بحث:مقام تسلیم

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم


وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ و فقط تسلیم فرمان او هستید، آن چنان تسلیمی که گویا از خود هیچ اراده و اختیاری ندارید و تمام امور خود را به او واگذارده و به دست او سپرده‌اید؛ تسلیم محض و محض تسلیم. آری، تسلیم حقیقتی است که اگر کسی بویی از آن بوستان به مشام جانش رسیده باشد دیگر هیچ بوی خوشی برای خوشی و بویایی نداردد و همۀ ناخوشی‌ها در برابر چنین کسی جلوۀ خوشی دارد و با عینک تسلیم است، که همه چیز را زیبا می‌بیند؛ آنچه از دوست می‌رسد نیکوست.

اگر کسی حقیقت تسلیم را درک کند و بفهمد که تسلیم چه جایگاه خاصی نزد خاصان دارد و چه گوهر گران‌بها و درّ شاهوار و لؤلؤ لالایی است و اولیای حق با داشتن مقام تسلیم، آن هم در اعلی درجه و بالاترین حدّ و مرز آن، چه وضعی دارند همۀ شبهاتی که گاه و بی‌گاه در سیره و روش و زندگی و تاریخ حضرات معصومین (ع) در نفوس ضعیفه جلوه می‌کند و جامی گیرد برای او حل شده و شبهه و شکّی برای او باقی نمی‌ماند. می‌فهمد که امیر المؤمنین (ع) با آن توان و قدرت و آن شجاعت و شهامت چرا به روی آن روبه صفتان دست باز نمی‌کند، و آن اسدالله الغالب و یدالله الباسط دست روی دست می‌گذارد و سکوت اختیار می‌کند و در خانه می‌نشیند؛

آخر این دست و قدرت در اختیار و دست کسی است که در حقّش لَهُ تُسَلِّمُون گفته شده است. تسلیم محض خداست که اگر باب تسلیم باز شد همۀ درها بسته شده و همۀ اعتراضات از بین می‌رود.


ص480

سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم

وَ سَلَّمتُم لَهُ القَضاءَ و هم‌چنین در این جهت پذیرای قضای حق گردیدید و برای هر چه قلم قضا رقم زده بود گردن تسلیم نهادید و سر انقیاد فرود آوردید، آن هم با توجه به کلمۀ «له»، برای او. این کلمۀ «له» در این میان نقش بسیار حسّاسی را ایفا می‌نماید که متأسّفانه به آن توجّه نشده است، لذا برای توضیح آن عرض می‌نماییم: مادّه «سلّم» در کتب لغت با حرف لام به مفعول دوم متعدّی نشده است. بنابراین «له» در این جا بیان‌گر این حقیقت است که تسلیم قضا شدن شما برای خدا بود نه این که ناچار بودید. نه، خدا اختیار هستی را در کفّ با کفایت شما قرار داده بود و بود و نبود را قرین کنف حمایت و مشیّت شما ساخته بود. ولی مع ذلک به خاطر او و برای او تسلیم قضای او گردیدید. در این جا توجّه به گفتگوی جناب حمران بن اعین با حضرت باقر (ع) مناسب به نظر می‌رسد. وی گوید: به حضرت باقر (ع) عرض کردم: در مورد قیام امیر المؤمنین (ع) و حضرت مجتبی و سیّد الشهدا (ع) در مقام نصرت دین خدا و آنچه از ناحیۀ طواغیت به آنان رسید تا کشته شدند چه می‌فرمایید؟

فرمود: ای حمران، به درستی که خداوند تبارک و تعالی این امر را بر آنان مقدّر فرموده بود و از قلم قضا و امضای او گذشته بود، و با علم و آگاهی هر کدام از ما قیام می‌کند و یا صمت و خموشی به خود می‌گیرد. ای حمران، اگر حضراتشان در موقع نزول قضا و اظهار طاغوتیان از خدا بخواهند که آن را برطرف نماید و الحاح در مسألت نمایند هرآینه چنین خواهد کرد و رشتۀ امر آنان به سرعت پاره شده و از بین می‌روند، و آنچه به آنان رسیده‌ای حمران، به خاطر گناه یا عقوبت معصیت نبوده بلکه منازل و کراماتی از ناحیۀ حقّ متعال بوده که آنان را به آن گرامی داشته.@بحار الانوار 44 / 276.&

آری، آن چنان تسلیم قضای او گردیدند که موجبات شگفت و تعجّب همه را فراهم آوردند، حتّی فرشتگان مقرّب و انبیای مرسل انگشت حیرت از تسلیمشان به دندان گرفتند، تا آن جا که وقتی عصر عاشورا، عنوان سلّمتم له القضایی این خاندان، در در سیمای خون رنگ و پیکر گل‌گون سیدالشهدا (ع) به تمام و کمال در گودی قتلگاه جلوه کرد خروش از هستی برخاست و فغان و شیون از ملائکه، که نتوانستند متحمّل شوند؛


