بحث:وحی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۵۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

قاموس قرآن

وحی در اصل به معنی اشاره سریع است و به اعتبار سرعت گفته‏‌اند: "اَمْرٌوَحْیٌ" یعنی کار سریع (راغب) فیومی در مصباح گفته وحی به معنی اشاره و رسالت و کتابت است وهر آنچه به دیگری القا کنی تا بفهمد وحی است ... راغب کتابت و رمز و غیره را از اسباب شمرده و معنای اصلی را اشاره می‌‏داند. ناگفته نماند "وَحی یَحی" و "اَوْحی یوُحی" هر دو به یک معنی است چنانکه در مصباح گفته است. طبرسی فرموده: ایحاء القاء معنی است بطور مخفی و نیز به معنی الهام و اشاره است. ناگفته نماند: جامع تمام معانی تفهیم خفی است و اگر وحی و ایحاء را تفهیم خفی و کلام خفی معنی کنیم جامع تمام معانی خواهدبود. آنچه از معانی این لفظ نقل شد بسیاری از آنها در قرآن کریم یافته است مثل ﴿﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱] مراد از وحی تفهیم ذاتی است که خداوند در ذات زنبور عسل گذاشته و طریق عسل‌سازی را به وی آموخته است و لفظ ﴿﴿أَوْحَى دلالت دارد که کار عسل‏‌گیری این حشره تصادفی نیست بلکه با تفهیم و تعلیم خدایی است. ﴿﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ[۲] گفته‌‏اند مراد از وحی خلقت و ایجاد است یعنی: در هر آسمان امر و تدبیر آن را ایجاد کرد و گفته‌‏اند: کار هر آسمان را به اهل آسمان که ملائکه باشند وحی کرد در این صورت وحی به معنی متعارف آن است. ناگفته نماند: در «سماء» گفته شد که مراد از سبع سماوات آسمان‌های هفت‌گانه محیط بر زمین‌اند و در هر یک از آنها آثاری است غیر از آثار آن دیگری و همه در زندگی و تدبیر حیات ارضی دخیل‌اند به نظر نگارنده مراد از ﴿﴿أَوْحَى القاء و قراردادن آن آثار و خصوصیات در هر یک از طبقات جو است. ﴿﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۳] آن روز زمین اخبار خویش را حکایت کند که خدایت به وی وحی کرده است در بحث قیامت در این کتاب نوشته‏‌ایم که زمین در اثر تکامل سخن خواهد گفت در این صورت وحی به معنی تفهیم و اشاره خواهد بود و یا آن مثل ﴿﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا است . در آیات گذشته چنانکه دیدیم وحی در جماد و حشره بکار رفته است ولی در آیات زیر مواردی در بشر و احتمالا در جن خواهدشد. ﴿﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۴] ناگفته نماند: در آیات ماقبل به زکریا(ع) وحی شد که: علامت حمل زنت به فرزند آن است که سه روز زبان تواز سخن گفتن باز خواهد ماند آن‌وقت فرموده: ﴿﴿فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ این می‌‏فهماند که خارج شدن بر قوم پس از اعتقال زبانش بوده است علی هذا مراد از ﴿﴿أَوْحَى اشاره است یعنی: از معبد بر قومش خارج شد و به آنها اشاره کرد که صبح و شام خدا را تسبیح کنید. ﴿﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۵] وحی در اینجا همان الهام و تفهیم خفی است که خدا به قلب مادر موسی(ع) انداخت و آن مصداقاً نظیر آن بود که به دل انبیاء(ع) انداخته می‌‏شد و همانطور که به او الهام شده بود تحقق واقعی پیداکرد. ﴿﴿وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۶] آیه در خوردن ذبیحه‏‌ای است که نام خدا بر آن برده نشده ممکن است مراد از شیاطین انسان‌های بدکار و یا شیاطین جن باشد یعنی از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید شیاطین به دوستان خود القاء وسوسه می‏‌کنند تا درباره خوردن میته با شما مجادله کنند. ایضا ﴿﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۷] مراد از وحی در هر دو آیه کلام خفی و وسوسه است. وحی انبیاء وحی انبیاء(ع) همان تفهیم خفی و کلام خفی است که از جانب خداوند القاء می‏‌شود و خداوند از آن با «سخن گفتن» تعبیر می‏‌کند و آن سه قسم است: وحی، ایجاد صدا، آمدن فرشته. ﴿﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۸] یعنی برای هیچ بشری نیست که خدا با او سخن گوید مگر بطور وحی و القاء به دل او، یا از پس پرده (مثل موسی(ع) که خدا صدا آفرید و موسی آن را از درخت شنید) و یا فرشته‏‌ای می‌‏فرستد و او به اذن خدا آنچه را که خدا می‏‌خواهد به پیامبر وحی و تفهیم می‏‌کند که خدا والامقام و حکمت کردار است. ای پیامبر همانطور با هر سه راه دینی به تو وحی کردیم. می‌‏شود خواب انبیا(ع) را از قسم اول دانست چنانکه در خواب دیدن ابراهیم(ع) در باره ذبح فرزندش و خواب دیدن حضرت رسول(ص) درباره دخول به مسجدالحرام و غیره که اینها نیز از اقسام وحی و تفهیم خفی‌اند.

