تمام اندیشمندان اسلامی در نیکو بودن بعثت اتفاقنظر دارند. بسیاری از متکلمین اسلامی، حسن بعثت را به دلیل داشتن فواید بیشمار آن اثبات میکنند. برخی از متکلمین اسلامی به منظور آشنایی مکلفین با مصالح و مفاسد افعال، بعثت را نیکو و پسندیده دانستهاند [۱]. بعضی دیگر وقوع بعثت را دلیل بر حسن آن میدانند زیرا انجام دهنده این کار، خداوند متعال است. برخی دیگر حقیقت فطرت پاک انسانی را گویا و گواه بر این مطلب میدانند. بر خداوند متعال واجب است. تا راههای رسیدن به قرب خودش را بیان نماید. بنابراین بر حسنیت بعثت اتفاقنظر وجود دارد، اما اختلاف بر سر وجوب آن میباشد.
اندیشمندان اسلامی امامیه و معتزله و همچنین حکما و عرفای اسلامی بر ضرورت بعثت پیامبران اتفاقنظر دارند [۲]. هرچند رهیافتهای آنها تفاوتهایی دارد. اشاعره نیز، ضرورت بعثت به معنای نیازمندیهای بشر به آن را میپذیرند اما به معنای وجوب آن بر خدای متعال را نمیپذیرند. بسیاری از اندیشمندان عدلیه گفتهاند: "ان البعثة التی حسنت وجبت"، برخی از آنها گفتهاند: حسنیت و وجوب بعثت لازم و ملزوم یکدیگرند. برخی اندیشمندان عدلیه بر پایه حسن و قبح عقلی و لطف الهی وجوب بعثت را اثبات کردهاند. بعضی دیگر به موجب حکمت الهی، بعثت انبیای الهی را ضرورت میدانند [۳].
این قاعده مبنای اصلی گروه عدلیه در تبیین مسائل اعتقادی میباشد.
سؤال اول: ۱. حسن و قبح عقلی به چه معناست؟ [۴]. اولاً: آیا عقل بشر میتواند حسن و قبح افعال اختیاری انسان را بدون کمک و ورود شرع درک کند؟ ثانیاً: آیا خود افعال اختیاری انسانها، پیش از تعلق امر و نهی شارع به آنها ذاتاً حسنیت و تبعیت دارد؟ یا اینکه حسن و قبح آنها، منوط به امر و نهی شارع است؟ اگر چیزی مثلاً به ذات خود نیکوست، در یک زمانی به خاطر عارض شدن حالتی ناروا میگردد، در حقیقت آن چیز باز هم به ذات خود نیکوست، اما بنابر فرض دوم، به سبب عروض یک حالت قبیح میگردد.
سؤال دوم: محل نزاع بین طرفداران و منکران حسن و قبح عقلی در کجاست؟ در زمانهای قدیم در هر دو جهت فوق بوده است، اما در زمانهای متأخر، بیشتر ناظر بر جهت دوم یعنی حسن و قبح ذاتی افعال و اشیاء میباشد.
طرفداران حسن قبح در مورد توانایی عقل دو دستهاند:
دستهای معتقدند که عقل مستقلاً توانایی کشف و درک حسن و قبح تمام اشیاء و افعال را دارد [۵].
گروه دیگری معتقدند که عقل حسن و قبح برخی از افعال را مستقلاً و برخی دیگر را تنها با کمک شرع میتواند درک کند. این گروه، امامیه میباشند.
طرفداران حسن و قبح ذاتی افعال نیز دو دستهاند:
دستهای طرفداران حسن و قبح ذاتی افعال میباشند.
دستهای حسن و قبح افعال را تابع اعتبارات عارضی بر افعال میدانند.
برخی از متکلمین متأخر فرقه اشاعره برای حسن و قبح چند معنا ذکر کرده و سپس برخی از شاخههای آن را پذیرفتهاند.
معانی حسن و قبح عقلی
صفت کمال و نقص: هر فعلی که موجب کمال گردد، حسن و هر فعلی که موجب نقصان گردد، قبیح است.
هر فعلی که حامی اهداف فاعل باشد، حسن و هر چیزی که مخالف... .
هر فعلی که فاعل آن ستایش شده و این کار برای او پاداشی نیز در پی داشته باشد، حسن و غیره [۶].
مورد اختلاف بین اندیشمندان اسلامی حسن و قبح به معنای سوم آن میباشد؛ استدلال اشاعره در رد حسن و قبح ازنظر اشاعره آنچه ذاتی است، باید تغییرپذیر باشد. حالآنکه میبینیم یک فعل قبیح، گاهی حسن و نیکو میشود. عدلیه در جواب این استدلال گفتهاند. در حالت اضطرار قبح ذاتی اینگونه افعال، همچنان باقی است و جواز ارتکاب آن به معنای جواز انجام اقل القبیحین میباشد. مثلاً اگر جان یک انسان مؤمن، تنها با یک دروغ گفتن حفظ میشود قبح ذاتی دروغ از بین نرفته بلکه قبح دروغگویی از قبح هلاکت مؤمن کمتر است [۷].
دوم: قاعده مدنی بالطبع بودن انسانها
این قاعده بیانگر این مسئله است که بشر طبیعتاً نیازمند زندگی بهصورت جمعی است. پیش از توضیح این قاعده در موضوع مورد بحث، لازم است به دیدگاههایی که درباره منشأ این قاعده وجود دارد اشارهای شود.
