رساله حقوق امام سجاد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از رساله حقوق)

رساله حقوق یکی از آثار امام سجاد (ع) است که به منزله درسنامه اخلاقی انسان مؤمن در حوزه روابط فردی و اجتماعی، در نسبت با خدا، خویشتن و دیگر چیزهاست دربردارنده ۵۱ حق است.

مقدمه

از امام علی بن الحسین (ع)، غیر از صحیفه سجادیه، آثار ارزشمند دیگری در میراث مکتوب شیعه وجود دارد. این آثار در قالب دعا و مناجات، و همچنین روایات کوتاه و بلند، گنجینه‌ای گران‌بها و منبعی غنی در شناخت معارف دینی به شمار می‌رود. رساله حقوق، دعای ابوحمزه ثمالی، مناجات خمس عشر، زیارت امین‌الله و خطبه امام سجاد در شام از جمله این معارف ارجمند است[۱].

رساله حقوق

این رساله شریف که به منزله درسنامه اخلاقی انسان مؤمن در حوزه روابط فردی و اجتماعی، در نسبت با خدا، خویشتن و دیگر چیزهاست دربردارنده ۵۱ حق است که هرکدام از این حقوق تکالیفی را بر عهده انسان می‌نهد. این حقوق به شرح زیر فهرست می‌شود[۲]:

  1. حق خدا؛
  2. حق نفس؛
  3. حق زبان؛
  4. حق گوش؛
  5. حق چشم؛
  6. حق پا؛
  7. حق دست؛
  8. حق شکم؛
  9. حق عورت؛
  10. حق نماز؛
  11. حق روزه؛
  12. حق حج
  13. حق قربانی؛
  14. حق صدقه؛
  15. حق حاکم؛
  16. حق استاد و آموزگار؛
  17. حق مالک،
  18. حق برده،
  19. حق مولی و بنده؛
  20. حق رعیت (مردم
  21. حق شاگرد؛
  22. حق همسر؛
  23. حق مادر
  24. حق پدر؛
  25. حق فرزند؛
  26. حق برادر؛
  27. حق احسان‌کننده؛
  28. حق مؤذن؛
  29. حق امام جماعت؛
  30. حق همنشین؛
  31. حق همسایه؛
  32. حق دوست
  33. حق همراه:
  34. حق شریک؛
  35. حق مال؛
  36. حق طلبکار؛
  37. حق مدعی
  38. حق مدعی علیه؛
  39. حق مشورت‌کننده
  40. حق مشاور؛
  41. حق نصیحت‌خواه
  42. حق نصیحت‌کننده؛
  43. حق بزرگ‌سالان:
  44. حق خردسالان؛
  45. حق سائل
  46. حق مسئول؛
  47. حق خوشحال‌کننده؛
  48. حق کسی که به تو بدی کرده (دشمن
  49. حق هم‌کیشان و
  50. حق اقلیت‌های دینی.

این رساله در منابع متقدم ذکر شده است. شیخ صدوق در دو کتاب خود "خصال" و "من لایحضره الفقیه" آن را نقل کرده است. همچنین ابن‌شعبه حرانی، از علمای قرن چهارم هجری، در کتاب ارزشمند "تحف العقول عن آل الرسول" در بخشی که به سخنان امام سجاد (ع) اختصاص داده این رساله را نقل کرده است[۳].

این رساله علاوه بر فارسی به زبان‌های گوناگون همچون مالایی، تایلندی، تاجیکی، ارمنی، هندی و صربی ترجمه شده است. تمامی این ترجمه‌ها به توسط معاونت امور بین‌الملل مجمع جهانی اهل‌بیت (ع) صورت گرفته است. همچنین شروح متعددی به زبان فارسی و عربی بر این رساله نگاشته شده است. از آن جمله است: آیینه حقوق: حقوق از دیدگاه امام سجاد (ع)، تألیف قدرت‌الله مشایخی؛ رساله حقوق امام سجاد (ع)، شرح علی محمد حیدری نراقی؛ حقوق اخلاق بر اساس رساله الحقوق امام سجاد (ع) و ۱۵۰ نکته آموزنده و سازنده اثر علی مشفق‌پور طالقانی؛ تأملات فی رساله الحقوق للامام علی بن الحسین (ع) اثر محمد تقی المدرسی و تفصیل الحقوق، شرح روایی علی رساله الحقوق للامام السجاد (ع)، تألیف محمد حسین الرمی الطبسی[۴].

نمونه‌ای از حقوق

امام سجاد (ع) در این رساله در مورد حق خدا می‌فرماید: «فَأَمَّا حَقُّ اللَّهِ الْأَكْبَرُ فَإِنَّكَ تَعْبُدُهُ‏ لَا تُشْرِكُ‏ بِهِ‏ شَيْئاً...»؛ اما حق بزرگ‌تر خداوند آن است که او را بپرستی و چیزی را شریک او قرار ندهی و اگر از روی اخلاص چنین کنی، خدا بر خود مقرر کرده کار دنیا و آخرت تو را به عهده گیرد و آنچه را دوست می‌داری برایت نگه دارد[۵].[۶]

سند رساله

سند صدوق به رسالۀ حقوق امام سجاد (ع) چنین است: جعفر بن محمد بن مسرور، عن الحسين بن محمد بن عامر، ‌ عن عمّة عبدالله بن عامر، عن محمد بن ابي عمير، عن عبدالرحمن بن محمد، عن الفضل بن اسماعيل، عن اسماعيل بن الفضل الهاشمي، عن أبي‌حمزة الثمالي ثابت بن دينار، عن سيد العابدين علي بن الحسين عليه و علی آبائه افضل صلوات المصلين.

وثاقت رواة بعد از ابن ابی عمیر، ثابت است، یا به توثیق خاص؛ نظیر: ابوحمزۀ ثمالی و اسماعیل بن الفضل هاشمی، یا به توثیق عام؛ نظیر: عبدالرحمن بن محمد و فضل بن اسماعیل که مشمول شهادت شیخ بر وثاقت من یروی عنهم المشایخ الثلاثة هستند. ابن ابی عمیر نیز که در جلالت شأن و علوّ مرتبه، فوق حد وثاقت است و راویان از ابن ابی عمیر نیز همگی ثابت الوثاقه‌اند؛ اما حسین بن محمد بن عامر یا عمران و نیز عموی او عبدالله بن عامر یا عمران که از اکابر اشاعرۀ قمیین و از ثقات اجلّاء و کبار علمای شیعه‌اند، وثاقت آنها مسلّم است؛ اما جعفر بن محمد مسرور، از مشایخ صدوق است و صدوق کراراً بر او "ترضّی" کرده است و در جای خود توضیح دادهایم که "ترضّی" صدوق بر مشایخ خود، نهتنها شهادت بر وثاقت است، بلکه بیش از وثاقت را می‌رساند؛ زیرا مقصود از "ترضّی" صدوق، ظاهراً انطباق آیۀ کریمۀ ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[۷] است که بیش از وثاقت را می‌رساند.

بنابراین، سند رسالۀ الحقوق روایت شده از امام سجاد (ع) صحیح و تام و بلااشکال است[۸].

رساله حقوق‌

رساله حقوق امام سجاد(ع) عهده‌دار تنظیم روابط فردی و اجتماعی انسان در زندگی است به گونه‌ای که برای فرد و جامعه روابط سالم را به ارمغان آورده و عوامل ثبات، پیشرفت و شکوفایی را به آنها هدیه کند. نگاه عمیق و فراگیر امام(ع) به انسان، حکیمانه بوده و همه ابعاد زندگی او و روابطش با خالق، خود، خانواده، اجتماع، حکومت، آموزگار و آنچه به او کوچکترین ارتباطی پیدا می‌کند را به او آموخته است. می‌توان گفت: تنظیم روابط اجتماعی مبتنی بر وضع سلسله قوانین حقوقی دقیقی است که نخستین سرمایه یک نظام اجتماعی بوده و سنگ‌بنای قوانین کلی اسلامی است و کسی که ژرفای این حقیقت را درک کرده و با دقت به مطالعه حقوق خالق و مخلوق در برابر یکدیگر بپردازد، فهم اسرار قوانین اسلامی و فلسفه احکامی را که شریعت اسلام برای تنظیم زندگی فردی و اجتماعی اسلام آورده است برایش ممکن خواهد گردید.

