ایمان در کلام اسلامی
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث ایمان است. "ایمان" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ایمان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ایمان: تصدیق تنها یا همراه با التزام عملی به اموری غیبی، مانند خدا و آخرت[۱]. ایمان، از مفاهیم کانونی ادیان الهی از جمله اسلام میباشد که نقش تعیین کنندهای در سعادت انسان دارد[۲]
ایمان در کلام اسلامی
- متکلمان نظریههای مختلف را در مورد معنای اصطلاحی ایمان بیان کردهاند[۳]:
- ۱. ایمان، عمل قلب و کار دل: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر(ص) و آنچه که پیامبر(ص) یقیناً آورده است، میباشد. مؤمن کسی است که با قلب خود بدانها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. این تصدیق غیر از معرفت است بلکه گرویدن قلبی و فعل اختیاری مبتنی بر معرفت است. مشهور اشاعره، [۴]. ماتریدی و برخی پیروانش، [۵]. و برخی از امامیه، مانند ابن نوبخت، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابن میثم بحرانی، فاضل مقداد و عبدالرزاق لاهیجی [۶]. این نظریه را پذیرفتهاند[۷].
- برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدانها استدلال شدهاند، عبارتاند از[۸]:
- الف) ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان ازمعنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود[۹][۱۰].
- ب) آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند:﴿﴿ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ ﴾﴾[۱۱]، ﴿﴿ وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ﴾﴾[۱۲]، ﴿﴿ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ ﴾﴾[۱۳][۱۴].
- ج) آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت میکند که عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخل ندارد. مانند ﴿﴿ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ﴾﴾[۱۵][۱۶].
- د) آیاتی که به کسانی که برخی از گناهان را مرتکب شدهاند، مؤمن گفته است﴿﴿ وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا ﴾﴾[۱۷] و این دلالت میکند که عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت میشود[۱۸].
- ۲. ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. این دیدگاه کرامیه است و به برخی از مرجئه نیز نسبت داده شده است[۱۹]. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده است، این سخن پیامبر(ص) است:" أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ "[۲۰][۲۱].
- برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از[۲۲]:
- الف. مراد در این حدیث، اسلام است و آن غیر از ایمان است[۲۳][۲۴].
- ب. آیه ﴿﴿ قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾﴾[۲۵] این دیدگاه را رد میکند، زیرا با این که اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست[۲۶].
- ۳. ایمان، معرفت و شناخت: در اینکه جهم بن صفوان به این دیدگاه معتقد بوده است، اتفاق وجود دارد. اما به برخی دیگر مانند نجاریه، عدهای از قدریه، بعضی امامیه و ابوالحسن اشعری نیز نسبت داده شده است[۲۷] دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث " أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ "[۲۸] است[۲۹].
- در رد این دیدگاه به این آیات قرآن استدلال شده است: ﴿﴿ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ ﴾﴾[۳۰]، ﴿﴿ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ﴾﴾[۳۱] با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند، و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست. و از کلام امیرالمؤمنین(ع) به دست نمیآید که حقیقت ایمان معرفت است، بلکه مفاد حدیث این است که ایمان مبتنی بر معرفت است[۳۲].
۴. ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات واجتناب محرمات: اکثر معتزله[۳۳] خوارج و غلات[۳۴] طرفداران این دیدگاه شناخته شدهاند[۳۵].
- ادله[۳۶]:
- الف) فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است. و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست[۳۷][۳۸].
- برای اثبات صغرا به این آیات: ﴿﴿ إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴾﴾[۳۹]، ﴿﴿ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ﴾﴾[۴۰][۴۱].
- و برای اثبات کبراء به این آیه استناد شده: ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ﴾﴾[۴۲][۴۳].
- این دلیل رد شده است، زیرا آیاتی که به آنها برای اثبات صغرا و کبرا استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمیکند، و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل میکرد، این قول را رد میکند[۴۴][۴۵].
- ب) دین و ایمان یکی است، و امت اتفاق کرده اند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. [۴۶][۴۷].
- در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند، چنان که در نقد دلیل بعدی بیان خواهد شد[۴۸].
- ج) آیه ﴿﴿ وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ﴾﴾[۴۹] به این بیان که مرجع اسم اشاره ذلک تمام مابعد الاّ است، از سوی دیگر دین همان اسلام است به دلیل ﴿﴿ إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ ﴾﴾[۵۰] و اسلام همان ایمان است به دلیل ﴿﴿ وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ ﴾﴾[۵۱] زیرا شکی نیست که ایمان از اهلش پذیرفته میشود به دلیل نص و اجماع امت، پس ایمان همان طاعات است به دلیل آیه اوّل که دین را طاعات دانسته است[۵۲][۵۳].
