«تحدیث: تحدیث یک دیگر از منابع علم ائمه(ع) است که صفار بر آن تأکید کرده است. او تحدیث را ارتباط و سخن کردن فرشتگان الهی با ائمه(ع) میداند[۱] و بر پایه روایات، تمامی ایشان را محدث و مهم میخواند. ارتباط کسانی جز انبیا اندکی شگفت مینماید. از این رو، صفار با نقل روایاتی چند میکوشد تا این پیوند را طبیعی و موجه سازد. تصریح ائمه(ع) به رفت و آمد بسیار ملائکه در خانههای اهل بیت(ع) و بر جای ماندن آثار ایشان در این مکانها، مهر فراوان ملائکه بر کودکان اهل بیتها و... نشان از پیوند نزدیک ایشان با سروشان الهی است.(...) روایات بصائر الدرجات وقت تحدیث را هر روز و شب میدانند، ولی در این میان تحدیث در شب قدر و شب جمعه را به گونهای خاص برجسته کردهاند؛ چنان که از این روایات بر میآید در شب قدر تمامی آنچه در آن سال تا سال پسین رخ میدهد، مانند خیر و شر، تولد و مرگ، روزیها، باران، سفر حاجیان و... نگاشته میشود و از طریق "ملائکه" و "روح" بر صاحب امر، رسول خدا(ص) و ائمه(ع) بعد از او، نازل میشود. این روایات تفصیلات دیگری نیز دارند؛ برای نمونه، از علل و عواملی صلاحیت امام(ع) برای دریافت این علوم در شب قدر نیز پرده برمیدارند. از نگرگاه این احادیث، امام(ع) شایستگی رویارویی با روح را در بدو تولد و به دلیل اجابت ندای منادی آسمانی پیدا میکند. شگفتتر آن که در بهری از این روایات آمده است که در ساختار قلب امام(ع) نیز برای مواجهه با این امور در شب قدر، دخل و تصرفاتی رخ میبندد. بر پایه منقولات صفار در شبهای جمعه نیز تحدیث در صورتی خاص شکل میگیرد. در این شب جمعه ارواح انبیا و اوصیای در گذشته و وصی حاضر بار مییابند تا خویش را به عرش الهی رسانند، هفت بار گرد آن طواف کرده، نزد ستونهایش دوگانهای نهند و آنگاه به جایگاه خویش بازگردند. در این میان، روح وصی حاضر، ملهم به علم مستفاد و فربه از علمی فزون از حد، به بدن او باز میگردد. صفار مورد کاربست علم حاصل از تحدیث را در معضلات میداند؛ یعنی رخدادهایی که حکم آن در قرآن و سنت نبوی، موجود نباشد "وحتی علت تأنی و درنگ ائمه(ع) در پاسخ به برخی سؤالات را نیز در این نکته نهفته میداند که ایشان مترصد تحدیث و الهام الهی میشدهاند. صفار در پایان بحث از تحدیث با این پرسش رو به رو بوده است که با وجود این همه منابع علم موروثی ائمه(ع) به تحدیث چه نیازی داشتهاند؟ او که بر نصوص بسنده میکند، به اجمال میگوید که به تصریح ائمه(ع) اگر زیادت علم ناشی از تحدیث نباشد، آنچه نزد ایشان است، به پایان خواهد رسید. پسینیان کوشیدهاند تا این ابهام را روش سازند؛ برای نمونه مجلسی در این حدیث چندین احتمال داده است؛ از جمله آن که ممکن است بقای علوم آنها به چنین حالاتی مشروط باشد و شاید علم مستفاد تفصیلی از دانستههای اجمالی آنها باشد و به ائمه(ع) امکان استنباط تفصیل مطالب بدهد. نیز شاید منظور این باشد که بدون این حالات اظهار علوم برای امامان(ع) جایز نیست. همچنین، ممکن است مراد تمام شدن علومی چون معارف الهی یا امور بدائی باشد که در حیطه حلال و حرام نیست.[۲] ملا صالح مازندرانی علم خداوند را به سه دسته تقسیم میکند: علمی که به خداوند ویژه است و کس را از آن آگاه نساخته است. علمی محتوم که برای انبیا و اوصیا آشکار ساخته و در آن تبدیل و تغییری رخ نمیدهد و علمی که در آن بداء رخ میدهد. به باور او، مراد از علم حاصل از تحدیث همین قسم است که اگر خداوند ائمه(ع) را از آن نیاگاهاند، راهی بدان ندارند.[۳]علامه طباطبائی معتقد است که دلیل نیاز به الهام و تجدد و تدریج در علم امام، به حسب مقام عنصری او است وگرنه، امام به حسب مقام نورانیت ممکن است به چیزی علم ثابت داشته باشد و علم به همان معلوم به حسب مقام عنصری به الهام جدید منوط باشد.[۴] او در جایی دیگر، علوم ائمه(ع) را به دو دسته تقسیم میکند: علمی مانند بدیهیات که از نظرشان غایب نمیگردد و علومی که به تأمل و توجه نیاز دارد؛ به گونهای که هرگاه خواستند، بدانند، میدانند و ممکن است از راه صعود ارواح ایشان در شبهای جمعه و توجه به مقام نورانیت به دست بیاید[۵]»[۶].