بحث:مقام نور الهی به چه معناست؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

محمد حسین فاریاب

در کتاب: بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت

در روایات متعددی آمده است که نور پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) پیش از آفرینش دیگر موجودات، آفریده شده‌اند. مضامین این روایات، گاه ناهمگون به نظر می‌رسند؛ ازاین‌رو لازم است این روایات به‌دقت بررسی، و چیستی خلقت نخستین نیز روشن شود. از دیگر سو، روایاتی مشهور نیز وجود دارد که براساس آنها عقلْ نخستین آفریده خداوند بوده است. تحلیل ارتباط این دو گونه روایات نیز از مسائلی است که باید بررسی شود. در زیارت جامعه کبیره که از زیارات معتبر به‌شمار می‌رود،[۱] چنین آمده است: الگو:عربي؛[۲] «خداوند شما را به‌صورت نور آفرید... به‌وسیله شما آغاز کرد و به‌وسیله شما به پایان می‌رساند». مضمون این عبارت نیز آن است که پیش از انوار معصومان، مخلوقی وجود نداشته است. در روایتی دیگر، امام رضا(ع) از اجداد طاهرینش، از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کردند که فرمودند: الگو:عربي؛[۳] «نخستین چیزی که خداوند آفرید، ارواح ما بود...». در این روایت، روح امامان(ع) نخستین آفریده‌های خداوند به‌شمار رفته است و چنان‌که خواهد آمد، مقصود از نور در این روایات، همان ارواح مطهر ایشان است. این دو روایت و روایاتی که در ادامه خواهد آمد، به‌روشنی بیان می‌کنند که نور پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) معصوم(ع) نخستین آفریده‌های خداوند هستند.

1غیرمادی بودن نور امامان(ع)

یکی از محوری‌ترین مسائل در بحث نور امامان(ع) آن است که حقیقت این نور چیست؟ آیا همان روح است؟ همراه با جسم است یا مجرد محض؟ اگر همراه با جسم است، آن جسم چه ویژگی‌هایی دارد؟ پاسخ‌گویی دقیق به این پرسش‌ها چندان آسان نیست، اما شاید بتوان برخی ابهامات در این مسئله را تا حدودی برطرف ساخت. در روایتی صحیح از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: «خداوند تبارک‌وتعالی فرمود: ای محمد، همانا من، نور تو و علی - یعنی به‌صورت روح بدون بدن - را آفریدم؛ پیش از آنکه آسمان‌ها و زمین و عرش و دریا را بیافرینم... روح تو و علی را جمع کرده، آنها را یک روح قرار دادم؛ پس این روح، مرا تمجید و تقدیس و تهلیل می‌کرد».[۴] در سطور پیشین، روایتی از امام رضا(ع) از اجداد طاهرینش، از رسول گرامی اسلام(ع) نقل شد که فرمودند: الگو:عربي؛[۵] «نخستین چیزی که خداوند آفرید، ارواح ما بود... آن‌گاه ملائکه را آفرید. پس وقتی ارواح ما را به شکل یک نور دیدند، از امر ما به عظمت یاد کردند». در این روایت نیز بیان شده که نور امامان(ع) همان روح آنهاست. ضمن آنکه تصریح شده که همین روح، نخستین آفریده خداوند است. امام صادق(ع) در حدیثی فرمودند: «خداوند تبارک‌وتعالی چهارده‌هزار سال پیش از آفرینش مخلوقات، چهارده نور آفرید. پس آنها ارواح ما بودند».[۶] در این حدیث، افزون بر آنکه تأکید شده نور امامان(ع) نخستین آفریده‌ها بوده، تصریح می‌شود که مقصود از نور، همان روح است. دو روایت اخير، اعتبار سندی لازم را ندارند، اما با توجه به تکرار مضمون آنها در روایات صحیح، پذیرفتنی‌اند. بنابراین، روشن می‌شود که مقصود از نور امامان(ع)، همان ارواح مطهر آنهاست. طبیعی است که این روح، مجرد است و ویژگی‌های مادی ندارد.

2. شبح نوری امامان(ع)

در برخی روایات، گوشه‌ای دیگر از حقیقت مسئله وجود نوری امامان(ع) آشکار می‌شود. توضیح آنکه روح آدمی در این دنیا به بدن تعلق گرفته است. اینک باید دید که روح و نور امامان(ع) در آن سرا چگونه بوده است. ابوحمزه ثمالی در روایتی صحیح از امام سجاد(ع) نقل می‌کند که فرمودند: «همانا خداوند، محمد، علی و یازده فرزندش را از نور عظمت خود آفرید، سپس ایشان را به‌صورت اشباحی در پرتو نور خود به‌پا داشت و آنها امامان(ع) و از فرزندان رسول الله(ص) هستند».[۷] در بخش نخست از این روایت تصریح شده است که خداوند این نورها را از نور عظمت خود آفرید. اینکه مقصود از نور عظمت خداوند چیست، روشن نیست؛ اما به‌وضوح، از بزرگی این نوع آفرینش حکایت دارد. در بخش دوم این روایت تصریح شده است که این انوار به‌صورت اشباح نورانی بوده‌اند. امام علی(ع) نیز در پاسخ کسی که پرسید پیش از آفرینش حضرت آدم(ع) شما چه بودید، فرمودند: ما اشباحی از نور بودیم.[۸] این مضمون در روایات دیگری نیز نقل شده است.[۹] البته روایات یادشده - جز روایت نخست - اعتبار سندی لازم را ندارند، اما به‌دلیل تکثر مضمون آنها، پذیرفتنی‌اند. اینک پرسش آن است که مقصود از اشباح چیست؟ در‌این‌باره به‌نظر می‌رسد می‌توان گفت نور امامان(ع)، قالبی به‌نام شبح داشته است. این قالب به‌طور قطع، بدن مادی نبوده؛ زیرا بدن مادی بعدها آفریده شده و اساساً آن سرا، سرای مادی نبوده است. بنابراین، ممکن است شبح یادشده، قالب مثالی ایشان باشد. این احتمالی است که مورد تأیید برخی از بزرگان نیز قرار گرفته است.[۱۰] ضمن آنکه - به حسب تتبع نگارنده - نظریه‌ای مخالف با آن نیز نقل نشده است. نکته‌ای دیگر نیز که می‌تواند با مسئله اخیر هم‌راستا باشد، آن است که - چنان‌که خواهد آمد - روایات فراوانی درباره عالم ذر وجود دارد. عالم ذر نیز عالمی است که به عالم اظلّه یا میثاق معروف است و اساساً برخی محدثان، روایات مربوط به عالم ذر را تحت عنوان «الاظلّة والذر» جمع کرده‌اند.[۱۱] در روایتی نیز از اشباح با عنوان «ظل النور» یاد شده است.[۱۲] چنان‌که در روایت دیگری نیز امامان(ع) پیش از آفرينش تمام موجودات، خود را موجوداتی در اظله معرفی کرده‌اند که به تقدیس و تسبیح خداوند مشغول بوده‌اند.[۱۳] دو روایت اخیر، از اعتبار سندی برخوردار نیستند، اما جمع تمام روایات، اطمینان به صدور این مضمون به وجود می‌آورد که مقصود از اشباح و اظله یک چیز است و چنان‌که گفته شد، مقصود از شبح، می‌تواند همان قالب مثالی باشد. عالم ذر نیز عالمی بوده که انسان‌ها با بدن ذره‌ای یا مثالی خود حضور داشته‌اند؛ چراکه این عالم نیز عالم اظله و اشباح است. با توجه به آنچه گذشت، به نظر می‌رسد اشباح و ارواح نورانی امامان(ع) در عالم ذر نیز به همین سان وجود داشته‌اند و در این عالم، ارواح دیگر انسان‌ها همراه با وجود مثالی آنها حضور داشته و مسائلی مانند عرضه ولایت امامان(ع) بر آنها اتفاق افتاده است.[۱۴] بنابر آنچه گذشت، روح و بدن مثالی امامان(ع) نخستین مخلوقات بوده و پس از آن در مراحل بعدی خلقت، روح و بدن مثالی دیگر انسان‌ها آفریده شده است. با توجه به آنچه گذشت، تاکنون به سه نتیجه دست یافته‌ایم: نخست آنکه مقصود از نور امامان(ع)، همان روح ایشان است؛ دوم آنکه این روح در آن برهه، با قالب مثالی بوده است که از آن به اشباح نورانی تعبیر می‌شود؛ و سوم آنکه این روح و بدن مثالی در عالم ذر نیز وجود داشته است. در سوی مقابل، روایاتی نیز وجود دارد که ظاهر آنها با دو نتیجه نخست، تعارض دارد و باید بررسی شوند. در یکی از این روایات، امام باقر(ع) خطاب به جابر فرمودند: الگو:عربي؛[۱۵] «ای جابر، همانا نخستین چیزی که خداوند آفرید، محمد(ص) و عترت هدایت‌گر و هدایت‌شده او بود. آنها اشباحی نورانی نزد خداوند بودند. گفتم: اشباح چیست؟ فرمود: سایه‌های نور، بدن‌های نورانی بدون روح». براساس این روایت، پیامبر و خاندان او در آن برهه، اشباحی از نور و به‌صورت ابدان نورانی بدون روح بوده‌اند؛ درحالی‌که پیش‌تر نتیجه گرفتیم که نور امامان(ع) در آن برهه، همان روح آنهاست. روایت یادشده از لحاظ سندی فاقد اعتبار است[۱۶] و قرینه‌ای نیز برای اطمینان از صدور مضمون آن از سوی معصوم(ع) وجود ندارد؛ ازاین‌رو، توان مقاومت در برابر روایات معتبر پیشین را ندارد. افزون بر آن، با چشم‌پوشی از ضعف سند، چنان‌که برخی گفته‌اند، مقصود از این روح، می‌تواند روح حیوانی باشد که یکی از مراتب روح آدمی در این دنیاست و امامان(ع) این مرتبه از روح را در آن سرا نداشته‌اند.[۱۷] در روایتی دیگر، رسول خدا(ص) فرمودند که وقتی به معراج رفته و به سدرة‌المنتهى رسیدند، به امر خدا سرِ خود را بالا گرفته و در آنجا انوار ائمه(ع) را دیدند.[۱۸] این روایت در نگاه نخست، دو مشکل ایجاد می‌کند: نخست آنکه پیش‌تر، انوار امامان را همان ارواح ایشان دانستیم که با حدوث بدن دنیوی‌شان به آن ملحق می‌شود. ظاهر روایت نبوی آن است که انواری که رسول‌الله(ص) در معراج دیدند، همان اشباح و صورت‌های آنها - نه ارواح آنها - بوده است؛ چراکه دست‌کم روح امام علی(ع) در بدن دنیوی ایشان بوده و بنابراین، مقصود از انوار امامان، فقط صورت‌های بدون روح آنهاست؛ دوم آنکه اگر بپذیریم انوار، همان ارواح باشد، باز هم ظاهر این روایت به‌گونه‌ای است که گویا آن ارواح در دنیای دیگری - مانند معراج - باقی مانده و روح دیگری به بدن امامان - تا آن زمان بدن امام علی(ع) - ملحق شده است. در پاسخ می‌توان گفت: اولاً هیچ بعید نیست که ارواح امامان در حصار بدن نبوده، با آن عوالم نیز در ارتباط باشد؛ ثانياً می‌توان گفت انواری که رسول‌الله(ص) دیدند، غیر از انوارِ هنگام آفرینشِ نخستین باشند؛ چراکه پیامبر خدا(ص) انوار امامان(ع) را در سدرة‌المنتهى ديدند؛ درحالی‌که خداوند، انوار امامان را پیش از آفرینش هرگونه آفریده‌ای - از جمله سدرة‌المنتهى - آفریده است. به دیگر سخن، اشکال یادشده آن‌گاه وارد است که وحدت این انوار با آن انوار نخستین اثبات شود؛ درحالی‌که دلیلی بر وحدت این انوار در سدرة‌المنتهی با آن ارواح نورانی وجود ندارد. بنابراین با توجه به مجموعه روایات می‌توان به این نتیجه رسید که آفرینش امامان در آن عرصه، به‌صورت روح و بدون بدن مادی بوده؛ هرچند قالبی مثالی داشته است. در همین راستا توجه به دو نکته ضروری است: یکم: روایاتی که گذشت، همگی بیانگر آن بود که روح امامان(ع) پیش از بدن آنها آفریده شده است. این مسئله با یکی از مسائل بحث‌برانگیز فلسفی، یعنی زمان پیدایش روح و امکان تقدم روح بر بدن گره خورده است. در‌این‌باره این سؤال مطرح است که آیا نفس، قدیم است یا حادث؟ اگر حادث است، حدوثش به حدوث بدن است یا آنکه نفس و روح پیش از بدن وجود داشته‌اند؟[۱۹] جمعی از حکما بر استحاله وجود ارواح پیش از ابدان پای فشرده و حدوث نفس را همراه حدوث بدن[۲۰] و برخی دیگر نیز به عین حدوث بدن دانسته‌اند؛[۲۱] درحالی‌که روایات پرشمار، بیانگر آفرینش ارواح پیش از اجساد است.