جنادة بن عوف کنانی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

براساس نسبی که ابن حجر[۱] برای وی نقل کرده است، باید او را از مالک بن کنانه دانست[۲]، در نام او، پدر و جدش اختلاف است. بیشتر منابع، نام او را جنادة بن عوف بن امیه و کنیه‌اش را «ابو ثمامه» آورده‌اند[۳]، اما به دلیل جابه جایی و اشتباه، وی را جنادة بن امیة بن عوف[۴]، جنادة بن عوف بن ابی امیه[۵]، امیة بن عوف بن جناده[۶] و قلمس بن امیه نیز گفته‌اند[۷]. نام اخیر افزون بر اینکه لقب است افتادگی نام نیز دارد. کنیه او را نیز برخی «ابوامامه» ثبت کرده‌اند[۸].

خبر مشهور درباره او آن است که وی همانند پدر و اجدادش به «نَسِیء» عمل می‌کرده است[۹]. نَسِیء، شگردی بود که برای جابه جا کردن ایام و ماه‌های سال به کار می‌رفت، تا ماه‌های حرام جابه جا شده و جنگ در آن ایام حرمت نداشته باشد. پس از اسلام، این کار در قرآن «زیادت در کفر» دانسته شد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ[۱۰] و رسول خدا (ص) نیز در موسم حج، خطبه‌ای خواند و آن را باطل اعلام کرد[۱۱]. بیشتر منابع گفته‌اند جناده آخرین کسی بود که به نسیء عمل می‌کرد و در زمان او اسلام ظهور کرد[۱۲]. اما برخی به اشتباه، وی را نخستین کسی دانسته‌اند که به نسیء عمل کرده است[۱۳]. اهل نسیء به سبب انتسابشان به قَلَمَّس به «قلامس» شهرت داشتند[۱۴] و قَلَمَّس، لقب حذیفة بن عبد فقیم[۱۵] یا عبد بن فقیم بود[۱۶] که برای نخستین بار به نسیء عمل کرد[۱۷]، نخستین عامل به نسیء را کسان دیگری نیز چون ابو ثمامه صفوان بن امیه[۱۸]، سریر بن ثعلبه[۱۹] و نعیم بن ثعلبه آورده‌اند[۲۰]. بنا بر نقلی جناده چهل سال به نسیء عمل می‌کرد[۲۱]. گرچه برخی نام وی را قلم آورده‌اند[۲۲]، اما پیداست که عنوان قلمس، به شخص خاصی اختصاص نداشته است، بلکه لقب عمل کنندگان به نسیء بوده است[۲۳].

جناده (که در خبر قلمس بن أمیه آمده) در پشت کعبه (فناء کعبه) خطبه می‌خواند و عرب‌ها از موسم حج خارج نمی‌شدند تا به موعظه‌ها و سفارش‌های او گوش فرا دهند. وی روزی جماعت عرب را مخاطب قرار داد و از آنان خواست پرستش خدایان را رها کنند و به پرستش خدای واحد روی آورند که خدای تمامی خدایان است و دوست دارد تنها او مورد پرستش قرار گیرد، ولی عرب‌ها پس از شنیدن این سخنان، او را رها کردند و پراکنده شدند و به موعظه‌هایش گوش ندادند[۲۴]. زمان این گزارش روشن نیست و ابن جوزی آن را در گزارش‌های مربوط به جاهلیت آورده است، ولی اگر مربوط به پس از اسلام و قلمس نیز همان جناده باشد، تنها می‌‌توان گفت جناده اسلام آورده است، ولی صحابی بودن او با خبر مزبور ثابت نمی‌شود و معلوم نیست با چه استدلالی ابن حجر[۲۵]، نام وی را در بخش نخست کتابش (صحابه) آورده است. از زندگی جناده جز این خبر مشهور، اطلاع دیگری در دست نیست، ولی درباره اسلام آوردن او، تنها سهیلی[۲۶] می‌گوید: خبری یافته‌ام که بر اسلام او دلالت دارد. براساس این خبر، جناده در زمان عمر در موسم حج حاضر شد و دید مردم پیرامون حجرالاسود ازدحام کرده‌اند. از این رو سخنی گفت که بوی رفتار جاهلیت داشت و عمر با تازیانه به او زد و گفت: وای بر تو! خداوند امر جاهلی را باطل کرد[۲۷].[۲۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۰.
  2. نیز ر. ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۸۹.
  3. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج۱، ص۲۳۲؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶؛ مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه والاشراف، ص۱۸۶.
  4. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۸۹؛ ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ، ج۲، ص۳۲۱.
  5. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۵، ص۲۱۷.
  6. ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۰.
  7. ابن جوزی، ابلیس، ص۶۵.
  8. سهیلی، الروض الأنف، ج۱، ص۲۵۲.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۰.
  10. «ای مؤمنان! چگونه‌اید که چون به شما گفته شود در راه خداوند رهسپار (جنگ) گردید، گرانخیزی می‌ورزید؟ آیا به جای جهان واپسین به زندگانی این جهان خرسند شده‌اید؟ در حالی که کالای زندگی این جهان در برابر جهان واپسین جز اندکی نیست» سوره توبه، آیه ۳۸.
  11. واقدی، محمد بن عمر، الرده، ص۴۳۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۱؛ برای اطلاع بیشتر از نسیء و چگونگی آن، ر. ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۸۶؛ طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۶۸-۳۷۱؛ طوسی، التبیان، ج۵، ص۲۱۵-۲۱۸؛ سهیلی، الروض الأنف، ج۱، ص۲۵۰-۲۴۷؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۸، ص۸۸ و ۸۹؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۸، ص۴۸۸-۵۰۶
  12. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۶.
  13. مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۸۶؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۳۴۵.
  14. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج۱، ص۲۳۲؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۸۶.
  15. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج۱، ص۲۳۲.
  16. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی ج۱، ص۲۳۲.
  18. طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۰.
  19. ابن حزم، جمهرة أنساب العربص۱۸۹.
  20. ابن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۴۳۶.
  21. سهیلی، الروض الأنف، ج۱، ص۲۵۲؛ ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۰.
  22. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص۶۵؛ زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۲۰۳.
  23. ابن حزم، جمهرة أنساب العربص۱۸۹.
  24. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص۶۵.
  25. ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۰.
  26. سهیلی، الروض الأنف، ج۱، ص۲۵۲.
  27. نیز ر. ک: ابن حجر، الاصابه ج۱، ص۶۱۰.
  28. خانجانی، قاسم، مقاله «جنادة بن عوف کنانی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۱۹-۴۲۰.