تا نظام حقوق دقیقا پیاده نشود هرگز عدالت اجتماعی، اقتصادی یا اداری تحقق نخواهد یافت، احکام شریعت براساس همین حقوق تنظیم شده و تا جایی که ما می‌دانیم امام سجاد(ع) در این عرصه که همه اصول اخلاقی، تربیتی و نظم جامعه بر پایه آن استوار گردیده است گوی سبقت از همه دانشمندان و قانون‌دآنان دنیای اسلام ربوده است. امام(ع) این کتاب عظیم را نگاشته و به یکی از یاران خود هدیه کرده و دانشمند بزرگ راستگو ثابت بن ابی صفیه معروف به ابو حمزه ثمالی که شاگرد آن حضرت بوده آن را از ایشان روایت کرده و بزرگانی چون شیخ صدوق در کتاب خصال، ثقة الاسلام کلینی در کتاب کافی و حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی در کتاب تحف العقول که همه از منابع قدیمی و مطمئن می‌باشند این رساله را با سندهای خود از ابو حمزه نقل کرده‌اند.

امام(ع) در این رساله قبل از بیان حقوق به این نکته اشاره می‌فرماید که حقوقی انسان را احاطه کرده که شناخت آنها بر او واجب است، پس به بیان بزرگترین حق که حقوق مربوط به خداوند متعال است پرداخته و پس از آن حقوقی را که خداوند برای انسان قرار داده از آن منشعب می‌فرماید و با دیدی الهی انواع روابط انسان با خویشتن خویش را بیان می‌فرماید، سپس دامنه بحث را به رابطه انسان با محیط زندگی او که شامل رهبران و پیروان و مردم و زمامداران است کشانده به بیان انواع و مراتب پیشوایان و پیروان پرداخته و سپس روابط دیگری چون رابطه با خویشاوندان، خانواده و اعضای آن حتی غلامان و کنیزان و پس از آن سایر حق‌داران چون اذان‌گوی مسجد، امام جماعت، همنشین، شریک طلبکار، دشمن، مشورت‌خواه، مشورت‌کننده، نصیحت‌جو، پنددهنده، سؤال‌کننده، سؤال‌شونده، بزرگ، کوچک و... را مطرح می‌فرماید، تا آنجا که به حقوق همدینان و پس از آن به حقوق همنوعان که تنها در انسانیت و نظام سیاسی که در برابر آن سر فروآورده با او اشتراک دارند- اگرچه هم‌مسلک او نباشند- نیز پرداخته است، آنچه در پیش‌رو دارید متن کامل رساله حقوق امام سجاد(ع) و مطابق با عبارتی است که در خصال از آن حضرت نقل‌شده است.[۹].

بیان اجمالی حقوق‌

  1. «اعْلَمْ، أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكَ حُقُوقاً مُحِيطَةً بِكَ فِي كُلِّ حَرَكَةٍ تَحَرَّكْتَهَا، أَوْ سَكِنَةٍ سَكَنْتَهَا، أَوْ حَالٍ حُلْتَهَا، أَوْ مَنْزِلَةٍ نَزَلْتَهَا، أَوْ جَارِحَةٍ قَلَبْتَهَا، أَوْ آلَةٍ تَصَرَّفْتَ فِيهَا»؛ بدان که خدا در هر جنبش و آرامشت، در هر حال و در هر آرمانت، در هر مقام و منزلی که فرود آئی، در هر عضوی که بگردانی و در هرابزاری که بکار بری حقی بر گردن تو دارد.
  2. «فَأَكْبَرُ حُقُوقِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْكَ مَا أَوْجَبَ عَلَيْكَ لِنَفْسِهِ مِنْ حَقِّهِ الَّذِي هُوَ أَصْلُ الْحُقُوقِ، ثُمَّ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكَ لِنَفْسِكَ مِنْ قَرْنِكَ إِلَى قَدَمِكَ عَلَى اخْتِلَافِ جَوَارِحِكَ»؛ مهم‌ترین حقوق خداوند همانست که برای خویش بر تو واجب کرده که ریشه همه حقوق است، پس از آن حقوقی است که برای خودت از فرق تا قدم نسبت باعضای گوناگون بر تو واجب کرده.
  3. «فَجَعَلَ عَزَّ وَ جَلَّ لِلِسَانِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِسَمْعِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِبَصَرِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِيَدِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِرِجْلِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِبَطْنِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِفَرْجِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، فَهَذِهِ الْجَوَارِحُ السَّبْعُ الَّتِي بِهَا تَكُونُ الْأَفْعَالُ، ثُمَّ جَعَلَ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَفْعَالِكَ عَلَيْكَ حُقُوقاً، فَجَعَلَ لِصَلَاتِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِصَوْمِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِصَدَقَتِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِهَدْيِكَ عَلَيْكَ حَقّاً، وَ لِأَفْعَالِكَ عَلَيْكَ حَقّاً»؛ خدا برای زبان، گوش، دیدگان، دست، پا، شکم و اندام تناسلی بر تو حقی قرار داده، این هفت عضو که با آنها کار می‌کنی هرکدام حقی دارند، همچنین خداوند برای کارهائی که باید بکنی از قبیل: نماز، روزه، زکات، قربانی و سایر کارهایت بر تو حقوقی واجب کرده است.
  4. «ثُمَّ يَخرُجُ الحُقوقُ مِنكَ إلى غَيرِكَ مِن ذَوي الحُقوقِ الواجِبَةِ عَلَيكَ، فَأَوجَبُها عَلَيكَ حُقوقُ أئمَّتِكَ، ثُمَّ حُقوقُ رَعيَّتِكَ، ثُمَّ حُقوقُ رَحِمِكَ، فَهذِهِ حُقوقٌ تَتَشعَّبُ مِنها حُقوقٌ»؛ علاوه‌براین حقوقی که نسبت به امور داخلی خود داری دیگران هم بر تو حقوقی دارند که مهمترین آن حقوق امامان است سپس حقوق رعایا و زیردستان، سپس حقوق خویشان، و هر کدام از اینها حقوقی است که هر کدام چند شعبه دارد.
  5. «فَحُقوقُ أئمَّتِكَ ثَلاثَةٌ أوجَبُها علَيكَ: حَقُّ سائِسِكَ بالسُّلطانِ، ثُمَّ حَقُّ سائِسِكَ بالعِلمِ، ثُمَّ حَقُّ سائِسِكَ بالمُلكِ، وكلُّ سائسٍ إمامٌ»؛ حقوق امامان و پیشوایان تو بر سه دسته است، لازم‌ترین آنها حق کسی است که به سلطنت تو را اداره و تربیت می‌کند سپس حق کسی که تو را بدانش پرورش می‌دهد سپس حق کسی که تو را از راه ملکیت خود پرورش می‌دهد [درباره بردگان‌] هرکس که در امر پرورش تو دخالت دارد امام و پیشوای تو به حساب می‌آید.
  6. «وَحُقوقُ رَعيَّتِكَ ثَلاثَةٌ أوجبَهُا عَلَيكَ: حَقُّ رعيَّتِكَ بِالسُّلطانِ، ثُمَّ حقُّ رعيَّتِكَ بِالعِلمِ، فإنَّ الجاهِلَ رَعِيَّةُ العالِمِ، ثُمَّ حَقُّ رَعيَّتِكَ بالمِلكِ مِنَ الأزواجِ وَما مَلَكَت الأَيمانُ. وَحُقوقُ رَعيَّتِكَ كَثيرَةٌ، متّصلَةٌ بِقَدرِ اتِّصالِ الرَّحِمِ فِي القَرابَةِ: وأوجَبُها عَلَيكَ حَقُّ أُمِّكَ، ثُمَّ حَقُّ أبيكَ، ثُمَّ حَقُّ وُلدِكَ، ثُمَّ حَقُّ أخيكَ، ثُمُّ الأَقربُ فالأقرَبُ، والأَولى فَالأَولى‌، ثُمَّ حَقُّ مَولاكَ المُنعِمِ عَلَيكَ، ثُمَّ حَقُّ مَولاكَ الجارِيَةُ نِعمَتُهُ عَلَيكَ[۱۰]، ثُمَّ حَقُّ ذوي المَعروفِ لَدَيكَ، ثُمَّ حَقُّ مُؤَذِّنِكَ لِصَلاتِكَ، ثُمَّ حَقُّ إمامِكَ في صَلاتِكَ، ثُمَّ حَقُّ جَليسِكَ، ثُمَّ حَقُّ جارِكَ، ثُمَّ حَقُّ صاحِبِكَ، ثُمَّ حَقُّ شَريكِكَ، ثُمَّ حَقُّ مالِكَ، ثُمَّ حَقُّ غريمِكَ الَّذي تُطالِبُهُ، ثُمَّ حَقُّ غريمِكَ الَّذي يُطالِبُكَ، ثُمَّ حَقُّ خَليطِكَ، ثُمَّ حَقُّ خَصمِكَ المُدَّعي عَلَيكَ، ثُمَّ حَقُّ خَصمِكَ الَّذي تَدَّعي عَلَيهِ، ثُمَّ حَقُّ مُستَشيرِكَ، ثُمَّ حَقُّ المُشيرِ عَلَيكَ، ثمَّ حَقُّ مُستَنصِحِكَ، ثُمَّ حَقُّ النَّاصِحِ لَكَ، ثُمَّ حَقُّ مَن هو أكبرُ مِنكَ، ثُمَّ حَقُّ مَن هُوَ أصغَرُ مِنكَ، ثُمَّ حَقُّ سائِلِكَ، ثُمَّ حقُّ مَن سألتهُ، ثُمَّ حَقُّ مَن جَرى لَكَ عَلى يَديهِ مساءَةٌ بِقَولٍ أو فِعلٍ عَن تَعَمُّدٍ أو غير تَعَمُّدٍ، ثُمَّ حَقُّ أهلِ مِلَّتكَ عَلَيكَ، ثُمَّ حَقُّ أهلِ ذِمَّتِكَ، ثُمَّ الحُقوق الجارِيَةُ بِقَدرِ عِلَلِ الأَحوالِ وتَصَرُّفِ الأسبابِ. فَطوبى لِمَن أعانَهُ اللَّهُ على قَضاءِ ما أوجَبَ عَلَيهِ مِن حُقوقِهِ، وَوَفَّقَهُ لِذلِكَ وَسَدَّدَهُ»؛ و حقوق رعایای تو نیز بر سه دسته است که لازمترین آنها حق کسانی است که بر آنها سلطنت داری سپس حق شاگردانی که از تو کسب دانش می‌کنند زیرا که جاهل رعیت و زیردست عالم است، سپس حق کسانی که چون زن و کنیز و بنده از آنان بهره‌مند می‌شوی. حقوق رعایای تو بسیار و به هم پیوسته است چون حقوق خویشان و هم‌نژادان که واجبترین آنها بر تو حق مادرت است سپس حق پدرت، سپس حق فرزندانت، سپس حق برادرت، سپس خویشان به نسبت نزدیکی و دوری، سپس حق مولای تو که بر تو نعمت [آزادی‌] داده، سپس حق بنده‌ای که نعمت [آزادی‌] به او عطا کرده‌ای، سپس حق کسی که به تو احسانی کرده، سپس حق مؤذنی که تو را به نماز متوجه می‌کند، سپس حق امام جماعت، سپس حق همنشین، سپس حق همسایه، سپس حق رفیق، سپس حق شریک، سپس حق دارائی‌ات، سپس حق بستانکاری که از تو طلب دارد، سپس حق معاشر با تو، سپس کسی که بر تو اقامه دعوی کرده، سپس حق کسی که بر وی اقامه دعوی کرده‌ای سپس حق کسی که با تو مشورت می‌کند، سپس حق کسی که تو با او مشورت می‌کنی، سپس حق کسی که تو او را نصیحت می‌کنی، سپس حق کسی که تو را نصیحت می‌کند، سپس حق بزرگتر از تو، سپس حق کوچکتر از تو، سپس حق کسی که از تو درخواست کرده، سپس حق کسی که به تو بدی کرده و گفتار یا کردار زشتی به‌طور عمد یا غیر عمد نسبت به تو رواداشته، سپس حق ملت بر تو، سپس حق کفاری که در پناه دین تو زندگی می‌کنند سپس حقوقی که گردش اسباب زندگانی به مقتضای حالات مختلف به‌وجود می‌آورد. و خوش به حال کسی که خدا او را کمک دهد تا حقوقی که بر او واجب فرموده به‌جا آورد و به او توفیق و تأیید عطا فرماید.[۱۱].