[۲۲] روایات یادشده چنان پرشمارند که برخی محققان از فلاسفه نیز با اشاره به فراوانی این روایات، مدعی شده‌اند که آفرینش ارواح پیش از اجساد، از ضروریات مذهب شیعه است.[۲۳] باری، اگر امکان تقدم نفس بر بدن و نیز تحقق این امر تأييد شود، به‌راحتی می‌توان گفت که ارواح تمام انسان‌ها، از جمله امامان(ع) پیش از آفرینش اجساد، آفریده شده و ارواح امامان(ع) به‌دلیل شرافت ویژه‌ای که دارند، نخستین آفریدگان بوده‌اند. این ارواح پس از آفرینش اجساد، به بدن ملحق شده‌اند. اما اگر اثبات شود که تقدم ارواح بر اجساد، استحاله عقلی دارد، سخن گفتن از وجود ارواح امامان(ع) در عالم انوار معنا نخواهد داشت و روایات یادشده نیازمند تأویل خواهند بود. از‌همین‌روست که برخی فلاسفه نیز با اذعان به وجود روایات پرشماری که بیانگر وجود ارواح پیش از ابدان‌اند، به‌دلیل وجود ادله‌ای که به گمان ایشان بر استحاله وجود ارواح پیش از ابدان دلالت دارد، روایات یادشده را تأويل کرده‌اند. برای نمونه برخی از ایشان مقصود از ارواح را «ارواح کلیه» یا همان عقول دانسته‌اند.[۲۴] برخی دیگر نیز مقصود از «سال» را «سال ربوبی و الوهی» دانسته، و «هزار» را نیز به هزار اسم خداوند تأويل کرده‌اند.[۲۵] با وجود این، ادله استحاله عقلی وجود روح پیش از بدن، از سوی محققان مخدوش شده است.[۲۶] از سوی دیگر، اغلب این ادله مبتنی بر استحاله تناسخ است که کارآمدی ادله استحاله تناسخ نیز به چالش کشیده شده است.[۲۷] بنابراین نمی‌توان تناسخ را به‌طور قطع امری مردود دانست و آن را پایه‌ای برای استحاله عقلی وجود روح پیش از بدن قرار داد. از‌این‌رو، می‌توان با استناد به روایات پرشمار، نظريه وجود ارواح پیش از ابدان را برگزید که همان ارواح پس از حدوث بدن، به آن ملحق شده‌اند. بنابراین، روح امامان(ع) نیز همان روح یا وجود نوری است؛ چنان‌که صریح روایات نیز گویای همین امر است.[۲۸] دوم: براساس روایات پیشین گفتیم که انوار رسول‌الله(ص) و امامان(ع) نخستین مخلوقات‌اند. البته در تعداد معدودی از روایات تأکید شده که نور پیامبر اکرم(ص) نخستین مخلوق بوده است.[۲۹] این روایات معدود، اغلب مرسل و غیرمعتبرند و ارزش سندی ندارند؛ اگرچه از آنجاکه افضل بودن رسول‌الله(ص) بر همگان، امری مورد اجماع میان مسلمانان است، می‌توان تصور کرد و پذیرفت که نور آن پیامبر بزرگ به لحاظ رتبی، مقدم بر نور امامان(ع) آفریده شده است. از سوی دیگر، در منابع مختلف این روایت دیده می‌شود که نخستین مخلوق، عقل است.[۳۰] البته گاه از اموری دیگر - مانند قلم - نیز به عنوان نخستین مخلوق یاد می‌شود.[۳۱] تتبع در متون حدیثی شیعی، نشان از این واقعیت دارد که روایاتی از این دست بسیار محدود و اغلب به‌طور مرسل نقل شده تا آنجا که علامه مجلسی، محدث بزرگ شیعه تصریح می‌کند که این روایت را میان اخبار معتبر ندیده و از منابع اهل سنت گرفته شده است.[۳۲] با وجود این، بزرگان شیعه، گاه با توجه به همین روایات، در اثبات این مدعا کوشیده‌اند که نور پیامبر اکرم(ص) و عقل از نظر مصداق یک چیزند.[۳۳] بدین بیان که تمام آنچه از ویژگی‌های عقل در حدیث جنود عقل و جهل است، همگی در حضرت رسول اکرم(ص) وجود دارد. از‌این‌رو، عقل موجود اشرف است؛ چنان‌که پیامبر نیز موجود اشرف است؛ پس این دو از نظر مصداق یک چیزند. در مجموع، به‌نظر می‌رسد اولاً، روایاتی که می‌گفت نخستین مخلوق، عقل است، بسیار اندک و همگی مرسل‌اند؛ ثانیاً اگر این مدلول که عقل، نخستین مخلوق است، پذیرفته شود، وجه جمع یادشده با روایاتی که نور پیامبر را نخستين مخلوق می‌دانست، پذیرفتنی می‌نماید.

