روح انسانی، امری است لطیف که علم و ادراکانسان مستند بدو است. روح را مبدأ حیات دانستهاند و آدمی به وسیله آن احساس میکند و حرکت ارادی دارد. فهمیدن، تصور کردن، تصمیم گرفتن، عشق ورزیدن، تنفر داشتن و از این قبیل، همه به روح مربوطاند[۱][۲].
برای اثبات وجود و اصالت روح گفتهاند، همه اجزای مادی بدن همواره در حال تغییر و جایگزینیاند. سلولهای بدن میمیرند و سلولهایی دیگر بر جای آنها مینشینند؛ اما خود انسان همان است و دگرگون نمیشود. این نشان میدهد که انسان جز اجزای مادی، حقیقتی دیگر دارد که ثابت و ماندگار است و تغییر نمیپذیرد و مرگ ندارد و عامل وحدت شخصیت او است و این همان روح است[۱۹]. بنابر آموزههای اسلامی، روحانسان جاودانه است و نابودی نمیپذیرد و از این رو، با مرگانسان، چیزی از روح او کم نمیشود[۲۰]. قرآن کریم نیز زندگی پس از مرگ را قطعی شمرده است[۲۱] و از سویی دیگر، جسم آدمی پس از مرگ میپوسد و از میان میرود. این نشان میدهد که چیزی جز بدن، زنده میماند[۲۲]. بدون اثبات بقای روح، وحدت و یگانگیانساندنیوی و اخروی اثباتناپذیر است و معاد نیز- که از اصول دین است- معنا نمییابد[۲۳]. علمای اسلام معتقدند که چون روح مجرد و منزه از ماده است، جاودان و ماندگار میماند. از دلایل تجرد روح، پدیده رؤیا است که گاه آدمی را از آینده خبر میدهد[۲۴]. اگر دستگاه ادراکی انسان تنها از ماده باشد، نخواهد توانست از آنچه هنوز در جهان پیش نیامده است، آگاه گردد؛ زیرا ماده محصورِ زمان و مکان است[۲۵][۲۶].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید: