بحث:ایمان در کلام اسلامی
مقدمه
- واژۀ ایمان، مصدر باب افعال از ریشۀ "ا م ن" است و امن در زبان عربی به معنای امنیت داشتن و اعتماد ورزیدن است و واژههای "امانت" و "امان" نیز از آن برگرفته شده است. فعل "آمن" به معنای باور کرد و اعتقاد خود را ظاهر ساخت و با حرف اضافه "بـِ" به معنی حمایت کرد و امان داد و امنیت بخشید، به کار رفته است. تصدیق خبر شخصی بر اثر اطمینان یافتن از صحت سخن وی و نیز از بین رفتن ترس و اضطراب از معانی آن است[۱]. در متون دینی این واژه برای اشاره به نوع خاصی از باور داشتن به معتقدات دینی به کار میرود[۲]. باور به خدای نادیدنی و جهان دیگر فصل مشترک تمام ادیان الهی و توحیدی است، در این ادیان، ایمان از اهم فضیلتهای دینی بسیار مهم به شمار میآید.
- این واژه در قرآن کریم از پُر بسامدترین واژگان است و در روایتهای معصومان به وفور از آن سخن رفته است.
- بحث از چیستی ایمان و مفاهیم مقابل آن (کفر، فسق و...) از نخستین مباحث کلامی در تاریخ اسلام است. نقطۀ عطف این بحث در اسلام، غائلهای بود که پیرامون حکمیت در جنگ صفین رُخ داد و منجر به شکلگیری جماعتی به نام خوارج شد. خوارج هر چند به معنای دقیق کلمه از اهل کلام به شمار نمیآمدند، اما با مطرح کردن بحث از حدود کفر و ایمان پایهگذار نخستین بحث کلامی در تاریخ اسلام شدند که واکنش دیگر فرق و نحل از جمله مرجئه، قدریه، جهمیه و امامیه را به دنبال داشت. ابن تیمیه بر این باور است که مباحث پیرامون ایمان برای نخستین بار به شکلگیری فرق و نحل و شکلگیری پدیدۀ تکفیر در جهان اسلام منجر شد[۳].
- خوارج برای خارج کردن رقبای خود از میدان پس از فاصله گرفتن از جماعت مسلمانان، این پرسش را مطرح کردند که پیروان امام علی(ع) و معاویه که حکمیت را پذیرفتند کافرند یا مؤمن؟ پاسخ آنان این بود که این عمل گناه کبیره به شمار میآید و مرتکب کبیره هر کس که باشد، کافر است [۴]؛ از اینرو همۀ کسانی که حکمیت را پذیرفتهاند کافر به شمار میآیند. آنان برای اثبات این مدعای خود به آیۀ ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۵] استشهاد میکردند[۶]. فارغ از انگیزهها و زمینههای تاریخی این بحث، اغلب خوارج (به غیر از نجادات) در بحث از ایمان تأکید افزونی بر عمل داشتند و از اینرو مرتکب کبیره را کافر میدانستند.
- معتزله نیز در قُرون بعد در بحث از ماهیت ایمان عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور ایمان دینی به شمار آوردند. آنان معتقد بودند که ایمان در مرتبۀ نخست تبعیت عملی از ایجابهای عقلی است و در درجۀ دوم تبعیت عملی از ایجابهای شرعی. در نظر معتزله نیز مرتکب گناهان کبیره نمیتواند مؤمن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است [۷]. چنین انسانی در مرتبهای میان ایمان و کفر قرار دارد که در اصطلاح ایشان مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ گفته میشود[۸].
- تفاوت میان خوارج و معتزله این بود که خوارج [[مرتکب گناه کبیره را کافر و مستحق خلود در نار میدانستند؛ همۀ گناهان نزد خوارج کبیره به حساب میآمد ولی معتزله گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در ایمان و نه داخل در کفر میدانستند و مرتکب گناهان صغیره را مستحق خلود در جهنم نمیدانستند[۹].
- مرجئه در مقابل این نگرش عملگرایانه، در بحث از ماهیت ایمان بر امر "معرفت" تأکید کردند و ایمان به خدا را مساوی با معرفت وی دانستند و کفر به حق را مساوی با جهل به او. آنان عمل و اقرار زبانی را در حقیقت ایمان دخیل نمیدانستند و بر این باور بودند که اگر کسی مؤمن باشد، معاصی به وی آسیبی نمیزند، کما اینکه اگر کافر باشد، اعمال نیک کمکی به وی نمیکند. ایشان مرتکب کبیره را کافر نمیدانستند و معتقد بودند که چنین شخصی مؤمن گناهکار یا نهایتاً فاسق است.اشعری در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف مرجئه به این مطلب تصریح میکند[۱۰].
- برخی وجه تسمیه این فرقه را با دیدگاهشان دربارۀ ماهیت ایمان مرتبط دانستهاند و گفتهاند که چون آنان عمل را مؤخر از ایمان میدانستند الإرجاء هو التأخير به مرجئه ملقب شدند[۱۱].
- برخی از فرق و نحل مسلمان ضمن انتقاد از این موضع مرجئه، به جای معرفت، تصدیق را مقوّم ایمان دینی میدانند. به باور ایشان هر چند ممکن است که معرفت سبب ایمان باشد، اما بسیار بعید است که معرفت، قوامبخش ایمان باشد. این جماعت تساوی معرفت و تصدیق را نمیپذیرند و بر این باورند که میتوان به چیزی معرفت داشت، اما بدان مؤمن نبود. قائلان اصلی این نظریه متکلمان اشعریاند. در نظر متکلمان اشعری و برخی دیگر از متکلمان همنظر با ایشان، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به وجود خداوند، پیامبران و آنچه از ناحیۀ خداوند به ایشان داده شده از مبعوث شدن انبیا و از اینرو این تصدیق قلبی در واقع همان اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ است. ایشان بر خلاف معتزله، باوری به این ندارند که عقل قبل از شرع میتواند ایمان به برخی متعلقات ایمان دینی را مطالبه کند و از اینرو اظهار میکنند که در صورت عدم بعثت انبیا، ایمان معنایی نداشت.
- اشاعره و همفکرانشان بر این باورند که صرف تصدیق آنچه توسط انبیا آمده، ایمان است و عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و شخصی که مرتکب گناه کبیره میشود، در صورت تصدیق مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ مؤمن است و اقرار زبانی شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است[۱۲].
- گروه دیگری که نظریۀ ایشان دربارۀ ایمان اهمیت به سزایی دارد، کَرّامیهاند. ایشان معتقدند ایمان، قول لسانی است و مادامی که انسان به زبان اظهار ایمان میکند در نظر خداوند مؤمن است، حتی اگر اعتقاد باطنیاش کفر باشد[۱۳]. البته چنانکه برخی از محققان مسلمان متذکر شدهاند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با ایمان در نشئۀ دنیاست و ربطی به آثار ایمان در نشئۀ آخرت ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف اقرار به زبان باشد، عذاب خواهد دید[۱۴].
- از آنچه گذشت تا حدی بستر تاریخی مبحث ایمان دانسته میشود. در روایتهای منقول از امام رضا(ع) مطالبی دربارۀ حقیقت ایمان و چیستی آن ذکر شده است که با توجه به نظریات مذکور، وجه آنها بهتر دانسته میشود. به نحو مکرر و از طرق مختلف از ایشان نقل شده که ایمان اقرار با زبان، معرفت به قلب و عمل با اعضا و جوارح است: «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»[۱۵]. این سخن امام رضا(ع) که در منابع روایی متعدد از دیگر معصومان نیز نقل شده است، ناظر به نظریههای مختلفی است
- اینکه روایت امام رضا(ع) و نظائر آن از دیگر ائمه(ع) بیانگر حقیقت ایمان است و یا کلیت ساختار ایمان دینی که برخی از آنها از مقومات و برخی دیگر از ملزومات، بحثی است که در میان عالمان شیعی از دیرباز محل بحث بوده است. علمایی که بیشتر مشرب نقلی داشتهاند احادیث مذکور را دال بر این دانستهاند که ایمان سه جزء مقوم دارد که عبارت است از تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به جوارح. شاخصترین قائل این نظریه در میان علمای امامیه شیخ صدوق است. وی در آثاری چون الامالی و نیز الهدایة فی الأصول و الفروع از این قول جانبداری میکند[۱۶].
- برخی از عالمان شیعی عمل را از لوازم ایمان دانستهاند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با اقرار زبانی دانستهاند. از شاخصترین شخصیتهایی که به این دیدگاه مایل شدهاند، میتوان به شیخ مفید اشاره کرد. شیخ مفید هم در المسائل الصاغانیة و هم در اوائل المقالات این دیدگاه را ابراز داشته است [۱۷]. اما بیشتر علمای امامیه در مواجهه با این روایتها به این نظریه قائل شدهاند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمیدانند و از لوازم آن به شمار میآورند.
- از نخستین کتب کلامی شیعی میتوان ردپای این نظریه را دنبال کرد. از نخستین کسانی که این نظریه را در میان شیعیان مطرح کرده است میتوان به ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب کتاب "الیاقوت فی علم الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به صراحت اظهار میدارد که مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود و همچنان مؤمن باقی میماند، زیرا ایمان چیزی جز تصدیق قلبی نیست و عمل در حقیقت آن وارد نمیباشد. دلیلی که وی برای این مدعای خویش میآورد، از قرآن کریم است. وی میگوید اگر در حقیقت ایمان، عمل صالح وارد بود لازم میآمد که در کلام الهی که فرموده: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[۱۸]، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی فصیح بعید و بلکه محال است[۱۹].
- از دیگر علمای امامیه که ایمان را تصدیق قلبی دانسته میتوان به سید مرتضی، شیخ طوسی، ابن میثم بحرانی و فاضل مقداد اشاره کرد[۲۰].
- اینکه چرا قاطبۀ علمای شیعه با علم به روایتهای مذکور از ائمه معصوم(ع) بر این تأکید ورزیدهاند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله میتوان گفت ترتب آثار ایمانی در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در حکم آن است، چنانکه ترتب آثار ایمان در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از اینرو هر چند در احادیث مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوامبخش، جزء نخستین است که همان تصدیق قلبی است و دو جزء دیگر بر آن مترتب میشود. همچنین برخی از اجزای این تعریف ناظر به واقعیتی تاریخی است که در عصر ائمه وجود داشته است و در گذشته بدان اشاره شد.
- با این توضیحات میتوان دانست که اغلب علمای امامیه با توجه به روایتهای مذکور معتقد بودهاند ایمان تصدیق به قلب است و به آنچه تنها بر زبان بگذرد و در عمل ملاحظه شود، نمیتوان اعتماد کرد. هر کس خداوند و پیامبرش را بشناسد و به آنچه خداوند بر وی واجب کرده، آگاه باشد و بدان اقرار داشته باشد و آن را درست بشمارد، مؤمن است. در این تلقی اصل ایمان، همان معرفت و تصدیق خدا و فرستادۀ او و آنچه همراه وی فرستاده شده، است. نیز معرفت شرط لازم تصدیق و از مقدمات و معدّات ایمان است چنانکه قول و فعل نیز آثار و لوازم ایمان به شمار میآیند[۲۱].
ایمان به معنای تصدیق تنها یا همراه با التزام عملی به اموری غیبی، مانند خدا و آخرت است[۲۲]. ایمان، از مفاهیم کانونی ادیان الهی از جمله اسلام میباشد که نقش تعیین کنندهای در سعادت انسان دارد[۲۳].
واژهشناسی لغوی
- واژه "ایمان" به معنای گرویدن، باور داشتن و ایمن کردن است و در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در دل او جای گیرد و در آن شک و تردید روا ندارد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد[۲۴][۲۵].
- ایمان در اصطلاح دینی، گرایشهای درونی انسان را گویند که معنوی و فوق حیوانی است و بر پایه و مایه اعتقاد و اندیشه استوار است. بدینسان، خاستگاه ایمان، راه یافتن یا گرایش درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان- بر خلاف علم- به میل قلبی و اختیار است و از این رو میتوان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست[۲۶][۲۷].
ماهیت و ارکان ایمان
- اینکه حقیقت ایمان چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاههایی را میان متکلمان مسلمان پدید آورده است که عبارتاند از:
- ایمان همان باور قلبی یا عمل دل است؛ تصدیق قلبی خدا، رسالت پیامبر اسلام(ص) و تعالیم او. مؤمن کسی است که آنچه را پیامبر(ص) آورده است، با دل بپذیرد، اما اقرار زبانی لازم نیست و نه رکن ایمان است و نه شرط آن. برخی هواخواهان این دیدگاه معتقدند که اگر کسی اصول دین را به دل پذیرفته باشد، حتی انکار زبانی خدا نیز به ایمان او خللی وارد نمیسازد. بسیاری از اشاعره، جهمیه، نجاریه و گروهی از مرجئه و متکلمان شیعه پیرو این دیدگاهاند[۲۸][۲۹].
- ایمان نیازمند تصدیق قلبی نیست؛ بلکه اقرار زبانی به یگانگی خداوند و حقانیت رسول اسلام(ص) و تعالیم او برای ایمان کافی است. کرامیه، حامیان اصلی این دیدگاهاند؛ اما علمای امامیه آن را نمیپذیرند و اقرار زبانی را به تنهایی دارای اعتبار نمیدانند[۳۰].
- ایمان آمیزهای است از باور قلبی و اقرار زبانی. هیچ یک از این دو به تنهایی برای ایمان کافی نیست. مؤمن کسی است که به دل تصدیق کند و بر زبان بیاورد که خداوند یگانه است و شریک ندارد و پیامبران بر حقاند. گروهی از اشاعره و بسیاری از امامیه پیرو این دیدگاهاند[۳۱][۳۲].
- معتزلیان بر این باورند که ایمان عنوانی است برای عمل صالح یا طاعات. ایمان، اسلام و دین، هر سه از یک واقعیت حکایت میکنند و آن چیزی جز طاعت نیست[۳۳][۳۴].
- ایمان آمیزهای از باور قلبی، اقرار زبانی و عمل به ارکان است و هیچ یک از اینها به تنهایی کافی نیست. از میان متکلمان شیعه برخی با این نظریه مخالفاند و کوشیدهاند اثبات کنند که "عمل به ارکان" از رکنهای ایمان نیست؛ بلکه راهنمای آدمی به سوی ایمان است[۳۵].
- اگر عمل از ارکان ایمان میبود، خداوند عبارت "وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ" را کنار "إِن الذِینَ آمَنُوا" جای نمیداد و نمیفرمود: ﴿إِن الذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ﴾[۳۶]. برخی دیگر از علمای شیعه ایمان را عبارت از مجموعه باور، اقرار و عمل دانسته و برای تأیید نظر خویش از احادیث بزرگان معصوم(ع) مدد گرفتهاند؛ همانند حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که میفرماید: «الْإِيمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ، وَ نُطْقٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»". و حدیثی از امام علی(ع) که میفرماید: «َ الْإِيمَانُ تَصْدِيقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ وَ هُوَ عَمَلٌ كُلُّه» همچنین حدیثی که امام رضا(ع) از پیامبر اسلام(ص) نقل فرموده است: « الْإِيمَانُ قَوْلُ مقول ، وَ عَمِلَ مَعْمُولٍ ، وَ عِرْفَانَ بِالْعُقُولِ »[۳۷]. این روایات نه تنها عمل را به عنوان یکی از ارکان ایمان پذیرفتهاند، بلکه اهمیتی ویژه نیز بدان بخشیدهاند[۳۸].
ایمان در کلام اسلامی
- متکلمان نظریههای مختلف را در مورد معنای اصطلاحی ایمان بیان کردهاند[۳۹]:
- ۱. ایمان، عمل قلب و کار دل: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر(ص) و آنچه که پیامبر(ص) یقیناً آورده است، میباشد. مؤمن کسی است که با قلب خود بدانها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. این تصدیق غیر از معرفت است بلکه گرویدن قلبی و فعل اختیاری مبتنی بر معرفت است. مشهور اشاعره، [۴۰]. ماتریدی و برخی پیروانش، [۴۱]. و برخی از امامیه، مانند ابن نوبخت، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابن میثم بحرانی، فاضل مقداد و عبدالرزاق لاهیجی [۴۲]. این نظریه را پذیرفتهاند[۴۳].
- برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدانها استدلال شدهاند، عبارتاند از[۴۴]:
- الف) ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان ازمعنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود[۴۵][۴۶].
- ب) آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند: ﴿أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ ﴾[۴۷]، ﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ﴾[۴۸]، ﴿وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ ﴾[۴۹][۵۰].
- ج) آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت میکند که عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخل ندارد. مانند ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ﴾[۵۱][۵۲].
- د) آیاتی که به کسانی که برخی از گناهان را مرتکب شدهاند، مؤمن گفته است: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا ﴾[۵۳] و این دلالت میکند که عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت میشود[۵۴].
- ۲. ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. این دیدگاه کرامیه است و به برخی از مرجئه نیز نسبت داده شده است[۵۵]. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده است، این سخن پیامبر(ص) است:" أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ "[۵۶][۵۷].
- برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از[۵۸]:
- الف. مراد در این حدیث، اسلام است و آن غیر از ایمان است[۵۹][۶۰].
- ب. آیه ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۶۱] این دیدگاه را رد میکند، زیرا با این که اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست[۶۲].
- ۳. ایمان، معرفت و شناخت: در اینکه جهم بن صفوان به این دیدگاه معتقد بوده است، اتفاق وجود دارد. اما به برخی دیگر مانند نجاریه، عدهای از قدریه، بعضی امامیه و ابوالحسن اشعری نیز نسبت داده شده است[۶۳] دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث " أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ "[۶۴] است[۶۵].
- در رد این دیدگاه به این آیات قرآن استدلال شده است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ ﴾[۶۶]، ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ﴾[۶۷] با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند، و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست. و از کلام امیرالمؤمنین(ع) به دست نمیآید که حقیقت ایمان معرفت است، بلکه مفاد حدیث این است که ایمان مبتنی بر معرفت است[۶۸].
۴. ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات واجتناب محرمات: اکثر معتزله[۶۹] خوارج و غلات[۷۰] طرفداران این دیدگاه شناخته شدهاند[۷۱].
- ادله[۷۲]:
- الف) فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است. و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست[۷۳][۷۴].
- برای اثبات صغرا به این آیات: ﴿إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴾[۷۵]، ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ﴾[۷۶][۷۷].
- و برای اثبات کبراء به این آیه استناد شده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ﴾[۷۸][۷۹].
- این دلیل رد شده است، زیرا آیاتی که به آنها برای اثبات صغرا و کبرا استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمیکند، و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل میکرد، این قول را رد میکند[۸۰][۸۱].
- ب) دین و ایمان یکی است، و امت اتفاق کرده اند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. [۸۲][۸۳].
- در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند، چنان که در نقد دلیل بعدی بیان خواهد شد[۸۴].
- ج) آیه ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاء وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ﴾[۸۵] به این بیان که مرجع اسم اشاره ذلک تمام مابعد الاّ است، از سوی دیگر دین همان اسلام است به دلیل ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ ﴾[۸۶] و اسلام همان ایمان است به دلیل ﴿وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ ﴾[۸۷] زیرا شکی نیست که ایمان از اهلش پذیرفته میشود به دلیل نص و اجماع امت، پس ایمان همان طاعات است به دلیل آیه اوّل که دین را طاعات دانسته است[۸۸][۸۹].
*نقد[۹۰]:
- اوّلاً: دین در هر دو آیه به یک معنا نیست، پس حد وسط تکرار نشده است و استدلال منتج نیست[۹۱].
- ثانیاً: ایمان همان اسلام نیست بلکه شرط یا جزء آن است و شرط و جزء چیزی غیر از خود آن چیز است[۹۲].
- ثالثاً: آیه ابتغاء[۹۳]. مربوط به کسی است که از اسلام تماماً روی گردان شود نه کسی که ترک بعضی طاعات از او سر زده است[۹۴][۹۵].
۵. ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات: در این نظریه، نوافل جزء ایمان دانسته نشده است. ابو علی جبائی، ابو هاشم جبائی و بیشتر معتزله بصره به این دیدگاه معتقداند[۹۶][۹۷].
- دلیل: اگر نوافل جزو ایمان باشد باید کسی که برخی نوافل را ترک میکند ناقص الایمان گردد، در حالی که خلافش معروف است[۹۸][۹۹].
- نقد: آنچه در رد نظریه چهارم بیان شد این نظریه را نیز در برمیگیرد، زیرا در اینکه هر دو ایمان را عمل و طاعات میدانند، مشترکاند، و با حفظ مبنای معتزله قاضی عبدالجبار نیز آن را نقد کرده است[۱۰۰][۱۰۱].
۶.ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی وعمل به طاعات: این دیدگاه اهل حدیث، بعضی از سلف مانند ابن مجاهد[۱۰۲]. شافعی، [۱۰۳]. شیخ مفید از علمای امامیه است[۱۰۴][۱۰۵]. ادله[۱۰۶]:
- الف) با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی میدانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات میدانستند، به این نتیجه میرسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل[۱۰۷][۱۰۸].
نقد: از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان میدانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است[۱۰۹]. ب) روایات[۱۱۰]:
- ۱. امام صادق(ع) فرمود: " الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان "[۱۱۱][۱۱۲].
- ۲. امام صادق(ع) در پاسخ پرسش از حدود ایمان، فرمود: " شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ الْخَمْسِ "[۱۱۳][۱۱۴].
- ۳. پیامبر(ص) فرمود: " الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ " [۱۱۵][۱۱۶].
نقد: برخی از این روایات، مشکل دلالی دارند "روایت دوم" زیرا موارد یاد شده به عنوان مرزهای ایمان، دلالت ندارند که خود ایمان هم باشند، شاید آنها شروط ایمان باشند[۱۱۷]. و برخی هم مشکل سندی دارند "روایت اوّل" و اگر از مشکل سندی ـ به دلیل کثرت روایات به این مضمون ـ صرف نظر کنیم از آنجا که این روایات ناظر به تفسیر ایمان به معنای خودش نیست، در توجیه این دسته از روایات چند وجه بیان شده است</ref>[۱۱۸]:
- ۱. ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنان که ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه این که اقرار و عمل جزء ایمان باشد</ref>[۱۱۹]
- ۲. رابطه ایمان و عمل، مانند رابطه درخت و میوه آن است. و ایمان بدون عمل مانند درخت بدون میوه است، و از این لحاظ درست است که بگوییم ایمان به عمل قوام پیدا میکند</ref>[۱۲۰]
- ۳. گناه اگر چه منافات با ایمان ظاهری ندارد، امّا با حقیقت آن که اذعان قلبی به احکام الهی است منافات دارد، و به همین جهت است که پیامبر(ص) فرمود:" لَا يَزْنِي الزَّانِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ "[۱۲۱][۱۲۲].
- ۴. بیشتر این روایات که عمل را جزء ایمان میدانند، ناظر به بطلان عقیده مرجئه است که برای عمل نقشی در سعادت انسان قائل نبودند، و ترک واجبات و انجام محرمات را بعد از ایمان به خدا و پیامبر جایز میدانستند[۱۲۳][۱۲۴].
۷. ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: این نظریه برخی از امامیه مانند خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی[۱۲۵].و شیخ سالم بن محفوظ است[۱۲۶]. از استدلال خواجه روشن میشود که مراد ایشان از تصدیق معرفت است[۱۲۷]. *دلیل: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ﴾[۱۲۸] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۲۹] شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی میکند[۱۳۰][۱۳۱].
- نقد: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل این را ثابت نمیکند، و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است[۱۳۲]. و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد میکند، و نیز خداوند وقتی که ایمان را به محلاش اضافه کرده، آن را به قلب نسبت داده است، و اگر تصدیق زبانی جزو ایمان باشد، این اضافه درست نخواهد بود زیرا تصدیق زبانی در قلب حاصل نمیشود، تا از باب اطلاق اسم محل بر حال به قلب اضافه شده باشد[۱۳۳][۱۳۴].
- ۸. ایمان، تصدیق قلبی با کلمه شهادتین: ابو حنیفه این دیدگاه را پذیرفته است[۱۳۵]. و تفاوت این دیدگاه با دیدگاه هفتم در این است که این دیدگاه خاص است و فقط شهادتین را شرط میداند به خلاف دیدگاه هفتم که عام است[۱۳۶].
- ادله[۱۳۷]:
- ۱. بسیاری از اوقات عمل از مؤمن مرتفع میشود، در حالی که درست نیست گفته شود ایمان از او جدا شده است[۱۳۸]
- ۲. پیامبر(ص) مردم را به شهادت دادن به یگانگی خدا و اقرار به آنچه که از جانب خدا آورده است، دعوت نمود، و آنگاه هر که وارد اسلام میشد مؤمن بود، وواجبات پس از آن نازل شد[۱۳۹]
- ۳. نابود کننده عمل نابود کننده تصدیق نیست[۱۴۰]
- ۴. هدایت در تصدیق مانند هدایت در اعمال نیست[۱۴۱][۱۴۲].
