پرش به محتوا

بحث:مقام حجت الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶٬۲۳۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ ژوئن ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
==سید علی حسینی میلانی==
در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 1
وَ حُجَج الله عَلی أهلِ الدُّنیا و الآخِرَةِ و الأُولی؛
و (سلام بر) حجّت‌های خدا بر اهل دنیا، آخرت و اولی هستند. «حجج» جمع حجّت و به معنای برهان است. آری، اگر کسی دارای ویژگی‌های یاد شده باشد البته حجّت خدا بر اهل دنیا، آخرت و اولی خواهد بود.
این چه شأن و منزلتی است که کسی برهان خدا باشد؟ خداوند در هر عالَمی از عوالم، چه در دنیا و چه در قبل و بعد به ائمۀ اطهار {{عم}} احتجاج می‌کند و آیا کسی قدرت ایستادگی در مقابل برهان الهی را دارد؟
احتجاچ برای چیست؟ بدیهی است که خداوند متعال به احتجاج، استدلال و اقامه شهود نیاز ندارد. اگر بخواهد کسی را مؤاخذه کند، مطابق علمش حکم می‌کند؛ چرا که به همۀ امور احاطه دارد. پس آوردن برهان و اقامۀ شهود برای چیست؟
مگر کسی می‌تواند بر حکم خداوند متعال اعتراض کند؟ مگر عدل الهی، حکم الهی و علم الهی خدشه بردار است؟ مگر خودش در آخرت به حساب بندگانش رسیدگی نمی‌کند؟
آری، قاعدۀ لطف این را اقتضا می‌کند که حق تعالی کسانی را در این عالَم برهان قرار دهد که از طریق آن‌ها احتجاج نماید و انسان را مؤاخذه کند.
بحثی در فقه اسلامی مطرح است که اگر دو نقر مثلاً بر سر ملکی نزاع داشته باشند و به حاکمی مراجعه کنند که می‌داند حق با کیست، آیا می‌توان طبق علم خود داوری کند یا نه؟ این بحث هم در حقوق الهی و هم در حقّ مردم مطرح شده است. @برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: القضاء و الشهادات: 1 / 141 از همین نگارنده.&
هشام بن حکم می‌گوید: امام صادق {{ع}} فرمود: پیامبر خدا {{صل}} فرمود:
إنما اقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان؛
من فقط با دلیل و سوگند داوری می‌نمایم.
حضرتش در پایان حدیث فرمودند:
و بعضکم ألحن بحجّته من بعض، فأیّما رجل قطعت له من مال أخیه شیئاً فإنّما قطعت له به قطعة من النار؛ @الکافی: 7 / 414، حدیث 1، تهذیب الاحکام: 6 / 229، حدیث 3، وسایل الشیعه: 27 / 232، حدیث 1.&
باید بر حسب قواعد باب قضاوت و حکومت داوری شود. پس هر که از راه قضاوت و حکمِ حاکم، چیزی از مال برادرش به ناحق بردارد، در واقع قطعۀ آتشی برای او مهیّا شده است.
مگر پیامبر اکرم {{صل}} بر قضایا محیط، عالم و آگاه نیستند؟ بیان شد که حاکم شرع معمولی نیز از قضیّه‌ای امکان دارد آگاهی داشته باشد و بگوید من می‌دانم این خانه از آنِ فلانی بوده و اکنون به ارث رسیده است و طرف مقابل بی‌خود می‌گوید. این موضوع در جای خود بحث می‌شود.
وقتی پیامبر خدا {{صل}} چنین باشد، آیا خدای سبحان به احتیاج نیاز دارد؟ نه، امّا به مقتضای قاعدۀ لطف کار به جایی می‌رسد که امام {{ع}} را برهان یا شاهد می‌آورند و اگر لازم باشد انطاق جوارج می‌نمایند. @نگارنده رساله‌ای در مورد انطاق جوارح در جهان آخرت تألیف نموده است.& اگر پای او انکار کرد، دستش به سخن می‌آید. این امور برای احتجاج است و برای آن است که انسان کمی شرم و حیا نماید.
وقتی خداوند متعال به همۀ امور محیط و آگاه است و با وجود این از باب لطف کسی را قرار دهد که راهنمایی کند، ارشاد نماید و تعلیم دهد، آن‌گاه هم به دستورهای او گوش فرا ندهیم، فردا به او احتجاج خواهد کرد.
لزوم حجّت به قاعدۀ لطف
اساساً مقتضای قاعدۀ لطف این است که سه چیز بایستی باشد:
1. چون غرض از خلقت بشر به کمال رسیدن او است، پس باید برنامه‌ای برای این جهت وجود داشته و کسی رساننده آن به بشر باشد. از برنامه به «شریعت» تعبیر می‌شود و رسول حامل آن است.
و این کار را خداوند متعال انجام داده است.
2. رسول الهی، که وقتی خداوند متعال او را جهت ابلاغ شریعت و هدایت مردم انتخاب و نصب نمود، این مسئولیت را بپذیرد.
