نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۰۷ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
«وحى» در لغت به معناى اشاره سريع است. راغب مىگويد: «اصل الوحي الإشارة السريعة. ولتضمّن السرعة قيل: أمر وحي» .
احمد بن فارس هم القاى مطالبى را به صورت پنهان وحى دانسته، و از معانى آن اشاره، كتاب، رسالت، سرعت و صوت را برشمرده است. وحى… اصل يدلّ على إلقاء علم في إخفاء أو غيره إلى غيرک. فالوحي: الإشارة. والوحي: الكتاب والرسالة. وكلّ ما ألقيته إلى غيرک حتّى علمه فهو وحي… الوحي : السريع، والوحي: الصوت.
پس اصل معناى لغوى وحى القاء مطلبى به ديگرى است به صورت پنهان و سريع. و اين معنى در همه موارد استعمال اين كلمه در قرآن و روايات مشهود است.
بيشتر مورد استعمال اين كلمه در جايى است كه فاعل آن خداوند متعال باشد. ولى گاهى اوقات به غير خدا نيز نسبت داده مىشود؛ مانند : إِنَّ آلشَّياطِـينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِـيائِهِمْ. (همانا شياطين به اولياى خويش وحى مىكنند*.
امام باقر ۷ در جواب اين سؤال كه آيا خداوند متعال به حضرت موسى و هارون، هر دو وحى مىكرد؛ فرمود : كَانَ الْوَحْيُ يَنْزِلُ عَلَى مُوسَى وَ مُوسَى يُوحِيهِ إِلَى هَارُون. (وحى بر موسى نازل مىشد و موسى آن را به هارون وحى مىكرد).
امّا وحى خداوند متعال گاهى به پيامبران و رسولان است كه بيشتر موارد استعمال اين واژه در قرآن و روايات ناظر به اين صورت است؛ و گاهى به بندگان ديگر؛ مانند : وَأَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِـيهِ. (و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير دهد).
و گاهى به جانداران؛ مانند : وَأَوْحى رَبُّکَ إِلى النَّـحْلِ … (پروردگارت به زنبور وحى كرد).
و گاهى هم به موجودات بى جان؛ كه نمونه آنها زمين است : (يَومَئِذٍ تُحَدِّثَ أخْبَارهَا بِأنّ رَبَّکَ أوحَى لَهَا).
آن روز اخبارش را حديث مىكند به اينكه پروردگارت به او وحى كرد.
و گاهى نيز به فرشتگان. امام صادق ۷ در مورد بندگان الهى كه به چهل سالگى مىرسند، مىفرمايد؛ خداوند متعال به دو فرشتهاى كه مأمور اعمال او هستند، وحى مىكند كه بعد از اين در ثبت اعمال او دقّت زياد كرده از هيچ كوششى فرو گذارى نكنند : أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَكَيْهِ قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِي هَذَا عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اكْتُبَا عَلَيْهِ قَلِيلَ عَمَلِهِ وَ كَثِيرَهُ وَ صَغِيرَهُ وَ كَبِيرَهُ. (خداوند به فرشتگانش وحى مىكند كه من اين بندهام راعمرى دادهام پس بر او در حساب سخت و شديد بگيريد و حفظ كنيد و بنويسيد كمترين و بيشترين و كوچكترين و بزرگترين اعمالش را).
در همه اين موارد روشن است امرى كه به طوايف مذكور وحى مىشود مطالب علمى يا عملى است. يعنى به واسطه وحى، علمى به آنها داده مىشود و يا دستورى به آنها مىرسد كه بر اساس آن عمل كنند. ولى اين مطلب در مورد يك آيه در آغاز امر روشن نيست. زيرا خداوند سبحان در آن آيه از مورد وحى به «روح» تعبير فرموده است : وَكَذَلِک أوْحَيْنَا إلَيْکَ رُوحَآ مِن أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدرِي مَا الكِتَاب وَلاَ الإيْمَان. (و همين طور وحى كرديم به سوى تو روحى از امر خويش را و نمىدانستى كتاب و ايمان چيست؟)
در تفسير «روح» در ذيل اين آيه از امام صادق ۷ نقل شده است كه مراد از آن خلقى از مخلوقات الهى است كه بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل است. قَالَ: خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ۶ يُخْبِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ. (گفت: خلقى از خلق خداى تعالى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل همراه رسول خدا ۶ بود به او خبر مىداد و او را كمك مىكرد و بعد از او همراه امامان است).
