برهان حرکت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
فلاسفه، حرکت را به «تغییر تدریجی»، «خروج تدریجی شیء از قوه به فعل»، «کمال اول موجود بالقوه از آن جهت که بالقوه است»، تعریف کردهاند[۱]، مثلاً رنگ سرخی برای سیب یک کمال است که سیب اولیه و سبز قوه آن را دارد که رسیدن به این کمال یا «فعل» به صورت یک تغییر تدریجی و یکنواخت صورت میگیرد که در آن «قوه» به «فعل» تبدیل میشود. صدرالمتألهین در حکمت متعالیه، علاوه بر حرکت اعراض - که فلاسفه پیشین و علمای طبیعیون و تجربی گفتهاند- نوع دیگری از حرکت به نام «حرکت جوهری» را معتقد است[۲]. مطابق آن علاوه بر حرکت عرضی جسم مثلاً حرکت مکانی یا کمی و کیفی هسته یک درخت، جوهر آن نیز متحرک است، به این معنا که در هر لحظه جوهر هسته در حال تغییر تدریجی است که حاصل آن تبدیل هسته به بوته کوچک گیاه و از آن به درخت است، به تعبیری صورتهای نوعیه و جوهریه اجسام در حال تغییر و تبدل است، مثال دیگر آن تبدیل و حرکت منی انسان و حیوان به خود انسان یا حیوان است.
حاصل آنکه مطابق نظریه فلاسفه متقدم و علمای طبیعی و تجربی متقدم و معاصر در جهان طبیعت حرکتی وجود دارد و در این مقدمه هیچ تردیدی نیست و ما خود، آشکار، آن را درمییابیم. مطابق حکمت متعالیه حرکت نه تنها در اعراض جسم، بلکه در طبیعت و ذات و جوهره آن نهفته، سیلان و وجود دارد. برای اینکه حرکت خروج تدریجی یک شیء از یک مرحله به مرحله دیگر یا فعلیت یافتن امر بالقوه است که خود یک حادثه و فعل محسوب شده و مطابق اصل علیت نیازمند علتی است، پس حرکت نیز بر وجود محرک، نیازمند و متقوم است. به تقریر دیگر، حرکت از مقوله انفعال و قابلیت و به اصطلاح متحرک قابل است و قابل نه فاعل بلکه دریافت کننده است که نیازمند فاعل است؛ لذا نمیتواند خود محرک واقع شود، پس نیاز به محرک دارد[۳].
وقتی در فلسفه از علت حرکت بحثی میشود علوم تجربی برای آن یک سری علل اعدادی و مادی به تصویر میکشند، مثلاً حرکت برگ را به باد مستند میدهند، در حالی که اولاً باد علت اعدادی و نه علت فاعلی حرکت برگ است و ثانیاً زمان حرکت باد ولو چند دهم یا صدم ثانیه از حرکت برگ پیش است و این دلیل بر آن است که باد علت فاعلی حرکت نیست، چون مطابق اصل «معیت علت و معلول» زمان علت و معلول یکی است و نمیتواند زمان علت بر معلول متقدم باشد، چون انفکاک معلول از علت لازم میآید[۴]. پس علت حرکت اشیاء مثل برگ نه علت مادی و اعدادی بلکه طبیعت آنهاست که آن هم به علت فرامادی مثل «عقل فعال» برمیگردد. هر حرکتی به فاعلی نیازمند است، چون حرکت در خارج واقعیتی غیر از وجود مادی آن هم در شکل وجود جوهر یا عرض ندارد و نیاز حرکت به محرک یا فاعل در واقع به دلیل رجوع آن به وجود جوهر یا عرض است، به این معنی که چون وجود مادی اعم از جوهر و عرض به هستیبخش و علت فاعلی نیازمند است، به تبع آن حرکت نیز به محرک و فاعل نیازمند است.
