بحث:مقام امانت الهی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم

وَ الاَمانَةُ المَحفُوظَةُ شمایید امانت محفوظ و سپرده‌ای که خداوند برای ارشاد و هدایت خلق شما را محفوظ داشته، و یا شما جمعی هستید که به عنوان امانت به خلق سپرده شده و حفظ و حراست شما بر آنان فرض و لازم گردیده است، و یا امامت و ولایت شما امانتی است که خداوند به شما سپرده و حفظ و نگه‌داری آن را از شما خواسته و هر کدام از شما باید آن را به امام و حجّت بعد از خود برساند و بسپارد، و یا امامت و ولایت شما امانتی است که حق تعالی آن را بر همۀ موجودات عرضه داشته و هیچ کس به خود اجازۀ حمل آن را نداده است. هر کدام از این احتمالات شواهدی از روایات دارد که فقط به نقل یک حدیث نسبت به معنای آخر بسنده می‌کنیم. حضرت صادق (ع) فرمود: خداوند ارواح ائمّه (ع) را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشت و نور آنان همۀ آن‌ها را زیر پر گرفت و در حقّشان فرمود آنچه فرمود، و ولایت حضراتشان را به صورت امانت بر تمامی خلق عرضه نمود و پیوسته پیامبران آن را حفظ نموده و به اوصیا و مخلصین از امّت خود خبر می‌دادند و همگی ابا و امتناع از حمل آن داشتند، تا سرانجام آن انسانی که اساس همۀ ظلم‌ها تا قیامت بود، آن را حمل نمود، و این است قول خدای تعالی: انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولاً.@شرح الزیاره 199.&


ص464

سید مجتبی حسینی=

در کتاب: مقامات اولیا ج 2

وَالْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ و [شمایید] امانت تحت‌الحفظ

بار امانت بر دوش انسان به امانتی که حفظ شده یا به حفظ آن دستور داده شده، امانت محفوظ می‌گویند. ائمه (ع) امانت‌های محفوظ هستند. شاید برای بسیاری از کسانی که با قرآن سر و کار دارند، مجهولی وجود داشته باشد: ««إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا»»[۱] آیه می‌فرماید ما امانت را بر آسمان و زمین و کوه‌ها ارائه کردیم. از اینکه این امانت را حمل کنند، ابا کردند و سر باز زدند؛ مثل شیء با ارزشی که مسئولیتش را نپذیرند. انسان این امانت را از روی جهلش پذیرفت؛ چون کار سنگینی بود، نتوانست حق مطلب را ادا کند. آیه نشان می‌دهد که ارزش انسان در آفرینش بیش از آسمان و زمین و کوه‌هاست؛ چون موجودی که در نهایت پذیرای این امانت شد -درست یا غلط- انسان بود. اینها همه نمادین است و امر غلطی در اصل آفرینش اتفاق نمی‌افتد. به هر حال از اینکه این امانت را قبول کرد، می‌شود فهمید انسان ظرفیت دریافت‌هایی دارد که عظمت‌های ظاهری این عالم مثل آسمان و زمین و کوه، ظرفیت دریافتش را نداشتند. در دیدگاه اسلام، انسان ظرفیت دریافت و پذیرش و تحمل امانت را دارد و این امانت به قدری سنگین است که مخلوقات دیگر نمی‌توانند آن را تحمل کنند. امانت الهی رابطه خاص بین انسان و خداست. پس این امانت را به دست هر کس می‌توان سپرد. خداوند قدرت و کلیدی را در اختیار انسان قرار می‌دهد. این امانت و کلید دست هر کس باشد، می‌تواند دنیا را با آن زیر و رو کند.

امانت همان ولایت است وقتی از امام رضا (ع) سؤال کردند که آن امانت چیست. فرمودند: «اَلْأَمَانَةُ الْوَلاَيَةُ مَنِ ادَّعَاهَا بِغَيْرِ حَقٍّ فَقَدْ كَفَرَ»[۲] امانتی که در این آیه ذکر شده، ولایت است و هر فردی که آن را به غیر حق ادعا کند کافر است. پس مسئله بسیار بزرگ است. گاهی کسی علم ندارد، اما ادعا می‌کند که در فلان جا تدریس می‌کند. او دروغگو است، اما کافر نیست. چیزی که ادعای دروغ آن، کفر است، ادعای رابطه خاصی است که تنها بعضی از انسان‌ها با خدا دارند و در متن و درون آن، توحید نهفته است. ولایت، قدرت تصرف و اختیاری است که خداوند در اختیار انسان گذاشته است. انسان‌هایی که صاحب ولایت هستند، صاحب تأثير و اثرند و امر و نهی آنها امر و نهی خدا محسوب می‌شود. جداسازی امر تکوین و تشریع، موضوع زائدی است که عالمان برای فهم بهتر مطلب ایجاد کرده‌اند. در مورد خدا واقعاً تکوین و تشريع وجود ندارد. یک امر بیشتر نیست: ««وَمَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»»[۳] امر این افراد تکوینی است و از درون آن تشريع هم فهمیده می‌شود. بین تکوین و تشریع، مرزی وجود ندارد. این ولایت آن امانتی است که قرن‌ها محفوظ مانده است. این فراز از زیارت جامعه کبیره می‌گوید که ممکن است حوادثی که در طول تاریخ بشریت اتفاق افتاده، گردی روی آن امانت نشانده باشد، اما امانت همچنان محفوظ است و حافظ و ضامن آن، معصومین (ع) هستند. اگر یک قطعه طلا در گِل یا خاک بیفتد، ممکن است از نظر ظاهری آلوده شده باشد، اما بعد از شست‌وشو دوباره همان طلاست. آن امانت، برتر و فراتر از این است که حوادث کوچک دنیا بتواند دگرگونش کند. امانت محفوظ، آن امانتی است که خداوند در آدم (ع) گذاشت و از صلب به رحم منتقل شد تا به زمان پیامبر (ص) و ائمه (ع) رسید. هم‌اکنون این امانت نزد امام زمان عجل الله فرجه، محفوظ است. این امانت محفوظ همیشه می‌تواند با انسان ارتباط برقرار کند. همیشه هست و باید باشد و مردم به آن احتیاج دارند؛ بنابراین انسان در ارتباط با امانت ولایت الهی، هرگز محدود نیست.