3. نور امامان؛ موجوداتی زنده و فعال

یکی از پرسش‌های مطرح در‌این‌باره آن است که آیا نور امامان(ع) در آن عرصه حیات داشته یا صرفاً شبح و صورت بدون جان بوده و اصلاً فعالیتی هم داشته است یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش باید به چند نکته اشاره کرد: اول آنکه، بنابر روایات پیشین، آفرینش نوری امامان به‌صورت روح همراه با شبح بوده است؛ دوم آنکه، در روایاتی پرشمار به این مطلب اشاره شده است که انوار مطهر ائمه(ع) در آن برهه، به تمجید و تقدیس خداوند متعال مشغول بودند. برای نمونه، در روایتی صحیح از امام صادق(ع) نقل شده است که پس از اشاره به آفرینش نوری پیامبر خدا(ص) و امام علی(ع)، سخن خداوند به رسولش را چنین نقل فرمودند: «تو همواره مرا تهليل و تمجید می‌کردی؛ سپس روح تو و علی(ع) را جمع کرده و آنها را یک روح قرار دادم؛ پس این روح مرا تمجید و تقدیس و تهلیل می‌کرد».[۳۴] ابوحمزه ثمالی نیز از امام سجاد(ع) نقل می‌کند که با تأکید بر خلقت نوری پیامبر و امامان معصوم(ع) فرمودند: «پیش از آفرینش آفریده‌ها، خدا را عبادت، و او را تسبیح و تقدیس می‌کردند».[۳۵] روایات دیگری نیز وجود دارند که اگرچه اعتبار سندی لازم را ندارند، به‌عنوان مؤید می‌توان از آنها بهره جست. برای نمونه، سلمان فارسی از پیامبر خدا(ص) نقل می‌کند که پس از تصریح به مسئله آفرینش نوری خود و امامان معصوم، بر اینکه در آنجا به تسبیح خداوند مشغول بودند، تأکید کردند.[۳۶] افزون بر آن، انس‌بن‌مالک نیز چنین مضمونی را از رسول گرامی اسلام(ص) نقل کرده؛[۳۷] چنان‌که در برخی کتاب‌های اهل سنت نیز شبیه همین مضمون آمده است.[۳۸] در زیارت جامعه کبیره نیز چنین می‌خوانیم: «خداوند شما را به‌صورت نور آفرید؛ پس شما را پیرامون عرش خود قرار داد».[۳۹] البته در این روایت، از تمجید و تقدیس خداوند سخنی به میان نیامده است؛ اما از جمع این روایت با روایات پیشین، نتیجه گرفته می‌شود که وجود ایشان حول عرش الهی برای تمجید و تقدیس خداوند متعال بوده است. درباره اینکه این تقدیس و تهلیل چگونه بوده، باید گفت: طبیعی است که این کار، مانند تهلیل و تقديس ما انسان‌ها در این دنیا، که با زبان و قلب صورت می‌گیرد، نبوده است؛ چراکه نوع آفرینش ایشان متفاوت از آفرینش دنیوی است. حقیقت این نوع تهليل و تقدیس نیز از اموری است که بر ما پوشیده است؛ اما بی‌گمان از مجموعه این شواهد و قراین می‌توان به این نتیجه دست یافت که روح و نور امامان(ع) در آن سرا به‌صورت موجوداتی زنده و فعال - متناسب با نوع وجودشان - بوده است.


مصباح

يکي از حقايقي که ما به تعليم معصومان بدان معتقديم (گرچه حقيقت آن را به‌درستي درک نمي‌کنيم) اين است که رسول خدا و ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين مقامي به نام مقام نورانيت دارند. در روايت آمده که اول ما خلق الله نور نبيک يا جابر؛ «اي جابر! اول چيزي که خدا خلق کرد نور نبي تو بود»؛ و در روايتي که در کتب اهل تسنن هم نقل شده آمده است که اين نور با نور علي عليه‌السلام يکي بود و در صلب ابوطالب و عبدالله از هم جدا شدند. ما نبايد طمعي داشته باشيم که حقيقت اين عوالم را درک کنيم، اما بايد بدانيم بالاخره مرتبه‌اي از عالم هستي وجود دارد که بهترين واژه‌ براي اشاره به ماهيت آن واژه «نور» است زيرا خداوند واژه نور را بر خودش هم اطلاق کرده، مي‌فرمايد: الله نور السماوات و الارض. ما در اين عالم چيزي پاک‌تر، مفيدتر و لطيف‌تر از نور نداريم. نور، موجود شريفي است که همه به آن احترام مي‌گذارند. نور، آلودگي، کثافت، بو و ... ندارد. اگر ما بخواهيم لفظي درباره آن عوالم به کار ببريم لفظي بهتر از نور نداريم. نور ظاهر بذاته و مظهر لغيره است، يعني خود به خود روشن است و براي روشن بودن، نياز به چيز ديگري ندارد. خداوند هم خود به خود وجود دارد و براي وجود داشتن به چيز ديگري وابسته نيست. هر چيزي غير از نور با نور روشن مي‌گردد و ديده مي‌شود و وجود همه ماسوي الله هم از خدا است. به اين مناسبت کلمه نور بر خدا اطلاق پيدا مي‌کند.

نور مراتبي دارد و شاهد آن هم در آيه نور است که خداوند مي‌فرمايد: مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ؛5 «مثل نور او چون چراغ‌دانى است كه در آن چراغى است.»‏ خداي متعال نور است: الله نور السموات والارض؛ که در اين آيه مصداق مرجع ضمير «نُورِهِ» است. اما يک نور هم مخلوق خداست (مَثَلُ نُورِهِ). پس نور يک مرتبه‌اي دارد که منسوب به خداست و آن نور مراتبي دارد. عوالم وجود هم همين طور است. اگر در روايات آمده است که خداوند از نور پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله بهشت را آفريد و تعبيراتي از اين قبيل، به اين معناست که نورِ اولين موجودْ کمالاتي داشت که وقتي تنزل مي‌کند چنين مخلوقاتي پديد مي‌آيند. بهشت و آن‌چه در آن است پرتويي از وجود نوري ايشان است نه وجود مادي ايشان. وجودي مادي ايشان تکليف دارد، بايد زحمت و رياضت بکشد، بايد بلا ببيند، و شهيد شود. اين امور مربوط به آن نور نيست. اگر قرار بود آن نور کشته شود، همه عالم به هم مي‌خورد. آن نور فوق تکليف است و همه انسان‌‌هاي مکلف پرتويي از وجود او هستند.

پس اين که ملائکه نازل مي‌شوند و مقدرات را به امام زمان عليه‌السلام عرضه مي‌کنند امري باورناپذير نيست. براي تقريب به ذهن مي‌توان گفت: خداي متعال در آن شب نوري را به وسيله ملائکه به قلب امام زمان عليه‌السلام مي‌تاباند که همه چيز براي ايشان روشن مي‌شود. اگر در روايت آمده است که اگر نزول ملائکه در شب قدر و ارائه تقديرات نبود ما چيزي از آن‌ها نمي‌دانستيم، اين امر براي مرحله مادي وجود پيامبر و ائمه اطهار عليهم‌السلام است، وگرنه وجود نوراني ايشان احتياج به ملک و ارائه آن‌ها ندارد، بلکه ملک از آن نور آفريده شده است.

اما اين‌که نزول ملائکه و ارائه تقديرات در چند شب است، برخي از بزرگان فرموده‌اند: از آيات و روايات استنباط مي‌شود که مقدرات سه مرحله دارد؛ در شب اول هنوز يقيني نيست، در شب دوم مرتبه‌اي از حتميت و جزميت پيدا مي‌کند، و در شب سوم امضا مي‌شود، که مرحله قضا است. اين احتمالي است که برخي بزرگان داده‌اند و بعيد هم نيست. البته ممکن است مرحله ديگري هم براي تغيير قضا وجود داشته باشد. زيرا در برخي روايات آمده که ممکن است حتي در برخي مقدرات تثبيت شده هم تغيير حاصل شود. در دعاي بعد از زيارت امام رضا عليه‌السلام آمده است: و قضائک الذي تحجبه بالايسر الدعاء؛ «تو را مي‌خوانم به قضايي که آن را با آسان‌ترين دعا مي‌پوشاني.» يعني قضايي است که صرف نظر از دعا تمام و حتمي است، اما خداي متعال راه ديگري براي بندگان گشوده که هر چند اسباب اقتضا مي‌کند که قضيه هيچ تغييري نکند، اما اگر بنده‌اي دعايي جدي کند، آن قضيه تغيير مي‌کند. بنابراين ما بايد اين شب‌ها را غنيمت بشماريم.