- نقد: مدعای ابوحنیفه در جدایی ایمان و عمل درست است، اگر چه برخی از ادله که آورده، قابل مناقشه است، امّا این که اقرار زبانی به شهادتین نیز جزو ایمان است، دلیل بر آن نیاورده است. بلکه آن را اصل مسلّم تلقی کرده و به نقد کسانی پرداخته است که عمل را نیز جزو ایمان یا همه ایمان میدانند[۱۴۳]
ایمان و اسلام
- یکی دیگر از مباحث مربوط به ایمان رابطه ایمان و اسلام است. ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا چنان که بیان شد ایمان در لغت به معنای تصدیق است و اسلام در لغت به معنای انقیاد و خشوع میآید [۱۴۴] و امّا در معنای اصطلاحی آن دو، متکلمان اختلاف کردهاند[۱۴۵]:
- ۱. اسلام و ایمان یکی است: از گروههایی که این قول را معتقداند، معتزله، [۱۴۶] بسیاری از خوارج، زیدیه، [۱۴۷] ابو حنیفه و پیروانش [۱۴۸] و شیخ طوسی[۱۴۹] و شیخ طبرسی از امامیه است[۱۵۰][۱۵۱].
- ادله[۱۵۲]:
- الف) چون اسلام و ایمان هر دو در شرع اسم برای کسانی قرار داده شده اند که شایسته مدح اند و از معنای لغوی عدول داده شده اند، پس تفاوت بین آن دو به غیر از تفاوت لفظی نیست[۱۵۳][۱۵۴].
- این دلیل درست نیست زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، و اگر این سخن درست باشد باید همه الفاظ شرعی که برای مدح است و ازمعنای لغوی خود عدول داده شده است، همه از نظر معنای شرعی یکی باشند، در حالی که قطعاً چنین نیست، بلکه سبب مدح امور متعدد میتواند باشد، و الفاظی که برای آن امور وضع میشوند نیز با هم تفاوت دارند[۱۵۵].
- ب) آیه ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ ﴾[۱۵۶] به این تقریر که اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری به این صورت درست نبود[۱۵۷][۱۵۸].
- نقد: این آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمیکند بلکه حداکثر چیزی را که ثابت میکند اجتماع اسلام و ایمان در موردی است، و این با رابطه عموم و خصوص بین آن دو نیزامکان دارد و منحصر به صورت تساوی نیست[۱۵۹].
- برخی دیگر از ادله معتزله نیز در بررسی دیدگاه آنها درباره حقیقت ایمان بررسی و نقد شد[۱۶۰].
- ۲. اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: مشهور امامیه [۱۶۱] و مشهور اشاعره [۱۶۲] این قول را برگزیدهاند. اینها معتقدند که اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست[۱۶۳].
- ادله[۱۶۴]:
- الف) لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر میدهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، و متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی[۱۶۵][۱۶۶].
- ب) آیه ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۶۷][۱۶۸].
- ج) آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف کرده است: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا﴾ [۱۶۹][۱۷۰].
- د) روایتی که در آن پیامبر در پاسخ پرسش جبرئیل از اسلام و ایمان، آن دو را به دو گونهای مختلف بیان کرد: "الإیمان أن تؤمن باللّه وملائکته ورسله...الاسلام أن تشهد أن لا إله إلاّ اللّه..."[۱۷۱] و نیز به همین مضمون در روایات شیعه آمده است [۱۷۲] و البته روایات بسیاری در تأیید این قول وجود دارد. امام صادق(ع) میفرماید: " الْإِيمَانَ يُشَارِكُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا يُشَارِكُ الْإِيمَانَ "[۱۷۳] و یا میفرماید:" الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ يُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ يُسْتَحَلُّ بِهِ الْفَرْجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَان "[۱۷۴]و یا این که میفرماید: شخص میتواند مسلمان باشد ولی مؤمن نباشد امّا نمیتواند مؤمن باشد ولی مسلمان نباشد[۱۷۵] و روایات دیگری که به این مضمون در منابع روایی آمده است[۱۷۶].
- ۳. قول تفصیل: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است: این دیدگاه خواجه طوسی[۱۷۷] شهید ثانی[۱۷۸] و تفتازانی است[۱۷۹] و امّا اینکه اسلام به لحاظ حکم اعم است، به دلیل آیه: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۸۰] و امّا اینکه در حقیقت و واقع اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ﴾ [۱۸۱] که بسیار مورد استناد معتزله است، و نیز آیه: ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ ﴾[۱۸۲] و نحوه استدلال شان مانند نحوه استدلال گروه اوّل است، ولکن ناسازگاری استدلال با آیه﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۸۳] در اینجا وجود ندارد [۱۸۴][۱۸۵].
- ۴. دیدگاه غزالی: اسلام و ایمان گاهی مترادفاند، مانند (﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ ﴾ [۱۸۶] وگاهی مختلفاند، مانند: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۸۷] و گاهی با هم تداخل دارند، مانند روایتی که از پیامبر سؤال شد: "أَيُ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ" در جواب فرمودند:"الْإِسْلَام" و باز پرسیدند: "أَيُ الْإِسْلَامِ أَفْضَلُ " حضرت پاسخ داد:" الْإِيمَانُ"[۱۸۸][۱۸۹].
- ۵. دیدگاهی که معتقد به رابطه عموم و خصوص من وجه بین اسلام و ایمان است بدین صورت که[۱۹۰]:
- الف) اسلام ظاهری و ایمان ظاهری یکسان اند، یعنی تصدیق و تسلیم لفظی و ادعایی[۱۹۱].
- ب) اسلام و ایمان باطنی میتوانند یکی باشند، چنانکه از نظر مراتب ممکن است متفاوت باشند[۱۹۲].
- ج) اسلام ظاهری غیر از ایمان باطنی و بالعکس تسلیم باطنی غیر از ایمان ادعایی است[۱۹۳] و به این بیان اختلاف آیات و روایات حل میشود[۱۹۴].
- ۶. مراتب اسلام و ایمان از دیدگاه علامه طباطبایی[۱۹۵]
- الف)نخستین مرتبه اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی است که با ذکر شهادتین صورت میگیرد، خواه قلب آن را موافقت کند یا مخالفت، خداوند میفرماید: ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ﴾[۱۹۶] و به دنبال این مرتبه اسلام اوّلین مراتب ایمان قرار میگیرد که عبارت است از اعتقاد قلبی به مضمون شهادتین اجمالاً و از لوازم آن عمل به بیشتر احکام فرعی اسلام است[۱۹۷].
- ب) مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد و عبارت است از تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات حقه به صورت تفصیلی که به دنبال دارد انجام اعمال صالح را اگر چه امکان تخلف در برخی موارد است، خداوند در وصف متقین میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ ﴾[۱۹۸]. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است، و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است، خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ ﴾[۱۹۹][۲۰۰].
- ج) پس از مرتبه دوم ایمان مرتبه سوم اسلام است، به این ترتیب است که هنگامیکه انسان با مرتبه دوم ایمان انس گرفت و متخلق به اخلاق آن شد سایر قوای حیوانی او منقاد و تسلیم او میشود... و انسان به جایگاهی میرسد که چنان خدای خود را عبادت میکند که گویا او را میبیند و اگر هم او را نمیبیند خدا او را میبیند...، خداوند میفرماید: ﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ﴾[۲۰۱] به دنبال این مرتبه اسلام مرتبه سوم ایمان قرار دارد، چنان که خداوند میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴾[۲۰۲] تا آنجا که میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴾[۲۰۳][۲۰۴].
- د) پس از این مرتبه ایمان مرتبه چهارم اسلام قرار دارد و به این ترتیب است که حال انسان در مرتبه سوم اسلام با پروردگارش مانند حالت بنده فرمانبردار با مولایش است و لکن مسلّم است که مالکیت خدا نسبت به مخلوقاتاش خیلی گستردهتر و بزرگتر است به گونهای که بنده در هیچ قسمت نه در ذات و نه در صفات و افعال از خود استقلال ندارد... انسان هنگامی که در مرتبه پیشین اسلام قرار دارد، گاهی دست عنایت ربانی او را فرا گرفته و این حقیقت را به او نشان میدهد که مالکیت فقط در عالم مال خداست و هیچ کس از خود چیزی ندارد، و البته این جایگاه یک مقام موهبتی و افاضه الهی است که اراده انسان در آن نقشی ندارد، و شاید آیه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴾[۲۰۵] اشاره به همین مرتبه از اسلام باشد، زیرا حضرت ابراهیم(ع) اسلام اختیاری و ارادی را قبل از این درخواست پذیرفته بود...، پس از این مرتبه از اسلام مرتبه چهارم ایمان قرار دارد و آن عبارت از تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است، خداوند میفرماید: ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ﴾ [۲۰۶][۲۰۷][۲۰۸].
متعلقات ایمان
- در قرآن متعلقات ایمان این امور قرار داده شده است[۲۰۹]:
- ۱. خدا: ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ ﴾[۲۱۰] و نیز [۲۱۱][۲۱۲].
- ۲. پیامبران: ﴿فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ ﴾[۲۱۳] و نیز [۲۱۴][۲۱۵].
- ۳. آنچه بر پیامبران از طرف خداوند نازل شده است (کتابهای آسمانی و غیر آنها): ﴿قُولُواْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[۲۱۶] و نیز سوره [۲۱۷][۲۱۸].
- ۴. روز قیامت: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا ﴾[۲۱۹] و نیز [۲۲۰][۲۲۱].
- ۵. فرشتگان: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴾[۲۲۲] و نیز [۲۲۳][۲۲۴].
- ۶. غیب: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴾[۲۲۵][۲۲۶].
- ۷. آیات الهی: ﴿وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَاؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ ﴾[۲۲۷] ونیز [۲۲۸][۲۲۹].
- و در روایات هم متعلقات ایمان همین امور و یا چیزهایی که جزئیات همین امور است بیان شده است[۲۳۰]:
- الف) پیامبر(ص) فرمود: ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، فرشتگان، کتاب های الهی، پیامبران، روز قیامت و قدر خیر و شرش [۲۳۱][۲۳۲].
- ب) و نیز حضرت فرمود: ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، روز قیامت، فرشتگان، کتاب، پیامبران، مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب، میزان، و قدر الهی خیر و شر آن [۲۳۳]
- ج) و به بیان دیگر فرمود: هیچ بندهای ایمان ندارد مگر اینکه به چهار چیز ایمان بیاورد؛ یگانگی خداوند، رسالت من، رستاخیز و قدر[۲۳۴][۲۳۵].
- نکتهای دیگر که در رابطه با متعلقات ایمان از نگاه آیات وروایات قابل توجه است، این است که متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر است، این گونه نیست که انسان به بعضی ایمان بیاورد و به برخی ایمان نیاورد، و مؤمن بر او صادق باشد. بلکه یا به همه ایمان میآورد که در این صورت مؤمن است و در غیر این صورت مؤمن نیست، چه به برخی ایمان بیاورد و یا اینکه اصلاً ایمان نیاورد: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ﴾[۲۳۶]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ﴾[۲۳۷] و نیز [۲۳۸] و پیامبر(ص) فرمود: " أَنَ مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِالْقُرْآنِ فَمَا آمَنَ بِالتَّوْرَاةِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْإِيمَانَ بِهِمَا لَا يَقْبَلُ الْإِيمَانَ بِأَحَدِهِمَا إِلَّا مَعَ الْإِيمَانِ بِالْآخَر"[۲۳۹] اگر چه مورد روایت ایمان به قرآن و تورات است امّا مناط اعم است و آن عبارت است از این امر که هر آنچه که خداوند از انسان خواسته است که به آن ایمان بیاورد، باید به آن ایمان آورد، بدون گزینش و کم و زیاد کردن. در روایت دیگر امام صادق(ع) میفرماید: اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم(ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است[۲۴۰][۲۴۱].
