خداشناسی
خداشناسی مهمترین اصلی است که اندیشه آدمی و بهدنبال آن نوع و روش زندگی انسان را مشخص میکند. این موضوع میتواند انگیزههای مختلفی داشته باشد مانند: حقیقتطلبی؛ حقسپاسی و شکر مُنعم؛ کمالطلبی و.... در ضرورت خداشناسی علل مختلفی نقش دارند مانند: پاسخ به غریزه کنجکاوی؛ لزوم شکر منعم و لزوم دفع خطر و آسیب محتمل. براهین مختلفی نیز برای خداشناسی مطرح شده است مانند: برهان امکان و وجوب؛ برهان صدیقین؛ برهان حدوث؛ برهان فطرت؛ برهان نظم.
مقدمه
خداشناسی از مهمترین مسائلی است که در طول تاریخ، اندیشه بشر را به خود مشغول داشته و بیشترین آثار و نوشتههای اندیشمندان را به خود اختصاص داده است. اهمیت خداشناسی از آن روست که هر نوع داوری در این باره نگاه انسان را به جهان هستی و آغاز و فرجام آن تحت تأثیر قرار میدهد و از نظر عملی نیز، شیوه و روش خاصی از زندگی را ایجاب مینماید. باور به وجود خدای دانای فرزانه که با قدرت مطلقه خویش جهان هستی را از سر لطف و مهرورزی، با هدف خاصی آفریده و انسان را در مسیر دستیابی به کمال خویش و فلسفه آفرینش رهنمون شده است، به زندگی انسان معنا میبخشد و آدمی را از سردرگمی، پوچی، درجا زدن، به قهقرا برگشتن و بیبرنامه بودن و باری به هر جهت زندگی کردن، باز میدارد. از این رو، در کلام رسول خدا (ص) از خداشناسی، به عنوان سرآمد همه معرفتها یاد شده است[۱] و علی (ع) معرفت کسی را کامل میداند که به شناخت خدا دست یافته باشد[۲].[۳]
خداشناسی فطری
شناخت خدا برخاسته از انگیزههایی است که عبارتاند از:
- حقیقتطلبی: خداوند انسان را چنان آفریده است که او همواره در پی راه یافتن به حقیقت است و جز از این گذر ارضا نمیشود و بخشی از پیشرفت دانش انسانی وامدار این انگیزه است. حقیقتطلبی را "غریزه کنجکاوی" نیز میگویند که انسان را به شناخت آفریدگار جهان وامیدارد. قرآن نیز بر وجود این انگیزه در انسان اشارت برده و از آن برای هدایت او بهره میبرد[۴].
- حب ذات: انسان در نیل به کمال و فضیلت، از حب ذات نیرو میگیرد. کرامت و منزلت انسانی آنگاه محفوظ میماند که انسان بر پایه خردمندی و رفتار عقلانی زیست کند. این گرایش، انسان را وامیدارد تا از خدا و هستی درکی درست به دست آورد و در پی آن رفتاری شایسته از خویش نشان دهد. قرآن از این گذر میخواهد انسان را وادارد تا اندیشه خویش را به کار بَرَد و به شناخت خدا و ایمان دست یابد[۵].
- حقسپاسی و شکر منعم: انسان ذاتاً مایل است هر کس را که به او احسان میکند، سپاس بگزارد و نعمت را شکر کند. این انگیزه از انگیزههای توانمندی است که انسان را مجبور میسازد تا ولینعمت خویش را بازشناسد. متکلمان مسلمان نیز از دیرباز "شکر منعم" را از انگیزههای اصلی شناخت خدا دانستهاند[۶].
- کمالطلبی: میلی در انسان نهفته است که همواره او را به سوی تعالی و کمال میکشاند و این موجب شده است که او پیوسته بکوشد تا خویش را به خدا نزدیک کند؛ زیرا خداوند، کمال و متعال مطلق است[۷].
