امام در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

معنای لغوی

امام پیشوایی است که به گفتار و رفتار او اقتدا می‌شود، یعنی آنکه از وی پیروی می‌شود؛ خواه انسان باشد یا کتاب یا غیر آن، حق باشد یا باطل[۱]؛ کتاب، راه[۲]، هر کسی که به او اقتدا می‌شود یا در امور جامعه بر دیگران مقدّم شمرده شود، امام خوانده می‌شود[۳]؛ چه در راه حق و چه در مسیر ضلالت و گمراهی[۴]؛ جمع آن ائمه است[۵].

معنای اصطلاحی

ائمه جمع امام و امام در اطلاقات فقها در دو مفهوم عام و خاص به کار رفته است:

  1. مفهوم عام: امام در مفهوم عام، عبارت است از حاکم و ولی مسلمانان، امام جماعت و امام جمعه؛
  2. مفهوم خاص: امام در مفهوم خاص نزد امامیه بر دوازده نفس مقدس و پاک اطلاق می‌شود که از جانب خداوند متعال دارای منصب والای امامت و ولایت‌اند.

امام به این معنا، دارای ولایت مطلق و معصوم از گناه و هرگونه لغزش، اشتباه و فراموشی است و نیز حجت خدا بر خلق و خلیفه او در زمین است[۶].

امام به مفهوم نخست یا به صورت اضافه به کار می‌رود ـ مانند امام جماعت و امام مسلمانان ـ و یا با قرینه و چنانچه بدون اضافه و قرینه به کار رود، مراد، معنای خاص آن است و از آن به «امام عادل» یا «امام عدل» و یا «امام المسلمین» نیز تعبیر شده است[۷].

از این عنوان در باب‌های بسیاری همچون طهارت، صلات، زکات، خمس، انفال، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، نکاح، اطعمه و اشربه، احیای موات، ارث، قضا، حدود، قصاص ودیات، از جهات مختلف سخن رفته است[۸].

امام در اصطلاح سیاسی

گرچه در اصطلاح عرف شیعه، امام به ائمه معصومین (ع) اطلاق می‌شود؛ ولی امام به کسی گفته می‌شود که در عمل زمام امور را به دست گرفته و رهبری امت در تمامی شؤون توسط او انجام شود. گاه زمامداری و رهبری امور، براساس حق و عدالت است و گاه به صورت باطل و ظلم. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: امامان در کتاب خدا دو گونه‌اند: نخست آنکه خدا فرمود: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۹] پیامبران را امامان قرار دادیم، تا طبق أمر ما مردم را هدایت کنند، نه اینکه به امر مردم و طبق خواسته آنها که پیامبران، امر خدا را مقدم برخواسته مردم می‌دارند و حکم خدا را پیش از حکم و رأی مردم عمل می‌کنند. دوم آنکه خدا فرمود: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ[۱۰] ما شیاطین را امامانی قرار دادیم که مردم را به سوی آتش دعوت می‌کنند. اینان خواسته‌ها و امیال آدم‌ها را بر امر خدا مقدم می‌دارند و حکم آنها در نزدشان مقدم بر حکم خداست. امیال و هواهای خود را دنبال می‌کنند و کتاب خدا را پشت سر می‌نهند[۱۱].

قرآن در جای دیگر گفته است: فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ[۱۲] که نشانگر دو نوع امام و دو گونه امامت است.

در برخی از نصوص اسلامی به «امیر الحاج» نیز امام اطلاق شده است. امام صادق (ع) وقتی در عرفات از مرکب افتاد و اسماعیل بن علی که قافله‌دار بود، به‌خاطر امام (ع) از حرمت باز ایستاد و به وی فرمود: «سِرْ فَإِنَّ الْإِمَامَ لَا يَقِفُ‌»[۱۳] حرکت کن، امام که نباید بایستد.

