مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مقام معصوم
مدخل اصلیمقام معصوم
تعداد پاسخ۷ پاسخ

مقام واسطه فیض الهی به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط با بحث‌های مقام معصوم، وساطت در فیض الهی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

سید علی حسینی میلانی

آیت‌الله سید علی حسینی میلانی در کتاب «با پیشوایان هدایتگر» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ مَساکِنِ بَرَکَةِ اللهِ»؛ ائمه(ع) مساکن برکت خدا هستند. واژه مساکن جمع مسکن است. مسکن محلّ سکون و استقرار است که انسان و یا هر چیز دیگر در آنجا نه به طور موقّت، بلکه به طور دائم سکونت دارد؛ از این رو استعمال مسکن برای خانه مجازی است؛ چراکه خانه منزل و محل نزول است که انسان چند صباحی در آن زندگی می‌کند. مسکن از نظر لغوی جایگاه استقرار دائمی است که انسان از آن انتقال پیدا نمی‌کند و این فرق، بین منزل، مسکن و مأوی وجود دارد. در این عبارت می‌فرماید: ائمه(ع) مسکن برکت الهی هستند که باید از همین جا و به برکت این مکان که مرکز آن است، به مکان‌های دیگر برسد و دیگران استفاده کنند.

معنای برکت: راغب اصفهانی در معنای برکت می‌نویسد: "ثبوت الخیر الالهیّ فی الشیء"؛[۱] برکت یعنی ثابت شدن خیر الهی در چیزی. بنابراین، ائمه(ع) محلّ ثبوت خیر الهی هستند. اطلاق و گستره واژه خیر، اصل وجود و تمام آثار و توابع آن را از ناحیه خداوند متعال در بر می‌گیرد ائمّه(ع) محل سکون و وجود و استقرار آن هستند. واژه برکت در قرآن مجید نیز آمده است. در آیه‌ای می‌خوانیم: ﴿وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكًا؛[۲] وصف آب به مبارک درست است. از طرفی، در آیه دیگر نزول این آب و استقرار آن را در زمین مطرح می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ؛[۳] پس این آب مبارک در زمین سکون پیدا کرد و همین منشأ خیرات برای بشر شد، آنجا که می‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ؛[۴] فراتر از این که در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ؛[۵] در آیه دیگر آب را با معین توصیف می‌کند و می‌فرماید: ﴿فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ؛>[][۶]. ﴿مَاءٍ مَّعِينٍ به امام(ع) تفسیر شده است؛ پس امام(ع) منبع حیات و زندگی است. بنابراین ائمه(ع) مساکن و منابع خیر الهی به جمیع اصناف خیر و انواع و اشکال آن هستند و همه خیر از همین جا به جاهای دیگر منتقل می‌شود. راغب اصفهانی در ادامه درباره واژه «خیر» می‌نویسد: خیر به هر چیزی که قابل شمارش و حصر نیست و زیادتی و برکتی غیر محسوس دارد گفته می‌شود.[۷]

آری، این واقعیّت است که قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا؛[۸] ما خیر را درک نمی‌کنیم؛ زیرا غیر محسوس است و کیفیّت صدور خیرات از ائمه(ع) برای ما محسوس نیست، مگر آن قدر واضح باشد که حس شود، یا معرفت کسی قدری بالا رود. وگرنه خیری که از ائمه(ع) و به واسطه آن بزرگواران صادر می‌شود، شمردنی نیست. پس چگونه چیزی را که شمردنی و حصر شدنی نیست احساس بکنیم؟ البته ما در توضیح عبارت‌های «اولیاء النعم» و «اصول الکرم» مطالبی را در این زمینه بیان کردیم که برای آگاهی بیشتر مفید است»[۹].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت الله خاتمی؛
آیت الله سید احمد خاتمی در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ مَسَاكِنِ‏ بَرَكَةِ اللَّهِ‏‏‏‏‏‏‏»"سلام بر شما که مساکن برکت خداوند هستید". واژه «مَسَاكِنِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏» جمع "مسکَن" (به فتح کاف یا به کسر آن) است و به معنای "محلّ نزول، سکون و استقرار" است[۱۰]. واژه "برکت" در اصل از مادّه "بَرَک" به معنای "سینه شتر" است و از آنجا که شتران هنگام ثابت شدن در جایی، سینه خود را به زمین می‌چسبانند، این مادّه در مورد آن به‌کار می‌رود "برک البعیر"، تدریجاً این مادّه در معنای ثبوت، دوام و استقرار چیزی به‌کار رفته است. به "آبگیر" از آن جهت "برکه" می‌گویند که آب در آن ثابت است. "مبارک" را از این نظر "مبارک" می‌گویند که "خیر آن باقی و برقرار" است[۱۱]. این واژه در قرآن در دو معنا به کار رفته است:

١. ﴿ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[۱۲] و همانند آن[۱۳].

۲. زیادتی و نموّ، مانند: ﴿ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ[۱۴] و نیز آیاتی دیگر[۱۵].

این فراز از "زیارت جامعه کبیره" می‌گوید: مردم به برکت وجود امامان معصوم(ع) است که متنّعم‌اند آن‌چنان که این مضمون در ادامه همین زیارت و در روایات فراوانی از معصومین(ع) رسیده است. حضرت امام سجاد(ع) فرمود: "به برکت ماست که باران نازل شده و رحمت الهی گسترده می‌شود و زمین برکاتش را خارج می‌سازد و اگر زمین، ما را نداشت اهلش را فرو می‌برد"[۱۶]. و از این‌گونه روایات، فراوان است[۱۷]. گفتنی است که نباید "برکت" را محدود به برکات مادّی نمود؛ چراکه برکات معنوی خداوند هم فراوان است؛ آن برکات هم از رهگذر این انوار تابناک خداوند به انسان‌ها می‌رسد. برترین این برکات، "برکت هدایت" است که از کانون پر فیض امامان معصوم(ع) است. اگر آنان و تلاش گسترده‌شان در مسیر هدایت انسان‌ها نبود، امروز معلوم نبود همین تعداد رهروانی که حق دارد، وجود داشته باشند. آنان محلّ نزول، سکون و استقرار همه برکات الهی‌اند؛ چه برکات مادّی و چه برکات معنوی. به دیگر عبارت، رزق مادّی و معنوی مردم به برکت وجود مقدّس اهل بیت(ع) است؛ یعنی[۱۸]. پیامبر(ص) و آل او غایت خلقت‌اند؛ به برکت خلقت آنان، دیگران هم مخلوق و متنعّم شده و می‌شوند»[۱۹].
۲. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«از منظر عرفان و حکمت متعالیه می‌‌توان فلسفه دیگری برای امامت ترسیم کرد که از تأمل در روایات به دست می‌‌آید که اشاره می‌‌شود: در فلسفه ثاب شده است که هر وجود مادی وجود مُثُلی و برزخی و نیز وجود عقلی داشته است و در واقع وجود مادی هر شیء قبلاً سابقه‌ای در عالم مُثُل و پیش از آن در عالم تجرد (البتّه به قید بساطت) داشته که با آماده شدن شرایط مادی لازم از عالم بالا نازل شده است. فلسفه وجود نخستین را "عقل اول" می‌‌نامد که مستقیماً آفریده آفریدگار متعال است و آفریده‌های بعد از این طریق پا به عرصه وجود می‌‌گذارند. این بحث در فلسفه در مبحث "قاعده الواحد" قابل مطالعه است. در روایات تأکید شده است که مخلوق نخستین الهی وجود نورانی حضرت محمّد(ص)‌ به همراه وجود نورانی اهل‌البیت (چهارده معصوم) می‌‌باشد که انوار نورانی امامان شیعه و حضرت زهرا(س) با وجود نورانی پیامبر اعظم(ص)‌ متحقق و متحد بودند و فیض الهی در ادامه و استمرار خود از طریق وجود نورانی آن بزرگواران به دیگران منتقل می‌‌شد. از این‌رو پیامبر اسلام(ص)‌ خود را پیامبر نخستین توصیف نمود که در آن وقت هنوز بر کالبد مادی حضرت آدم روح قدسی دمیده نشده بود: «کنتُ نبیّاً و آدم بین الروح و الجسد»؛ «کنتُ أنا و علیّ بین یدی الله عزوجل قبل أن یخلق آدم...».

پیامبر اسلام(ص)‌ خطاب به حضرت علی(ع)‌ فرمود: «أنت منی و انا منک. انت کروحی من جسدی انت منی کالضوء من الضوء». پیامبر(ص)‌ فرمود: «بُعث علیّ مع کل نبی سرّاً و معی جهراً». در یک روایت صحیح اهل سنت پیامبر(ص)‌ فرمود: «کنتُ أنا و علیّ بن ابی‌طالب نوراً بین یدی الله تعالی قبل ان یخلق آدم باربعة آلاف عام. فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور قسمی‌ن: فجزء انا و جزء علیّ». پیامبر(ص)‌ در روایتی در پاسخ جابر بن‌ عبدالله انصاری از تولد حضرت علی(ع)‌ فرمود: «ان الله تبارک و تعالی خلق علیّاً من نوری و خلقنی من نوره و کلانا من نور واحد». مشابه همین روایات از پیامبر اسلام(ص)‌ در منابع فریقین متعدد نقل و گزارش شده است. آن حضرت در روایت دیگر، خود و اهل‌بیتش را افضل از ملائکه توصیف نموده و دلیل آن را سبقت در وجود و در پرتو آن سبقت در شناخت قمان ربوبی ذکر می‌‌فرماید: «ما خلق‌الله عزوجل خلقاً افضل منی و لا اکرم علیه منی... لولا نحن ما خلق آدم و لاحوا و لا الجنة و لا سماء و لا ارض فکیف لانکون أفضل من الملائکه و قد سبقنا هم الی معرفة ربنا و تسبیحه و تهلیله و تقدسیه؟! لان اوّل ما خلق الله عزوجل ارواحنا فانطقنا بتوحیده و تحمی‌ده». امام علی(ع)‌ نیز به مقام جانشینی پیامبر خاتم و ولایت و امامت خود- که مافوق مقام نبوت است و تبیین آن در فصل‌های بعد خواهد‌ آمد- اشاره نمود و آن را پیش از حضرت آدم وصف می‌-کند، "کنتُ وصیاً و آدم بین الماء و الطین". امام صادق(ع)‌ در روایتی وجود حضرت محمد(ص)‌ و علی(ع)‌ را دو نور متحد نخستین توصیف می‌‌کند که پیش از آن دو وجودی [البته جز وجود خدا] نبود، آن دو در اصلاب طاهره نیز متحد بودند تا در صلب عبدالله (پدر پیامبر(ص)‌) و ابوطالب (پدر حضرت علی(ع)‌) متفرق شدند: آن حضرت وجود خودشان را اولین و آخرین خلقت الهی توصیف می‌‌کند: «بنا فتح‌الله و بنا ختم الله و نحن الأولون و نحن الاخرون... نحن علة الوجود». در روایات نبوی در منابع فر یقین نیز آمده است که حضرت‌ آدم بعد از آفرینش خود چشمش در عرش الهی به پنج نور مشابه خود می‌‌افتد و از خداوند درباره آنها سؤال می‌‌کند، خداوند در جواب فرمود: «لولاهم ما خلقتک... یا آدم هؤلاء صفوتی من خلقی، هم أنجبیهم و هم أهلکهم فاذا کان لک الیّ حاجة فبهولاء توسّل». در روایات فریقین تأکید شده است که اهل بیت(ع) نه‌تنها واسطه فیض الهی بلکه واسطه بقا و حفظ اصل هستی عالم امکان می‌‌باشد، به دیگر سخن جهان هستی از وجود امام معصوم به دلیل مزبور (امام واسطه فیض حدوثاً و بقائاً) هیچ‌وقت تهی نخواهد ماند. مطلب مزبور مورد تأکید و تأیید عرفان و عرفاس که از آن به قطب عالم و مقام ولایت تعبیر می‌‌کنند. این نکته در روایت فریقین نیز تأکید شده است.