ص420

سید مجتبی حسینی

در کتاب: مقامات اولیا ج 2

"وَلَهُ تُسَلِّمُونَ"[۱] دقت در پس زمینه‌ها در عربی، ترکیب "لَهُ تُسَلِّمُونَ" و "بِأَمرِهِ تَعمَلُون" با عبارات "تُسَلِّمُونَ لَهُ" و "تَعمَلُون بِأَمرِهِ" متفاوت است. قرار گرفتن «لَهُ» و «بِأَمرِهِ» در ابتدا، نشان‌دهنده انحصار است؛ یعنی فقط تسلیم او هستید و فقط به امر او عمل می‌کنید. پس‌زمینه‌هایی که افراد را به مسلمانی کشانده، متنوع است. اهل بيت (ع) فقط برای او تسلیم هستند "وَلَهُ تُسَلِّمُونَ". تمام وجود امیرالمؤمنین، امام حسن و حضرت حسین (ع) تسليم خداست. امام حسین (ع) برای بشر کاری نکردند. اگر امام حسین (ع) بخواهند برای بشر کاری کنند، اصلاً نقض غرض است. قرار است انسان به امام نگاه کند. اگر قرار باشد امام به انسان نگاه کند که دور باطل است. پیشوایان الهی چشمشان به دست بندگان خدا نیست؛ آنها تسلیم خدا هستند، اما بالاخره کسی باید سرمشق و الگو باشد و این آن جایی است که "لَهُ تُسَلِّمُونَ". بسیاری از افراد می‌خواهند کار خوبی انجام دهند، ولی کارشان خوب نیست. در روز عاشورا همه کسانی که در برابر سیدالشهدا (ع) صف بستند، مسلمان بودند. نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند. روز عاشورا را روز پیروزی خود می‌دانستند و به شکرانه آن پیروزی روزه گرفتند و روزه‌داری آنها در روز عاشورا در واقع روزه‌ی شکر بود. آنها هم مسلمان بودند ولی "لَهُ تُسَلِّمُونَ" را نفهمیدند.


ص319

سید مجتبی حسینی

در کتاب: مقامات اولیا ج 2


"وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ" و دل و جان به تقدیر و مشیّت [خداوند] سپردید

مقام رضا، مقامی است که دو وجه دارد. زمانی بنده از خدا راضی است؛ گاهی خدا از بنده راضی است. لحنِ این عبارت از زیارت جامعه کبیره، بیشتر وجه دوم را در نظر دارد. انسان در اثر کارهایی که انجام می‌دهد، به مقام رضا می‌رسد.

قضای الهی خداوند، چه در تکوین و چه در تشریع، اوامر و اراده‌ای دارد. مسلمان و مؤمن کسی است که اوامر تشریعی خدا را قبول کرده است، اما در کنار امر تشریعی، امر تکوینی هم وجود دارد. در طول زندگی همه انسان‌ها حوادثی پیش می‌آید. به طور مثال ممکن است کسی از ابتدا، ناقص‌الخلقه به دنیا بیاید و... این حوادث، قضای الهی است؛ البته نه به این معنا که وقوع این حوادث ریشه و دلیل زمینی ندارد و همه ریشه‌ها در آسمان است، بلکه اصل معادله را خدا برقرار کرده و او قانون را وضع نموده است. گاهی هم ممکن است علت بعضی مسائل مجهول باشد. در درون مؤمن و خصوصاً در زندگی روحانی او هم گاه امواج پیچیده‌ای وجود دارد که حالت‌هایش را دگرگون می‌کند. تغییر این حالت‌های درونی، حالت‌های بیرونی را ایجاد می‌کند. گاهی برخی حوادث پیش‌بینی نشده، پیش می‌آید و رضایت‌مندی به قضای الهی، خود را در این نقطه نشان می‌دهد. مثلاً هر کسی دوست دارد مشهور شود یا در شغلش موفق باشد، اما کسی که از خدا غافل است و به قضای الهی راضی نیست، به فرد دیگری که مشهور و موفق است حسادت می‌کند؛ یعنی یک نوع نارضایتی همیشه زجرش می‌دهد. چنین کسی توحیدش ضعیف است. تمام مسائل ریشه در توحید دارد. اگر کسی بخل می‌ورزد، یعنی عالم را عالم خدا نمی‌داند. این ضعف در توحید است. اگر رضایت‌مندی به خدا بیشتر باشد، نشانه علم به خدا و توحید است. "إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ"[۲] عالم‌ترین مردم به خدا، کسی است که نسبت به قضای الهی از همه راضی‌تر است. کسی که با رضای الهی و تسلیم اوامر الهی زندگی می‌کند، هم‌زیستی بسیار خوبی با عالم دارد. عالم با او بیگانه نیست، بلکه عالم را از آن خدای خود می‌داند. خدا را دوستدار خود می‌داند و می‌داند که خدا کاری بیهوده انجام نمی‌دهد و راه رشد انسان را در عالم قرار داده است.