- جلب منفعت و دفع ضرر: از طبیعیترین نیروهای درونی انسان این است که او همواره در پی جلب منفعت و دفع ضرر است. بیشتر مردم در رفتار و کردار خویش تحت تأثیر این نیرو هستند و همین که در نشناختن خداوند برای آنان احتمال زیان به میان آید، کافی است تا آنان را به سوی شناخت خدا سوق دهد.
- آرامشطلبی: انسان برای آرام یافتن و رسیدن به احساس امنیت در برابر خطرهای زندگی دنیایی، به سختی خویش را محتاج آن میبیند که تکیهگاهی استوار بیابد و به او پناه برد[۸].
ضرورت شناخت خدا
چرا باید از وجود مبدأ سؤال کرد؟
پاسخ به غریزه کنجکاوی
سرشت انسان تمایل دارد که حلقههای مجهول و ناشناخته در برابر خود را یکی پس از دیگری کشف کند و بازگشایی نماید. لذا انسان هر چیزی را که مشاهده میکند، از نحوه آفرینش و علت آن کنجکاوی میکند، این حس علتیابی در علوم تجربی موجب شده است که انسان به تسخیر طبیعت بپردازد و روز به روز از آن استفاده کامل و بهینهای نماید. در قلمرو علوم انسانی و مابعدالطبیعه نیز انسان از جهان و نحوه خلقت آن سؤالات و دغدغههایی را در اندرون خلوت خویش حس میکند. آیا جهان ازلی و بدون آفریدگار است یا اینکه آفریدگاری دارد؟ آفریدگار جهان کیست و چه صفاتی دارد؟ انسان میپرسد: از کجا آمدهام بهر چه بود؟
حس غریزی و به تعبیری فطرت دانشپژوهی و فزونجویی انسان حکم میکند که پاسخ سؤالها را دریابد و این با تعقیب مباحث خداشناسی میسور میشود که جایگاه آن نیز در علم کلام، فلسفه و عرفان است.
لزوم شکر منعم
اگر فردی در حق کسی نیکوکاری، احسان و نعمتی اعطا کند، عقل حکم میکند شخص متنعم در حد مقدور و به حسب مقدار نعمت و انگیزه احسانکننده، از او سپاس و قدردانی نماید و ترک چنین خصلتی را عقل مذموم و ناسپاسی میشمارد. عقل در اصل وجوب سپاس و تشکر از خداوند تردیدی به خود راه نمیدهد و لکن هستیبخش و آفریننده این جهان با عظمت را اول باید شناخت، تا بتوان از او تقدیر و سپاس کرد؛ چراکه حقیقت شکر بدون شناخت منعم امکانپذیر نیست.
البته شکر منعم خود مراتب مختلفی دارد که از مراتب مختلف شناخت و معرفت منعم نشأت میگیرد، انسانهای کامل و در رأس آنان پیامبر اسلام (ص) به علت معرفت بیشتر به حق تعالی شاکرترین انسانها هستند[۹]
لزوم دفع خطر و آسیب محتمل
در برابر احساس خطر، ضرر و آسیب محتمل، اما مهم؛ عقل آدمی حکم میکند که انسان در مقام چارهاندیشی برآید و خطر محتمل را از سر راه خود بردارد. در مورد جهان و آفریدگار آن باید بر این منوال رفتار کرد. بر این اساس حداقل به عنوان یک احتمال در پیشروی انسان، یک خطر بلکه عذاب جاودانه در انتظار اوست که چندین انسان راستگو و پاک از وجود آن خبر دادهاند. علاوه آنکه فطرت و سرشت انسان نیز به نوعی موافق این خبر است. سه انگیزه (حس کنجکاوی، شکر منعم و دفع خطر) انسان عاقل را به سوی مباحث خداشناسی سوق میدهد[۱۰].
جایگاه خداشناسی
مباحث خداشناختی از اهمیت فوقالعادهای برای انسان برخوردار است که بدان اشاره میشود:
معرفت خدا، غایت خلقت و بعثت
انسان موجود دو ساحتی است؛ بنابراین، هدف خلقتش نه زندگی مادی، بلکه حیات جاودانه اخروی است؛ لذا باید خود را برای سیر و سفر به دنیای دیگر مهیا کند. این غایت، بدون مقدمات میسر نمیشود و شناخت و معرفت خدای متعال، هدف خلقت انسان است که انسان از این راه به سعادت جاودانه نایل میآید.
