قلمرو علم معصوم تا چه حدی است؟ (پرسش)
سید انیسالحسن نقوی
در پایان نامه علم غیب ائمه معصومین
برخی قائل اندکه بعضی از موضوعات خارجی و رویدادهای مخصوص علم را دارند و بیش از این حد از اخبار و روایات که از طریق امامان رسیده است را ثابت نمی کند. بسیاری از علماء شیعه گسترده علم امام را وسیع تر از آن چه گفته شد می دانند به عقیده ایشان حجت خدا از همة حوادث گذشته و آینده اطلاع داشته باشد. یعنی علم بالفعل و انکشاف بالفعل به تمام حقایق بدین معنی که امام (ع) در هر زمان همه چیز را می داند و از همه امور مربوط به گذشته و حال و آینده آگاه است. در این محل اقوال طرفین را بیان و ادله آنان را بررسی می کنیم.
الف) کسانی که قایل به محدودیتی هستند یکی از پیروان این نظریه سید علی قزوینی (ره) او می گوید: آن چه از روایاتی که به آن اشاره شد به دست می آید پس از رعایت جمع بندی بیان آنها و روایات دیگری که از جهت گوناگون با آنها تعارض دارد. همان طور که تتبع کنندة در روایات بر آن واقف می گردد چیزی پیش از علم به پاره ای از موضوعات جزیی و حوادث خاص به نحو قضبه مهمله نمی باشد ...... پس سزاوار نیست ترسی به دل راه داد نسبت به این که امکان دارد امام (ع) برخی رویدادها خاص را مورد ابتلای سئوال کنندگان بوده است و خداوند از راه های غیر عادی آن را برای او روشن ننموده است، نداند. ادله قائلین تحدید علم امامان (ع) در ذیل می باشد:
1)در روایات معصومین است: اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه الله ذلک هر گاه امام بخواهد چیزی را بداند خداوند به او می آموزد.
2)یبسط لنا العلم فنعلم و یبقض عنا فلا نعلم بساط علم و دانش برای ما گسترده می شود آن گاه می دانیم و (بساط آن) برچیده می شود پس نمی دانیم.
ب) قائلین به تعمیم آگاهی امامان پاسخ قائلین تعمیم آگاهی امامان مضمون این روایات آن است که آگاه شدن ائمه (ع) متوقف بر خواستشان می باشد ولی دلالتی بر آن ندارد که آن ها فقط در بعضی از زمان ها می خواهند بدانند بنابر این مضمون آنها با روایاتی که دلالت دارد بر این که آنان همیشه می خواهند بدانند منافات و تعارضی ندارد بلکه با توجه به این بیان این روایات به نوبة خود گواهی هستند بر تعمیم و فعلی بودن علم امامان. علاوه بر این در فصل گذشته ذکر کرده ایم که علم به غیب امامان موقوف بر مشیت الهی و خواسته الهی است و علمشان استقلالی نیست بر آگاهی به غیب مشیت الهی تعلق دارد و در فصل دوم هم ذکر شد که مشیت الهی برای ائمه معصومین اجرا شده است.
نظر علامه طباطبایی صاحب تفسیر میزان امام (ع) به حقایق جهان هستی در هر گونه شرایطی وجود داشته باشند به اذن خدا واقف است اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس می باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. پس بنابر این علم امامان (ع) محدودیتی ندارد و بالفعل آگاه اند نه این که محدود، مشروط به اراده خود و مقید یا تدریجی باشد اگر چه معلوم تدریجی باشد.
احادیث که بر تعمیم آگاهی امامان (ع) دلالت می کند
1)عن سماعة بن سعد الخثمی انه کان مع المفضل ... سماعه بن سعد همراه مفضل در خدمت امام صادق (ع) بودند مفضل عرض کرد فدایت شوم آیا خداوند فرمانبرداری شخص را بر مردم واجب می کند آنگاه از اخبار آسمان ها بی اطلاع می گذارد؟ فرمود: خداوند رئوف و کریم تر است نسبت به بندگان خود که اطلاعات شخصی بر آنها واجب نماید که از اخبار آسمان در صبح و شب اطلاع نداشته باشد.
2)اسماعیل بن ارزق گوید: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم فرمود: خداوند حکیم تر و کریم تر و بزرگ تر و داناتر از آن است که بر بندگان خود حجتی قرار دهد آن گاه پنهان بدارد از او امور مردم را.
