مقام امام
مقدمه
توصیف مقام امام و سخن گفتن از اوصاف وی، شروع امری است که به اجمال برنیاید؛ اما به منظور درک بلندای آن، میتوان عقل را به جلوهای از اوصاف او رهنمون گردید که همانا مقام شفاعت مبرّای امام است؛ او تنها حلقه واسط بین انسان و خداوند است. بر این اساس، ارتباط با مبدأ هستی در تکوین و تشریع، منحصر در اوست و مقام دیگری را جایگزین ندارد تا بتوانیم شفیع خود نزد خداوند قرار دهیم: «لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَارِ- الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي»[۱].
اما صد افسوس که در طول تاریخ، اغلب آدمیان به دلایل گوناگون، در عین فقر و نیاز، خود را از سرچشمه فیض و معدن نعمت محروم ساختند؛ گاه از سر جهل و زمانی از سر هوای نفس و برههای دیگر از سر حسادت یا عداوت، به ستیزهجویی با اولیاء خدا (ع) برخاستند و این داستان هماره در ادوار مختلف تکرار شد؛ تا به آنجا که تلاش نمودند اصل این اندیشه زلال را منهدم، متروک و یا سخیف گردانند و خزف را به جای گوهر به طالبانش قالب کنند؛ بهگونهای که در نهایت، کس نتواند از آن سرچشمه پاک و طهور بنوشد. لذا دشمنان در کنار تهدید و تحقیر و شکنجه و حبس و قتل، به تحریف و هدم و حذف آثار و منابع ارزشمند و روایات متقن و مستحکم روی آوردند، تا شاید بتوانند نور حق را خاموش کنند:﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[۲] و البته زهی پروای خام، که قادر توانا خود بقاء این بنا را تضمین نموده است: ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾[۳]. البته پیامد این اندیشه ناپاک و ظلم عظیم، غیبت کبری و محرومیت نسلهای متمادی از آفتاب آشکار ولایت بوده است.
دشمنی با این اندیشه ناب و مقرون به صواب، از زمان رحلت پیامبر اکرم (ص) اوج گرفت و موجب گردید که با فضاسازی، تبلیغ، تهدید و تطمیع و غیره، امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) را که وصیّ منصوب الهی بود، خانهنشین سازند و در نهایت به شهادت برسانند. و البته تلاشها فقط به غصب حکومت منتهی نگردید و موضوع سبّ و لعن مولایمان حضرت علی (ع)، دهها سال پس از شهادت ایشان بر منابر و خطبههای رسمی غاصبان استمرار داشت؛ تا از این طریق نسلهای پیاپی از اندیشه ناب ولایت باز مانند. شهادت یکایک امامان شیعه (ع) نیز کوشش مضاعفی برای هدم تفکر و اندیشه شیعی بود که تاریخ امامت و ولایت را خونبار و گلگون کرده است. در کنار این جنایات سهمگین، تحریف در دین نیز پس از پیامبر اسلام (ص) به طور جدّی و رسمی آغازگشت؛ تا به آنجا که کتاب خدا، به تنهایی و بدون مفسّر معصوم، مبنا و منبع برای استنباط قرارگرفت و فهم ناقص بشری برای تفسیر آن کافی تلقّی گردید و شأن و منزلت ائمه معصوم (ع)، همسان با سایرین ترسیم شد و برای برخی دیگر از اصحاب پیامبر (ص)، احادیثی مشابه آنچه در شأن مقام ولایت علی (ع) نقل شده بود، جعل گردید و باب همآوردی و مقایسه بین امام معصوم و جایگاه رفیع امامت با انسانهای معمولی بازگردید. غافل از آنکه مبنای این قیاس از اساس باطل است و تفاوت از زمین تا آسمان است.