منبع و ابزار معرفت به دو قسم درونی (فطرت، علم حصولی و حضوری) و بیرونی (پیامبران و امامان) تقسیم میشود که آفریدگار آن را در اختیار انسان قرار داده است.
تمام علوم، مقدمه شناخت خداوند
تمام علوم شرعیه، مقدمه معرفت خداوند است. علم خداشناسی ـ که از آن به «توحید» هم تعبیر میشود ـ به دو قسم توحید علمی و عملی قابل انقسام است. قسم اول با تفکر و علم حصولی بهدست میآید که شرط لازم و نه کافی برای نیل به حقیقت معرفت اللهی است و در صورت از دست دادن نقش مقدمهای خود، خود حجابی نخواهد بود[۱۱].
مقصود از قسم اول به «آیه و نشانه محکمه» اشاره می کند و اینکه حتی علوم عقاید نیز باید آیت الهیّه باشد و منظور از آن، طلب حق و جستجوی محبوب مطلق باشد و اگر علم آیتِ الهی و آلتِ حقجویی و حق خواهی نباشد، خودِ آن علم حجاب، بلکه حجاب اکبر شود، و علمش علم الهی، و حکمتش حکمت الهیه نخواهد بود. به علت اهمیت مباحث اعتقادی غریزی به (علم کلام) و در رأس آن خداشناسی قدما علم کلام را «الفقهالاکبر» نامیدند[۱۲].[۱۳]
امکان یا استحاله شناخت ذات خدا
ذهن و عقل انسان مبتلا به انواع کاستیها و حجابهای مادی و نفسانی است که با این پیشفرض درصدد شناخت و شناسایی آفریدگار متعال است. از سوی دیگر حقیقت خداوند، وجود منحصر به فردی است که هیچ شباهتی به سنخ عالم امکان و مادی ندارد و وجودش مستجمع تمامی کمالات متصور و غیرمتصور به نحو لایتناهی است. حاصل آنکه شناخت انسان نسبت به ذات و حقیقت الهی به معنای احاطه بر آن، محال است، چراکه پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»[۱۴].
از سوی دیگر، حقیقت معرفت و شناخت از جنس و فصل تشکیل یافته است و چون وجود خدا وجود مطلق و بسیط است، فاقد جنس و فصل بوده و لذا متعلق معرفت قرار نمیگیرد[۱۵].
شناخت أسماء و صفات ذات احدیت برای انسانهای کامل ممکن است. اسماء خدا هم علامتهای ذات مقدس اوست و آن قدری که بشر میتواند از ذات مقدّس حق تعالی اطّلاع ناقص پیدا کند از اسماء حق است. البته رسیدن به آن، مرهون گذر از حجابهای نورانی و ظلمانی است[۱۶]. بزرگترین حجاب نفس آدمی است که با گذر از آن انسان عارف به «لقاءالله» نایل میآید که مستقیماً مورد تجلی اسماء و صفات حق تعالی میگردد که خود آنها به نوعی آخرین حجاب بین انسان و خداست که برای افراد خاصی قابل رفع است.
آیا تفکر انسان درباره خدا تنها به تفکر در آثار خلقت، افعال الهی و نهایت در أسماء و صفات الهی منحصر است یا اینکه تفکر در ذات خدا نیز ممکن است؟ تبیین مسأله این است که روایات در این باره مختلف وارد شده است. یک قسم به صورت صریح از تفکر در ذات نهی میکند و قسم دیگر نه تنها منع نمیکند که تفکر در خدا را افضل عبادات بر میشمارد، پس تفکر در حق و اثبات ذات و تفکر در قدرت و سایر اسماء و صفات، علاوه بر آنکه منهی نیست، افضل عبادات است. در مقام جمع روایات دو راه حل اشاره شده است:
- اول: مراد و مقصود، روایات متعدد وارد در ترغیب تفکر درباره خدا، نظر به ذات، به منظور اثبات، شناخت أسماء و صفات حق تعالی و تقدیس و تنزیه آن است که خود آن، مراتب مختلف دارد، بالاترین آن به انسان کامل مربوط میشود که وی از طریق تفکر در وجود و ذات خدا به مشاهده ذات، شهود اسماء و صفات حضرتش نایل میآید که در اصطلاح عرفانی و فلسفی از آن راه به برهان صدیقین تعبیر میشود[۱۷]. مقابل معرفت فوق، ادعای شناخت خدا با قید احاطه و اکتناه بر ذات مطلق حق تعالی و نیز تفکر در کیفیت آن میباشد که بنا به دلایل عقلی، امر محال است.
- دوم: راه حل دیگر به ظرفیت و استعداد مختلف مخاطبان روایات بر میگردد که شامل خواص و عوام میشود. نهی متوجه مردم عادی میشود که استعداد و طاقت درک معارف ربوبی از طریق اسماء و صفات و نیز ذات را ندارند، بلکه راه آنان نه برهان صدیقین است، اما انسانهای کامل به تفکر در حق تعالی ترغیب شدند[۱۸].[۱۹]
مراتب شناخت خدا
شناخت خدا مراتب متعددی دارد از پایینترین مراتب که شناختی سطحی است تا والاترین مراتب که خداوند به چشم دل دیده میشود؛ چنان که امام علی (ع) فرموده است: "خدایی را که به چشم دل نبینم، نمیپرستم"[۲۰]. شناخت خدا در یک تقسیم کلی دارای دو مرتبه است:
- عقلی و استدلالی؛
- قلبی و شهودی.
شناخت عقلی، به گونه کلی است و از گذر مفاهیم ذهنی میآید و از استدلالهای ابتدایی تا براهین سنگین فلسفی را میپوشاند. شناخت قلبی، حضوری و بیوساطت مفاهیم است. این گونه شناخت در عرصه تعلیم و تعلم نمیگنجد؛ زیرا تعلیم و تعلم تنها از رهگذر الفاظ و مفاهیم تحقق میپذیرد. با این حال، هر دو گونه شناخت، در نهاد بشر ریشه دارند و با مجاهدات علمی و عملی میبالند و تعالی مییابند. در خداشناسی عقلی فطری، انسان با عقل فطری بیآنکه به تلاش و اکتساب نیازمند شود، به وجود خدا پی میبرد؛ اما در خداشناسی قلبی فطری، انسان، توجه خویش را از دنیا میبُرد و دلبستگیاش را میگسلد و گاه در حال اضطرار چنین میشود و تعلقات خویش را رها میکند و در جان خود، خدا را مییابد. این گونه شناخت کما بیش در همه انسانها نهفته است و از گذر ذکر و فرمانبرداری خدا یا پیشامدهایی ویژه، عمق میگیرد و گسترش پیدا میکند[۲۱].
راههای شناخت خدا
آرای مختلفی درباره راههای شناخت وجود دارد. برخی از جمله عرفا معتقدند شمارش راههای رسیدن به خدا به شمارش نفسهای انسانی است. نکته قابل تذکر اینکه تعدد رویکردهای خداشناسی به حسب اختلاف استعدادهای انسانهاست که در قرآن کریم نیز مورد تأکید قرار گرفته است[۲۲].
راه عقلی
یکی از راههای کهن خداشناسی، راه عقل و براهین مختلفی است که عقل به منظور اثبات وجود خداوند اختراع و یا کشف میکند. این براهین عمدتاً ذهنی و نظری است و به کار بستن آنها برای همه مردم میسور نیست، بلکه نیازمند شناخت مفاهیم مختلف ذهنی و در رأس آنها مفاهیم فلسفی است.
