بحث:مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ (پرسش)
محمد حسین فاریاب
در کتاب: بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت
اساساً اینکه کسی بتواند به اذن خداوند در نظام هستی تصرفی کند، نخستین مسئلهای است که باید بررسی شود. قرآن کریم که خود معجزه جاویدان آخرین فرستاده الهی است، دراینباره بهطور فراوان معجزات پیامبران را یادآور ساخته است؛ چنانکه معجزات حضرت عیسی(ع)، مانند شفا دادن نابینا و مبتلا به پیسی و نیز زنده کردن مردگان و... به تصویر کشیده شده است.[۱]
این آیات و آیات فراوان دیگری که در قرآن کریم وجود دارد، بر آموزه تفویض محدود تأکید کرده است. افزون بر آن، براساس آیات قرآن کریم، این شأن ویژه پیامبران نیست، بلکه برخی از بندگان صالح نیز از آن بهرهمندند؛ چنانکه دراینباره میفرماید: ﴿﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي...﴾﴾.[۲]
گفتار بیانشده در این آیه - بنابر نقل مشهور[۳] - از جانب آصف بن برخيا، وزیر و وصی[۴] حضرت سلیمان(ع) است. اینکه وی میتواند در زمانی کمتر از یک چشم بر هم زدن، تخت بلقیس را نزد پیامبر خود حاضر کند، نشاندهنده بهرهمندی از ولایت تکوینی است که از فضل خداوند بدو داده شده است.
در روایات نیز معجزات فراوانی برای پیامبر اکرم(ص) نقل شده که دانشمندان مسلمان، آنها را با تدوین کتابهایی جمع کردهاند.[۵]
همچنین درباره امامان معصوم(ع) نیز روایاتی فوق حد تواتر وجود دارد که ایشان در عالم تکوین، کراماتی پرشمار را بروز دادهاند؛ تا آنجا که کتابهایی مستقل دراینباره نگارش یافته است.[۶]
برای نمونه، ابوبصیر در روایتی صحیح نقل میکند که روزی - درحالیکه نابینا بودم - بر امام باقر و امام صادق(ع) وارد شدم. به ایشان عرض کردم که آیا شما میتوانید مردگان را زنده کنید و اكمه و ابرص را شفا دهید؟ امام(ع) فرمود: «بله، به اذن خدا». آنگاه مرا بهسوی خود فراخوانده، بر چشم و صورت من دست کشید. پس از آن، خورشید و آسمان و خانه و هر آنچه در آن بود، دیدم. امام(ع) فرمود: «آیا دوست داری که مانند مردم بینا باشی؛ اما آنچه در قیامت علیه آنهاست، عليه تو هم باشد، یا آنکه به حالت پیشین برگردی و بهشت از آن تو باشد؟» گفتم: «میخواهم به حالت پیشین برگردم». امام نیز بر چشم من دست کشید و به حالت نخستین بازگشت.[۷]
افزون بر آن، روایاتی نیز بهطور خاص دراینباره وارد شده که امام(ع) بر بهرهمندی خود از این مقام تأکید کرده است. مانند آنجا که امامان پاک(ع) در سخنانشان از بهرهمندی خود از اسم اعظم الهی - بهگونهای که برای آصفبنبرخیا وجود داشت - سخن به میان آوردهاند؛ چنانکه امام باقر(ع) در سخنی به جابر تأكيد کردند که توانایی آصف بن برخیا برای حاضر کردن تخت بلقیس، بهدلیل در اختیار داشتن یک حرف از هفتادوسه حرف اسم اعظم خداوند بود؛ درحالیکه ما امامان، هفتادودو حرف از اسم اعظم را در اختیار داریم.[۸]
براساس این روایت، برخورداری از علم الهی است که موجب توانمندی بر تصرف تکوینی میشود؛ علمی که در روایاتی پرشمار برای امامان(ع) ثابت شمرده شده است. در روایات فراوانی نیز از تعبير «علمالكتاب» برای امامان(ع) استفاده شده که یادآور این آیه نورانی است: ﴿﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ...﴾﴾.[۹] برای نمونه، بریدبنمعاویه در نقلی صحیح، از امام باقر(ع) درباره آیه ﴿﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾﴾[۱۰] پرسید و ایشان تأکید کردند که مقصود ما هستیم.[۱۱]
بنابراین آنچه موجب توانمندی بر تصرف در هستی میشود، بهرهمندی از علمالكتاب است که امامان(ع) از آن برخوردارند. براساس چنین شأنی است که توسل به ایشان صحیح بوده، ادله پرشماری بر آن دلالت دارد.[۱۲]
امام(ع) براساس داشتن چنین شأنی است که واسطه میشود تا فیضی به برخی بندگان برسد. چنین وساطتی گاه ممکن است بدون علم کسی باشد که این فیض به او میرسد و گاه نیز ممکن است او از آن خبردار شود. گاهی نیز ممکن است به امام مراجعه شود و گاهی نیز ممکن است بدون مراجعه، امام آن را در حق کسی روا داند. سیره عملی امامان(ع) آکنده از ابراز و اثبات این شأن است؛ بهگونهای که انکار آنها ممکن نیست.[۱۳]
۲-۱-۲. تفويض مطلق
گفته شد که مقصود از تفویض مطلق، آن است که شخصی بر نظام تکوین ولایت داشته، خداوند متعال مسئولیت امور را بدو واگذار کرده باشد. بهنظر میرسد این مسئله، همان مسئلهای است که معرکه آرا بوده، مخالفان و موافقان جدی داشته، و از آن به «تفويض» یاد شده است. پیش از ورود به این بحث، بیان یک مقدمه ضروری است.
اینکه پیامبر یا امام، مسئول کار خلق و رزق و تدبیر عالم باشد، میتواند چند گونه تصویر شود:
یکم: پیامبر یا امام، مستقلاً و در عرض خداوند متعال، به خلق، رزق و تدبیر این عالم بپردازد؛ بدین صورت که بیاذن خداوند متعال توانایی انجام چنین اموری را داشته باشد؛
دوم: خداوند متعال - که اولاً و بالذات، خالق و رازق و مدبر عالم است - خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار کند و ایشان نیز پس از آن، مستقل از خداوند، براساس آنچه مصلحت میدانند و با حفظ حدود احکام شریعت، به رتق و فتق امور عالم بپردازند. در اینجا پیامبر یا امام، خودْ مستقل و رها از اراده خداوند، اختیار دارد - البته در حوزه شریعت - به رتق و فتق امور بپردازد؛
سوم: خالق و رازق و مدیر عالم، اولاً و بالذات خداوند متعال است؛ ولی او خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار میکند و ایشان نیز تمام افعال خود را بهگونه طولی - نه مستقل - انجام میدهند؛ بدین معنا که خداوند، مسئولیت را به ایشان واگذار کرده است؛ اما هرگاه بخواهد، میتواند دخالت کرده یا این مسئولیت را از ایشان پس بگیرد؛ نظير آنچه در باب افعال اختیاری انسان براساس نظریه «بل امر بين الامرين» تصویر میکنیم؛
چهارم: رازقیت و مدیریت پیامبر و امام بهنحو وساطت محض است. به دیگر سخن، در اینجا امام(ع) چیزی جز واسطه نیست و بهمعنای واقعی کلمه - نه از باب توحید افعالی - خالق و رازق و مدبر عالم خود خداوند است.