حضرت علی(ع)‌ فرمود: بار خدایا! آری زمین خالی و تهی نمی‌‌ماند از کسی که با حجت و دلیل دین خدا را برپا دارد، یا آشکار و مشهور است یا ترسان و پنهان تا حجت‌ها و دلیل‌های روشن خدا از بین نرود.[۲۰] ابن‌فضیل از امام رضا(ع)‌ پرسید آیا زمین بدون امام باقی خواهد ماند؟ حضرت فرمود: نه. وی دوباره از حضرت پرسید که از امام صادق(ع)‌ چنین روایت شده است که اگر زمین بدون امام باشد خداوند بر اهل زمین و یا بندگان خشم می‌‌گیرد، حضرت فرمود: لا، لا تبقی اذاً لساخت. نه، [زمین از حجت] خالی باقی نمی‌‌ماند، در این صورت زمین نابود می‌‌شود. امام سجاد(ع)‌ در روایتی بلند تصریح می‌‌کند خداوند با ما آسمان را از فروریختن بر زمین نگه می‌‌دارد و با ما باران، رحمت و خروج ثمرات زمین تحقق می‌‌یابد: ما امان و حافظ اهل زمینیم، چنان‌که ستارگان حافظ آسمان‌اند. خداوند با ما آسمان را از فرود آمدن بر زمین و زمین را از فشار و اضطراب آوردن بر اهلش نگه ‌می‌‌دارد. به واسطه‌ ما باران نازل و رحمت منتشر و برکات و ثمرات زمین خارج می‌‌شود. اگر آنچه در زمین بود از ما نبود زمین اهل خود را فرو می‌‌برد[۲۱].

فقرات مختلف زیارت جامعه نیز در این مضمون وارد شده است. امام صادق(ع)‌: «ان الأرض لاتخلو الا و فیها امام». این مسئله مورد تأیید فلاسفه اسلامی نیز قرار گرفته است. حاصل آنکه:

  1. وجود امامان در عالم امر جدید و حادث نبوده، بلکه وجود شریف نورانی آنان پیش از خلقت عالم ماده و پیش از هر وجودی متحد با وجود نورانی پیامبر اعظم(ص)‌ به صورت وجودهای شریف و بلندمرتبه حاصل در مقام قرب الهی تحقق داشته است و تنها ظهورات آنان در عالم مادی در کالبد انسانی ظهور پیدا کرده‌اند و به تعبیری وجود آنها لازمه و ذاتی اصل خلقت عالم ممکن بوده و گفته‌اند که: "الذاتی لا یعلل" ذاتی یک شیء علت نیست.
  2. به دلیل شرافت و منزلت وجودی امامان، اصل وجود عالم امکان به وجود آنان متقوم است و وجود آن عامل حدوث و بقای دیگر وجودها می‌‌باشد و با نبود آنان عالم به نیستی مبدل می‌‌گردد. پس وجود آنان برای حفظ وجود اصل هستی امر لازم و ضروری می‌‌باشد می‌‌گیرد»[۲۲].
۳. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛
حجت الاسلام و المسلمین سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌ در کتاب «جامعه در حرم» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ مساکِنِ بَرَکَةِ الله» مساکن جمع مسکن است و از مادّۀ سکن گرفته شده است. راغب اصفهانی گوید: سکون ثبوت شیء است بعد از تحرّک، و در مکان‌گیری و وطن‌پذیری به کار می‌رود، و اسم مکانش مسکن و جمع آن مساکن است.[۲۳] اصل برک سینۀ شتر است و هم‌چنین زانو زدن شتر برای آشامیدن آب، و کنایه از معنای لزوم و ثبوت است. و جایگاه حبس و جمع شدن آب را برکه گویند. و برکت، ثبوت خیر الهی در چیزی است. و برکت را برکت گویند به خاطر ثبوت خیر در آن، مانند ثبوت اب در برکه، و چون خیر پروردگار از جایی صادر می‌شود که محسوس نیست و قابل حصر و احصا نمی‌باشد؛ لذا در هر جایی که زیادی غیر محسوس مشاهده شود به آن، مبارک گفته، و گویند در آن چیز برکت است. و به این معنی اشاره دارد حدیثی که می‌گوید: «لا ینقض مال من صدقه»، کسری و کاستی در مال از جهت صدقه دادن پدید نمی‌آید، نه این که مقصود نقصان حسّی باشد که بعضی نفهمیده و گفته‌اند: بینی و بینک المیزان، میان من و تو ترازو حاکم است، ببین وقتی صدقه دادی کم می‌شود یا نه؟ با توجّه به آنچه در معنای این دو کلمه آوردیم، وقتی گفته می‌شود: "وَ مساکن برکه الله"، ممکن است این سؤال پیش آید که چرا مساکن جمع و برکت مفرد آمده است؟ شاید جمع آمدن مساکن به اعتبار تعدّد افراد باشد و مفرد آمدن برکت به اعتبار معنای جنس، و اطلاق جمله اقتضا دارد که جنس برکت ثابت و مستقرّ و پابرجا در آن بوده، در تمام زمان‌ها و مکان‌ها، در گذشته و حال و آینده، و برکت نفوس شریفۀ حضراتشان را به عنوان وطن برگزیده، و به هر کسی برکتی رسیده از آنان رسیده است، و بر مشام جان هر کس بویی از برکت نشسته از بوستان آنان بوده، و از آبشخوار برکت آنان سیراب گردیده.

آری، و آن چنان برکت بخشی حضراتشان گسترش دارد که هر فرشته و ملکی، هر پیامبر و رسولی، هر انسان و بشری، هر پری و جنّی، هر طیر و پرنده‌ای، هر وحش و درنده‌ای، هر چرنده و خزنده‌ای، هر گیاه و درختی، هر زمین و آسمانی، هر ثابت و سیّاره‌ای و هر چه گفتیم و نگفتیم، هر چیزی که در آن، خیر و برکتی یافت می‌شود، آن خیر و برکت ارتباط با آنان داشته و در سایۀ سرعت در پذیرش ولایت، و سبقت در انقیاد و تسلیم نسبت به حضراتشان صاحب خیر و برکت شده‌اند، آن گونه که از احادیث بسیاری استفاده می‌شود. از جمله امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به درستی که خداوند تبارک و تعالی ولایت ما خاندان را بر اهل آسمان‌ها و زمین از جنّ و انس و ثمره‌ها و غیر آنها عرضه داشت، پس هر کدام آنها قبول ولایت ما نمود پاک و پاکیزه و شیرین شد، و هر کدام پذیرا نگردید خبیث و پست و بدبو گردید.[۲۴] مضاف بر آن، هر چیزی انتساب به این خاندان دارد صاحب خیر و برکت است، حیاتشان، سیرۀ زندگی‌شان، گفتار و اقوالشان، قبول مطهّره و مشاهد مشرّفه‌شان، شیعیان و دوستانشان ذراری و فرزندانشان، مجالس و محافل سوگ و سرورشان، به طوری که خیر و برکت بسیار هر کدام از آنها کاملاً محسوس و مشاهدۀ است، و تفاوتش با امثال و اقران خود بیش از تفاوت ثری است با ثریّا، و درّ و گوهر با ریگ و حصا. که اگر نباشد گواه و شاهدی بر آن، مگر سیّدۀ مبارکه، دختر گرامی سیّد مبارک، و همسر والا مقام امام مبارک، و مادر محترمۀ فرزندان مبارک، حضرت زهرا(س) کافی است، بلکه فوق الکفایه است، که چگونه یک زن با این عمر کوتاه و با آن همه مشکلات، منشأ این همه آثار خیر و برکت گردیده است که حتّی مکان مجهول قبر شریف و زمان نامعلوم شهادتش هم منشأ خیر و برکت می‌باشد»[۲۵].
۴. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت» در این‌باره گفته‌ است:

«اساساً اینکه کسی بتواند به اذن خداوند در نظام هستی تصرفی کند، نخستین مسئله‌ای است که باید بررسی شود. قرآن کریم که خود معجزه جاویدان آخرین فرستاده الهی است، در‌این‌باره به‌طور فراوان معجزات پیامبران را یادآور ساخته است؛ چنان‌که معجزات حضرت عیسی(ع)، مانند شفا دادن نابینا و مبتلا به پیسی و نیز زنده کردن مردگان و... به تصویر کشیده شده است.[۲۶] این آیات و آیات فراوان دیگری که در قرآن کریم وجود دارد، بر آموزه تفویض محدود تأکید کرده است. افزون بر آن، براساس آیات قرآن کریم، این شأن ویژه پیامبران نیست، بلکه برخی از بندگان صالح نیز از آن بهره‌مندند؛ چنان‌که در‌این‌باره می‌فرماید: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي....[۲۷] گفتار بیان‌شده در این آیه بنابر نقل مشهور[۲۸] از جانب آصف بن برخيا، وزیر و وصی[۲۹] حضرت سلیمان(ع) است. اینکه وی می‌تواند در زمانی کمتر از یک چشم بر هم زدن، تخت بلقیس را نزد پیامبر خود حاضر کند، نشان‌دهنده بهره‌مندی از ولایت تکوینی است که از فضل خداوند بدو داده شده است. در روایات نیز معجزات فراوانی برای پیامبر اکرم(ص) نقل شده که دانشمندان مسلمان، آنها را با تدوین کتاب‌هایی جمع کرده‌اند.[۳۰] همچنین درباره امامان معصوم(ع) نیز روایاتی فوق حد تواتر وجود دارد که ایشان در عالم تکوین، کراماتی پرشمار را بروز داده‌اند؛ تا آنجا که کتاب‌هایی مستقل در‌این‌باره نگارش یافته است.[۳۱] برای نمونه، ابوبصیر در روایتی صحیح نقل می‌کند که روزی (در‌حالی‌که نابینا بودم) بر امام باقر و امام صادق(ع) وارد شدم. به ایشان عرض کردم که آیا شما می‌توانید مردگان را زنده کنید و اكمه و ابرص را شفا دهید؟ امام(ع) فرمود: "بله، به اذن خدا". آن‌گاه مرا به‌سوی خود فراخوانده، بر چشم و صورت من دست کشید. پس از آن، خورشید و آسمان و خانه و هر آنچه در آن بود، دیدم. امام(ع) فرمود: "آیا دوست داری که مانند مردم بینا باشی؛ اما آنچه در قیامت علیه آنهاست، عليه تو هم باشد، یا آنکه به حالت پیشین برگردی و بهشت از آن تو باشد؟" گفتم: "می‌خواهم به حالت پیشین برگردم". امام نیز بر چشم من دست کشید و به حالت نخستین بازگشت.[۳۲] افزون بر آن، روایاتی نیز به‌طور خاص دراین‌باره وارد شده که امام(ع) بر بهره‌مندی خود از این مقام تأکید کرده است. مانند آنجا که امامان پاک(ع) در سخنانشان از بهره‌مندی خود از اسم اعظم الهی (به‌گونه‌ای که برای آصف‌بن‌برخیا وجود داشت) سخن به میان آورده‌اند؛ چنان‌که امام باقر(ع) در سخنی به جابر تأكيد کردند که توانایی آصف بن برخیا برای حاضر کردن تخت بلقیس، به‌دلیل در اختیار داشتن یک حرف از هفتادوسه حرف اسم اعظم خداوند بود؛ در‌حالی‌که ما امامان، هفتادودو حرف از اسم اعظم را در اختیار داریم.[۳۳] براساس این روایت، برخورداری از علم الهی است که موجب توانمندی بر تصرف تکوینی می‌شود؛ علمی که در روایاتی پرشمار برای امامان(ع) ثابت شمرده شده است. در روایات فراوانی نیز از تعبير علم‌الكتاب برای امامان(ع) استفاده شده که یادآور این آیه نورانی است: ﴿قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ....[۳۴] برای نمونه، بریدبن‌معاویه در نقلی صحیح، از امام باقر(ع) درباره آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۳۵] پرسید و ایشان تأکید کردند که مقصود ما هستیم.[۳۶] بنابراین آنچه موجب توانمندی بر تصرف در هستی می‌شود، بهره‌مندی از علم‌الكتاب است که امامان(ع) از آن برخوردارند. براساس چنین شأنی است که توسل به ایشان صحیح بوده، ادله پرشماری بر آن دلالت دارد.[۳۷] امام(ع) براساس داشتن چنین شأنی است که واسطه می‌شود تا فیضی به برخی بندگان برسد. چنین وساطتی گاه ممکن است بدون علم کسی باشد که این فیض به او می‌رسد و گاه نیز ممکن است او از آن خبردار شود. گاهی نیز ممکن است به امام مراجعه شود و گاهی نیز ممکن است بدون مراجعه، امام آن را در حق کسی روا داند. سیره عملی امامان(ع) آکنده از ابراز و اثبات این شأن است؛ به‌گونه‌ای که انکار آنها ممکن نیست[۳۸].