یکی از اندیشمندان اسلامی خاطر نشان میسازد که فلسفه، اغلب با دلیل و استدلال به اثبات خدا میپردازد، اما عرفان از راه معرفت وارد میشود؛ لذا استدلالهای فلسفی در مقایسه با برهان شهودی پای چوبین بوده و خود فلسفه نیز حکم وسیله و ابزار را خواهد داشت؛ لذا قرآن کریم به جمع هر دو راه پرداخته است[۲۳].
راه طبیعی
برخی از علاقهمندان به علوم تجربی و طبیعی، معتقدند خداشناسی حقیقی میبایست با مطالعه در طبیعت و علوم مختلف تجربی و حسی بهدست آید. عقل و براهین فلسفی صرف مفاهیم انتزاعی و ذهنی است که توان نیل انسان به معرفت حقیقی خدا را ندارند. آنان بر این باورند که ایمان یک دانشمند تجربی که از اسرار و نظم عالم ماده با خبر است، از ایمان فقیه یا فیلسوف بیشتر است.
نکته قابل ذکر اینکه موضوعات برخی از براهین عقلی، مثل برهان حرکت حکمای طبیعی و برهان نظم و برهان حدوث متکلمان از حس و طبیعت گرفته شده است که آنها به نوعی برهان عقلی محسوب میشوند.
راه شهود و عرفان
مکاتب پیشین، درصدد شناخت خداوند از بیرون قلب و شهود بودند. مکتب شهود و عرفان مدعی است که معرفت حقیقی خدا را نمیتوان از طریق مفاهیم ذهنی یا مطالعه در امور حسی بهدست آورد، بلکه بایستی دل به جانان سپرد و از طریق تزکیه نفس و شهود به معرفت حق نایل آمد.
برخی از عرفای اسلامی به تحقیر عقل و استدلالهای آن و لااقل عدم اهتمام به آن در مسایل فراطبیعی پرداختند و اعتبار آن را به حوزه زمان و مکان و جهان طبیعت اختصاص دادند از منظر برخی دانشمندان، مشرب عرفانی، کاملترین راه و سلوک شناخت و قرب الهی است، لکن به معنای نفی رویکردهای دیگر نیست؛ زیرا که هر رویکرد، مخاطب خاص خود را دارد[۲۴].[۲۵]
براهین اثبات خدا
مکاتب مختلف، ادله و براهین مختلفی برای اثبات خداوند تقریر نمودهاند که به آنها اشاره میشود:
برهان اول: امکان و وجوب
معروفترین و قدیمیترین دلیل اثبات خداوند، برهان «امکان و وجوب» است که به موجب آن وجودها یا ممکنالوجود یا واجبالوجود است که آن را میتوان در پنج رکن ذیل چنین تلخیص نمود:
- رکن اول: هر موجودی یا مستقل (واجب) و یا غیرمستقل (ممکن) است. دلیل این رکن حصر عقل است.
- رکن دوم: یا موجود واجب وجود دارد یا همه موجودها ممکن هستند، این رکن هم حصر عقلی و بدیهی است.
- رکن سوم: اینکه «همه موجودها ممکن باشند»، کاذب است.
- رکن چهارم: موجود واجب وجود دارد.
- رکن پنجم: مساوقت واجبالوجود با خداوند متعال.
به عبارتی دیگر مطلق وجود اگر واجب باشد این مطلوب است و اگر ممکن باشد، لازم میآید به دیگری متعلق گردد؛ در حالی که وجود واحد و بسیط است و تعدد و کثرات معلول عوارض وجود است، برای وجود، دومی نیست تا بدان مفتقر گردد، اگر متعلق به دیگری باشد خلف لازم میآید، پس برای عدم لزوم خلف، وجود قائمبالذات است[۲۶].[۲۷]
برهان دوم: صدیقین
برهان صدیقین در اصطلاح به برهانی اطلاق میشود که بدون واسطه، انسان را به سوی حق تعالی رهنمون سازد و استدلال از ذات باری به خود باری باشد نه از آثار حق که حدوث اثر ماده است. صدیقین جمع کلمه صدّیق و صدّیق، صیغه مبالغه است یعنی کسی که در راست گفتاری و صدق به مقام اعلی برسد، اما اینکه چرا به این برهان صدیقین اطلاق میشود دو وجه دارد:
- احتمال اینکه اولین و بهترین راه معرفت واجبالوجود همین راه است و بقیه راهها خالی از کذب و ضعف نیستند.
- احتمال اینکه صدیقین (راستگاران) که از عبید خاص مقام ربوبی هستند. برای شناخت خدا این راه را انتخاب کردند.
برهان مزبور در واقع محصول تفکر و سلوک علمی و معنوی است. تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات خدا نتیجهاش علم به وجود حق و انواع تجلیات است و از آن، علم به اعیان و مظاهر رخ دهد. در برهان صدیقین از طریق مشاهده ذات خداوند، أسماء و صفات نیز مشهود سالک قرار میگیرد. «تا قلب در حجاب برهان است و قدم او تفکر است، به اوّل مرتبه صدّیقین نرسیده و چون از حجاب غلیظ علم و برهان رست، با تفکر سر و کاری ندارد و بیواسطه برهان، بلکه بیواسطه موجودی، در آخر کار و منتهای سلوک، به مشاهده جمال جمیل مطلق نایل گردد. این قسم برهان را «برهان صدّیقین» گوییم برای آن است که اگر صدیقی بخواهد مشاهدات خود را به صورت برهان در آورد و آنچه ذوقاً و شهوداً یافته به قالب الفاظ بریزد، این چنین شود، نه آنکه هر کس بدین برهان علم به ذات و تجلیّات آن پیدا کرد، از صدّیقین است، یا آنکه معارف صدّیقین از سنخ براهین است، منتها براهین مخصوصی. هیهات که علوم آنها از جنس تفکر باشد، یا مشاهدات آنها را با برهان و مقدمات آن مشابهتی»[۲۸].[۲۹]
برهان سوم: حدوث
یکی از براهین اثبات وجود خداوند، تمسک به حدوث جهان امکان و در رأس آن عالم ماده و طبیعت است. به این معنی که چون جهان، وجودی از خود و از ازل ندارد و به اصطلاح فلسفی، به عدم و نیستی مسبوق است، که بعدها به جامه وجود و هستی متلبس شده است؛ لذا بالضروره به یک آفریدگار و خالق نیازمند است که آن همان واجبالوجود و خداوند متعال است[۳۰].
برهان چهارم: فطرت
فطرت در لغت به معنای خلقت است که از ماده «فطر» مشتق شده که به معنای شق و پاره نمودن است، گویا با خلقت پرده عدم و حجاب غیب پاره میشود. فطرة الله در اصطلاح حالت و هیئتی است که سرشت آدمی را بر آن اساس خلق کرده است. فطرت به این عام بوده شامل گرایشهای ذاتی انسان به سوی انواع کمال مانند اعتقاد به اصل مبدأ، توحید، دین، معرفت را در برمیگیرد[۳۱].[۳۲]
برهان پنجم: نفس
یکی از راههای خداشناسی، برهان نفس است، به این معنی که انسان با تأمل و کنجکاوی در نفس خویش میتواند به خداشناسی دست یابد. این برهان، همسنگ دیگر براهین عقلی و فلسفی در فلسفه و کلام مطرح نشده، اما در نصوص دینی به وفور به این مسأله تأکید شده و آیات و روایات متعدد به این نکته تأکید دارند که برای شناخت خداوند و ایمان به مبدأ و معاد باید به نفس خود رجوع کرد و آن را به جدّ مورد تأمل و مطالعه قرار داد[۳۳].
برهان ششم: حرکت
افلاسفه، حرکت را به «تغییر تدریجی»، «خروج تدریجی شیء از قوه به فعل»، «کمال اول موجود بالقوه از آن جهت که بالقوه است»، تعریف کردهاند[۳۴]. مطابق نظریه فلاسفه متقدم و علمای طبیعی و تجربی متقدم و معاصر در جهان طبیعت، حرکتی وجود دارد و در این مقدمه هیچ تردیدی نیست. مطابق حکمت متعالیه حرکت نه تنها در اعراض جسم، بلکه در طبیعت و ذات و جوهره آن نهفته، سیلان و وجود دارد.