در حديثى ديگر در توضيح اين مطلب اضافه مىكند كه وقتى خداوند متعال اين «روح» را به پيامبر اسلام ۶ وحى نمود، آن حضرت علم و ادراك ويژهاى يافت. فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ وَ هِيَ الرُّوحُ الَّتِي يُعْطِيهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ. (آنگاه كه «روح» را به پيامبر وحى كرد به واسطه آن علم و فهم را به او داد و آن روحى است كه خداوند به هر كس بخواهد عطا مىكند پس وقتى او را به بندهاى عطا كرد فهم را به او تعليم مىدهد).
به نظر مىرسد با توجه به اين دو حديث «روح» مذكور در آيه، نورى است كه وقتى به پيامبر و امام داده مىشود؛ بر معلومات و علوم او افزوده مىشود.
حقيقت وحى
مىدانيم كه هيچ پيامبرى نبود جز اينكه از سوى خداى تعالى برايش وحى مىشد و اصل نبوّت و رسالت با وحى آغاز مىگشت. وحى در قرآن يك نوع تكلم و سخن گفتن خداى تعالى با انسان شمرده شده است. وَمَا كَانَ لِبشر أَنْ يُكَلِّمَهُ آللّه إلّا وَحْيَآ أو مِن وَرَاء حِجَاب أو يُرسِل رَسولاً فَيوحِي بِإذنِه مَا يَشَاء. (خداوند با هيچ بشرى سخن نمىگويد مگر به وحى يا از پشت پرده يا رسولى مىفرستد و به اذن او هر چه را بخواهد وحى مىكند).
در آيه شريفه، وحى سخن گفتنى، در برابر سخن گفتن از پس پرده و ارسال رسل شمرده شده است. در برخى روايات هم آمده كه وقتى وحى مستقيم و بىواسطه جبرئيل بود، حضرتش به حالت غشوه و بيهوشى مىافتاد : إِذَا كَانَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ لَيْسَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ أَصَابَهُ ذَلِکَ لَثَقُلَ الْوَحْيُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا جَبْرَئِيلُ لَمْ يُصِبْهُ ذَلِك. (آنگاه كه وحى به او از ناحيه خدا بود كه بين او وخدا جبرئيل واسطه نبود به خاطر سنگينى وحى از خدا اين امر به او مىرسيد و آنگاه كه جبرئيل واسطه مىشد اين امر به او نمىرسيد).
پس حالت غش در صورتى پديد مىآمد كه خداوند متعال بى هيچ واسطه و حجابى با پيامبرش سخن مىگفت. و آنگاه كه جبرئيل پيك وحى بود ويا از پس پرده صورت مىگرفت؛ چنين حالتى براى پيامبر رخ نمىداد. در حديث ديگر امام صادق ۷ مىفرمايد اين حالت وقتى پيش مىآمد كه خداوند متعال بر پيامبرش تجلّى مىنمود : ذَلِکَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاکَ إِذَا تَجَلَّى اللَّهُ لَه. (اين موقعى بود كه بين خدا و او هيچ كسى واسطه نبود. اين آن موقعى بود كه خدا به او تجلّى مىكرد).
ولى در حديثى امير مؤمنان ۷ وحى را نيز از پس حجاب دانسته است. فَإنَّهُ مَا يَنْبَغِي لِبَشَرٍ أن يُكَلِّمَهُ اللهُ إلّا وَحْيَآ وَلَيْسَ بِكَائِنٍ إلّا مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ. (همانا هيچ بشرى را نمىرسد كه خدا با او سخن بگويد مگر به صورت وحى و وحى تحقّق پيدا نمىكند مگر از پشت پرده).
حضرت در ادامه بيان فرموده كه جبرئيل وحى را از اسرافيل و او نيز از فرشتهاى برتر از خود دريافت مىكرد؛ امّا آن فرشته از كس ديگر نمىگرفت، بلكه در دل او انداخته مىشد. قَالَ يَقْذِفُ فِي قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْيٌ وَ هُوَ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَلَامُ اللَّهِ لَيْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ مِنْهُ مَا كَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ وَ مِنْهُ مَا قَذَفَهُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ مِنْهُ رُوْيَا يُرِيهَا الرُّسُلَ وَ مِنْهُ وَحْيٌ وَ تَنْزِيلٌ يُتْلَى وَ يُقْرَأُ فَهُوَ كَلَامُ اللَّه. (فرمود در قلب او انداخته مىشود. اين وحى است و آن كلام خداى تعالى است و كلام خدا به يك صورت نيست بعضى اوقات با رسولان سخن مىگويد و بعضى اوقات در دلهايشان مىاندازد و بعضى اوقات در خواب به آنها نشان مىدهد و برخى اوقات وحى و تنزيل است كه تلاوت و قرائت مىشود پس آن كلام خداست).
