خداشناسی در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

اعتقاد یا بی‌اعتقادی نسبت به خداوند، مهم‌ترین اصلی است که اندیشه آدمی و به‌دنبال آن نوع و روش زندگی انسان را مشخص می‌کند. حد نهایی همه شناخت‌های انسان به شناخت خدا (البته مطابق با توانایی‌های فطری، ذهنی و فکری آدمی) ختم می‌شود. اگر آدمی به این شناخت برسد، به کمال نهایی و هدف اصلی آفرینش دست یافته است. تصور توحیدیِ مبتنی بر معرفت و شناخت حقیقی، عنصری مؤثر در زندگی آدمی است و همه حرکات و افکار انسان را تحت سیطره خویش قرار می‌دهد و در همه ابعاد زندگی آدمی اثر می‌گذارد. می‌توان این‌گونه تصور کرد که خداشناسی سرمنشأ همه فضایل و کمالات در زندگی انسان است. توحید، یعنی آن‌که خداوند یکتا و عاری از هر عیب و نقص و دارای صفات کمال است، او آفریننده یگانه و بی‌شریک جهان هستی است.

خداوند دارای اسمای حسنی است. صفات او به کمالش بازمی‌گردد و از آن‌جا که او دارای کمال مطلق است، به صفات کمالیه نیز در بالاترین حد که فهم بشر در آن راهی ندارد، متصف می‌شود. صفات الهی را به صفات ثبوتیه، که به ذات خداوند تعلق دارند و عین ذات او هستند، مانند حیات، قدرت و... و صفاتی که افزون بر ذات او، و در واقع جزو افعال خداوند هستند، مانند رزاقیت، خالقیت و ... تقسیم می‌کنند. اما صفات سلبیه یعنی صفاتی که نشانه نقصان‌اند و مخصوص پدیده‌ها هستند، مانند وجود اعضا و اجزا یا صفت ظلم، که هرگز در خداوند وجود ندارند و در واقع بیان اوصافی هستند که در خداوند راه ندارند. باید توجه داشت که صفات کمالیه خداوند برخلاف صفات بشری اکتسابی نیستند، بلکه برآمده از ذات او هستند. برای مثال علم الهی برخلاف دانش بشری اکتسابی نیست، بلکه ناشی از احاطه بی‌کم و کاست او از احوال عالم است. از این‌رو انسان‌ها در تصور خویش از کمالات الهی نباید صفات و خواص پدیده‌ها را به خداوند نسبت دهند.

امام علی (ع) به مسئله توحید و خداشناسی نه‌تنها به‌عنوان یک اعتقاد فردی، که به‌عنوان زیربنای جامعه انسانی می‌نگرد و بر این اساس عالی‌ترین قالب را برای بیان این مسائل انتخاب می‌کند. امام در آغاز همه خطبه‌ها و نامه‌هایش خداوند را یاد کرده و به روش‌های مختلف عقیده‌اش را درباره خداوند بیان داشته است. امام (ع) در نهج البلاغه راه‌های گوناگونی برای رسیدن به این شناخت بزرگ فراروی انسان‌ها می‌نهد و مباحث و زمینه‌های گوناگون توحیدی را مطرح می‌کند[۱].

محدوده شناخت خداوند

انسان از شناخت کامل پروردگار ناتوان است و احاطه آدمی بر ژرفای ذات او امری دست‌نیافتنی است. پروردگار درک وجودی خویش را از تیررس اندیشه‌های بشر دور نگاه داشته است. امام (ع) می‌فرماید: اندیشه‌های دورپرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش به عمق جلال و جبروت او نرسند[۲]. هیچ‌کس نمی‌تواند ذات خداوند را درک کند. با هیچ یک از مقیاس‌های اندیشه بشری (مانند فلسفه، عرفان، عقل و...) نمی‌توان به عمق شناخت خداوند راه یافت و گوهر معرفت او را فراچنگ آورد. اما خداوند راه شناخت خود را، آن‌قدر که برای بشر مفید باشد، بازگذاشته است. امام (ع) می‌فرماید: راه شناخت و معرفت لازم هم‌چنان باز است[۳].

تلاش و کوشش در راه شناخت خداوند با آگاهی به این حقیقت که رسیدن به شناخت کامل او برای انسان دست‌نیافتنی است، امری سودمند و مفید خواهد بود[۴].