ص166

سید علی حسینی میلانی

در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 3

فراز 32: فراخوانان به سوی خدا ما در مباحث امامت گفته‌ایم که ائمّه (ع) همۀ وظایف و مسئولیت‌های رسول خدا (ص) را بر عهده داشتند، و بدین جهت باید واجد تمام صفات و مقامات آن حضرت –به جز نبوّت- باشند. یکی از وظایف حضرت رسول، دعوت الی الله است که در قرآن مجید آمده: "وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ ..."؛[۳] در آیه دیگری خداوند به آن حضرت فرموده: "قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي"؛[۴] همین وظیفه را ائمه (ع) داشته‌اند. در تفسیر آیه «وَمَنِ اتَّبَعَنِي» آمده است: سلام بن مستنیر گفت: امام ابوجعفر (ع) فرمود: ذلک رسول الله(ص) و أمیرالمؤمنین و الأوصیاء(ع) من بعدهما؛ [۵] منظور رسول خدا (ص) ، امیر مؤمنان علی (ع) و جانشینان آن بزرگواران هستند. این دعوت رأس همه دعوت‌ها و بهترین دعوت‌ها است، خدای متعال می‌فرماید: ﴿﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛[۶] به راستی چه کسی بهتر از ائمه اطهار (ع) بعد از رسول خدا (ص) مردم را بهتر به سوی خدا دعوت کرده؟ و چه کسی چون ائمه (ع) عمل صالح داشته است؟ آری، آن بزرگواران سادة المسلمین هستند و از این رو در تفسیر آمده که مقصود از این آیه، امیرالمؤمنین (ع) است. [۷] و اگر مراد از "وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ" مقام تسلیم باشد که فرمود: "الإسلام هو التسلیم"؛ باز ائمه (ع) در رآس اهل تسلیم هستند که "وله تسلّمون"

ائمّه و مقام تسلیم ائمه (ع) مردم را به طرف خداوند متعال دلالت و هدایت می‌کنند و تسلیم خداوند متعال هستند. مقام تسلیم، مقام عجیبی است که در کتاب‌های اخلاقی در مکتب اهل بیت (ع) شرح مفصّلی دارد. وقتی انسان تسلیم خداوند متعال باشد، در مقابل باری تعالی صفر؛ یعنی محو و خداوند متعال خواهد بود. در این صورت اراده، گفتار و کردار او الاهی خواهد بود و چنین فردی هرگز از تنهایی وحشت و دل تنگی نکرده و روی گردانی مردم از او، اثری نخواهد داشت. در روایتی آمده است که امام سجّاد (ع) فرمود: "جهلوا –والله- أمر الله و أمر أولیائه معه، إنّ المراتب الرفیعة لا تنال إلّا بالتسلیم لله جلّ ثناؤه، و ترک الاقتراح علیه، و الرضا بما یدبّرهم به...."؛ [۸] به خدا سوگند، اینان از کار خدا و دوستان او غافلند، به مقام‌های بلند نمی‌توان رسید مگر با تسلیم در مقابل خدای متعال و ترک اظهار نظر و رضا به آن چه او صلاح می‌داند.... . آری، مقام تسلیم از مقام رضا نیز بالاتر است، از این رو ائمه (ع) چیزی از خود ندارند؛ بلکه به فرمان خدا عمل می‌کنند، به سوی او ارشاد و به گفتار او حکم می‌نمایند. اگر انسان به این مقام و مرتبه برسد به بالاترین مقام رسیده است. این مقامات کجا و حال مخالفان ائمه (ع) کجا؟!! وقتی ائمه(ع) چنین تسلیمی داشته باشند که ارشادشان، دعوت به سوی خداوند متعال باشد، قولشان، قول او و اراده‌شان اراده او باشد، اصلاً همه‌اش خدا خواهد بود و غیر خدا اصلاً نقشی نخواهد داشت. این است که در آن‌هایی که ادّعا می‌کنند و مکتب‌هایی برای خودشان دایر کرده‌اند و یا کسانی که ائمه دیگری برای خودشان ساخته‌اند، خبر نخواهد بود. ما پیش‌تر گفتیم که دو راه بیشتر نداریم: یا راه خدا و یا راه شیطان. نمی‌شود راه سوّمی به صورت مستقل یا مرکب از این دو راه، تصویر کرد.


ص93 تا 95






ص93 تا 95

  1. «و تسلیم، رابطه شماست با خدا»
  2. اصول کافی، ج ۲، ص ۶۰.
  3. «و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او قرار دادیم».
  4. «بگو: این راه من است، من و پیروانم، با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم».
  5. الکافی: ۱ / ۴۲۵، حدیث ۶۶، مناقب آل ابی طالب: ۳ / ۴۸۶، بحار الأنوار: ۲۴ / ۲۱، حدیث ۴۲.
  6. «چه کسی خوش گفتارتر است از آن که به سوی خدا دعوت می‌کند و عمل صالح انجام می‌دهد و می‌گوید: من از مسلمانانم؟!»؛ سوره فصلت، آیه۳۳.
  7. .ک: تفسیر العیاشی: ۱ / ۲۱۲، ضمن حدیث ۱۷۹.
  8. الأمالی، شیخ صدوق: ۵۳۹، بحار الأنوار: ۴۶ / ۲۲.