متعلقات ایمان از دیدگاه متکلمان
- از دیدگاه معتزله متعلقات اساسی ایمان عبارتاند از: توحید، عدل، اقرار به نبوت پیامبر، وعد و وعید و قیام به امر به معروف و نهی از منکر[۲۴۲]. و در نظر اشاعره: متعلق ایمان عبارت است از تصدیق پیامبر در آنچه که به یقین میدانیم او آورده است، مانند یگانگی خداوند، وجوب نماز و... و تصدیق اجمالی کافی است در آنچه که اجمالاً میداند و لازم است تصدیق تفصیلی در آنچه تفصیلاً آمده و معلوم است. [۲۴۳]. و غزنوی حنفی آن را، خدا، فرشتگان، کتابهای الهی، پیامبران و روز قیامت، میداند[۲۴۴]. از متکلمان شیعه، محقق طوسی متعلق ایمان را توحید و عدل الهی، پیامبران و اعتقاد به امامت امامان معصوم بعد از پیامبران میداند[۲۴۵]. و شهید ثانی آن را، خداوند با صفات کمال و جلالش، عدل و حکمت الهی، نبوت حضرت محمد(ص) و هر چه که از طرف خداوند آورده است، امامت امامان دوازدهگانه و اعتقاد به هدایت گری آنها به سوی حق و وجوب اطاعت آنها و معاد جسمانی، میداند[۲۴۶]. لازم است یادآوری شود که انکار امامت موجب کفر در مقابل اسلام نیست چنان که در بحث بعدی نسبت اسلام و ایمان بررسی خواهد شد[۲۴۷].
زوالپذیری ایمان
- آیا زوال ایمان مؤمن بعد از متصف شدناش به ایمان حقیقی ممکن است یا خیر؟ اکثر متکلمان امکان زوال ایمان مؤمن را پذیرفته اند، امّا به سید مرتضی نسبت داده شده است که زوال ایمان حقیقی را غیر ممکن میدانسته است، و شهید ثانی نیز آن را پذیرفته است[۲۴۸]. و سید عبداللّه شبر نیز معتقد به تفصیل بین مرتبه کمال یقین؛ یقین مقربین و صدیقین و مراتب دیگر شده است، که در صورت تحقق یقین کامل زوال ایمان ممکن نیست و در غیر آن صورت ممکن است[۲۴۹][۲۵۰].
ادله امکان زوال ایمان
- ۱.آیات قرآن: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا ﴾[۲۵۱]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ﴾[۲۵۲]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ﴾[۲۵۳]، ﴿وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ ﴾[۲۵۴][۲۵۵].
- ۲. تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن میکند[۲۵۶][۲۵۷].
- ۳. وجود مرتدان در تاریخ[۲۵۸].
دلیل عدم امکان زوال ایمان
- ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، و احباط و موافات نیز باطل است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد[۲۵۹][۲۶۰].
- در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان میکند، میگویند: مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی، و نیز احکام که در شریعت آمده است نهایت دلالت اش این است که کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است[۲۶۱][۲۶۲].
- نقد: مقدمه استدلال که موافات باطل است، درست نیست زیرا موافات میتواند شرط استحقاق ثواب باشد، و دلیل بر عدم صحت آن نداریم[۲۶۳]. و نیز دست بر داشتن از ظاهر آیات با این اعتبارهای عقلی و احتمال های بدون پشتوانه درست نیست[۲۶۴][۲۶۵].
- حق این است که این امر بر اساس دیدگاههایی که در باب حقیقت ایمان بود، روشن است: اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است امکان زوال آن روشن است، و نیز بر اساس دیدگاه هایی که عمل را ایمان میدانست یا جزو ایمان میداند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، فقط بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی میداند جای بحث است که آیا امکان زوال ایمان است یا نه؟ ولی حق این است که در اینجا نیز امکان زوال ایمان است، زیرا این معرفت امر نظری است وبا ایجاد شبهه وشک در مقدمات آن، یقین ومعرفت نیز زایل میشود، آری، در مورد کسانی که معرفت آن ها حضوری و شهودی است، نه استدلالی و نظری، زوال ایمان راه نخواهد داشت[۲۶۶].
ایمان مقلّد (تقلید در ایمان)
- متکلمان در اینکه تقلید در ایمان صحیح است یا اینکه ایمان باید از روی استدلال و دلیل باشد، اختلاف کردهاند. فقهای عامه[۲۶۷]، حشویه و تعلیمیه ایمان مقلِّد را درست میدانند[۲۶۸] معتزله، مشهور اشاعره[۲۶۹] و امامیه تقلید در ایمان را صحیح ندانسته، دلیل را در صحت ایمان واجب میدانند،[۲۷۰] اگر چه خود آنها در منشأ وجوب که عقلی است یا نقلی اختلاف کردهاند، معتزله و امامیه عقلی بودن آن را و اشاعره نقلی بودن آن را برگزیدهاند[۲۷۱][۲۷۲].
برخی ادله صحت ایمان مقلّد
- ۱. ایمان همان تصدیق است و این تصدیق وجود پیدا کرده است بدون اینکه با آنچه که موجب کفر است مقارن باشد[۲۷۳][۲۷۴].
- نقد: درست است که ایمان همان تصدیق است، لکن تصدیق مبتنی بر معرفت است و حصول معرفت به یکی از این سه طریق است: الف. شهود، ب. ضروری، ج. استدلال. در تقلید هیچ کدام نیست، و باید توجه داشت که اگر برای انسان از گفتار متخصص یک فن معرفت به آن حاصل شود، این داخل معرفت از روی استدلال است، امّا اگر حاصل نشود، اعتبار ندارد[۲۷۵].
- ۲. انسان ممکن نیست به خدا علم پیدا کند، زیرا اگر مکلّف به وجود خداوند علم نداشته باشد، نسبت به امر الهی به معرفت نیز علم نخواهد داشت. بنابراین معرفت خدا برای او ممکن نخواهد بود [۲۷۶]:
- امّا اگر به وجود خداوند علم دارد، امر الهی به تحصیل معرفت تحصیل حاصل و محال است[۲۷۷][۲۷۸].
- نقد: اوّلاً این اشکال مبتنی بر دیدگاه اشاعره است که وجوب معرفت را سمعی میداند، نه عدلیه که آن را عقلی میداند؛ ثانیاً این استدلال همان گونه که علم به اصول دین را محال میکند، تقلید را نیز ممتنع میکند[۲۷۹][۲۸۰].
- ۳. در آیات قرآن از جدال در آیات الهی نهی شده است ﴿مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ﴾[۲۸۱]، و تفکر باب جدال را میگشاید، پس جایز نیست[۲۸۲][۲۸۳].
- نقد: هر گونه جدال مقصود نیست، بلکه مراد جدال به باطل است به دلیل ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ﴾[۲۸۴]؛ نه جدال به حق که به آن امر شده است، به دلیل ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ﴾[۲۸۵][۲۸۶].
برخی ادله عدم صحت تقلید
- ۱. آیات قرآن: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ ﴾[۲۸۷] و آیات دیگر که در آنها پیروی از پدران بدون معرفت منع شده است[۲۸۸] از سوی دیگر در آیات بسیاری انسانها به تفکر فرا خوانده شدهاند[۲۸۹][۲۹۰].
- ۲. اقوال مختلف پیش مقلّد مساوی است، پس اثبات صانع سزاوارتر از نفیش نیست[۲۹۱].
- ۳. اگر تقلید باطل نباشد، آوردن معجزات از سوی پیامبران در حکم عبث است[۲۹۲][۲۹۳].
- ۴. اجماع مسلمین است که تقلید غیر حق جایز نیست، و حق از غیرش با نظر و استدلال شناخته میشود، پس استدلال در مورد تقلید یک مرحله پیشتر است و هرگاه استدلال وجود داشت تقلید محال میشود[۲۹۴]. و قیاس اعتقادات به فروع دین هم جایز نیست چون خطا در عقاید به کفر منجر میشود بر خلاف فروع دین[۲۹۵][۲۹۶].
- اگر چه برخی از دلایل یاد شده قابل مناقشه است، ولی در مجموع میتوان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست، و به تسلسل میانجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، هر چند به صورت ساده، میتوان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز، و در اصول آن جایز نیست[۲۹۷][۲۹۸].
استثناءپذیری ایمان
- مقصود این است که در بیان ایمان باید عبارت من مؤمن هستم را به کار برد. یا عبارت اگر خدا بخواهد من مؤمن هستم "أنا مؤمن إن شاء اللّه" که از آن به استثناء در ایمان تعبیر میکنند، نیز درست است.
- در این مسأله میان متکلمان اختلاف شده است، ابو حنیفه و پیروانش و ماتریدیه معتقدند که استثناء در ایمان جایز نیست[۲۹۹]. و بسیاری از سلف مانند سفیان ثوری، حسن بصری، شافعی و نیز اشاعره معتقد به صحت استثناء هستنند[۳۰۰][۳۰۱].
ادله عدم جواز استثناء
- ۱. استثناء شک است و شک در ایمان کفر است[۳۰۲][۳۰۳].
- ۲. استثناء در کارهای گذرا و موقتی، مشروع است نه امور همیشگی، و ایمان امر همیشگی است که زمان بردار نیست [۳۰۴][۳۰۵].
- ۳. ایمان همان تصدیق است و تصدیق از معانی روشنی است که اگر در جایی تحقق پیدا کرد متصف شدن آنجا به آن معنا ضروری است، مانند سیاهی و سفیدی، و شکی نیست که هرگاه این اوصاف برای شیء پدید آید، صدق سیاه و سفید، بر آنها درست است بدون هیج استثنایی، و ایمان نیز چنین است[۳۰۶][۳۰۷].
ادله جواز استثناء
- ۱. استثناء به جهت شک و تردید نیست بلکه برای تبرک و ادب یاد خدا بودن در هر حال است[۳۰۸].
- ۲. ایمان معتبر، ایمانی است که انسان را نجات دهد، و این نوع ایمان را داشتن امر دشوار است، زیرا انسان که جزم یقینی هم دارد ممکن است برخی از اموری که با ایمان ناسازگار است با ایمان او درآمیزد که او خود نمیداند، از این رو امر خود را به خدا واگذار میکند، نه این که در تصدیق یقینی دچار شک باشد[۳۰۹].
- ۳. استثناء به خاطر شک است امّا شک در پایداری ایمانش تا زمان مرگ، زیرا مؤمن نمیداند که آیا ایمانش تا پایان محفوظ میماند یا نه؟ و ایمان نجات بخش هم ایمانی است که تا مرگ همراه انسان باشد، امّا در حال اظهار هیچ شکی در ایمان خود ندارد[۳۱۰][۳۱۱].
- ۴. استثناء به جهت شک است امّا نه در اصل ایمان، بلکه شک در کمال آن است[۳۱۲][۳۱۳].
- بنابراین تعلیق ایمان اگر به جهت شک در اصل ایمان باشد بر اساس هر دو دیدگاه جایز نیست، و از سوی دیگر مخالفان هم استثناء را به انگیزه جهات دیگر تماماً منع نمیکند، چنانکه غزنوی به برخی از آن جهات تصریح میکند. [۳۱۴][۳۱۵].
- گفتنی است که متکلمان امامیه به این بحث نپرداخته اند، و به نظر میرسد که علت آن هم این باشد که آنها توجه داشته اند به این امر که این بحث و اختلاف بیشتر لفظی است، تا یک نزاع واقعی[۳۱۶].
افزایش و کاهش ایمان
- یکی از بحثهای مربوط به ایمان افزایش و کاهشپذیری ایمان است. با توجه به آنچه که در حقیقت ایمان بیان شد، کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل میدانستند یا به عنوان تمام حقیقت ایمان، و یا به عنوان جزء آن، مانند معتزله، غلات، اهل حدیث، طبیعتاً در این بحث معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایمان اند، زیرا در اثر افزایش اعمال ایمان زیاد و در اثر کاهش اعمال ایمان کم میشود، اگر چه خوارج با این که ایمان را از سنخ عمل میدانند، معتقد به عدم کاهش و افزایش ایمان هستند. و کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین میدانستند، مانند کرامیه طبعاً در این بحث منکر افزایش و کاهش ایمان هستند. امّا کسانی که ایمان را تصدیق میدانستند، میتوانند در این بحث موافق افزایش و کاهش ایمان و یا منکر آن باشند. و اینک موافقان افزایش و کاهش ایمان و مخالفان آن را، از این گروه با ادله شان بیان میکنیم[۳۱۷].
موافقان افزایش و کاهش ایمان
- اکثر اشاعره [۳۱۸]. و برخی از عالمان شیعه، مانند علاّمه محمد باقر مجلسی، [۳۱۹]، علامه شبر[۳۲۰]، علامه طباطبایی[۳۲۱] و شیخ جعفر سبحانی[۳۲۲] افزایش و کاهش ایمان را پذیرفتهاند[۳۲۳].
- ادله[۳۲۴]:
- ۱. ایمان را چه تصدیق به معنای علم، و چه التزام قلبی مبتنی بر علم "قول حق" بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی. و اختلاف مراتب و تفاوت درجات از امور ضروری است که شک و شبهه بردار نیست[۳۲۵][۳۲۶].
