواست تا نزد امام برود و از او بخواهد تا اندکی به خود توجه کند. جابر چون به در [[خانه]] امام سجاد{{ع}} رسید، [[حضرت باقر]]{{ع}} را دید که [[شبیه]] [[پیامبر]] است و چون آن [[حضرت]] خود را معرفی کرد جابر پس از [[احترام]] فراوان<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref>، [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[ابلاغ]] کرد و اجازه ورود خواست.
جابر و [[اهل بیت]]{{ع}}. [[طوسی]]<ref>رجال، ص۱۲، ۳۷، ۶۶، ۷۲، ۸۵ و ۱۱۱.</ref> او را در شمار [[اصحاب پیامبر]]، [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}}، [[امام حسین]]{{ع}}، [[امام سجاد]]{{ع}} و [[امام باقر]]{{ع}} نام برده و این موضوع گویای [[تشیع]] امامی او است. [[مسعودی]]<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۹۸.</ref> و ابن بطریق<ref>ابن بطریق، ص۶۲.</ref> جابر را در فهرست [[شیعیان]] اهل بیت{{ع}} نام برده‌اند. کشی<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۵.</ref> [[روایات]] بسیاری در [[مدح]] جابر آورده که نشان از جایگاه رفیع او دارد. از [[اخبار]] بر می‌آید که جابر مانند [[سلمان]] با [[رسول خدا]]{{صل}} و اهل بیت{{ع}} مراوده بسیار نزدیک داشته است، چنان که رسول خدا{{صل}} او را از اهل بیت{{ع}} شمرده و شاخص میزانی برای [[دوستی]] و [[دشمنی با خدا]] قرار داده است<ref>مفید، الاختصاص، ص۲۲۲-۲۲۳؛ مجلسی، ج۲۲، ص۳۴۷.</ref>. [[پیامبر]] او را همراه خود به [[خانه حضرت فاطمه]]{{ع}} می‌برد<ref>کافی، ج۵، ص۵۲۹-۵۲۸.</ref>. جابر را از [[معتقدان]] به [[خلافت بلافصل علی]]{{ع}}، و از [[انصار]] [[بیعت کننده]] با آن [[حضرت]] پس از [[سقیفه]]<ref>طوسی، اختبار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۲.</ref> و از اصفیا و [[شرطة الخمیس]] برشمرده‌اند<ref>مفید، جمل، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، ج۲۰، ص۲۲۱.</ref>. او در جنگ‌های [[جمل]]<ref>ابن شعبه حرانی، ص۱۸۶۔۱۸۸.</ref>، [[صفین]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳.</ref> و [[نهروان]]<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۳۲؛ حلی، نهایه، ج۱، ص۳۵۵.</ref> در کنار علی حضور داشت. وی [[اقامه نماز]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در [[مسجد براثا]] و گفتگوی آن حضرت با [[راهب]] [[نصرانی]] را گزارش کرده است<ref>طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۴۶.</ref>. از جابر روایات بسیاری در [[فضایل علی]]{{ع}} نقل شده است<ref>ر.ک: واثقی، ص۱۴۵ به بعد و نیز ادامه مدخل.</ref>. مجموعه این روایات نگرش یک [[شیعی]] سرسخت به جایگاه رفیع [[اهل بیت]]{{ع}} نزد [[خدا]] را به خوبی نشان می‌دهد. پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]]، بنا بر روایتی مشکوک، بلکه مردود، جابر از جمله [[خواص شیعه]] بود که بر [[امام]] [[اعتراض]] کرد. در این [[روایت]] که مطالب بسیار [[شگفتی]] نیز بیان شده [[امام حسن]]{{ع}} برای ساکت کردن جابر این [[صلح]] را به [[دستور پیامبر]] مستند کرده، اما جابر بیان میدارد که شاید این سخن در این [[زمان]] نباشد؛ زیرا این صلح سبب [[هلاکت]] [[مؤمنین]] و [[خواری]] آنان است. امام با [[اعجاز]]، [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} و جعفر و [[حمزه]] را از زیر [[زمین]]! حاضر کرده و [[پیامبر]] ضمن [[تأیید]] صلح امام حسن{{ع}} خطاب به جابر می‌فرماید: [[ایمان]] نخواهی داشت مگر به [[تسلیم]] بودن در برابر [[ائمه]] خود. سپس جابر [[مشاهده]] کرد که هر سه به [[آسمان]] رفتند<ref>ابن حمزه، ص۳۰۷.</ref>. شبیه این داستان، برای [[امام حسین]]{{ع}} نیز نقل شده که وقتی آن [[حضرت]] قصد [[عراق]] کرد، جابر این بار امام حسین{{ع}} را همانند برادرش به انجام صلح [[ترغیب]] نمود، ولی امام حسین{{ع}} با تأکید فرمود که آن صلح و این [[قیام]] به دستور پیامبر و علی{{ع}} است و برای [[اطمینان]] جابر، همان اعجاز امام حسن{{ع}} تکرار می‌شود، با این تفاوت که این بار هر چهار نفر از آسمان به زمین میآیند. گویا سازنده این گزارش برای تردید‌زدایی مخاطب در انتهای آن افزوده که جابر گفت: دو چشم من [[کور]] باد اگر آنچه گفتم ندیده بودم<ref>ابن حمزه، ص۳۲۳-۳۲۲.</ref>. این دو روایت با آنچه درباره جایگاه جابر نزد اهل بیت{{ع}} با [[روایات]] بسیار آمده، مردود است. مطالب مندرج در هر دو روایت از یک سو [[گرایش]] [[افکار]] [[غالیان]] [[شیعه]] را به خوبی نشان داده است، تا بدین وسیله [[شبهات]] برخی افراد را درباره [[اختلاف]] رویه هر دو امام را پاسخ داده باشد و از سویی دیگر روایت دوم همسو با روایات جعلی [[مورخان]] [[سلفی]] چون [[ابن سعد]] است که با [[سند ضعیف]] و بلکه بدون سند برای محکوم کردن [[قیام امام حسین]]{{ع}} از منظر [[صحابه]] از جمله جابر سخنانی به آنان نسبت داده و یا گفتگوها را [[تحریف]] گونه گزارش داده‌اند. چنان که جابر [[قیام امام]] را حرکتی برخلاف [[تقوای الهی]] دانسته که می‌خواهد [[مردم]] را به [[جان]] هم اندازدا سخنان جابر پس از [[زیارت]] [[امام]] در [[کربلا]] به [[تنهایی]] کافی است که بطلان این گونه بر ساخته‌ها را نشان دهد<ref>ر.ک: ادامه مدخل.</ref>. [[عشق]] او به [[اهل بیت]]{{ع}} چنان بود که با کهولت سن از اینکه در برابر [[انس بن مالک]] و بزرگان [[قریش]] و [[انصار]]، خود را به پای [[امام حسین]]{{ع}} اندازد ابایی نداشت و چون به او [[اعتراض]] شد، از [[مناقب امام حسن]]{{ع}} و امام حسین{{ع}} [[روایت]] کرد<ref>طوسی، الامالی، ص۵۰۰-۵۰۱.</ref>. [[سیدالشهداء]]{{ع}} در [[روز عاشورا]] پس از بیان جایگاه خود نسبت به [[رسول خدا]]{{صل}} از آنان خواست چنانچه به سخنان او [[اطمینان]] ندارند از اصحابی چون [[جابر بن عبدالله انصاری]] بپرسند (مفید، [[الارشاد]]). مفید<ref>مسار الشیعه، ص۴۶.</ref> و [[طوسی]]<ref>مصباح، ص۷۸۷.</ref> جابر را نخستین [[زائر]] [[قبر امام حسین]]{{ع}} نام برده‌اند که در بیستم صفر سال ۶۱ ([[اربعین]] [[شهادت امام]]) به همراه شاگردش [[عطیة بن سعد]] عوفی از [[مدینه]] به کربلا آمد. او پس از [[غسل]] در [[فرات]]، [[شهدای کربلا]] را چنان زیارت کرد که متن آن [[معرفت]] و [[اعتقاد]] عمیق او را نسبت به اهل بیت{{ع}} نشان داده است. جابر پس از زیارت با استناد به سخنی از [[پیامبر]] خود را [[شریک]] قیام امام حسین{{ع}} خواند و به [[عطیه]] تأکید کرد که همواره در کنار اهل بیت{{ع}} باشد<ref>ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۰۷؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۱۲۵؛ مصباح الزائر، ص۲۸۶-۲۸۸؛ ابن نما حلی، ص۸۶.