*نقد[۵۴]:
- اوّلاً: دین در هر دو آیه به یک معنا نیست، پس حد وسط تکرار نشده است و استدلال منتج نیست[۵۵].
- ثانیاً: ایمان همان اسلام نیست بلکه شرط یا جزء آن است و شرط و جزء چیزی غیر از خود آن چیز است[۵۶].
- ثالثاً: آیه ابتغاء[۵۷]. مربوط به کسی است که از اسلام تماماً روی گردان شود نه کسی که ترک بعضی طاعات از او سر زده است[۵۸][۵۹].
۵. ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات: در این نظریه، نوافل جزء ایمان دانسته نشده است. ابو علی جبائی، ابو هاشم جبائی و بیشتر معتزله بصره به این دیدگاه معتقداند[۶۰][۶۱].
- دلیل: اگر نوافل جزو ایمان باشد باید کسی که برخی نوافل را ترک میکند ناقص الایمان گردد، در حالی که خلافش معروف است[۶۲][۶۳].
- نقد: آنچه در رد نظریه چهارم بیان شد این نظریه را نیز در برمیگیرد، زیرا در اینکه هر دو ایمان را عمل و طاعات میدانند، مشترکاند، و با حفظ مبنای معتزله قاضی عبدالجبار نیز آن را نقد کرده است[۶۴][۶۵].
۶.ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی وعمل به طاعات: این دیدگاه اهل حدیث، بعضی از سلف مانند ابن مجاهد[۶۶]. شافعی، [۶۷]. شیخ مفید از علمای امامیه است[۶۸][۶۹]. ادله[۷۰]:
- الف) با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی میدانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات میدانستند، به این نتیجه میرسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل[۷۱][۷۲].
نقد: از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان میدانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است[۷۳]. ب) روایات[۷۴]:
- ۱. امام صادق(ع) فرمود: " الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان "[۷۵][۷۶].
- ۲. امام صادق(ع) در پاسخ پرسش از حدود ایمان، فرمود: " شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ الْخَمْسِ "[۷۷][۷۸].
- ۳. پیامبر(ص) فرمود: " الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ " [۷۹][۸۰].
نقد: برخی از این روایات، مشکل دلالی دارند "روایت دوم" زیرا موارد یاد شده به عنوان مرزهای ایمان، دلالت ندارند که خود ایمان هم باشند، شاید آنها شروط ایمان باشند[۸۱]. و برخی هم مشکل سندی دارند "روایت اوّل" و اگر از مشکل سندی ـ به دلیل کثرت روایات به این مضمون ـ صرف نظر کنیم از آنجا که این روایات ناظر به تفسیر ایمان به معنای خودش نیست، در توجیه این دسته از روایات چند وجه بیان شده است</ref>[۸۲]:
- ۱. ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنان که ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه این که اقرار و عمل جزء ایمان باشد</ref>[۸۳]
- ۲. رابطه ایمان و عمل، مانند رابطه درخت و میوه آن است. و ایمان بدون عمل مانند درخت بدون میوه است، و از این لحاظ درست است که بگوییم ایمان به عمل قوام پیدا میکند</ref>[۸۴]
- ۳. گناه اگر چه منافات با ایمان ظاهری ندارد، امّا با حقیقت آن که اذعان قلبی به احکام الهی است منافات دارد، و به همین جهت است که پیامبر(ص) فرمود:" لَا يَزْنِي الزَّانِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ "[۸۵][۸۶].
- ۴. بیشتر این روایات که عمل را جزء ایمان میدانند، ناظر به بطلان عقیده مرجئه است که برای عمل نقشی در سعادت انسان قائل نبودند، و ترک واجبات و انجام محرمات را بعد از ایمان به خدا و پیامبر جایز میدانستند[۸۷][۸۸].
۷. ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: این نظریه برخی از امامیه مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی[۸۹].و شیخ سالم بن محفوظ است[۹۰]. از استدلال خواجه روشن میشود که مراد ایشان از تصدیق معرفت است[۹۱]. *دلیل: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل ﴿﴿ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ﴾﴾[۹۲] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل ﴿﴿ قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾﴾[۹۳] شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی میکند[۹۴][۹۵].
- نقد: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل این را ثابت نمیکند، و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است[۹۶]. و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد میکند، و نیز خداوند وقتی که ایمان را به محلاش اضافه کرده، آن را به قلب نسبت داده است، و اگر تصدیق زبانی جزو ایمان باشد، این اضافه درست نخواهد بود زیرا تصدیق زبانی در قلب حاصل نمیشود، تا از باب اطلاق اسم محل بر حال به قلب اضافه شده باشد[۹۷][۹۸].