بیان تفصیلی حقوق‌

حق خدا: «فَأَمَّا حَقُّ اللَّهِ الْأَكْبَرُ عَلَيْكَ: فَأَنْ تَعْبُدَهُ لَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً، فَإِذَا فَعَلْتَ بِالْإِخْلَاصِ جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ اما حق بزرگ خدا بر تو اینست که او را به یگانگی بپرستی و شریکی برای او قرار ندهی و چون از روی اخلاص این وظیفه را انجام دهی خداوند به عهده گرفته تا کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند.

حق نفس‌: «وَ حَقُّ نَفْسِكَ عَلَيْكَ: أَنْ تَسْتَعْمِلَهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ حق نفست بر تو این است که آن را در طاعت خدای عز و جل بکار بری.

حقوق اعضای بدن‌:

  1. «وَ حَقُّ اللِّسَانِ: إِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا، وَ تَعْوِيدُهُ الْخَيْرَ، وَ تَرْكُ الْفُضُولِ الَّتِي لَا فَائِدَةَ لَهَا، وَ الْبِرُّ بِالنَّاسِ، وَ حُسْنُ الْقَوْلِ فِيهِمْ»؛ و حق زبانت این است که آن را از دشنام نگهداری و به کلام خیر عادت دهی و سخنان بیهوده نگوئی و با آن به مردم نیکی کنی و خوبی آنها را بگوئی.
  2. «وَ حَقُّ السَّمْعِ: تَنْزِيهُهُ عَنْ سَمَاعِ الْغِيبَةِ، وَ سَمَاعِ مَا لَا يَحِلُّ سَمَاعُهُ»؛ و حق گوش این است که با آن بدگوئی مردم و آنچه شنیدنش حلال نیست نشنوی.
  3. «وَ حَقُّ الْبَصَرِ: أَنْ تَغُضَّهُ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ وَ تَعْتَبِرَ بِالنَّظَرِ بِهِ»؛ و حق چشم این است که آن را از آنچه دیدارش ناروا است بپوشی و آن را وسیله عبرت‌آموزی قرار دهی.
  4. «وَ حَقُّ يَدِكَ: أَنْ لَا تَبْسُطَهَا إِلَى مَا لَا يَحِلُّ لَكَ»؛ و حق دست تو این است که آن را به آنچه روا نیست دراز نکنی.
  5. «وَ حَقُّ رِجْلَيْكَ: أَنْ لَا تَمْشِيَ بِهِمَا إِلَى مَا لَا يَحِلُّ لَكَ، فَبِهِمَا تَقِفُ عَلَى الصِّرَاطِ، فَانْظُرْ أَنْ لَا تَزِلَّا بِكَ فَتَرَدَّى فِي النَّارِ»؛ و حق پای تو این است که با آنها به سوی آنچه روا نیست نروی که با همین پاها بر صراط می‌ایستی پس هشدار که تو را نلغزانند و در آتش نیفکنند.
  6. «وَ حَقُّ بَطْنِكَ: أَنْ لَا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِلْحَرَامِ، وَ لَا تَزِيدَ عَلَى الشِّبَعِ»؛ و حق شکمت آن است که آن را ظرف حرام نکرده و بیش از سیری نخوری.
  7. «وَ حَقُّ فَرْجِكَ: أَنْ تُحْصِنَهُ عَنِ الزِّنَا، وَ تَحْفَظَهُ مِنْ أَنْ يُنْظَرَ إِلَيْهِ»؛ و حق اندام تناسلی‌ات این است که آن را از زنا نگهداری و از دیده‌ها بپوشانی.

