پرش به محتوا

اثبات عصمت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۴: خط ۴۴:
چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم{{صل}} از قذارت‌ها و [[آداب و رسوم]] جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم{{صل}} از قذارت‌ها و [[آداب و رسوم]] جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاورده‌ایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دست‌کم می‌توان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بوده‌اند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاورده‌ایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دست‌کم می‌توان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بوده‌اند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>
==[[عصمت]] در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]]==
طبیعی است که [[اعتقاد]] به [[نبوت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[اعتقاد به عصمت]] وی در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] ملازمه روشنی دارد؛ زیرا اعتقاد نداشتن به [[عصمت]] وی در این مرحله، با [[انکار نبوت]] وی مساوی است. از این رو، می‌توان عمده [[مسلمانان]] - یا حتی تمام آنها - را به [[عصمت پیامبر]] از [[ارتکاب گناه]] و [[اشتباه]]، در مرحله دریافت و ابلاغ وحی [[معتقد]] دانست. با وجود این، می‌توان شواهد فراوانی نیز دال بر این مدعا اقامه کرد:
۱. [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} خود در برخی موارد خطاب به بعضی [[اصحاب]] سخنانی گفتند که در [[حقیقت]] بیانگر عصمت ایشان بوده است. به دیگر بیان، پیامبر اکرم{{صل}} در برابر برخی شبهه‌های [[مخالفان]] که هدفشان ایجاد خدشه در [[حقانیت]] گفته‌های آن [[حضرت]] بود، با یادآوری عصمت خود از اشتباه، به [[شبهات]] آنها پاسخ می‌دادند. برای نمونه [[عبدالله بن عمر]] نقل می‌کند که همه سخنانی را که از پیامبر اکرم{{صل}} می‌شنیدم، یادداشت می‌کردم تا بتوانم آنها را [[حفظ]] کنم. [[قریش]] مرا از این کار [[نهی]] می‌کردند و می‌گفتند: [[پیامبر]] نیز [[بشر]] است و حالات [[انسانی]]، مانند [[خشم]] و [[غضب]] نیز دارد، و برخی از گفته‌های وی در چنین حالت‌هایی صادر شده است؛ بدین معنا که همه سخنان وی حقانیت ندارد تا لازم باشد آنها را بنویسی.
گفتار قریش موجب شد تا عبدالله بن عمر از [[کتابت]] دست بردارد و دلیل آن را نیز برای پیامبر بازگو کند. پیامبر اکرم{{صل}} در مقابل فرمودند: «بنویس. به خدایی که جانم در دست اوست، چیزی جز [[حق]] از من صادر نمی‌شود»<ref>اصل این روایت در منابع روایی نخستین اهل سنت نیز آمده است (ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۱۶۲؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، تحقیق: سید محمد اللحام، ج۲، ص۱۷۶).</ref>.
همچنین از [[ابوهریره]] نقل شده است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: «آنچه از جانب [[خدا]] به شما خبر دادم، تردیدی در آن نیست»<ref>اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۴۱۱.</ref>.
بیانات فوق - به ویژه بیان نخست- حتی می‌تواند [[عصمت پیامبر]] را در همه گفته‌ها ثابت کند که بخشی از آن، [[عصمت]] آن [[حضرت]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] است. با توجه به آنکه [[اصحاب]] و مسلمانانی که مخاطب این بیانات بودند، به [[مقام نبوت]] وی [[اعتقاد]] داشتند، بی‌گمان آموزه عصمت ایشان را نیز پذیرفته بودند؛
۲. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در موارد فراوانی خبرهایی [[غیبی]] می‌داد که عام [[مسلمانان]] آنها را می‌پذیرفتند و بر آنها اثر عملی مترتب می‌کردند. اینکه مسلمانان چنین خبرهایی را می‌پذیرفتند، نشان [[معصوم]] دانستن [[پیامبر]] در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. [[خبرهای غیبی]] پیامبر اکرم{{صل}} آنچنان فراوان است که جمع‌آوری آنها بسیار دشوار می‌نماید. از جمله خبرهای غیبی پیامبر، خبری است که وی درباره [[حنظله غسیل الملایکه]] فرمودند و در ضمن آن از [[غسل]] دادن [[حنظله]]- به دلیل جنب بودن وی هنگام [[شهادت]] - به وسیله [[ملائکه]] میان [[آسمان]] و [[زمین]] خبر دادند، و [[منابع تاریخی]] نیز هیچ گزارشی از تردید اصحاب درباره این خبر ارائه نکرده‌اند. پس از آن، [[همسر]] حنظله گفت: حنظله هنگام خروج از [[منزل]] به سوی [[جنگ]]، جنب بوده است<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۴۸۶. این داستان در منابع متعدد آمده است (ر.ک: عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۳؛ همو، الکامل، ج۲، ص۱۵۸؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۱، ص۳۸۱؛ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۱۱۹؛ محمد بن منصور سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، ج۱۰، ص۴۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۳۲۰؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۶، ص۲۶۱؛ ج۱۳، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۴، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۳، ص۲۴۶). مانند این خبر درباره حمزه نیز وجود دارد (محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۳۰۹؛ احمد بن علی مقریزی، امتناع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۲، ص۱۷۳).</ref>.