محمد بیابانی اسکوئی

واژه‌شناسی لغوی

  • «وحی» در لغت به معنای اشاره سریع است. راغب می‌گوید: "اصل الوحی الإشارة السریعة. ولتضمّن السرعة قیل: أمر وحی»".
  • احمد بن فارس هم القای مطالبی را به صورت پنهان وحی دانسته، و از معانی آن اشاره، کتاب، رسالت، سرعت و صوت را برشمرده است. "وحی… اصل یدلّ علی إلقاء علم فی إخفاء أو غیره إلی غیرک. فالوحی: الإشارة. والوحی: الکتاب والرسالة. وکلّ ما ألقیته إلی غیرک حتّی علمه فهو وحی… الوحی: السریع، والوحی: الصوت".
  • پس اصل معنای لغوی وحی القاء مطلبی به دیگری است به صورت پنهان و سریع. و این معنی در همه موارد استعمال این کلمه در قرآن و روایات مشهود است.
  • بیشتر مورد استعمال این کلمه در جایی است که فاعل آن خداوند متعال باشد. ولی گاهی اوقات به غیر خدا نیز نسبت داده می‌شود؛ مانند: ﴿﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ[۹]
  • امام باقر(ع) در جواب این سؤال که آیا خداوند متعال به حضرت موسی و هارون، هر دو وحی می‌کرد؛ فرمود: "کَانَ الْوَحْیُ یَنْزِلُ عَلَی مُوسَی وَ مُوسَی یُوحِیهِ إِلَی هَارُون".[۱۰]
  • امّا وحی خداوند متعال گاهی به پیامبران و رسولان است که بیشتر موارد استعمال این واژه در قرآن و روایات ناظر به این صورت است؛ و گاهی به بندگان دیگر؛ مانند: ﴿﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ[۱۱]
  • و گاهی به جانداران؛ مانند: ﴿﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ[۱۲]
  • و گاهی هم به موجودات بی‌جان؛ که نمونه آن‌ها زمین است: ﴿﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۱۳]
  • آن روز اخبارش را حدیث می‌کند به اینکه پروردگارت به او وحی کرد.
  • و گاهی نیز به فرشتگان. امام صادق(ع) در مورد بندگان الهی که به چهل سالگی می‌رسند، می‌فرماید؛ خداوند متعال به دو فرشته‌ای که مأمور اعمال او هستند، وحی می‌کند که بعد از این در ثبت اعمال او دقّت زیاد کرده از هیچ کوششی فروگذاری نکنند: "أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَکَیْهِ قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِی هَذَا عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اکْتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کَثِیرَهُ وَ صَغِیرَهُ وَ کَبِیرَهُ".[۱۴]
  • در همه این موارد روشن است امری که به طوایف مذکور وحی می‌شود مطالب علمی یا عملی است. یعنی به واسطه وحی، علمی به آن‌ها داده می‌شود و یا دستوری به آن‌ها می‌رسد که بر اساس آن عمل کنند. ولی این مطلب در مورد یک آیه در آغاز امر روشن نیست. زیرا خداوند سبحان در آن آیه از مورد وحی به «روح» تعبیر فرموده است: ﴿﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ[۱۵]
  • در تفسیر «روح» در ذیل این آیه از امام صادق(ع) نقل شده است که مراد از آن خلقی از مخلوقات الهی است که بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است. "قَالَ: خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) یُخْبِرُهُ وَ یُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ".[۱۶]
  • در حدیثی دیگر در توضیح این مطلب اضافه می‌کند که وقتی خداوند متعال این «روح» را به پیامبر اسلام(ص) وحی نمود، آن حضرت علم و ادراک ویژه‌ای یافت. "فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَیْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ وَ هِیَ الرُّوحُ الَّتِی یُعْطِیهَا اللَّهُ تَعَالَی مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ".[۱۷]
  • به نظر می‌رسد با توجه به این دو حدیث «روح» مذکور در آیه، نوری است که وقتی به پیامبر و امام داده می‌شود؛ بر معلومات و علوم او افزوده می‌شود.