- ۸. ایمان، تصدیق قلبی با کلمه شهادتین: ابو حنیفه این دیدگاه را پذیرفته است[۹۹]. و تفاوت این دیدگاه با دیدگاه هفتم در این است که این دیدگاه خاص است و فقط شهادتین را شرط میداند به خلاف دیدگاه هفتم که عام است[۱۰۰].
- ادله[۱۰۱]:
- ۱. بسیاری از اوقات عمل از مؤمن مرتفع میشود، در حالی که درست نیست گفته شود ایمان از او جدا شده است[۱۰۲]
- ۲. پیامبر(ص) مردم را به شهادت دادن به یگانگی خدا و اقرار به آنچه که از جانب خدا آورده است، دعوت نمود، و آنگاه هر که وارد اسلام میشد مؤمن بود، وواجبات پس از آن نازل شد[۱۰۳]
- ۳. نابود کننده عمل نابود کننده تصدیق نیست[۱۰۴]
- ۴. هدایت در تصدیق مانند هدایت در اعمال نیست[۱۰۵][۱۰۶].
- نقد: مدعای ابوحنیفه در جدایی ایمان و عمل درست است، اگر چه برخی از ادله که آورده، قابل مناقشه است، امّا این که اقرار زبانی به شهادتین نیز جزو ایمان است، دلیل بر آن نیاورده است. بلکه آن را اصل مسلّم تلقی کرده و به نقد کسانی پرداخته است که عمل را نیز جزو ایمان یا همه ایمان میدانند[۱۰۷]
زوالپذیری ایمان
- آیا زوال ایمان مؤمن بعد از متصف شدناش به ایمان حقیقی ممکن است یا خیر؟ اکثر متکلمان امکان زوال ایمان مؤمن را پذیرفته اند، امّا به سید مرتضی نسبت داده شده است که زوال ایمان حقیقی را غیر ممکن میدانسته است، و شهید ثانی نیز آن را پذیرفته است[۱۰۸]. و سید عبداللّه شبر نیز معتقد به تفصیل بین مرتبه کمال یقین؛ یقین مقربین و صدیقین و مراتب دیگر شده است، که در صورت تحقق یقین کامل زوال ایمان ممکن نیست و در غیر آن صورت ممکن است[۱۰۹][۱۱۰].
ادله امکان زوال ایمان
- ۱.آیات قرآن: ﴿﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا ﴾﴾[۱۱۱]، ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ﴾﴾[۱۱۲]، ﴿﴿ إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ﴾﴾[۱۱۳]، ﴿﴿ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ ﴾﴾[۱۱۴][۱۱۵].
- ۲. تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن میکند[۱۱۶][۱۱۷].
- ۳. وجود مرتدان در تاریخ[۱۱۸].
دلیل عدم امکان زوال ایمان
- ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، و احباط و موافات نیز باطل است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد[۱۱۹][۱۲۰].
- در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان میکند، میگویند: مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی، و نیز احکام که در شریعت آمده است نهایت دلالت اش این است که کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است[۱۲۱][۱۲۲].
- نقد: مقدمه استدلال که موافات باطل است، درست نیست زیرا موافات میتواند شرط استحقاق ثواب باشد، و دلیل بر عدم صحت آن نداریم[۱۲۳]. و نیز دست بر داشتن از ظاهر آیات با این اعتبارهای عقلی و احتمال های بدون پشتوانه درست نیست[۱۲۴][۱۲۵].
- حق این است که این امر بر اساس دیدگاههایی که در باب حقیقت ایمان بود، روشن است: اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است امکان زوال آن روشن است، و نیز بر اساس دیدگاه هایی که عمل را ایمان میدانست یا جزو ایمان میداند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، فقط بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی میداند جای بحث است که آیا امکان زوال ایمان است یا نه؟ ولی حق این است که در اینجا نیز امکان زوال ایمان است، زیرا این معرفت امر نظری است وبا ایجاد شبهه وشک در مقدمات آن، یقین ومعرفت نیز زایل میشود، آری، در مورد کسانی که معرفت آن ها حضوری و شهودی است، نه استدلالی و نظری، زوال ایمان راه نخواهد داشت[۱۲۶].
ایمان مقلّد (تقلید در ایمان)
- متکلمان در اینکه تقلید در ایمان صحیح است یا اینکه ایمان باید از روی استدلال و دلیل باشد، اختلاف کردهاند. فقهای عامه[۱۲۷]، حشویه و تعلیمیه ایمان مقلِّد را درست میدانند[۱۲۸] معتزله، مشهور اشاعره[۱۲۹] و امامیه تقلید در ایمان را صحیح ندانسته، دلیل را در صحت ایمان واجب میدانند،[۱۳۰] اگر چه خود آنها در منشأ وجوب که عقلی است یا نقلی اختلاف کردهاند، معتزله و امامیه عقلی بودن آن را و اشاعره نقلی بودن آن را برگزیدهاند[۱۳۱][۱۳۲].