</ref>. [[ابن طاووس]]<ref>اقبال، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.</ref> بازگشت اهل بیت{{ع}} و زیارت آنان و نیز جابر را در اربعین اول بعید دانسته است و این مطلب با شواهدی نیز [[تأیید]] می‌شود. در روایت یادشده به [[نابینایی]] جابر اشاره شده و این با [[اخبار]] دیگر قابل جمع نیست<ref>ر.ک: ادامه مدخل.</ref>. در روایتی [[امام باقر]]{{ع}} [[وثاقت]]<ref>فروع کافی، ج۷، ص۱۱۴.</ref> و [[شفاعت]] جابر را [[تأیید]] و ضمانت کرده است<ref>شوشتری، ج۲، ص۵۱۶.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} جابر را از [[خواص]] [[اهل بیت]]<ref>کافی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، اختصاص، ص۶۲.</ref> و از جمله هفت نفری برشمرده که به [[آیه مودت]] [[وفا]] کردند. او پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}بر [[اعتقاد]] به اهل بیت طلا باقی ماند<ref>حمیری، ص۳۸؛ اختصاص، ص۶۳.</ref>. همچنین امام صادق{{ع}} [[دوستی]] کسانی چون جابر را [[واجب]] شمرده است<ref>صدوق، خصال، ص۶۱۰-۶۰۳.</ref>. زمانی که [[بسر بن ارطاة]] در پی [[غارت]] [[مدینه]]، به [[زور]] از [[مردم]] برای [[معاویه]] [[بیعت]] گرفت جابر مخفی شد و بسر، بنو [[سلمه]] را واداشت تا او را احضار کنند. جابر در این باره از [[ام سلمه]] نظر خواست و او گفت که هرچند این [[بیعت]] [[ضلالت]] است، اما برای [[حفظ جان]]، همچون [[اصحاب کهف]] باید [[تقیه]] نمود<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۹۷؛ ثقفی، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۴؛ ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۶۴.</ref>. [[مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۵.</ref> به [[دیدار]] جابر با معاویه اشاره کرده که چند روزی او را معطل کرد و وقتی بر معاویه وارد شد گفت: آیا نشنیده‌ای که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هر که از [[حاجت]] مندی روی بپوشاند [[خداوند]] [[روز قیامت]] که [[روز]] [[نیازمندی]] او است بدو اعتنا نکند. معاویه به شدت ناراحت شد و گفت: من از [[پیامبر]] شنیدم که به شما گروه [[انصار]] فرمود: پس از من در تنگنا و [[سختی]] گرفتار خواهید شد پس [[صبر]] پیشه کنید تا بر لب [[حوض]] پیش من آیید. جابر گفت: این مطلب را فراموش کرده بودم. سپس از او جدا و راهی مدینه شد. معاویه شیشصد دینار برای او فرستاد، ولی جابر نپذیرفت و پس از بیان اشعاری که گویای [[قناعت]] و [[حیا]] برای [[حفظ]] آبروست، به او چنین پیغام داد: ای فرزند جگرخوار به [[خدا]] هرگز در طومار تو ثوابی که من سبب آن باشم نخواهند نوشت. در [[واقعه حره]] که برخی از [[اصحاب پیامبر]] چون [[ابوسعید خدری]] در [[خانه]] خود پنهان شده بودند، جابر به همراه پسرش محمد در کوچه‌های مادینه به راه افتاد و با بیان [[روایت]] [[پیامبر]] که هر کس [[مردم مدینه]] را بترساند مرا ترسانده، [[امویان]] را مورد مواخذه قرار داد. او را زخمی کردند و خواستند بکشند، اما [[مروان]] نگذاشت<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۶؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۳۹۱-۳۹۲.</ref>. پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} جابر نخستین کس از [[اصحاب امام سجاد]]{{ع}} بود. در [[زمان]] [[حکومت]] مروان بر [[مدینه]] وقتی اعلام شد که [[نماز عید]] [[فطر]] در [[بقیع]] به [[امامت]] او برگزار خواهد شد جابر برخلاف عموم [[مردم]] به سوی [[مسجد پیامبر]] رفت و در آنجا [[امام سجاد]]{{ع}} را تنها دید. جابر به [[امام]] [[اقتدا]] کرد و [[نماز]] خواند و به دعاهای آن [[حضرت]] آمین می‌گفت<ref>ر.ک: صحیفه سجادیه، ص۳۰۹، دعای ۱۴۴؛ سید بن طاووس، اقبال، ص۷۸۹-۴۸۸.</ref>. [[دیدار]] او با [[امام باقر]]{{ع}} و [[ابلاغ]] [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} به آن حضرت از [[اخبار]] مشهور است. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، جابر در [[مسجد النبی]] مینشست و پیوسته صدا میزد: ای [[باقر]] (شکافنده) [[علم]]! ای باقر علم! مردم مدینه او را به دلیل کهولت سن [[هذیان]] گو میخواندند، ولی او می‌‌گفت: من هذیان نمی‌گویم، بلکه رسول خدا{{صل}} به من [[وعده]] دیدار [[فرزندی]] از [[اهل بیت]]{{ع}} را داده که نام و [[شمایل]] او چون رسول خدا{{صل}} است<ref>کلینی، ج۱، ص۴۶۹؛ مفید، الاختصاص، ص۶۲.</ref>. این موضوع برای اهل بیت و [[شیعیان]] چنان مهم بوده که امام سجاد{{ع}} از [[بیم]] وقوع اتفاقی مانند حادثه [[برادران یوسف]]، به [[حضرت باقر]]{{ع}} دستور داد تا این موضوع را فاش نکند<ref>کلینی، ج۱، ص۳۰۴.</ref> و بزرگان [[شیعه]] نیز این موضوع را از [[امامان]] بعدی سؤال میکرده‌اند<ref>ر.ک: مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۲۳.</ref>. کیفیت [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر{{ع}} به گونه‌های مختلفی روایت شده است<ref>ر.ک: کلینی، ج۱، ص۳۰۴؛ صدوق، الامالی، ص۴۳۴؛ طوسی، الامالی، ص۶۳۶.</ref>. از مضمون این [[روایات]] مختلف، برخی تکرار ماجرا را [[استنباط]] کرده‌اند<ref>واثقی، ص۶۸.</ref>، ولی در هر یک از این روایات اولا شباهت‌هایی دیده می‌شود که برمی‌آید چند [[روایت]] یک ماجرا بوده است؛ ثانیة، جابر از نام [[امام]] در هر یک از این روایات پرسیده که چندبار بودن آن را بعید مینماید. [[دست]] کم می‌‌توان گفت به تعداد هر یک از این روایات دیداری اتفاق نیفتاده است. بنا بر روایتی، [[فاطمه]] [[دختر امیرالمؤمنین]]{{ع}}وقتی [[عبادت]] بسیار [[امام سجاد]] را دید از جابر خواست تا نزد امام برود و از او بخواهد تا اندکی به خود توجه کند. جابر چون به در [[خانه]] امام سجاد{{ع}} رسید، [[حضرت باقر]]{{ع}} را دید که [[شبیه]] [[پیامبر]] است و چون آن [[حضرت]] خود را معرفی کرد جابر پس از [[احترام]] فراوان<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref>، [[سلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[ابلاغ]] کرد و اجازه ورود خواست.