در همین راستا، مفهوم امامت و خلافت به "حکومت دنیوی" تعریف گردید و معانی مفردات و مفاهیم آیات قرآن تحریف شد و در عین ابقاء الفاظ، تلاش گردید تا مفهوم آیات، به نفع اندیشه باطل مصادره گردد. براین اساس، ملاحظه میگردد که معانی واژههایی از قبیل "امام و امامت"، "ولیّ و ولایت"، "خلیفه و خلافت و اولی الامر"، "امین و امانت الهی"، "نعیم و نعمت حقیقی"، "شهید و شاهد بر امّت"، "امّت وسط و شفاعت کبری" و نظائر آن، با آنچه در فرهنگ زیارتنامهها و روایات منقول از حضرات ائمّه معصومین (ع) بیان شده فاصله زیادی دارد.
راهبرد غاصبان و سودجویان برای آنکه بتوانند حکومت افراد عادی - غیرمعصوم - و فراتر از آن، افراد جائر و فاسق را توجیه نمایند، همین بود که شأن خلیفهالله را به گونه ای مطرح کنند و چنان تنزّل دهند که افرادی نظیر معاویه و یزید بن معاویه، مروان بن حکم و عبدالملک بن مروان و هارون و مأمون و متوکّل عباسی و سایر خلفای جور نیز بتوانند بر این مسند تکیه زنند. بر همین اساس، غاصبان خلافت نبوی به این امر بسنده ننمودند؛ بلکه تلاش کردند تا برای عملکرد ناصواب خود توجیه و تبیین علمی و شرعی نیز فراهم سازند. بدین ترتیب، گرایشها و فرقههای مختلفی پدید آمد تا از این طریق، کلام نورانی اهلبیت (ع) نیز در میان انبوه گرد و غبار نظریهپردازان و قیل و قالهای بیحاصل، به عنوان یک نظر در عرض و همسنگ سایر نظریات تلقّی گردد. این ترفند تا به امروز استمرار دارد و مکتبسازی، تحت عناوینی همچون قرائتهای مختلف از دین و نسببّت حق و اخلاق و پلورالیسم دینی و غیره دنبال میشود. این ترفندی برای فراموش کردن موضوع اصلی، یعنی پرداختن به جایگاه انسان در نظام آفرینش و فلسفه خلقت و پرداختن به جوهره کرامت انسانی و مسئولیّت او در قبال این همه ارزش است؛ تا در نتیجه، مسئله ولایت که کیمیای گوهر انسانی و ملاک ارزشگذاری انسان در فرهنگ دینی است، رو به فراموشی نهد.
در نگاه تشیّع، هرچند رهبری اجتماعی از جمله امور مهمّی است که مختص امام معصوم است و تکیه بر چنین مسندی بدون اذن ائمه (ع) غصب به شمار میآید، ولی در عین حال، این موضوع کمترین شأن امام است. مسلّماً زعامت عامّه در جامعه، جایگاه والایی است که تجلّی امر دین و دنیا به شمار میآید. قطعاً زندگی اجتماعی انسان نیازمند قانون و حکومت است و این اصل عقلی را همه انسانها در طول تاریخ پذیرفتهاند[۴].
به همین دلیل و از آنجا که تحصیل موقعیت و حکومت دنیوی در صدرآمال دنیاپرستان و غاصبان حکومت میباشد، لذا ائمه هدی (ع) با تعابیر گوناگون، اختصاص حاکمیّت اجتماعی به عنوان یکی از شئون امامت را گوشزد نمودهاند و تاکید کردهاند که صرفاً تولّی به ولایت ایشان در عمل و نظر است که مقبول درگاه احدیّت میباشد. در اینجا به نمونهای از روایات متعدّد در این باب اشاره میگردد:«الْإِمَامُ الْبَاقِرُ (ع) قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً»[۵].
فراتر از این و به طور کلّی باید گفت که موضوع امامت و ولایت، امری به مراتب برتر از حکومت دنیوی است. اساساً اعمال عباد، تحت ولایت امام به محضر حق عرضه میشود؛ زیرا روح اعمال با ولایت شکل میگیرد: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ»[۶] و سرآغاز نامه اعمال انسانها با ولایت رقم میخورد: «عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ سَمِعَتْ أُذُنَايَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ ُ فِي حَقِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) عُنْوَانُ صَحِيفَةِ الْمُؤْمِنِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)» [۷]. در نتیجه، اگر صدر نامه مردود باشد، کل نامه مردود است.