برخی ادله صحت ایمان مقلّد
- ۱. ایمان همان تصدیق است و این تصدیق وجود پیدا کرده است بدون اینکه با آنچه که موجب کفر است مقارن باشد[۱۳۳][۱۳۴].
- نقد: درست است که ایمان همان تصدیق است، لکن تصدیق مبتنی بر معرفت است و حصول معرفت به یکی از این سه طریق است: الف. شهود، ب. ضروری، ج. استدلال. در تقلید هیچ کدام نیست، و باید توجه داشت که اگر برای انسان از گفتار متخصص یک فن معرفت به آن حاصل شود، این داخل معرفت از روی استدلال است، امّا اگر حاصل نشود، اعتبار ندارد[۱۳۵].
- ۲. انسان ممکن نیست به خدا علم پیدا کند، زیرا اگر مکلّف به وجود خداوند علم نداشته باشد، نسبت به امر الهی به معرفت نیز علم نخواهد داشت. بنابراین معرفت خدا برای او ممکن نخواهد بود [۱۳۶]:
- امّا اگر به وجود خداوند علم دارد، امر الهی به تحصیل معرفت تحصیل حاصل و محال است[۱۳۷][۱۳۸].
- نقد: اوّلاً این اشکال مبتنی بر دیدگاه اشاعره است که وجوب معرفت را سمعی میداند، نه عدلیه که آن را عقلی میداند؛ ثانیاً این استدلال همان گونه که علم به اصول دین را محال میکند، تقلید را نیز ممتنع میکند[۱۳۹][۱۴۰].
- ۳. در آیات قرآن از جدال در آیات الهی نهی شده است ﴿﴿ مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ﴾﴾[۱۴۱]، و تفکر باب جدال را میگشاید، پس جایز نیست[۱۴۲][۱۴۳].
- نقد: هر گونه جدال مقصود نیست، بلکه مراد جدال به باطل است به دلیل ﴿﴿ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ﴾﴾[۱۴۴]؛ نه جدال به حق که به آن امر شده است، به دلیل ﴿﴿ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ﴾﴾[۱۴۵][۱۴۶].
برخی ادله عدم صحت تقلید
- ۱. آیات قرآن: ﴿﴿ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ ﴾﴾[۱۴۷] و آیات دیگر که در آنها پیروی از پدران بدون معرفت منع شده است[۱۴۸] از سوی دیگر در آیات بسیاری انسانها به تفکر فرا خوانده شدهاند[۱۴۹][۱۵۰].
- ۲. اقوال مختلف پیش مقلّد مساوی است، پس اثبات صانع سزاوارتر از نفیش نیست[۱۵۱].
- ۳. اگر تقلید باطل نباشد، آوردن معجزات از سوی پیامبران در حکم عبث است[۱۵۲][۱۵۳].
- ۴. اجماع مسلمین است که تقلید غیر حق جایز نیست، و حق از غیرش با نظر و استدلال شناخته میشود، پس استدلال در مورد تقلید یک مرحله پیشتر است و هرگاه استدلال وجود داشت تقلید محال میشود[۱۵۴]. و قیاس اعتقادات به فروع دین هم جایز نیست چون خطا در عقاید به کفر منجر میشود بر خلاف فروع دین[۱۵۵][۱۵۶].
- اگر چه برخی از دلایل یاد شده قابل مناقشه است، ولی در مجموع میتوان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست، و به تسلسل میانجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، هر چند به صورت ساده، میتوان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز، و در اصول آن جایز نیست[۱۵۷][۱۵۸].
استثناءپذیری ایمان
- مقصود این است که در بیان ایمان باید عبارت من مؤمن هستم را به کار برد. یا عبارت اگر خدا بخواهد من مؤمن هستم "أنا مؤمن إن شاء اللّه" که از آن به استثناء در ایمان تعبیر میکنند، نیز درست است.
- در این مسأله میان متکلمان اختلاف شده است، ابو حنیفه و پیروانش و ماتریدیه معتقدند که استثناء در ایمان جایز نیست[۱۵۹]. و بسیاری از سلف مانند سفیان ثوری، حسن بصری، شافعی و نیز اشاعره معتقد به صحت استثناء هستنند[۱۶۰][۱۶۱].
ادله عدم جواز استثناء
- ۱. استثناء شک است و شک در ایمان کفر است[۱۶۲][۱۶۳].
- ۲. استثناء در کارهای گذرا و موقتی، مشروع است نه امور همیشگی، و ایمان امر همیشگی است که زمان بردار نیست [۱۶۴][۱۶۵].