حقوق کارها:

  1. «وَ حَقُّ الصَّلَاةِ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا وِفَادَةٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ فِيهَا قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ قُمْتَ مَقَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيلِ الْحَقِيرِ الرَّاغِبِ الرَّاهِبِ الرَّاجِي الْخَائِفِ الْمُسْتَكِينِ الْمُتَضَرِّعِ الْمُعَظِّمِ لِمَنْ كَانَ بَيْنَ يَدَيْهِ بِالسُّكُونِ وَ الْوَقَارِ، وَ تُقْبِلَ عَلَيْهَا بِقَلْبِكَ، وَ تُقِيمَهَا بِحُدُودِهَا وَ حُقُوقِهَا»؛ و حق نماز این است که بدانی بار یافتن بدرگاه خدای تعالی است و در نماز پیش خدا ایستاده‌ای چون این را به خوبی دانستی چنان بایستی که شخصی کوچک، آرزومند، خوشحال، امیدوار، ترسان، بیچاره و زار در پیش بزرگوار باوقار و باابهت می‌ایستد و حضور قلب در آن داشته باشی و آداب و احکام آن را بجا آوری.
  2. «وَ حَقُّ الْحَجِّ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّكَ، وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ، وَ فِيهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ، وَ قَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْكَ»؛ حق حج این است که بدانی در آن مهمان پروردگار خویشی و از گناهان خود گریختی و توبه‌ات به واسطه آن پذیرفته است و آنچه خدا بر تو واجب کرده است انجام می‌شود.
  3. «وَ حَقُّ الصَّوْمِ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لِسَانِكَ وَ سَمْعِكَ وَ بَصَرِكَ وَ بَطْنِكَ وَ فَرْجِكَ لِيَسْتُرَكَ بِهِ مِنَ النَّارِ، فَإِنْ تَرَكْتَ الصَّوْمَ خَرَقْتَ سِتْرَ اللَّهِ عَلَيْكَ»؛ حق روزه این است که بدانی قفلی است که خدا به زبان و گوش و چشم و شکم و فرج تو زده تا بدین وسیله تو را از آتش برهاند و چون روزه را وانهی پرده‌ای که خدا بر تو کشیده پاره‌کرده‌ای.
  4. «وَ حَقُّ الصَّدَقَةِ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا ذُخْرُكَ عِنْدَ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ وَدِيعَتُكَ الَّتِي لَا تَحْتَاجُ إِلَى الْإِشْهَادِ عَلَيْهَا، فَإِذَا عَلِمْتَ ذَلِكَ كُنْتَ بِمَا تَسْتَوْدِعُهُ سِرّاً أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا تَسْتَوْدِعُهُ عَلَانِيَةً، وَ تَعْلَمَ أَنَّهَا تَدْفَعُ الْبَلَايَا وَ الْأَسْقَامَ عَنْكَ فِي الدُّنْيَا، وَ تَدْفَعُ عَنْكَ النَّارَ فِي الْآخِرَةِ»؛ حق صدقه این است که بدانی صدقه ذخیره تو نزد پروردگار و امانتی است که نیاز به گواه ندارد چون این را دانستی هرچه پنهانتر باشد اعتماد تو نسبت به آن از آنچه آشکارا به امانت‌سپاری بیشتر خواهد بود و اینکه بدانی صدقه در دنیا جلوی هربلا و دردی را می‌گیرد و در آخرت آتش را از تو دور می‌کند.
  5. «وَ حَقُّ الْهَدْيِ: أَنْ تُرِيدَ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ لَا تُرِيدَ بِهِ خَلْقَهُ، وَ لَا تُرِيدَ بِهِ إِلَّا التَّعَرُّضَ لِرَحْمَةِ اللَّهِ وَ نَجَاةَ رُوحِكَ يَوْمَ تَلْقَاهُ»؛ حق قربانی این است که در آن تنها رضای خدا را بجوئی و رضای خلق را منظور نداری و منظورت از آن این باشد که در معرض رحمت خدا قرار گرفته، روح خود را در روز قیامت نجات دهی.

حقوق پیشوایان‌:

  1. «وَ حَقُّ السُّلْطَانِ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّكَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَةً، وَ أَنَّهُ مُبْتَلًى فِيكَ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَلَيْكَ مِنَ السُّلْطَانِ، وَ أَنَّ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَتَعَرَّضَ لِسَخَطِهِ فَتُلْقِيَ بِيَدِكَ إِلَى التَّهْلُكَةِ، وَ تَكُونَ شَرِيكاً لَهُ فِيمَا يَأْتِي إِلَيْكَ مِنْ سُوءٍ»؛ حق سلطان این است که بدانی چون خدا او را بر تو مسلط کرده وسیله آزمایش او هستی و او گرفتار تو است، دیگر اینکه خود را در معرض خشم او نیاوری تا نه خویش را به‌دست خود در هلاکت اندازی و نه در آزاری که بتو رساند شریک وی شوی.
  2. «وَ حَقُّ سَائِسِكَ بِالْعِلْمِ: التَّعْظِيمُ لَهُ، وَ التَّوْقِيرُ لِمَجْلِسِهِ، وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَيْهِ، وَ الْإِقْبَالُ عَلَيْهِ، وَ أَنْ لَا تَرْفَعَ عَلَيْهِ صَوْتَكَ، وَ أَنْ لَا تُجِيبَ أَحَداً يَسْأَلُهُ عَنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي يُجِيبُ، وَ لَا تُحَدِّثَ فِي مَجْلِسِهِ أَحَداً، وَ لَا تَغْتَابَ عِنْدَهُ أَحَداً، وَ أَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ إِذَا ذُكِرَ عِنْدَكَ بِسُوءٍ، وَ أَنْ تَسْتُرَ عُيُوبَهُ، وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ، وَ لَا تُجَالِسَ لَهُ عَدُوّاً، وَ لَا تُعَادِيَ لَهُ وَلِيّاً، فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ شَهِدَ لَكَ مَلَائِكَةُ اللَّهِ بِأَنَّكَ قَصَدْتَهُ وَ تَعَلَّمْتَ عِلْمَهُ لِلَّهِ جَلَّ اسْمُهُ لَا لِلنَّاسِ»؛ حق کسی که پرورش علمی بتو می‌دهد اینست که او را تعظیم کنی، وقار مجلس او را نگاه داری، خوب به او گوش بدهی، به وی روآوری، آوازت را بر او بلند نگردانی و اگر کسی از وی پرسشی کند، پاسخ ندهی تا خودش پاسخ دهد، در مجلس او با کسی خصوصی صحبت نکنی، بد کسی را نزد او نگوئی و اگر نزد تو از وی به بدی یاد شد از او دفاع کنی، عیب‌های او را بپوشانی، فضائل او را اظهار کنی، با دشمنان وی ننشینی و با دوستانش دشمنی نورزی، چون چنین کنی فرشتگان بر تو گواه باشند که او را برای رضای خدا انتخاب کرده و از وی دانش‌آموخته‌ای نه برای خاطر مردم.
  3. «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ: فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ إِلَّا فِيمَا يُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»؛ حق کسی که مالک کار و منافع تو است این است که از او فرمان بری و مخالفتش نکنی مگر آنکه تو را برخلاف امر خدا به کاری فرمان دهد که در این‌صورت، حق طاعت او ساقط و مخلوق را در معصیت خالق حقی نیست.