حقیقت وحی

  • می‌دانیم که هیچ پیامبری نبود جز اینکه از سوی خدای تعالی برایش وحی می‌شد و اصل نبوّت و رسالت با وحی آغاز می‌گشت. وحی در قرآن یک نوع تکلم و سخن گفتن خدای تعالی با انسان شمرده شده است. ﴿﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء[۱۸]
  • در آیه شریفه، وحی سخن گفتنی، در برابر سخن گفتن از پس پرده و ارسال رسل شمرده شده است. در برخی روایات هم آمده که وقتی وحی مستقیم و بی‌واسطه جبرئیل بود، حضرتش به حالت غشوه و بیهوشی می‌افتاد: "إِذَا کَانَ الْوَحْیُ مِنَ اللَّهِ إِلَیْهِ لَیْسَ بَیْنَهُمَا جَبْرَئِیلُ أَصَابَهُ ذَلِکَ لَثَقُلَ الْوَحْیُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا کَانَ بَیْنَهُمَا جَبْرَئِیلُ لَمْ یُصِبْهُ ذَلِک".[۱۹]
  • پس حالت غش در صورتی پدید می‌آمد که خداوند متعال بی‌هیچ‌واسطه و حجابی با پیامبرش سخن می‌گفت. و آنگاه که جبرئیل پیک وحی بود و یا از پس پرده صورت می‌گرفت؛ چنین حالتی برای پیامبر رخ نمی‌داد. در حدیث دیگر امام صادق(ع) می‌فرماید این حالت وقتی پیش می‌آمد که خداوند متعال بر پیامبرش تجلّی می‌نمود: "ذَلِکَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاکَ إِذَا تَجَلَّی اللَّهُ لَه".[۲۰]
  • ولی در حدیثی امیر مؤمنان(ع) وحی را نیز از پس حجاب دانسته است. "فَإنَّهُ مَا یَنْبَغِی لِبَشَرٍ أن یُکَلِّمَهُ اللهُ إلّا وَحْیَآ وَلَیْسَ بِکَائِنٍ إلّا مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ".[۲۱]
  • حضرت در ادامه بیان فرموده که جبرئیل وحی را از اسرافیل و او نیز از فرشته‌ای برتر از خود دریافت می‌کرد؛ اما آن فرشته از کس دیگر نمی‌گرفت، بلکه در دل او انداخته می‌شد. «فرمود: در قلب او انداخته می‌شود. این وحی است و آن کلام خدای تعالی است و کلام خدا به یک صورت نیست بعضی اوقات با رسولان سخن می‌گوید و بعضی اوقات در دل‌هایشان می‌اندازد و بعضی اوقات در خواب به آنها نشان می‌دهد و برخی اوقات وحی و تنزیل است که تلاوت و قرائت می‌شود پس آن کلام خداست».[۲۲]
  • پس اگر چه ظاهر آیه شریفه آن است که این سه نوع تکلّم با هم متفاوت‌اند و هر جا از پشت پرده هست، دیگر وحی و ارسال رسول نیست؛ ولی با توجّه به کلام امیرمؤمنان معلوم می‌شود که پشت پرده بودن قسیم آن دو تای دیگر نیست بلکه در طول آن‌ها قرار دارد.

اقسام وحی

  • امیر مؤمنان(ع) وحی را با توجه به کار بردهای قرآنی آن هفت گونه دانسته است:
  1. وحی رسالت و نبوت: ﴿﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ[۲۳]
  2. وحی الهام: ﴿﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ؛[۲۴] ﴿﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى.[۲۵]
  3. وحی ارشاد: ﴿﴿فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا.[۲۶]
  4. وحی تقدیر: ﴿﴿وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا[۲۷]
  5. وحی امر: ﴿﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي[۲۸]
  6. وحی دروغ: ﴿﴿شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ[۲۹]
  7. وحی خیر: ﴿﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ[۳۰]

روح الامین و روح القدس

  • یکی از راه‌های سخن گفتن خداوند با بشر به واسطه رسولان است. رسولان الهی دو نوع‌اند: آسمانی، زمینی. یکی از رسولان آسمانی که کلام الهی را به رسولان زمینی می‌رساند، جبرئیل و روح الامین است. و همان گونه که در حدیث امیرمؤمنان(ع) دیدیم؛ او کلام الهی را به طور مستقیم دریافت نمی‌کند بلکه او از اسرافیل و اسرافیل از فرشته‌ای بالاتر دریافت می‌نماید. خداوند متعال در توصیف جبرئیل می‌فرماید : ﴿﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ[۳۱]
  • امام زین العابدین(ع) هم او را امین دانسته و از مقربان خدا شمرده است: "وَ جَبْرَئِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِکَ الْمـُطَاعُ فِی أَهْلِ سَماوَاتِکَ الْمـَکِینُ لَدَیْکَ الْمـُقَرَّبُ عِنْدَک".[۳۲]
  • فرشته وحی با این عظمت و مقام و منزلتی که نزد خداوند متعال دارد، وقتی به حضور پیامبر(ص) می‌رسید؛ با تواضع و فروتنی نزد او می‌نشست. امام صادق(ع) می‌فرماید: "کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَی النَّبِیَّ(ص) قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّی یَسْتَأْذِنَهُ".[۳۳]
  • در قرآن کریم از جبرئیل به دو عنوان «روح القدس» و «روح الامین» یاد شده است: ﴿﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُواْ[۳۴] ﴿﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۳۵]
  • روح القدس به معنای دیگر هم در روایات به کار رفته است که در بخش امامت به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.

مصونیت وحی

  • وحی الهی ـ همان گونه که گفتیم ـ گاهی به واسطه رسولان آسمانی به پیامبران می‌رسد. پس علاوه بر عصمت پیامبران الهی، عصمت این رسولان هم باید اثبات گردد تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. باتوجه به آنچه درباره فرشته وحی ـ روح الأمین ـ جبرئیل گفته شد؛ معلوم گشت که در عصمت و امانت جبرئیل هیچ گونه شکّ و تردیدی وجود ندارد. علاوه بر این، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غیب را ویژه خود گردانده و آن را از رسولانی که مورد خشنودی او بودند دریغ نکرده است. و برای آن‌ها نگهبانانی از پیش رو و از پشت سر قرار داده است. عالِمُ آلغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً * إِلّا مَنِ آرْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُک ُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً. (آگاه به غیب است. غیبش را بر کسی آشکار نمی‌کند مگر رسولی که از او خشنود است، پس از پیش رو و از پشت سر برای او نگهبانی می‌کند).
  • «رسول» در آیه شریفه اطلاق دارد و شامل همه کسانی است که نوعی رسالت و مأموریت دارند. و معلوم است که جبرئیل نیز از رسولان الهی است. علّامه مجلسی؛ از ابن عبّاس نقل کرده است که هیچ آیه‌ای بر پیامبر(ص) نازل نمی‌شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر(ص) برساندند. مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی(ص)٫ (خداوند هیچ آیه‌ای از قرآن را بر پیامبرش نازل نکرد مگر اینکه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانی می‌کردند تا به پیامبر(ص) برسد).
  • امّا عصمت پیامبران درباره وحی در سه مرحله مورد بحث است :