تفويض مطلق: مقصود از تفویض مطلق، آن است که شخصی بر نظام تکوین ولایت داشته، خداوند متعال مسئولیت امور را بدو واگذار کرده باشد. به‌نظر می‌رسد این مسئله، همان مسئله‌ای است که معرکه آرا بوده، مخالفان و موافقان جدی داشته، و از آن به تفويض یاد شده است. پیش از ورود به این بحث، بیان یک مقدمه ضروری است. اینکه پیامبر یا امام، مسئول کار خلق و رزق و تدبیر عالم باشد، می‌تواند چند گونه تصویر شود:

یکم: پیامبر یا امام، مستقلاً و در عرض خداوند متعال، به خلق، رزق و تدبیر این عالم بپردازد؛ بدین صورت که بی‌اذن خداوند متعال توانایی انجام چنین اموری را داشته باشد؛

دوم: خداوند متعال (که اولاً و بالذات، خالق و رازق و مدبر عالم است) خود مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار کند و ایشان نیز پس از آن، مستقل از خداوند، براساس آنچه مصلحت می‌دانند و با حفظ حدود احکام شریعت، به رتق و فتق امور عالم بپردازند. در اینجا پیامبر یا امام، خودْ مستقل و رها از اراده خداوند، اختیار دارد (البته در حوزه شریعت) به رتق و فتق امور بپردازد؛

سوم: خالق و رازق و مدیر عالم، اولاً و بالذات خداوند متعال است؛ ولی او خودْ مسئولیت این امور را به پیامبر یا امام واگذار می‌کند و ایشان نیز تمام افعال خود را به‌گونه طولی (نه مستقل) انجام می‌دهند؛ بدین معنا که خداوند، مسئولیت را به ایشان واگذار کرده است؛ اما هرگاه بخواهد، می‌تواند دخالت کرده یا این مسئولیت را از ایشان پس بگیرد؛ نظير آنچه در باب افعال اختیاری انسان براساس نظریهبل امر بين الامرين تصویر می‌کنیم؛

چهارم: رازقیت و مدیریت پیامبر و امام به‌نحو وساطت محض است. به دیگر سخن، در اینجا امام(ع) چیزی جز واسطه نیست و به‌معنای واقعی کلمه (نه از باب توحید افعالی) خالق و رازق و مدبر عالم خود خداوند است. به نظر می‌رسد فرض اول، چیزی جز شرک آشکار نیست و اساساً تفویض نیز در اینجا معنا ندارد. همچنین اگر تفویضْ درست تصویر شود، نمی‌تواند فرض چهارم را نیز دربرگیرد؛ زیرا در اینجا نقش وی همچون نقش یک مأمورِ معذور است که هرچه خدا خواهد و گوید، انجام می‌دهد و هرچه خدا نخواهد، نمی‌تواند انجام دهد، و در حقیقت او هیچ اختیاری از خود ندارد. چنین تصویری را نمی‌توان تفویض نامید. فرض دوم و سوم را می‌توان تفویض نامید؛ با این تفاوت که تفویض در قسم دوم به‌گونه تفویض در لا جبر و لا تفویض بل امر بين الامرين بوده، به‌گونه‌ای که خداوند، تمام مسئولیت را به فرد واگذار، و او نیز مستقل عمل کرده است و خداوند همان است که از او به‌عنوان خدای ساعت‌ساز یاد می‌شود. قسم سوم نیز تفویض طولی و از گونه امر بين الامرين به‌شمار می‌رود.

پیش از ورود به قرآن و سنت، لازم است به بررسی سه پرسش بپردازیم:

نخست آنکه آیا واگذاری بخشی از امور عالم به نبی یا امام، فی‌نفسه امری ممکن است یا محال؟ در پاسخ به این پرسش می‌توان گفت: اینکه خداوند، بخشی از امور عالم یا حتی تمام آن را به غیر خود تفویض کند، خودْ به دو صورت تصویر شدنی است: صورت اول، همان صورتی است که در فرض دوم گذشت؛ بدان معنا که مفوض‌اليه، مستقل از خداوند کار خود را انجام دهد. این تصویر، فی‌نفسه محال است؛ چراکه موجب می‌شود موجودی که عین فقر و نیاز به خداوند باشد، مستقل شود[۳۹] و ماهیتش از اساس تغییر کند و چنین تغییری ممکن نیست. اما فرض دوم از تفویض (یعنی همان تفویض طولی) امری محال نیست. چنان‌که تفویضامر شریعت به کسی که معصوم بوده، رضایت او، همان رضایت خدا و اراده او همان اراده خداست، امری است ممکن و استحاله‌ای به‌دنبال ندارد. نمونه دیگر آنجاست که ربوبیت و رهبری نظام هستی اولاً و بالذات، حق خداوند متعال است؛ اما او، پیامبر یا امام را برای این مسئولیت برگزیده و ایشان به اذن خداوند، رهبری جامعه را بر عهده می‌گیرند. در اینجا نیز در حقیقت، امر رهبری به پیامبر یا امام واگذار شده است. از بیان این دو نمونه روشن می‌شود که اگر خداوند، امررزق و تدبیر عالم را به کسی واگذار کند که معصوم بوده، رضایت و اراده‌اش همان رضایت و اراده خداوند باشد، چنین کاری مستلزم امری محال نیست؛ بلکه امری است ممکن و به همین‌سان درباره دیگر امور، همین سخن جاری است.

ممکن است در اینجا اشکالی براساس آنچه در فلسفه گفته شده، مطرح شود؛ بدین بیان که پیامبر یا امام، اگرچه مراتب بالای وجود را دارند، باز هم ممکن‌الوجود و عین نیازمندی به خداوندند، و تصور آنکه بخواهند مستقل از خداوند کاری انجام دهند، با عین فقیر بودن آنها ناسازگار است. در پاسخ به این اشکال باید گفت که مقصود از استقلال در اینجا استقلال در وجود و فعل نیست تا مستلزم نقض عین فقیر بودن شود؛ چراکه در اینجا نیز تمام افعال پیامبر یا امام با نگاه توحید افعالی مستند به خداوند است؛ همچنان‌که سایر افعال او و نیز افعال دیگر بندگان چنین است. بلکه در مقابل فرض چهارم از فروض‌های چهارگانه‌ای است که بیان شد. برای نمونه، در امر مدیریت اجتماعی، پیامبر یا امام موظف است در محدوده شریعت فرمان دهد و جامعه را رهبری کند؛ اما چنان نیست که او برای هر عزل و نصبی یا هر جنگ و صلحی و مانند آنها، از خداوند متعال اجازه گیرد و آن‌گاه به انجام آن اقدام کند، بلکه او در انجام این امور اختیار دارد و خداوند نیز این اختیار را بدو داده است. در اینجا بیان یک مثال می‌تواند تفاوت را روشن سازد. در میان فرشتگان، عزراییل مأمور گرفتن جان انسان‌هاست؛ اما هرگز چنین نیست که او مختار باشد جان چه کسی را در هر زمانی که تشخیص دهد، بگیرد. او در اینجا یک مجری و مأمور صِرف است و بدون خواست و اعلام خدا هرگز نمی‌تواند جان هیچ انسانی را بگیرد. اما پیامبر یا امام در امر مدیریت اجتماعی، همچون عزراییل در امر گرفتن جان انسان‌ها نیستند. به دیگر سخن، پیامبر یا امام برای عزل و نصب‌ها، زمان و مکان جنگ و... اگرچه براساس ضوابط کلی شریعت عمل می‌کند، چنین نیست که در تمام کارهای جزئی مدیریت نیز معطل فرمان خدا باشد؛ بلکه در اینجا او مستقل است و به اراده خود تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.[۴۰] اگرچه به‌دلیل معصوم بودن، آنچه اراده می‌کند، مرضیّ خداوند متعال است. ضمن آنکه در همین‌جا نیز وجود و عمل او براساس توحید افعالی مستند به خداوند است و اوست که قدرت کار و امکان به‌کارگیری این قدرت را به امام عطا می‌کند. با وجود این، اثبات چنین تفویضی نیازمند دلیل معتبر است. همچنین یادکرد دوباره این مسئله ضروری است که با توجه به آنکه تفويض به‌گونه‌ای که خداوند متعال امور را به ولیّ تفویض کرده و خود به‌طور کلی کنار کشیده باشد، چیزی جز شرک نیست و مستلزم محال است؛ از‌این‌رو، محور بحث در این بخش، همان تفويض طولی است. دیدگاه‌ها، آیات و روایات در این باب را می‌توان در دو بخش بررسی کرد:

اثبات تفویض و روايات آن: از فضای روایات به خوبی روشن می‌شود که نظریه تفويض مطلق (به‌طور عرضی یا طولی) در دوران حضور امامان(ع) طرف‌دارانی داشته است. در منابع فِرَق‌نویسی و حدیثی، از این گروه نام برده شده و برخی عقاید ایشان نیز ذکر شده است؛[۴۱] اما اینکه اینان چه کسانی بودند و رهبر آنها چه کسی بوده است، داده‌های تاریخی چندانی وجود ندارد.[۴۲] با وجود این، برخی نویسندگان اهل سنت، از رهگذر همین اندیشه، عالمان شیعی را به تفویض متهم کرده‌اند.[۴۳] قرآن کریم درباره این مسئله سخنی نگفته؛ از‌این‌رو، مستند مخالفان و موافقان نظريه تفویض، روایات است. برخی مواردی که می‌تواند مستند باورمندان به تفويض مطلق باشد،[۴۴] عبارت‌اند از:

يكم: خطبه اميرالمؤمنين(ع) مشهور به "خطبة البيان" که در برخی منابع شیعه و سنی آمده است[۴۵]. عبارات این خطبه در منابع مختلف، یکسان نیست، با وجود این، در تمام منابع، عباراتی وجود دارد که مؤيد نظريه تفویض است. برخی از فقرات این خطبه عبارت‌اند از: «أنا منزل الملائكة منازلها»[۴۶]... «أنا صاحب ثمود و الآيات، أنا مدمّرها، أنا مزلزلها، أنا مرجعها، أنا مهلكها، أنا مدبرها، أنا بانيها، أنا داحيها، أنا مميتها، أنا محييها... أنا صاحب الأزلية الأولية... أنا مدبر العالم الأول حين لا سماؤكم هذه و لا غبراؤكم... ألا فابشروا، فإليّ يرد أمر الخلق»[۴۷]... «أنا باب الأبواب، أنا مسبّب الأسباب... أنا مسدّد الخلائق، أنا محقّق الحقائق، أنا جوهر القدم، أنا مرتب الحکم... أنا محیی البررة....»[۴۸] در برخی دیگر از نسخه‌ها نیز این عبارات آمده است: «انا مقلّب القلوب و الابصار»[۴۹]... «انا الّذى اتولّى حساب الخلائق»[۵۰]... «انا مفجّر العيون، انا مطرد الانهار»[۵۱]... «انا داحى الارضين،انا سمّاك السّماوات»[۵۲]... «انا مُخرج المؤمنين من القبور»[۵۳]... «انا اقمت السّماوات السّبع بنور ربّى و قدرته الكاملة، انا الغفور الرّحيم و انّ عذابى هو العذاب الاليم»[۵۴]... «انا ولىّ اللّه فى الارض و المفوّض اليه امره»[۵۵]... «انا فطرت العالَمَين»[۵۶]... «انا البارئ، انا المصوّر فى الأرحام»[۵۷]... «انا آيات اللّه و امين اللّه، انا أُحيي و اُميت، انا اخلق و ارزق، انا السّميع، انا العليم، انا البصير....»[۵۸] فارغ از این خطبه، صاحب كتاب مشارق انوار اليقين، خطبه‌ای دیگر را نیز از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده که ایشان در آن خطبه بر این مطلب که امر بندگان به او واگذار شده، تأکید کرده است[۵۹].

دوم: مقداد‌بن‌اسود ماجرایی را بازگو می‌کند که براساس آن، امام علی(ع) سوار بر شمشیر شد و به آسمان رفت. نزدیک ظهر بود که از آسمان برگشت؛ درحالی‌که از شمشیرش خون می‌چکید و فرمود که نفوسی در ملأ اعلى با هم درگیر شده بودند. من بالا رفته، آنها را تطهیر کردم. مقداد از ایشان پرسید که ای مولای من، آیا امر ملأ اعلی به دست شماست؟ امام بیان کردند که ایشان حجت خدا بر اهل آسمان و زمین بوده، هیچ فرشته‌ای بی‌اذن او قدم از قدم برنمی‌دارد[۶۰].

سوم: سالم بن قبيصة از امام سجاد(ع) نقل می‌کند که خود را نخستین کسی دانسته که زمین را آفرید و آخرین کسی است که آن را از بین می‌برد. سالم می‌پرسد: نشانه آن چیست؟ فرمود: "نشانه آن این است که من خورشید را از مغرب به مشرق برمی‌گردانم و از مشرق به مغرب". گفته شد: انجام بده. ایشان نیز انجام داد[۶۱].

چهارم: جمهوربن‌حکیم نقل می‌کند که علی بن الحسين(ع) را دیدم که بال و پر درآورد، پرواز کرد و برگشت.... عرض کردم: آیا می‌توانید به آسمان پرواز کنید؟ حضرت تأکید کرد که ما آسمان را آفریدیم؛ چگونه نمی‌توانیم به آن صعود کنیم. ما حاملان عرشیم و... عرش و کرسی برای ماست[۶۲].

پنجم: امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره می‌فرماید: «إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ... وَ أَمْرُهُ إِلَيْكُمْ... بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ... مُفَوِّضٌ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَيْكُمْ»[۶۳].

ششم: روایاتی وجود دارد که براساس آنها امامان(ع) مالک دنیا به‌شمار رفته‌اند. در این راستا مرحوم کلینی در کتاب شریف الكافی هشت روایت با عنوان باب أن الأرض كلها للامام جمع‌آوری کرده است.[۶۴] براساس این روایات، خداوند متعال، زمین را ملک امامان قرار داده است. در‌این‌باره امام باقر(ع) در روایتی صحیح به ابوخالد کابلی با استناد به کتاب امام على(ع) تصریح کرد که تمام زمین از آنِ ایشان است.[۶۵] ممکن است برای برخی شیعیان در آن دوران یا امروزه این پرسش مطرح بوده و باشد که آیا مقصود از این سخنان، همان تعلق خمس یا زکات به امام است یا آنکه به‌راستی تمام زمین از آنِ اوست؟ روایت پیش گفته به‌صراحت مؤید گزینه دوم است. با وجود این، سخنان روشن‌تری نیز دراین‌باره وجود دارد؛ چنان‌که عمر بن یزید در ضمن روایتی صحیح نقل می‌کند که مِسْمَع (یکی از شیعیان امام صادق(ع)) هنگامی که برای تقدیم وجوهات شرعی نزد امام رفت، هشتادهزار درهم به عنوان خمس به امام(ع) تقدیم، و بیان کرد که نمی‌خواست در این مال (که خداوند آن را برای امامان قرار داده) تصرف کند. حضرت صادق(ع) وی را متوجه اشتباهش کرده، تأكيد فرمود که حق ایشان تنها خمس نیست؛ بلکه همه زمین از آنِ آنان است.[۶۶]محمد بن‌ریان (با سندی صحیح) در نامه‌ای به امام عسکری (ع) نوشت: جانم به فدایت، برای ما روایت شده که برای رسول خدا(ص) در این دنیا جز خمس چیزی نیست. امام(ع) جواب فرمود: "همانا دنيا و آنچه در آن است، از آنِ رسول‌الله(ص) است".[۶۷]

از مقایسه این روایت با روایات پیشین به‌روشنی دانسته می‌شود که امام نیز از این باب که جانشین رسول خدا(ص) است، مالک تمام دنیاست؛ چنان‌که امام باقر(ع) در روایتی به این مطلب اشاره کردند.[۶۸] از سوی دیگر، به‌نظر می‌رسد این مسئله برای اصحاب امامان (دست‌کم برخی از آنها) نیز روشن بوده است؛ چنان‌که در گفت‌وگو میان ابن ابی عمیر و ابومالک حضرمی، ابن ابی عمیر، تمام دنیا را ملک امام می‌دانست و ابومالک، خمس و فیء و... را متعلق به امام می‌دانست.[۶۹] در کنار این روایات، روایاتی نیز وجود دارد که در آنها امامان(ع) "خزّان الله" معرفی شده‌اند. این روایات، خود به دو دسته تقسیم می‌شود:

یک: روایاتی که امامان را خازنان علم خدا معرفی می‌کند. امام صادق(ع) در ضمن روایتی صحیح به ابن‌ابی‌یعفور فرمود: "ما حجت‌های خدا میان بندگان او و خازنان او بر علمش هستیم".[۷۰]

دوم: روایاتی که امامان را به‌طور مطلق، خازنان خدا معرفی می‌کند. برای نمونه، امام سجاد(ع) به جابر جعفی فرمود: "به خدا سوگند، ما خازنان خدا در آسمان و خازنان او در زمین هستیم".[۷۱] امام باقر(ع) نیز در روایتی صحیح تأکید کردند که خداوند، علی(ع) را خازن خود بر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، قرار داده و او امین خدا بر آنهاست.[۷۲] در صحيحه على بن جعفر نیز امام کاظم(ع)، از قول امام صادق(ع) تصریح کردند که این مقام برای تمام امامان ثابت است.[۷۳] این روایات نیز همسو با روایاتی است که امامان(ع) را مالک تمام دنیا معرفی می‌کند. براساس این دو دسته روایات، در نگاه نخست می‌توان گفت که خداوند متعال به‌نحو طولی، مالکیت دنیا را به حجت خود واگذار کرده، و از‌این‌رو امام است که به‌گونه طولی، کار خلق و رزق و تدبیر عالم را بر عهده دارد. به دیگر بیان، همان‌گونه که خداوند را مالک حقیقی و بالاصاله هستی و صاحب‌اختیار این دنیا می‌دانیم، امام(ع) نیز که براساس روایات یادشده، مالک این دنیا به‌شمار می‌آید، صاحب‌اختیار دنیا (به‌گونه طولی) می‌دانیم که از جمله لوازم این آموزه آن است که امام، بر عالم تکوین ولایت داشته باشد.

از دیگر شئون مهم امامت در عالم هستی، شأن وساطت فيض است. دراین‌باره، روایاتی پرشمار وجود دارد که فراوانی آنها موجب اطمینان نسبت به صدور مضمون آنها از معصوم(ع) می‌شود. در توضیح این شأن باید گفت که خداوند متعال عادتاً امور و افعال خود را براساس نظام اسباب و مسببات انجام می‌دهد: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلاَّ بِالْأَسْبَابِ»؛ چنان‌که دراین‌باره روایاتی نیز وجود دارد.[۷۴] برای توضیح این رویه می‌توان چنین مثال زد: آن‌گاه که خداوند متعال اراده کند تا فرزندی به‌نام «احمد» لباس وجود بر تن کرده، پا به عرصه هستی نهد، چنین امری زمانی محقق خواهد شد که پدر و مادر او ازدواج کرده، با حفظ دیگر شرایط و اسباب، "احمد" به دنیا خواهد آمد. چنین فرایندی در کارهای مستند به خداوند جاری است. بر پایه روایاتی که خواهد آمد، نشان داده خواهد شد که خداوند متعال، رحمت‌ها و نعمت‌های خود را نیز از مجرای وسایطی به بندگان خود می‌رساند که آن وسایط، همان بندگان برگزیده، یعنی حجت‌های الهی، از جمله امامان(ع) هستند. به دیگر سخن، اصل رسیدن رحمت‌ها و نعمت‌های الهی، افزون بر داشتن شرایط طبیعیِ مربوط به خود، نیازمند واسطه‌ای دیگر است که از آن، به واسطه فیض تعبير، و آنها را بر امام(ع) تطبیق می‌کنیم. برای نمونه، اگرچه نزول باران، از راه تراکم ابرها و دیگر شرایط جوّی محقق می‌شود، برای آنکه این شرایطْ عمل کرده، باران نازل شود، واسطه‌ای دیگر (یعنی وجود امام(ع)) نیز لازم است. با نگاهی کلان به مجموعه نظام هستی می‌توان گفت: این مجموعه که در حقیقت چیزی جز فیض خداوند نیست، قوام و دوام خود را نیز از راه وجود وسایطی به دست می‌آورد که در روایات بر حجت‌ها تطبيق شده است. نکته دیگر در این بحث آن است که قلمرو حجت بودن حجت بر انسان‌ها خلاصه نمی‌شود؛ بلکه حجت کسی است که بر تمام آفریدگان (اعم از انسان و غیرانسان) حجیت دارد؛ چنان‌که پیامبر خدا در روایتی با عبارت «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى بَرِيَّتِهِ»[۷۵] به وصف امام علی(ع) پرداختند. پیامبر(ع) در روایتی دیگر آن‌گاه که در مقام بیان نام امامان پس از خود بودند، از حضرت مهدی(ع) با عنوان «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى بَرِيَّتِهِ» یاد کردند.[۷۶] این حقیقت از سوی امامان پس از ایشان نیز تأکید شده است؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی با همین تعبیر از امامان شیعه یاد کردند.[۷۷] امام هادی(ع) نیز هنگام زیارت قبر پدر بزرگوارش، امام جواد(ع) فرمودند: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ... حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى»؛[۷۸] خدایا بر محمد بن علی... حجتت بر هرکسی که بر بالای زمین‌ها و زیر خاک است، درود فرست». امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره با فراز «حُجَجاً عَلَى بَرِيَّتِهِ»[۷۹] از شمول حجیت امامان(ع)، حتی بر غیرانسان‌ها یاد کردند.

روایات موجود در‌این‌باره را می‌توان در دو دسته کلی ارائه کرد:

دسته اول: در برخی از‌این‌روایات، به‌طور کلی بر این مسئله تأکید شده است که نبودِ امام در عالم، فروپاشی نظام هستی را در پی خواهد داشت؛ چنان‌که ابوحمزه ثمالی در روایتی صحیح هنگامی که از امام صادق(ع) پرسید: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ امام فرمودند: «لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ».[۸۰] ایشان در روایتی دیگر نیز تصریح کردند که اگر لحظه‌ای امام روی زمین نباشد، زمین آنچه در خود دارد، بیرون ریخته و آنچه که روی خود دارد، در خود فرو می‌برد.[۸۱] از برخی روایات به دست می‌آید که روایت پیشین میان اصحاب ائمه(ع) شناخته‌شده بوده است؛ چنان‌که محمد بن فضیل در روایتی صحیح، سخن ّامام صادق(ع) را برای امام رضا(ع) نقل کرده، ایشان نیز سخن یادشده را تأیید کردند.[۸۲] گاهی نیز امامان با مفاهیمی همچون اركان الارض بر این حقیقت تأكید می‌کردند. چنان‌که مفضل‌بن‌عمر در روایتی صحیح از امام صادق(ع) چنین نقل می‌کند که خداوند امامان را اركان زمین قرار داد تا زمین، اهلش را نلرزاند.[۸۳] از هم پاشیده شدن نظام هستی، یادآور فرارسیدن روز قیامت و آغاز ورود به مرحله‌ای دیگر از حیات است. از‌این‌رو براساس این روایت، قوام و دوام این نظام، به وجود امام(ع) در این دنیا وابسته است. ممکن است گفته شود که در این روایات، تنها از مفهوم ارض استفاده شده است و نمی‌توان امام را واسطه فیض تمام هستی به‌شمار آورد. در پاسخ باید گفت: چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، براساس روایات، امام بر تمام کائنات حجت است؛ بنابراین، مفهوم ارض در این‌گونه روایات، کنایه از نظام هستی است. افزون بر آن، چنان‌که در ادامه نیز خواهد آمد، وساطت فيض امام، در زمین و موجودات آن منحصر نیست.

دسته دوم: در برخی دیگر از روایات، مسئله واسطه فیض بودن امامان(ع) از حالت اجمال خارج شده، جزئیات این مسئله نیز بیان می‌شود. این روایات نیز پرشمارند. براساس نقل کتاب تفسیر فرات کوفی (که از قدیمی‌ترین منابع تفسیری شیعه به‌شمار می‌آید) ابوذر غفاری از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرد که فرمودند: "به‌واسطه ماست که دعا مستجاب، و بلا دفع، و باران از آسمان نازل می‌شود.[۸۴] پیامبر خدا(ص) در سخنی دیگر به امام علی(ع) همین مطلب را بیان کردند.[۸۵] امام باقر(ع) سخنی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کردند که ایشان افزون بر موارد یادشده، امامان را واسطه در رزق و نیز آبادانی شهرها و نیز کسانی دانستند که خداوند به‌واسطه آنها به گنهکاران مهلت می‌دهد.[۸۶] پس از رسول گرامی اسلام(ص)، این آموزه در سخنان امام علی(ع)،[۸۷] امام باقر،[۸۸] امام صادق،[۸۹] امام رضا[۹۰] و امام هادی(ع)[۹۱] نیز تکرار شده که البته گاهی با جزئیات بیشتری نیز بیان شده است. برای نمونه، امام سجاد(ع) در بیانی جامع فرمودند: "ما کسانی هستیم که خداوند به‌واسطه ما نمی‌گذارد که آسمان بر زمین بیفتد؛ مگر به اذن خودش، و به‌واسطه ماست که ابرها باریده و رحمت نشر داده شده و برکات زمین خارج می‌شود و اگر ما روی زمین نبودیم، زمین اهل خود را در خود فرو می‌برد"[۹۲].

از آنچه گذشت می‌توان بدین نتیجه رسید که امام(ع) واسطه فیض خداوند است؛ بدین معنا که اولاً، به‌دلیل شرافت و بزرگی امام(ع) است که خداوند از مجرای وجود او نعمت‌ها و رحمت‌های خود را بر بندگان نازل می‌کند؛ ثانياً، قوام و دوام این عالم به وجود امام(ع) وابسته است[۹۳].

تاکنون اثبات کردیم که امام(ع) واسطه فیض است؛ اما چیستی این وساطت نیز باید تبیین شود. به نظر می‌رسد چند تصویر از آموزه فيض ارائه‌شدنی است:

یکم: وجود فیزیکی و عنصری امام(ع) در این عالم موجب نزول بركات و به‌طور کلی قوام آسمان‌ها و زمین است؛ اما بدین صورت که خود وی نقشی دراین‌باره ندارد. برای نمونه می‌توان این فرض را به این مسئله تشبیه کرد که لوله‌های منازل که آب از آنها جاری می‌شود، به‌گونه‌ای هستند که فقط نقش وساطت صِرف را دارند؛ بدین معنا که کسی باید شیر آب را باز کند تا آب به دست ما برسد. به دیگر سخن، لوله‌ها آب‌دهنده نیستند؛ بلکه تنها یک مجرا هستند. مثال دیگر آنکه، فرض بگیریم در خانه‌ای ده نفر وجود دارند که یکی از آنها برای ما بسیار بزرگ و محترم است و ما به دلیل وجود او به دیگران نیز غذا می‌دهیم؛ بی‌آنکه خود او چیزی از ما خواسته باشد؛

دوم: وجود نوری ائمه(ع) که نخستین آفریده‌های هستی هستند به‌گونه‌ای است که پایداری عالم و نزول فيض به عالم به وجود آنها وابسته است؛

سوم: امام(ع) از خداوند متعال درخواستی کرده و در پی آن، نزول فيض جریان می‌یابد. براساس این تصویر، افزون بر وجود امام، درخواست او نیز برای رسیدن فيض به بندگان اثرگذار است؛

چهارم: امام(ع) به اذن خداوند و به‌گونه طولی در حال رتق و فتق امور است. در حقیقت وقتی گفته می‌شود بنا يرزق الله، بیان توحیدگونه آن است که نحن نرزق بإذن الله. روشن است که اسنادهایی از این دست با ادبیات قرآنی و روایی مخالف نیست؛ اما این همان فرضی است که پیش‌تر، از آن به‌نام تفويض مطلق نام بردیم و اثبات کردیم که دلیلی بر آن وجود ندارد.

به‌نظر می‌رسد فرض دوم و چهارم از محل بحث خارج است؛ زیرا فرض دوم با تعابیری همچون بنا ينزل الغيث و... ناسازگار است؛ چراکه تعبير بنا که خطاب به مردم بیان شده است، چیزی جز وجود کنونی امام در عرصه دنیای مادی نیست و نمی‌توان مقصود از آن را وجود نوری امامان(ع) دانست. به دیگر بیان، اینکه امام به مردم بفرماید: "به واسطه ماست که باران نازل می‌شود" و مقصود او غیر از وجود کنونی‌اش در دنیا باشد، خلاف ظاهر است. فرض چهارم نیز که همان آموزه تفويض مطلق است پیش‌تر، از آن سخن به میان آمد. ظاهر روایاتی که با عباراتی همچون لولا الحجة... يا بنا ينزل الغيث، بنا يرزق الله... آغاز می‌شود، از پذیرش این معنا که خداوند متعال کار عالم را به ایشان واگذار کرده تا آنها به‌طور طولی به اداره عالم بپردازند، به دور است و آنچه در نگاه نخست به ذهن متبادر می‌شود، همان فرض اول یا سوم است. از‌این‌رو تنها فرض اول و سوم باقی می‌ماند. مشکلی که فرض سوم دارد، آن است که باید امام را همواره در حال درخواست برای نزول رزق، خلق و... دانست که امری بعید می‌نماید. اگر هم بُعدی نداشته باشد، تنها روایتی که نگارنده برای تأیید آن یافته، توقیعی است که از سوی امام عصر(ع) درباره مسئله تفویض صادر شده است. آن حضرت فرمودند: «اما امامان(ع)؛ پس آنها از خداوند درخواست می‌کنند. پس خداوند می‌آفریند و روزی می‌دهد؛ برای پاسخ به درخواست آنها و بزرگداشت حق آنها».[۹۴] این روایت به وسيله على بن احمد دلّال قمی برای نخستین بار در کتاب الغيبة شیخ طوسی آمده و خود راوی یادشده به لحاظ رجالی مهمل است. افزون بر آن، به لحاظ دلالت نیز می‌توان گفت که معنای روایت، با مسئله وساطت فيض به‌گونه اول منافاتی ندارد؛ بدین بیان که ایشان در موارد جزئی برای افرادی خاص نیز دعا کرده و خداوند به برکت دعای ایشان، به کسی روزی ویژه‌ای عنایت کند. چنان‌که در روایات پرشماری نیز آموزش داده می‌شود که انسان‌ها در دعاهای خود، امامان را واسطه قرار دهند تا خداوند متعال دعای آنها را مستجاب کند؛ چنان‌که امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: «لاَ يَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى يُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».[۹۵] یا آنکه گفته می‌شود هنگام رفتن به زیارت معصومان(ع) به ایشان متوسل شده، دعا کنید تا خداوند به برکت ایشان حاجتتان را برآورده سازد. بنابر آنچه گذشت، به نظر می‌رسد تصویر صحیح از وساطت فیض، همان است که وجود عنصری امام(ع) موجب پایداری عالم شده است و به واسطه وجود ایشان، خداوند به بندگان روزی داده، فیض خود را به موجودات هستی ارزانی می‌دارد. اینک پرسشی که پیش روی ماست آن است که آیا شأن وساطت فيض در انحصار امامان شیعه است؟ اگر چنین است، پیش از ایشان، این عالم از مجرای چه کسانی باقی مانده است؟ به دیگر سخن، امامان شیعه (یعنی وجود دنیوی آنها) در دوره زمانی خاصی در این دنیا حضور داشته‌اند؛ درحالی‌که دنیا و نظام هستی پیش از آنها نیز وجود داشته است. بنابراین چگونه می‌توان پذیرفت که وجود امامان(ع) موجب حفظ و پایداری عالم است؟ با مراجعه به روایات، این پرسش نیز چنین پاسخ داده می‌شود که اولاً، در هر دوران در نظام هستی، امام و حجتی وجود دارد و عالم هیچگاه از امام و حجت خالی نیست؛ و ثانياً، در هر دوره، آن حجتْ واسطه فیض خداوند برای حفظ دنیاست. دراین‌باره از امام حسن عسکری(ع) چنین نقل شده است: "همانا خداوند تبارک و تعالی از زمانی که حضرت آدم(ع) را آفرید، تا روز قیامت، زمین را از حجت خود بر مردم خالی نگذاشته است و به وسیله او بلا را از اهل زمین دفع، و باران را نازل، و برکات زمین را خارج می‌کند".[۹۶] ابوحمزه نیز در روایتی صحیح از امام صادق(ع) پرسید که آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ امام صادق(ع) فرمودند: "لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ".[۹۷] بنابراین نظام هستی هیچ‌گاه از امام خالی نیست و اگر لحظه‌ای بدون امام باشد، در هم فرو می‌ریزد؛ چنان‌که امام باقر(ع) نیز فرمودند: "اگر امام لحظه‌ای از زمین برداشته شود، زمین اهل خود را مضطرب ساخته، مواج می‌کند؛ همان‌گونه که دریا اهل خود را چنین می‌کند".[۹۸] تعبیر موجود در حدیث (يعنی لماجت بأهلها) کنایه از بی‌نظمی در نظام آفرینش است. در حقیقت وجود امام موجب امنیت و نظم در نظام هستی است. با توجه به آنچه گفته شد، روشن می‌شود که همواره در عالم، امامانی وجود دارد که واسطه فیض خداوندند. پس از وفات پیامبر اسلام(ص) نیز این شأن در هر دوره در اختیار یک امام بوده است.

یکی از سنت‌های دینی شیعیان، رفتن به زیارت مزار پاک امامان(ع) و نیز امام زاده‌هاست که گاه با درخواست حاجت از ایشان همراه است. گاه نیز ایشان در مجالس دینی و غیر آن، از امامان(ع) می‌خواهند تا حاجت‌های ایشان را برآورده کنند. وجود این سنت دینی، خود بیانگر این اعتقاد عمومی است که یکی از شئونی که می‌توان برای امامان(ع) در نظر گرفت، پاسخ‌گویی به درخواست حاجتمندان و رفع حاجت‌های آنهاست. البته ناگفته پیداست که این امر هرگز به‌معنای مستقل دانستن ایشان در این امور نیست، بلکه بر این باوریم که ایشان به اذن خداوند چنین کاری انجام می‌دهند و حاجت‌دهنده اصلی کسی جز ذات مقدس پروردگار نیست. از‌این‌رو، شأن ایشان همان وساطت فيض جزئی است. معصومان(ع) در روایات فراوانی، پیروان خود را به امر زیارت تشویق کرده‌اند[۹۹] و در روایاتی چند بر این مسئله تأکید شده که زیارت امام در حال حیات و ممات آثار فراوانی دارد.[۱۰۰] چنین مضمونی خود این آموزه را القا می‌کند که امام(ع) همچون حال حیات، در عالم برزخ نیز می‌تواند واسطه فیض باشد. افزون بر آن، در زیارت‌نامه‌های بسیاری به درخواست از پیامبر و امامان(ع) تشویق شده است؛ چنان‌که در حدیثی بیان شده است که وقتی به زیارت امام حسین(ع) می‌روید، با قلبی محزون و رخساری غمگین رفته، حاجت‌های خود را از ایشان بخواهید.[۱۰۱] در برخی روایات نیز تأکید شده که خداوند خودْ به مردم دست داده تا حاجت‌های خود را از ایشان درخواست کنیم»[۱۰۲].[۱۰۳].
۵. حجت الاسلام و المسلمین جزائری؛
جزائری الاسلام و المسلمین سید محمود جزائری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان» در این‌باره گفته‌ است:

«معنا و اقسام وساطت در فیض: برخی از معانی، مصادیق و اقسام وساطت ائمه(ع) در رسیدن فیض الهی به بندگان از این قرار است:

۱. واسطه رسانیدن پیام خداوند به انسان‌ها (فیض تشریعی): اولین شأن انبیا و اوصیا رساندن سخن خدا به مکلفین است؛ چراکه فلسفه خلقت انسان و جن عبودیت پروردگار است. و تا مکلفان دستورات و نواهی خدا را دریافت نکنند عبودیت و تسلیم شدن در برابر خدا معنا ندارد. و از آنجا که عموم مکلف‌ها خودشان نمی‌توانند وحی الهی را مستقیما دریافت کنند، چاره‌ای نیست جز اینکه خداوند واسطه‌هایی به عنوان حجت‌های خویش بر مردم قرار دهد و از طریق ایشان خواست خود از بندگان را به آنان ابلاغ کند.[۱۰۴] از این رو انبیای مختلف به مخاطبان خود تصریح می‌نمودند که "من پیام‌ها و رسالت‌های پروردگارم را به شما رساندم یا می‌رسانم." با توجه به آنکه پیام‌های خدا نوعی فیض و رحمت و لطف است که به بندگانش عرضه داشته است و این لطف تنها از طریق انیاء و اوصیاء به آنها می‌رسد پس ایشان واسطه فیض تشریعی او هستند.

۲. واسطه شفاعت خواهی در سرای آخرت نزد پروردگار: در این زمینه قرآن می‌فرماید: "در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمی‌‏دهد، مگر کسانی که خدای رحمان به آنها اذن شفاعت دهد، و از گفتار آنان (در این زمینه) راضی است‏[۱۰۵]

۳. واسطه در دعا: انبیا و ائمه(ع) که مستجاب الدعوه هستند، برای ما دعا کنند تا خداوند خواسته ما را برآورده کند. در این زمینه ما با مجموعه‌ای دعاهای اهل بیت(ع) در حق شیعیان مواجه هستیم که برخی از آنها را می‌توان در کتاب شریف کامل الزیارات مشاهده نمود. امام صادق(ع) به من فرمودند: "ای معاویه به جهت ترس و وحشت زیارت قبر حضرت امام حسین(ع) را ترک مکن زیرا کسی که زیارت آن حضرت را ترک کند چنان حسرتی بخورد که آرزو نماید قبر آن حضرت نزد او باشد و بتواند زیاد به زیارتش برود، آیا دوست داری که خدا تو را در زمره کسانی ببیند که حضرت رسول(ص) و حضرات علی و فاطمه و ائمه(ع) در حقشان دعاء فرموده‏‌اند"[۱۰۶]

۴. واسطه به معنای غایت و هدف: هدف آفرینش عبادت و معرفت خداوند است و حقیقت این دو امر، تنها در وجود انبیا و ائمه(ع) محقق می‌شود، و چون فعلِ بدون غایت محکوم به فناست، بنابراین، وجود مستمر یکی از اولیا باید باشد تا فیض الهی قطع نشود. این معنای فیض به برهانِ غایت برمی‌گردد که جداگانه مطرح می شود.

۵. واسطه در ایجاد قابلیت: با گفتار و کردارشان که برگرفته از وحی است، بندگان را ارشاد می‌کنند تا در نتیجه، قابلیت دریافت مراحل بالای از فیض و تداوم آن را پیدا کنند (ایجاد و اتمام قابلیت). گاهی ارشاد از راه تصرف در نفوس انجام می‌شود.

۶. واسطه در آفرینش عالم: فیوض و کمالات را از خداوند بگیرند و به مخلوقات برسانند. وجود انبیا و ائمه(ع) در مرتبه‌ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی‌واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آنها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرار گرفته و کسب فیض می‌کنند.[۱۰۷]

واسطه فیض بودن ائمه(ع): در روایات گاه سخن از آن است خداوند بواسطه اهل بیت(ع) به بقیه فیض و رحمت خویش را می‌رساند. و گاه دیگر فرموده‌اند که آسمان‌ها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و حور العین را از نور ایشان آفرید. در قسم اول با این که در نگاه اول ممکن است تردید شود که مقصود روایات آن است که اهل بیت(ع) علت غایی خلقت‌اند یا واسطه در ایجاد و فیض، یا کسانی‌اند که خدا بخاطر آنها و به برکت وجود آنها به بقیه هم عنایت می‌کند و خود ایشان نقشی در رساندن فیض به بقیه ندارند. اما با وجود قرائنی می‌توان ادعای دوم را نیز از برخی ادله اثبات نمود. در این زمینه در زیارت جامعه کبیره که دارای متن و سند عالی است، خطاب به اهل بیت(ع) می‌گوید: "به واسطه شما خدا آغاز کرد و به واسطه شما به پایان رسانید، و به واسطه شما باران نازل می‌شود و به واسطه شما آسمان می‌ماند و بر زمین نمی‌افتد، مگر به اذن خداوند".[۱۰۸] و در زیارت امام حسین(ع) که از امام صادق(ع) نقل شده است می‌گوییم: توسط شما شدائد و سختی‌‏ها را خدا دور می‏‌نماید، بواسطه شما خداوند می‏‌گشاید و افتتاح می‌‏کند، و ختم و تمام می‏‌نماید، و بواسطه شما آنچه را که بخواهد محو کرده و ثابت می‏‌نماید، بواسطه شما ذلت و خواری را از ما برمی‌‏دارد، بواسطه شما خداوند متعال خون خواهی هر خون مؤمنی را می‌‏کند که استحقاق خون‌خواهی را داشته باشد، بواسطه شما زمین درختانش را می‌‏رویاند، بواسطه شما درختان میوه می‏‌دهند، بواسطه شما آسمان باران می‌‏بارد، بواسطه شما غم و اندوه را خداوند بر طرف می‏‌کند، بواسطه شما خداوند باران رحمتش را می‌‏بارد، بواسطه شما زمینی که ابدان شما را در خود دارد مستقر می‏‌باشد، و بواسطه شما کوه‌ها بر پایه‌‏های خود مستقر و مستحکم هستند، اراده حق تعالی در تقدیر امور بر شما فرود می‌‏آید، و از بیوت شما صادر می‌‏گردد، تفاصیل احکام عباد از بیوت شما صادر می‌‏گردد.[۱۰۹] با کمی دقت در جملات آخر این زیارت، ملاحظه می‌کنید که به عنوان تعلیل عبارات قبل، اهل بیت را مجرای اراده پروردگار در تقدیرات و محل صدور تفصیل احکام بندگان می‌داند، و از اینجا روشن می‌شود که ایشان واسطه خلقت و وصول فیض خدا به خلق‌اند. در اینجا ممکن است سؤال شود که این سخن چگونه با توحید افعالی خدا سازگار است؟ پاسخ آن است که بر اساس سخن امام صادق(ع) خدا، تنها به‌وسیله اسباب اشیا را جاری می‌کند. عن أبی عبد الله(ع) أنه قال: أبی الله أن یجری الأشیاء إلا بأسباب‏ پس وسایط در طول فعلیت خدا، هر کاری انجام می‌دهند و به اذن او و غیرمستقل هستند. همانطور که حضرت عیسی خلق می‌کند و مردگان را زنده می‌نماید اما به اذن خدا.[۱۱۰]

علم غیب و مقام وساطت در فیض: مقام وساطت در فیض در مقایسه با آن واسطه ارکانی دارد و آن علم به تقدیرات و اراده‌های خداوند از یک سو، و علم به مخلوقاتی که قرار است فیض را به آنان برساند، از سوی دیگر است. و مشخص است که هر دوی اینها نوعی علم غیب است. بنابراین اگر ائمه(ع) علم غیب نداشته باشند امکان ندارد بتوانند واسطه فیض الهی بشوند»[۱۱۱].
۶. آقای حسینی؛
آقایسید مجتبی حسینی در کتاب «مقامات اولیاء» در این‌باره گفته‌ است:

««وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكمَةِ اللَّهِ» و سلام بر جایگاه استقرار برکات خدا و معدن‌های حکمت خدا.