در ادامه روایت که نسبتاً طولانی است جابر امام سجاد{{ع}} را از [[فرزندان]] [[پیامبران]] بالاتر و سپس به [[حضرت مهدی]] با اشاره کرده است<ref>طوسی، الامالی، ص۶۳۷-۶۳۶؛ عمادالدین طبری، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref>. بنا بر روایتی دیگر [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر در یکی از کوچه‌های [[مدینه]] اتفاق افتاد که در آن [[مکتب]] خانه‌ای بود و حضرت در آن حضور مییافت. در ادامه این روایت آمده که پس از این ماجرا جابر نزدیک ظهر به خانه حضرت باقر میرفت و [[کسب علم]] مینمود و این امر موجب [[تعجب]] و [[اعتراض]] [[مردم مدینه]] شده و می‌‌گفتند: [[صحابی پیامبر]] از این بچه [[آموزش]] میبیند. پس از [[شهادت امام سجاد]]{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}} به احترام جابر به خانه او میرفت و برای اینکه روایت آن حضرت مقبول بیفتد هر آنچه میخواست از رسول خدا{{صل}} نقل کند به روایت از جابر استناد می‌داد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. مطلب قابل توجه در این دو روایت، اینکه بنا بر روایت حضور جابر در بیستم صفر سال ۶۱ در [[کربلا]]، وی [[نابینا]] بوده، در حالی که بنا بر [[روایات]] فوق اولا جابر [[امام باقر]]{{ع}} را در [[زمان]] [[نوجوانی]] دیده، نه پیش از کربلا که در آن موقع دو یا چهار ساله بوده است؛ ثانیا، به گونه‌ای بیان شده که جابر نابینا نبوده است<ref>تولد امام باقر{{ع}} بنا بر مشهور سال ۵۸ بوده، ر.ک: ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.</ref>. در روایتی که [[کوفی]] و مفید<ref>الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref> آورده‌اند به [[نابینایی]] جابر در وقت [[ملاقات]] و [[ابلاغ]] [[سلام]] تصریح شده و این موافق روایتی است که [[پیامبر]] زمان این [[دیدار]] را در اواخر [[عمر]] جابر بیان داشته که پس از دیدار از [[دنیا]] خواهد رفت<ref>طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۲۱۸.</ref>. در ذیل همین [[روایت]] بنا بر نقل [[طوسی]]<ref>الامالی، ص۶۳۷.</ref> با افزوده شدن این مطلب از [[رسول خدا]]{{صل}} که به جابر [[وعده]] [[بینایی]] دوباره در وقت ملاقات را داده، این [[تعارض]] به ظاهر رفع شده است.
در ادامه روایت که نسبتاً طولانی است جابر امام سجاد{{ع}} را از [[فرزندان]] [[پیامبران]] بالاتر و سپس به [[حضرت مهدی]] با اشاره کرده است<ref>طوسی، الامالی، ص۶۳۷-۶۳۶؛ عمادالدین طبری، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref>. بنا بر روایتی دیگر [[ملاقات]] جابر با حضرت باقر در یکی از کوچه‌های [[مدینه]] اتفاق افتاد که در آن [[مکتب]] خانه‌ای بود و حضرت در آن حضور مییافت. در ادامه این روایت آمده که پس از این ماجرا جابر نزدیک ظهر به خانه حضرت باقر میرفت و [[کسب علم]] مینمود و این امر موجب [[تعجب]] و [[اعتراض]] [[مردم مدینه]] شده و می‌‌گفتند: [[صحابی پیامبر]] از این بچه [[آموزش]] میبیند. پس از [[شهادت امام سجاد]]{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}} به احترام جابر به خانه او میرفت و برای اینکه روایت آن حضرت مقبول بیفتد هر آنچه میخواست از رسول خدا{{صل}} نقل کند به روایت از جابر استناد می‌داد<ref>کلینی، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۲۰.</ref>. مطلب قابل توجه در این دو روایت، اینکه بنا بر روایت حضور جابر در بیستم صفر سال ۶۱ در [[کربلا]]، وی [[نابینا]] بوده، در حالی که بنا بر [[روایات]] فوق اولا جابر [[امام باقر]]{{ع}} را در [[زمان]] [[نوجوانی]] دیده، نه پیش از کربلا که در آن موقع دو یا چهار ساله بوده است؛ ثانیا، به گونه‌ای بیان شده که جابر نابینا نبوده است<ref>تولد امام باقر{{ع}} بنا بر مشهور سال ۵۸ بوده، ر.ک: ابن ابی الثلج بغدادی، ص۱۰.</ref>. در روایتی که [[کوفی]] و مفید<ref>الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.</ref> آورده‌اند به [[نابینایی]] جابر در وقت [[ملاقات]] و [[ابلاغ]] [[سلام]] تصریح شده و این موافق روایتی است که [[پیامبر]] زمان این [[دیدار]] را در اواخر [[عمر]] جابر بیان داشته که پس از دیدار از [[دنیا]] خواهد رفت<ref>طبری شیعی، دلائل الامامه، ص۲۱۸.</ref>. در ذیل همین [[روایت]] بنا بر نقل [[طوسی]]<ref>الامالی، ص۶۳۷.</ref> با افزوده شدن این مطلب از [[رسول خدا]]{{صل}} که به جابر [[وعده]] [[بینایی]] دوباره در وقت ملاقات را داده، این [[تعارض]] به ظاهر رفع شده است.