پس اگر چه ظاهر آيه شريفه آن است كه اين سه نوع تكلّم با هم متفاوت اند و هر جا از پشت پرده هست، ديگر وحى و ارسال رسول نيست؛ ولى با توجّه به كلام اميرمؤمنان معلوم مىشود كه پشت پرده بودن قسيم آن دو تاى ديگر نيست بلكه در طول آنها قرار دارد.
اقسام وحى
امير مؤمنان ۷ وحى را با توجه به كار بردهاى قرآنى آن هفت گونه دانسته است :
وحى رسالت و نبوّت: إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْکَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ والنَّبِـيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ. (همانا ما به تو وحى كرديم همانطور كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم).
وحى الهام: وَأَوْحى رَبُّکَ إِلى النَّـحْلِ. (پروردگارت به زنبور وحى كرد). وَأَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى. (و به مادر موسى وحى كرديم).
وحى ارشاد : فأوحَي إليهُمْ أنّ سبحُوا بُكْرَة وَعَشِيّآ. (پس به آنها وحى شد كه صبحگاهان و شامگاهان تسبيح گوييد).
وحى تقدير : وَأوحي فِي كُلّ سَمَاء أمْرَها. (در هر آسمانى امرش را وحى كرد).
وحى امر : إِذا أَوْحَيْتُ إِلى الحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي. (و آنگاه كه به حواريان وحى كرديم كه به من و به رسولم ايمان آوريد).
وحى دروغ : شَياطِـينَ الإِنْسِ وَالجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ. (بعضى از شياطين انس و جنّ به بعضى ديگر وحى مىكنند).
وحى خير : وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الخَيْراتِ. (عمل به خيرات را به آنها وحى كرديم).
روح الامين و روح القدس
يكى از راههاى سخن گفتن خداوند با بشر به واسطه رسولان است. رسولان الهى دو نوع اند: آسمانى، زمينى. يكى از رسولان آسمانى كه كلام الهى را به رسولان زمينى مىرساند، جبرئيل و روح الامين است. و همان گونه كه در حديث اميرمؤمنان ۷ ديديم؛ او كلام الهى را به طور مستقيم دريافت نمىكند بلكه او از اسرافيل و اسرافيل از فرشتهاى بالاتر دريافت مىنمايد. خداوند متعال در توصيف جبرئيل مىفرمايد : إِنَّـهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي آلعَرْشِ مَكِـينٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِـينٍ. (همانا آن سخن رسولى كريم است. داراى قوّت و مكنت نزد صاحب عرش است، در آنجا از او فرمان برده مىشود و امانت دار است).
امام زين العابدين ۷ هم او را امين دانسته و از مقربان خدا شمرده است : وَ جَبْرَئِيلُ الْأَمِينُ عَلَى وَحْيِکَ الْمـُطَاعُ فِي أَهْلِ سَماوَاتِکَ الْمـَكِينُ لَدَيْکَ الْمـُقَرَّبُ عِنْدَك. (جبرئيل كه امين وحى تو است، در اهل آسمانها فرمانش اطاعت مىشود. نزد تو داراى مقام و مكنت است و مقرّب درگاه تو است).
فرشته وحى با اين عظمت و مقام و منزلتى كه نزد خداوند متعال دارد، وقتى به حضور پيامبر ۶ مىرسيد؛ با تواضع و فروتنى نزد او مىنشست. امام صادق ۷ مىفرمايد : كَانَ جَبْرَئِيلُ إِذَا أَتَى النَّبِيَّ ۶ قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ كَانَ لَا يَدْخُلُ حَتَّى يَسْتَأْذِنَهُ. (جبرئيل آنگاه كه به حضور پيامبر ۶ مىرسيد به مانند غلامان مىنسشت و بدون اذن بر او وارد نمىشد).
در قرآن كريم از جبرئيل به دو عنوان «روح القدس» و «روح الأمين» ياد شده است : قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ آلقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا. (بگو آن را روح القدس از سوى پروردگارت به حق نازل كرده است تا مؤمنان را استوار سازد). نَـزَلَ بِهِ آلرُّوحُ آلأَمِـينُ * عَلى قَلْبِکَ لِـتَكُونَ مِـنَ آلمُـنْذِرِينَ. (روح الامين آن را بر قلب تو نازل كرده تااز بيم دهندگان باشى).