۲. اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم میآید که ایمان همه امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد، و این لازم قطعاً باطل است، پس ملزوم عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است[۳۲۷][۳۲۸]. ۳. آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت میکند: ﴿لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ ﴾[۳۲۹]، ﴿وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا ﴾[۳۳۰]، ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا ﴾[۳۳۱] و... و نیز روایات شیعه و سنی تصریح دارند که ایمان قابل افزایش و کاهش است[۳۳۲]:
- امام صادق(ع) میفرماید:" إِنَ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْعَاشِرِ "[۳۳۳] و از پسر عمر نقل شده که از رسول خدا(ص) پرسیدیم:" يا رسول الله إن الإيمان يزيد و ينقص؟ قال نعم يزيد حتى يدخل صاحبه الجنة و ينقص حتى يدخل صاحبه النار "[۳۳۴][۳۳۵].
مخالفان افزایش و کاهش ایمان
- ابو حنیفه و پیروانش، امام الحرمین،[۳۳۶]، فخر رازی، [۳۳۷] و عدهای از عالمان شیعه مانند فاضل مقداد [۳۳۸] و شهید ثانی [۳۳۹] معتقداند که ایمان افزایش و کاهش را نمیپذیرد[۳۴۰].
- ادله[۳۴۱]:
- ۱. ایمان تصدیق رسول است در اموری که علم ضروری داریم، پیامبر(ص) آورده است؛ و این تصدیق هم بسیط بوده و تفاوت نمیکند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمییابد. [۳۴۲][۳۴۳].
- نقد: این سخن که تصدیق زیاده و نقصان را برنمیتابد، ادعای بدون دلیل است، بلکه واقع امر خلاف آن را ثابت میکند، زیرا برخی از ایمانها است که تندباد حوادث تکانش نمیدهد و برخی دیگر را میبینیم که به کمترین جهت از بین میرود. [۳۴۴][۳۴۵].
- ۲. و نیز آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان میکنند، تأویل کردهاند[۳۴۶]:
- الف) مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف، زیرا تصدیق عرضی است که باقی نمیماند، و لذا برای پیامبر این تصدیق پشت سر هم حاصل میشود ولی برای دیگران با فاصله، و در نتیجه برای پیامبر تعداد از ایمان حاصل شده است که برای دیگران حاصل نشده است[۳۴۷].
- ب) مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان میآوردند[۳۴۸].
- ج) مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است[۳۴۹][۳۵۰].
- نقد: تأویل اوّل لازمه اش این است که کسی که ایمان کامل را بهدست نیاورده باشد،به صورت حقیقی و واقعی مؤمن و کافر باشد، و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست، و چیزی که به آن اشعار داشته باشد در کلام خداوند دیده نمیشود؛ و امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه (لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم) این بود، مناسب بود که زیادی ایمان را در آیه غایت تشریع و انزال بسیار قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلب های مؤمنان؛ و تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. [۳۵۱][۳۵۲].
- برای منکران تأویلات دیگری نیز هست، و لکن هیچ کدام قابل پذیرش نیست، افزون بر این، این تأویلات زمانی در خور توجه است که منکران ثابت کنند تصدیق وا لتزام قلبی، شدت و ضعف را نمیپذیرد، چیزی که از عهده اش برنیامده اند. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را میپذیرد[۳۵۳].
ایمان از دیدگاه مذاهب اسلامی
- اشاعره ایمان را به معنای تصدیق و اقرار زبانی به وجود خداوند و پیامبران و آنچه بر آنان نازل شده است، میدانند[۳۵۴]. ابوالحسن اشعری، بنیانگذار این مکتب در جایی ماهیت ایمان را فقط تصدیق میداند[۳۵۵] و در کتابی دیگر ایمان را هم قول میشمرد و هم عمل[۳۵۶]. برخی در توجیه این اختلاف نظر گفتهاند: نظر اصلی او همانگونه که در کتاب اللمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع نیز آمده، جدایی عمل از ایمان است و در دیگر کتب وی، تحریف صورت گرفته است[۳۵۷][۳۵۸].
- معتزله در تحلیل مفهوم ایمان به معنای لغوی آن توجهی ندارند و معتقدند که اسامی به کار رفته در متون اسلامی همگی از معنای لغوی به حقایقی شرعی نقل شده است. ایمان در نظر معتزلیان افزون بر معرفت و تصدیق خداوند و رسول، شامل انجام دادن اعمال خاصی هم میشود[۳۵۹]. بنابر گزارش قاضی عبدالجبار، حقیقت ایمان از دیدگاه ابوعلی جبایی و ابوهاشم جبایی انجام دادن واجبات و ترک قبایح است، در حالی که ابوالهذیل علاّف گامی فراتر نهاده، انجام دادن مستحبات را به شرایط ایمان افزوده است[۳۶۰] از این اختلاف اندک که بگذریم، از دیدگاه معتزلیان حضور عنصر عمل، رکن و پایه ایمان بهشمار میرود[۳۶۱]
- متکلمان شیعه، ایمان را با معرفت یکسان میدانند. از نظر آنان عمل از آثار خارجی این علم و معرفت به شمار میآید و وجود یا عدم یا ضعف ایمان هر شخص با معیار مطابقت اعتقادات دینی او با عالم واقع سنجیده میشود. شیخ مفید معتقد است که ایمان، علم و معرفت فلسفی به واقعیتهای جهان است و خصوصیتی عقلی و در نتیجه پایدار دارد[۳۶۲]. سید مرتضی ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقد است که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد. او کفر را به معنای انکار قلبی میداند، بنابراین انکار زبانی صرف نیز کفر نیست[۳۶۳] شیخ طوسی نیز دیدگاه یاد شده را تأیید کرده است[۳۶۴]، با این حال در میان شیعه کسانی هم یافت میشوند که برای عنصر عمل در تعریف ایمان جایگاهی ویژه قائلاند. علامه طباطبایی تعریف ایمان به تصدیق محض را نپذیرفته است و التزام عملی دستکم به برخی از لوازم ایمان را بخشی از تعریف آن به شمار میآورد. او به آیاتی استناد میکند که در آنها به پیوستگی ایمان و عمل صالح اشاره شده است. از نظر او فرد در صورتی مؤمن خوانده میشود که فی الجمله به ایمانش عملکند. البته وی این واقعیت را میپذیرد که ممکن است کسی به چیزی ایمان داشته باشد؛ اما به برخی از لوازم فرعی آن پایبند نباشد[۳۶۵]؛ همچنین امامیه بر این باورند که اگر کسی به آنچه نازل شده اقرار کند، از آن جهت که اهل معرفت و اقرار است مؤمن به شمار میآید و در صورتی که گناهکار باشد فاسق خواهد بود؛ نهکافر[۳۶۶][۳۶۷]
- عارفان نیز مانند متکلمان به دیدگاهی یگانه دست نیافتهاند؛ اما در نگاهی کلی میتوان تعریف آنها را چنین باز گفت: "اقرار زبانی و قلبی به اینکه تنهاخدا دارای وصف الوهیت و مستحق معبودیت است و پذیرش نبوت و خاتمیت پیامبر اکرم(ص) و گردن نهادن به همه دستورات قرآن کریم"[۳۶۸]. برخی از عارفان، دین را دارای مراتب گوناگون میدانند که نخستین مرتبه آن اسلام است و ایمان و یقین در جایگاههای بعدی قرار دارد. از نگاه آنان، دارندگان این مراتب بر اساس میزان پایبندیشان به شریعت، طریقت و حقیقت در یکی از درجات سهگانه اهل "بدایت"، "میانه" و "نهایت" قرار خواهند گرفت[۳۶۹][۳۷۰]
- از یحیی بن معاذ نیز روایت است که میگفت: ایمان عبارت است از: خوف، رجا و محبت؛ خوف به ترک گناه و رهایی از آتش دوزخ میانجامد. رجا، خوض در طاعت و ورود به بهشت را در پی دارد و محبت برای دفع مکروهات و دستیابی به رضای حق به کار میآید[۳۷۱] عارفی دیگر، ایمان را تصدیق دل به آنچه از غیب برای انسان کشف شود، معنا کرده است[۳۷۲][۳۷۳]
مؤمن
- بسته به تعاریفی که متکلمان از ایمان به دست دادهاند، "مؤمن" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور شیعه، مؤمن کسی است که به توحید و لوازم آن- نبوت، معاد، امامت و همه آوردههای پیامبر اسلام (ص)- باور آوَرَد و با زبان بدان اقرار کند. در نظرگاه قرآنی، باور و یقین به تنهایی کافی نیست[۳۷۴]؛ همان سان که اقرار زبانی به تنهایی کافی نیست[۳۷۵][۳۷۶].
- در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم (ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمییابد هر چند اسلام تحقق مییابد[۳۷۷]. در عرف مردم، کسی را مؤمن گویند که اهل تعبد و عبادت است و به واجبات و مستحبات دینی پایبندی میکند[۳۷۸][۳۷۹].
- قرآن کریم از ایمان و اهل ایمان بسیار سخن گفته است. در برخی آیات مؤمن راستین کسی است که به خدا و رسول ایمان دارد و اهل شک و تردید نیست و با مال و جان به راه خدا جهاد میکند[۳۸۰][۳۸۱].
- روایات بزرگان معصوم (ع) نیز از ایمان و مؤمن بسیار یاد کردهاند. برخی از این روایات سیمای مؤمن آرمانی را ترسیم میکنند؛ از آن جمله در روایتی آمده است: مؤمن آن است که به وقت خشم و رضا گناه نکند و به باطل نگراید و از حق روی برنتابد و چون قدرت مییابد، به تعدی نمیلغزد و دست به ناحق نمیآلاید[۳۸۲][۳۸۳].
ایمان در فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- "ایمان" از مفاهیم اساسی دین اسلام و درجه مترقی و کمال مسلمانی است. این مفهوم در پایبندی به دین معیار و میزان به حساب میآید.
- متکلمان اسلامی، درباره ماهیت و حقیقت ایمان نظریههای متفاوتی بیان کردهاند:
- تصدیق قلبی به خدا، پیامبر و آنچه بر او نازل شده است، بدون نیاز به اقرار زبانی؛
- اقرار زبانی تنها به شهادتین بدون نیاز به تصدیق قلبی و دیگر اعمال؛
- معرفت و شناخت خداوند؛
- انجام دادن همه طاعات، واجبات، مستحبات و ترک محرمات؛
- انجام واجبات و ترک محرمات؛
- تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به طاعات؛
- تصدیق قلبی با کلمه شهادتین؛
- تصدیق به قلب و اقرار به زبان[۳۸۴].
- البته دیدگاههای دیگری نیز مطرح است؛ مانند اینکه از نظر ملاصدرا و فیض کاشانی ایمان صرف شناخت است. امام خمینی و برخی شاگردان و همفکران ایشان آن را گرایش میدانند[۳۸۵].
- اما بهنظر میرسد تعریف جامع و کامل ایمان همان است که از امام رضا(ع) آمده که ناظر به ارکان سهگانه آن است: "ایمان با سه چیز محقق میشود: اعتقاد قلبی، اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح"[۳۸۶] میتوان گفت این بیان، سه جنبه اعتقادات، اخلاق و احکام عملی را در بردارد؛ یعنی مؤمن کسی است که هر سه ضلع دینمداری را در کنار هم داشته باشد[۳۸۷].
- استاد مطهری حقیقت ایمان به خصوص رابطه آن با عمل را اینگونه تبیین میکنند: "ائمه(ع) هم عمل را جزو ایمان شمردهاند؛ یعنی عمل مستلزم ایمان است و ایمان مجزای از عمل نمیتواند وجود داشته باشد. از منظر قرآن کریم، مؤمنان کسانی نیستند که گرایش اعتقادی صرف دارند، ولی در برنامه عملی شرکت ندارند. در قرآن کریم تمجید از مؤمنان، تمجید از کسانی است که شهادتین را میگویند و در دل اعتقاد دارند و با جوارح و اعضا به آموزههای دینی عمل میکنند".
- ایمان، مربوط به دل، قلب و اعتقاد میباشد و این، نص قرآن مجید است. عدهای از اعراب بادیهنشین خدمت پیغمبر اکرم(ص) آمدند و گفتند: "ما ایمان آوردیم"[۳۸۸] آیه قرآن نازل شد: ﴿قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[۳۸۹][۳۹۰].