حقوق رعیت‌:

  1. «وَ أَمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلْطَانِ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُمْ صَارُوا رَعِيَّتَكَ لِضَعْفِهِمْ وَ قُوَّتِكَ، فَيَجِبُ أَنْ تَعْدِلَ فِيهِمْ وَ تَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ، وَ تَغْفِرَ لَهُمْ جَهْلَهُمْ، وَ لَا تُعَاجِلَهُمْ بِالْعُقُوبَةِ، وَ تَشْكُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا آتَاكَ مِنَ الْقُوَّةِ عَلَيْهِمْ»؛ حق رعایا و زیردستانی که بر آنها سلطنت داری این است که بدانی آنها به سبب ناتوانی خود و توانائی تو رعیت تو شدند پس واجب است که در میان آنها به عدالت رفتار کنی و برای آنها چون پدری مهربان باشی و کارهائی که از روی نادانی کنند ببخشی و در شکنجه آنها شتاب نکنی و شکر خدا را به‌جای آوری که تو را سرپرست آنان کرده.
  2. «وَ أَمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالْعِلْمِ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا جَعَلَكَ قَيِّماً لَهُمْ فِيمَا آتَاكَ مِنَ الْعِلْمِ، وَ فَتَحَ لَكَ مِنْ خَزَائِنِهِ، فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِي تَعْلِيمِ النَّاسِ وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَيْهِمْ زَادَكَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَ إِنْ أَنْتَ مَنَعْتَ النَّاسَ عِلْمَكَ أَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ الْعِلْمَ مِنْكَ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْلُبَكَ الْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ، وَ يُسْقِطَ مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّكَ»؛ و حق شاگردانت این است که بدانی خداوند متعال به جهت دانشی که به تو داده و از گنجینه دانش خویش دری بر تو گشوده تو را سرپرست آنان قرار داده است، اگر به خوشرفتاری مردم را بیاموزی و با آنها بداخلاقی نکنی و دل‌تنگ نشوی خدا از فضل خویش به تو بیشتر عطا کند و اگر از دانش خود به مردم دریغ کنی و چون از تو دانش خواهند با آنها بدخلقی نمائی سزاوار است که خداوند دانش و آبرویی که آن را از راه دانش به دست آورده‌ای از تو بگیرد و عزت تو را از دلها براند.
  3. «وَ أَمَّا حَقُّ الزَّوْجَةِ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَهَا لَكَ سَكَناً وَ أُنْساً، فَتَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَيْكَ، فَتُكْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا، وَ إِنْ كَانَ حَقُّكَ عَلَيْهَا أَوْجَبَ فَإِنَّ لَهَا عَلَيْكَ أَنْ تَرْحَمَهَا، لِأَنَّهَا أَسِيرُكَ وَ تُطْعِمَهَا وَ تَكْسُوَهَا، فَإِذَا جَهِلَتْ عَفَوْتَ عَنْهَا»؛ حق زن آنست که بدانی خداوند وی را برای آسایش و آرامش تو قرار داده و بدانی که این نعمت از خدا است و او را گرامی داری و به نرمی با وی رفتار کنی و اگرچه حق تو بر او بیشتر و واجبتر است ولی او هم بر تو حق ترحم دارد زیرا اسیر تو است خوراک و پوشاک به او بده و اگر جهالت ورزید او را ببخش.
  4. «وَ أَمَّا حَقُ مَمْلُوكِكَ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ خَلْقُ رَبِّكَ وَ ابْنُ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ لَحْمُكَ وَ دَمُكَ، لَمْ تَمْلِكْهُ لِأَنَّكَ مَا صَنَعْتَهُ دُونَ اللَّهِ، وَ لَا خَلَقْتَ شَيْئاً مِنْ جَوَارِحِهِ وَ لَا أَخْرَجْتَ لَهُ رِزْقاً، وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَفَاكَ ذَلِكَ، ثُمَّ سَخَّرَهُ لَكَ وَ ائْتَمَنَكَ عَلَيْهِ وَ اسْتَوْدَعَكَ إِيَّاهُ، لِيَحْفَظَ لَكَ مَا تَأْتِيهِ مِنْ خَيْرٍ إِلَيْهِ فَأَحْسِنْ إِلَيْهِ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ، وَ إِنْ كَرِهْتَهُ اسْتَبْدَلْتَ بِهِ، وَ لَمْ تُعَذِّبْ خَلْقَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ حق بنده تو آنست که بدانی او نیز آفریده پروردگار تو است، پسر پدر و پدر مادر تو [[[آدم]] و حوا]، و گوشت و خونش با تو یکی است، تو او را نیافریدی، خدائی که تو را آفریده او را هم آفریده و تو حتی هیچ عضوی هم برای او خلق نکرده‌ای و روزی وی را نمی‌دهی، خدا است که روزی او را می‌دهد، سپس او را به تسخیر تو درآورده و او را به دست تو امانت سپرده و به ودیعت نهاده تا هراحسانی به او کنی برای تو نگهدارد، پس همچنان که خدا به تو احسان کرده تو هم به آن بنده احسان کن و اگر او را نمی‌پسندی عوضش کن و آفریده خدای عز و جل را عذاب مکن و توانائی نیست جز به کمک خدا.

حقوق خویشاوندان‌:

  1. «وَ حَقُّ أُمِّكَ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهَا حَمَلَتْكَ حَيْثُ لَا يَحْتَمِلُ أَحَدٌ أَحَداً، وَ أَعْطَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِهَا مَا لَا يُعْطِي أَحَدٌ أَحَداً، وَ وَقَتْكَ بِجَمِيعِ جَوَارِحِهَا، وَ لَمْ تُبَالِ أَنْ تَجُوعَ وَ تُطْعِمَكَ، وَ تَعْطَشَ وَ تَسْقِيَكَ، وَ تَعْرَى وَ تَكْسُوَكَ، وَ تَضْحَى وَ تُظِلَّكَ، وَ تَهْجُرَ النَّوْمَ لِأَجْلِكَ، وَ وَقَتْكَ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ لِتَكُونَ لَهَا، فَإِنَّكَ لَا تُطِيقُ شُكْرَهَا إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَوْفِيقِهِ»؛ حق مادرت این است که بدانی تو را در شکم خود حمل کرده جایی که هیچ‌کس کسی را در آنجا جای ندهد. غذا و نیرو از محصول قلب خود به تو داده که هیچ‌کس به کسی نمی‌دهد و با همه اعضای خود تو را نگاه داشته، سیری و نوشیدن تو را با گرسنگی و تشنگی خود خریده، خودش برهنه مانده و تو را پوشانیده، آفتاب خورده و بر تو سایه انداخته، برای خاطر تو بی‌خوابی کشیده و تو را از سرما و گرما نگهداری کرده تا فرزند او باشی و تو جز با یاری و توفیق خدا نتوانی شکر او گزاری.
  2. «وَ أَمَّا حَقُّ أَبِيكَ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُكَ، وَ أَنَّهُ لَوْلَاهُ لَمْ تَكُنْ، فَمَهْمَا رَأَيْتَ فِي نَفْسِكَ مِمَّا يُعْجِبُكَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَبَاكَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَيْكَ فِيهِ، فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ اشْكُرْهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ حق پدرت این است که بدانی ریشه تو است و اگر نبود تو هم نبودی و هرگاه در خود چیزی یافتی که آن‌را می‌پسندی بدان‌که اصل آن نعمت از ناحیه پدرت به تو رسیده است، خدا را به همان اندازه شکر کن، و هیچ توانائی جز از ناحیه خدا نیست.
  3. «وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ، وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ، وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ الْمَعُونَةِ لَهُ عَلَى طَاعَتِهِ، فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُثَابٌ عَلَى الْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، مُعَاقَبٌ عَلَى الْإِسَاءَةِ إِلَيْهِ»؛ حق فرزندت این است که بدانی از تو و وابسته تو است خوب باشد یا بد و تو مسئولیت پرورش او، هدایتش به شناخت خدا و یاری او در فرمانبرداری خداوند را بر عهده داری، با او با دانستن این نکته رفتار کن که با نیکویی با وی ثواب می‌بری و به بدی کردن بر او کیفر می‌بینی.
  4. «وَ أَمَّا حَقُّ أَخِيكَ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ يَدُكَ وَ عِزُّكَ وَ قُوَّتُكَ، فَلَا تَتَّخِذْهُ سِلَاحاً عَلَى مَعْصِيَةِ اللَّهِ، وَ لَا عُدَّةً لِلظُّلْمِ لِخَلْقِ اللَّهِ، وَ لَا تَدَعْ نُصْرَتَهُ عَلَى عَدُوِّهِ وَ النَّصِيحَةَ لَهُ، فَإِنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِلَّا فَلْيَكُنِ اللَّهُ أَكْرَمَ عَلَيْكَ مِنْهُ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ و حق برادرت این است که بدانی او چون دست تو و مایه عزت و توانائی تو است او را وسیله معصیت و ظلم مکن و در برابر دشمن وی را یاری کن و برای او خیراندیشی نما البته در صورتی‌که مطیع خدا باشد وگرنه خداوند از او محترمتر است و توانائی نیست جز به خدا.
  5. «وَ أَمَّا حَقُّ مَوْلَاكَ الْمُنْعِمِ عَلَيْكَ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ أَنْفَقَ فِيكَ مَالَهُ، وَ أَخْرَجَكَ مِنْ ذُلِّ الرِّقِّ وَ وَحْشَتِهِ إِلَى عِزِّ الْحُرِّيَّةِ وَ أُنْسِهَا، فَأَطْلَقَكَ مِنْ أَسْرِ الْمَلَكَةِ، وَ فَكَّ عَنْكَ قَيْدَ الْعُبُودِيَّةِ، وَ أَخْرَجَكَ مِنَ السِّجْنِ، وَ مَلَّكَكَ نَفْسَكَ، وَ فَرَّغَكَ لِعِبَادَةِ رَبِّكَ، وَ تَعْلَمَ أَنَّهُ أَوْلَى الْخَلْقِ بِكَ فِي حَيَاتِكَ وَ مَوْتِكَ، وَ أَنَّ نُصْرَتَهُ عَلَيْكَ وَاجِبَةٌ بِنَفْسِكَ وَ مَا احْتَاجَ إِلَيْهِ مِنْكَ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ اما حق کسی که تو را خریده و آزاد کرده این است که بدانی مال خود را برای تو صرف کرده و تو را از خواری و بندگی و هراس آن درآورده و به عزت و آرامش آزادی رسانیده، از زنجیر بردگی رهایت کرده و قید عبودیت را از گردنت گشوده، از زندانت درآورده و تو را صاحب‌اختیار خودت کرده و خیالت را برای عبادت پروردگارت آسوده کرده و اینکه بدانی او بر زنده و مرده تو از همه‌کس سزاوارتر است، و اگر او محتاج شد باید او را با جان و هرچه در توان داری یاری رسانی، و توانائی نیست بجز به خدا.
  6. «وَ أَمَّا حَقُّ مَوْلَاكَ الَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ عِتْقَكَ لَهُ وَسِيلَةً إِلَيْهِ، وَ حِجَاباً لَكَ مِنَ النَّارِ، وَ أَنَّ ثَوَابَكَ فِي الْعَاجِلِ مِيرَاثُهُ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ رَحِمٌ مُكَافَأَةً بِمَا أَنْفَقْتَ مِنْ مَالِكَ وَ فِي الْآجِلِ الْجَنَّةُ»؛ و اما حق بنده‌ای که او را آزاد کردی این است که بدانی خدای عز و جل آزادی او را وسیله نزدیکی تو به خود قرار داده و پرده میان تو و آتش قرار داده است، در دنیا پاداش تو آنست که اگر خویشی ندارد ارثش را می‌بری برای آنکه مالت را صرف او کردی و مزدت در آخرت بهشت است.