اما درباره تصور سلسله علتها به عنوان محرک و فرض لایقفی آن باید گفت این تسلسل به علل اعدادی مربوط میشود و علت فاعلی یک شیء نمیتواند جدا و متقدم بر آن باشد تا چند علت پیشین بر آن تصور کرد تا چه رسد به تسلسل لایقفی، پس تسلسل علل در علل فاعلی که در آن معیت و همزمانی علت و معلول شرط است، قابل تصور نیست. اما سلسله علل اعدادی قابل فرض است، اما آن از موضوع بحث یعنی نیاز حرکت به محرک و فاعل خارج است.
و به تعبیر فلسفی، سلسله حرکتهای عرضی به حرکت جوهری منتهی میشود و در واقع حرکتهای عرضی طور و پرتو حرکت جوهر و طبیعت جسم متحرک است و ذکر شد که حرکت جوهری ذاتی جسم و به تبع آن به فاعل و آفریدگار نیازمند است که فاعل با خلق جسم، آن را متحرک میآفریند. با این مبنا بحث تسلسل علل و حرکتها نیز مطرح نمیشود،؛ چراکه حرکتها اساساً در دو قسم عرضی و جوهری منحصر میشود و حرکت عرضی تابع و طور حرکت جوهری و آن نیز به دلیل نحوه وجودش (تغییر تدریجی) به فاعل فرامادی نیازمند است.
امام معتقد است که فرض محرکهای پیشین مسلسلوار از سنخ تسلسل ترتبی محال است. تسلسل در اینجا به دو راه علی نحوالترتب است: یکی اینکه این متحرک محرکی داشته و چون آن محرک خودش متحرک است، محرک لازم دارد و هکذا. پس علت این متحرک، حلقه اول از حلقههای متحرکین است، چون معلول، متحرکِ حلقه ثانی است، فلذا باید معلول همانگونه که در حدوث محتاج علت است در بقا هم به علت احتیاج داشته باشد. پس محرک این متحرک باید موجود باشد و چون فرضاً حرکت خودِ آن محرک، معلول غیر است، پس آن محرک ثانی هم باید موجود باشد و همینطور هرچه از سلسله بالا رویم به خاطر حفظ معلول خود، بقائاً باید موجود باشد.
بنابراین محرکهای بالفعل از ورای یکدیگر موجود و محیط و سابق بر یکدیگر بوده و از نظر وجود باید مقارن با هم موجود شوند و این تسلسل ترتبی باطل است. پس باید برای حرکت مبدأیی تامالتمام که حرکت بر او جایز نباشد و تمام فعلیات در او به نحو اتمّ و اکمل من الأزل الآزال إلی الأبد الآباد در لایزال و لم یزل بوده، وجود داشته باشد که محرک غیرمتحرک باشد و آن عبارت از ذات اقدس ذوالجلال است؛ یا محوّل الحول و الأحوال[۵]. امام، برهان حرکت را در خصوص نفس تقریر نموده است که حاصل این است که نفس در تعلق به متعلق خود حد و مرزی ندارد و دائم در سیر و حرکت به سوی غایت غیر متناهی و کمال مطلق است که از باب تضایف باید متعلق آن یعنی وجود کمال مطلق در خارج تحقق داشته باشد که آن وجود خداوندی است[۶]. وی، سپس به تبیین برهان حرکت فلاسفه طبیعیون در خصوص افلاک پرداخته است که با توجه به ابتناء آن بر هیئت قدیم ضرورتی به طرح آن نیست[۷].[۸]
منابع
پانویس
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۹. و نیز: اسفار، ج۳، ص۲۴ و ص۲۱-۳۰؛ النجاة، ص۱۰۵؛ المباحث المشرقیة، ج۱، ص۵۴۷؛ آموزش فلسفه، ج۲، درس ۵۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۸۲؛ اسفار، ج۳، ص۴ - ۶۱ و ۱۰۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۹ و ۵۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۵۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۵۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۵۱.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۱.