قطع رحم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

اسلام قطع رحم (بی‌توجهی، تضییع حقوق، و قطع ارتباط متناسب و مورد انتظار با خویشان) را ممنوع کرده است. در تفسیر آیه ۲۷ سوره بقره[۱] که به دلیل عمومیت، قطع رحم را نیز شامل می‌گردد، آمده است: فاسقان پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار بماند، قطع می‌کنند، این پیوندها شامل پیوند خویشاوندی، پیوند دوستی، پیوندهای اجتماعی، پیوند و ارتباط با رهبران الهی و پیوند و رابطه با خداست و به این ترتیب نباید معنی آیه را به قطع رحم و زیر پا گذاشتن رابطه‌های خویشاوندی منحصر دانست؛ لذا بعضی از مفسران آن را به قطع رابطه با پیامبر و مؤمنان، یا قطع رابطه با پیامبران دیگر و کتب آسمانی آنها که خدا دستور پیوند با همه آنها را داده است، تفسیر کرده‌اند که پیداست این تفسیرها نیز بیان کننده بخشی از مفهوم کلی آیه است[۲].[۳]

مذمت قاطع رحم در گفتار پیامبر اعظمa

  1. وارد نشدن به بهشت: قاطع رحم به بهشت نمی‌رود: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعُ رَحِمٍ»[۴].
  2. دوری از رحمت: رحمت خدا بر قومی که با خویشان خود قطع رابطه نموده است، فرود نمی‌آید: «إِنَّ الرَّحْمَةَ لَا تَنْزِلُ عَلَى قَوْمٍ قَاطِعِ رَحِمٍ»[۵].
  3. دیدن وبال قبل از مرگ: هر که با خویشاوند خود قطع رابطه کند یا قسم دروغ خورد، پیش از آنکه بمیرد و بال آن را می‌بیند: «مَنْ قَطَعَ رَحِمَاً أَوْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ فَاجِرةٍ رَأَى وَ بَالَهُ قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ»[۶].[۷]

منابع

پانویس

  1. الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ «همان کسان که پیمان با خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند و چیزی را که خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌گسلند و در زمین تباهی می‌ورزند، آنانند که زیانکارند» سوره بقره، آیه ۲۷.
  2. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۱۵۵.
  3. شرف‌الدین، سید حسین، ارزش‌های اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۳۲.
  4. نهج الفصاحه، ح۲۵۳۳.
  5. نهج الفصاحه، ح۶۲۹.
  6. نهج الفصاحه، ح۲۹۰۹.
  7. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص ۱۶۹.