- ۳. ایمان همان تصدیق است و تصدیق از معانی روشنی است که اگر در جایی تحقق پیدا کرد متصف شدن آنجا به آن معنا ضروری است، مانند سیاهی و سفیدی، و شکی نیست که هرگاه این اوصاف برای شیء پدید آید، صدق سیاه و سفید، بر آنها درست است بدون هیج استثنایی، و ایمان نیز چنین است[۱۶۶][۱۶۷].
ادله جواز استثناء
- ۱. استثناء به جهت شک و تردید نیست بلکه برای تبرک و ادب یاد خدا بودن در هر حال است[۱۶۸].
- ۲. ایمان معتبر، ایمانی است که انسان را نجات دهد، و این نوع ایمان را داشتن امر دشوار است، زیرا انسان که جزم یقینی هم دارد ممکن است برخی از اموری که با ایمان ناسازگار است با ایمان او درآمیزد که او خود نمیداند، از این رو امر خود را به خدا واگذار میکند، نه این که در تصدیق یقینی دچار شک باشد[۱۶۹].
- ۳. استثناء به خاطر شک است امّا شک در پایداری ایمانش تا زمان مرگ، زیرا مؤمن نمیداند که آیا ایمانش تا پایان محفوظ میماند یا نه؟ و ایمان نجات بخش هم ایمانی است که تا مرگ همراه انسان باشد، امّا در حال اظهار هیچ شکی در ایمان خود ندارد[۱۷۰][۱۷۱].
- ۴. استثناء به جهت شک است امّا نه در اصل ایمان، بلکه شک در کمال آن است[۱۷۲][۱۷۳].
- بنابراین تعلیق ایمان اگر به جهت شک در اصل ایمان باشد بر اساس هر دو دیدگاه جایز نیست، و از سوی دیگر مخالفان هم استثناء را به انگیزه جهات دیگر تماماً منع نمیکند، چنانکه غزنوی به برخی از آن جهات تصریح میکند. [۱۷۴][۱۷۵].
- گفتنی است که متکلمان امامیه به این بحث نپرداخته اند، و به نظر میرسد که علت آن هم این باشد که آنها توجه داشته اند به این امر که این بحث و اختلاف بیشتر لفظی است، تا یک نزاع واقعی[۱۷۶].
افزایش و کاهش ایمان
- یکی از بحثهای مربوط به ایمان افزایش و کاهشپذیری ایمان است. با توجه به آنچه که در حقیقت ایمان بیان شد، کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل میدانستند یا به عنوان تمام حقیقت ایمان، و یا به عنوان جزء آن، مانند معتزله، غلات، اهل حدیث، طبیعتاً در این بحث معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایمان اند، زیرا در اثر افزایش اعمال ایمان زیاد و در اثر کاهش اعمال ایمان کم میشود، اگر چه خوارج با این که ایمان را از سنخ عمل میدانند، معتقد به عدم کاهش و افزایش ایمان هستند. و کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین میدانستند، مانند کرامیه طبعاً در این بحث منکر افزایش و کاهش ایمان هستند. امّا کسانی که ایمان را تصدیق میدانستند، میتوانند در این بحث موافق افزایش و کاهش ایمان و یا منکر آن باشند. و اینک موافقان افزایش و کاهش ایمان و مخالفان آن را، از این گروه با ادله شان بیان میکنیم[۱۷۷].
موافقان افزایش و کاهش ایمان
- اکثر اشاعره [۱۷۸]. و برخی از عالمان شیعه، مانند علاّمه محمد باقر مجلسی، [۱۷۹]، علامه شبر[۱۸۰]، علامه طباطبایی[۱۸۱] و شیخ جعفر سبحانی[۱۸۲] افزایش و کاهش ایمان را پذیرفتهاند[۱۸۳].
- ادله[۱۸۴]:
- ۱. ایمان را چه تصدیق به معنای علم، و چه التزام قلبی مبتنی بر علم "قول حق" بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی. و اختلاف مراتب و تفاوت درجات از امور ضروری است که شک و شبهه بردار نیست[۱۸۵][۱۸۶].
۲. اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم میآید که ایمان همه امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد، و این لازم قطعاً باطل است، پس ملزوم عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است[۱۸۷][۱۸۸]. ۳. آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت میکند: ﴿﴿ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ ﴾﴾[۱۸۹]، ﴿﴿ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا ﴾﴾[۱۹۰]، ﴿﴿ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا ﴾﴾[۱۹۱] و... و نیز روایات شیعه و سنی تصریح دارند که ایمان قابل افزایش و کاهش است[۱۹۲]:
- امام صادق(ع) میفرماید:" إِنَ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْعَاشِرِ "[۱۹۳] و از پسر عمر نقل شده که از رسول خدا(ص) پرسیدیم:" يا رسول الله إن الإيمان يزيد و ينقص؟ قال نعم يزيد حتى يدخل صاحبه الجنة و ينقص حتى يدخل صاحبه النار "[۱۹۴][۱۹۵].