به نظر میرسد فرض اول، چیزی جز شرک آشکار نیست و اساساً تفویض نیز در اینجا معنا ندارد. همچنین اگر تفویضْ درست تصویر شود، نمیتواند فرض چهارم را نیز دربرگیرد؛ زیرا در اینجا نقش وی همچون نقش یک مأمورِ معذور است که هرچه خدا خواهد و گوید، انجام میدهد و هرچه خدا نخواهد، نمیتواند انجام دهد، و در حقیقت او هیچ اختیاری از خود ندارد. چنین تصویری را نمیتوان تفویض نامید.
فرض دوم و سوم را میتوان تفویض نامید؛ با این تفاوت که تفویض در قسم دوم بهگونه تفویض در «لا جبر و لا تفویض بل امر بين الامرين» بوده، بهگونهای که خداوند، تمام مسئولیت را به فرد واگذار، و او نیز مستقل عمل کرده است و خداوند همان است که از او بهعنوان خدای ساعتساز یاد میشود. قسم سوم نیز تفویض طولی و از گونه «امر بين الامرين» بهشمار میرود.
پیش از ورود به قرآن و سنت، لازم است به بررسی سه پرسش بپردازیم.
نخست آنکه آیا واگذاری بخشی از امور عالم به نبی یا امام، فینفسه امری ممکن است یا محال؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت: اینکه خداوند، بخشی از امور عالم یا حتی تمام آن را به غیر خود تفویض کند، خودْ به دو صورت تصویر شدنی است: صورت اول، همان صورتی است که در فرض دوم گذشت؛ بدان معنا که مفوضاليه، مستقل از خداوند کار خود را انجام دهد. این تصویر، فینفسه محال است؛ چراکه موجب میشود موجودی که عین فقر و نیاز به خداوند باشد، مستقل شود[۱۴] و ماهیتش از اساس تغییر کند و چنین تغییری ممکن نیست.
اما فرض دوم از تفویض - یعنی همان تفویض طولی - امری محال نیست. چنانکه تفویض امر شریعت به کسی که معصوم بوده، رضایت او، همان رضایت خدا و اراده او همان اراده خداست، امری است ممکن و استحالهای بهدنبال ندارد. نمونه دیگر آنجاست که ربوبیت و رهبری نظام هستی اولاً و بالذات، حق خداوند متعال است؛ اما او، پیامبر یا امام را برای این مسئولیت برگزیده و ایشان به اذن خداوند، رهبری جامعه را بر عهده میگیرند. در اینجا نیز در حقیقت، امر رهبری به پیامبر یا امام واگذار شده است. از بیان این دو نمونه روشن میشود که اگر خداوند، امر رزق و تدبیر عالم را به کسی واگذار کند که معصوم بوده، رضایت و ارادهاش همان رضایت و اراده خداوند باشد، چنین کاری مستلزم امری محال نیست؛ بلکه امری است ممکن و به همینسان درباره دیگر امور، همین سخن جاری است.
ممکن است در اینجا اشکالی براساس آنچه در فلسفه گفته شده، مطرح شود؛ بدین بیان که پیامبر یا امام، اگرچه مراتب بالای وجود را دارند، باز هم ممکنالوجود و عین نیازمندی به خداوندند، و تصور آنکه بخواهند مستقل از خداوند کاری انجام دهند، با عین فقیر بودن آنها ناسازگار است.
در پاسخ به این اشکال باید گفت که مقصود از استقلال در اینجا استقلال در وجود و فعل نیست تا مستلزم نقض عین فقیر بودن شود؛ چراکه در اینجا نیز تمام افعال پیامبر یا امام با نگاه توحید افعالی مستند به خداوند است؛ همچنانکه سایر افعال او و نیز افعال دیگر بندگان چنین است. بلکه در مقابل فرض چهارم از فروضهای چهارگانهای است که بیان شد. برای نمونه، در امر مدیریت اجتماعی، پیامبر یا امام موظف است در محدوده شریعت فرمان دهد و جامعه را رهبری کند؛ اما چنان نیست که او برای هر عزل و نصبی یا هر جنگ و صلحی و مانند آنها، از خداوند متعال اجازه گیرد و آنگاه به انجام آن اقدام کند، بلکه او در انجام این امور اختیار دارد و خداوند نیز این اختیار را بدو داده است. در اینجا بیان یک مثال میتواند تفاوت را روشن سازد. در میان فرشتگان، عزراییل مأمور گرفتن جان انسانهاست؛ اما هرگز چنین نیست که او مختار باشد جان چه کسی را در هر زمانی که تشخیص دهد، بگیرد. او در اینجا یک مجری و مأمور صِرف است و بدون خواست و اعلام خدا هرگز نمیتواند جان هیچ انسانی را بگیرد. اما پیامبر یا امام در امر مدیریت اجتماعی، همچون عزراییل در امر گرفتن جان انسانها نیستند. به دیگر سخن، پیامبر یا امام برای عزل و نصبها، زمان و مکان جنگ و... اگرچه براساس ضوابط کلی شریعت عمل میکند، چنین نیست که در تمام کارهای جزئی مدیریت نیز معطل فرمان خدا باشد؛ بلکه در اینجا او مستقل است و به اراده خود تصمیم میگیرد و عمل میکند.[۱۵] اگرچه بهدلیل معصوم بودن، آنچه اراده میکند، مرضیّ خداوند متعال است. ضمن آنکه در همینجا نیز وجود و عمل او براساس توحید افعالی مستند به خداوند است و اوست که قدرت کار و امکان بهکارگیری این قدرت را به امام عطا میکند.
با وجود این، اثبات چنین تفویضی نیازمند دلیل معتبر است. همچنین یادکرد دوباره این مسئله ضروری است که با توجه به آنکه تفويض بهگونهای که خداوند متعال امور را به ولیّ تفویض کرده و خود بهطور کلی کنار کشیده باشد، چیزی جز شرک نیست و مستلزم محال است؛ ازاینرو، محور بحث در این بخش، همان تفويض طولی است. دیدگاهها، آیات و روایات در این باب را میتوان در دو بخش بررسی کرد:
۲-۱-۲-۱. اثبات تفویض و روايات آن
از فضای روایات به خوبی روشن میشود که نظریه تفويض مطلق (بهطور عرضی یا طولی) در دوران حضور امامان(ع) طرفدارانی داشته است. در منابع فِرَقنویسی و حدیثی، از این گروه نام برده شده و برخی عقاید ایشان نیز ذکر شده است؛[۱۶] اما اینکه اینان چه کسانی بودند و رهبر آنها چه کسی بوده است، دادههای تاریخی چندانی وجود ندارد.[۱۷] با وجود این، برخی نویسندگان اهل سنت، از رهگذر همین اندیشه، عالمان شیعی را به تفویض متهم کردهاند.[۱۸]
قرآن کریم درباره این مسئله سخنی نگفته؛ ازاینرو، مستند مخالفان و موافقان نظريه تفویض، روایات است. برخی مواردی که میتواند مستند باورمندان به تفويض مطلق باشد،[۱۹] عبارتاند از:
يكم: خطبه اميرالمؤمنين(ع) مشهور به «خطبة البيان» که در برخی منابع شیعه و سنی آمده است.[۲۰] عبارات این خطبه در منابع مختلف، یکسان نیست، با وجود این، در تمام منابع، عباراتی وجود دارد که مؤيد نظريه تفویض است. برخی از فقرات این خطبه عبارتاند از:
الگو:عربي[۲۱]
در برخی دیگر از نسخهها نیز این عبارات آمده است: الگو:عربي[۲۲]
فارغ از این خطبه، صاحب كتاب مشارق انوار اليقين، خطبهای دیگر را نیز از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده که ایشان در آن خطبه بر این مطلب که امر بندگان به او واگذار شده، تأکید کرده است.[۲۳]
دوم: مقدادبناسود ماجرایی را بازگو میکند که براساس آن، امام علی(ع) سوار بر شمشیر شد و به آسمان رفت. نزدیک ظهر بود که از آسمان برگشت؛ درحالیکه از شمشیرش خون میچکید و فرمود که نفوسی در ملأ اعلى با هم درگیر شده بودند. من بالا رفته، آنها را تطهیر کردم. مقداد از ایشان پرسید که ای مولای من، آیا امر ملأ اعلی به دست شماست؟ امام بیان کردند که ایشان حجت خدا بر اهل آسمان و زمین بوده، هیچ فرشتهای بیاذن او قدم از قدم برنمیدارد.[۲۴]
سوم: سالم بن قبيصة از امام سجاد(ع) نقل میکند که خود را نخستین کسی دانسته که زمین را آفرید و آخرین کسی است که آن را از بین میبرد. سالم میپرسد: نشانه آن چیست؟ فرمود: «نشانه آن این است که من خورشید را از مغرب به مشرق برمیگردانم و از مشرق به مغرب». گفته شد: انجام بده. ایشان نیز انجام داد.[۲۵]
چهارم: جمهوربنحکیم نقل میکند که علی بن الحسين(ع) را دیدم که بال و پر درآورد، پرواز کرد و برگشت... . عرض کردم: آیا میتوانید به آسمان پرواز کنید؟ حضرت تأکید کرد که ما آسمان را آفریدیم؛ چگونه نمیتوانیم به آن صعود کنیم. ما حاملان عرشیم و... عرش و کرسی برای ماست.[۲۶]
پنجم: امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره میفرماید: الگو:عربي.[۲۷]
ششم: روایاتی وجود دارد که براساس آنها امامان(ع) مالک دنیا بهشمار رفتهاند. در این راستا مرحوم کلینی در کتاب شریف الكافی هشت روایت با عنوان «باب أن الأرض كلها للامام» جمعآوری کرده است.[۲۸] براساس این روایات، خداوند متعال، زمین را ملک امامان قرار داده است. دراینباره امام باقر(ع) در روایتی صحیح به ابوخالد کابلی با استناد به کتاب امام على(ع) تصریح کرد که تمام زمین از آنِ ایشان است.[۲۹]
ممکن است برای برخی شیعیان در آن دوران یا امروزه این پرسش مطرح بوده و باشد که آیا مقصود از این سخنان، همان تعلق خمس یا زکات به امام است یا آنکه بهراستی تمام زمین از آنِ اوست؟ روایت پیش گفته بهصراحت مؤید گزینه دوم است. با وجود این، سخنان روشنتری نیز دراینباره وجود دارد؛ چنانکه عمر بن یزید در ضمن روایتی صحیح نقل میکند که مِسْمَع - یکی از شیعیان امام صادق(ع) - هنگامی که برای تقدیم وجوهات شرعی نزد امام رفت، هشتادهزار درهم به عنوان خمس به امام(ع) تقدیم، و بیان کرد که نمیخواست در این مال - که خداوند آن را برای امامان قرار داده - تصرف کند. حضرت صادق(ع) وی را متوجه اشتباهش کرده، تأكيد فرمود که حق ایشان تنها خمس نیست؛ بلکه همه زمین از آنِ آنان است.[۳۰]
محمدبنریان - با سندی صحیح - در نامهای به امام حسن عسکری(ع) نوشت: «جانم به فدایت، برای ما روایت شده که برای رسول خدا(ص) در این دنیا جز خمس چیزی نیست». امام(ع) جواب فرمود: «همانا دنيا و آنچه در آن است، از آنِ رسولالله(ص) است».[۳۱]
از مقایسه این روایت با روایات پیشین بهروشنی دانسته میشود که امام نیز از این باب که جانشین رسول خدا(ص) است، مالک تمام دنیاست؛ چنانکه امام باقر(ع) در روایتی به این مطلب اشاره کردند.[۳۲]
از سوی دیگر، بهنظر میرسد این مسئله برای اصحاب امامان - دستکم برخی از آنها - نیز روشن بوده است؛ چنانکه در گفتوگو میان ابن ابی عمیر و ابومالک حضرمی، ابن ابی عمیر، تمام دنیا را ملک امام میدانست و ابومالک، خمس و فیء و... را متعلق به امام میدانست.[۳۳]
در کنار این روایات، روایاتی نیز وجود دارد که در آنها امامان(ع) «خزّان الله» معرفی شدهاند. این روایات، خود به دو دسته تقسیم میشود:
الف) روایاتی که امامان را خازنان علم خدا معرفی میکند. امام صادق(ع) در ضمن روایتی صحیح به ابنابییعفور فرمود: «ما حجتهای خدا میان بندگان او و خازنان او بر علمش هستیم».[۳۴]
ب) روایاتی که امامان را بهطور مطلق، خازنان خدا معرفی میکند. برای نمونه، امام سجاد(ع) به جابر جعفی فرمود: «به خدا سوگند، ما خازنان خدا در آسمان و خازنان او در زمین هستیم».[۳۵]
امام باقر(ع) نیز در روایتی صحیح تأکید کردند که خداوند، علی(ع) را خازن خود بر آنچه در آسمانها و زمین است، قرار داده و او امین خدا بر آنهاست.[۳۶] در صحيحه على بن جعفر نیز امام کاظم(ع)، از قول امام صادق(ع) تصریح کردند که این مقام برای تمام امامان ثابت است.[۳۷]
این روایات نیز همسو با روایاتی است که امامان(ع) را مالک تمام دنیا معرفی میکند. براساس این دو دسته روایات، در نگاه نخست میتوان گفت که خداوند متعال بهنحو طولی، مالکیت دنیا را به حجت خود واگذار کرده، و ازاینرو امام است که بهگونه طولی، کار خلق و رزق و تدبیر عالم را بر عهده دارد. به دیگر بیان، همانگونه که خداوند را مالک حقیقی و بالاصاله هستی و صاحباختیار این دنیا میدانیم، امام(ع) نیز که براساس روایات یادشده، مالک این دنیا بهشمار میآید، صاحباختیار دنیا - بهگونه طولی - میدانیم که از جمله لوازم این آموزه آن است که امام، بر عالم تکوین ولایت داشته باشد.
(...)
از دیگر شئون مهم امامت در عالم هستی، شأن وساطت فيض است. دراینباره، روایاتی پرشمار وجود دارد که فراوانی آنها موجب اطمینان نسبت به صدور مضمون آنها از معصوم(ع) میشود. در توضیح این شأن باید گفت که خداوند متعال عادتاً امور و افعال خود را براساس نظام اسباب و مسببات انجام میدهد: الگو:عربي؛ چنانکه دراینباره روایاتی نیز وجود دارد.[۳۸] برای توضیح این رویه میتوان چنین مثال زد: آنگاه که خداوند متعال اراده کند تا فرزندی بهنام «احمد» لباس وجود بر تن کرده، پا به عرصه هستی نهد، چنین امری زمانی محقق خواهد شد که پدر و مادر او ازدواج کرده، با حفظ دیگر شرایط و اسباب، «احمد» به دنیا خواهد آمد. چنین فرایندی در کارهای مستند به خداوند جاری است. بر پایه روایاتی که خواهد آمد، نشان داده خواهد شد که خداوند متعال، رحمتها و نعمتهای خود را نیز از مجرای وسایطی به بندگان خود میرساند که آن وسایط، همان بندگان برگزیده، یعنی حجتهای الهی، از جمله امامان(ع) هستند. به دیگر سخن، اصل رسیدن رحمتها و نعمتهای الهی، افزون بر داشتن شرایط طبیعیِ مربوط به خود، نیازمند واسطهای دیگر است که از آن، به واسطه فیض تعبير، و آنها را بر امام(ع) تطبیق میکنیم. برای نمونه، اگرچه نزول باران، از راه تراکم ابرها و دیگر شرایط جوّی محقق میشود، برای آنکه این شرایطْ عمل کرده، باران نازل شود، واسطهای دیگر - یعنی وجود امام(ع) - نیز لازم است. با نگاهی کلان به مجموعه نظام هستی میتوان گفت: این مجموعه که در حقیقت چیزی جز فیض خداوند نیست، قوام و دوام خود را نیز از راه وجود وسایطی به دست میآورد که در روایات بر حجتها تطبيق شده است. نکته دیگر در این بحث آن است که قلمرو حجت بودن حجت بر انسانها خلاصه نمیشود؛ بلکه حجت کسی است که بر تمام آفریدگان - اعم از انسان و غیرانسان - حجیت دارد؛ چنانکه پیامبر خدا در روایتی با عبارت الگو:عربي[۳۹] به وصف امام علی(ع) پرداختند. پیامبر(ع) در روایتی دیگر آنگاه که در مقام بیان نام امامان پس از خود بودند، از حضرت مهدی(ع) با عنوان الگو:عربي یاد کردند.[۴۰] این حقیقت از سوی امامان پس از ایشان نیز تأکید شده است؛ چنانکه امام صادق(ع) در روایتی با همین تعبیر از امامان شیعه یاد کردند.[۴۱] امام هادی(ع) نیز هنگام زیارت قبر پدر بزرگوارش، امام جواد(ع) فرمودند: الگو:عربي؛[۴۲] خدایا بر محمد بن علی... حجتت بر هرکسی که بر بالای زمینها و زیر خاک است، درود فرست». امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره با فراز الگو:عربي[۴۳] از شمول حجیت امامان(ع)، حتی بر غیرانسانها یاد کردند. روایات موجود دراینباره را میتوان در دو دسته کلی ارائه کرد: دسته اول: در برخی ازاینروایات، بهطور کلی بر این مسئله تأکید شده است که نبودِ امام در عالم، فروپاشی نظام هستی را در پی خواهد داشت؛ چنانکه ابوحمزه ثمالی در روایتی صحیح هنگامی که از امام صادق(ع) پرسید: «آیا زمین بدون امام باقی میماند؟» امام فرمودند: الگو:عربي.[۴۴] ایشان در روایتی دیگر نیز تصریح کردند که اگر لحظهای امام روی زمین نباشد، زمین آنچه در خود دارد، بیرون ریخته و آنچه که روی خود دارد، در خود فرو میبرد.[۴۵] از برخی روایات به دست میآید که روایت پیشین میان اصحاب ائمه(ع) شناختهشده بوده است؛ چنانکه محمد بن فضیل در روایتی صحیح، سخن امام صادق(ع) را برای امام رضا(ع) نقل کرده، ایشان نیز سخن یادشده را تأیید کردند.[۴۶] گاهی نیز امامان با مفاهیمی همچون اركان الارض بر این حقیقت تأكید میکردند. چنانکه مفضلبنعمر در روایتی صحیح از امام صادق(ع) چنین نقل میکند که خداوند امامان را اركان زمین قرار داد تا زمین، اهلش را نلرزاند.[۴۷] از هم پاشیده شدن نظام هستی، یادآور فرارسیدن روز قیامت و آغاز ورود به مرحلهای دیگر از حیات است. ازاینرو براساس این روایت، قوام و دوام این نظام، به وجود امام(ع) در این دنیا وابسته است. ممکن است گفته شود که در این روایات، تنها از مفهوم «ارض» استفاده شده است و نمیتوان امام را واسطه فیض تمام هستی بهشمار آورد. در پاسخ باید گفت: چنانکه پیشتر اشاره شد، براساس روایات، امام بر تمام کائنات حجت است؛ بنابراین، مفهوم «ارض» در اینگونه روایات، کنایه از نظام هستی است. افزون بر آن، چنانکه در ادامه نیز خواهد آمد، وساطت فيض امام، در زمین و موجودات آن منحصر نیست. دسته دوم: در برخی دیگر از روایات، مسئله واسطه فیض بودن امامان(ع) از حالت اجمال خارج شده، جزئیات این مسئله نیز بیان میشود. این روایات نیز پرشمارند. براساس نقل کتاب تفسیر فرات کوفی - که از قدیمیترین منابع تفسیری شیعه بهشمار میآید - ابوذر غفاری از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرد که فرمودند: «بهواسطه ماست که دعا مستجاب، و بلا دفع، و باران از آسمان نازل میشود».[۴۸] پیامبر خدا(ص) در سخنی دیگر به امام علی(ع) همین مطلب را بیان کردند.[۴۹] امام باقر(ع) سخنی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کردند که ایشان افزون بر موارد یادشده، امامان را واسطه در رزق و نیز آبادانی شهرها و نیز کسانی دانستند که خداوند بهواسطه آنها به گنهکاران مهلت میدهد.[۵۰] پس از رسول گرامی اسلام(ص)، این آموزه در سخنان امام علی،[۵۱] امام باقر،[۵۲] امام صادق،[۵۳] امام رضا[۵۴] و امام هادی(ع)[۵۵] نیز تکرار شده که البته گاهی با جزئیات بیشتری نیز بیان شده است. برای نمونه، امام سجاد(ع) در بیانی جامع فرمودند: «ما کسانی هستیم که خداوند بهواسطه ما نمیگذارد که آسمان بر زمین بیفتد؛ مگر به اذن خودش، و بهواسطه ماست که ابرها باریده و رحمت نشر داده شده و برکات زمین خارج میشود و اگر ما روی زمین نبودیم، زمین اهل خود را در خود فرو میبرد».[۵۶] از آنچه گذشت میتوان بدین نتیجه رسید که امام(ع) واسطه فیض خداوند است؛ بدین معنا که اولاً، بهدلیل شرافت و بزرگی امام(ع) است که خداوند از مجرای وجود او نعمتها و رحمتهای خود را بر بندگان نازل میکند؛ ثانياً، قوام و دوام این عالم به وجود امام(ع) وابسته است.[۵۷] تاکنون اثبات کردیم که امام(ع) واسطه فیض است؛ اما چیستی این وساطت نیز باید تبیین شود. به نظر میرسد چند تصویر از آموزه فيض ارائهشدنی است: یکم: وجود فیزیکی و عنصری امام(ع) در این عالم موجب نزول بركات و بهطور کلی قوام آسمانها و زمین است؛ اما بدین صورت که خود وی نقشی دراینباره ندارد. برای نمونه میتوان این فرض را به این مسئله تشبیه کرد که لولههای منازل که آب از آنها جاری میشود، بهگونهای هستند که فقط نقش وساطت صِرف را دارند؛ بدین معنا که کسی باید شیر آب را باز کند تا آب به دست ما برسد. به دیگر سخن، لولهها آبدهنده نیستند؛ بلکه تنها یک مجرا هستند. مثال دیگر آنکه، فرض بگیریم در خانهای ده نفر وجود دارند که یکی از آنها برای ما بسیار بزرگ و محترم است و ما به دلیل وجود او به دیگران نیز غذا میدهیم؛ بیآنکه خود او چیزی از ما خواسته باشد؛ دوم: وجود نوری ائمه(ع) - که نخستین آفریدههای هستی هستند - بهگونهای است که پایداری عالم و نزول فيض به عالم به وجود آنها وابسته است؛ سوم: امام(ع) از خداوند متعال درخواستی کرده و در پی آن، نزول فيض جریان مییابد. براساس این تصویر، افزون بر وجود امام، درخواست او نیز برای رسیدن فيض به بندگان اثرگذار است؛ چهارم: امام(ع) به اذن خداوند و بهگونه طولی در حال رتق و فتق امور است. در حقیقت وقتی گفته میشود بنا يرزق الله، بیان توحیدگونه آن است که نحن نرزق بإذن الله. روشن است که اسنادهایی از این دست با ادبیات قرآنی و روایی مخالف نیست؛ اما این همان فرضی است که پیشتر، از آن بهنام تفويض مطلق نام بردیم و اثبات کردیم که دلیلی بر آن وجود ندارد. بهنظر میرسد فرض دوم و چهارم از محل بحث خارج است؛ زیرا فرض دوم با تعابیری همچون بنا ينزل الغيث و... ناسازگار است؛ چراکه تعبير «بنا» که خطاب به مردم بیان شده است، چیزی جز وجود کنونی امام در عرصه دنیای مادی نیست و نمیتوان مقصود از آن را وجود نوری امامان(ع) دانست. به دیگر بیان، اینکه امام به مردم بفرماید: «به واسطه ماست که باران نازل میشود» و مقصود او غیر از وجود کنونیاش در دنیا باشد، خلاف ظاهر است. فرض چهارم نیز که همان آموزه تفويض مطلق است پیشتر، از آن سخن به میان آمد. ظاهر روایاتی که با عباراتی همچون لولا الحجة... يا بنا ينزل الغيث، بنا يرزق الله... آغاز میشود، از پذیرش این معنا که خداوند متعال کار عالم را به ایشان واگذار کرده تا آنها بهطور طولی به اداره عالم بپردازند، به دور است و آنچه در نگاه نخست به ذهن متبادر میشود، همان فرض اول یا سوم است. ازاینرو تنها فرض اول و سوم باقی میماند. مشکلی که فرض سوم دارد، آن است که باید امام را همواره در حال درخواست برای نزول رزق، خلق و... دانست که امری بعید مینماید. اگر هم بُعدی نداشته باشد، تنها روایتی که نگارنده برای تأیید آن یافته، توقیعی است که از سوی امام عصر(ع) درباره مسئله تفویض صادر شده است. آن حضرت فرمودند: «اما امامان(ع)؛ پس آنها از خداوند درخواست میکنند. پس خداوند میآفریند و روزی میدهد؛ برای پاسخ به درخواست آنها و بزرگداشت حق آنها».[۵۸] این روایت به وسيله على بن احمد دلّال قمی برای نخستین بار در کتاب الغيبة شیخ طوسی آمده و خود راوی یادشده به لحاظ رجالی مهمل است. افزون بر آن، به لحاظ دلالت نیز میتوان گفت که معنای روایت، با مسئله وساطت فيض بهگونه اول منافاتی ندارد؛ بدین بیان که ایشان در موارد جزئی برای افرادی خاص نیز دعا کرده و خداوند به برکت دعای ایشان، به کسی روزی ویژهای عنایت کند. چنانکه در روایات پرشماری نیز آموزش داده میشود که انسانها در دعاهای خود، امامان را واسطه قرار دهند تا خداوند متعال دعای آنها را مستجاب کند؛ چنانکه امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: الگو:عربي.[۵۹] یا آنکه گفته میشود هنگام رفتن به زیارت معصومان(ع) به ایشان متوسل شده، دعا کنید تا خداوند به برکت ایشان حاجتتان را برآورده سازد. بنابر آنچه گذشت، به نظر میرسد تصویر صحیح از وساطت فیض، همان است که وجود عنصری امام(ع) موجب پایداری عالم شده است و به واسطه وجود ایشان، خداوند به بندگان روزی داده، فیض خود را به موجودات هستی ارزانی میدارد. اینک پرسشی که پیش روی ماست آن است که آیا شأن وساطت فيض در انحصار امامان شیعه است؟ اگر چنین است، پیش از ایشان، این عالم از مجرای چه کسانی باقی مانده است؟ به دیگر سخن، امامان شیعه - یعنی وجود دنیوی آنها - در دوره زمانی خاصی در این دنیا حضور داشتهاند؛ درحالیکه دنیا و نظام هستی پیش از آنها نیز وجود داشته است. بنابراین چگونه میتوان پذیرفت که وجود امامان(ع) موجب حفظ و پایداری عالم است؟ با مراجعه به روایات، این پرسش نیز چنین پاسخ داده میشود که اولاً، در هر دوران در نظام هستی، امام و حجتی وجود دارد و عالم هیچگاه از امام و حجت خالی نیست؛ و ثانياً، در هر دوره، آن حجتْ واسطه فیض خداوند برای حفظ دنیاست. دراینباره از امام حسن عسکری(ع) چنین نقل شده است: «همانا خداوند تبارک و تعالی از زمانی که حضرت آدم(ع) را آفرید، تا روز قیامت، زمین را از حجت خود بر مردم خالی نگذاشته است و به وسیله او بلا را از اهل زمین دفع، و باران را نازل، و برکات زمین را خارج میکند».[۶۰] ابوحمزه نیز در روایتی صحیح از امام صادق(ع) پرسید که آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ امام صادق(ع) فرمودند: الگو:عربي.[۶۱] بنابراین نظام هستی هیچگاه از امام خالی نیست و اگر لحظهای بدون امام باشد، در هم فرو میریزد؛ چنانکه امام باقر(ع) نیز فرمودند: «اگر امام لحظهای از زمین برداشته شود، زمین اهل خود را مضطرب ساخته، مواج میکند؛ همانگونه که دریا اهل خود را چنین میکند».[۶۲] تعبیر موجود در حدیث - يعنی لماجت بأهلها - کنایه از بینظمی در نظام آفرینش است. در حقیقت وجود امام موجب امنیت و نظم در نظام هستی است. با توجه به آنچه گفته شد، روشن میشود که همواره در عالم، امامانی وجود دارد که واسطه فیض خداوندند. پس از وفات پیامبر اسلام(ص) نیز این شأن در هر دوره در اختیار یک امام بوده است.
(...)
یکی از سنتهای دینی شیعیان، رفتن به زیارت مزار پاک امامان(ع) و نیز امامزادههاست که گاه با درخواست حاجت از ایشان همراه است. گاه نیز ایشان در مجالس دینی و غیر آن، از امامان(ع) میخواهند تا حاجتهای ایشان را برآورده کنند. وجود این سنت دینی، خود بیانگر این اعتقاد عمومی است که یکی از شئونی که میتوان برای امامان(ع) در نظر گرفت، پاسخگویی به درخواست حاجتمندان و رفع حاجتهای آنهاست. البته ناگفته پیداست که این امر هرگز بهمعنای مستقل دانستن ایشان در این امور نیست، بلکه بر این باوریم که ایشان به اذن خداوند چنین کاری انجام میدهند و حاجتدهنده اصلی کسی جز ذات مقدس پروردگار نیست. ازاینرو، شأن ایشان همان وساطت فيض جزئی است. معصومان(ع) در روایات فراوانی، پیروان خود را به امر زیارت تشویق کردهاند@دراینباره، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات.& و در روایاتی چند بر این مسئله تأکید شده که زیارت امام در حال حیات و ممات آثار فراوانی دارد.@الگو:عربي (عبدالله بن جعفر حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۶۵؛ نیز، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۸؛ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۲، ص۴۶۰؛ همو، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۸۲).& چنین مضمونی خودْ این آموزه را القا میکند که امام(ع) همچون حال حیات، در عالم برزخ نیز میتواند واسطه فیض باشد. افزون بر آن، در زیارتنامههای بسیاری به درخواست از پیامبر و امامان(ع) تشویق شده است؛ چنانکه در حدیثی بیان شده است که وقتی به زیارت امام حسین(ع) میروید، با قلبی محزون و رخساری غمگین رفته، حاجتهای خود را از ایشان بخواهید.@الگو:عربي (جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۳۱؛ نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶۷).& در برخی روایات نیز تأکید شده که خداوند خودْ به مردم دست داده تا حاجتهای خود را از ایشان درخواست کنیم.@در زیارتنامه امام علی(ع) چنین آمده است: الگو:عربي (جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۹۰).&
مصباح
همه ما کم يا بيش معتقديم که وقتي جمعيتي فراوان، با زبان و گويشهاي گوناگون به حرم حضرت معصومه سلاماللهعليها و به طريق اولي، به حرم امام معصوم عليهالسلام مشرف ميشوند و حوائج خويش را مطرح ميکنند، حضرت معصومه عليهاسلام و به طريق اولي امام عليهالسلام، سخن همه را ميشنود و جواب همه را هم ميدهد (أَشْهَدُ أَنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي، وَ تَقْدِرُ عَلَى رَدِّ جَوَابِي). امام عليهالسلام سخن هر يک از زوار را چنان ميشنود که سخن ديگر زائران را ميشنود. اگر کسي بگويد: مگر امام چند گوش دارد که اين همه حرف را ميشنود، ميگوييم: اين درک، مربوط به مرحله نفس متعلق به بدن نيست. روح انسانهاي وارسته و مقرب درگاه الهي مراتبي دارد که بر اين عالم مادي احاطه دارد و خود آن، جزء اين حوادث مادي يا متأثر از اين عالم مادي و تحت شرايط و قوانين ماده و ماديات نيست. آنها قوانين خاص خودشان را دارند و ما حقيقت آن مراتب را نميدانيم.
اما اين را ميدانيم که امام معصوم عليهالسلام همه سخنان همه زائران را ميشنود و جواب آنها را ميدهد و بهترين راه برآورده کردن حاجات آنها را هم ميداند، بهگونهاي که با مصالح ديگر اصطکاک نداشته باشد. البته همه اينها در واقع کار خداست که به دست امام و به اذن الله جاري ميشود. اما به هر حال امام واسطه است و اقتضاي وساطت اين است که واسطه همه حوائج را بشنود و درک کند. با توجه به اين حقيقت روشن ميشود که اين امر به امامي اختصاص ندارد که از دنيا رفته و ما به زيارت حرم او ميرويم، بلکه امام زنده و حيّ هم واجد اين مرتبه از کمال است.
متاسفانه اشتغالات مادي و روزهمره کمتر به افراد اجازه ميدهد که در باره چنين موضوعاتي فکر کنند. اما اگر در دعاها، مناجاتها و زيارتها، مانند زيارت جامعه و زيارت آلياسين، دقت کنيم اشاراتي به اين مسائل وجود دارد. در زيارت آل ياسين ميخوانيم: سَلَامٌ عَلَى آلِ يَاسِينَ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ إِمَامُهُ مَنْ يَهْدِيهِ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِيمَ قَدْ آتَاكُمُ اللَّهُ خِلَافَتَهُ يَا آلَ يَاسِينُ وَ عَلَّمَ مَجَارِيَ أَمْرِهِ فِيمَا قَضَاهُ وَ دَبَّرَهُ وَ رَتَّبَهُ وَ أَرَادَهُ فِي مَلَكُوتِه ... اين زيارت اشاره دارد به اين که حوادث اين عالم از مراتبي بالا تنزل پيدا ميکنند و اين حوادث مجاري خاصي دارد و خداوند علم اين مجاري را که در ملکوت تدبير شده و برنامهريزي شده است به امام عليهالسلام عطا کرده است. پس ما نبايد گمان کنيم عالم هستي منحصر در همين عالم ماده است. عوالمي هست که فوق قوانين عالم ماده است و قوانين خاص خود را دارند که ما حقيقت آنها را درک نميکنيم. آنچه مربوط به آن عوالم است خداوند علمش را به برخي از بندگانش در اين عالم هم ميدهد. زيرا آنها سعه وجودي دارند و با آن عوالم هم در ارتباط هستند.
http://mesbahyazdi.ir/node/5631
- ↑ آلعمران (۳)، ۴۹.
- ↑ «کسی که دانشی از کتاب داشت، گفت: "پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!" و هنگامی که [سليمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: "این از فضل پروردگار من است.."» (نمل، ۴۰).
- ↑ البته دراینباره دیدگاههای دیگری نیز بیان شده است (ر.ک: حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۴۷۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۹۶؛ عبدالرحمان بن محمد ابن ابی حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج۹، ص۲۸۸۵؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج۸، ص۳۴۹؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۵۶؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۹، ص۵۶۲؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۴، ص۱۶۱؛ اسماعيل بن عمرو بن کثیر، تفسير القرآن العظیم، ج۶، ص۱۷۳؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم و السبع المثانی، ج۱۰، ص۱۹۸).
- ↑ وصی بودن آصف بن برخیا برای حضرت سلیمان(ع) از برخی روایات استفاده میشود (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۴۰۳؛ همو، من لايحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۶؛ همو، کمالالدین و تمام النعمة، ج۱، ص۱۵۷).
- ↑ برای نمونه، ر.ک: احمد بن حسين بيهقی، دلائل النبوة؛ اسماعيل بن محمد تمیمی اصبهانی، دلائل النبوة.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الامامة؛ همو، نوادر المعجزات فی مناقب الائمة الهداة(ع)؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح.
- ↑ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۶۹؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۱۱ و ۷۱۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۰. گفتنی است اگرچه این روایت به خودی خود بهدلیل وجود شريس الوابشی (مجهول الحال) معتبر نیست، به همین مضمون روایات متعدد و مستفیضی وجود دارد که از طریق تراکم ظنون، موجب اطمینان نسبت به صدور این محتوا از ائمه(ع) میشود (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۹ و ۲۳۰؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۸-۲۱۷.
- ↑ نمل (۲۷)، ۴۰.
- ↑ رعد (۱۳)، ۴۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۹ و نیز ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۱۲-۲۱۶.
- ↑ برای آگاهی از دعاهایی که در آنها مسئله توسل بهحق امامان(ع) مطرح شده است، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۲۱۶، ۲۳۸؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۴۶۷؛ محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ج۱، ص۳۰۲. همچنین برای آشنایی با مبانی بحث توسل و ادله عقلی و نقلی دال بر آن، ر.ک: سید محسن خرازی، کلمة حول التوسل.
- ↑ دراینباره، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ابواب التاريخ؛ محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد.
- ↑ برای اثبات این مدعا که انسان و بهطور کلی موجودات امکانی، در وجود و افعال خود استقلالی ندارند، افزون بر بیان فلسفی که در متن آمد، میتوان به این آیات نیز استناد کرد: ﴿﴿لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ﴾﴾ (کهف، ۳۹)؛ ﴿﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾﴾ (فاطر، ۱۵).
- ↑ گفتنی است مدعای نگارنده مبنی بر معطل نماندن پیامبر برای دریافت فرمان خدا، مربوط به احکام شریعت نیست. در باب عملکرد پیامبر در دین و مسئله اجتهاد یا عدم اجتهاد او در شریعت، ر.ک: علی اصغر رضوانی، پیامبرشناسی و پاسخ به شبهات، ص۲۳۱-۲۶۷.
- ↑ برای نمونه سعد بن عبدالله اشعری (۳۰۱ق) مینویسد: واما الذين قالوا بالتفويض فانّهم زعموا انّ الواحد الازلى أقام شخصاً واحداً كاملاً لا زيادة فيه ولا نقصان، ففوض إليه التدبير والخلق، فهو محمّد وعلى وفاطمة والحسن والحسين وسائر الائمّة، ومعناهم واحد (سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص۶۰ و ۶۱). ابوالحسن اشعری نیز مینویسد: [المفوضة] يزعمون أن الله عزوجل وكّل الامور وفوّضها الى محمد(ص) وانه اقدره على خلق الدنيا فخلقها و دبّرها وان الله سبحانه لم يخلق من ذلك شيئاً، ويقول ذلك كثير منهم فی علىّ (علی بن اسماعيل اشعری، مقالات الاسلاميين، ص۱۶).
- ↑ ر.ک: نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص۲۲۷-۲۲۹.