روح القدس به معناى ديگر هم در روايات بكار رفته است كه در بخش امامت به تفصيل درباره آن سخن خواهيم گفت.
مصونيت وحى
وحى الهى ـ همان گونه كه گفتيم ـ گاهى به واسطه رسولان آسمانى به پيامبران مىرسد. پس علاوه بر عصمت پيامبران الهى، عصمت اين رسولان هم بايد اثبات گردد تا وحى به سلامت به بندگان الهى برسد. باتوجه به آنچه درباره فرشته وحى ـ روح الأمين ـ جبرئيل گفته شد؛ معلوم گشت كه در عصمت و امانت جبرئيل هيچ گونه شكّ و ترديدى وجود ندارد. علاوه بر اين، خداوند متعال براى حفظ وحى خويش عدهاى از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غيب را ويژه خود گردانده و آن را از رسولانى كه مورد خشنودى او بودند دريغ نكرده است. و براى آنها نگهبانانى از پيش رو و از پشت سر قرار داده است. عالِمُ آلغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلّا مَنِ آرْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُک ُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً. (آگاه به غيب است. غيبش را بر كسى آشكار نمىكند مگر رسولى كه از او خشنود است، پس از پيش رو و از پشت سر براى او نگهبانى مىكند).
«رسول» در آيه شريفه اطلاق دارد و شامل همه كسانى است كه نوعى رسالت و مأموريت دارند. و معلوم است كه جبرئيل نيز از رسولان الهى است. علّامه مجلسى؛ از ابن عبّاس نقل كرده است كه هيچ آيهاى بر پيامبر ۶ نازل نمىشد جز اينكه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پيامبر ۶ برساندند. مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ آيَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِكَةِ يَحْفَظُونَهَا حَتَّى يُوَدُّونَهَا إِلَى النَّبِي ۶٫ (خداوند هيچ آيهاى از قرآن را بر پيامبرش نازل نكرد مگر اينكه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانى مىكردند تا به پيامبر ۶ برسد).
امّا عصمت پيامبران درباره وحى در سه مرحله مورد بحث است :
عصمت پيامبران در دريافت وحى
عصمت پيامبران صلوات الله عليهم در وحى وقتى تحقّق مىيابد كه آنان به خداوند متعال و فرشتگان وحى معرفت كامل داشته باشند و بدانند آنچه به ايشان مىرسد از سوى خداى تعالى است. به علاوه بايد هر گونه القايى را از شياطين جنّ و انس به خوبى بشناسند. اين مطلب به روشنى در روايات اهل بيت : بيان شده است. امام صادق ۷ مىفرمايد: خداوند متعال وقتى مىخواهد كسى را به رسالت انتخاب كند؛ اوّل بر او سكينه و وقار نازل مىكند تا به واسطه آن وحى الهى و جبرئيل مثل روز روشن برايش عيان گردد : إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَيْهِ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ فَكَانَ الّذي يَأْتِيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِي يَرَاهُ بِعَيْنِهِ. (همانا خداوند وقتى بندهاى را رسول خويش كند به او سكينه و وقار نازل مىكند پس آنچه از ناحيه خدا برايش مىآيد براى او مثل امرى مىشود كه به چشم خود آن را مشاهده مىكند).
در روايت ديگر مىفرمايد: آنگاه كه رسولى براى رسالت انتخاب مىشود پردهها و حجابها از او برداشته مىشود : كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء. (از او پرده برداشته مىشود).
در دعايى مىخوانيم : وَ أَسْأَلـُکَ بِاسْمِکَ الَّذِي كَتَبْتَهُ عَلَى قَلْبِ مُحَمَّدٍ ۶ فَعَرَفَ مَا أَوْحَيْتَهُ إِلَيْهِ مِنْ وَحْيِكَ. (و تو را به آن اسمت مىخوانم كه آن را بر قلب محمّد ۶ نوشتى پس شناخت وحيى را كه به او كردى).
در حديثى ديگر مىفرمايد: پيامبر ۶ به توفيق الهى جبرئيل را تشخيص مىدهد : مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ۶ أَنَّ جَبْرَئِيلَ ۷ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالتَّوْفِيقِ. (رسول خدا ۶ آمدن جبرئيل از سوى خدا را ندانست مگر به توفيق).