امام صادق (ع) در تعبیری گویا و روشن، پرده از ارتباط اعمال خیر و شر با موضوع ولایت بر میدارند و میفرمایند: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ، فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ» و از آنجا که توحید و ولایت از یکدیگر انفکاکپذیر نیستند، چنانکه امام باقر (ع) فرمودند: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»[۸]. پس خداشناسی کسی که تحت ولایت امام نباشد نیز مقبول نیست و تبعاً هیچ عبادت و عمل خیر دیگری از او مقبول نخواهد بود؛ چنان که امام علی (ع) در ادامه روایت قبل میفرمایند: «وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ وَ رُكُوبُ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ» و به این ترتیب، ائمه باطل و عمّال ظَلَمه، که خدمتگزاران به حاکمان ستمگرانند و به جای امام برحق برگرده مردم حکم میرانند، ریشه همه زشتیها و گناهانند. و بر این اساس، چگونه ممکن است که کسی ولایت امام جائری را در عمل بپذیرد و انتظار داشته باشد که اعتقاد درستی به توحید پیدا کند و یا حتّی مبتلا به زشتیها و گناهان فراوان نشود؛ زیرا اتصال به اصل همه زشتیها، ناخودآگاه فروافتادن در لجنزار پلیدیها را به دنبال دارد. و متقابلاً، بر اساس صدر و ذیل روایت، چگونه ممکن است که کسی تولّی امام برحقّی را داشته باشد، امّا آلوده به گناهان باشد که شاخ و برگ ولایتمداری ائمه باطل هستند. و لذا امام (ع) در یک جمعبندی، مرز میان ایمان و نفاق را در تولّی صحیح به ولایت امام برحق بیان میدارند و میفرمایند: «فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا»[۹].
از سوی دیگر، چون معرفت به ولایت مانند معرفت به توحید ذو مراتب است و ارزش اعمال هرکس به قدر معرفت او است، بنابراین، هر مقدار که تلاش و همّت در معرفت به ولایت بیشتر باشد، اعمال، ارزشی والاتر و روح معنویّت و مقرّبیّت بیشتری خواهد داشت و سلوک مؤمن در مقامات صدّیقین و در جوار قرب الهی، در مراتب ولایت به امام تجلّی میکند[۱۰].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ من لا یحضره الفقیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ج۲، ص۶۱۷: باب زیاره جامعه لجمیع الأئمه (ع).
- ↑ «بر آنند که نور خداوند را با دهانهاشان خاموش کنند» سوره صف، آیه ۸.
- ↑ «و خداوند کاملکننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.
- ↑ حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) این موضوع را به عنوان یک اصل کلّی در جامعه مطرح میفرمایند: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» (نهجالبلاغه (صبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ﻫ.ق)، ص۸۲: خطبه ۴۰).
- ↑ الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۳۷۶: باب فیمن دان الله بغیر امام من الله.
- ↑ الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۲۱، ح۸.
- ↑ الفضائل (ط. رضی، ۱۳۶۳ ﻫ.ق). ص۹۷.
- ↑ الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۴۵، ح۱۰؛ بصائرالدرجات (ط. مکتبه آیة الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ﻫ.ق)، ص۶۴، ح۱۶: و فیه «وعد» بدل «وحّد»، و کلاهما عن برید العجلی؛ التوحید (للصدوق) (ط. جامعه مدرسین. ۱۳۹۸ ﻫ.ق)، ص۱۵۲، ح۹: عن ابن أبی یعفور عن الإمام الصادق (ع) نحوه و لیس فیه ذیله؛ بحارالأنوار (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق)، ج۲۳، ص۱۰۲، ح۸.
- ↑ الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۸، ص۲۴۲، ح۳۳۶؛ تأویل الآیات الظاهره (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ ﻫ.ق)، ج۱، ص۲۰، ح۳؛ بحارالأنوار (ط. داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ﻫ.ق). ج۲۴، ص۳۰۳، ح۱۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹-۲۵.