همچنین بر اساس برخی [[منابع تاریخی]]، روزی [[پیامبر خدا]] در حالی که با [[اصحاب]] نشسته بودند، خبر دادند که هفتادهزار تن از [[امت]] وی به صورت ماه شب چهارده وارد [[بهشت]] می‌شوند. در این حال، [[عکاشة بن محصن]] از [[پیامبر]] خواست تا [[دعا]] کند که وی نیز در زمره آنها باشد. پیامبر به وی خبر داد که وی از آنهاست<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۶۵.</ref>.
در منابع دیگری به [[روایت]] [[سلمة بن الاکوع]] درباره ماجرای [[تاریخی]] [[صلح حدیبیه]] و [[بیعت مردم]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چنین آمده است که منادی آن [[حضرت]] میان [[مردم]] رفت و ضمن خبر دادن از جانب [[رسول خدا]]{{صل}} درباره حضور [[روح القدس]] نزد ایشان، مردم را به [[بیعت]] با [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} فراخواند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۹؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۲، ص۴۶۰.</ref>.
بر اساس این روایت، مردم به محض شنیدن این خبر از زبان منادی آن حضرت، به سوی پیامبر رفتند و با وی بیعت کردند.
منابع تاریخی، از تردید [[صحابه]] درباره چنین خبرهایی کمتر گزارش دادهاند که این امر، خود دلیل [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت]] [[رسول]] گرامی اسلام‌{{صل}}، در مرحله [[ابلاغ وحی]] است؛
٣. ام قبال - [[خواهر]] [[ورقة بن نوفل]] - پس از شنیدن [[بعثت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} درباره ایشان ابیاتی را سرود که در آن [[حضرت محمد]]{{صل}} را [[هدایت]] شده‌ای معرفی کرد که همیشه همراه با [[نور الهی]] بوده و [[هدایت کننده]] مردم است. نسبت دادن چنین اوصافی به پیامبر اکرم{{صل}}، بیانگر [[معصوم]] شمردن ایشان است<ref>{{عربی|يری المهدي حين يرى عليه / ونور قد تقدمه اماما... / فكل الخلق يرجوه جميعا / يسود الناس مهتديا اماما / يراه الله من نور مصفى / فاذهب نوره عنا الظلاما}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق سهیل زکار، ص۴۳-۴۴؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۴).</ref>. البته چنین اوصافی، تنها بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] نیست، بلکه [[عصمت مطلق]] را نیز ثابت می‌کند.
ظاهراً این اشعار اندکی پس از [[نبوت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} سروده شده که ام قبال هنوز نشانه ویژه‌ای از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} ندیده است؛ اما می‌توان [[حدس]] زد که او نشانه‌های [[پیامبر آخرالزمان]] را می‌شناخته و با [[آگاهی]] از [[بعثت]] و [[اعلان]] نبوت آن [[حضرت]]، چنین اشعاری را در [[وصف]] رسول گرامی اسلام{{صل}} سروده است؛
۴. [[عباس بن مرداس سلمی]]، ماجرای [[اسلام آوردن]] خود را چنین تعریف می‌کند که پدرش [[مرداس]] که از [[بت پرستان]] آن [[زمان]] بود، هنگام [[وفات]] درباره بتی به نام «ضمار» به او سفارش کرد. عباس بن مرداس نیز بنا بر سفارش [[پدر]] هر [[روز]] به آن سر می‌زد، تا اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دعوت]] خود را علنی کرد. شبی صدایی از درون [[بت]] شنید که خبر از پایان [[عبادت]] آن می‌داد و حضرت محمد{{صل}} را نیز [[هدایت]] شده و [[وارث]] نبوت و هدایت معرفی می‌کرد.