جابر و [[خلفای اموی]]. وی بر [[اعمال]] [[خلاف شرع]] [[حاکمان]] به گونه‌های مختلف معترض بود. او خود [[راوی]] این [[حدیث]] پیامبر بود که هر کس [[خشنودی]] حاکمی را با [[خشم خدا]] به عمل آورد از [[دین]] خارج خواهد شد<ref>کلینی، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. وقتی به او گفتند که [[خلفا]] با لباس‌های ابریشمی نگارین ظاهر میشوند گفت: ای کاش گوش‌هایم چون چشم‌هایم از بین میرفت تا از کارهای آنان هیچ چیز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، ج۵، ص۳۸۰.</ref>، در زمان [[عبدالملک]] از وی به [[زور]] [[بیعت]] گرفتند<ref>ابن قتیبه، ج۲، ص۲۴.</ref> و وقتی [[حجاج]] از سوی عبدالملک [[حاکم مدینه]] شد به [[اصحاب پیامبر]] توهین کرد از جمله مهر (غلامی) بر گردن آنان زد و روایت شده که بر دست جابر این مهر زده شد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. دیدار او با [[عبدالملک مروان]] در ایام [[حج]] و درخواست او برای رسیدگی به حال [[مردم مدینه]] و [[اجابت]] آن از سوی عبدالملک<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸۱؛ گویا اول بگومگوهایی بوده، ر.ک: طبقات ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۱.</ref> از جایگاه ممتاز او در میان [[صحابه]] حکایت دارد. جابر گوید: نزد [[حجاج ثقفی]] رفتم، ولی به او [[سلام]] نکردم<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.</ref>. گویا این [[دیدار]] در [[زمان]] [[امارت]] او بر [[مدینه]] و به سال ۷۴ بوده است. [[جایگاه علمی]] جابر. [[روایات]] مختلف وی در [[علوم]] گوناگون [[جامعیت]] [[علمی]] او را در زمینه‌های [[فقه]]، [[تفسیر]]، [[تاریخ]] و [[کلام]] نشان می‌دهد. جابر را یکی از پرگوینده‌ترین [[احادیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[حافظ]] [[سنن]] [[نبوی]] برشمرده‌اند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref>، احادیث او را که ۱۵۴۰ [[حدیث]] شماره کرده‌اند<ref>ابن حزم، اسماء الصحابه، ص۴۱؛ ابن جوزی، ص۶۳۶.</ref> در [[منابع حدیثی شیعه]] و [[اهل سنت]] به طور گسترده موجود است<ref>ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۷.</ref>. شمار احادیث [[مسند]] او تنها در [[صحیح بخاری]] نود حدیث است<ref>ابن حجر، الاصابه، مقدمه فتح الباری، ص۴۷۵.</ref>. [[ذهبی]]<ref>سیر، ج۳، ص۱۹۴.</ref> گوید: [[بخاری]] و مسلم در ۵۸ حدیث از جابر با هم مشترک‌اند، ولی بخاری ۲۶ و مسلم ۱۲۶ حدیث از جابر به [[تنهایی]] نقل کرده‌اند. [[احمد بن حنبل]]<ref>مسند، ج۳، ص۲۹۲-۴۰۰.</ref> در مسند خود بیش از صد صفحه را به روایات جابر اختصاص داده است. مسند کامل او جمع آوری شده است (واثقی، [[جابر بن عبدالله انصاری]]، حیاته و مسنده)، چنان که [[ابن کثیر]] دو جلد از جامع المسانید (ج۲۴ و ۲۵) خود را به روایات جابر اختصاص داده است. جابر گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از [[پیامبر]] شنیدم<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۰؛ شامی، ج۷، ص۳۸۰.</ref>. [[دانش]] [[دوستی]] او به گونه ای بود که وقتی پیامبر او را در وقت [[تنگدستی]] میان [[انتخاب]] یازده ز ماده و [[آموزش]] دعایی که [[جبرئیل]] برای او آورده بود مخیر نمود، [[دعا]] را انتخاب کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۱.</ref>، او را باید از [[پیشگامان]] [[هجرت]] برای [[طلب]] [[حدیث]] برشمرد؛ زیرا وی برای شنیدن حدیث [[قصاص]] که [[عقبة بن عامر جهنی]] و یا عبدالله بن انس از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده و در [[مصر]] ساکن شده بود با خرید شتری بدان دیار [[مهاجرت]] و آن حدیث را اخذ کرد<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۷۹؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۶-۱۴۵.</ref>. کسب [[دانش]] حدیث برای او چنان اهمیت داشت که هرچند خود از [[اصحاب پیامبر]] است؛ اما از بسیاری از [[صحابه]] [[نقل حدیث]] کرده است. این دانش [[دوستی]] او مورد توجه بزرگانی چون أوزاعی بوده و بدان مثال میزدند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴ و ۲۵.</ref> در [[مسجد]] [[نبوی]] مجلس درس داشت<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[زرکلی]]<ref>زرکلی، ج۲، ص۱۰۴.</ref> تشکیل این جلسه را در اواخر [[عمر]] جابر دانسته است. [[روایات]] بسیار او در [[سیره]] و [[مغازی]] [[رسول الله]]{{صل}}<ref>برای نمونه ر.ک: مغازی واقدی.</ref> نیز نشان از [[تدریس]] وسیع و توجه خاص جابر به دانش سیره دارد. ابن [[عقیل]] ([[عبدالله بن محمد]]، شرح حال او را بنگرید [[مزی]]، [[تهذیب الکمال]]، ش۳۵۴۳) گوید: به همراه [[امام باقر]]{{ع}} نزد جابر میرفتیم و از [[اخبار]] رسول خدا{{صل}} جویا میشدیم و هر آنچه را میشنیدیم می‌نوشتیم<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.</ref>. موقعیت [[علمی]] او را با [[ابن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] چنان گفته‌اند که همانند آن دو، گروه بسیاری از شاگردانش همیشه دور او بوده و حرکت میکردند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. به جز امام باقر{{ع}}<ref>برای نمونه ر.ک: ابن ابی خیمه، ج۲، ص۲۰ و ۳۸؛ حمیری، ص۱۱۰.</ref>، بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[سعید بن مسیب]]، [[ابو زبیر مکی]]، [[عطاء]] بن ابی [[رباح]]، [[مجاهد]]، [[شعبی]] و [[حسن بصری]] نیز از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۳-۵۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۴-۴۴۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، سیر، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰. فهرست راویان از جابر را بنگرید: واثقی، ص۸۸-۸۱.</ref>. شرکت در مجلس درس جابر و استماع [[حدیث]] از سوی [[تابعین]] مکی چون عطا و ابوزبیر مکی زمانی بوده که جابر در اواخر [[عمر]]، مدتی در [[مکه]] ساکن بوده است<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. از میان این افراد ابو [[زبیر]] از او [[روایات]] بسیاری نقل کرده است<ref>دارمی، ج۱، ص۱۴۹.</ref>، [[علمای شیعه]] با عبارات مختلف در توثیق و [[جلالت]] او سخن گفته‌اند<ref>بنگرید: خلاصة الأقوال، ص۳۲؛ تنقیح، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> ذیل حدیث {{متن حدیث|اهتز عرش الرحمن لموت سعد بن معاذ..}}؛ و ادعای برخی از خزرجی‌ها مبنی بر [[تحریف]] این حدیث از اصل آن یعنی {{متن حدیث|اهتز السریر}}، گوید: جابر آن را ناشی از [[دشمنی]] این دو گروه دانسته است و با اینکه خود [[خزرجی]] است، اما نظر اوسی‌ها را [[تأیید]] کرده است و این، تدین [[واقعی]] جابر است که او را واداشته تا از [[حق]] [[دفاع]] کند.
جابر و [[خلفای اموی]]. وی بر [[اعمال]] [[خلاف شرع]] [[حاکمان]] به گونه‌های مختلف معترض بود. او خود [[راوی]] این [[حدیث]] پیامبر بود که هر کس [[خشنودی]] حاکمی را با [[خشم خدا]] به عمل آورد از [[دین]] خارج خواهد شد<ref>کلینی، ج۲، ص۳۷۳.</ref>. وقتی به او گفتند که [[خلفا]] با لباس‌های ابریشمی نگارین ظاهر میشوند گفت: ای کاش گوش‌هایم چون چشم‌هایم از بین میرفت تا از کارهای آنان هیچ چیز نمی‌دیدم و نمی‌شنیدم<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ، ج۵، ص۳۸۰.</ref>، در زمان [[عبدالملک]] از وی به [[زور]] [[بیعت]] گرفتند<ref>ابن قتیبه، ج۲، ص۲۴.</ref> و وقتی [[حجاج]] از سوی عبدالملک [[حاکم مدینه]] شد به [[اصحاب پیامبر]] توهین کرد از جمله مهر (غلامی) بر گردن آنان زد و روایت شده که بر دست جابر این مهر زده شد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. دیدار او با [[عبدالملک مروان]] در ایام [[حج]] و درخواست او برای رسیدگی به حال [[مردم مدینه]] و [[اجابت]] آن از سوی عبدالملک<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸۱؛ گویا اول بگومگوهایی بوده، ر.ک: طبقات ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۱.</ref> از جایگاه ممتاز او در میان [[صحابه]] حکایت دارد. جابر گوید: نزد [[حجاج ثقفی]] رفتم، ولی به او [[سلام]] نکردم<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۵۶۵.</ref>. گویا این [[دیدار]] در [[زمان]] [[امارت]] او بر [[مدینه]] و به سال ۷۴ بوده است. [[جایگاه علمی]] جابر. [[روایات]] مختلف وی در [[علوم]] گوناگون [[جامعیت]] [[علمی]] او را در زمینه‌های [[فقه]]، [[تفسیر]]، [[تاریخ]] و [[کلام]] نشان می‌دهد. جابر را یکی از پرگوینده‌ترین [[احادیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[حافظ]] [[سنن]] [[نبوی]] برشمرده‌اند<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref>، احادیث او را که ۱۵۴۰ [[حدیث]] شماره کرده‌اند<ref>ابن حزم، اسماء الصحابه، ص۴۱؛ ابن جوزی، ص۶۳۶.</ref> در [[منابع حدیثی شیعه]] و [[اهل سنت]] به طور گسترده موجود است<ref>ر.ک: طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۷.</ref>. شمار احادیث [[مسند]] او تنها در [[صحیح بخاری]] نود حدیث است<ref>ابن حجر، الاصابه، مقدمه فتح الباری، ص۴۷۵.</ref>. [[ذهبی]]<ref>سیر، ج۳، ص۱۹۴.</ref> گوید: [[بخاری]] و مسلم در ۵۸ حدیث از جابر با هم مشترک‌اند، ولی بخاری ۲۶ و مسلم ۱۲۶ حدیث از جابر به [[تنهایی]] نقل کرده‌اند. [[احمد بن حنبل]]<ref>مسند، ج۳، ص۲۹۲-۴۰۰.</ref> در مسند خود بیش از صد صفحه را به روایات جابر اختصاص داده است. مسند کامل او جمع آوری شده است (واثقی، [[جابر بن عبدالله انصاری]]، حیاته و مسنده)، چنان که [[ابن کثیر]] دو جلد از جامع المسانید (ج۲۴ و ۲۵) خود را به روایات جابر اختصاص داده است. جابر گوید: هفتاد حدیث به تنهایی از [[پیامبر]] شنیدم<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۰؛ شامی، ج۷، ص۳۸۰.</ref>. [[دانش]] [[دوستی]] او به گونه ای بود که وقتی پیامبر او را در وقت [[تنگدستی]] میان [[انتخاب]] یازده ز ماده و [[آموزش]] دعایی که [[جبرئیل]] برای او آورده بود مخیر نمود، [[دعا]] را انتخاب کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۱.</ref>، او را باید از [[پیشگامان]] [[هجرت]] برای [[طلب]] [[حدیث]] برشمرد؛ زیرا وی برای شنیدن حدیث [[قصاص]] که [[عقبة بن عامر جهنی]] و یا عبدالله بن انس از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده و در [[مصر]] ساکن شده بود با خرید شتری بدان دیار [[مهاجرت]] و آن حدیث را اخذ کرد<ref>ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الآحاد و المثانی، ج۴، ص۷۹؛ سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۶-۱۴۵.</ref>. کسب [[دانش]] حدیث برای او چنان اهمیت داشت که هرچند خود از [[اصحاب پیامبر]] است؛ اما از بسیاری از [[صحابه]] [[نقل حدیث]] کرده است. این دانش [[دوستی]] او مورد توجه بزرگانی چون أوزاعی بوده و بدان مثال میزدند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴ و ۲۵.</ref> در [[مسجد]] [[نبوی]] مجلس درس داشت<ref>سیوطی، حسن المحاضره، ص۱۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۲۳۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۴۶.</ref>. [[زرکلی]]<ref>زرکلی، ج۲، ص۱۰۴.</ref> تشکیل این جلسه را در اواخر [[عمر]] جابر دانسته است. [[روایات]] بسیار او در [[سیره]] و [[مغازی]] [[رسول الله]]{{صل}}<ref>برای نمونه ر.ک: مغازی واقدی.</ref> نیز نشان از [[تدریس]] وسیع و توجه خاص جابر به دانش سیره دارد. ابن [[عقیل]] ([[عبدالله بن محمد]]، شرح حال او را بنگرید [[مزی]]، [[تهذیب الکمال]]، ش۳۵۴۳) گوید: به همراه [[امام باقر]]{{ع}} نزد جابر میرفتیم و از [[اخبار]] رسول خدا{{صل}} جویا میشدیم و هر آنچه را میشنیدیم می‌نوشتیم<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.</ref>. موقعیت [[علمی]] او را با [[ابن عباس]] و [[عبدالله بن عمر]] چنان گفته‌اند که همانند آن دو، گروه بسیاری از شاگردانش همیشه دور او بوده و حرکت میکردند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. به جز امام باقر{{ع}}<ref>برای نمونه ر.ک: ابن ابی خیمه، ج۲، ص۲۰ و ۳۸؛ حمیری، ص۱۱۰.</ref>، بسیاری از بزرگان [[تابعین]] مانند [[سعید بن مسیب]]، [[ابو زبیر مکی]]، [[عطاء بن ابی‌رباح]]، [[مجاهد]]، [[شعبی]] و [[حسن بصری]] نیز از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۳۳-۵۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۴۴۴-۴۴۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، سیر، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰. فهرست راویان از جابر را بنگرید: واثقی، ص۸۸-۸۱.</ref>. شرکت در مجلس درس جابر و استماع [[حدیث]] از سوی [[تابعین]] مکی چون عطا و ابوزبیر مکی زمانی بوده که جابر در اواخر [[عمر]]، مدتی در [[مکه]] ساکن بوده است<ref>بغوی، معجم الصحابه، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. از میان این افراد ابو [[زبیر]] از او [[روایات]] بسیاری نقل کرده است<ref>دارمی، ج۱، ص۱۴۹.</ref>، [[علمای شیعه]] با عبارات مختلف در توثیق و [[جلالت]] او سخن گفته‌اند<ref>بنگرید: خلاصة الأقوال، ص۳۲؛ تنقیح، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۳.</ref> ذیل حدیث {{متن حدیث|اهتز عرش الرحمن لموت سعد بن معاذ..}}؛ و ادعای برخی از خزرجی‌ها مبنی بر [[تحریف]] این حدیث از اصل آن یعنی {{متن حدیث|اهتز السریر}}، گوید: جابر آن را ناشی از [[دشمنی]] این دو گروه دانسته است و با اینکه خود [[خزرجی]] است، اما نظر اوسی‌ها را [[تأیید]] کرده است و این، تدین [[واقعی]] جابر است که او را واداشته تا از [[حق]] [[دفاع]] کند.