مخالفان افزایش و کاهش ایمان
- ابو حنیفه و پیروانش، امام الحرمین،[۱۹۶]، فخر رازی، [۱۹۷] و عدهای از عالمان شیعه مانند فاضل مقداد [۱۹۸] و شهید ثانی [۱۹۹] معتقداند که ایمان افزایش و کاهش را نمیپذیرد[۲۰۰].
- ادله[۲۰۱]:
- ۱. ایمان تصدیق رسول است در اموری که علم ضروری داریم، پیامبر(ص) آورده است؛ و این تصدیق هم بسیط بوده و تفاوت نمیکند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمییابد. [۲۰۲][۲۰۳].
- نقد: این سخن که تصدیق زیاده و نقصان را برنمیتابد، ادعای بدون دلیل است، بلکه واقع امر خلاف آن را ثابت میکند، زیرا برخی از ایمانها است که تندباد حوادث تکانش نمیدهد و برخی دیگر را میبینیم که به کمترین جهت از بین میرود. [۲۰۴][۲۰۵].
- ۲. و نیز آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان میکنند، تأویل کردهاند[۲۰۶]:
- الف) مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف، زیرا تصدیق عرضی است که باقی نمیماند، و لذا برای پیامبر این تصدیق پشت سر هم حاصل میشود ولی برای دیگران با فاصله، و در نتیجه برای پیامبر تعداد از ایمان حاصل شده است که برای دیگران حاصل نشده است[۲۰۷].
- ب) مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان میآوردند[۲۰۸].
- ج) مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است[۲۰۹][۲۱۰].
- نقد: تأویل اوّل لازمه اش این است که کسی که ایمان کامل را بدست نیاورده باشد،به صورت حقیقی و واقعی مؤمن و کافر باشد، و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست، و چیزی که به آن اشعار داشته باشد در کلام خداوند دیده نمیشود؛ و امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه (لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم) این بود، مناسب بود که زیادی ایمان را در آیه غایت تشریع و انزال بسیار قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلب های مؤمنان ؛ و تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. [۲۱۱][۲۱۲].
- برای منکران تأویلات دیگری نیز هست، و لکن هیچ کدام قابل پذیرش نیست، افزون بر این، این تأویلات زمانی در خور توجه است که منکران ثابت کنند تصدیق وا لتزام قلبی، شدت و ضعف را نمیپذیرد، چیزی که از عهده اش برنیامده اند. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را میپذیرد[۲۱۳].
ایمان از دیدگاه مذاهب اسلامی
- اشاعره ایمان را به معنای تصدیق و اقرار زبانی به وجود خداوند و پیامبران و آنچه بر آنان نازل شده است، میدانند[۲۱۴]. ابوالحسن اشعری، بنیانگذار این مکتب در جایی ماهیت ایمان را فقط تصدیق میداند[۲۱۵] و در کتابی دیگر ایمان را هم قول میشمرد و هم عمل[۲۱۶]. برخی در توجیه این اختلاف نظر گفتهاند: نظر اصلی او همانگونه که در کتاب اللمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع نیز آمده، جدایی عمل از ایمان است و در دیگر کتب وی، تحریف صورت گرفته است[۲۱۷][۲۱۸].
- معتزله در تحلیل مفهوم ایمان به معنای لغوی آن توجهی ندارند و معتقدند که اسامی به کار رفته در متون اسلامی همگی از معنای لغوی به حقایقی شرعی نقل شده است. ایمان در نظر معتزلیان افزون بر معرفت و تصدیق خداوند و رسول، شامل انجام دادن اعمال خاصی هم میشود[۲۱۹]. بنابر گزارش قاضی عبدالجبار، حقیقت ایمان از دیدگاه ابوعلی جبایی و ابوهاشم جبایی انجام دادن واجبات و ترک قبایح است، در حالی که ابوالهذیل علاّف گامی فراتر نهاده، انجام دادن مستحبات را به شرایط ایمان افزوده است[۲۲۰] از این اختلاف اندک که بگذریم، از دیدگاه معتزلیان حضور عنصر عمل، رکن و پایه ایمان بهشمار میرود[۲۲۱].