برای اینکه حرکت خروج تدریجی یک شیء از یک مرحله به مرحله دیگر یا فعلیت یافتن امر بالقوه است که خود یک حادثه و فعل محسوب شده و مطابق اصل علیت نیازمند علتی است، پس حرکت نیز بر وجود محرک، نیازمند و متقوم است[۳۵]. هر حرکتی به فاعلی نیازمند است، چون حرکت در خارج واقعیتی غیر از وجود مادی آن هم در شکل وجود جوهر یا عرض ندارد و نیاز حرکت به محرک یا فاعل در واقع به دلیل رجوع آن به وجود جوهر یا عرض است، به این معنی که چون وجود مادی اعم از جوهر و عرض به هستیبخش و علت فاعلی نیازمند است، به تبع آن حرکت نیز به محرک و فاعل نیازمند است[۳۶].
برهان هفتم: نظم
این برهان به دلیل سادگیاش، از براهین مردم پسند و مورد توجه پیامبران شمرده شده است. نظم عبارت است از هماهنگی اجزاء یک مجموعه جهت نیل به هدف مشترک. ماهیت نظم از دو مؤلفه یعنی اصل هماهنگی اجزاء یک مجموعه و غایت مشترک تشکیل یافته است. با استفاده از نظم و هماهنگی موجود در جهان آفرینش، متألهان با تقریرات مختلف در صدد اثبات وجود خدا برآمدهاند که این جا به سه تقریر مهم آن اشاره میشود.
- نظم هدفمندانه: در این قسم از نظم، اجزاء یک مجموعه با قرار گرفتن در موضع مناسب خود همگی در حصول غایت و هدف مجموعه سهیم هستند. مثالهای متعددی از جهان از جمله فاصله متناسب خورشید با زمین، قوای معرفتی و شناخت انسان و حواس پنجگانه هست که جملگی برای زندگی در زمین خصوصاً زندگی انسانی فراهم شده است[۳۷].[۳۸]
- نظم علّی و معلولی: در این برهان، عقل با مشاهده اجزاء و معلولات یک مجموعه منظم مانند منظومه شمسی که در قوام و نظم خود نیازمند غیر است، به ضرورت وجود ناظم و علت آفریننده این مجموعه و اجزاء منظم و معلول آن، حکم میکند.
قسم اول (نظم هدفمندانه) میان متفکران از شهرت بیشتری برخوردار است، اما قسم دوم (علی و معلولی) بیشتر به برهان امکان و وجوب فلسفی شباهت و قرابت دارد تا به برهان نظم[۳۹].
جایگاه خداشناسی
هدف دین
تحقق معرفت توحیدی، اساسیترین هدف دین است و تمام اهداف دین، به گونهای به آن بسته است. در کتاب آسمانی اسلام، آیاتی هست که با ذکر نشانههای وجود خداوند متعال، انسان را به شناخت و معرفت درباره او و تأمل در آیات الهی دعوت میکند: «و از آیتهای اوست که آفرید برایتان از نوع شما جفتهایی تا بیارمید بدانان و قرار داد مابین شما دوستی و مهربانی. البته در این کار، نشانههایی (از خداشناسی) برای گروه اندیشمندان است. و از آیتهای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگهای شما (بر اساس محیط زیست) بوده. البته در این کار، نشانههای (خداشناسی) برای دانایان است و از آیتهای او خوابیدن شما در شب و روز و تهیه روزی و معیشت شما از فضل او بوده که البته در این، نشانههای (خداشناسی) برای گروه شنوندگان است و از آیتهای او اینکه مینماید به شما برق را بیمی و امیدی و میفرستد از آسمان، آبی را که زنده سازد بدان زمین را پس از مردنش. البته در این، نشانههایی برای گروه با خردان است و از آیتهای او آنکه به پا بایستد آسمان و زمین به امر او؛ سپس هنگامی که بخواند شما را که خواندن از زمین (و قبر) است در آنگاه بیرون بیایید»[۴۰].