[[شخصیت]] [[فقهی]] جابر. جابر را از فقهای [[صحابه]]<ref>باجی، ج۱، ص۴۵۵.</ref> دانسته‌اند. [[ابن حزم]]<ref>اصحاب الفتیا، ص۴۶.</ref> براساس ترتیب کثرت [[فتوا]]، او را دوازدهمین نفر از فتوا دهندگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نام برده است. [[ذهبی]]<ref>سیر، ص۱۹۰.</ref> او را فتوا دهنده [[زمان]] خود در [[مدینه]] دانسته است. برای او صحیفه‌ای نام برده‌اند که به [[صحیفة]] جابر شناخته شده که در آن، [[احکام]] و شرایعی که [[رسول خدا]]{{صل}} بیان داشته، آمده است<ref>جامع المقاصد، ج۱، ص۱۵.</ref>. شاید این همان [[مسند]] جابر باشد که نسخه ای قدیمی از آن به [[روایت]] [[عبد الله بن احمد]] بن حنبل در کتابخانه رباط (در [[مصر]]) به شماره ۲۲۱ موجود است<ref>زرکلی، ج۲، ص۱۰۴.</ref>. همچنین ذهبی<ref>تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref> برای او کتاب کوچکی در باب [[مناسک حج]] نام برده است. [[ابن کثیر]]<ref>جامع المسانید، ج۲۴، ص۹۶.</ref> نیز کتاب و صحیفه‌ای برای جابر شناخته است. با توجه به مطلب یادشده وی از شخصیت‌هایی است که [[فقهای شیعه]] و [[سنی]] به [[احادیث]] و آرای [[فقهی]] او توجه و [[عنایت]] کامل داشته و در [[منابع فقهی]] به وفور بدانها استناد کرده‌اند. اردبیلی<ref>اردبیلی، ج۱، ص۱۴۳.</ref> [[روایات]] جابر را در ابواب مختلف فقهی معین کرده است. از جمله نظریات فقهی جابر که [[فقهای شیعه]] بدانها استناد کرده‌اند، می‌‌توان به چند مورد ذیل اشاره کرد. [[وجوب]] [[وضو]] از مرافق تا دستها<ref>خلاف، ج۱، ص۷۸.</ref>؛ عدم بطلان وضو با قهقه، اعم از اینکه در [[نماز]] باشد یا غیر آن<ref>خلاف، ج۱، ص۱۲۱.</ref>؛ مؤخر قرار گرفتن مأمومان از [[امام]]<ref>خلاف، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۴.</ref>؛ [[بدعت]] بودن [[اذان]] در [[نماز عیدین]]<ref>خلاف، ج۱، ص۷۵۷-۷۵۸.</ref>؛ جواز [[نکاح متعه]]<ref>فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۳۵ و ۴۴۱؛ اشعری قمی، ص۸۲؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۳۶ و ۳۸؛ سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶۸ و ۳۸۶.</ref> که [[ابن جریج]] از فقهای [[عامه]] نیز براساس نظر جابر به [[حلیت]] نکاح متعه [[فتوا]] داده است<ref>برای اطلاع بیشتر از نظر فقهای عامه، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، زواج المتعه.</ref> و نیز موضوع تعصیب ([[میراث]] کسی که از [[دنیا]] رفته و تنها دختر و [[خواهر]] یا [[برادری]] دارد که تمام [[ارث]] برای دختر خواهد بود<ref>بنگرید: سید مرتضی، الانتصار، ص۵۵۳؛ همو، الناصریات، ص۴۱۴.</ref>؛ افزون بر این موارد، [[طوسی]] در دو کتاب خلاف<ref>برای نمونه، ج۲، ص۲۵۹ و ج۳، ص۹۴.</ref> و مبسوط<ref>برای نمونه، ج۲، ص۳۲۲ و ۳۶۰.</ref>، ابن [[زهره]] در غنیه<ref>ابن زهره، ص۲۱۳.</ref>، حلی در معتبر<ref>ج۲، ص۳۷۵ و ۸۰۳.</ref>، مختلف<ref>برای نمونه، بنگرید: ج۴، ص۵۵؛ ج۵، ص۴۵۶؛ ج۶، ص۲۰۴ و ج۷، ص۲۷۳.</ref>، [[تذکره]]<ref>تذکره، ج۱، ص۱۲ و ۱۶۱.</ref> و منتهی<ref>برای نمونه، ج۱، ص۲۲۵ و ۳۷۹؛ ج۲، ص۶۴۸ و ۶۶۶.</ref>؛ [[شهید]] اول در البیان<ref>البیان، ص۲۲۳.</ref> و الذکری<ref>الذکری، ص۱۵۵.</ref>، [[ابن فهد]] حلی در مهذب<ref>ابن فهد، ج۲، ص۵۴۶؛ ج۳، ص۳۰ و ج۵، ص۴۱۸.</ref> و دیگر فقهای شیعه برای آرای فقهی خود به روایات جابر استناد کرده‌اند. علمای [[اهل سنت]] نیز به روایات او استناد کرده‌اند<ref>بنگرید: مالک، ج۱، ص۳۵؛ شافعی، برای نمونه، ج۱، ص۵۷؛ ج۲، ص۱۵۸؛ ج۳، ص۵۷؛ ج۴، ص۶۶ و ج۵، ص۲۴۰؛ سرخسی، برای نمونه، ج۴، ص۱۵؛ ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱۰، ص۱۴؛ ج۱۱، ص۲۳۵ و ج۱۳، ص۱۴؛ سمرقندی، ج۳، ص۶۴؛ ابن قدامه، برای نمونه، ج۱، ص۷۶ و ۴۲۴؛ ج۷، ص۲۴۳؛ ج۸، ص۱۲۴ و ج۹، ص۴۶۷.</ref>. نکته قابل توجه اینکه گاه آرای [[فقهی]] جابر در کنار فقهای بزرگ [[اهل سنت]] اعم از [[صحابه]] و [[تابعین]] و دیگران قرار گرفته و گاه هم مخالف. از [[روایت]] [[عطاء]] مکی نیز بر می‌آید که [[مردم]] [[مکه]] نیز از او [[استفتا]] مینموده‌اند چنان که وقتی در بحث [[متعه]] میان [[ابن عباس]] و [[ابن زبیر]] [[اختلاف]] نظر بود، از جابر خواسته شد تا نظر خود را در این باره بگوید<ref>مسلم، ج۴، ص۱۳۱؛ أحمد بن حنبل، ج۳، ص۳۸۰.</ref>.
[[شخصیت]] [[فقهی]] جابر. جابر را از فقهای [[صحابه]]<ref>باجی، ج۱، ص۴۵۵.</ref> دانسته‌اند. [[ابن حزم]]<ref>اصحاب الفتیا، ص۴۶.</ref> براساس ترتیب کثرت [[فتوا]]، او را دوازدهمین نفر از فتوا دهندگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نام برده است. [[ذهبی]]<ref>سیر، ص۱۹۰.</ref> او را فتوا دهنده [[زمان]] خود در [[مدینه]] دانسته است. برای او صحیفه‌ای نام برده‌اند که به [[صحیفة]] جابر شناخته شده که در آن، [[احکام]] و شرایعی که [[رسول خدا]]{{صل}} بیان داشته، آمده است<ref>جامع المقاصد، ج۱، ص۱۵.</ref>. شاید این همان [[مسند]] جابر باشد که نسخه ای قدیمی از آن به [[روایت]] [[عبد الله بن احمد]] بن حنبل در کتابخانه رباط (در [[مصر]]) به شماره ۲۲۱ موجود است<ref>زرکلی، ج۲، ص۱۰۴.</ref>. همچنین ذهبی<ref>تذکره، ج۱، ص۴۳.</ref> برای او کتاب کوچکی در باب [[مناسک حج]] نام برده است. [[ابن کثیر]]<ref>جامع المسانید، ج۲۴، ص۹۶.</ref> نیز کتاب و صحیفه‌ای برای جابر شناخته است. با توجه به مطلب یادشده وی از شخصیت‌هایی است که [[فقهای شیعه]] و [[سنی]] به [[احادیث]] و آرای [[فقهی]] او توجه و [[عنایت]] کامل داشته و در [[منابع فقهی]] به وفور بدانها استناد کرده‌اند. اردبیلی<ref>اردبیلی، ج۱، ص۱۴۳.</ref> [[روایات]] جابر را در ابواب مختلف فقهی معین کرده است. از جمله نظریات فقهی جابر که [[فقهای شیعه]] بدانها استناد کرده‌اند، می‌‌توان به چند مورد ذیل اشاره کرد. [[وجوب]] [[وضو]] از مرافق تا دستها<ref>خلاف، ج۱، ص۷۸.</ref>؛ عدم بطلان وضو با قهقه، اعم از اینکه در [[نماز]] باشد یا غیر آن<ref>خلاف، ج۱، ص۱۲۱.</ref>؛ مؤخر قرار گرفتن مأمومان از [[امام]]<ref>خلاف، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۴.</ref>؛ [[بدعت]] بودن [[اذان]] در [[نماز عیدین]]<ref>خلاف، ج۱، ص۷۵۷-۷۵۸.</ref>؛ جواز [[نکاح متعه]]<ref>فضل بن شاذان، الایضاح، ص۴۳۵ و ۴۴۱؛ اشعری قمی، ص۸۲؛ مفید، المسائل الصاغانیه، ص۳۶ و ۳۸؛ سید مرتضی، الانتصار، ص۲۶۸ و ۳۸۶.</ref> که [[ابن جریج]] از فقهای [[عامه]] نیز براساس نظر جابر به [[حلیت]] نکاح متعه [[فتوا]] داده است<ref>برای اطلاع بیشتر از نظر فقهای عامه، ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، زواج المتعه.