عصمت پیامبران در دریافت وحی

  • عصمت پیامبران(ع) در وحی وقتی تحقّق می‌یابد که آنان به خداوند متعال و فرشتگان وحی معرفت کامل داشته باشند و بدانند آنچه به ایشان می‌رسد از سوی خدای تعالی است. به علاوه باید هر گونه القایی را از شیاطین جنّ و انس به خوبی بشناسند. این مطلب به روشنی در روایات اهل بیت : بیان شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: خداوند متعال وقتی می‌خواهد کسی را به رسالت انتخاب کند؛ اوّل بر او سکینه و وقار نازل می‌کند تا به واسطه آن وحی الهی و جبرئیل مثل روز روشن برایش عیان گردد : إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ. (همانا خداوند وقتی بنده‌ای را رسول خویش کند به او سکینه و وقار نازل می‌کند پس آنچه از ناحیه خدا برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را مشاهده می‌کند).
  • در روایت دیگر می‌فرماید: آنگاه که رسولی برای رسالت انتخاب می‌شود پرده‌ها و حجابها از او برداشته می‌شود : کُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء. (از او پرده برداشته می‌شود).
  • در دعایی می‌خوانیم : وَ أَسْأَلـُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی کَتَبْتَهُ عَلَی قَلْبِ مُحَمَّدٍ(ص) فَعَرَفَ مَا أَوْحَیْتَهُ إِلَیْهِ مِنْ وَحْیِکَ. (و تو را به آن اسمت می‌خوانم که آن را بر قلب محمّد(ص) نوشتی پس شناخت وحیی را که به او کردی).
  • در حدیثی دیگر می‌فرماید: پیامبر(ص) به توفیق الهی جبرئیل را تشخیص می‌دهد : مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنَّ جَبْرَئِیلَ(ع) مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالتَّوْفِیقِ. (رسول خدا(ص) آمدن جبرئیل از سوی خدا را ندانست مگر به توفیق).
  • در حدیثی دیگر راوی سؤال می‌کند: وقتی پیامبر صدای فرشته را می‌شنود و خود او را نمی‌بیند از کجا تشخیص می‌دهد که این وحی الهی است؟ حضرت در جواب می‌فرماید: خداوند خود به او بیان می‌کند که آنچه به او می‌رسد، حقّ است. یُبَیِّنُهُ اللَّهُ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق. (خداوند به او روشن می‌کرد تا بداند که آن حقّ است).
  • در روایت دیگر پاسخ آن سؤال این گونه بیان شده است : یُوَفَّقُ لِذَلِکَ حَتَّی یَعْرِفَه. (او را بر آن موفّق می‌کرد تا بشناسد).
  • پس روشن می‌شود کسانی که می‌گویند پیامبر(ص) در آغاز وحی دچار شکّ و تردید شد و جبرئیل را نشناخت و خوف و ترس بر او عارض شد و جریان را با حضرت خدیجه علیها السلام در میان گذاشت؛ و او نزد پسر عموی خویش ورقة بن نوفل رفت و از او در این باره سؤال کرد و ورقه او را به نبوّت پیامبر مژده داد؛ سخنانی بی پایه و یاوه است. هر چند منابع شیعی نیز از این گونه نقل‌ها خالی نیست.
  • چگونه می‌شود پیامبراسلام جبرئیل‌راتشخیص ندهد ودر وجود او تردید کند در صورتی که امیرمؤمنان(ع) حضرتش را به این گونه معرفی می‌کند که «مدتی از سال را در کوه حرا مجاور می‌شد، تنها من او را می‌دیدم و کسی دیگر او را نمی‌دید… من نور وحی را مشاهده می‌کردم و بوی خوش نبوّت را احساس می‌نمودم. در آغاز وحی ناله شیطان را به گوش خود شنیدم و از حضرتش در این باره سؤال کردم و ایشان فرمود: این ناله شیطان بود که از پرستش خویش ناامید شده است». أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ(ص) فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِه. (نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم و به تحقیق ناله شیطان را به هنگام نزول وحی بر پیامبر(ص) شنیدم و عرض کردم ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از عبادتش ناامید شده است).
  • امام هادی(ع) نیز ترس و هراس پیامبر(ص) را در آغاز وحی از تکذیب قریش دانسته، می‌فرماید: وَ کَانَ مِنْ أَوَّلِ أَمْرِه…أَبْغَضَ الْأَشْیَاءِ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ أَفْعَالُ الَْمجَانِینِ وَ أَقْوَالُهُمْ فَأَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَشْرَحَ صَدْرَهُ وَ یُشَجِّعَ قَلْبَهُ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الْجِبَالَ وَ الصُّخُورَ وَ الْمَدَرَ وَ کُلَّمَا وَصَلَ إِلَی شَیْءٍ مِنْهَا نَادَاهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّه. (و از ابتدای امر… مبغوض‌ترین چیزها نزد او شیطان و کردار و گفتار دیوانگان بود. پس خدای عزوجل خواست که سینه‌اش را گشاده گرداند و قلبش را محکم سازد پس کوهها و صخره‌ها و سنگ ریزه‌ها و همه چیز را با او هم سخن گردانید؛ به گونه‌ای که از کنار چیزی نمی‌گذشت جز اینکه به خاطر نبوتش او را سلام می‌کرد).

عصمت پیامبران در حفظ وحی

  • همان گونه که دیدیم خداوند متعال پیامبرانش را پیش از وحی مورد عنایت و توجّه خاصّ خویش قرار می‌دهد و آن‌ها را از مکر و خدعه شیطان محفوظ می‌دارد. این عنایت خاص در حفظ وحی الهی هم شامل حال آنان است. خداوند متعال به آنان نور و معرفتی ویژه عطا فرموده که با وجود آن خطا، سهو، نسیان و غفلت در آن‌ها راه ندارد. درباره این مطلب در بخش ویژگیهای پیامبران الهی قسمت «عصمت» به تفصیل سخن گفتیم.

ابلاغ وحی

  • حال با توجّه به آنچه در مورد عصمت پیامبران : در دو مرحله قبل بیان گردید و توضیحاتی که از امامان اهل بیت : در آن دو مرحله یاد شد؛ و نیز با توجّه به مطالبی که در بخش ویژگیهای پیامبران بحث «عصمت» ذکر گردید که خود شیطان اقرار کرده است که نمی‌تواند بندگان مخلص الهی را گمراه کند؛ آیا باز هم جای سؤال و تردید هست که بگوئیم ممکن است پیامبران الهی در رساندن وحی دچار مشکل شوند و شیطان هنگام خواندن وحی الهی بر مردم دخالت کرده و مطالبی را بر زبان آنان جاری کند که خداوند متعال برایشان نازل نکرده است؟! روشن است که جواب این سؤال منفی است. چگونه ممکن است با وجود این همه تأیید و تسدید و توفیق و عنایت الهی چنین امری اتّفاق بیافتد؟!
  • بنابر این معلوم می‌شود مطالبی را که برخی از علمای عامّه با عنوان افسانه غرانیق در تفسیر آیه: (وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلّا إِذا تَمَـنّی أَلْقی آلشَّـیْطانُ فِی أُمْنِـیَّتِهِ فَیَنْسَخُ آللّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ آللّهُ آیاتِهِ وَاللّهُ عَلِـیمٌ حَکِـیمٌ )مطرح کرده‌اند، چقدر بی پایه و یاوه است. چگونه می‌شود خداوند متعال پیامبرش را با مطالبی مانند : ما ضَلَّ صاحِـبُکُمْ وَما غَوی * وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْیٌ یُوحی. (صاحب شما گمراه نشده و فریب نخورده است. و از هوای نفس سخن نگفته است. آن جز وحی نیست که وحی می‌شود).
  • توصیف کند و از طرف دیگر شیطان بتواند آیاتی را به عنوان وحی بر زبان او جاری سازد؟!

انقطاع وحی

  • از روایات اهل بیت : به دست می‌آید که گاهی خداوند سبحان ارتباط خویش را با پیامبرانش قطع فرموده، و وحی‌یی به آنان نمی‌فرستاد؛ علّت این امر چه بوده است؟ و خداوند متعال از این امر چه حکمتی را در نظر داشته است؟ حکمت این امر خیلی روشن نیست. ولی اصل این امر را نمی‌شود محال دانست. وقوع چنین امری اگر بر پایه حکمتی باشد هیچ قبح و استبعادی نخواهد داشت.
  • می‌دانیم که اصل نبوّت و فرستادن پیامبران، بر خداوند سبحان لازم و واجب نیست و او تنها از لطف و کرم خویش چنین احسانی به بندگانش ارزانی داشته است. تداوم و استمرار وحی هم از این اصل مستثنا نیست و انگیزه اصلی آن فضل و احسان خداوند است. پس اگر بندگان الهی به دعوت پیامبران جواب مثبت ندهند و آنان را آزار و اذیّت کنند، ممکن است خداوند متعال برای مجازات آنان وحی را از پیامبرانش قطع کند. از پیامبر گرامی اسلام درباره حبس وحی سؤال شد؛ ایشان در جواب فرمود: چرا وحی از من بریده نشود در حالی که شما ناخنهای خویش را نمی‌گیرید و محل آلوده دستهایتان را پاک نمی‌کنید : کَیْفَ لَا یَحْتَبِسُ عَنِّی الْوَحْیُ وَ أَنْتُمْ لَا تُقَلِّمُونَ أَظْفَارَکُمْ وَ لَا تُنَقُّونَ رَوَائِحَکُمْ. (چگونه وحی از من محبوس نشود در حالی که شما ناخن‌های خود را کوتاه نمی‌کنید و بوی خویش را پاکیزه نمی‌نمایید).
  • انقطاع وحی درباره پیامبر اسلام در دو مورد و درباره حضرت موسی ۷ یک مورد به مدّت چهل یا سی روز اتّفاق افتاده است.

ابعاد وحی

  • با توجّه به عصمت پیامبران صلوات الله علیهم و آیه (وما ینطق عن الهوی إن هو الّا وحی یوحی) می‌توان گفت وحی الهی در تمام افعال و گفتار پیامبران الهی حضور داشته است. هیچ سخن و کرداری از آنان بر پایه خواهش نفس نبود؛ بلکه منشأ وحیانی وآسمانی داشت. به همین دلیل، قول و فعل و تقریر معصوم ۷ حجّت است.
  • البتّه باید توجّه داشت که وحی به معنای خاصّ آن، که وحی نبوّت و رسالت است در موارد خاصّی صورت می‌گرفت. در مورد پیامبر خاتم محدود به قرآن کریم و احادیثی است که به عنوان حدیث قدسی معروفند. ولی این بدان معنا نیست که سایر گفتار او به وحی ارتباط ندارد.
  • بدین ترتیب معلوم می‌شود همه آنچه از پیامبران و اوصیایشان رسیده است مستند به وحی الهی اند.


آشنایی با علوم قرآنی

کهانَت

چیستی کهانت

  • پیش از ظهور اسلام، عرب‌ها کهانت و پدیده‌های شعری را اموری می‌دانستند که ریشه در عالمی دیگر، در ورای این عالمِ محسوس و مرئی دارد. خداوند در قرآن کریم تأکید می‌کند که قرآن نه سخن شاعر و نه سخن کاهن است. این تأکید روشن می‌سازد که در عصر نزول قرآن و پیش از آن، کسانی با عنوان کاهن ادعای ارتباط با عالم غیب داشته‌اند.

کهانت ادعای غیب‌گویی در مورد حوادث گذشته و آینده است؛ کاهنان کسانی بودند که افراد برای کسب اطلاع از حوادث آینده، تعبیر رؤیاها، شفا گرفتن و از بین بردن دشمنی‌ها به آن‌ها رجوع می‌کردند. استنباط عمومی از کاهن این بود که شخص کاهن با فردی از جنّ سر و کار دارد و آن جنّ به وسیله استراق سمع، از اخبار غیبی آگاه می‌شود. کاهنان معمولاً زبان خاصی داشتند که سجع از ویژگی‌های آن بود. همچنین سخنان آن‌ها ابهام‌آلود بود به طوری که تأویلات گوناگونی را بر می‌تافت[۳۶][۳۷].

  • خداوند تأکید می‌کند که قرآن سخن کاهن نیست تا مبادا مردم وحی را با کهانت اشتباه بگیرند:﴿﴿ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلا مَا تُؤْمِنُونَ وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُونَ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ[۳۸] و نیز می‌گوید:﴿﴿فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ[۳۹][۴۰].
  • مطابق برخی احادیث، پیامبر اکرم(ص) مردم را از تصدیق کاهنان بر حذر می‌داشت تا جایی که فرمودند:"هر کس نزد کاهن و ساحری رود و او را در گفته‌هایش تصدیق کند، به آنچه بر محمد نازل شده، کافر شده است"[۴۱][۴۲].

اقسام کهانت

  • فخر رازی گفته است که کهانت دو نوع است: نوع اول غیر اکتسابی و نوع دوم اکتسابی است[۴۳].
  • نوع اوّل در برخی از نفوس به صورت ذاتی وجود دارد و به بیان روشن‌تر از خواص برخی از نفوس است. اما نوع دوم با اشتغال به برخی امور مانند نجوم قابل کسب است[۴۴]. از سخنان فخر رازی استفاده می‌شود که نهی در احادیث ناظر به گونه دوم کهانت است[۴۵].
  • برخی از دایرة المعارف‌های غربی نیز وحی را به گونه‌ای تعریف کرده‌اند که شامل کهانت، فال‌بینی، سحر و جادو نیز می‌‌شود[۴۶]. باید گفت که اگر منظورشان معنای عامّ لغوی وحی است، در آن سخنی نیست، اما اگر مرادشان وحی به عنوان مصطلح دینی است، این امر یک خلط آشکار است. می‌توان گفت که قصه‌ها و افسانه‌ها و آموزه‌های کتاب مقدس موجود یهودی ـ مسیحی، سبب عرضه چنین تعریف‌هایی از وحی شده است. به هر حال، طریقه‌ای که کاهنان برای به دست آوردن امور غیبی در پیش گرفته بودند، با راه پیامبران الهی کاملاً متفاوت بود؛ کاهنان به روش‌هایی متوسل می‌شدند که به هیچ روی، صادق نبود. یکی از روش‌های کاهنان برای به دست آوردن اخبار غیبی، توسل به جنِّیان بود[۴۷]. ولی آیا جنّیان همیشه راست می‌گویند؟ مطابق قرآن، آن‌ها نیز مانند انسان‌ها، به صالح و غیر صالح تقسیم می‌شوند، بنا بر این، اخبار کاهنان معجونی از اخبار راست و دروغ است. ابن‌ خلدون در کتاب خود، مقدمه، در باره مواجهه‌ای که بین پیامبر(ص) و یکی از کاهنان عصر خویش، به نام ابن صیّاد، اتفاق افتاده است می‌نویسد:"پیامبر(ص) به منظور کشف حال ابن صیّاد در باره اخباری که باز می‌گفت از وی پرسید چگونه این خبرها به تو می‌رسد؟ او گفت: اخبار راست و دروغ هر دو به من می‌رسد. پیامبر(ص) فرمودند: امر بر تو مشتبه شده است؛ یعنی یکی از خواص نبوت، راستی و صداقت است و به هیچ حال دروغ بدان راه نمی‌یابد، زیرا مسئله نبوت پیوستگی ذات پیامبر به ملأ اعلی "جهان برین" است بی آنکه محرک و مشوقی در کار باشد و به امور بیگانه از ذات خود یاری جوید. ولی کاهن به سبب عجز خویش، ناگزیر است به تصورات بیگانه از ذات خود یاری جوید، و این تصورات در ادراک وی نفوذ می‌کند و با ادراکی که بدان توجه می‌کند مشتبه می‌شود و در نتیجه با آن‌ها در می‌آمیزد و از این رو دروغ به آن راه می‌یابد و به همین سبب ممکن نیست پیشگویی او را نبوت نامید"[۴۸][۴۹].
  • نتیجه آن‌که، کهانت به هیچ روی هم‌وزن و هم‌سنگ وحی نبوتی نیست، چرا که طریق آن از صدق و امن لازم برخوردار نیست و تنها خداوند است که کلامش صدق و طریق کلامش امن است: ﴿﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ[۵۰]؛ ﴿﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ [۵۱][۵۲].


