نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۸ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۸ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۰ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل روح (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
روح انسانی، امری است لطیف که علم و ادراکانسان مستند بدو است. روح را مبدأ حیات دانستهاند و آدمی به وسیله آن احساس میکند و حرکت ارادی دارد. فهمیدن، تصور کردن، تصمیم گرفتن، عشق ورزیدن، تنفر داشتن و از این قبیل، همه به روح مربوطاند[۱][۲].
نخستین نکته درباره روح انسانی این است که حقیقت آن بر ما پوشیده است. خداوند در قرآن کریم فرموده است که دانشآدمی از روح بسی اندک است﴿ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً ﴾[۱۲]. نقصدانش بشری و تفاوت بنیادی روح و جسم و مأنوس بودن انسان با جهان ماده، موجب شده است که راه یافتن به حقیقت روح برای او ناممکن نماید. روح، حقیقتی ماورای طبیعی است و فعالیت او با فعالیت موجودات مادی متفاوت است؛ هر چند همواره با جهان ماده در ارتباط است[۱۳].
در روایات بزرگان معصوم (ع) نیز آمده است که روح از عالم ملکوت است[۱۴] و از این رو، میتواند به مرتبتبرتر از فرشتگان دست یابد[۱۵]. ارتباط روح با بدن، به گونه حاکمیت و تصرف است. خداوند جسم آدمی را از گِل آفرید﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِينٍ﴾[۱۶] و سپس از روح خویش در آن دمید. روحی که با نفخه ربوبی﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[۱۷]؛ ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِيلا مَّا تَشْكُرُونَ﴾[۱۸] در بدنآدمی دمیده شد، شایسته آن است که معیار انسانیتانسان شود و بدن را در تأثیر خویش گیرد و خودِ راستین و شخصیت حقیقیآدمی را برسازَد.
در روایات شیعه آمده است که روح همچون جسمی لطیف است که با کالبدی ستبر به نام بدن پوشانیده شده است[۱۹]. روح با بدن نمیآمیزد و بر آن اتکا ندارد؛ بلکه بدن را در میان میگیرد و بر آن احاطه دارد. با مرگ بدن، روح همچنان زنده میماند و زیست میکند. علمای اسلام برآناند که روح در مقایسه با بدن اصالت دارد و بدن در مرتبت نازل او جای دارد[۲۰][۲۱][۲۲].
برای اثبات وجود و اصالت روح گفتهاند، همه اجزای مادی بدن همواره در حال تغییر و جایگزینیاند. سلولهای بدن میمیرند و سلولهایی دیگر بر جای آنها مینشینند؛ اما خود انسان همان است و دگرگون نمیشود. این نشان میدهد که انسان جز اجزای مادی، حقیقتی دیگر دارد که ثابت و ماندگار است و تغییر نمیپذیرد و مرگ ندارد و عامل وحدت شخصیت او است و این همان روح است[۲۳].
بنابر آموزههای اسلامی، روح انسان جاودانه است و نابودی نمیپذیرد و از این رو، با مرگانسان، چیزی از روح او کم نمیشود[۲۴]. قرآن کریم نیز زندگی پس از مرگ را قطعی شمرده است﴿ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ﴾[۲۵]؛ ﴿وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ كَافِرُونَ قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[۲۶] و از سویی دیگر، جسم آدمی پس از مرگ میپوسد و از میان میرود. این نشان میدهد که چیزی جز بدن، زنده میماند﴿أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاء بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۲۷]؛ ﴿قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴾[۲۸].
بدون اثبات بقای روح، وحدت و یگانگیانساندنیوی و اخروی اثباتناپذیر است و معاد نیز- که از اصول دین است- معنا نمییابد[۲۹]. علمای اسلام معتقدند که چون روح مجرد و منزه از ماده است، جاودان و ماندگار میماند. از دلایل تجرد روح، پدیده رؤیا است که گاه آدمی را از آینده خبر میدهد﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾[۳۰]. اگر دستگاه ادراکی انسان تنها از ماده باشد، نخواهد توانست از آنچه هنوز در جهان پیش نیامده است، آگاه گردد؛ زیرا ماده محصورِ زمان و مکان است[۳۱][۳۲].