</ref> و نیز موضوع تعصیب ([[میراث]] کسی که از [[دنیا]] رفته و تنها دختر و [[خواهر]] یا [[برادری]] دارد که تمام [[ارث]] برای دختر خواهد بود<ref>بنگرید: سید مرتضی، الانتصار، ص۵۵۳؛ همو، الناصریات، ص۴۱۴.</ref>؛ افزون بر این موارد، [[طوسی]] در دو کتاب خلاف<ref>برای نمونه، ج۲، ص۲۵۹ و ج۳، ص۹۴.</ref> و مبسوط<ref>برای نمونه، ج۲، ص۳۲۲ و ۳۶۰.</ref>، ابن [[زهره]] در غنیه<ref>ابن زهره، ص۲۱۳.</ref>، حلی در معتبر<ref>ج۲، ص۳۷۵ و ۸۰۳.</ref>، مختلف<ref>برای نمونه، بنگرید: ج۴، ص۵۵؛ ج۵، ص۴۵۶؛ ج۶، ص۲۰۴ و ج۷، ص۲۷۳.</ref>، [[تذکره]]<ref>تذکره، ج۱، ص۱۲ و ۱۶۱.</ref> و منتهی<ref>برای نمونه، ج۱، ص۲۲۵ و ۳۷۹؛ ج۲، ص۶۴۸ و ۶۶۶.</ref>؛ [[شهید]] اول در البیان<ref>البیان، ص۲۲۳.</ref> و الذکری<ref>الذکری، ص۱۵۵.</ref>، [[ابن فهد]] حلی در مهذب<ref>ابن فهد، ج۲، ص۵۴۶؛ ج۳، ص۳۰ و ج۵، ص۴۱۸.</ref> و دیگر فقهای شیعه برای آرای فقهی خود به روایات جابر استناد کرده‌اند. علمای [[اهل سنت]] نیز به روایات او استناد کرده‌اند<ref>بنگرید: مالک، ج۱، ص۳۵؛ شافعی، برای نمونه، ج۱، ص۵۷؛ ج۲، ص۱۵۸؛ ج۳، ص۵۷؛ ج۴، ص۶۶ و ج۵، ص۲۴۰؛ سرخسی، برای نمونه، ج۴، ص۱۵؛ ج۸، ص۱۶۱؛ ج۱۰، ص۱۴؛ ج۱۱، ص۲۳۵ و ج۱۳، ص۱۴؛ سمرقندی، ج۳، ص۶۴؛ ابن قدامه، برای نمونه، ج۱، ص۷۶ و ۴۲۴؛ ج۷، ص۲۴۳؛ ج۸، ص۱۲۴ و ج۹، ص۴۶۷.</ref>. نکته قابل توجه اینکه گاه آرای [[فقهی]] جابر در کنار فقهای بزرگ [[اهل سنت]] اعم از [[صحابه]] و [[تابعین]] و دیگران قرار گرفته و گاه هم مخالف. از [[روایت]] [[عطاء]] مکی نیز بر می‌آید که [[مردم]] [[مکه]] نیز از او [[استفتا]] مینموده‌اند چنان که وقتی در بحث [[متعه]] میان [[ابن عباس]] و [[ابن زبیر]] [[اختلاف]] نظر بود، از جابر خواسته شد تا نظر خود را در این باره بگوید<ref>مسلم، ج۴، ص۱۳۱؛ أحمد بن حنبل، ج۳، ص۳۸۰.</ref>.
[[شخصیت]] [[تفسیری]] جابر. او از طبقه نخست [[مفسران]] از [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} به شمار می‌آید. هرچند کتاب تفسیری برای جابر در منابع ذکر نشده، اما مرحوم [[آیت الله مرعشی نجفی]] بیان داشته‌اند که اهل سنت کتاب تفسیری ناتمامی از جابر دارند<ref>واثقی، ص۷۵-۷۶.</ref>. [[علامه طباطبایی]]<ref>طباطبایی، ص۵۱.</ref> او را از صحابه‌ای که پس از [[رحلت پیامبر]] به [[تفسیر]] [[اشتغال]] داشته‌اند معرفی کرده است. [[سید محسن امین]]<ref>سید محسن امین، ج۴، ص۴۶.</ref> نیز او را از مفسران بزرگ نام برده است. جابر از [[مشایخ]] [[ابوحمزه ثمالی]] در دو کتاب [[مسند]] و تفسیر اوست. آرای تفسیری او<ref>برای نمونه ر.ک: ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن ابی خیثمه، ج۲، ص۱۴۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱ و همو، ج۶، ص۷۴-۷۵؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الأوائل، ص۶۷؛ ابن شهرآشوب، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن شاذان، فضائل، ص۱۳۸</ref> شاهدی بر [[مفسر]] بودن اوست که این آرا هرچند به حد و مرتبه ابن عباس و [[ابن مسعود]] نمی‌رسد، اما کمتر از آرای تفسیری منسوب به [[ابی بن کعب]] نیست. [[استدلال]] او در برابر [[صهیب]]<ref>بنگرید: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.</ref> و تعیین [[اولی الامر]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. براساس سخن [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامان معصوم]]، نشانی از توجه خاص او به [[تفسیر]] است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲.</ref>. از جمله [[روایات تفسیری]] او [[داستان مباهله]] و تفسیر جابر است بر اینکه [[آیه مباهله]] در [[حق]] [[پنج تن]] [[آل]] عباست<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۵۳-۳۵۴، ح۲۴۴؛ ابن طاووس، الطرائف، ص۴۶.</ref>. [[روایت]] دیگری که هم از منظر تفسیر و هم از منظر [[کلامی]] قابل توجه است اینکه طلیق بن [[حبیب]] [[بصری]] گوید: من از کسانی بودم که به شدت منکر [[شفاعت]] بودم تا اینکه جابر را دیدم و تمام آیاتی را که بر مدعای من دلالت داشت خواندم. جابر گفت: ای طلیق، آیا تو خود را داناتر از ما بر [[کتاب خدا]] و [[سنت]] می‌دانی؟ گفتم: نه. جابر گفت: آیاتی که خواندی معنایش [[خلود]] [[کفار]] در [[جهنم]] است، نه [[گنهکاران]] [[مسلمان]] که پس از مدتی [[عذاب]]، از جهنم خارج خواهند شد. سپس گفت: این دو گوش من کر باد اگر نشنیده بودم که رسول خدا{{صل}} فرمود: این چنین کسان از جهنم [[آزاد]] و وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹ و نیز ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۳۹۰.</ref>. روایت دیگر بیان میدارد که جابر برخلاف اندیشه‌های [[خوارج]] که [[مرتکب کبیره]] را [[مشرک]] می‌دانستند سخن گفته است<ref>ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۴۴۸.</ref>. بنا بر نقل واحدی، [[آیه کلاله]]<ref>نساء، ۱۲ و ۱۷۶.</ref> در [[شأن]] جابر نازل شد آن زمانی که وی [[بیمار]] شد به طوری که به حال بیهوشی افتاده بود و میخواست به خواهرانش [[وصیت]] کند. رسول خدا{{صل}} چون به [[عیادت]] او رفت به او فرمود: که از این [[بیماری]] نخواهی مرد و بر اثر وضوی [[پیامبر]] [[شفا]] یافت. از این رو جابر می‌‌گفت: این [[آیه]] در [[شأن]] من نازل شد<ref>ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۷، ص۴؛ مسلم، ج۵، ص۶۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، سنن، ج۴، ص۶۹؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۲؛ واحدی، ص۹۶.</ref>. با توجه به این [[روایت]] بوده که در [[تفسیر جلالین]]<ref>سیوطی، ص۱۳۴.</ref> آمده است که آیه در [[حق]] جابر نازل شد و تعبیر {{عربی|مات عن اخوات}}؛ آمده است؛ یعنی وقتی مرد تنها خواهرانی داشت؛ اما [[محقق شوشتری]]<ref>شوشتری، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۶.</ref> این مطلب را رد کرده است؛ زیرا این آیه در شأن کسی است که از [[دنیا]] رفته و خواهرانی باقی گذاشته است؛ در حالی که اولا معلوم نیست جابر یاد شده در روایت، فرد مورد بحث باشد؛ ثانیة جابر در [[زمان پیامبر]] نمرد و ثالثا وی دو یا سه پسر داشته و اساسا از مصادیق [[آیه کلاله]] خارج است. اما [[نقد]] [[شوشتری]]، قابل [[تأمل]] است؛ زیرا اولا تعبیر مطلق [[جابر بن عبدالله]] در تعابیر [[محدثان]] به [[انصاری]] مشهور منصرف است؛ ثانیة بحث [[وصیت]] بوده نه [[ارث]]؛ ثالثا شاید در آن موقع پسر نداشته و پسرانش پس از این آیه به دنیا آمده‌اند؛ رابعة جابر بر فرض [[تصور]] خود که خواهد مرد از پیامبر درباره اموالش [[استفتا]] کرده و در [[روایات]] مشهور تعبیر {{عربی|مات عن أخوات}}؛ نیامده است.
[[شخصیت]] [[تفسیری]] جابر. او از طبقه نخست [[مفسران]] از [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} به شمار می‌آید. هرچند کتاب تفسیری برای جابر در منابع ذکر نشده، اما مرحوم [[آیت الله مرعشی نجفی]] بیان داشته‌اند که اهل سنت کتاب تفسیری ناتمامی از جابر دارند<ref>واثقی، ص۷۵-۷۶.</ref>. [[علامه طباطبایی]]<ref>طباطبایی، ص۵۱.</ref> او را از صحابه‌ای که پس از [[رحلت پیامبر]] به [[تفسیر]] [[اشتغال]] داشته‌اند معرفی کرده است. [[سید محسن امین]]<ref>سید محسن امین، ج۴، ص۴۶.</ref> نیز او را از مفسران بزرگ نام برده است. جابر از [[مشایخ]] [[ابوحمزه ثمالی]] در دو کتاب [[مسند]] و تفسیر اوست. آرای تفسیری او<ref>برای نمونه ر.ک: ابن یونس، تاریخ المصریین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن ابی خیثمه، ج۲، ص۱۴۷؛ بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۵، ص۱۷۰-۱۷۱ و همو، ج۶، ص۷۴-۷۵؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، الأوائل، ص۶۷؛ ابن شهرآشوب، ج۲، ص۲۷۶؛ ابن شاذان، فضائل، ص۱۳۸</ref> شاهدی بر [[مفسر]] بودن اوست که این آرا هرچند به حد و مرتبه ابن عباس و [[ابن مسعود]] نمی‌رسد، اما کمتر از آرای تفسیری منسوب به [[ابی بن کعب]] نیست. [[استدلال]] او در برابر [[صهیب]]<ref>بنگرید: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۵۶.</ref> و تعیین [[اولی الامر]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. براساس سخن [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامان معصوم]]، نشانی از توجه خاص او به [[تفسیر]] است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۲۵۲.</ref>. از جمله [[روایات تفسیری]] او [[داستان مباهله]] و تفسیر جابر است بر اینکه [[آیه مباهله]] در [[حق]] [[پنج تن]] [[آل]] عباست<ref>ابونعیم، معرفة الصحابه، دلائل، ص۳۵۳-۳۵۴، ح۲۴۴؛ ابن طاووس، الطرائف، ص۴۶.</ref>. [[روایت]] دیگری که هم از منظر تفسیر و هم از منظر [[کلامی]] قابل توجه است اینکه طلیق بن [[حبیب]] [[بصری]] گوید: من از کسانی بودم که به شدت منکر [[شفاعت]] بودم تا اینکه جابر را دیدم و تمام آیاتی را که بر مدعای من دلالت داشت خواندم. جابر گفت: ای طلیق، آیا تو خود را داناتر از ما بر [[کتاب خدا]] و [[سنت]] می‌دانی؟ گفتم: نه. جابر گفت: آیاتی که خواندی معنایش [[خلود]] [[کفار]] در [[جهنم]] است، نه [[گنهکاران]] [[مسلمان]] که پس از مدتی [[عذاب]]، از جهنم خارج خواهند شد. سپس گفت: این دو گوش من کر باد اگر نشنیده بودم که رسول خدا{{صل}} فرمود: این چنین کسان از جهنم [[آزاد]] و وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابن کثیر، جامع المسانید، ج۲۴، ص۱۶۸-۱۶۹ و نیز ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۳۹۰.</ref>. روایت دیگر بیان میدارد که جابر برخلاف اندیشه‌های [[خوارج]] که [[مرتکب کبیره]] را [[مشرک]] می‌دانستند سخن گفته است<ref>ر.ک: ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، کتاب السنه، ص۴۴۸.</ref>. بنا بر نقل واحدی، [[آیه کلاله]]<ref>نساء، ۱۲ و ۱۷۶.</ref> در [[شأن]] جابر نازل شد آن زمانی که وی [[بیمار]] شد به طوری که به حال بیهوشی افتاده بود و میخواست به خواهرانش [[وصیت]] کند. رسول خدا{{صل}} چون به [[عیادت]] او رفت به او فرمود: که از این [[بیماری]] نخواهی مرد و بر اثر وضوی [[پیامبر]] [[شفا]] یافت. از این رو جابر می‌‌گفت: این [[آیه]] در [[شأن]] من نازل شد<ref>ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، صحیح، ج۷، ص۴؛ مسلم، ج۵، ص۶۰؛ نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، سنن، ج۴، ص۶۹؛ بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۲؛ واحدی، ص۹۶.</ref>. با توجه به این [[روایت]] بوده که در [[تفسیر جلالین]]<ref>سیوطی، ص۱۳۴.</ref> آمده است که آیه در [[حق]] جابر نازل شد و تعبیر {{عربی|مات عن اخوات}}؛ آمده است؛ یعنی وقتی مرد تنها خواهرانی داشت؛ اما [[محقق شوشتری]]<ref>شوشتری، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۶.</ref> این مطلب را رد کرده است؛ زیرا این آیه در شأن کسی است که از [[دنیا]] رفته و خواهرانی باقی گذاشته است؛ در حالی که اولا معلوم نیست جابر یاد شده در روایت، فرد مورد بحث باشد؛ ثانیة جابر در [[زمان پیامبر]] نمرد و ثالثا وی دو یا سه پسر داشته و اساسا از مصادیق [[آیه کلاله]] خارج است. اما [[نقد]] [[شوشتری]]، قابل [[تأمل]] است؛ زیرا اولا تعبیر مطلق [[جابر بن عبدالله]] در تعابیر [[محدثان]] به [[انصاری]] مشهور منصرف است؛ ثانیة بحث [[وصیت]] بوده نه [[ارث]]؛ ثالثا شاید در آن موقع پسر نداشته و پسرانش پس از این آیه به دنیا آمده‌اند؛ رابعة جابر بر فرض [[تصور]] خود که خواهد مرد از پیامبر درباره اموالش [[استفتا]] کرده و در [[روایات]] مشهور تعبیر {{عربی|مات عن أخوات}}؛ نیامده است.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش