شبهه ابن کمونه
مقدمه
یکی از انواع تمایز میان واجبالوجودها در بحث برهان ترکب، تمایز به تمام ذات است؛ به این معنا که میان آنها هیچ وجه مشترکی نباشد. این نکته به "شبهه ابنکمونه" معروف است. این شبهه آن است که چه مانعی دارد که واجبالوجودها به تمام ذات مغایر یکدیگر باشند و هیچ وجه مشترک نداشته باشند؟ ابنکمونه میگوید: برهانی که شما اقامه کردهاید، از ابتدا بر فرض وجود مشترک مبتنی است؛ اما گفتهای که آن وجه مشترک یا ذات است، با عوارض و این دو فرض را جواب دادهاید؛ ولی چه مانعی دارد که ما بگوییم واجبالوجودهای متعدد، اساساً وجه مشترک ندارند؟
ما دو واجبالوجود را چنان فرض میکنیم که نسبت به یکدیگر متباین به تمام ذات باشند. به عبارت دیگر، دو ذات بسیط را فرض میکنیم که هیچگونه وجه اشتراکی با هم ندارند، جز آنکه مفهوم وجوب وجود از حاق ذات آنها انتزاع میشود.
شبهه ابنکمونه آن است که فرضاً شما یک بار اختلاف را در فصل فرض کردید و بار دیگر در اعراض و گفتید که اینها در وجوب وجود با هم مشترک هستند؛ به همین جهت تعدد را غیر ممکن دانستید. چه مانعی دارد که بگوییم واجبالوجودها اصلاً با هم اشتراکی ندارند؟ دو وجودند که به تمام ذات از یکدیگر متباین هستند؛ مثل مقولات و اجناس عالیه که به تمام ذات از هم جدا هستند، به تمام ذات در کم و کیف متباین هستند.
در جواب شبهه ابنکمونه گفته شده است که اگر ما دو واجب یا بیشتر از آن داشته باشیم، این دو واجب در واجب بودن با یکدیگر اشتراک دارند. اکنون میپرسیم که آیا میان آنها مابهالامتیازی وجود دارد یا نه؟ این وجه امتیاز به دو صورت میتواند باشد:
- یکی اینکه وجه امتیاز، ذاتی آن دو باشد، یعنی در عین اینکه در بخشی از ذات با هم اشتراک دارند در بخش دیگر امتیاز دارند. در این صورت، در جنس با هم مشترک و در فصل مختلفند. بنابراین، اختلاف آنها نوعی و واجب دارای انواع متعدد میگردد.
- دیگر اینکه امتیاز آنها در فرد باشد، یعنی یک نوع واجب بیشتر نباشد؛ اما همان نوع دارای افراد مختلف باشد، که در این صورت طبعاً امتیازشان به اعراض خواهد بود.
حال سؤال میکنیم: این عوارض از کجا پیدا شده است؟ طبیعت اینها که یکی است و بنا بر این باید اقتضائات یکسان داشته باشند. در افراد ممکن، عوارض ناشی از عوامل خارجی است؛ اما واجبالوجود که نمیتواند تحت تأثیر عامل دیگر قرار گیرد. اگر واجبالوجودی در عالم باشد، آنچه را دارد، از ذات خود اوست.
فرض دیگر این بود که اختلاف در فصل باشد، یعنی بگوییم دو واجب داریم که در یک جهت اشتراک دارند؛ آیا ملاک وجوب وجود مابه الامتیاز است یا مابه الأشتراک؟ اگر مابه الاشتراک همان ملاک وجوب وجود است، مابه الامتیاز ملاک وجوب وجود نیست؛ آنگاه میپرسیم: پیدایش این مابه الامتیاز از کجاست؟ به بیان دیگر، وقتی میگوییم دو واجبالوجودی که به تمام ذات متغایرند و هیچوجه مشترک ندارند، [با این امر متناقض است که وجوب وجود عین ذاتشان است] و وجه مشترک آن دو میباشد. پس، واجبالوجودها در این جهت با هم مشترکند. اگر در این جهت هم مشترک نباشند؛ پس چطور این دو واجبالوجود میباشند. بنابراین، ناچار باید بگوید که در این امر با هم مشترکند. میگوییم: خود وجوب وجود که وجه اشتراک این دو میباشد، چیست؟ آیا عارض بر این ذاتهاست؟ یا عین ذاتهاست؟ کسی که میگوید اینها به تمام ذات متباینند، ناچار باید بگوید اینها دو ذاتی هستند که وجوب وجود عارضشان شده است و محال است که بتوانیم وجوب وجود را به عنوان یک معنی عارضی برای ذاتها در نظر بگیریم، بلکه عین ذات واجبالوجود است.
پس یک فرض این است که بگوییم دو ذات به تمام ذات متبایند و هیچ وجه مشترک ندارند. لازمه این فرض آن است که وجوب وجود که وجه مشترک آنهاست امری عارضی باشد، و عارض ذات واجبالوجودها شمرده شود. فرض دیگر این است که بگوییم به تمام ذات متمایز نیستند، بلکه در بعض ذات متمایز و در بعض دیگر مشترکند.
فرض دیگر این بود که در تمام ذات با یکدیگر متحدند و هر دو دارای یک حقیقتاند؛ معذلک دو فرد از یک حقیقت میباشند. پس، در عوارض با یکدیگر اختلاف دارند، یعنی این دو در حقیقت یکی هستند، ولی دو فرد از یک حقیقت واحدند. این فرد دارای سلسله عوارض و مشخصاتی است و آن فرد دارای یک سلسله دیگر از عوارض و مشخصات.
در جواب میگوییم که آن عوارض و مشخصات، یا لازمه این حقیقت است، یا این حقیقت نیست. اگر مشخصاتی که این فرد دارد، لازمه این حقیقت و معلول خود این حقیقت است، پس آن دیگری هم باید همین مشخصات را داشته باشد؛ چون لازمه یک ذات، از ذات منفک نمیشود. در مشخصات آن فرد هم عین همین حرف میآید. اگر بگویید که بیگانه از حقیقت است، یعنی از عوارضی است که خود حقیقت و ذات نسبت به آن لابشرط است؛ میگوییم پس باید معلل به علت خارجی باشد، یعنی ذات محل عوارضی است و در حوزه تأثیر علل خارج از ذات قرار میگیرد و این با وجوب وجود منافات دارد[۱].[۲]
منابع
پانویس
- ↑ مطهری، الهیات شنا، ج۲، ص۳۵ - ۳۴، ۱۳۰ - ۱۲۸ و ۲۴۵ - ۲۴۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۱۸-۱۲۰.