- ↑ صاحب تبصرة العوام (قرن ششم) مینویسد: «مفوّضه، این قوم دعوی کردند که خدای تعالی امور عالم را تفویض با محمد و امامان کرد. ایشان آمر و ناهی و حاکماند در جمله امور شریعت. و قومی دیگر ازیشان گفتند که تفویض خلق و احیا و اماتت بدیشان کرد و رسول و امامان مستحق عبادتاند و ایشان را نامها نهند به اسمای خدای تعالی، و معتزله و جمله نواصب این حکایت بر علمای امامیان بندند». نویسنده این کتاب در ادامه، این اتهام را مدعای بدون دلیل میداند (سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام، ص۱۷۶ و ۱۷۷).
- ↑ در پیدا کردن برخی روایات، از این پایاننامه کمک گرفته شده است: حمیدرضا مقیمی، تفويض ولایت تکوینی به ائمه(ع) تا پایان غیبت صغری.
- ↑ خطبة البيان که منسوب به امام علی(ع) است، همواره مورد بحث بوده است. این خطبه در ضمن خطبههایی که سید رضی در نهج البلاغه آورده است، نیامده و دقیقاً روشن نیست که برای نخستین بار این خطبه در کدام کتاب آمده است. نکته دیگر آنکه گاه گفته میشود که این خطبه همان خطبة الافتخار یا خطبة التطنجية است و گاه این دو خطبه را بخشهایی از خطبة البيان میدانند (آقا بزرگ طهرانی، الذريعة، ج۷، ص۱۹۷ و ۲۰۰). سید حیدر آملی (حدود ۷۹۰ق) از این خطبه یاد کرده و فقراتی از آن را آورده است (سیدحیدر آملی، جامع الاسرار، ص۳۸۳). رجب برسی (۸۱۳ق) بخشهایی از این خطبه را با عنوان خطبة الافتخار آورده است (رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۲۶۰-۲۶۵). از علمای اهل سنت، قندوزی این خطبه را نقل کرده است (سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۰۷ و ۲۰۸). اسماعیلیه هم شرح آن را به حسن صباح نسبت میدهند. نسخههای خطی این خطبه فراوان است و تاکنون حدود پنجاه نسخه از این خطبه در کتابخانههای ایران، شناسایی شده است. ترجمههای فراوانی برای این خطبه نگاشته، و شروح فراوانی بر این خطبه زده شده که از جمله آنها شرح مرحوم محمد تقی مجلسی است. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: مسعود بیدآبادی، «نگاهی به خطبة الافتخار و خطبة نطنجيه» در: علوم حدیث، ش۲۵، ص۶۹-۸۱.
- ↑ علی یزدی حائری، الزام الناصب، ج۲، ص۱۷۸.
- ↑ همان، ص۱۳۰.
- ↑ أنا المفوَّض إلىّ أمر الخلائق (همان، ص۲۶۸).
- ↑ أنا حجّة الله على خلقه من أهل سماواته وأرضه، وما فی السماء من ملک يخطو قدما عن قدم إلّا بإذنی (رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۳۴۴ و ۳۴۵).
- ↑ محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۹۹ و ۲۰۰؛ همو، نوادر المعجزات، ص۲۵۵.
- ↑ همو، دلائل الامامة، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰-۶۱۳؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۴.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰.
- ↑ الگو:عربي. (همان، ص۴۰۷؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسير العیاشی، ج۲، ص۲۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۲؛ همو، الاستبصار، ج۳، ص۱۰۸).
- ↑ الگو:عربي (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۴).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹.
- ↑ الگو:عربي (همان).
- ↑ همان، ص۴۰۹ و ۴۱۰.
- ↑ همان، ص۱۹۳. این روایت با سندی دیگر در سایر متون روایی نیز نقل شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۱۰۴ و ۱۰۵).
- ↑ الگو:عربي (همان، ص۱۰۴).
- ↑ الگو:عربي (همان، ص۱۰۶).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
- ↑ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۲، ص۴۶۷.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۳۰۶؛ علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۱۸۹-۱۸۷.
- ↑ علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۱۸۹.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۱۳.
- ↑ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۰۲؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۱.
- ↑ همو، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۸؛ علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامة و التبصرة من الحيرة، ص۳۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۱؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲. این مضمون در روایتی که از چند طریق از امام رضا(ع) نقل شده نیز تکرار شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۷۲).
- ↑ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ نیز ر.ک: علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامة و التبصرة من الحيرة، ص۳۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۷۲؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۶. البته ممکن است گفته شود که مقصود از ارکان، ارکان اعتقادی و فرهنگی است، نه تکوینی. اما بهنظر میرسد چون در روایت آمده است: الگو:عربي، ظهور در امر تکوینی دارد؛ چراکه بحث لرزاندن زمین مطرح شده است و دلیلی نیز برای دست برداشتن از این ظهور نداریم.
- ↑ فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۲۵۸.
- ↑ الگو:عربي محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۶ و ۲۰۷؛ همو، الامالی، ص۴۰۱).
- ↑ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴. این مضمون در روایتی دیگر نیز تکرار شده است. (همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹ و ۲۶۰).
- ↑ الگو:عربي (فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۳۶۷ و نیز ر.ک: حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص۱۱۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۶۲۶).
- ↑ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲ و ۶۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶.
- ↑ الگو:عربي. این روایت، صحیح است (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۴).
- ↑ این روایت صحیح است. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۶.
- ↑ همو، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰-۶۱۳؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۴.
- ↑ همو، الامالی، ص۱۸۶؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ با توجه به همین نکته است که میتوان گفت یکی از ضرورتهای وجود امام در جامعه آن است که نبودِ او موجب فروپاشی نظام آفرینش خواهد شد. ازهمینروست که امام اگرچه از دیدگان غایب باشد، وجودش ضروری است. این نکته پاسخگوی برخی شبهاتی است که در مسئله غیبت امام عصر(ع) از دیرباز از جانب برخی اهل سنت - مبنی بر بیفایده بودن وجود امام غایب - مطرح شده است. برای نمونه، ر.ک: احمد بن عبدالحليم بن تيمية حرانی، منهاج السنة النبوية، ج۳، ص۳۷۸؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۰.
- ↑ الگو:عربي (محمد بن حسن طوسی، الغيبة، ص۲۹۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۱).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۹۱. این روایت در برخی منابع از رسول خدا(ص) نقل شده است (ر.ک: علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۳۹).
- ↑ الگو:عربي (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۸۴). گفتنی است تمام افراد در سلسله سند این حدیث، موثقاند؛ جز علی بن عبدالله وراق که از مشایخ صدوق است؛ اما درباره او توثیقی وارد نشده است.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ همان.