3. امام الهی بعد از رسول، چون رسول از دنیا رود باید زمین خالی از حجت نباشد و هدایت‌گر بین مردم از جانب خدا و به نیابت از رسول وجود داشته و پذیرای این مسئولیت بوده است.
و این کار از طرف امام تمام است.
پس از این مراحل که به قاعده لطف تحقق یافته، خداوند در احتجاج بر مکلّفان می‌فرماید: مگر برای شما شریعت نفرستادم؟
- آری، فرستادی.
آیا حامل این شریعت محمّد بن عبدالله {{صل}} شما را دعوت نکرد و به وظایفش عمل ننمود؟
- چرا، خیلی زحمت هم کشید.
آیا پس از او برای شما حجّت‌هایی قرار دادم و آن‌ها هدایت شما را به عهده نگرفتند؟
- چرا قرار دادی، و به تکلیفشان عمل کردند.
پس چرا گوش ندادید؟ چه کسی مقصّر است؟
این همان احتجاج الهی است. بنابراین، اگر غیر از این باشد، مؤاخذه و بازخواست قبیح خواهد بود؛ از این رو عقل می‌گوید: عقاب بدون بیان، قبیح است و شرع هم همین را می‌گوید، آن جا که می‌خوانیم:
«وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا»؛ @سورۀ اسراء (17): آیۀ 15.&
و ما هرگز (گروهی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آن که پیامبری برانگیزیم.
طبق این بیان، شأن و منزلت ائمّه {{عم}} در این جهان چنین می‌شود که «الله یحتجّ بهم علی عباده؛ خداوند به وسیلۀ آنان بر بندگانش احتجاج می‌کند» تا فردی معصوم نباشد، قابلیّت احتجاج ندارد وگرنه هر عالمی در جامعه در حدّ خود که به وظایفش عمل می‌کند حجّت است. مگر نمی‌گویند: حجّة الاسلام؟ هر فرد متّقی و متدیّنی در جامعه در حدّ خود بر دیگران حجّت است؛ ولی هیچ کدام از این‌ها معصوم نیستند. معصوم حجّت خداوند سبحان است بر جمیع خلایق. این که در مورد غیر معصوم گفته شود: «حجّة الله» این سخن غلط است، یا مجاز است، یا تعارف... آری، آن مقام ائمّه {{عم}} است.
و طبق شرحی که گفته شد صلاح جامعه به سه پایه نیاز دارد:
پایۀ نخستین بر خداست؛ پایۀ دوم بر مرسَل، و پایۀ سوم بر امام بعد از رسول، که با این سه اصل، زمینۀ صلاح یک جامعه تحقّق پیدا می‌کند. پس اگر چنین نشود خود مردم مقصرند، و این واقعیّتی است و به این معنا برهان قائم است.
برید بن معاویه گوید: امام صادق {{ع}} می‌فرماید:
لیس لله علی خلقه أن یعرفوا قبل أن یعرّفهم و للخلق علی الله أن یعرّفهم و لله علی الخلق إذا عرّفهم أن یقبلوا؛ @الکافی: 1 / 164، حدیث 1، التوحید، شیخ صدوق: 412.&
برای خدا بر مردم حقی نیست تا بشناسند؛ بلکه حق مردم نسبت به خداوند این است که خداوند به آن‌ها بشناساند و آن‌گاه حق خدا بر مردم این می‌شود که آنان پس از شناخت بپذیرند.
پس خدا معرّف را باید نصب کند و او را به مردم معرّفی نماید و تا این امر تحقّق نیابد، احتجاج معنا ندارد. از طرفی معرفت این معرّف بایستی از طریق خاصّی باشد؛ چرا که خداوند متعال معرفت خود را نیز از طریق خاصّی معیّن کرده است، نه هر کسی که عقلش هر چه گفت و نه هر شیخ یا مرشدی در عالم ادّعا کند. در این صورت، همۀ این راه‌ها انحرافی می‌شود؛ از این رو ائمّه {{عم}} فقط بعد از رسول الله حجّت‌های خداوند متعال هستند.
آری، این بیان واضح و برهانی گویا است که اگر خداوند در این عالم حجّت قرار نداده بود، مردم بر خدا حجّت داشتند و محاجّه می‌کردند که کسی را برای ما نفرستادی. پس چه می‌خواهی؟ این همان معنای آیه است که می‌فرماید:
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛ @سورۀ نساء (4): آیۀ 165.&
تا پس از آمدن پیامبران حجّتی برای مردم در برابر خدا نباشد.
تمام آن چه گفته شد، دربارۀ قیام ائمه {{عم}} به وظیفۀ الهی خویش در برابر شریعت از جهتی و در برابر مکلّفان از جهت دیگر است که خداوند متعال به نقش آنان در حفظ و ابلاغ شریعت و هدایت امّت احتجاج خواهد کرد.
ظاهر عبارت این است که ائمه {{عم}} خودشان «حجج» خداوند متعال هستند و این شأن و منزلت بالاتری از مقام یاد شده است.
