بنی هاشم در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'غالب' به 'غالب'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
جز (جایگزینی متن - 'غالب' به 'غالب') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
برخی از منابع به داستان [[نذر]] عبدالمطلب اشاره دارند و آوردهاند که وی نذر کرد که اگر [[خداوند]] به او ۱۰ پسر دهد یکی را [[قربانی]] کند. وقتی شمار پسران او به ۱۳ رسید درصدد وفای به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، کوچکترین پسر او افتاد، با وساطت [[قریش]] و توصیه ساحرهای نام عبدالله با ۱۰ شتر قرعه زده شد. در پایان این داستان نام عبدالله را با ۱۰۰ شتر قرعه زدند تا آنکه نام شتران درآمد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۷۲؛ السیر والمغازی، ص ۳۲.</ref> این خبر که ابتدا آن را [[ابن اسحاق]] [[نقل]] کرده و برخی سیرهنویسان از او [[تبعیت]] کردهاند افزون بر تشویشی که در متن خود دارد حتی از سوی ابن اسحاق نیز با تردید نقل شده است. [[یعقوبی]] و [[مسعودی]] نیز هیچ ذکری از این داستان در آثار خود ندارند. | برخی از منابع به داستان [[نذر]] عبدالمطلب اشاره دارند و آوردهاند که وی نذر کرد که اگر [[خداوند]] به او ۱۰ پسر دهد یکی را [[قربانی]] کند. وقتی شمار پسران او به ۱۳ رسید درصدد وفای به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، کوچکترین پسر او افتاد، با وساطت [[قریش]] و توصیه ساحرهای نام عبدالله با ۱۰ شتر قرعه زده شد. در پایان این داستان نام عبدالله را با ۱۰۰ شتر قرعه زدند تا آنکه نام شتران درآمد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۷۲؛ السیر والمغازی، ص ۳۲.</ref> این خبر که ابتدا آن را [[ابن اسحاق]] [[نقل]] کرده و برخی سیرهنویسان از او [[تبعیت]] کردهاند افزون بر تشویشی که در متن خود دارد حتی از سوی ابن اسحاق نیز با تردید نقل شده است. [[یعقوبی]] و [[مسعودی]] نیز هیچ ذکری از این داستان در آثار خود ندارند. | ||
با [[رحلت]] مطّلب، [[مناصب]] سقایت و رفادت که پس از [[مرگ]] [[هاشم]] به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند <ref>المحبر، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۳.</ref> البته باید توجه داشت که این [[جایگاه]] عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر [[چاه زمزم]] به جای آنکه از سوی سران دیگر [[قبایل]] قریش [[یاری]] شود مورد [[تمسخر]] قرار گرفت. برخی از محققان این افول [[شأن]] عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از [[ضعف]] [[مالی]] تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت [[تصدی]] مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن [[منصب]] قیادت و اشتغال کامل به امر [[تجارت]]، موقعیت [[اجتماعی]] خود را ارتقا داده بودند.<ref> تاریخ صدر اسلام، ص ۹۶.</ref> از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری [[عبدالمطلب]] به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با [[ابرهه]] از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به [[حاجیان]] میداد،<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴.</ref> از این رو میتوان [[جایگاه]] عبدالمطلب را پس از [[رحلت]] مطّلب متأثر از [[شأن]] رفیع جدش قصی و پدرش [[هاشم]] دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه [[رشد]] بسیاری کرد که حفر [[چاه زمزم]] در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این [[چاه]] که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای [[حجاج]] از اهمیت فراوان برخوردار بود، زیرا به [[حج]] گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه [[حضرت اسماعیل]] آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبد مناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر [[قریش]] [[فخر]] میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه [[جزیره عربستان]] در پی [[هجوم]] [[سپاه]] ابرهه به [[مکّه]] فزونی یافت، زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان [[نماینده]] مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس [[هدایت]] مکیان به کوههای اطراف و [[حفظ جان]] آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «[[ابراهیم]] ثانی» [[لقب]] دهند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱؛ العدد القویه، ص ۱۳۶.</ref> این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز [[ظهور]] بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور [[عبدالمطلب]] در دربار [[سیف بن ذی یَزَن]] [[حاکم]] حِمْیَرِی که توانسته بود با [[حمایت]] دربار [[ایران]] در حدود سالهای ۵۷۵ میلادی بر [[حاکمان]] [[حبشی]] [[یمن]] | با [[رحلت]] مطّلب، [[مناصب]] سقایت و رفادت که پس از [[مرگ]] [[هاشم]] به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند <ref>المحبر، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۳.</ref> البته باید توجه داشت که این [[جایگاه]] عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر [[چاه زمزم]] به جای آنکه از سوی سران دیگر [[قبایل]] قریش [[یاری]] شود مورد [[تمسخر]] قرار گرفت. برخی از محققان این افول [[شأن]] عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از [[ضعف]] [[مالی]] تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت [[تصدی]] مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن [[منصب]] قیادت و اشتغال کامل به امر [[تجارت]]، موقعیت [[اجتماعی]] خود را ارتقا داده بودند.<ref> تاریخ صدر اسلام، ص ۹۶.</ref> از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری [[عبدالمطلب]] به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با [[ابرهه]] از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به [[حاجیان]] میداد،<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴.</ref> از این رو میتوان [[جایگاه]] عبدالمطلب را پس از [[رحلت]] مطّلب متأثر از [[شأن]] رفیع جدش قصی و پدرش [[هاشم]] دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه [[رشد]] بسیاری کرد که حفر [[چاه زمزم]] در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این [[چاه]] که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای [[حجاج]] از اهمیت فراوان برخوردار بود، زیرا به [[حج]] گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه [[حضرت اسماعیل]] آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبد مناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر [[قریش]] [[فخر]] میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه [[جزیره عربستان]] در پی [[هجوم]] [[سپاه]] ابرهه به [[مکّه]] فزونی یافت، زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان [[نماینده]] مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس [[هدایت]] مکیان به کوههای اطراف و [[حفظ جان]] آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «[[ابراهیم]] ثانی» [[لقب]] دهند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱؛ العدد القویه، ص ۱۳۶.</ref> این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز [[ظهور]] بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور [[عبدالمطلب]] در دربار [[سیف بن ذی یَزَن]] [[حاکم]] حِمْیَرِی که توانسته بود با [[حمایت]] دربار [[ایران]] در حدود سالهای ۵۷۵ میلادی بر [[حاکمان]] [[حبشی]] [[یمن]] غالب گردد اشاره کرد. در این [[مهمانی]] عبدالمطلب مورد [[تکریم]] و [[احترام]] فراوان سیف قرار گرفت، به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲؛ السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۳۳۴؛ المنمق، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۸.</ref> با [[رحلت]] عبدالمطلب تلاش [[قریش]] در [[بزرگداشت]] او و صرف هزینههای فراوان در [[تشییع]] و [[تعزیت]] او مورد توجه برخی از مؤرخان قرار گرفته است. <ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳.</ref><ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[بنی هاشم]]، تیرهها و [[قبایل]] رقیب و همپیمان== | ==[[بنی هاشم]]، تیرهها و [[قبایل]] رقیب و همپیمان== |