روش‌های شناخت خداوند

امام علی (ع) در نهج البلاغه از روش‌های گوناگونی برای شناخت خداوند و تبیین صفات او بهره برده است. برخی از این روش‌ها در قالب مشاهده آثار آفرینش جهان هستی، که انسان‌ها با حوّاس خود آن را درک می‌کنند و نتیجه‌گیری از طریق عقل و روابط علّت و معلول بین پدیده‌ها میسر است. امام (ع) در بیان آثار آفرینش به کیفیت و چگونگی آن نظر دارد. هدف امام در بیان شگفتی‌های آفرینش و بیان برخی جلوه‌های آن و بیان وحدت و نظم موجود در آفرینش الهی، در پی گشودن راهی به‌سوی شناخت و پی‌بردن به وجود خداوند برآمده است، چنان‌که فرمود: سپاس خداوندی را که به سبب آفرینش خود بر آفریدگانش تجلّی یافت و با دلایل روشن خود در دل‌هایشان نمودار شد. موجودات را بی آن‌که فکر و اندیشه‌ای به کار دارد، بیافرید، زیرا اندیشه تنها سزاوار کسانی است که دارای ضمیر باشند و در ذات او ضمیری نیست. علم او درون پرده‌های غیب را بشکافته و بر عقیده‌های رازناک و مکنون احاطه دارد[۵]. در این‌صورت، حصول شناخت و معرفت خداوند از راه تجلّی او در قوه عاقله آدمی صورت می‌گیرد و راه جدیدی در شناخت، فراروی آدمی باز می‌شود که در آن‌ فقط بر ابزار مادی و حسی و بحث‌های فلسفی و استدلالی تأکید نشده است[۶].

محدود نبودن ذات خدا

امام (ع) در عین این‌که از راه جنبه‌های حسی، افقی فراروی شناخت عقلانی پروردگار می‌گشاید، به نفی هرگونه تصویرگری، تشبیه، ادراک و... و هر چیزی که وجود خداوند را دست‌خوش ترکیب، محدودیت و پدیده بودن کند، می‌پردازد. اگر آدمی تصوری از خداوند در ذهن داشته باشد، در واقع وجود نامحدود خداوند را محدود کرده است، زیرا وجود نامحدود در دایره محدود وهم و فکر بشر نمی‌نشیند. از این‌رو هرگونه کیفیّت و کمیّت و تصوری را باید از ذهن و اندیشه خود دور داشت.

تصور و کیفیت قائل شدن برای خداوند با حقیقت او منافات دارد. اندیشه بشر در تصویرگری، ویژگی‌هایی را از قبیل سطح، حجم، زوجیّت و فردیّت، یا خوّاص حسی مانند رنگ و بو یا سردی و گرمی و... برای خداوند تصور می‌کند. این کیفیات هرگز در ذات حضرت حق راه ندارد و جدا از وجود نامتناهی خداوند است. امام در این زمینه می‌فرماید: سپاس و ستایش، خدای را که حواس او را درنیابند، مکانی او را در بر نگیرد، هیچ دیده‌ای او را نبیند و هیچ حجابی او را نپوشد ...[۷]. و در فرازی دیگر می‌فرماید: یکتایش ندانست آن‌که برایش کیفیتی انگاشت و به حقیقتش نرسید آن‌که برایش همانندی پنداشت. آن‌که به چیزی همانندش ساخت، بدو نپرداخت و آن‌که به او اشارت کرد یا در تصورش آورد، قصد او نکرد. هر چه کنه ذاتش شناخته آید، مصنوع است و هر چه قیامش به دیگری بود، معلول. خداوند فاعل است ولی نه با ابزار، تعیین کننده است ولی نه با جولان فکر و اندیشه، و بی‌نیاز است نه آن‌که از کسی سودی برده باشد. زمان همراه او نیست و ابزار و آلات به مددش برنیایند، هستی او بر زمان‌ها پیشی دارد، وجودش بر عدم مقدّم است و ازلیّتش را آغازی نیست[۸].[۹]

تصور نکردن اعضا و جوارج برای خداوند

خداوند متعال در دایره حواس نمی‌گنجد. بنابراین نمی‌توان برای او هیچ گونه عضو یا شبیه به آن را در نظر گرفت. امام (ع) نیز در بیانی بر این نکته تأکید دارد و تصور وجود اعضا و جوارح را در وجود پروردگار نفی می‌کند. هرگز به داشتن اجزا و اعضا و جوارح توصیف نشود. نه او را به هیچ یک از "اعراض"[۱۰] توان وصف کرد و نه جزئی دارد که با جزئی دیگر ناسازگاری و دوگانگی داشته باشد[۱۱].

امام (ع) حتی ذکر ویژگی‌هایی چون بزرگ و عظیم را ناظر بر شأن خداوند می‌داند، نه تجسم او: بزرگی‌اش به‌گونه‌ای نیست که دارای ابعاد باشد و این ابعاد سبب بزرگی جسم او شوند و عظمتش به‌گونه‌ای نیست که غایات به او خاتمه یابند و او را در حالی‌که دارای جسد است، بزرگ نشان دهند، بلکه شأن و سلطنت او بزرگ است[۱۲].[۱۳]

محدود نبودن در ظرف زمان و مکان

امام (ع) ذات خداوند را برتر از ظرف زمان و مکان می‌داند و وجود او را برتر از این گنجایش محدود معرفی می‌کند، چنان‌که در مورد "لامکان" بودن خداوند می‌فرماید: در اشیا حلول نکرده، که توان گفت در درون آن‌هاست و از آن‌ها دور نیست، که توان گفت جدا از آن‌هاست[۱۴]. و در فرازی دیگری می‌فرماید: پاکیزه باد نامش از آنچه مشرکان و تشبیه‌کنندگان بدو نسبت دهند از خصوصیّات پدیدگان، چون مقدار و ابعاد سه‌گانه و گزینش مسکن و جای گرفتن در مکان. محدودیّت و چهارجوب، ویژه مخلوقات است و به غیر ذات پاک الهی نسبت داده می‌شود[۱۵]. هم‌چنین در نفی محدودیت زمان برای خداوند، می‌فرماید: زمان همراه او نیست و ابزار و آلات به مددش برنیایند. هستی او بر زمان‌ها پیشی دارد. وجودش بر عدم مقدّم است و ازلیّتش را آغازی نیست[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۲۳-۳۲۴.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱: «الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ».
  3. نهج البلاغه، خطبه ۴۹: «وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ».
  4. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۲۴.
  5. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ؛ خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لَا تَلِيقُ إِلَّا بِذَوِي الضَّمَائِرِ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ، خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ السُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِيرَاتِ».
  6. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۲۴.
  7. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا تُدْرِكُهُ الشَّوَاهِدُ وَ لَا تَحْوِيهِ الْمَشَاهِدُ وَ لَا تَرَاهُ النَّوَاظِرُ وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ».
  8. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸: «مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ، وَ لَا حَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَ لَا إِيَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ، وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ؛ كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ؛ فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَابِ آلَةٍ، مُقَدِّرٌ لَا بِجَوْلِ فِكْرَةٍ، غَنِيٌّ لَا بِاسْتِفَادَةٍ؛ لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَا تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ، سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُهُ [أَوَّلُهُ]».
  9. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص۳۲۵ ـ ۳۲۶.
  10. خلاصه او جزو و عضو و عرض و بعض ندارد و غیر او چیزی با او نیست، خواه داخل باشد مانند اجزا و خواه خارج باشد مانند عضو، زیرا اگر باشد لازمه آن ترکیب است و ترکیب در وجود خداوند راه ندارد.
  11. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷: «لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهَايَاتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيماً، وَ لَا بِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ الْغَايَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيداً، بَلْ كَبُرَ شَأْناً وَ عَظُمَ سُلْطَاناً».
  13. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۲۶-۳۲۷.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۶۴: «لَمْ يَحْلُلْ فِي الْأَشْيَاءِ فَيُقَالَ هُوَ [فِيهَا] كَائِنٌ وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ».
  15. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۲: «تَعَالَى عَمَّا يَنْحَلُهُ الْمُحَدِّدُونَ مِنْ صِفَاتِ الْأَقْدَارِ وَ نِهَايَاتِ الْأَقْطَارِ وَ تَأَثُّلِ الْمَسَاكِنِ وَ تَمَكُّنِ الْأَمَاكِنِ، فَالْحَدُّ لِخَلْقِهِ مَضْرُوبٌ وَ إِلَى غَيْرِهِ مَنْسُوبٌ».
  16. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸: «فَاعِلٌ لَا بِاضْطِرَابِ آلَةٍ، مُقَدِّرٌ لَا بِجَوْلِ فِكْرَةٍ، غَنِيٌّ لَا بِاسْتِفَادَةٍ؛ لَا تَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ وَ لَا تَرْفِدُهُ الْأَدَوَاتُ، سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ وَ الِابْتِدَاءَ أَزَلُهُ [أَوَّلُهُ]».
  17. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۳۲۷.