صفحه 52 تا 55
داوود خوشباور
در پایان نامه: علم غیب از دیدگاه فریقین
مسألۀ غیب و علم به آن، در منابع وحیانی ریشه دارد؛ از مجموع آیات و روایات مربوط به این موضوع چنین استفاده می شود که دو قسم علم غیب وجود دارد: (علم غیب محدود) و(علم غیب نامحدود)آنچه به طور قطع تمام مبانی و رویکردهاي متفاوت علماي اسلامی را دربرمى گیرد این است که علم غیب نامحدود (مطلق) تنها و بالذات در اختیار خداوند است؛ اما علم غیب محدود(نسبی)، صرف نظر از بحث هاي مفهومی با توجه به ظرفیت ها واستعدادهاي متفاوت بشري، در اختیار غیرخداوند قرار می گیرد. پس باب غیب به هر طریق بر روي انسانها باز است و اتصال به جهان غیب و اطلاع پیدا کردن از آن براي غیر خداوندممکن است. اکنون سؤال این است که آیا این علم نامحدودي که نزد خداوند است در اختیار غیر خداوند هم قرار می گیرد یا نه؟ به عبارت دیگر آیا بهرة انبیاء و ائمه از غیب، نامحدود است یا محدود؟ دراین باره اقوال مختلفی وجود دارد که می توان آن ها را در دو قول خلاصه کرد: قول اول: طرفداران این قول معتقدند که به اذن الهی، علم نامحدود و مطلق الهی می تواند در اختیار غیرخداوند قرارگیرد . این عده به چند گروه تقسیم مى شوند: الف) کسانی که به روایات فراوانی براي اثبات نامحدود بودن علم انبیاء و ائمه (علیهم السلام) به اذن خداوند استناد می کنند. البته این قبیل روایات در مجامع روایی و در ابواب مختلف، فراوان ذکر شده اند که در اینجا به ذکر مضامینى از آن روایات اشاره مى کنیم.(إنّ الإمام خلیفۀ ومرجع النّاس فی کلّ الأمور) (الإمام وارث النّبى و جمیع الأنبیاء و الائمۀ من قبله) (الإمام خزان علم االله و غیبۀ علمه) (الإمام عالم بالقرآن کلّه و سنۀ نبیه) ( الإمام عالم بجمیع مایحتاج الیه النّاس کلّه) (عندالإمام الإسم الأعظم) (الإمام عالم لباقى السماوات و الأرض و ما فیهما من رطب و یابس) (الإمام عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن). ب) کسانی که با نگرش عرفانی و تبیین جایگاه انسان کامل، او را خلیفه و جانشین خداوند می دانند؛ خلیفه اى که مظهر تام و تمام همۀ اوصاف الهی است؛ تمام صفات و اسماى ربوبی اعم از اسماى مستأثرو غیر مستأثر در او تجلی پیدا می کنند. از جملۀ آن صفات، علم خداوند است که نامحدود و نامتناهی است. ج) فلاسفه اي که مباحث فلسفی، عرفانی، کلامی و نقلی را در هم آمیخته اند و فلسفۀ آن ها به نام مکتب متعالیه معروف شده است؛ مولود این مکتب در مسألۀ علم امام همان است که عرفا می گویند. قول دوم: عده اي دیگر برخلاف قول اول، علم غیب پیامبر و امام را محدود می دانند. قائلین به این قول هم چند گروه اند: الف) عده اي از متکلمان با استناد به دلایل عقلی و نقلی، بر محدود بودن علم غیب براي غیر خداوند استدلال ارائه کرده اند. ب) عده اي از مفسران ، محدثان و فقیهانى که به ظواهر آن دسته از روایات استناد می کنند که محدود بودن علم غیب براى غیر خداوند را نشان مى دهند. این روایات به چند دسته تقسیم مى شوند: دسته اول : روایاتى که ذیل آیات مربوط به اختصاصى بودن علم غیب به خداوند آمده اند. مانند ( ان من العلم ما استاثراالله به ولم یطلع علیه أحد) (ان الله علمین علماً عاماً خاصاً لم یطلع علیه أحد) (ان الله علم لم یقضیه إلى الملائکۀ و کان فی عالم القدر) و ( ان الله علم مکفوف و علم مبذول) دسته دوم : روایات مربوط به تفاوت علمى انبیا و ائمه(علیهم السلام) مانند ( الائمۀ بعضهم أفضل من بعض إلاّ فی علم الحلال والحرام) (إن الإمام أعلم من سلیمان) و (إن موسى أعلم من الخضر و إن الامام افضل منهما) دسته سوم: روایاتى که مربوط به سهو الامام هستند؛ مانند (إن النبى صلى بالناس ثم سهى) (إن على صلى و بالناس بدون الطهاره) و (إمام الباقر نسی فی الغسل) دستۀ چهارم : روایاتى که پیامبر و ائمه (علیهم السلام) از خود نفى غیب دانى می کنند؛ دسته پنجم: روایاتی که در ابواب فقهی آمده ، مبنى بر این که امام از بعضی مسائل فقهی آگاهی ندارد و یا این که خودشان به عدم آگاهی خود اعتراف کرده اند؛ مانند جریان فرستادن پیامبر(صلی االله علیه وآله وسلم)، امام علی (علیه السلام) را به یمن و سخن امام که فرمود: (لیس لی علم بالقضاء )
صفحه 28 و 29 و 30