http://mesbahyazdi.ir/node/5631

  1. در آینده درباره سند زیارت جامعه به تفصیل سخن خواهیم گفت.
  2. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج ۲، ص۶۱۳- ۶۱۵؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص ۲۷۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص ۹۷. در سند این روایت، برخی راویان، مانند محمد بن احمد بن علی همدانی وجود دارند که مجهول به‌شمار می‌روند. اما چنان‌که پیش‌تر گفته شد، فراوانی این روایات و به‌ویژه وجود آنها در منابع کهن شیعی، موجب اطمینان به صدور آنها می‌شود.
  3. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۶۲ و ۲۶۳؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص۲۵۴- ۲۵۶؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۵ و ۶.
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۴۰.
  5. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۶۲ و ۲۶۳؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص۲۵۴- ۲۵۶؛ همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۵ و ۶.
  6. همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۲۵۴- ۲۵۶.
  7. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۳۰ و ۵۳۱. این روایت با اندکی اختلاف در سند و مضمون در برخی دیگر از منابع نیز آمده است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۱۸ و ۳۱۹).
  8. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳.
  9. همان، ص ۲۰۸ و ۲۰۹.
  10. محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج ۴، ص ۲۷۲؛ قاضی سعید قمی، شرح توحید صدوق، ج ۱، ص ۳۰۲؛ ابوالحسن شعرانی، تعليقات بر شرح اصول کافی، ج ۶، ص ۳۷۱.
  11. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۸۳.
  12. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۴۴۲.
  13. همان، ص۴۴۱.
  14. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص ۸۷ -۹۰.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص۴۴۲.
  16. در سلسله سند این روایت، افرادی مجهول، مانند محمد بن عبدالله و افرادی مورد اختلاف، مانند محمد بن سنان وجود دارند که موجب ضعف سند می‌شود. البته چنان‌که در فصل نخست گذشت، معیار پذیرش یا ردّ روایت، تنها ضعف سند نیست، اما اگر روایتی ضعیف‌السند بود و شاهدی بر اطمینان نسبت به صدور آن از معصوم نبود، نمی‌توان آن روایت را پذیرفت. بنابراین، نمی‌توان ضعف سندی را در پذیرش و رد یک روایت بی‌تأثیر دانست. البته گفتنی است برخی محققان با تحلیل انتقادی نسبت به انگاره ضعیف بودن محمد بن سنان، وثاقت او را اثبات کرده‌اند (ر.ک: محمد علی مهدوی راد و امیرعطاءالله جباری، «محمد بن سنان از ورای دیدگاه‌ها»، در: حديث‌پژوهی، ش۸، ص۳۷- ۶۵). با وجود این، وجود افرادی مجهول مانند محمد بن عبدالله این روایت را فاقد اعتبار می‌سازد.
  17. ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۷، ص۱۴۲ و ۱۴۳.
  18. علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۱۱۰ و ۱۱۱. گفتنی است این مضمون دست‌کم در شش روایت دیگر نیز نقل شده است که اطمینان به صدور آن از معصوم حاصل می‌شود (ر.ک: محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۵۸ و ۵۹؛ همو، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۲ و ۲۵۳؛ علی بن محمد خزاز قمی، كفاية الاثر، ص۱۶۹ و ۱۷۰، ۱۸۵ و ۱۸۶، ۲۱۳- ۲۱۹، ۲۲۴ و ۲۲۵.
  19. دراین‌باره دست‌کم هشت دیدگاه وجود دارد. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: غلامرضا فیاضی، علم‌النفس فلسفی، ص ۲۹۸-۲۹۱.
  20. ابوعلی حسین‌بن‌عبدالله‌بن‌سينا، الشفاء (الطبیعیات)، المقالة الخامسة، ص ۱۹۸.
  21. ملاصدرا با تأسیس نظريه جسمانية‌الحدوث و روحانية‌البقاء درباره نفس از کسانی است که این نظریه را اختیار کرده است (صدرالدین محمد‌بن‌ابراهیم شیرازی، الحكمة المتعالية فی الأسفار العقلية الأربعة، ج۶، ص۱۰۹). البته ملاصدرا در برخی آثار خود بر وجود ارواح پیش از ابدان تأکید کرده است (همو، المشاعر، ص۶۱).