در حديثى ديگر راوى سؤال مىكند: وقتى پيامبر صداى فرشته را مىشنود و خود او را نمىبيند از كجا تشخيص مىدهد كه اين وحى الهى است؟ حضرت در جواب مىفرمايد: خداوند خود به او بيان مىكند كه آنچه به او مىرسد، حقّ است. يُبَيِّنُهُ اللَّهُ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق. (خداوند به او روشن مىكرد تا بداند كه آن حقّ است).
در روايت ديگر پاسخ آن سؤال اين گونه بيان شده است : يُوَفَّقُ لِذَلِکَ حَتَّى يَعْرِفَه. (او را بر آن موفّق مىكرد تا بشناسد).
پس روشن مىشود كسانى كه مىگويند پيامبر ۶ در آغاز وحى دچار شكّ و ترديد شد و جبرئيل را نشناخت و خوف و ترس بر او عارض شد و جريان را با حضرت خديجه عليها السلام در ميان گذاشت؛ و او نزد پسر عموى خويش ورقة بن نوفل رفت و از او در اين باره سؤال كرد و ورقه او را به نبوّت پيامبر مژده داد؛ سخنانى بى پايه و ياوه است. هر چند منابع شيعى نيز از اين گونه نقلها خالى نيست.
چگونه مىشود پيامبراسلام جبرئيلراتشخيص ندهد ودر وجود او ترديد كند در صورتى كه اميرمؤمنان ۷ حضرتش را به اين گونه معرفى مىكند كه «مدتى از سال را در كوه حرا مجاور مىشد، تنها من او را مىديدم و كسى ديگر او را نمىديد… من نور وحى را مشاهده مىكردم و بوى خوش نبوّت را احساس مىنمودم. در آغاز وحى ناله شيطان را به گوش خود شنيدم و از حضرتش در اين باره سؤال كردم و ايشان فرمود: اين ناله شيطان بود كه از پرستش خويش نااميد شده است». أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ ۶ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِه. (نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم و به تحقيق ناله شيطان را به هنگام نزول وحى بر پيامبر ۶ شنيدم و عرض كردم اى رسول خدا اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است كه از عبادتش نااميد شده است).
امام هادى ۷ نيز ترس و هراس پيامبر ۶ را در آغاز وحى از تكذيب قريش دانسته، مىفرمايد: وَ كَانَ مِنْ أَوَّلِ أَمْرِه…أَبْغَضَ الْأَشْيَاءِ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ وَ أَفْعَالُ الَْمجَانِينِ وَ أَقْوَالُهُمْ فَأَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَشْرَحَ صَدْرَهُ وَ يُشَجِّعَ قَلْبَهُ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الْجِبَالَ وَ الصُّخُورَ وَ الْمَدَرَ وَ كُلَّمَا وَصَلَ إِلَى شَيْءٍ مِنْهَا نَادَاهُ السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا رَسُولَ اللَّه. (و از ابتداى امر… مبغوضترين چيزها نزد او شيطان و كردار و گفتار ديوانگان بود. پس خداى عزوجل خواست كه سينهاش را گشاده گرداند و قلبش را محكم سازد پس كوهها و صخرهها و سنگ ريزهها و همه چيز را با او هم سخن گردانيد؛ به گونهاى كه از كنار چيزى نمىگذشت جز اينكه به خاطر نبوتش او را سلام مىكرد).
عصمت پيامبران در حفظ وحى
همان گونه كه ديديم خداوند متعال پيامبرانش را پيش از وحى مورد عنايت و توجّه خاصّ خويش قرار مىدهد و آنها را از مكر و خدعه شيطان محفوظ مىدارد. اين عنايت خاص در حفظ وحى الهى هم شامل حال آنان است. خداوند متعال به آنان نور و معرفتى ويژه عطا فرموده كه با وجود آن خطا، سهو، نسيان و غفلت در آنها راه ندارد. درباره اين مطلب در بخش ويژگيهاى پيامبران الهى قسمت «عصمت» به تفصيل سخن گفتيم.
ابلاغ وحى
حال با توجّه به آنچه در مورد عصمت پيامبران : در دو مرحله قبل بيان گرديد و توضيحاتى كه از امامان اهل بيت : در آن دو مرحله ياد شد؛ و نيز با توجّه به مطالبى كه در بخش ويژگيهاى پيامبران بحث «عصمت» ذكر گرديد كه خود شيطان اقرار كرده است كه نمىتواند بندگان مخلص الهى را گمراه كند؛ آيا باز هم جاى سؤال و ترديد هست كه بگوئيم ممكن است پيامبران الهى در رساندن وحى دچار مشكل شوند و شيطان هنگام خواندن وحى الهى بر مردم دخالت كرده و مطالبى را بر زبان آنان جارى كند كه خداوند متعال برايشان نازل نكرده است؟! روشن است كه جواب اين سؤال منفى است. چگونه ممكن است با وجود اين همه تأييد و تسديد و توفيق و عنايت الهى چنين امرى اتّفاق بيافتد؟!
بنابر اين معلوم مىشود مطالبى را كه برخى از علماى عامّه با عنوان افسانه غرانيق در تفسير آيه: (وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلّا إِذا تَمَـنّى أَلْقى آلشَّـيْطانُ فِي أُمْنِـيَّتِهِ فَيَنْسَخُ آللّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ آللّهُ آياتِهِ وَاللّهُ عَلِـيمٌ حَكِـيمٌ )مطرح كردهاند، چقدر بى پايه و ياوه است. چگونه مىشود خداوند متعال پيامبرش را با مطالبى مانند : ما ضَلَّ صاحِـبُكُمْ وَما غَوى * وَما يَنْطِقُ عَنِ الهَوى * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْىٌ يُوحى. (صاحب شما گمراه نشده و فريب نخورده است. و از هواى نفس سخن نگفته است. آن جز وحى نيست كه وحى مىشود).
توصيف كند و از طرف ديگر شيطان بتواند آياتى را به عنوان وحى بر زبان او جارى سازد؟!
انقطاع وحى
از روايات اهل بيت : به دست مىآيد كه گاهى خداوند سبحان ارتباط خويش را با پيامبرانش قطع فرموده، و وحىيى به آنان نمىفرستاد؛ علّت اين امر چه بوده است؟ و خداوند متعال از اين امر چه حكمتى را در نظر داشته است؟ حكمت اين امر خيلى روشن نيست. ولى اصل اين امر را نمىشود محال دانست. وقوع چنين امرى اگر بر پايه حكمتى باشد هيچ قبح و استبعادى نخواهد داشت.
مىدانيم كه اصل نبوّت و فرستادن پيامبران، بر خداوند سبحان لازم و واجب نيست و او تنها از لطف و كرم خويش چنين احسانى به بندگانش ارزانى داشته است. تداوم و استمرار وحى هم از اين اصل مستثنا نيست و انگيزه اصلى آن فضل و احسان خداوند است. پس اگر بندگان الهى به دعوت پيامبران جواب مثبت ندهند و آنان را آزار و اذيّت كنند، ممكن است خداوند متعال براى مجازات آنان وحى را از پيامبرانش قطع كند. از پيامبر گرامى اسلام درباره حبس وحى سؤال شد؛ ايشان در جواب فرمود: چرا وحى از من بريده نشود در حالى كه شما ناخنهاى خويش را نمىگيريد و محل آلوده دستهايتان را پاك نمىكنيد : كَيْفَ لَا يَحْتَبِسُ عَنِّي الْوَحْيُ وَ أَنْتُمْ لَا تُقَلِّمُونَ أَظْفَارَكُمْ وَ لَا تُنَقُّونَ رَوَائِحَكُمْ. (چگونه وحى از من محبوس نشود در حالى كه شما ناخنهاى خود را كوتاه نمىكنيد و بوى خويش را پاكيزه نمىنماييد).
انقطاع وحى درباره پيامبر اسلام در دو مورد و درباره حضرت موسى ۷ يك مورد به مدّت چهل يا سى روز اتّفاق افتاده است.
ابعاد وحى
با توجّه به عصمت پيامبران صلوات الله عليهم و آيه (وما ينطق عن الهوى إن هو الّا وحى يوحى) مىتوان گفت وحى الهى در تمام افعال و گفتار پيامبران الهى حضور داشته است. هيچ سخن و كردارى از آنان بر پايه خواهش نفس نبود؛ بلكه منشأ وحيانى وآسمانى داشت. به همين دليل، قول و فعل و تقرير معصوم ۷ حجّت است.
البتّه بايد توجّه داشت كه وحى به معناى خاصّ آن، كه وحى نبوّت و رسالت است در موارد خاصّى صورت مىگرفت. در مورد پيامبر خاتم محدود به قرآن كريم و احاديثى است كه به عنوان حديث قدسى معروفند. ولى اين بدان معنا نيست كه ساير گفتار او به وحى ارتباط ندارد.
بدين ترتيب معلوم مىشود همه آنچه از پيامبران و اوصيايشان رسيده است مستند به وحى الهى اند.