حقوق عموم مردم و حقوق اشیا:

  1. «وَ أَمَّا حَقُّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ: فَأَنْ تَشْكُرَهُ وَ تَذْكُرَ مَعْرُوفَهُ وَ تُكْسِبَهُ الْمَقَالَةَ الْحَسَنَةَ وَ تُخْلِصَ لَهُ الدُّعَاءَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ كُنْتَ قَدْ شَكَرْتَهُ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً، ثُمَّ إِنْ قَدَرْتَ عَلَى مُكَافَأَتِهِ يَوْماً كَافَأْتَهُ»؛ و حق کسی که به تو نیکویی کرده این است که از او تشکر کنی، نیکویی‌اش را بیاد آری، از او به خوبی یاد کنی و میان خود و خدا درباره او دعای خالصانه بنمائی که چون چنین کردی در آشکار و نهان سپاس نیکویی‌اش را ادا کرده‌ای، دیگر اینکه اگر روزی توانائی یافتی نیکی او را تلافی کنی.
  2. «وَ أَمَّا حَقُّ الْمُؤَذِّنِ: أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مُذَكِّرٌ لَكَ رَبَّكَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ دَاعٍ لَكَ إِلَى حَظِّكَ، وَ عَوْنُكَ عَلَى قَضَاءِ فَرْضِ اللَّهِ عَلَيْكَ، فَاشْكُرْهُ عَلَى ذَلِكَ شُكْرَكَ لِلْمُحْسِنِ إِلَيْكَ»؛ اما حق مؤذن آن است که بدانی تو را به یاد پروردگار عز و جل می‌آورد و به بهره‌مندی از عبادت دعوتت می‌کند و در انجام فریضه واجب به تو کمک می‌دهد پس باید به پاس خوبی که در حق تو روا داشته از او چونان کسی که به تو کمک مالی کرده است تشکر کنی.
  3. «وَ أَمَّا حَقُّ إِمَامِكَ فِي صَلَاتِكَ: فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ قَدْ تَقَلَّدَ السِّفَارَةَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ تَكَلَّمَ عَنْكَ وَ لَمْ تَتَكَلَّمْ عَنْهُ، وَ دَعَا لَكَ وَ لَمْ تَدْعُ لَهُ، وَ كَفَاكَ هَوْلَ الْمُقَامِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَإِنْ كَانَ بِهِ نَقْصٌ كَانَ بِهِ دُونَكَ، وَ إِنْ كَانَ تَمَاماً كُنْتَ شَرِيكَهُ، وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَلَيْكَ فَضْلٌ فَوَقَى نَفْسَكَ بِنَفْسِهِ وَ صَلَاتَكَ بِصَلَاتِهِ فَتَشْكُرُ لَهُ عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ»؛ و حق پیشوای تو در نماز این است که بدانی او واسطه میان تو و پروردگار تو است، از جانب تو پیش خدا سخن می‌گوید ولی تو از جانب وی سخن نمی‌گوئی، برای تو دعا می‌کند و تو برای او دعا نمی‌کنی، تو از ایستادن پیش خدا هراس نمی‌کنی چون او از طرف تو هراس ایستادن پیش خدا را متحمل می‌شود، اگر نمازش نقصی داشته باشد به عهده او است و اگر درست باشد در ثواب او شریکی و او از این کامل بودن نماز بهره‌ای بیش از تو نمی‌برد، جان تو را با جان خود و نماز تو را با نماز خود حفظ کرده پس باید او را به همان اندازه شکر کنی.
  4. «وَ أَمَّا حَقُّ جَلِيسِكَ: فَأَنْ تُلِينَ لَهُ جَانِبَكَ، وَ تُنْصِفَهُ فِي مُجَازَاةِ اللَّفْظِ، وَ لَا تَقُومَ مِنْ مَجْلِسِكَ إِلَّا بِإِذْنِهِ، وَ مَنْ يَجْلِسُ إِلَيْكَ يَجُوزُ لَهُ الْقِيَامُ عَنْكَ بِغَيْرِ إِذْنِكَ، وَ تَنْسَى زَلَّاتِهِ، وَ تَحْفَظَ خَيْرَاتِهِ، وَ لَا تُسْمِعَهُ إِلَّا خَيْراً»؛ حق همنشین تو این است که با او نرمی کنی و عادلانه با او سخن گویی و از جای خود بی‌اجازه وی برنخیزی- او نیز نباید بی‌اجازه تو برخیزد- لغزش‌های او را از یاد برده، نیکی‌هایش را به خاطر داشته باشی و جز سخن خیر با او نگوئی.
  5. «وَ أَمَّا حَقُّ جَارِكَ: فَحِفْظُهُ غَائِباً، وَ إِكْرَامُهُ شَاهِداً، وَ نُصْرَتُهُ إِذَا كَانَ مَظْلُوماً، وَ لَا تَتَبَّعْ لَهُ عَوْرَةً، فَإِنْ عَلِمْتَ عَلَيْهِ سُوءاً سَتَرْتَهُ عَلَيْهِ، وَ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّهُ يَقْبَلُ نَصِيحَتَكَ نَصَحْتَهُ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ، وَ لَا تُسْلِمُهُ عِنْدَ شَدِيدَةٍ، وَ تُقِيلُ عَثْرَتَهُ، وَ تَغْفِرُ ذَنْبَهُ، وَ تُعَاشِرُهُ مُعَاشَرَةً كَرِيمَةً، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ حق همسایه‌ات این است که او را در غیاب حفظ کنی و در حضور احترام نهی و در برابر ستمی که به او می‌شود یاری‌اش دهی، در پی یافتن عیب‌هایش نباشی، اگر بدی از وی دیدی بپوشانی، اگر دانستی که نصیحت‌پذیر است خصوصی او را نصیحت کنی، در سختی او را تنها نگذاشته، از لغزش او در گذری، گناهش را ببخشی و به خوشی و بزرگی با او معاشرت کنی و توانائی نیست جز به خدا.
  6. «وَ أَمَّا حَقُّ الصَّاحِبِ: فَأَنْ تَصْحَبَهُ بِالتَّفَضُّلِ وَ الْإِنْصَافِ، وَ تُكْرِمَهُ كَمَا يُكْرِمُكَ، وَ كُنْ عَلَيْهِ رَحْمَةً، وَ لَا تَكُنْ عَلَيْهِ عَذَاباً، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ حق رفیق این است که با بزرگداشت و انصاف با او مصاحبت نمائی و همچنان‌که تو را گرامی می‌دارد او را گرامی داری و بر وی رحمت باشی نه عذاب و توانائی نیست جز به خدا.
  7. «وَ أَمَّا حَقُّ الشَّرِيكِ: فَإِنْ غَابَ كَفَيْتَهُ، وَ إِنْ حَضَرَ رَعَيْتَهُ، وَ لَا تَحْكُمْ دُونَ حُكْمِهِ، وَ لَا تُعْمِلْ رَأْيَكَ دُونَ مُنَاظَرَتِهِ، وَ تَحْفَظُ عَلَيْهِ مَالَهُ، وَ لَا تَخُونُهُ فِيمَا عَزَّ أَوْ هَانَ مِنْ أَمْرِهِ، فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الشَّرِيكَيْنِ مَا لَمْ يَتَخَاوَنَا، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ و اما حق شریک آن است که اگر غائب باشد از طرف او کارهای شرکت او را انجام دهی و اگر حاضر باشد حق همکاری او را رعایت نمائی، برخلاف او حکم نکنی و بی‌مشورت او برای خود کار نکنی، مالش را حفظ کنی و در کمی و زیادی به او خیانت نکنی زیرا تا دو شریک به هم خیانت نکرده‌اند دست خدا با آنها است.
  8. «وَ أَمَّا حَقُّ مَالِكَ: فَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ إِلَّا مِنْ حِلِّهِ، وَ لَا تُنْفِقَهُ إِلَّا فِي وَجْهِهِ، وَ لَا تُؤْثِرَ عَلَى نَفْسِكَ مَنْ لَا يَحْمَدُكَ، فَاعْمَلْ فِيهِ بِطَاعَةِ رَبِّكَ، وَ لَا تَبْخَلْ بِهِ فَتَبُوءَ بِالْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ مَعَ السَّعَةِ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ اما حق مالت این است که جز از راه حلال آن را به دست نیاورده و در غیر مصرف سزاوار مصرفش نکنی و کسی را که سپاس تو نمی‌گذارد در آن بر خود مقدم نداری و در آن به دستور پروردگارت تصرف کنی، در هنگام گشایش حال بدان بخل نورزی که در این‌صورت حسرت خورده و پشیمان، عقوبت‌بینی، و توانائی نیست جز به خدا.
  9. «وَ أَمَّا حَقُّ غَرِيمِكَ الَّذِي يُطَالِبُكَ: فَإِنْ كُنْتَ مُوسِراً أَعْطَيْتَهُ، وَ إِنْ كُنْتَ مُعْسِراً أَرْضَيْتَهُ بِحُسْنِ الْقَوْلِ، وَ رَدَدْتَهُ عَنْ نَفْسِكَ رَدّاً لَطِيفاً»؛ حق بستانکاری که از تو مطالبه می‌کند این است که اگر داری باو بدهی و اگر نداری او را با گفتار شیرین خشنود کنی و به ملایمت و نرمی او را از خود برانی.
  10. «وَ حَقُّ الْخَلِيطِ: أَنْ لَا تَغُرَّهُ، وَ لَا تَغُشَّهُ وَ لَا تَخْدَعَهُ، وَ تَتَّقِيَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي أَمْرِهِ»؛ حق معاشر این است که او را گول نزنی، فریب ندهی و با او نیرنگ نبازی و در کار او از خدای تبارک و تعالی بپرهیزی.
  11. «وَ حَقُ الْخَصْمِ الْمُدَّعِي عَلَيْكَ: فَإِنْ كَانَ مَا يَدَّعِي عَلَيْكَ حَقّاً كُنْتَ شَاهِدَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَمْ تَظْلِمْهُ، وَ أَوْفَيْتَهُ حَقَّهُ وَ إِنْ كَانَ مَا يَدَّعِي بَاطِلًا رَفَقْتَ بِهِ، وَ لَمْ تَأْتِ فِي أَمْرِهِ غَيْرَ الرِّفْقِ، وَ لَمْ تُسْخِطْ رَبَّكَ فِي أَمْرِهِ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ و حق کسی که بر تو اقامه دعوی کرده این است که اگر می‌دانی دعوایش حق است خودت گواه او شوی، به او ستم نکنی و حقش را بدهی و اگر آنچه گوید باطل و خلاف است با او مدارا کنی و در پاسخش سختی ننمائی و خدا را بخشم نیاوری و توانائی جز به خدا نیست.
  12. «وَ حَقُّ خَصْمِكَ الَّذِي تَدَّعِي عَلَيْهِ: إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً فِي دَعْوَتِكَ أَجْمَلْتَ مُقَاوَلَتَهُ وَ لَمْ تَجْحَدْ حَقَّهُ، وَ إِنْ كُنْتَ مُبْطِلًا فِي دَعْوَتِكَ اتَّقَيْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تُبْتَ إِلَيْهِ وَ تَرَكْتَ الدَّعْوَى»؛ و حق کسی که بر او دعوی داری این است که اگر در دعوای خود بر حقی با او نرم گفتگو کنی و اگر ناحق می‌گوئی از خدا بترسی و با توبه ادعایت را ترک کنی.
  13. «وَ حَقُّ الْمُسْتَشِيرِ: إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ رَأْياً أَشَرْتَ عَلَيْهِ، وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ أَرْشَدْتَهُ إِلَى مَنْ يَعْلَمُ»؛ حق کسی که در کار خود با تو مشورت می‌کند این است که اگر نظر درستی داری به او بگویی و اگر نه او را به کسی که می‌داند راهنمایی کنی.
  14. «وَ حَقُّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ: أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ فِيمَا لَا يُوَافِقُكَ مِنْ رَأْيِهِ، فَإِنْ وَافَقَكَ حَمِدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ حق کسی که با او شور می‌کنی این است که اگر برخلاف نظر تو رأی داد به او بدبین نباشی و اگر با یکدیگر موافق شدید خدا را شکر کنی.
  15. «وَ حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ: أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَيْهِ النَّصِيحَةَ وَ لْيَكُنْ مَذْهَبُكَ الرَّحْمَةَ لَهُ وَ الرِّفْقَ بِهِ»؛ حق کسی که از تو نصیحتی جوید این است که حق نصیحت را نسبت به وی ادا کنی و درباره او دلسوزی و نرمی روا داری.
  16. «وَ حَقُّ النَّاصِحِ: أَنْ تُلِينَ لَهُ جَنَاحَكَ، وَ تُصْغِيَ إِلَيْهِ بِسَمْعِكَ، فَإِنْ أَتَى الصَّوَابَ حَمِدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ إِنْ لَمْ يُوَافِقْ رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتَّهِمْهُ، وَ عَلِمْتَ أَنَّهُ أَخْطَأَ، وَ لَمْ تُؤَاخِذْهُ بِذَلِكَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهَمَةِ فَلَا تَعْبَأْ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى حَالٍ، وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ حق ناصح تو این است که نسبت به وی تواضع کرده، به سخنش گوش فرادهی، اگر خوب گوید یا اگر درست نگوید به او رحمت فرستی و بدبین نباشی، و اگر بدانی که به راه خطا می‌رود او را مؤاخذه نکنی مگر اینکه در معرض تهمت و بدبینی باشد که باید به کارش اعتنائی نکنی و توانائی نیست جز بخدا.
  17. «وَ حَقُّ الْكَبِيرِ: تَوْقِيرُهُ لِسِنِّهِ، وَ إِجْلَالُهُ لِتَقَدُّمِهِ فِي الْإِسْلَامِ قَبْلَكَ، وَ تَرْكُ مُقَابَلَتِهِ عِنْدَ الْخِصَامِ، وَ لَا تَسْبِقْهُ إِلَى طَرِيقٍ وَ لَا تَتَقَدَّمْهُ، وَ لَا تَسْتَجْهِلْهُ، وَ إِنْ جَهِلَ عَلَيْكَ احْتَمَلْتَهُ وَ أَكْرَمْتَهُ لِحَقِّ الْإِسْلَامِ وَ حُرْمَتِهِ»؛ حق بزرگتر این است که او را به خاطر سنش احترام‌گذاری و به جهت پیشگامی در مسلمانی تجلیل کنی، با وی در محضر حریفان ستیزه نجوئی و پیشاپیش او راه نروی، در راه رفتن از او جلو نیفتی، او را نادان فرض نکنی و اگر با تو سبکی کرد تحمل کنی و برای اسلام و حرمت پیری او را محترم شماری.
  18. «وَ حَقُّ الصَّغِيرِ: رَحْمَتُهُ فِي تَعْلِيمِهِ وَ الْعَفْوُ عَنْهُ وَ السَّتْرُ عَلَيْهِ وَ الرِّفْقُ بِهِ وَ الْمَعُونَةُ لَهُ»؛ حق کوچکتر این است که او را با مهربانی آموزش دهی و از خطاهایش گذشت کنی، عیبش را بپوشانی و با او با مدارا رفتار کرده، یاری‌اش رسانی.
  19. «وَ حَقُّ السَّائِلِ: إِعْطَاؤُهُ عَلَى قَدْرِ حَاجَتِهِ»؛ حق سائل این است که به اندازه حاجتش به او بدهی.
  20. «وَ حَقُّ الْمَسْئُولِ؛ إِنْ أَعْطَى فَاقْبَلْ مِنْهُ بِالشُّكْرِ وَ الْمَعْرِفَةِ بِفَضْلِهِ، وَ إِنْ مَنَعَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ»؛ حق کسی که از وی درخواست می‌کنی این است که اگر درخواست تو را اجابت کرد با تشکر از او بپذیری و حق او را بشناسی و اگر دریغ کرد عذرش را بپذیری.
  21. «وَ حَقُّ مَنْ سَرَّكَ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ: أَنْ تَحْمَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلًا ثُمَّ تَشْكُرَهُ»؛ حق کسی که برای خدای تعالی تو را خشنود کرده این است که در درجه اول خدا را ستایش کنی و سپس ممنون و سپاسگزار او باشی.
  22. «وَ حَقُّ مَنْ أَسَاءَكَ: أَنْ تَعْفُوَ عَنْهُ، وَ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ الْعَفْوَ عَنْهُ يُضِرُّ انْتَصَرْتَ، قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ[۱۲]»؛ حق کسی که بتو بدی کرده این است که از او درگذری و اگر گذشت کردن برای او زیان بخش و موجب تجری باشد، برای احقاق حق خود دادخواهی کن که خدا قرآن می‌فرماید: (و هرکه پس از ستم [دیدن‌] خود، یاری جوید [و انتقام گیرد] راه [نکوهشی‌] برایشان نیست).
  23. «وَ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِكَ: إِضْمَارُ السَّلَامَةِ وَ الرَّحْمَةِ لَهُمْ، وَ الرِّفْقُ بِمُسِيئِهِمْ، وَ تَأَلُّفُهُمْ وَ اسْتِصْلَاحُهُمْ، وَ شُكْرُ مُحْسِنِهِمْ، وَ كَفُّ الْأَذَى عَنْهُمْ، وَ تُحِبُّ لَهُمْ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ تَكْرَهُ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ، وَ أَنْ تَكُونَ شُيُوخُهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَبِيكَ، وَ شُبَّانُهُمْ بِمَنْزِلَةِ إِخْوَتِكَ، وَ عَجَائِزُهُمْ بِمَنْزِلَةِ أُمِّكَ، وَ الصِّغَارُ بِمَنْزِلَةِ أَوْلَادِكَ»؛ حق همکیشان تو این است که در دل تندرستی آنها را بخواهی، با بدان آنها مهربانی و نرمی کرده و برای آنها خیرخواهی کنی، از نیکانشان تشکر کرده آزار از آنها بگردانی، هرچه برای خود می‌خواهی برای آنها بخواهی و هرچه را برای خود ناگوار می‌داری برای آنها نیز ناگوار داری، پیران آنها را چون پدر خود و جوآنان آنها را برادران خود شماری، پیرزنانشان را مادر و کودکانشان را فرزند خود به حساب آوری.
  24. «وَ حَقُّ الذِّمَّةِ: أَنْ تَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا قَبِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ لَا تَظْلِمَهُمْ مَا وَفَوْا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَهْدِهِ»؛ و حق کافرانی که در پناه اسلامند این است که آنچه را خدای عز و جل از ایشان پذیرفته بپذیری و تا بر عهد خود برای خدا وفا می‌کنند به آنها ستم نکنی. [۱۳].