  22. برای نمونه، ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۸۷- ۹۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۸؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص ۱۰۸. برای آشنایی با تقسیم‌بندی آیات و روایات مربوط به وجود ارواح پیش از ابدان، ر.ک: غلامرضا فیاضی، علم‌النفس فلسفی، ص۳۵۱-۴۲۴؛ محمدتقی یوسفی، رابطه نفس و بدن از دیدگاه ملاصدرا، کتاب و سنت (پایان‌نامه)، ص ۲۱۸-۱۹۳.
  23. سیدجلال‌الدین آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ص۲۴۴.
  24. ملاهادی سبزواری، شرح المنظومة، ج۵، ص۱۸۶.
  25. محقق سبزواری می‌نویسد: «و "الفين سنة" تأویلی دارد؛ سنه "ربوبیه" و سنه "الوهيه" مراد است و تعيين «ألف»، به‌اعتبار هزار اسم حق‌تعالی است که در همه مراتب وجود، به همه اسماء حسنی متجلی است» همو، اسرار الحكم، ص ۳۵۱ و ۳۵۲.
  26. برای رعایت اختصار از نقل ادله و نقد آنها خودداری کرده، خوانندگان را به متون دیگر ارجاع می‌دهیم (ر.ک: غلامرضا فیاضی، علم‌النفس فلسفی، ص۳۰۹- ۳۵۹).
  27. برای دیدن نقد ادله استحاله تناسخ، ر.ک: همان، ص ۴۵۴-۵۰۵؛ محمدتقی يوسفی، تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، ص۱۱۸-۱۶۹.
  28. برای نمونه، در روایات آمده که فردی خدمت امام علی(ع) رسید و مدعی شد که از محبان آن حضرت است. امام، سخن وی را تکذیب و بیان کردند که وقتی خداوند، ارواح را پیش از ابدان آفرید، ارواحی که می‌پذیرفتند، بر ما عرضه شد و روح تو را در آنجا ندیدم (محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۸۷). این روایت نشان از آن دارد که همان روح به این عالم منتقل شده؛ چراکه داوری و سخن حضرت، براساس این‌همانی مخاطب در آن دنیا و این دنیاست.
  29. محمدبن‌علی‌بن‌ابی‌جمهور احسائی، عوالى اللئالی، ج ۴، ص ۹۹.
  30. برای نمونه، ر.ک: همان؛ محمد باقر میرداماد استرآبادی، التعليقة على اصول الکافی، ص۴۰؛ صدرالدین محمد‌بن‌ابراهيم شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۱، ص۲۱۶؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۹۷؛ همو، مرآة العقول، ج۲۵، ص۲۲۴-۲۲۶.
  31. على‌بن‌ابراهیم قمی، تفسير القمی، ج۲، ص۲۹۸.
  32. محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱، ص۲۸.
  33. بیشتر دانشمندانی که به جمع میان روایات یادشده پرداخته‌اند، بر این اساس بوده که تقدم آفرینش عقل بر سایر موجودات را براساس حدیث جنود عقل و جهل پذیرفته‌اند. این در حالی است که حدیث یادشده تصریحی به این معنا ندارد (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۰؛ احمد بن‌محمدبن‌خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۹۲). از آنجا که سایر روایاتی نیز که بیانگر آن‌اند که عقل نخستین آفریده است، اعتبار حدیثی ندارند، ازاین‌رو از بررسی و جمع میان آنها چشم‌پوشی کرده، خوانندگان را به دیگر منابع ارجاع می‌دهیم (ر.ک: محمد باقر میرداماد استرآبادی، التعليقة على اصول الکافی، ص۴۰؛ صدرالدین محمدبن‌ابراهيم شیرازی، شرح اصول الکافی، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۸؛ ملامحمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱، ص۴۶۴).
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۰.
  35. همان، ص ۵۳۰ و ۵۳۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۱۸ و ۳۱۹.
  36. محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الامامة، ص۴۴۷ و ۴۴۸.
  37. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۸ و ۲۰۹؛ علی بن محمد بن مغازلی شافعی، مناقب الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص ۱۲۱.
  38. محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۰۷ و نیز ر.ک: علی بن محمد بن مغازلی شافعی، مناقب الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص۱۲۰ و ۱۲۱.
  39. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۳-۶۱۵؛ همو، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۷.