- بر این اساس، اسلام به معنای اجرای شهادتین بر زبان است و ایمان، واقعیت و حقیقتی است مربوط به اعتقاد باطن و روح انسان، نه مربوط به بدن انسان. ایمان، به ریشه این امور مربوط است که عبارت است از: حالتی قلبی، فکری و اعتقادی ایمان به خدا، رسالت پیغمبر و نزول وحی بر او و ایمان به معاد، همه درست؛ ولی قرآن کریم تمام اینها را در یک کلمه جمع کرده، و آن کلمه "غیب" است؛ چنانکه در سوره بقره میخوانیم: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[۳۹۱]. ایمان به غیب، یعنی انسان به رابطه میان خودش با غیب و عالم نهانی ایمان و باور داشته باشد.
- از پیامبر خدا(ص) درباره معنای ایمان پرسیدند. پیامبر فرمود: هرگاه شخصی کار زشتی انجام میدهد، دچار ناراحتی و پشیمانی شود و هرگاه کار شایستهای انجام میدهد، خوشحال و شاد گردد؛ او از ایمان بهرهمند است.
- از امام صادق(ع) چنین نقل میکنند: "مؤمن وقتی از گرفتاری تعلق به دنیا آزاد شد، شیرینی دوستی خدا را در قلب خود احساس میکند. در این هنگام، گویی زمین برایش کوچک میشود و با تمام وجود میخواهد که از این عالم ماده رها شود و بیرون برود"[۳۹۲]. همچنین بر اساس سخنی دیگر از امام صادق(ع)، ایمان دارای درجاتی است و مانند نردبانی است که ده پله دارد و پلههای آن یکی پس از دیگری پیموده میشود[۳۹۳][۳۹۴].
- یکی از مباحث مهم دراینباره، رابطه ایمان و اسلام است؛ به ویژه اینکه معنای لغوی و اصطلاحی آنها متفاوت است. برخی آنها را مساوی و گروهی آنها را متغایر میدانند و برخی با تفکیک میان اسلام و ایمان ظاهری و باطنی، دیدگاههایی ارائه دادهاند[۳۹۵][۳۹۶].
ایمان
میان متکلمان در معنای شرعی و اصطلاحی ایمان اختلاف نظر وجود دارد. عدهای آن را از اعمال قلبی و نفسانی و به معنای تصدیق و باور قلبی[۳۹۷] و گروهی به معنای تصدیق و اقرار زبانی دانستهاند[۳۹۸]. برخی نیز تصدیق قلبی و اقرار زبانی، هر دو را در تعریف ایمان گنجاندهاند[۳۹۹]. بعضی دیگر عمل به ارکان را نیز به تصدیق قلبی و اقرار زبانی افزودهاند[۴۰۰].
بر اساس تعریف اول: هر کس قلباً به آنچه پیامبر(ص) از سوی خداوند آورده است، باور و اعتقاد داشته باشد، مؤمن محسوب میشود[۴۰۱]. طبق تعریف دوم، در اِسناد ایمان به شخص، تنها اقرار زبانی به «ما جاء به النبی(ص)» کفایت میکند. بر این اساس، کسی که ایمانش را اظهار و کفرش را مخفی کند، مؤمن است و کسی که ایمانش را مخفی و کفرش را آشکار کند، مؤمن نیست[۴۰۲]. از نظر قائلین به قول سوم نیز شخصی که تصدیق قلبی داشته باشد، اما فاقد اقرار زبانی، باشد، مؤمن نیست[۴۰۳]. طبق تعریف آخر نیز کسی که به دستورات دینی عمل نکند، مؤمن نخواهد بود[۴۰۴]؛ هر چند تصدیق قلبی و اقرار زبانی داشته باشد. به نظر میرسد، ایمان، غیر از اقرار زبانی صرف است؛ زیرا اقرار زبانی (تلفظ به شهادتین) همان اسلام است که معنایی غیر از ایمان و اعم از آن دارد[۴۰۵]. همچنین از آنجا که ایمان، عرضی است که محل آن قلب و دل است، از این رو تصدیق و اقرار زبانی جزء آن نیست؛ زیرا محل اقرار و تصدیق زبانی، قلب و دل نیست[۴۰۶]. بنابراین اقرار به لسان، کاشفِ ایمان و تصدیق قلبی[۴۰۷] و شرط اجرای احکام آن است[۴۰۸]. عمل نیز جزء ایمان نیست؛ زیرا در آیات فراوانی از جمله آیه شریفه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[۴۰۹]، عمل به ایمان عطف شده است و ظاهر عطف، مغایرت معطوف و معطوفعلیه است[۴۱۰].
اگر عمل نفس ایمان یا جزء آن باشد، اولاً موجب تکرار بیفایده میشود و[۴۱۱] ثانیاً مستلزم عطف شیء بر خودش یا عطف جزء بر کل است که هر دو در کلام عرب غیر معهود و غیر معمول است[۴۱۲]. از اینرو عمل به جوارح و ارکان، شرط کمال ایمان[۴۱۳] یا ثمره و نتیجه ایمان است[۴۱۴]؛ نه جزء ایمان. بنابراین ایمان همان تصدیق و باور قلبی است و اقرار زبانی و عمل جزء معنای آن نیست. روایاتی که ایمان را به تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل به ارکان تعریف کردهاند، نیز به همین معنا حمل میشوند؛ یعنی مراد از ایمان در این گونه روایات، ایمان کامل است و عمل، کمال ایمان و اقرار زبانی، کاشف و شرط اجرای احکام آن است[۴۱۵]. بر این اساس معنای لغوی ایمان (تصدیق)، در مفهوم اصطلاحی و شرعی آن، به صورت محدود و مقید به «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ(ص)» حفظ شده است.[۴۱۶]
آثار ایمان
به بررسی دستاوردهای ایمان داشتن، میپردازد. در یک نگاه کلی، با توجه به آموزههای قرآن و سنت و همچنین تجربههای انسانی، آثار و دستاوردهای ایمان در دو دسته دنیوی و اخروی جای میگیرند. همچنین آثار دنیوی در دو حوزه فردی و اجتماعی بروز میکند.
آثار دنیوی
دستاوردهای دنیوی و فردی
- آرامش و طمأنینه: در اینکه ایمان مایه آرامش آدمی است، آیات و روایاتی فراوان در دست است؛ از جمله: "او است همان که بر دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد..."[۴۱۷].
- امیدواری: "چشم داشتن به رحمت پروردگار، مایه امیدواری و دوری از یأس است"[۴۱۸]. در دانش روز نیز به اثبات رسیده است که اهل ایمان کمتر به یأس و افسردگی دچار میشوند.
- جلب عنایت الهی: خداوند به مؤمنان عنایتی ویژه دارد و دعای آنان را اجابت میکند. این حقیقت هم در روایات و هم در آیات قرآن کریم بارها به اشارت و صراحت آمده است[۴۱۹].
- رشد و بالندگی معنوی: پایداری بر ایمان معنویت را در انسان رشد میدهد و ایمان را ریشهدارتر میسازد[۴۲۰] تا آنجا که ظرفیت و شایستگی میزبانی ملائک را مییابد[۴۲۱].
- رحمت ویژه الهی: رحمت خداوند همه آفریدگان را میپوشاند؛ اما برای مؤمنان گستردهتر و عمیقتر است[۴۲۲].
- پشتیبانی الهی: از بشارتهای آشکار الهی آن است که اهل ایمان در حمایت و پشتیبانی الهیاند و خداوند آنان را در سختیها و دشواریها یاری میدهد[۴۲۳].
- شکیبایی و پایداری: به تجربه ثابت شده است و نیز در گفتار بزرگان دین آمده است که میوه ایمان، استواری و پایداری است[۴۲۴].
- امان از ترس و امان از اندوه: بنابر آیات قرآنی یکی از پیامدهای ایمان آن است که انسان نه بر گذشته خویش اندوه میکشد و نه از آینده میهراسد[۴۲۵].
- عزت: هر چند دریافتن این حقیقت بر بیایمانان دشوار است، اما عزت و سربلندی راستین از آن خداوند و رسول و مؤمنان است[۴۲۶].
- غیرت و جوانمردی: قرآن کریم درباره اهل ایمان میفرماید، آنان کسانیاند که به زنا و هرزگی تن نمیآلایند[۴۲۷]. از پارهای روایات نیز بر میآید که غیرتمندی و دوری از بیبند و باری، از ایمان سرچشمه میگیرد[۴۲۸].
- فضیلت و برتری: قرآن کریم درباره مؤمنان میفرماید: "آنان که ایمان آورده و کارهای نیک انجام میدهند، بهترین انسانهایند"[۴۲۹].
- هدایت و فراست: از نشانههای آشکار ایمان، هدایت و فراست است که خداوند ارزانی میکند[۴۳۰]. در روایت آمده است: "از فراست مؤمن بپرهیزید که او به نور خدا مینگرد"[۴۳۱].
افزون بر آنچه گذشت، دیگر نشانهها و پیامدهای ایمان عبارتاند از: مسئولیت پذیری، دل نبستن به دنیا، سلامت جسم و جان، خوشبینی به جهان هستی، هدفداری و....[۴۳۲].
دستاوردهای دنیوی و اجتماعی
- آرامش اجتماعی: ایمان، مایه پای بندی انسان به ضوابط اخلاقی و احکام عملی است و مسلمانان از تعدی به حقوق یکدیگر میپرهیزند و بدینسان، جامعه اسلامی پیوسته در آرامش و آسایش است. مؤمن در رفتار و کردار و گفتار خویش، میکوشد تا به دیگران آسیب نرساند و بر کسی ستم نکند. رفتار او به گونهای است که در برخی روایات آمده است: "مؤمن گویی لجام بر دهان دارد"[۴۳۳]. نیز در روایتی آمده است: "مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش ایمناند"[۴۳۴].
- برکت الهی: قرآن آشکارا میفرماید: اگر مردم ایمان آورند و پرهیزگاری کنند، برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده میشود[۴۳۵].
- همیاری و همدردی: از وظایف دینی مؤمنان است که به یاری یکدیگر بشتابند و به آنچه در جامعه اسلامی میگذرد، حساسیت نشان دهند؛ چنان که در روایتی از پیامبر اسلام(ص) پرداختن به امور مسلمانان، شرط مسلمانی دانسته شده است. همچنین در برخی روایات آمده است که آن مسلمانی بهتر است که نفع او برای مردم بیشتر است[۴۳۶].
- برادری و محبت: ایمان مایه برادری و محبت مؤمنان است. این حقیقت را قرآن آشکار بیان میفرماید: "مؤمنان، برادر یکدیگرند"[۴۳۷].
- خلافت و حکومت الهی: از وعدههای الهی به مؤمنان، حکومت یافتن در زمین است و شایسته گشتن برای خلافت الهی[۴۳۸][۴۳۹].
دستاوردهای اخروی
- آمرزش: آیاتی پرشمار از قرآن کریم بیان میفرمایند که خداوند گناهان مؤمنان را میآمرزد[۴۴۰].
- پاداش الهی: ایمان، انسان را شایسته پاداش الهی میکند و او را از نعمتهای اخروی بهرهمند میسازد[۴۴۱].
- جاودانگی در بهشت: آرزوی انسان جاودانگی است؛ اما آن جاودانگی که همراه سعادت و آسایش و راحتی باشد. قرآن کریم بارها فرموده است که ایمان مایه جاودانگی در بهشت است[۴۴۲].
- روزی نیکو: قرآن میفرماید: "آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و به راه خدا به جهاد برخاستند و... روزی نیکو از آنِ آنان است"[۴۴۳].
- لذت پیوسته: قرآن میفرماید: "ای پیامبر ما! به آنان که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که برایشان باغهایی است که در آنها نهرها جاری است. هر گاه از میوههای آن روزی خورند، گویند: پیش از این در دنیا، از چنین میوههایی برخوردار شده بودیم، که این میوهها شبیه به یکدیگرند. و نیز در آنجا همسرانی پاکیزه دارند و در آنجا جاودانه باشند"[۴۴۴][۴۴۵].
منابع
جستارهای وابسته
- ایمان
- ابتلائات مؤمن
- آثار ایمان
- اجتماع کفر با معرفت خدا
- اجتماع کفر و ایمان
- اجزای ایمان
- احکام ایمان
- اخلاص در ایمان
- ادعای ایمان
- ارکان ایمان
- اشتراک لفظی ایمان
- اصول ایمان
- اظهار ایمان
- اعتقاد
- اعتقاد قلبی
- افزایش ایمان
- ایمان ابوطالب
- ایمان ابولهب
- ایمان ابوین نبی
- ایمان اجمالی
- ایمان اختیاری
- ایمان اصحاب کهف
- ایمان اطفال
- ایمان امام علی
- ایمان امت
- ایمان انبیا
- ایمان باطل
- ایمان بعد الکفر
- ایمان به ارزش ها
- ایمان به پیامبر
- ایمان به خدا
- ایمان به غیب
- ایمان به قدر
- ایمان به پیامبر
- ایمان به امام
- ایمان به معاد
- ایمان پیامبر قبل از بعثت
- ایمان تحقیقی
- ایمان تقلیدی
- ایمان تلقینی
- ایمان ثابت
- ایمان حقیقی
- ایمان خلفای ثلاثه
- ایمان راسخ
- ایمان زبانی
- ایمان شرعی
- ایمان شهودی
- ایمان صاحب کبیره
- ایمان صحیح
- ایمان عارفان
- ایمان عبد
- ایمان عبدالمطلب
- ایمان عقلی
- ایمان علمی
- ایمان عملی
- ایمان عوام
- ایمان فاسق
- ایمان قلبی
- ایمان کافر
- ایمان کامل
- ایمان لسانی
- ایمان متزلزل
- ایمان متکلمان
- ایمان مجازی
- ایمان مذهبی
- ایمان مرتد
- ایمان مستقر
- ایمان مستودع
- ایمان مسلمانان
- ایمان مقلد
- ایمان منجی
- ایمان موافات
- ایمان ناجز
- ایمان نیکوکاران
- ایمان یقینی
- برخورد با مؤمنان
- بعد الهی ایمان
- بعد بشری ایمان
- پایههای ایمان
- تبعیض ناپذیری ایمان
- تخریب ایمان
- تصدیق
- تصدیق اجمالی
- تصدیق ایمانی
- تصدیق تفصیلی
- تصدیق تقلیدی
- تصدیق حق
- تصدیق ضروریات اسلام
- تصدیق قلبی
- تصدیق قولی
- تصدیق یقینی
- تعریف ایمان
- تقدم اسلام از ایمان
- تقویت ایمان
- تلازم ایمان و عمل
- تلازم بین علم و ایمان
- ثواب ایمان
- جانشینی علم و ایمان
- چشیدن طعم ایمان
- حفظ ایمان
- حقیقت ایمان
- خاصیت ایمان
- خلق ایمان
- خوردن مال حلال
- دار ایمان
- درجات ایمان
- دوری از ایمان
- سبقت در ایمان
- ستایش ایمان
- سرور از استکمال ایمان
- سلب ایمان
- شهادت به ایمان افراد
- صحت استثنا در ایمان
- علایم ایمان
- علم
- کارکردهای دین
- کفاف معیشت
- کفر
- مراتب ایمان
- معیشت کافی
- مقدمات ایمان
- موانع ایمان
- مؤمن
- وجوب ایمان
- یقین
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱۳، ص۲۱ - ۲۳؛ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۰۲ – ۲۰۷.
- ↑ مسالک الأفهام، ج۵، ص۳۳۷، ۳۳۸.
- ↑ کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۷.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
- ↑ الإقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۳۴؛ شرح العقائد النسفیة، ص۷۱، ۷۳.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۷۱۴.
- ↑ مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.
- ↑ جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.
- ↑ المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.
- ↑ شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
- ↑ کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
- ↑ الأمالی، طوسی، ص۴۴۸، ۴۵۱؛ الأمالی، صدوق، ص۲۶۸؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ الهدایة فی الأصول و الفروع، ص۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۶۴۰.
- ↑ المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.
- ↑ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.
- ↑ الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۸۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مفردات راغب، ۲۶؛ المیزان، ۱/ ۴۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ انسان و ایمان، ۱۲؛ آموزش عقاید، ۴۴۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۸.
- ↑ تمهید الاصول، ۲۹۳؛ مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ۱۵۱؛ دائرة المعارف تشیع، ۲/ ۶۵۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ۳۹؛ کشف المراد، ۴۵۴؛ معجم فقه الجواهر، ۱/ ۵۳۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ۲/ ۶۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ تفسیر ابولفتوح رازی، ۵/ ۳۷۱ و ۷/ ۲۳؛ نثر طوبی فی لغات القرآن، ۴۲.
- ↑ بحارالانوار، ۶۶/ ۶۷ و ۶۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۴۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۷؛ شرح تجرید، ۳۹۳.
- ↑ التوحید، ص ۳۹۵؛ کتاب اصول الدین، ص ۲۵۰ـ ۲۵۱.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص ۵۳۶ـ ۵۳۷؛ الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص ۲۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص ۱۷۰؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲؛ اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص ۴۴۰؛ سرمایه ایمان، ص ۱۶۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۸۳؛ اللوامع الالهیة، ص ۴۴۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته؛ سوره مجادله، آیه: ۲۲.
- ↑ و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ دلشان به ایمان گرم است؛ سوره نحل، آیه: ۱۰۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و بیگمان از گناهان آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند؛ سوره عنکبوت، آیه: ۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند؛ سوره حجرات، آیه: ۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مقالات الاسلامیین، جج۱، ص ۲۲۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۹؛ الملل والنحل، ج۱، ص ۱۲۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۲؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۸۳؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الإیمان، ص ۵۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۱ـ ۸۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۳۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه اوّل.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند؛ سوره بقره، آیه: ۸۹.
- ↑ و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند؛ سوره نمل، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص ۳۳۰؛ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۷.
- ↑ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۴؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۸؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۳۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره مائده، آیه: ۳۳.
- ↑ پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ای مؤمنان! به سوی خداوند توبهای راستین کنید، امید است که پروردگار شما از گناهانتان چشم پوشد و شما را در بوستانهایی درآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نمیگذارد؛ سوره تحریم، آیه: ۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰؛ مواقف، ج۳، ص ۵۳۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشتهاند، با درستی آیین، بپرستند و نماز بر پا دارند و زکات بپردازند و این است آیین پایدار و استوار؛ سوره بینه، آیه: ۵.
- ↑ بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹.
- ↑ و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمیشود؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۵.
- ↑ مواقف، ج۳، ص ۵۳۰؛ حقایق الإیمان، ص ۸۲ـ ۸۳؛ حق الیقین، ص ۵۵۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ سوره آل عمران، آیه: ۸۵
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۳؛ حق الیقین، ص ۵۵۷ ـ۵۵۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۷؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص ۱۶۳؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۸؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴.
- ↑ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱.
- ↑ الاقتصاد فی ما یتعلق بالاعتقاد، ص ۲۲۷؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰؛ حق الیقین، ص ۵۵۸ـ ۵۵۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۷؛ حق الیقین، ص ۵۵۹۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۷۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۱۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ سنن ابن ماجة، ج۱، ص ۲۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۸۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کافی، ج۳، ص ۳۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد (تعلیقه)، ص ۱۴۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کشف المراد، ص ۴۲۶.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۰ـ ۴۴۱۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند؛ سوره نمل، آیه: ۱۴.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ کشف المراد، ص ۴۲۶۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۹۰۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مواقف، ج۳، ص ۵۳۳؛ شرح تجرید، ص ۳۹۳؛ حقایق الایمان، ص ۵۴؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۳۵۴۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ اصول الدین عند الامام ابوحنیفة، ص ۳۵۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ لسان العرب، ج۷، ص ۲۴۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۵.
- ↑ اوائل المقالات، ص ۵۴.
- ↑ اصول الدین عند الامام ابوحنیفة، ص ۴۳۵ـ ۴۳۶.
- ↑ التبیان، ج۲، ص ۴۱۸۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص ۴۲۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم.و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵ - ۳۶.
- ↑ شرح الاصول الخمسة، ص ۷۰۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ اوائل المقالات، ص ۵۴.
- ↑ تمهید الاوائل و تلخیص الدلایل، ص ۳۹۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۰۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ بیگمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان راستگفتار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فرمانبردار و مردان و زنان بخشنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خداوند را بسیار یاد میکنند، آمرزش و پاداشی سترگ آماده کرده است؛ سوره احزاب، آیه: ۳۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۳۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰ـ ۲۶۱.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۱۴۳ـ ۱۴۲.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۲۰ـ ۱.
- ↑ شرح مقاصد، ج۵، ص ۲۰۷۷.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۹.
- ↑ آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم.و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم؛ سوره ذاریات، آیه: ۳۵ - ۳۶.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۲-۱۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید؛ سوره یونس، آیه: ۸۴.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ احیاء العلوم، ج۱، ص ۴۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، تعلیقه، ص ۱۴۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم؛ سوره حجرات، آیه: ۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ آنان که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند؛ سوره زخرف، آیه: ۶۹.
- ↑ تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آوردهاند سپس تردید نورزیدهاند و با داراییها و جانهایشان در راه خداوند جهاد کردهاند، آنانند که راستگویند؛ سوره حجرات، آیه: ۱۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه: ۶۵.
- ↑ بیگمان مؤمنان رستگارند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۱.
- ↑ و آنان که از یاوه رویگردانند؛ سوره مؤمنون، آیه: ۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوههای پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بیگمان تویی که توبهپذیر مهربانی؛ سوره بقره، آیه:۱۲۸.
- ↑ آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند. آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند؛ سوره یونس، آیه: ۶۲ - ۶۳.
- ↑ المیزان، ج۱، ص ۳۰۱ـ ۳۰۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ در کار دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۶.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۸۶؛ سوره آل عمران، آیه:۵۲، ۱۱۰، ۱۹۳؛ سوره نساء، آیه:۱۷۵و.....
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۷۹.
- ↑ سوره حدید، آیه:۱۹؛ سوره بقره، آیه:۱۷۷؛ سوره نساء، آیه۱۳۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ بگویید: ما به خداوند و به آنچه به سوی ما و به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیرگان فرو فرستاده شده و به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به (دیگر) پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است ایمان آوردهایم؛ میان هیچیک از آنان فرق نمینهیم و ما فرمانبردار اوییم؛ سوره بقره، آیه: ۱۳۶.
- ↑ نساء، آیه:۱۶۲۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند؛ سوره بقره، آیه: ۶۲.
- ↑ سوره بقره، آیه:۸، ۱۲۶، ۲۲۸، ۲۳۲، ۲۶۴ و.....
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۵.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۷۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند؛ سوره بقره، آیه: ۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگویند این (چیزی) جز افسانههای پیشینیان نیست؛ سوره انعام، آیه: ۲۵.
- ↑ سوره انعام، آیه:۲۷، ۱۰۹، ۱۱۸ و.....
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۳۷۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.
- ↑ خصال، ص ۱۹۸ـ ۱۹۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۲.
- ↑ کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر میورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و میگویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار میکنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند ...؛ سوره نساء، آیه: ۱۵۰.
- ↑ سوره انعام، آیه:۹۲؛ سوره نحل، آیه:۲۲
- ↑ بحارالانوار، ج۷، ص ۱۸۶
- ↑ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۱۴۵۵
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۱۷۷؛ مواقف، ج۳، ص ۵۲۷
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۵۲
- ↑ قواعد العقائد، ص ۱۴۵
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۴۴ـ ۱۶۴۴
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۰؛ حق الیقین، ص ۵۷۲.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند؛ سوره نساء، آیه: ۱۳۷.
- ↑ ای مؤمنان! اگر از دستهای از کسانی که به آنان کتاب داده شده است فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمانتان به کفر باز میگردانند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۰۰.
- ↑ بیگمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد؛ سوره محمد، آیه: ۲۵.
- ↑ و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند؛ سوره بقره، آیه:۲۱۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۲؛ حق الیقین، ص ۵۷۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۰؛ حق الیقین، ص۵۷۳۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۲؛ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۱۱۱.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۸۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۵۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۱؛ حق الیقین، ص ۵۷۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۱..
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمیورزد؛ سوره غافر، آیه: ۴.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۲۲..
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند؛ سوره غافر، آیه: ۵.
- ↑ با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!؛ سوره نحل، آیه: ۱۲۵..
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟؛ سوره مائده، آیه:۱۰۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه:۲۸؛ سوره شعراء، آیه:۷۴؛ سوره زخرف، آیه:۲۳؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۲ـ ۵۴.
- ↑ سوره بقره، آیه:۷۳ و ۱۶۴ و ۲۴۲؛ سوره عنکبوت، آیه: ۴۳.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ الذخیرة فی علم الکلام، ص ۱۶۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۲۲؛ حقایق الایمان، ص ۶۱۱
- ↑ حقایق الایمان، ص ۶۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۷۲ـ ۵۷۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ التوحید، ص ۳۸۸؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۵
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۶۸ـ ۲۶۹؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۳؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۵.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۴۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۴۱۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۷۰ـ ۲۸۲۲؛ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۵ـ ۲۱۶.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ قواعد العقائد، ص ۲۷۲.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ کتاب اصول الدین، ص ۲۶۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۶، ص ۲۱۰.