منابع

پانویس

  1. خالقیان، فضل‌الله، مقاله «دیگر آثار امام سجاد»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۲۲۶.
  2. شرح نراقی، فهرست مطالب.
  3. بر اساس روایت تحف این حقوق بالغ بر ۵۰ حق است و در انتهای این روایت می‌خوانیم: «فَهَذِهِ‏ خَمْسُونَ‏ حَقّاً مُحِيطاً بِكَ لَا تَخْرُجْ مِنْهَا فِي حَالٍ مِنَ الْأَحْوَالِ يَجِبُ عَلَيْكَ رِعَايَتُهَا وَ الْعَمَلُ فِي تَأْدِيَتِهَا»؛ این پنجاه حق برعهده تو است که در هیچ شرایطی نمی‌توانی از آنها جدا شوی (و آنها را نادیده بگیری)، رعایت این حقوق و تلاش برای ادای حق لازم است بر تو لازم است.
  4. خالقیان، فضل‌الله، مقاله «دیگر آثار امام سجاد»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۲۲۶.
  5. شرح نراقی، ص۲۵.
  6. خالقیان، فضل‌الله، مقاله «دیگر آثار امام سجاد»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۲۲۷.
  7. «خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند» سوره مائده، آیه ۱۱۹.
  8. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص۳۱-۴۲.
  9. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۲۵۱.
  10. ظاهرا تصحیفی در این عبارت باشد، و چنانکه در بیان تفصیلی این حقوق توسط امام(ع) خواهد آمد صحیح این عبارت چنین است («حَقُّ مَوْلَاكَ الْجَارِيَةِ نِعْمَتُكَ عَلَيْهِ») یعنی حق بنده‌ای که نعمت تو بر او جاری است و تفاوت میان دو جمله به معنی کلمه مولا بازمی‌گردد که هم به معنی سرور و هم به معنی بنده در عربی استعمال می‌شود.
  11. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۲۵۴.
  12. «و بر آنانکه پس از ستم دیدن داد ستانند ایرادی نیست» سوره شوری، آیه ۴۱.
  13. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۶، ص ۲۵۸-۲۷۷.