در رساله حقوق امام سجاد (ع) نیز بخشی به حقوق امامت اختصاص یافته و در آن دو کلمه سائس و امام، مترادف آمده است: «وَ كُلُّ سَائِسٍ إِمَامٌ»[۱۴].[۱۵]

برخی از مستشرقین اطلاق کلمه امام را در قرآن به معنای رییس دولت و رهبر سیاسی و معرف نظام مورد تردید قرار داده‌اند[۱۶] ولی با توجه به موارد دیگر استعمال این واژه در قرآن به خوبی روشن می‌شود که امامت به مفهوم وسیع، هدایت جامعه و رهبری است شامل همه ابعاد اجتماعی از جمله هدایت و رهبری سیاسی نیز می‌شود[۱۷].[۱۸]

وظایف امام

بخشی از مسئولیت‌ها و احکام به عنوان امامان (ع) مطرح شده که به طور اجمال برای فقهای واجد شرایط در زمان غیبت نیز ثابت است، این شؤون عبارت‌اند از:

  1. اقامه نماز جمعه، عیدین و میت: وجوب عینی نماز جمعه[۱۹] و نماز عید فطر و قربان[۲۰] مشروط به حضور امام است[۲۱]. امام در صورت حضور بر سر جنازه، در اقامه نماز بر میت از همه اولی است[۲۲]؛
  2. گرفتن زکات: در زمان حکومت امام توزیع زکات میان مستحقان توسط مالک بدون اذن امام بنابر قول تعدادی از فقها جائز نیست[۲۳]. اگر امام زکات مال کسی را بخواهد، پرداخت آن واجب است[۲۴]. بر امام واجب است هر سال افرادی را برای گرفتن و گردآوری زکات به بلاد اسلامی گسیل کند، البته در صورتی که تحصیل زکات متوقف بر آن باشد. برای این افراد نیز پخش زکات بین مستحقان بدون اذن امام جایز نیست؛
  3. خمس و انفال: به قول مشهور، خمس به شش سهم تقسیم می‌شود سه سهم آن بعد از پیامبر (ص) از آن امام (ع) است که از آن به سهم امام تعبیر می‌شود و تصرف در آن بدون اذن امام جایز نیست. در زمان حضور امام، پرداخت تمامی خمس به وی واجب است اما در زمان غیبت در چگونگی آن دیدگاه‌ها متفاوت است[۲۵]. انفال ملک رسول خدا (ص) و پس از ایشان ملک امام (ع) است که هرگونه مصلحت دانست در آن تصرف می‌کند و تصرف دیگران در آن بدون اذن امام جایز نیست[۲۶]؛
  4. جهاد: مشروعیت جهاد ابتدایی و نیز وجوب آن مشروط به وجود امام یا کسی است که امام او را بر امر جهاد گمارده است[۲۷] جهاد با باغیان در صورت فراخوانی امام واجب است[۲۸] در صورتی که جهاد با اذن امام باشد، خمس غنائمی که به دست مجاهدان اسلام می‌افتد، باید پرداخت شود و چنانچه بدون اذن باشد همه آنها جزو انفال به شمار می‌رود و ملک امام است[۲۹]؛
  5. قضا و اقامه حدود: قضاوت مستلزم تصرف در جان مال و آبروی افراد است از این جهات نوعی ولایت به شمار می‌رود این ولایت برای پیامبر (ص) و امام (ع) ثابت است و تصدی منصب قضاوت برای دیگران جز با نصب خاص یا عام از سوی ایشان جایز نیست[۳۰] اقامه حدود و تعزیر تنها در صلاحیت امام یا منصوب از جانب او است[۳۱]؛
  6. اقطاع: از دیگر شؤون امام، جواز اقطاع است به هر نحوی که صلاح بداند. اقطاع هم به معنای جدا کردن بخشی از اموال دولت و اختصاص دادن به کسی است؛
  7. ارث: اگر کسی بمیرد و وارثی نداشته باشد اموال او از آن امام خواهد بود[۳۲]؛
  8. قصاص و دیه: کسی که کشته شود و ولی دم نداشته باشد، امام ولی دم او و اختیار قصاص قاتل یا گرفتن دیه از وی به دست او است[۳۳].[۳۴].[۳۵]

