بحث:آیا غیب مطلق برای کسی قابل ادراک است؟ چرا؟ (پرسش)
پاسخ ها:
پاسخ دیگر
در مکتب ابن عربی ، حق در اطلاق و تعالیِ غیر مشروط خویش (مرتبة ذات ) هیچگونه تجلی ندارد و لذا ادراک شدنی نیست . به این مرتبه ، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است ( فتوحات ، چاپ قاهره ، ج 1، ص 207؛ همو، فصوص ، ص 91؛ نیز رجوع کنید به حیدر بن علی آملی ، تفسیر المحیط الاعظم، ج 1، ص 392).
http://www.parsi.wiki/fa/wiki/topicdetail/d3d86f3ca07e492d8c5d15a08d265bb7
غلامحسین ابراهیمی دینانی (در بحث بماند)
۹. آقای دکتر ابراهیمی دینانی؛ |
---|
آقای دکتر غلام حسین ابراهیمی دینانی در کتاب «کلمات طاهر» در اینباره گفته است:
|
پاسخ دیگر
اولین وبرترین عالم از عوالم خمسه عالم لاهوت است وآنگونه که در احادیث آمده به دلیل خواست واراده خدا برای شناخته شدن (عرفان) ودرنتیجۀ تجلی خداوند برخودش پدید آمده است . خداوند نور تجلی ذاتش را مظهر وجود خود قرارداده یعنی وجود خدا که به زبان عرفا و فلاسفه "غیب مطلق" یا " غیب الغیب" است بوسیله نور ذاتش ظهور می یابد.
بر اساس احادیث بسیار، عرفا این نور را نور محمدی و علوی (ع) می دانند[9] یعنی نور وجود معصومین (ع) که در این مرتبه وجودی یگانه است و واسطه ای است میان حق و همه مخلوقات.
عالم لاهوت در مرتبه اول[10] مقام احدیت (غیب اول) و پس از آن مقام واحدیت (غیب ثانی) است. تجلی وظهور این عالم پس از مقام واحدیت و بهصورت عالم جبروت اتفاق می افتد. عالم جبروت عالم کثرت یافتن این وجود یگانه است و به دلیل ظهورصفات واسماء الهی در این مرتبه ، بوسیله عقل شناخته می شود ؛ بنابراین عقل از عالم لاهوت دو مفهوم را درک می کند ، مفهوم بطون یا غیب که مرتبه احدیت و مفهوم ظهور یا تجلی که مرتبه واحدیت است. همه اسماء وصفات حق در عالم لاهوت با وجود حق متحدند.تنها صفاتی که در عالم لاهوت تمایز پیدا می کنند صفات علم ووجود وشهود ونورهستند وسایر صفات در مراتب بعدی تمایز پیدا می کنند . عرفا نام مقدس الله را حقیقت اسم اعظم ذات می دانند که شامل همه اسماء و صفات و تجلیات حق تعالی است که در این مرتبه (عالم لاهوت) تمایز ندارند.
http://hoseintaheri.blogsky.com/1390/04/18/post-72/
پاسخ دیگر
گروهی از اصطلاحات [عرفانی] به غیب بودن مقام [ذات الهی] اشاره دارند که سرّ آن یا از طرف مدرَک است و یا از سوی مدرِک. گاهی غیبش میخوانند، به جهت آنکه در پس همه تعینات قرار دارد و أبطنالاشیاست، و گاه نیز بدو غیب میگویند، چراکه از دسترس ادراک همگان بیرون است، که البته وجه اول از غیب علت وجه دوم است.
در این دو عبارت از اصطلاحات الصوفیه دقت کنید:
- غیب الهویه وغیب المطلق هو ذات الحق باعتبار اللاتعیّن.
- الغیب المکنون والغیب المصون هو سرّ الذات وکنهها الذی لا یعرفه الاّ هو ولهذا کان مصوناً عن الأغیار، مکنوناً عن العقول والأبصار.
(اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادیزاده، انتشارات حکمت، ص ۱۳۸)
در عبارت اول به جهت اول و در عبارت دوم به جهت دوم اشاره شده است.
به بیان دیگر غیب بودن مقام ذات از دو جهت مورد نظر عارفان است ، گاه با لحاظ مدرِک (مخلوق) گفته می شود که حق تعالی معلوم احدی نیست و آن مقام از همه مخلوقات غایب است . این لحاظ آشکارا بیانگر امری معرفت شناختی است . گاه نیز با لحاظ خود معلوم که ذات حق است آن را غیب می دانند . در این لحاظ با معنایی هستی شناسانه سروکار داریم .
چنانچه گفتیم لحاظ اول برخواسته از لحاظ دوم است ، زیرا این واقعیت که احدی را یارای علم تفصیلیبه مقام ذات نیست ، ناشی ازآن است که آن مقام ، مقامی پیش از تعین و ظهور است و انسان تنها میتواند به تعینات محدود و مقید ، علم و احاطه داشته باشد و در پناه این تعینات است که میتواند ذات حق را نیز به اجمال بیاببد.
نکته دیگر در مورد این اسماء آن است که غیب در اینجا در مقابل ظهور نیست ، زیرا چنین بطونی در مقابل ظهور به حق تعالی در مرحله تعینی مربوط است در حالی که مقام اطلاقی حق از همه تقید ها همچون ظهور ، بطون و غیره مطلق است . او هم باطن است هم ظاهر ( نه باطن در مقابل ظاهر) و نه ظاهر است و نه باطن.
مراد از غیب بودن مقام ذات آن است که آن مقام مقام پیش از کثرت و مقام پیش از ظهور و تجلی است به قبلیت رتبی (نه زمانی) .
حق تعالی در مقام ذات غیب است به این معنا مه در آن مقام هنوز تجلیو ظهور کثرات را نداریم . بطون و ظهور ، خود دو تجلی از تجلیات حقند. هنگامی که گفته می شود عالم عقل ، باطن و عالم ماده ظاهر است ، منظور این است که در عالم ماده اسم ظاهر و در عالم عقل اسم باطن حاکم است.حال اگر دانستیم که اسم ظاهرو اسم باطن هر دو تجلیو دو اسم از اسمای حق در مرحله تعینی و تنزل از اطلاق ذاتی هستند، معنای غیب بودن مقام ذات این می شود که آن مقام در خفای پیش از مقام تعین ، تجلی و ظهور است.
خود این ظهور یا تجلی بر دو نوع ظاهرو باطن است ، اینجا ظاهر در مقابل باطن قرار می گیرد و به این ترتیب در مرتبه تجلی و ظهور دو اسمند ، در حالی که ذات حق تعالی پیش از تجلی است و به این معنا غیب است. بی گمان چنین معنایی از غیب دارای مفاد اطلاق و عدم تعین است.بنابراین انتساب آن به مقام ذات سبب مقید شدن آن مقام نخواهد بود ، بلکه تنها از جهتی از وجود مطلق خبر می دهد که هما خفای پیش از ظهور است. محقق قونوی درباره غیب باتصار چنین اشاره می کند:
متى ذکرت الغیب المطلق فی هذا الکتاب، فهو إشاره الى ذات الحق سبحانه و تعالى و هویّته من حیث بطونه و إطلاقه و عدم الاحاطه بکنهه و تقدّمه على الأشیاء و احاطته بها، و هو بعینه النّور المحض و الوجود البحث و المنعوت بمقام العزّه و الغناء (قونوی، اعجاز البیان، ص 48)
هر گاه در این کتاب (تفسیر سوره فاتحه) از غیب مطلق یادکنیم ، به ذات حق تعالی و هویتش از جهت بطون و اطلاق و عدم امکان احاطه به کنه ذاتش و تقدمش بر اشیاء و احاطه اش بر آنان اشاره دارد و خود آن (ذات) به خودی خود نور محض و وجود بحت و متصف به مقام عزت و غنا است.
بنابراین غیب مطلق به ذات حق تعالی و و هویت او به لحلاظ بطون و اطلاق اشاره می کند. لحاظ بطون ذات یعنی مرحله پیش از تجلی که همان ذات مطلق به اطلاق مقسمی است. در این لحاظ به کنه او احاطه ای نمی توان یافت و او بر همه چیز تقدم و احاطه دارد.
البته این که در ذیل عبارت حضرت حق را متصف به غنا و عزت می کند ، منظور وصف عرفانی نیست ، بلکه مراد وصف اطلاقی می باشد.
در همین زمینه صائن الدین معتقد است چون وحدت حقیقی ، لازم مقام ذات است و این وحدت از اعتبار تعین و ظهور برکنار است به ناچار باید به مقام ذات ، تنها خفا (نه خفای مقابل ظهور، بلکه به معای عدم لحاظ هر گونه اعتبار ) را نسبت داد.
انّ الهویه المطلقه، لما یلزمها من الوحده الحقیقیه الصرفه التى تابى اعتبار النسب و الاضافات، تنافى انتساب معنى الظهور و ما یجرى مجراه الیها، لما عرفت من اقتضائه التکثر، حتى لو فرض ان تکون معروضه لاحد المتقابلین، و ذلک بعد ملاحظه نسبه التقابل، فانّما ینسب الیها الخفاء لیس الّا، کما عبّر عنه لسان الشریعه بقوله «کنت کنزا مخفیا» و ذلک لما فى معناه من اعتبار عدم الظهور الذى هو عباره عن عدم الکثره (صائن الدین ترکه، تمهید القواعد، انتشارات بوستان کتاب، ص 304)
بدان که چون لازمه هویت مطلقه وحدت حقیقی صرف است که از اعتبار و لحاظ نسبت ها ابا دارد ، این هویت با انتساب معنای ظهور و آنچه هم معنا با آن باشد منافات دارد ، زیرا دانستی که ظهور مقتضی تکثر است ، هرچند فرض شود که معروض یکی از دو امر متقابل قرار گیرد ، به هرحال ظهور پس از لحاظ کردن نسبت تقابل رخ می دهد . بنابراین به ان هویت مطلقه فقط نسبت خفاء داده می شود. همانطور که در زبان شرع نیز از آن چنین یاد شده است که من گنجی مخفی بودم ... کاربرد این تعبیر به آن دلیل است که در معنای آن اعتبار عدم ظهور شده است که همان عدم کثرت است.
حضرت امام خمینی (ره) نیز در توضیح مفاد بطون و غیبتی که به این حقیقت نسبت داده می شود ، آن را بطونی می داند که در مقابل ظهور نیست، بطونی که در مقابل ظهور است نوعی تجلی است که از بطون اطلاقی حق تاخر رتبی دارد: البطون و الغیب اللّذان نسبنا هما إلى هذه الحقیقه الغیبیّه لیسا مقابلین للظهور الّذی من الصفات فی مقام «الواحدیّه» و الحضره الجمعیّه؛ و لا «الباطن» هو الّذی کان من الأسماء الإلهیّه الّذی هو من أمّهات الأسماء الحقیقیّه. فإنّ البطون الّذی من الأوصاف القدسیّه و «الباطن» الّذی من الأسماء الربوبیّه، کلّ واحد منها التجلّی بذلک المقام؛ و هما متأخّران عن تلک الحضره. بل التعبیر بمثل هذه الأوصاف و الأسماء لضیق المجال فی المقال. (امام خمینی ، مصباح الهدایه، ص 14)
بطون و غیبی که به این حقیقت غیبی (مقام ذات) نسبت دادیم ، دو عنوان مقابل برای ظهور که از صفات مقام واحدیت و حضرت جمعیت است ، نیستو نیز چنین باطنی اسمی از اسمای الهی محسوب می شود و از مهم ترین اسمای حقیقی است ، نمی باشد، زیرا هم بطون (از اوصاف قدسی) و هم باطن( از اسمای ربوبی) هر دو از تجلیات آن مقام (مقام ذات و مقام غیب حقیقی) هستند و از آن حضرت متارند . بلکه باید گفت تعبیر از آن حقیقت غیبی به این اوصاف و اسماء تنها به دلیل تنگی مجال به هنگام سخن گفتن از آن حضرت است.
بر مقام ذات از حیث غیب بودن، نامهای متعددی مثل غیب مطلق، ذات غیبالغیوبی، «هو» به معنای او برای اشاره به غایب، غیبالهویه، کنز مخفی، الحقیقه الغیبیه، عنقای مُغرب، الغیبالمکنون، الغیبالمصون، غیبالغیب، الغیبالحقیقی، الغیبالذاتی و حضره غیبیه و مقامالعزه والغنی و المقام الغیبی و الهویه الغیبیه اطلاق شده است.