عنصر اول: محوریت اهداف و روح زندگی بشر: اسلام در وضع قوانین و احکام فردی و اجتماعی، حقیقت زندگی بشر را محور قرار داده است. اسلام از سویی به جنبههای ظاهری توجه کرده است مثل کیفیت نماز و حج و... و از سوی دیگر به جنبههای باطنی و روح زندگی بشر ازنظر اسلام، ظواهر شریعت زندگی، یعنی بندگی است. ظواهر شریعت هرگز مانع پویایی اسلام نخواهد بود و با توجه به حقیقت زندگی قابلتغییر است. شواهدی از اسلام برای ادعای فوق:
وضع قوانین ثابت برای نیازهای ثابت: اسلام برای احتیاجات ثابت بشر، قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر وی، شرایط متغیری را در نظر گرفته است. برای مثال در اسلام یک اصل اجتماعی است به نام «ضرورت نیرومندی» یعنی خود و فرزندانتان فنون اسبسواری و تیراندازی را یاد بگیرد. لزوم نیرومندی در مقابل دشمن، قانون ثابتی است اما لزوم ممارست در تیراندازی و اسبدوانی، مظهر یک احتیاج است که متناسب با عصر و زمان، تغییر میکند.
قاعده اهم و مهم: به کارشناسان واقعی اسلام اجازه داده شده که درجه اهمیت مصلحتها را بسنجند و مصلحتهای مهمتر را انتخاب کنند. برای مثال در صورتی که میان تکلیف فردی «حفظ روزه» و تکلیف اجتماعی «نجات جان غریق» تزاحم باشد، حفظ جان مؤمن، اهم است.
تشریع احکام اولیه و ثانویه: احکام اولیه، ناظر بر شرایط عادی و معمولی زندگی انسانها هستند. احکام ثانویه ناظر بر شرایط اضطراریاند. احکام ثانویه، احکام اولیه را تغییر داده یا به کلی برمیدارند مثلاً قاعده رفع ضرر، حکمی ثانوی است که وجوب روزه را برمیدارد. این نوع احکام، حاکی از توجه اسلام به حقیقت زندگی بشر است[۱].
عنصر دوم: وجود امامانمعصوم: یکی از مهمترین عناصر پویایی دین اسلام، وجود امامانمعصوم است. با توجه به برخورداری ائمه از منزلت عصمت، از علم قابلاطمینان الهی برای معرفی راه سعادت برخوردار بودند. بسیاری از نیازهای ناظر به سعادت اخروی انسانها، با ارجاع به معارف معصومان قابل رفع است. لذا پیامبر اکرم ایشان را به کشتی نوح تشبیه فرمود.