مصادیق برکت: بهره‌برداری بیشتر و بهتر از عمر، مال، آبرو، خانواده، علم، قدرت و دیگر نعمت‌ها از مصادیق برکت است. مساكن برکت خدا، اهل بیت(ع) هستند. یعنی با اتصال به ایشان، برکت جلب و تمام اجزای وجود از منافع بیشتری بهره‌مند می‌شود. زندگی در فضایی که برکت دارد، همراه با آرامش، امنیت، سکینه و سلام و فراخی است. این فضا گاه درون یک فرد، مسکن او، جمع پیرامون او و جامعه اوست. آیه ۱۸، سوره سبا می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ[۱۱۲] بر اساس روایات، قریه‌هایی که برکت در آن فرود آمده اهل بیت(ع) هستند و قریه‌های ظاهر که واسطه معرفی شده‌اند، علمای شیعه و راهنمایان شیعه به اهل بیت(ع) هستند. از مصادیق بارز آیه سوره سبا و «مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ»، دنیای ظهور و حضور حضرت مهدی(ع) است که برکت، امنیت، سعادت و سلامت به اوج می‌رسد. از دیگر مصادیق «مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ»، سیر معرفتی در بیتِ ائمه(ع) است که از طریق آن، حکمت و معرفت حق نصیب می‌شود؛ بنابراین اگر معارف دین، حکمت و معرفت از این وادی اخذ نشود، از ایمنی آن کاسته می‌گردد تا جایی که گاهی ضد هدایت، شکل هدایت به خود گرفته، بسیاری از شیفتگان را به خویش جذب و جلب می‌کند. اگر برکت نباشد، چشم و گوش و قلب هم درست کار نمی‌کند. «...لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا...»[۱۱۳] و به حکمت نمی‌رسند. رسیدن به حکمت الهی، با تمسک به قرآن و توسل به اهل بیت(ع) که معادن حکمت‌های الهی هستند، ممکن است. انتساب حکمت به اهل بیت(ع) به قدری است که امام صادق(ع) در تفسیر آیه ﴿...وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا...[۱۱۴] کسی که حکمت نصیبش شده، خیر فراوانی نصیبش شده است. فرموده‌اند حکمت عبارت است از معرفت نسبت به امام و پرهیز از گناهان کبیره»[۱۱۵].[۱۱۶]

پرسش‌های وابسته

  1. مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  2. مقام باب الله به چه معناست؟ (پرسش)
  3. مقام عین الله به چه معناست؟ (پرسش)
  4. مقام وعد الله به چه معناست؟ (پرسش)
  5. مقام سبیل الله به چه معناست؟ (پرسش)
  6. مقام صاحب الزمان به چه معناست؟ (پرسش)
  7. مقام میثاق الله به چه معناست؟ (پرسش)
  8. مقام اجتباء به چه معناست؟ (پرسش)
  9. مقام اختیار به چه معناست؟ (پرسش)
  10. مقام اصطفاء به چه معناست؟ (پرسش)
  11. مقام شهادت به چه معناست؟ (پرسش)
  12. مقام تأیید الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  13. مقام ارتضاء به چه معناست؟ (پرسش)
  14. مقام طهارت به چه معناست؟ (پرسش)
  15. مقام ولی نعمت به چه معناست؟ (پرسش)
  16. مقام امانت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  17. مقام خلافت الهی به چه معناست؟ (پرسش):
    1. مقام خلافت الهی در عالم اجسام به چه معناست؟ (پرسش)
    2. مقام خلافت الهی در عالم مجردات به چه معناست؟ (پرسش)
  18. مقام انسان کامل به چه معناست؟ (پرسش)
  19. مقام حجت الهی به چه معناست؟ (پرسش)
  20. مقام اعراف به چه معناست؟ (پرسش)
  21. مقام میزان به چه معناست؟ (پرسش)
  22. مقام صراط الهی به چه معناست؟ (پرسش)
    1. مقام صراط مستقیم به چه معناست؟ (پرسش)
  23. مقام قسمت کننده بهشت و جهنم به چه معناست؟ (پرسش)
    1. قسیم النار و الجنة به چه معناست؟ (پرسش)
  24. مقام شفاعت به چه معناست؟ (پرسش)
  25. مقام تزویج کننده بهشتیان به چه معناست؟ (پرسش)