- متکلمان شیعه، ایمان را با معرفت یکسان میدانند. از نظر آنان عمل از آثار خارجی این علم و معرفت به شمار میآید و وجود یا عدم یا ضعف ایمان هر شخص با معیار مطابقت اعتقادات دینی او با عالم واقع سنجیده میشود. شیخ مفید معتقد است که ایمان، علم و معرفت فلسفی به واقعیتهای جهان است و خصوصیتی عقلی و در نتیجه پایدار دارد[۲۲۲]. سید مرتضی ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقد است که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد. او کفر را به معنای انکار قلبی میداند، بنابراین انکار زبانی صرف نیز کفر نیست[۲۲۳] شیخ طوسی نیز دیدگاه یاد شده را تأیید کرده است[۲۲۴]، با این حال در میان شیعه کسانی هم یافت میشوند که برای عنصر عمل در تعریف ایمان جایگاهی ویژه قائلاند. علامه طباطبایی تعریف ایمان به تصدیق محض را نپذیرفته است و التزام عملی دستکم به برخی از لوازم ایمان را بخشی از تعریف آن به شمار میآورد. او به آیاتی استناد میکند که در آنها به پیوستگی ایمان و عمل صالح اشاره شده است. از نظر او فرد در صورتی مؤمن خوانده میشود که فی الجمله به ایمانش عملکند. البته وی این واقعیت را میپذیرد که ممکن است کسی به چیزی ایمان داشته باشد؛ اما به برخی از لوازم فرعی آن پایبند نباشد[۲۲۵]؛ همچنین امامیه بر این باورند که اگر کسی به آنچه نازل شده اقرار کند، از آن جهت که اهل معرفت و اقرار است مؤمن به شمار میآید و در صورتی که گناهکار باشد فاسق خواهد بود؛ نهکافر[۲۲۶][۲۲۷].
- عارفان نیز مانند متکلمان به دیدگاهی یگانه دست نیافتهاند؛ اما در نگاهی کلی میتوان تعریف آنها را چنین باز گفت: «اقرار زبانی و قلبی به اینکه تنهاخدا دارای وصف الوهیت و مستحق معبودیت است و پذیرش نبوت و خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و گردن نهادن به همه دستورات قرآن کریم»[۲۲۸]. برخی از عارفان، دین را دارای مراتب گوناگون میدانند که نخستین مرتبه آن اسلام است و ایمان و یقین در جایگاههای بعدی قرار دارد. از نگاه آنان، دارندگان این مراتب بر اساس میزان پایبندیشان به شریعت، طریقت و حقیقت در یکی از درجات سهگانه اهل «بدایت»، «میانه» و «نهایت» قرار خواهند گرفت[۲۲۹][۲۳۰].
- از یحیی بن معاذ نیز روایت است که میگفت: ایمان عبارت است از: خوف، رجا و محبت؛ خوف به ترک گناه و رهایی از آتش دوزخ میانجامد. رجا، خوض در طاعت و ورود به بهشت را در پی دارد و محبت برای دفع مکروهات و دستیابی به رضای حق به کار میآید[۲۳۱] عارفی دیگر، ایمان را تصدیق دل به آنچه از غیب برای انسان کشف شود، معنا کرده است[۲۳۲][۲۳۳].
منابع
- مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵؛
- جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)؛
پانویس
- ↑ دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۸۹
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۷؛ شرح تجرید، ۳۹۳.
- ↑ التوحید، ص ۳۹۵؛ کتاب اصول الدین، ص ۲۵۰ـ ۲۵۱.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص ۵۳۶ـ ۵۳۷؛ الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص ۲۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص ۱۷۰؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲؛ اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص ۴۴۰؛ سرمایه ایمان، ص ۱۶۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۸۳؛ اللوامع الالهیة، ص ۴۴۰<.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته؛ سوره مجادله، آیه: ۲۲.
- ↑ و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ دلشان به ایمان گرم است؛ سوره نحل، آیه: ۱۰۶.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ و بیگمان از گناهان آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند؛ سوره حجرات، آیه: ۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ مقالات الاسلامیین، جج۱، ص ۲۲۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۹؛ الملل والنحل، ج۱، ص ۱۲۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۲؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۸۳؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الإیمان، ص ۵۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۱ـ ۸۲.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۳۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه اوّل.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند؛ سوره بقره، آیه: ۸۹.
- ↑ و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند؛ سوره نمل، آیه: ۱۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص ۳۳۰؛ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۷.
- ↑ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۴؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۸؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۳۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره مائده، آیه: ۳۳.
- ↑ پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹۲.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ ای مؤمنان! به سوی خداوند توبهای راستین کنید، امید است که پروردگار شما از گناهانتان چشم پوشد و شما را در بوستانهایی درآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نمیگذارد؛ سوره تحریم، آیه: ۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰؛ مواقف، ج۳، ص ۵۳۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار و استوار؛ سوره بینه، آیه: ۵.
- ↑ بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹.
- ↑ و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.
- ↑ مواقف، ج۳، ص ۵۳۰؛ حقایق الإیمان، ص ۸۲ـ ۸۳؛ حق الیقین، ص ۵۵۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ سوره آل عمران، آیه: ۸۵
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۳؛ حق الیقین، ص ۵۵۷ ـ۵۵۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۳؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۸؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴.