- ↑ حق الیقین، ص ۵۶۴.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۵۹۹.
- ↑ بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص ۸۰ـ ۸۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۵۹.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۲۲؛ حق الیقین، ص ۵۶۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ سوره فتح، آیه: ۴.
- ↑ چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید؛ سوره انفال، آیه: ۲.
- ↑ ولی به ایمان کسانی که ایمان آوردهاند میافزاید؛ سوره توبه، آیه: ۱۲۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
- ↑ تخریج الأحادیث والآثار، ج۱، ص ۲۴۷.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۱.
- ↑ المحصل، ص ۵۷۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲، اللوامع الإلهیة، ص ۴۴۰.
- ↑ حقایق الایمان، ص ۹۶ـ ۹۸۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المحصل، ص ۵۷۰ـ ۵۷۱؛ ارشاد الطالبین، ص ۴۴۲؛ اصول الدین عند الإمام ابوحنیفة، ص ۳۹۰۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۶۰۰.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۱۴.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص ۲۶۰ـ ۲۶۱.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مذاهب الاسلامیین، ص ۵۶۵؛ اصول الدین، ص ۲۴۹.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲؛ مذاهب الاسلامیین، ص۵۶۴؛ اصول الدین، ص۲۴۸.
- ↑ اللمع، ص۱۲۲ـ۱۲۴.
- ↑ مذاهب الاسلامیین، ص۵۳۱ـ۵۳۳.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۸۹.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۶ـ۴۷۹.
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۸.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۰.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج۴، ص۱۹۰، «اوائل المقالات».
- ↑ الذخیره، ص۵۳۶ـ۵۳۷.
- ↑ تمهید الاصول، ص۲۹۳.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۶؛ ج۱۸، ص۱۵۸ـ۱۵۹، ۲۵۸ـ۲۵۹.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج۴، ص۴۷ـ۴۸، «اوائل المقالات».
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۰.
- ↑ نفحاتالانس، ص۱۷؛ جامعالاسرار، ص۵۹۰ـ۵۹۱.
- ↑ جامع الاسرار، ص۵۹۱؛ مرصاد العباد، ص۱۰۴.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۱.
- ↑ تذکرة الاولیاء، ص۳۷۰.
- ↑ تذکرة الاولیاء، ص۵۷۸.
- ↑ روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص ۱۹۱.
- ↑ ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴾؛ سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ ﴿قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۴؛ الرسائل العشرة، ۱۰۳؛ کشف المراد، ۳۳۹؛ خلاصة المنهج، ۱/ ۱۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ۲۳۵.
- ↑ گفتارهای معنوی، ۱۹۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ میزان الحکمة، ۱/ ۲۰۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 434.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «ایمان».
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۷.
- ↑ «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۷.
- ↑ آمَنَّا يَا رَسُولَ اللَّهِ.
- ↑ «بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۸.
- ↑ «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ مطهری، گفتارهای معنوی، ص۲۰۷ - ۲۰۰؛ همو، آشنایی با قرآن، ج۱ و ۲، ص۶۷؛ همو، حق و باطل به ضمیمه احیای تفکر اسلامی، ص۹۸.
- ↑ کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۸.
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «ایمان».
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۴۹.
- ↑ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۶۵؛ أنوار الملکوت، ص۱۸۰؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۰؛ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۴ و ۳۲۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۸۳ - ۱۸۵؛ آمدی، غایة المرام، ص۲۶۸ و ۲۶۹؛ آمدی، أبکار الأفکار، ج۵، ص۹؛ عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۶. این قول به امامیه (خواجگی شیرازی، النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۷ - ۱۸۹)، اکثر علمای شیعه (سبحانی، الإیمان والکفر، ص۱۰) و اشاعره نیز نسبت داده شده است (النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص١٨٧؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ سرمایه ایمان، ص۱۶۴).
- ↑ این قول به برخی از علمای کرامیه (ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص١٧٠؛ إرشاد الطالبین، ص۴۳۸؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۶ و ۱۷۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۴ و ۳۲۵) و مرجئه (الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷) نسبت داده شده است. از علمای شیعه کسی بدین قول قائل نیست.
- ↑ طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۳۰۹؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۳۰۰؛ جرجانی، التعریفات، ص۱۸. از نظر شبّر این معنا یکی از معانی ششگانه ایمان است؛ نه اینکه اصل و تنها معنای آن باشد (شبّر، حق الیقین، ص۵۵۵)؛ تفتازانی این معنا را به اکثر محققان نسبت داده است (تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۶ و ۱۷۸).
- ↑ ر.ک: ابن میثم، بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۶. ایجی این نظر را به محدثان نسبت داده است (جرجانی شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۳). این تعریف قول معتزله نیز دانسته شده است. (ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۹، ص۵۱؛ خواجگی شیرازی، النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۷؛ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۷) این تعریف در بعضی روایات نیز وارد شده است (ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۷؛ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۶ - ۲۲۸؛ نهجالبلاغة، حکمت ۲۲۷).
- ↑ ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۷.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۲۳.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۸.
- ↑ شرح نهجالبلاغة، ج۱۹، ص۵۱.
- ↑ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۳۸؛ آیه ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ دلالت دارد که ایمان فراتر و غیر از اقرار زبانی است. طبق این آیه شریفه، تفاوت اسلام و ایمان در این است که اسلام شکل ظاهری دین است. هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند، در سلک مسلمانان وارد میشود و احکام اسلام بر او جاری میگردد؛ ولی ایمان امری واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است؛ نه زبان و ظاهر او (مکارم، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۱۰). از پیغمبر گرامی اسلام(ص) در عبارت گویایی نقل شده است: «الاسْلامُ عَلانِيَةٌ، وَ الايْمانُ فِى الْقَلْبِ»؛ «اسلام امر آشکاری است؛ ولی جای ایمان دل است» (طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۵، ص۲۳۹). در حدیث دیگری امام صادق(ع) میفرماید: «الْإِسْلَامُ يُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِيمَانِ»؛ «با اسلام خون انسان محفوظ، و ادای امانت او لازم، و ازدواج با او حلال میشود؛ ولی پاداش متربت بر ایمان است» (کلینی، کافی، ج۲، ص۲۴). همچنین در روایتی فضیل بن یسار میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «همانا ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست)؛ ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزی است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون طبق آن جاری میشود» (کافی، ج۲، ص۲۶). البته این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند. اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند، ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق میشود؛ یعنی هر دو واژه در یک معنا استعمال گردند (ر.ک: مکارم، تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۲۱۰ - ۲۱۲؛ سبحانی، الإیمان والکفر، ص۸۲). تفاوتهای دیگری میان اسلام و ایمان نیز ذکر شده است (ر.ک: الإیمان والکفر، ص۸۰ – ۸۵). برخی نیز ایمان و اسلام را به معنای واحد و مترادف دانستهاند (تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص۸۳؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۰۶ و ۲۰۷؛ شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۱۴ - ۱۱۷؛ کاشف الغطاء، أصل الشیعة و أصولها، ص۶۰). بنابراین رابطه میان ایمان و اسلام عا،م و خاص مطلق است؛ یعنی هر مؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست؛ زیرا هر کسی شهادتین بر زبان جاری کرد، مسلمان است و احکام اسلام نسبت به او جاری میشود ولی لزوماً مؤمن نیست. (شهید ثانی، حقائق الإیمان، ص۱۱۵؛ باقلانی، الإنصاف، ص۱۲۶). در روایتی نسبت میان اسلام و ایمان به کعبه و حرم مکه تشبیه شده است؛ گاهی انسان در حرم است و در کعبه نیست، ولی هرگاه در کعبه باشد مسلماً در حرم نیز هست. همچنین گاهی انسان مسلمان است و مؤمن نیست؛ ولی هر آنکه مؤمن است، قطعاً مسلمان نیز هست. (کلینی، کافی، ج۲، ص۲۸).
- ↑ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۱.
- ↑ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۱۶۴؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص۱۷۰؛ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۵ و ۳۱۶.
- ↑ خواجگی شیرازی، النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۷؛، عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۵ و ۴۴۶.
- ↑ ﴿وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ «و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت که جویبارهایی از بن آنها روان است. هرگاه میوهای از آن بوستانها روزی آنان گردد، میگویند این همان است که از پیش روزی ما شده بود و همانند آن برای آنان آورده میشود و آنها در آن همسرانی پاکیزه دارند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵؛ ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ «و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند بهشتیاند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۲؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و نماز بر پا داشته و زکات دادهاند پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۲۷۷؛ ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾ «و امّا پاداش آنان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند تمام خواهد داد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۵۷؛ ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا﴾ «و آنان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در بوستانهایی در خواهیم آورد که از بن آنها نهرها روان است؛ هماره در آنها جاودانند و در آنها برای آنان همسرانی پاک خواهد بود و آنان را در سایهای دامنگستر درخواهیم آورد» سوره نساء، آیه ۵۷؛ ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا﴾ «و کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، به بوستانهایی درخواهیم آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند و از خداوند راستگفتارتر کیست؟» سوره نساء، آیه ۱۲۲؛ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا﴾ «اما (خداوند) پاداش آن کسان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند تمام خواهد داد و از بخشش خویش به آنان خواهد افزود و اما آنان را که سر، باز زده و سرکشی ورزیدهاند دچار عذابی دردناک خواهد کرد و برای خویش در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره نساء، آیه ۱۷۳؛ ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾ «خداوند به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان آمرزش و پاداشی سترگ دارند» سوره مائده، آیه ۹؛ ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾ «آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳؛ ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ «جز آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند و یکدیگر را به راستی پند دادهاند و همدیگر را به شکیبایی اندرز دادهاند» سوره عصر، آیه ۳؛ و....
- ↑ الإلهیات، ج۴، ص۳۱۸؛ توحید و شرک، ص۴۴۴.
- ↑ علامه حلی، انوار الملکوت، ص۱۸۰؛ الإلهیات، ج۴، ص۳۱۸.
- ↑ فاضل مقداد، إرشاد الطالبین، ص۴۴۰.
- ↑ النظامیة فی مذهب الإمامیة، ص۱۸۸؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۳۸. علامه مجلسی چهار وجه جمع در اینباره بیان کرده است که طبق وجه سوم، عمل شرط کمال ایمان است. (ر.ک: مجلسی، حق الیقین، ص۵۳۶ - ۵۳۸).
- ↑ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲؛ قواعد المرام، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: مازندرانی شرح، الکافی، ج۱۰، ص۱۱۶ و ۱۱۷.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۵۲.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴾؛ سوره فتح، آیه: 4.
- ↑ ﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾؛ سوره یوسف، آیه ۸۷.
- ↑ ﴿وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾؛ سوره شوری، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾؛ سوره توبه، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴾؛ سوره فصلت؛ آیه ۳۰.
- ↑ ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا ﴾؛ سوره نساء؛ آیه ۱۷۵.
- ↑ ﴿ إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهَادُ ﴾؛ سوره غافر؛ آیه ۵۱.
- ↑ غرر الحکم و درر الکلم، ۱/ ۱۷۸.
- ↑ ﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛ سوره مائده؛ آیه ۶۹؛ ﴿ أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛ سوره یونس؛ آیه ۶۲.
- ↑ ﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ ﴾؛ سوره منافقون؛ آیه ۸.
- ↑ ﴿وَالَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا﴾؛ سوره فرقان، آیه ۶۸.
- ↑ نهج الفصاحة، ۴۳۳.
- ↑ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ﴾؛ سوره بینه؛ آیه ۷.
- ↑ ﴿ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾؛ سوره یونس، آیه ۹.
- ↑ بصائر الدرجات، ۳۵۷؛ عیون اخبار الرضا، ۲/ ۲۰۰.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 33-34.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ۱/ ۲۲۹.
- ↑ مستدرک الوسائل، ۲/ ۴۰۳.
- ↑ ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ﴾؛ سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ مستدرک الوسائل، ۲/ ۴۰۳؛ غرر الحکم و درر الکلم، ۱/ ۳۹۰.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ ﴿ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾؛ سوره نور، آیه ۵۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 34-35.
- ↑ از جمله: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾؛ سوره انفال، آیه ۷۴.
- ↑ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾؛ سوره بقره، آیه ۲۷۷.
- ↑ به عنوان نمونه: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ﴾؛ سوره مائده، آیه ۶۵.
- ↑ ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾؛ سوره انفال، آیه ۷۴.
- ↑ ﴿وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴾؛ سوره بقره، آیه ۲۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 34-35.