ائمّه؛ حجّت در دنیا
پس ائمه {{عم}} به هر دو وجه در همۀ عوالم حجّت خدا هستند. امّا در عالم دنیا –یعنی همین جهانی که در آن زندگی می‌کنیم. به آن «دنیا» می‌گویند یا برای این که پایین و بی‌ارزش است و یا برای این که از عوالم دیگر به ما نزدیک‌تر است –پر واضح است که وجودشان بر وجود خالق متعال برهان است و آثار وجودشان بر همۀ خلایق حجّت است، به طوری که احدی نمی‌تواند در برابر احتجاج خداوند به صفات و حالاتشان مقاومت کند.
ائمّه، حجّت در عالم قبل
در عالم قبل که به «الاولی» -یعنی ذر- تعبیر شده است، ائمّه {{عم}} حجّت خداوند متعال بر اهل آن عالم هستند و خداوند در آن عالم، میثاق با اهل بیت {{عم}} را از آنان اخذ کرده است. در این زمینه روایات فراوان است؛ از جمله روایتی که مرحوم کلینی از امام باقر {{ع}} نقل می‌کند که آن حضرت فرمود:
إنّ الله عزوجل خلق الخلق فخلق من أحب مما أحب و کان ما أحب أن خلقه من طینة الجنة و خلق من أبغض مما أبغض أن خلقه من طینة النار، ثمّ بعثهم فی الظلال، فقلت: و أی شیء الظلال؟ فقال: ألم تر إلی ظلک فی الشمس شیئاً و لیس بشیء.
ثمّ منهم النبیین فدعوهم إلی الإقرار بالله عزوجل و هو قوله عزوجل: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ». @سورۀ زخرف (43): آیۀ 87.& ثمّ دعوهم إلی الإقرار بالنبیین فأقرّ بعضهم و أنکر بعض.
ثمّ دعوهم إلی و لا یتنا فأقرّ بها و الله من أحب و أنکرها من أبغض، و هو قوله: «فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ». @سورۀ اعراف (7): آیۀ 101.&
ثمّ قال أبو جعفر {{ع}}: کان التکذیب ثمّ. @الکافی: 1 / 436، حدیث 2 و 2 / 10، حدیث 3.&
همانا خدای عزوجل خلق را آفرید و هر که را دوست داشت، از ماده‌ای که دوست داشت که همان خاک بهشتی بود آفرید، و هر که را دشمن داشت، از آن چه نزدش مبغوض بود که همان خاک دوزخی است آفرید؛ سپس آن‌ها را در ضلال برانگیخت.
راوی گوید: عرض کردم: ظلال چیست؟ فرمود: مگر سایۀ خود را در پرتو خورشید نمی‌بینی که چیزی هست؛ ولی چیزی نیست.
سپس از میان آن‌ها پیامبران را برانگیخت و ایشان را به اقرار به خدای عزوجل دعوت کرد. این است معنای گفتار خدای عزوجل که می‌فرماید: «اگر از آن‌ها بپرسی چه کسی خلقشان کرده به یقین خواهد گفت: خدا». سپس آن‌ها را به اقرار پیامبران دعوت کرد. برخی اقرار کردند و برخی انکار ورزیدند.
آن‌گاه به ولایت ما دعوتشان فرمود. به خدا سوگند، کسی به آن اقرار کرد که خدا او را دوست داشت و هر که را دشمن داشت انکار ورزید و همین است معنای گفتار خدای تعالی که می‌فرماید: «آن‌ها به آن چه در گذشته تکذیب کرده بودند، ایمان نخواهند آورد».
سپس امام باقر {{ع}} فرمود: تکذیب در آن جا واقع شد.
ائمّه {{عم}} در آن عالم حجّت الهی بر تمام انبیا و ملائکۀ مقرّب بوده‌اند، و حتّی ملائکه عبادت خداوند متعال را از ائمه {{عم}} یاد گرفته‌اند.
ائمّه؛ حجّت در عالم آخرت
ائمّه {{عم}} در عالم آخرت نیز هم شاهد خداوند متعال هستند و هم حساب‌رس مردم به اذن او. امیر مؤمنان علی {{ع}} «قسیم الجنّة و النار» است و در احادیث فریقین چنین آمده است:
لا یدخل الجنّة إلّا من جاء بجواز من علی بن أبی طالب؛ @المناقب، ابن مغازلی: 119.&
کسی نمی‌تواند به بهشت وارد شود مگر جوازی از جانب علی بن ابی طالب {{عم}} داشته باشد. ما در آینده در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.
خلاصه این که ائمّه {{عم}} به تمام معنا و در تمام عوالم و در همۀ احوال حجّت‌های خداوند متعال هستند.
ص278 الی 286
==سید مجتبی حسینی==  
==سید مجتبی حسینی==  
در کتاب: مقامات اولیا ج 1
در کتاب: مقامات اولیا ج 1
۷۳٬۰۱۷

ویرایش