خلاصه

  1. وحی در ادیان الهی از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است[۵۳].
  2. وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد و الهام یکی از مصادیق بارز آن است[۵۴].
  3. وحی به معنای مصطلح در فرهنگ ادیان، ارتباط کلامی بین خدا و برگزیدگانش است که حاصل آن نبوت است[۵۵].
  4. در الهام و مکاشفه نیز، القای معنا صورت می‌گیرد و بسیاری از موارد پیام‌های ربّانی به اهل مکاشفه و الهام القاء می‌شود که پاکی نفس و جلای روح و خموشی زبان و رهایی از تعلقات مادی شرط شنیدن نواهای وحیانی است[۵۶].
  5. فرق اساسی وحی به معنای مصطلح دینی با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و شیطانی خلط می‌شود[۵۷].

سرشت وحی محمدی (لفظ، معنی یا تجربه؟)

  • هر یک از طرقی که در دیدگاه‌های سه‌گانه فوق مطرح شد می‌تواند سازنده پیام‌های وحیانی از سوی خدا باشد. از آن گذشته، این دیدگاه‌ها هیچ تناقضی با هم ندارند. ممکن است پیامبری در مواجهه خود با یک امر قدسی پیامی را به صورت لفظ دریافت کند؛ چنان‌که این حادثه در کوه طور برای موسی اتفاق افتاد. همچنین می‌توان فرض کرد که پیام‌های وحیانی یک پیامبر از هر سه نوع یادشده باشد؛ یعنی برخی از پیام‌ها لفظی باشد که خدا ایجاد کرده و به گوش پیامبرش رسانده است، برخی از نوع گزاره‌ها و پیام‌های غیر لفظی باشد و برخی نیز حاصل تجربه پیامبر از امور قدسی باشد.
  • فرضیه ما این است که وحی قرآن کریم از نوع وحی لفظی است؛ یعنی پیامبر عین الفاظ قرآن را از وسائط الهی دریافت کرده است. اما وحی به پیامبر اکرم(ص) تنها از این نوع نبوده است، بلکه آنچه پیامبر در سنت بیان داشته یا بدان عمل نموده، نیز بر پایه وحی بوده است، که آن‌ها را می‌توان مصادیقی از وحی گزاره‌ای یا تعبیر و تفسیر تجربه نبوی دانست[۵۸].
  1. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!»؛ سوره نحل، آیه۶۸.
  2. «آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست»؛ سوره فصلت، آیه۱۲.
  3. «در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید * زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است»؛ سوره زلزله، آیه ۴ و ۵.
  4. «آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید»؛ سوره مریم، آیه۱۱.
  5. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد»؛ سوره قصص، آیه۷.
  6. «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود»؛ سوره انعام، آیه۱۲۱.
  7. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار»؛ سوره انعام، آیه۱۱۲.
  8. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است»؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  9. «و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند»؛ سوره انعام، آیه۱۲۱.
  10. (وحی بر موسی نازل می‌شد و موسی آن را به هارون وحی می‌کرد).
  11. «و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده»؛ سوره قصص، آیه۷.
  12. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد»؛ سوره نحل، آیه۶۸.
  13. «در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید * زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است»؛ سوره زلزله، آیه ۴ و ۵.
  14. (خداوند به فرشتگانش وحی می‌کند که من این بنده‌ام راعمری داده‌ام پس بر او در حساب سخت و شدید بگیرید و حفظ کنید و بنویسید کمترین و بیشترین و کوچکترین و بزرگترین اعمالش را).
  15. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست»؛ سوره شوری، آیه۵۲.
  16. (گفت: خلقی از خلق خدای تعالی است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل همراه رسول خدا(ص) بود به او خبر می‌داد و او را کمک می‌کرد و بعد از او همراه امامان است).
  17. (آنگاه که «روح» را به پیامبر وحی کرد به واسطه آن علم و فهم را به او داد و آن روحی است که خداوند به هر کس بخواهد عطا می‌کند پس وقتی او را به بنده‌ای عطا کرد فهم را به او تعلیم می‌دهد).
  18. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند»؛ سوره شوری، آیه۵۱.
  19. «آنگاه که وحی به او از ناحیه خدا بود که بین او وخدا جبرئیل واسطه نبود به خاطر سنگینی وحی از خدا این امر به او می‌رسید و آنگاه که جبرئیل واسطه می‌شد این امر به او نمی‌رسید».
  20. (این موقعی بود که بین خدا و او هیچ کسی واسطه نبود. این آن موقعی بود که خدا به او تجلّی می‌کرد).
  21. (همانا هیچ بشری را نمی‌رسد که خدا با او سخن بگوید مگر به صورت وحی و وحی تحقّق پیدا نمی‌کند مگر از پشت پرده).
  22. قَالَ یَقْذِفُ فِی قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْیٌ وَ هُوَ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَلَامُ اللَّهِ لَیْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ مِنْهُ مَا کَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ وَ مِنْهُ مَا قَذَفَهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ مِنْهُ رُوْیَا یُرِیهَا الرُّسُلَ وَ مِنْهُ وَحْیٌ وَ تَنْزِیلٌ یُتْلَی وَ یُقْرَأُ فَهُوَ کَلَامُ اللَّه.
  23. «همانا ما به تو وحی کردیم همانطور که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم»؛ سوره نسا، آیه۱۶۳.
  24. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد»؛ سوره نحل، آیه۶۸.
  25. «و به مادر موسی الهام کردیم»؛ سوره قصص، آیه۷.
  26. «پس به آن‌ها وحی شد که صبحگاهان و شامگاهان تسبیح گویید». سوره مریم، آیه۱۱.
  27. «و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد»؛ سوره فصلت، آیه۱۲.
  28. «و آنگاه که به حواریان وحی کردیم که به من و به رسولم ایمان آورید». سوره مائده، آیه۱۱۱.
  29. «بعضی از شیاطین انس و جن به بعضی دیگر وحی می‌کنند». سوره انعام، آیه۱۱۲.
  30. «عمل به خیرات را به آن‌ها وحی کردیم»؛ سوره انبیا، آیه۷۳.
  31. «همانا آن سخن رسولی کریم است. دارای قوّت و مکنت نزد صاحب عرش است، در آنجا از او فرمان برده می‌شود و امانت دار است». سوره تکویر، آیه ۱۹-۲۱.
  32. «جبرئیل که امین وحی تو است، در اهل آسمان‌ها فرمانش اطاعت می‌شود. نزد تو دارای مقام و مکنت است و مقرّب درگاه تو است».
  33. جبرئیل آنگاه که به حضور پیامبر(ص) می‌رسید به مانند غلامان می‌نسشت و بدون اذن بر او وارد نمی‌شد.
  34. «بگو آن را روح القدس از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است تا مؤمنان را استوار سازد»؛ سوره نحل، آیه۱۰۲.
  35. «روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرده تا از بیم‌دهندگان باشی»؛ سوره شعرا، آیه ۱۹۳و ۱۹۴.
  36. ر. ک: موسوعة الادیان المیسرة، ص۴۲۰؛ طاش کبری‌زاده، احمد بن مصطفی، موسوعة مصطلحات مفتاح السادة و مصباح السیادة فی موضوعات العلوم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۸م،‍ ص ۷۵۳ ـ ۴ و ۵۳۰ ـ ۵۲۸.
  37. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  38. که این (قرآن) بازخوانده فرستاده‌ای گرامی است.و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان می‌آورید.و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید.فرو فرستاده‌ای از پروردگار جهانیان است؛ سوره حاقه، آیه: ۴۰ -۴۳.
  39. بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه؛ سوره طور، آیه:۲۹.
  40. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  41. مسند، احمد بن حنبل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج ۱۲، ص ۴۲۹.
  42. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  43. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  44. ر. ک: طاش کبری‌زاده، پیشین، ص ۷۵۳ (به نقل از فخر رازی، السرّ المکتوم فی مخاطبة الشمس و القمر و النجوم؛ کشف الظنون؛ ج ۲‍‍، ص ۹۸۹.).
  45. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  46. Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion ، ج ۱۲، ص ۱۵۶.
  47. ر. ک: قرآن کریم، سوره جن، آیه:۶.
  48. مقدمه، ابن خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۱۸۵ ـ ۶
  49. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  50. که روح الامین آن را فرود آورده است؛ سوره شعراء، آیه:۱۹۳.
  51. و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست؛ سوره انعام، آیه:۱۱۵.
  52. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص: ۲۰ - ۲۲.
  53. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۲۶.
  54. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۲۶.
  55. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۲۶.
  56. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۲۶.
  57. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۲۶.
  58. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص:۶۴.