اما این شناخت و معرفت هم مراتبی دارد. کلمات گهربار امیر بیان(ع) در این باره بهترین تبیین خداشناسی است:
سر آغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا، باور داشتن او و کمال باورداشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست و کمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) اخلاص و کمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است[۴۱].
سید حیدر آملی، از عارفان و مفسران بنام قرن هشتم قمری، هدف پیامبران را آگاهی دادن و خبر دادن از حقایق الهی دانسته، میفرماید: «بدان که نبوت نزد عارفان، آگاهی دادن و خبر دادن از حقایق الهی یعنی شناخت ذات، اسما، صفات و احکام حق تعالی است»[۴۲]. این که رسالت اصلی پیامبران، شناساندن خداوند برای انسانها بوده است، در گفتار دیگر عارفان نیز دیده میشود. امام خمینی، آن رهبر عارف و سالک، میفرماید: «تمام مقاصد انبیا برمیگردد به معرفت الله. هرچه در دنیا واقع بشود و انبیا هر چه دنبالش بودند، واقعاً خداشناسی بود»[۴۳].
مسلماً روش عرفا قابلیت بیان تمام اهداف دین را ندارد؛ بلکه فقط به گوشهای از اهداف دین اشاره میکند و میتوان اهداف دیگری را برای دین برشمرد.[۴۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ بحارالانوار، ج۳، ص۱۴.
- ↑ غررالحکم، ح۷۹۹۹.
- ↑ باقریفر، علی، مقاله «خداشناسی»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۱۹۳.
- ↑ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ؛ سوره بقره، آیه ۱۴۷ و كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ، آیه ۲۱۳؛ وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ؛ سوره مائده، آیه ۸۳.
- ↑ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا ؛ سوره فرقان، آیه ۴۴.
- ↑ قواعد المرام فی علم الکلام، ۲۸؛ پیام قرآن، ۲/ ۳۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۱۰.
- ↑ الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ؛ سوره رعد، آیه ۲۸؛ اخلاق در قرآن، ۱/ ۲۹۹- ۲۸۰.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۸۷ و ۱۸۸.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۱۸ ـ ۱۱۹.
- ↑ امام خمینی، مصباح الانس، ص۱۸۰؛ آداب الصلاة، ص۱۱.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۱، ص۱۶۴ و ۱۶۵؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مقدمه، ص۴۰؛ حسنزاده آملی، هزار و یک کلمه، ج۱، ص۳۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۵۹؛ صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۳۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۸۹ و ۴۵۱؛ التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۶۸.
- ↑ (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۰ و ۱۹۱).
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۵؛ جواهر الاصول، ج۲، ص۱۰۵.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۲۲.
- ↑ توحید صدوق، ۳۰۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۱۳-۳۱۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹۱، ۴۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۳۳؛ آداب الصلاة، ص۹۴، ۲۲۷؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۰۹.
- ↑ امام خمینی، التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۲۷۳؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۵۸؛ آداب الصلاة، ص۱۲ و ۲۸۹؛ تفسیر سوره حمد، ص۷۲؛ شرح چهل حدیث، ص۶۲۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۲۸ ـ ۱۳۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۷-۲۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۱ و ۱۹۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۳۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۷۹ و ۱۸۴؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲-۸۰؛ أنوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة، ج۲، ص۲۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۳۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۹. و نیز: اسفار، ج۳، ص۲۴ و ص۲۱-۳۰؛ النجاة، ص۱۰۵؛ المباحث المشرقیة، ج۱، ص۵۴۷؛ آموزش فلسفه، ج۲، درس ۵۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۹ و ۵۰.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۷- ۱۹۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۱۸-۱۲۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۵.
- ↑ طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۹، ص۱۱۵.
- ↑ نهج البلاغة، ص۳۳. «أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ...».
- ↑ سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۷۹.
- ↑ سید روح الله خمینی، صحیفه نور، ج۷، ص۲۵۰.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 26-27.