پانویس

  1. المفردات فی غریب القرآن، ۴۴.
  2. «و ما از آسمان آبی پربرکت فرو فرستادیم»؛ سوره ق، آیه ۹.
  3. «و ما از آسمان آبی به اندازه معیّن فرو فرستادیم، پس آن را در زمین قرار و ساکن نمودیم»؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۸.
  4. «آیا ندیدی که خداوند آبی از آسمان فرو فرستاد و آن را چشمه‌هایی در زمین روان ساخت، آن‌گاه با آن، زراعتی را می‌رویاند که رنگ‌های گوناگونی دارد»؛ سوره زمر، آیه ۲۱.
  5. سوره انبیا، آیه ۳۰؛ «و ما هر چیزی زنده‌ای را از آب قرار دادیم».
  6. «پس چه کسی آب گوارا در دسترس شما قرار می‌دهد؟»؛ سوره ملک، آیه ۳۰.
  7. "و لمّا الخیر الإلهی یصدر من حیث لا یحسّ و علی وجه لا یحصی و لا یحصر قیل لکلّ ما یشاهد منه زیادة غیر محسوسة: هو مبارک و فیه برکة. المفردات فی غریب القرآن، ص۴۴.
  8. «و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز نمی‌توانید آن را احصا کنید»؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
  9. ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۱؛ ص۲۹۱ تا ۲۹۳.
  10. مصباح المنیر، ج۱، ص۲۸۳.
  11. المعجم فی فقه لغة القرآن و سرّ بلاغه، ج۵، ص۴۱۳.
  12. بزرگوار است خداوند پروردگار جهانیان؛ سوره اعراف، آیه۵۴.
  13. سوره مؤمنون، آیه۱۴؛ سوره فرقان، آیه۶۱ و ۱۰، ۱؛ سوره زخرف، آیه۸۵؛ سوره ملک، آیه۱؛ سوره الرحمن، آیه۷۸.
  14. و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم؛ سوره اعراف، آیه۹۶.
  15. سوره فصّلت، آیه۱۰؛ سوره اعراف، آیه۱۳۷؛ سوره اسراء، آیه۱؛ سوره انبیاء، آیه ۸۱ و ۷۱، ۵۰؛ سوره سبأ:، آیه۱۸؛ سوره صافّات، آیه۱۱۳؛ سوره انعام، آیه۱۵۵ و ۹۲؛ سوره ص، آیه۲۹؛ سوره آل عمران، آیه۹۶؛ سوره مریم، آیه ۳۱؛ سوره مؤمنون، آیه۲۹؛ سوره ق، آیه۹؛ سوره نور، آیه۶۱ و ۳۵؛ سوره قصص، آیه۳۰؛ سوره دخان، آیه۳؛ سوره هود، آیه۷۳ و ۴۸.
  16. «وَ بِنَا يُنَزِّلُ‏ الْغَيْثَ‏ وَ تُنْشَرُ الرَّحْمَةُ وَ تَخْرُجُ بَرَكَاتُ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۰۷، ح ۲۲.
  17. بحارالأنوار، ج۲۴، ص۱۹۷، ح۲۴.
  18. روضة المتّقین، ج۵، ص۴۶۳.
  19. خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم ج۲؛ ص۳۸۴ تا ۳۸۶.
  20. «اللهم بلی لاتخلو الأرض من قائم لله بحجة امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته».
  21. «نحن امان اهل الأرض کما ان النجوم امان اهل السماء و نحن الذین بنا یمسک الله السماء اَن تقع علی الأرض الا باذنه و بنا یسمک باهلها و بنا یُنزِّل الغیث و ینشر الرحمة و یخرج برکات الأرض و لولا ما فی الأرض منّا لساخت الأرض بأهلها... و لم تخل الأرض – منذ خلق الله آدم- من حجة لله فیهما ظاهر مشهور او غائب مستور».
  22. ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت ۲، ص۴۸-۵۳.
  23. المفردات – سکن.
  24. «ان الله تبارک و تعالی عرض ولایتنا علی اهل السماوات و اهل الارض من الجن و الانس و الثمر و غیر ذلک فما قبل منه ولایتنا طاب و طهر و عذب، و مالم یقبل منه خبث وردی و نتن»؛ الاختصاص ۲۴۹، بحار الانوار ۲۷ / ۲۸۳.
  25. ر.ک: ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌، جامعه در حرم؛ ص۲۳۵ تا ۲۳۹.
  26. آل‌عمران، ۴۹.
  27. «کسی که دانشی از کتاب داشت، گفت: "پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!" و هنگامی که [سليمان] آن [تخت] را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: "این از فضل پروردگار من است.."» (نمل، ۴۰).
  28. البته در‌این‌باره دیدگاه‌های دیگری نیز بیان شده است (ر.ک: حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۴۷۸؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۹۶؛ عبدالرحمان بن محمد ابن ابی‌حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج۹، ص۲۸۸۵؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج۸، ص۳۴۹؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۵۶؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۹، ص۵۶۲؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۴، ص۱۶۱؛ اسماعيل بن عمرو بن کثیر، تفسير القرآن العظیم، ج۶، ص۱۷۳؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم و السبع المثانی، ج۱۰، ص۱۹۸).
  29. وصی بودن آصف بن برخیا برای حضرت سلیمان(ع) از برخی روایات استفاده می‌شود (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۴۰۳؛ همو، من لايحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۶؛ همو، کمال‌الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۱۵۷).
  30. برای نمونه، ر.ک: احمد بن حسين بيهقی، دلائل النبوة؛ اسماعيل بن محمد تمیمی اصبهانی، دلائل النبوة.
  31. برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الامامة؛ همو، نوادر المعجزات فی مناقب الائمة الهداة(ع)؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح.
  32. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۶۹؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۱۱ و ۷۱۲.
  33. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۰. گفتنی است اگرچه این روایت به خودی خود به‌دلیل وجود شريس الوابشی (مجهول الحال) معتبر نیست، به همین مضمون روایات متعدد و مستفیضی وجود دارد که از طریق تراکم ظنون، موجب اطمینان نسبت به صدور این محتوا از ائمه(ع) می‌شود (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۹ و ۲۳۰؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۰۸-۲۱۷.
  34. نمل، ۴۰.
  35. رعد، ۴۳.
  36. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۹ و نیز ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۲۱۲-۲۱۶.
  37. برای آگاهی از دعاهایی که در آنها مسئله توسل به‌حق امامان(ع) مطرح شده است، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۲۱۶، ۲۳۸؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۴۶۷؛ محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ج۱، ص۳۰۲. همچنین برای آشنایی با مبانی بحث توسل و ادله عقلی و نقلی دال بر آن، ر.ک: سید محسن خرازی، کلمة حول التوسل.
  38. دراین‌باره، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ابواب التاريخ؛ محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد.
  39. برای اثبات این مدعا که انسان و به‌طور کلی موجودات امکانی، در وجود و افعال خود استقلالی ندارند، افزون بر بیان فلسفی که در متن آمد، می‌توان به این آیات نیز استناد کرد: ﴿لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ (کهف، ۳۹)؛ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (فاطر، ۱۵).
  40. گفتنی است مدعای نگارنده مبنی بر معطل نماندن پیامبر برای دریافت فرمان خدا، مربوط به احکام شریعت نیست. در باب عملکرد پیامبر در دین و مسئله اجتهاد یا عدم اجتهاد او در شریعت، ر.ک: علی اصغر رضوانی، پیامبر‌شناسی و پاسخ به شبهات، ص۲۳۱-۲۶۷.
  41. برای نمونه سعد بن عبدالله اشعری (۳۰۱ق) می‌نویسد: واما الذين قالوا بالتفويض فانّهم زعموا انّ الواحد الازلى أقام شخصاً واحداً كاملاً لا زيادة فيه ولا نقصان، ففوض إليه التدبير والخلق، فهو محمّد وعلى وفاطمة والحسن والحسين وسائر الائمّة، ومعناهم واحد (سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص۶۰ و ۶۱). ابوالحسن اشعری نیز می‌نویسد: [المفوضة] يزعمون أن الله عزوجل وكّل الامور وفوّضها الى محمد(ص) وانه اقدره على خلق الدنيا فخلقها و دبّرها وان الله سبحانه لم يخلق من ذلك شيئاً، ويقول ذلك كثير منهم فی علىّ (علی بن اسماعيل اشعری، مقالات الاسلاميين، ص۱۶).
  42. ر.ک: نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص۲۲۷-۲۲۹.
  43. صاحب تبصرة العوام (قرن ششم) می‌نویسد: «مفوّضه، این قوم دعوی کردند که خدای تعالی امور عالم را تفویض با محمد و امامان کرد. ایشان آمر و ناهی و حاکم‌اند در جمله امور شریعت و قومی دیگر ازیشان گفتند که تفویض خلق و احیا و اماتت بدیشان کرد و رسول و امامان مستحق عبادت‌اند و ایشان را نام‌ها نهند به اسمای خدای تعالی، و معتزله و جمله نواصب این حکایت بر علمای امامیان بندند». نویسنده این کتاب در ادامه، این اتهام را مدعای بدون دلیل می‌داند (سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام، ص۱۷۶ و ۱۷۷).
  44. در پیدا کردن برخی روایات، از این پایان‌نامه کمک گرفته شده است: حمیدرضا مقیمی، تفويض ولایت تکوینی به ائمه(ع) تا پایان غیبت صغری.
  45. خطبة البيان که منسوب به امام علی(ع) است، همواره مورد بحث بوده است. این خطبه در ضمن خطبه‌هایی که سید رضی در نهج البلاغه آورده است، نیامده و دقیقاً روشن نیست که برای نخستین بار این خطبه در کدام کتاب آمده است. نکته دیگر آنکه گاه گفته می‌شود که این خطبه همان خطبة الافتخار یا خطبة التطنجية است و گاه این دو خطبه را بخش‌هایی از خطبة البيان می‌دانند (آقا بزرگ طهرانی، الذريعة، ج۷، ص۱۹۷ و ۲۰۰). سید حیدر آملی (حدود ۷۹۰ق) از این خطبه یاد کرده و فقراتی از آن را آورده است (سیدحیدر آملی، جامع الاسرار، ص۳۸۳). رجب برسی (۸۱۳ق) بخش‌هایی از این خطبه را با عنوان خطبة الافتخار آورده است (رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۲۶۰-۲۶۵). از علمای اهل سنت، قندوزی این خطبه را نقل کرده است (سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة، ج۳، ص۲۰۷ و ۲۰۸). اسماعیلیه هم شرح آن را به حسن صباح نسبت می‌دهند. نسخه‌های خطی این خطبه فراوان است و تاکنون حدود پنجاه نسخه از این خطبه در کتابخانه‌های ایران، شناسایی شده است. ترجمه‌های فراوانی برای این خطبه نگاشته، و شروح فراوانی بر این خطبه زده شده که از جمله آنها شرح مرحوم محمد تقی مجلسی است. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: مسعود بیدآبادی، «نگاهی به خطبة الافتخار و خطبة نطنجيه» در: علوم حدیث، ش۲۵، ص۶۹-۸۱.
  46. رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۲۶۰.
  47. همان، ص۲۶۵.
  48. علی یزدی حائری، الزام الناصب، ج۲، ص۱۷۸.
  49. محمد بن محمود دهدار شیرازی، شرح خطبة البيان، ص۶۴.
  50. همان، ص۶۲.
  51. همان، ص۶۹.
  52. همان، ص۷۰.
  53. همان، ص۸۴.
  54. همان، ص۸۶.
  55. همان، ص۹۲.
  56. همان، ص۹۷.
  57. همان، ص۱۱۲.
  58. همان، ص۱۳۰.
  59. «أنا المفوَّض إلىّ أمر الخلائق» (همان، ص۲۶۸).
  60. «أنا حجّة الله على خلقه من أهل سماواته وأرضه، وما فی السماء من ملک يخطو قدما عن قدم إلّا بإذنی» (رجب بن محمد حافظ برسی، مشارق انوار اليقين، ص۳۴۴ و ۳۴۵).
  61. محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الامامة، ص۱۹۹ و ۲۰۰؛ همو، نوادر المعجزات، ص۲۵۵.
  62. همو، دلائل الامامة، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  63. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰-۶۱۳؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۴.
  64. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۷-۴۱۰.
  65. «وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ(ع) - إِنَّ الْأَرْضَ لِلّٰهِ يُورِثُهٰا مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ - أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا». (همان، ص۴۰۷؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسير العیاشی، ج۲، ص۲۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۵۲؛ همو، الاستبصار، ج۳، ص۱۰۸).
  66. «...فَقَالَ أَ وَ مَا لَنَا مِنَ الْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا إِلاَّ الْخُمُسُ؟ يَا أَبَا سَيَّارٍ إِنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۸؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۴۴).
  67. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۹.
  68. «فَمَا كَانَ لآِدَمَ(ع) فَلِرَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ فَهُوَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص)» (همان).
  69. همان، ص۴۰۹ و ۴۱۰.
  70. همان، ص۱۹۳. این روایت با سندی دیگر در سایر متون روایی نیز نقل شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۱۰۴ و ۱۰۵).
  71. «وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِي السَّمَاءِ وَ خُزَّانُهُ فِي الْأَرْضِ» (همان، ص۱۰۴).
  72. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع): فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «صِرٰاطِ اللّٰهِ الَّذِي لَهُ مٰا فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِي الْأَرْضِ، يَعْنِي عَلِيّاً. إِنَّهُ جَعَلَ عَلِيّاً خَازِنَهُ عَلَى مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَيْءٍ وَ اِئْتَمَنَهُ عَلَيْهِ. أَلاٰ إِلَى اللّٰهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» (همان، ص۱۰۶).
  73. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۳.
  74. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۲، ص۴۶۷.
  75. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۳۰۶؛ علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۱۸۹-۱۸۷.
  76. علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۱۸۹.
  77. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۱۳.
  78. جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۰۲؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۱.
  79. همو، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.
  80. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۸؛ علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامة و التبصرة من الحيرة، ص۳۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۱؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸.
  81. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲. این مضمون در روایتی که از چند طریق از امام رضا(ع) نقل شده نیز تکرار شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۷۲).
  82. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹؛ نیز ر.ک: علی بن حسین بن بابویه قمی، الامامة و التبصرة من الحيرة، ص۳۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۷۲؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۹.
  83. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۶. البته ممکن است گفته شود که مقصود از ارکان، ارکان اعتقادی و فرهنگی است، نه تکوینی. اما به‌نظر می‌رسد چون در روایت آمده است: «جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا»، ظهور در امر تکوینی دارد؛ چراکه بحث لرزاندن زمین مطرح شده است و دلیلی نیز برای دست برداشتن از این ظهور نداریم.
  84. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۲۵۸.
  85. «اَلْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِكَ بِهِمْ تُسْقَى أُمَّتِي الْغَيْثَ وَ بِهِمْ يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَ بِهِمْ يَصْرِفُ اللَّهُ عَنْهُمُ الْبَلاَءَ وَ بِهِمْ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ» محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۶ و ۲۰۷؛ همو، الامالی، ص۴۰۱).
  86. همو، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۴. این مضمون در روایتی دیگر نیز تکرار شده است. (همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۹ و ۲۶۰).
  87. «بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا يَخْتِمُ وَ بِنَا يَمْحُوا اللّٰهُ مٰا يَشٰاءُ وَ [بِنَا] يُثْبِتُ وَ بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» (فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص۳۶۷ و نیز ر.ک: حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص۱۱۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۲، ص۶۲۶).
  88. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲ و ۶۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶.
  89. «وَ تَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلاَدُ وَ يَنْمُو بِبَرَكَتِهِمُ التِّلاَدُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَيَاةً لِلْأَنَامِ...». این روایت، صحیح است (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۴).
  90. این روایت صحیح است. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۶.
  91. همو، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰-۶۱۳؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۴.
  92. همو، الامالی، ص۱۸۶؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۲؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۷.
  93. با توجه به همین نکته است که می‌توان گفت یکی از ضرورت‌های وجود امام در جامعه آن است که نبودِ او موجب فروپاشی نظام آفرینش خواهد شد. ازهمین‌روست که امام اگرچه از دیدگان غایب باشد، وجودش ضروری است. این نکته پاسخ‌گوی برخی شبهاتی است که در مسئله غیبت امام عصر(ع) از دیرباز از جانب برخی اهل سنت مبنی بر بی‌فایده بودن وجود امام غایب مطرح شده است. برای نمونه، ر.ک: احمد بن عبدالحليم بن تيمية حرانی، منهاج السنة النبوية، ج۳، ص۳۷۸؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۰.
  94. «وَ أَمَّا الْأَئِمَّةُ(ع) فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللَّهَ تَعَالَى فَيَخْلُقُ وَ يَسْأَلُونَهُ فَيَرْزُقُ إِيجَاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَ إِعْظَاماً لِحَقِّهِمْ» (محمد بن حسن طوسی، الغيبة، ص۲۹۴؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۱).
  95. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۹۱. این روایت در برخی منابع از رسول خدا(ص) نقل شده است (ر.ک: علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۳۹).
  96. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ(ع) وَ لاَ يُخَلِّيهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ يَدْفَعُ الْبَلاَءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِهِ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۸۴). گفتنی است تمام افراد در سلسله سند این حدیث، موثق‌اند؛ جز علی بن عبدالله وراق که از مشایخ صدوق است؛ اما درباره او توثیقی وارد نشده است.
  97. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
  98. همان.
  99. دراین‌باره، ر.ک: جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات.
  100. «أَنَّ النَّبِيِّ(ص): مَنْ زَارَنِي حَيّاً وَ مَيِّتاً كُنْتُ لَهُ شَفِيعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (عبدالله بن جعفر حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۶۵؛ نیز، ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۴۸؛ جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۲، ص۴۶۰؛ همو، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۸۲).
  101. «إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ الْحُسَيْنِ(ع) فَزُرْهُ وَ أَنْتَ كَئِيبٌ حَزِينٌ مَكْرُوبٌ شَعِثاً مُغْبَرّاً جَائِعاً عَطْشَاناً فَإِنَّ الْحُسَيْنَ قُتِلَ حَزِيناً مَكْرُوباً شَعِثاً مُغْبَرّاً جَائِعاً عَطْشَاناً. وَ سَلْهُ الْحَوَائِجَ وَ انْصَرِفْ عَنْهُ وَ لاَ تَتَّخِذْهُ وَطَناً» (جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۳۱؛ نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۶۷).
  102. در زیارت‌نامه امام علی(ع) چنین آمده است: «وَ أَنْتَ يَا مَوْلاَيَ مَنْ أَمَرَنِي اللَّهُ بِطَاعَتِهِ [بِصِلَتِهِ] وَ حَثَّنِي عَلَى بِرِّهِ وَ دَلَّنِي عَلَى فَضْلِهِ وَ هَدَانِي لِحُبِّهِ وَ رَغَّبَنِي فِي الْوِفَادَةِ إِلَيْهِ وَ إِلَى طَلَبِ الْحَوَائِجِ عِنْدَهُ» (جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۴۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۹۰).
  103. ر.ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت.
  104. ر.ک: الکافی، ج‏۱، ص۱۶۸، باب الاضطرار إلی الحجة، ح۱.
  105. سوره طه آیه ۱۰۹.
  106. کامل الزیارات، النص، ص۱۱۶، الباب الأربعون دعاء رسول الله(ص) و علی و فاطمة و الأئمة لزوار الحسین‏ع، ح ۱.
  107. لطیفی، رحیم، مقاله اثبات امامت و واسطه فیض، ص۱۶.
  108. ابن بابویه، محمد، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵، زیارة جامعة لجمیع الأئمة.
  109. کلینی، محمد، الکافی، ج۴، ص۵۷۷.
  110. علی احمدی، سید قاسم، شرح رساله اعتقادات علامه مجلسی، ص۲۷ .
  111. جزائری، سید محمود، کارکردهای علم غیب امامان معصوم در شئون ایشان، ص۱۵۵ تا ۱۶۰.
  112. «بین ایشان و بین قرایی که در آنها برکت فرستادیم، قریه‌های ظاهری قرار دادیم و سیر را در آنها مقدر نمودیم؛ در آنها شب‌ها و روزها، در امن و امان سیر کنید». سوره سبا، آیه ۱۸.
  113. «(زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند»؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  114. «و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند»؛ سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  115. اصول کافی، ج۲، ص۲۸۴.
  116. حسینی، سید مجتبی، مقامات اولیاء ج۱؛ ص ۱۰۰.