امام حق

از دیدگاه دانشمندان شیعه، با توجه به آیات قرآن امام حق دارای ویژگی‌های زیر است:

  1. انتصاب از جانب خداوند؛
  2. برخورداری از عصمت؛
  3. خالی‌ نبودن زمین از امام در هر عصری؛
  4. مؤید به تائیدات الهی؛
  5. علم به اعمال بندگان؛
  6. برتری در فضایل نفسانی از همه انسان‌های زمان؛
  7. برخورداری از علم در همه مسائل مورد نیاز مردم در امور معاش و معاد[۳۶].[۳۷]

احکام مربوط به امام

احکام صادره از ائمه (ع) خواه مفاد قول آنان باشد یا مستفاد از فعل یا تقریر ایشان، به ضرورت مذهب شیعه و اتفاق همه فقها حجت است[۳۸]. اعتقاد به امامت و ولایت ائمه (ع) و شناخت امام زمان (ع) و نیز پیروی از ایشان و اطاعت از دستورهایشان و برائت از دشمنانشان بر همه مکلفان واجب است[۳۹] از شرایط مرجع تقلید، امام جماعت و نیز صحت عبادت و غیر آن، اعتقاد به امامت امامان (ع) است دوست داشتن ائمه (ع) و نیز دوستانشان واجب و رکن ایمان است[۴۰].

دشمنی و کینه نسبت به ائمه (ع) که از آن به «نصب» تعبیر شده، حرام بلکه موجب کفر و نجاست فرد ناصبی است[۴۱].

ادعای الوهیت و خدایی ائمه (ع) و یا اعتقاد به استقلال یا شراکت آنان با خداوند در آفریدن و روزی دادن، حرام، بلکه موجب کفر است[۴۲].

پذیرفتن سخن امامان (ع) در آنچه خبر می‌دهند بدون بینه واجب است و سوگند دادن آنان نیز جایز نیست[۴۳].

ائمه (ع) همانند پیامبر (ص) دارای ولایت مطلقه و ولایت بر نفوس، اموال و سایر شؤون شخصی افراد هستند[۴۴].

منابع

پانویس

  1. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۷.
  2. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۷۱۷.
  3. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۴۲۹.
  4. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۴.
  5. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۰.
  6. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
  7. النهایة، ج۴۰، ص۱۳۰.
  8. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۴۵.
  9. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  10. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  11. اصول کافی، ج۱، ص۲۱۶.
  12. «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲.
  13. وسائل الشیعه، ج۸، ص۲۹۰.
  14. خصال، ص۵۶۷.
  15. فقه سیاسی، ج۲، ص۱۰۳.
  16. تاریخ گسترش اسلام، ص۲۷؛ سیری در اندیشه‌های غرب، ص۱۸۲.
  17. فقه سیاسی، ج۲، ص۱۴۹.
  18. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۴۵.
  19. جواهر الکلام، ج۱۱، ص۱۵۱.
  20. جواهر الکلام، ج۱۱، ص۳۳۳.
  21. المراسم العلویه، ص۷۷.
  22. جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۱.
  23. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۱۶.
  24. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۲۱.
  25. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۲۴.
  26. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۰۹.
  27. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۳۴.
  28. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۱.
  29. شرائع الاسلام، ج۱، ص۲۵۷.
  30. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۵.
  31. جواهر الکلام، ج۴۰، ص۲۳.
  32. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۸۶.
  33. فرهنگ فقه، ج۱، ص۸۹-۸۳.
  34. فقه سیاسی، ج۲، ص۳۳۳-۳۱۷.
  35. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۶۴.
  36. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
  37. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۰.
  38. جامع احادیث الشیعه، ج۱، ص۱۷۹-۲۶۸.
  39. الهدایه، ص۴۰-۲۵.
  40. مجمع الفایدة، ج۷، ص۵۲۷.
  41. مفتاح الکرامه، ج۱، ص۲۴۸.
  42. جواهر الکلام، ج۶، ص۵۰؛ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۴۲.
  43. الدروس الشرعیه، ج۲، ص۹۰.
  44. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۴۵.