ص274

سید علی حسینی میلانی

در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 3

وَ الأَمَانَةُ المَحفُوظَةُ؛ شما امانت حفظ شده هستید. خداوند متعال، ائمه (ع) را به صورت امانت در اختیار ما قرار داده است، امّا امانتی بسیار سنگین که فرمود: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ»؛ ما امانت را بر آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، آن‌ها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید. در روایتی در ذیل این آیه حضرت فرمودند: هی ولایة أمیرالمؤمنین؛ منظور از امانت، ولایت امیر مؤمنان علی (ع) است. خداوند متعال خود آن را حفظ کرده است. مگر قرآن کریم در میان این امّت امانت نیست؟ خداوند متعال در آیه دیگری می‌فرماید: «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ و همانا ما آن (قرآن را) صیانت و محافظت می‌کنیم. خداوند متعال، ائمه (ع) را در بین مردم قرار داد، آنان با مردم نشست و برخاست داشتند. مردم به راحتی می‌توانستند به خدمت آن بزرگواران برسند. در اثر کوتاهی مردم بود که امام کاظم (ع) سال‌ها در زندان به سر بردند، مقصّر مردم بودند. اگر حضرت ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف در دسترس مردم نیستند –تا به خدمتشان برسند؛ هم‌چنانی که اصحاب ائمه در زمانشان خدمت آن بزرگواران می‌رسیدند- مردم مقصّر هستند. امام (ع) در بین مردم است؛ ولی خداوند متعال، ائمه (ع) را حفظ کرده است. حفظ ائمه فقط به سالم بودن جانشان نیست؛ بلکه حفظ آنان به حفظ شخصیت آن بزرگواران است. شخصیت هر کسی به مبانی اعتقادی، اعمال و اخلاق اوست و انسان در این سه بُعد نشان داده شده و شناخته می‌شود. اگر این سه بُعد در کسی جمع شد آن جا کمال شخصیّت اوست. مرتبه بالای این ابعاد در ائمه اطهار (ع) وجود دارد. آیا تاکنون کسی توانسته به شخصیت ائمۀ ما خدشه‌ای وارد کند؛ چه در مبانی اعتقادیشان، چه در افعال و تروکشان و چه در صفات و ملکاتشان؟ دشمنان اهل بیت نیز به این جهات در ائمه (ع) اقرار می‌کنند و کسانی که پیرو اهل بیت نیستند نسبت به آنان خضوع می‌نمایند. پس شخصیّت ائمه (ع) محفوظ است، گرچه شخصشان محفوظ نبوده و به شهادت رسیده‌اند. بنابراین، آن بزرگواران در اختیار ما هستند، اما خداوند متعال حافظ آن‌هاست. البته پیروان پیامبر اکرم و ائمه (ع) موظّف هستند که در حفظ آن بزرگان کوشا باشند، خداوند متعال می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‌ أَهْلِها»؛ به راستی خدا به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهید! حفظ حضرات ائمه (ع) در این زمان به این است که: 1. «ولایت» محافظت بشود، ولایت ائمه (ع) نزد ما امانت و گرانمایه‌ترین ودیعه است، که گذشتگان برای حفظش از جان و مال گذشتند تا محفوظ ماند و در اختیار ما قرار گرفت. 2. محافظت بر شئونات ائمه و شخصیّت آن حضرات، در افعال، اقوال، صفات و مبانی اعتقادی به گونه‌ای باشد که موجب خدشه بر آنان نشود. از این رو در روایتی امام صادق (ع) فرمودند: کونوا لنا زیناً و لا تکونوا علینا شیناً؛ [۴] برای ما زینت و مایۀ افتخار ما باشید، نه این که باعث سرافکندگی ما نزد دشمنان ما باشید. و در روایت دیگری زید شحّام گوید: امام صادق (ع) فرمود: یا زید! خالقوا الناس بأخلاقهم، صلّوا فی مساجدهم، و عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، و إن استطعتم أن تکونوا الأئمّة و المؤذنین فافعلوا، فإنّکم إذا فعلتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریة، رحم الله جعفراً، ما کان أحسن ما یؤدّب أصحابه، و إذا ترکتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریة، فعل الله بجعفر، ما کان أسوأ ما یؤدّب أصحابه؛ [۵] ای زید! با مردم (اهل سنت) با آداب آنان معاشرت کنید، در مساجد آنان نماز بخوانید، از بیمارانشان عیادت کنید، بر جنازه‌هایشان حاضر شوید. اگر توانستید که پیش نماز آنان باشید و اذان گوی ایشان شوید، پس این کار را انجام دهید؛ زیرا وقتی شما چنین رفتار کنید آنان می‌گویند: اینان شیعیان جعفری مذهب‌اند، رحمت خداوند بر جعفر بن محمّد باد که چه نیکو اصحاب خود را تربیت می‌کند و چون این رفتارهای شایسته را ترک گویید با خود می‌گویند: اینان شیعیان جعفری‌اند، خداوند او را جزا دهد که اصحاب خود را چه بد پرورش داده است. آری خداوند متعال تضمین کرده که ائمه (ع) را از نظر شخصیت حفظ کند؛ هم‌چنانی که قرآن محفوظ است و هیچ کسی نتوانسته نسبت به قرآن مجید ایراد منطقی قابل بحث بگیرد. نخستین کسی که در تاریخ اسلام شخصیت پیامبر اکرم (ص) را قبل از ائمه (ع) هدف قرار دد و خواست شخصیت آن بزرگواران را از بین ببرد، معاویه بود. او دستور داد امیرالمؤمنین (ع) را لعن کنند و نسبت‌های دروغ به ائمه (ع) در زمان امویان توسط معاویه باب شد. امّا بزرگان امویان تصریح کرده‌اند که هر چه ما به اینان بد گفتیم این‌ها بیشتر عزیز و بزرگ شدند. از این رو معاویه تصمیم گرفت آن بزرگواران را به شهادت برساند، و این بود که حضرت امیر (ع) را با همکاری خوارج به شهادت رساندند. همین طور برای به شهادت رساندن امام حسن مجتبی و سیّد الشهداء (ع) هر کدام جداگانه طرحی ریخت و هر دو فرقۀ خوارج و امویان با هم همکاری کردند. خلاصه، خداوند متعال شخصیت ائمۀ اطهار (ع) را چنان حفظ کرده که احدی نمی‌تواند تا روز قیامت کم‌ترین خدشه‌ای وارد کند. البتّه حضرت امیر، امام حسن مجتبی و سیّد الشهداء (ع) امویان را مفتضح و رسوا کردند که عمل هر سه بزرگوار مکمّل هم دیگر بود و نه تنها در کیان بنی امیه؛ بلکه در کیان قبل از بنی امیه که آنان را سرکار آورده بودند، تزلزل شد. از این رو دشمنان اهل بیت (ع) هم اکنون نیز با عزاداری سیّد الشهداء مبارزه می‌کنند و می‌گویند: اقامۀ عزا بر سیّد الشهداء (ع) موجب لعن بنی امیه و معاویه می‌گردد و اگر باب لعن معاویه باز شد، لعن، به ما فوق وی نیز سرایت می‌کند. پس حفظ عزاداری امام حسین (ع) جزء وظایف ماست. باب آزمایش وَ البَابُ المُبتَلَی بِهِ النَّاسُ مَن أتَاکُم نَجا وَ مَن لَم یَاتِکُم هَلَکَ؛ و شما دروازه آزمایش مردم هستید، کسی که به سوی شما آمد نجات یافت و آن که نیامد نابود شد. ابتلا یعنی امتحان. راغب اصفهانی می‌گوید: بلوته: أختبرته. سپس می‌گوید: إذا قیل: ابتلی فلان کذا و أبلاه، فذلک یتضمّن أمرین: أحدهما: تعرّف حاله و الوقوف علی ما یجهل من أمره. و الثانی: ظهور جودته ورَداءته. و ربما قصد به الأمران و ربما یقصد به أحدهما. فإذا قیل فی الله تعالی بلا کذا، أو أبلاه، فلیس المراد إلّا ظهور جودته ورداءته دون التعرف لحاله.... إذا کان الله علّام الغیوب، و علی هذا قوله عزّوجل: «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» [۶] و معنای «باب» معروف است که به محلّ دخول به مکانی مثل خانه، و به چیزی که وسیلۀ رسیدن به علم است نیز «باب» می‌گویند.




ص70 تا 75

  1. سوره احزاب، آیه ۷۲
  2. عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۳۰۶
  3. سوره قمر، آیه ۵۰
  4. الأمالی، شیخ صدوق: 484، حدیث 657، بحار الأنوار: 65 / 151، حدیث 6.
  5. من لا یحضره الفقیه: 1 / 383، حدیث 1128، وسائل الشیعه: 8 / 430، حدیث 1.
  6. مفردات غریب القرآن: 61.