رابطه انتظار با محبت
مقدمه
- در وادی محبت قاعدهای وجود دارد که به وسیله آن میتوان شد و ضعف محبت را محک زد. آن قاعده این است که هر قدر محبت کسی در قلب انسان بیشتر و شدیدتر باشد، او خودش را بیشتر فراموش میکند و در عوض محبوبش در قلبش جای بیشتری باز میکند. به تعبیر دیگر: هر قدر دلبستگی محب به محبوب زیادتر شود، "خود" محب کنارتر میرود و بر عکس، هر چقدر خودش را بیشتر بخواهد، علاقهاش به محبوبش به همان اندازه کمتر است. بنابراین پایینترین درجه محبت این است که انسان محبوبش را برای نفعی که به حال او دارد، دوست بدارد و در واقع چون خودش را دوست دارد، محبوبش را هم دوست بدارد، بسیاری از افرادی که با هم دوست میشوند، چنین رابطهای با هم دارند، ولی هر قدر که دوستی آنها شدیدتر شود، خودشان و منافع خودشان را بیشتر فراموش میکنند و بیشتر به فکر دوست خود خواهند بود. ممکن است دو نفر با هم به گونه دوست باشند که هر کدام نسبت به دیگری یا فقط یکی از آنها چنین باشد، یعنی دوستش را برای منافع خودش نخواهد، بلکه او را به خاطر خود او دوست داشته باشد.
بهترین و شایعترین مثالی که برای چنین محبتی میتوان ذکر کرد، محبت پدر و مادر به فرزندشان است. معمولاً چنین است که پدر و مادر، فرزند خود را به خاطر خودش دوست میدارند، نه به خاطر نفعی که به حال او دارند. هیچ پدر و مادری به خاطر نفعی که در آینده میخواهند از فرزند خود ببرند، او را دوست نمیدارند و اصلاً به این نمیاندیشند که آیا بعدها میتوانند از فرزند خویش نفعی ببرند یا خیر. البته ممکن است استثنائاً پدر و مادری چنین باشند، ولی قاعده این نیست و آنها موارد استثنایی محسوب میشوند. لذت پدر و مادر این است که ببینند فرزندشان از محبتهای آنان لبریز شده و خوشحالی آنها به این است که فرزند را خوشحال ببینند. وقتی فرزند بزرگ می شود. توفیقات شخصی او برای خودش، پدر و مادر را بیشتر خوشحال میکند تا بهرهای که احیاناً برای آنها دارد. پس محبت والدین به فرزند بسیار خالصتر از محبت دوستانی است که به خاطر منافع شخصی یکدیگر را دوست میدارند. خلوص این محبت به خاطر همین است که خود را کنار گذاشتهاند و به جای خود، فرزند خود را در قلب خویش نشاندهاند. هر قدر این ویژگی بیشتر تحقق یابد، محبت خالصتر و درجه آن بالاتر میباشد.
میزان محبت فرزند به پدر و مادرش را نیز میتوانیم با همین معیار محک بزنیم. اگر فرزندی مادرش را به خاطر این که کارهای شخصی او را انجام میدهد، دوست بدارد، یا پدرش را به خاطر این که مخارج او را میپردازد، دوست داشته باشد، این محبت بسیار ضعیف و ناچیز است و در عالم انسانیت ارزش چندانی برای ان نمیتوان قائل شد. ولی هر قدر فرزندی خودش را و منافع خودش را بیشتر کنار بگذارد وبه جای آن پدر و مادر خود را بشناسد، خلوص و ارزش محبتش بیشتر میشود و با معیارهای انسانی و الهی قدر و منزلت والاتری مییابد. دوستی خالص آن است که فرزندی پدر و مادرش را به خاطر خودشان دوست بدارد، هر چند که این دوستی به ظاهر برای او خسارت آور و زیان بخش باشد. آری، فرزند عاقل و فهمیده آن کسی است که به هر قیمتی میخواهد محبت و ارادت خود را به پدر و مادرش برساند و اگر در این مسیر به سختی بیفتد و رنجی را تحمل کند، این ناراحتی و رنج، سد راه محبت او را نمیشود و مانع عرض ارادتش نمیشود، چرا که خودش را نمیبیند و فقط به محبوبش فکر میکند و قلبش مالامال از محبت اوست. به همین دلیل ابتدای امر چه بسا پول خرج کردن یا زحمت کشیدن در راه اظهار محبت به والدین برایش سختی داشته باشد – که البته آن را با وجود سختیاش تحمل میکند – ولی وقتی محبتش بیشتر شد، کم کم سختی آن از بین میرود و تحمل مشکلات در این مسیر دیگر برایش رنج آور نخواهد بود، بلکه از خدای خود میخواهد که بتواند رنج و زحمتی را برای عرض ارادت و محبت بیشتر به پدر و مادرش تحمل کند. آن قدر محبوبش برایش عزیز است که تحمل آن رنجها نه تنها تلخی ندارد، بلکه شیرین است و نه تنها سختی ندارد، بلکه آرامش بخش است و نه تنها از آنها گله نمیکند، بلکه همهاش را به جان میخرد. در نهایت، تنها چیزی که در این مسیر بدان میاندیشد، فقط و فقط راحتی محبوبش است. یک لبخند پدر و مادر که برخاسته از قلب خوشحال و خشنود آنها باشد، به همه آن مشکلات و سختیها میارزد و آن چه برای این فرزند محب اهمیت دارد همین است و لا غیر. این همان قاعدهای است که در وادی محبت میتواند معیار خلوص و شدت آن باشد[۱].
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ بنیهاشمی، سید محمد، انتظار فرج، ص ۱۳۷-۱۴۰.