منشأ "مدنی بالطبع" بودن انسانها
دیدگاه اول: طبیعت درونی انسان عامل زندگی اجتماعی اوست.
دیدگاه دوم: عوامل خارج از طبیعت انسان، او را مجبور به پذیرش زندگی اجتماعی میکند [۸].
دیدگاه سوم: به دلیل فوایدی که در زندگی جمعی نصیب انسان میگردد او اختیاراً بر اساس محاسبات عقلی به صورت دسته جمعی زندگی میکند. علامه طباطبائی: "... اگر اضطرار نبود، هرگز هیچ انسانی حاضر نمیشد دامنه اختیار و آزادی خود را محدود کند. بنابراین به این دلیل که هر یک از انسانها درصدد انتقاع از دیگران میباشند لذا باید همه انسانها به طور عادلانه از یکدیگر نفع ببرند و این امر نیازمند تشکیل یک اجتماع سالم در پرتو قوانین عادلانهای است". شهید مطهری با استناد به آیاتی از قرآن کریم میگوید: اجتماعی بودن انسان در متن خلقت او پیریزی شده [۹]. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۱۰]، ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا﴾[۱۱]، ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ﴾[۱۲]. بنابراین شهید مطهری منشأ گرایش انسانها را به زندگی اجتماعی در طبیعت و خلقت او میداند.
ضرورت وحی مبتنی بر قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسانها
اندیشمندان امامیه بشر را مدنی بالطبع و ناگزیر از زندگی به صورت جمعی میدانند و چون اجتماع انسانی همیشه در مظان درگیری میباشد. لذا اجتماع انسانی نیازمند قانونی عادلانه است [۱۳].
ازآنجاکه مصلحت نوع انسانی مطلوب خداوند است، فرستادن شریعت و قوانین برای بشر به وسیله بعثت بر خداوند متعال واجب است. زیرا وضع قوانین عادلانهای که تمام جزئیات حقوق در آن ثبت و ضبط باشد برای بشر ممکن نیست، چون جزئیات حقوق، غیر محصور است و امکان ضبط همه آنها وجود ندارد [۱۴]:
برخی اندیشمندان امامیه نظام اجتماعی را وسیلهای برای رسیدن انسانها به کمال دانسته و میگویند باید خداوند با فرستادن شرایع امکان رسیدن به کمال را برای آنان فراهم نماید.
علامه طباطبائی ذیل آیه ۱۳ حجرات ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ بیان میکند: "... و ما شما را بهصورت شعبهها و قبیلههای مختلف قرار دادیم نه برای اینکه یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و معاملاتتان بهتر انجام گیرد. چون اگر فرض شود که مردم همگی یکجور باشند و نتیجةً یکدیگر را نشناسند، رشته اجتماع از هم میگسلد".
بنابراین، آیه بر ضرورت زندگی اجتماعی اشاره دارد.
اولاً: انسان پس از اینکه به سبب داشتن جهاز تناسلی مجبور به تشکیل خانواده شد، تلاش میکند تا نیازمندیهای خود و خانوادهای را تأمین کند، طبیعت سودجوی او، او را وادار میکند از موجودات دیگر "سنگ و چوب و گیاهان، حیوانات و انسانهای دیگر" تا جایی که دریافت هر فردی از فرد یا افراد دیگر همان را میخواهد که دیگران از او میخواهند، ناگزیر پی برد باید اجتماع مدنی و تعاونی تشکیل دهد. بعداً فهمید که دوام اجتماع و زندگیاش منوط به این است که هر صاحب حقی به حق خود برسد و این همان عدالت اجتماعی است.
پس هرکسی باید نیازمندیهای دیگری را برآورده سازد تا احتیاجات خودش با مشارکت اجتماعی برآورده شود. اختلاف خلقت و عادات و اخلاق انسانها عدالت اجتماعی را تهدید میکند و هر قدرتمندی میخواهد از ضعیف بهرهکشی کند. و ضعیف هم بهحکم ضرورت مجبور میشود در مقابل ظلم غالب دست بر حیله و خدعه بزند. که این هرج و مرج انسان را به هلاکت میکشاند: ﴿وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ هرچند وحدت صورت انسانها تا حدی باعث وحدت افکار و افعال میشود، اما اختلاف در احساسات و ادراکات و احوال موجب اختلاف هدفها و اختلال در نظام است. ازاینرو انسان مجبور است عدالت اجتماعی را بپذیرد [۱۵]. اما این از روی ناچاری و ضرورت است و طبع اولی او چنین اقتضایی ندارد. علامه طباطبائی: "انسان، پیوسته از ته دل در فکر پاره کردن این بند عدالت اجتماعی است. تاریخ این حقیقت را تأیید میکند". ازاینرو همواره در جامعههای انسانی قوانین دایر بوده است.
ثانیاً: به این قانون عادلانه که ضامن سعادت دنیا و آخرت باشد. میتواند جعل و تبیین کند. شرایط قانونگذار:
انسانشناس کامل باشد "شناخت جسم و روح"؛
قانونگذار ذینفع نباشد؛
عالم به گذشته و آینده و دنیا و آخرت انسان باشد. بین تنها مرجع قانونگذاری وحی الهی است.
ثالثاً: قوانین موضوعه باید مجری قاطع و ضمانت اجرایی داشته باشد [۱۶].
رابعاً: محال است که خداوند حکیم از ارسال وحی و فرستادن انبیا غفلت ورزد.
بنابراین به اعتقاد اندیشمندان امامیه ارسال رسل و پیام الهی از جانب خداوند متعال واجب است.