- ↑ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱.
- ↑ الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص ۲۲۷؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰؛ حق الیقین، ص ۵۵۸ـ ۵۵۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۷؛ حق الیقین، ص ۵۵۹۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۷۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۱۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ سنن ابن ماجة، ج۱، ص ۲۶.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کافی، ج۳، ص ۳۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ قواعد العقائد (تعلیقه)، ص ۱۴۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کشف المراد، ص ۴۲۶.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰ـ ۴۴۱۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند؛ سوره نمل، آیه: ۱۴.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ کشف المراد، ص ۴۲۶۶.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۹۰۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ مواقف، ج۳، ص ۵۳۳؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۳۵۴۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ اصول الدین عند الامام ابوحنیفة، ص ۳۵۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۰؛ حق الیقین، ص ۵۷۲.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند؛ سوره نساء، آیه: ۱۳۷.
- ↑ ای مؤمنان! اگر از دستهای از کسانی که به آنان کتاب داده شده است فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمانتان به کفر باز میگردانند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۰.
- ↑ بیگمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد؛ سوره محمد، آیه: ۲۵.
- ↑ و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند؛ سوره بقره، آیه:۲۱۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۲؛ حق الیقین، ص ۵۷۳۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۰؛ حق الیقین، ص۵۷۳۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۲؛ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۱.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۸۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۱؛ حق الیقین، ص ۵۷۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۱..
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمیورزد؛ سوره غافر، آیه: ۴.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۲۲..
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند؛ سوره غافر، آیه: ۵.
- ↑ با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!؛ سوره نحل، آیه: ۱۲۵..
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟؛ سوره مائده، آیه:۱۰۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه:۲۸؛ سوره شعراء، آیه:۷۴؛ سوره زخرف، آیه:۲۳؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۲ـ ۵۴.
- ↑ سوره بقره، آیه:۷۳ و ۱۶۴ و ۲۴۲؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ http://lib.eshia.ir/23021/1/98 دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۶۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۲۲؛ حقایق الایمان، ص ۶۱۱
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۲ـ ۵۷۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ التوحید، ص ۳۸۸؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۵
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۶۸ـ ۲۶۹؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۳؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۴۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۶.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۷۰ـ ۲۸۲۲؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵ـ ۲۱۶.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۷۲.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۶، ص ۲۱۰.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۶۴.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۵۹۹.
- ↑ بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص ۸۰ـ ۸۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۵۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۲۲؛ حق الیقین، ص ۵۶۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ سوره فتح، آیه: ۴.
- ↑ چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید؛ سوره انفال، آیه: ۲.
- ↑ ولی به ایمان کسانی که ایمان آوردهاند میافزاید؛ سوره توبه، آیه: ۱۲۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
- ↑ تخریج الأحادیث والآثار، ج۱، ص ۲۴۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۱.
- ↑ المحصل، ص ۵۷۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲، اللوامع الإلهیة، ص ۴۴۰.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۹۶ـ ۹۸۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ المحصل، ص ۵۷۰ـ ۵۷۱؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۳۹۰۰.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۶۰۰.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ http://lib.eshia.ir/23021/1/98 دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۶۰ـ ۲۶۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۹۸.
- ↑ مذاهب الاسلامیین، ص ۵۶۵؛ اصول الدین، ص ۲۴۹.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲؛ مذاهب الاسلامیین، ص۵۶۴؛ اصول الدین، ص۲۴۸.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲ـ۱۲۴.
- ↑ مذاهب الاسلامیین، ص۵۳۱ـ۵۳۳.
- ↑ دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۸۹
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۶ـ۴۷۹.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۸.
- ↑ دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۹۰
- ↑ سلسله مؤلفات، ج۴، ص۱۹۰، «اوائل المقالات».
- ↑ الذخیره، ص۵۳۶ـ۵۳۷.
- ↑ تمهید الاصول، ص۲۹۳.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۶؛ ج۱۸، ص۱۵۸ـ۱۵۹، ۲۵۸ـ۲۵۹.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج۴، ص۴۷ـ۴۸، «اوائل المقالات».
- ↑ دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۹۰
- ↑ نفحاتالانس، ص۱۷؛ جامعالاسرار، ص۵۹۰ـ۵۹۱.
- ↑ جامع الاسرار، ص۵۹۱؛ مرصاد العباد، ص۱۰۴.
- ↑ دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۹۱
- ↑ تذکرة الاولیاء، ص۳۷۰.
- ↑ تذکرة الاولیاء، ص۵۷۸.
- ↑ دایره المعارف قرآن کریم؛ ج۵، ص ۱۹۱