عباس بن مرداس پس از شنیدن این صدا به خود آمد و نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} رفت و با سرودن شعری، [[اسلام]] خود را اعلام کرد. وی در این [[شعر]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را پس از [[حضرت عیسی]]{{ع}} سخن‌گوی [[خدا]] و [[امین]] [[قرآن]] معرفی می‌کند<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۱۸-۱۱۹. نظیر چنین داستانی درباره راشد بن عبد ربه نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۱۲۱).</ref>. مضمون این ابیات، دست‌کم از اعتقاد به عصمت [[پیامبر]] در مرحله ابلاغ وحی حکایت می‌کند؛
۵. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} به [[دستور خداوند]]، [[دعوت عمومی]] خود را آغاز کرد، [[مشرکان]] او را [[آزار]] و [[اذیت]] کردند. پس از آنکه حضرت [[حمزه سیدالشهدا]]{{ع}} باخبر شد که [[ابوجهل]] پیامبر اکرم{{صل}} را [[اذیت]] کرده است، نزد وی آمد و ضربتی به او زد، و وقتی دیگران به او [[اعتراض]] کردند، فرمود: {{عربی|أنا اشهد أنه رسول الله و أن الذي يقول حق}}<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۲۱۳.</ref>؛
۶. پس از آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} از خورده شدن [[کاغذ]] [[عهدنامه]] [[قریش]] به وسیله موریانه و باقی ماندن [[نام خدا]] خبر داد، [[حضرت]] [[ابوطالب]]{{ع}} با اظهار [[شگفتی]] از این [[خبر غیبی]] فرمود: {{عربی|أشهد أن لا تقول إلا حقا}}<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۲۳۴.</ref>.
همچنین ایشان هنگام [[وفات]]، خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[اعتقاد]] خود را مبنی بر اینکه [[پیامبر]] جز [[حق]] چیزی نمی‌گوید، ابراز داشت: {{عربی|يا ابن أخي، إني لا علم أنك لا تقول إلا حقا}}<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۲۴.</ref>.
این [[کلام]] ابوطالب، نه تنها بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر در مرحله [[ابلاغ وحی]] است، بلکه می‌تواند نشان اعتقاد وی به [[عصمت]] کامل آن حضرت در همه سخنان باشد.
ابوطالب نیز در همان هنگام، خطاب به دیگر [[فرزندان]] و [[خویشاوندان]] خود گفت تا زمانی که به سخنان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} گوش فرادهند و از او [[پیروی]] کنند، در [[راه رشد]] و هدایت‌اند<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۳۷.</ref>.
سخنان ابوطالب{{ع}} دست‌کم نشان می‌دهد که او به [[نبوت]] پیامبر اکرم{{صل}} و [[درستی]] [[اخبار]] وحیانی‌اش اعتقاد دارد؛
٧. [[امام علی]]{{ع}} در رثای پدرش اشعاری سرود و ضمن آن، پیامبر اسلام{{صل}} را خبر دهنده از [[وحی]] و [[امین وحی]] [[الهی]] و [[تأیید]] شده در همه گفته‌هایش معرفی کرد<ref>{{عربی|امين على ما استودع الله قلبه / و ان قال قولا كان فيه مسددا}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۴۰).</ref> که این [[حقیقت]] چیزی جز اعتقاد به عصمت مطلق پیامبر{{صل}} یا دست‌کم [[عصمت در ابلاغ وحی]] نیست؛
٨. از جمله داستان‌های عجیبی که در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] به چشم می‌خورد، داستان معروف به «[[غرانیق]]» است که به [[گمان]] گوینده آن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنچه را [[شیطان]] به گوش وی خوانده بود، به زبان آورد.
[[طبری]]، از [[مورخان]] برجسته [[اهل سنت]] با بیان چنین داستانی از زبان [[محمد بن کعب القرظی]] جمله‌ای را بیان می‌کند که نشان [[اعتقاد]] عموم [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. وی نقل می‌کند هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} جمله {{متن حدیث|تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَ لَتُرْتَجَى}} را گفت، مسلمانان او را تخطئه نکردند؛ زیرا {{عربی|المؤمنون مصدقون نبيهم فيما جاءهم به عن ربهم و لا يتهمونه على خطإ ولا وهم و لا زلل}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۷۵.</ref>؛ «[[مؤمنان]] [[پیامبر]] خود را در آنچه وی از جانب [[خدا]] برای آنها می‌آورد، [[تصدیق]] می‌کردند و او را متهم به [[اشتباه]] و قصد [به [[گناه]] و] [[لغزش]] نمی‌کردند».
این عبارت به روشنی اعتقاد مسلمانان را به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] نشان می‌دهد. بر اساس تحقیقات [[حدیثی]] و [[تاریخی]]، چنین داستانی از اساس، ساختگی و جعلی است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۲۳، ص۲۳۸، ۲۳۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۷۳، ۱۷۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۹۶؛ سیدمحمدحسین فضل‌الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۶، ص۹۸، ۹۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۱-۱۴۴.</ref>، اما همین که [[راوی]] آن برای [[تأیید]] داستان خود، ناچار به [[استمداد]] از فضای عمومی [[جامعه]] می‌شود، می‌تواند در [[شناخت]] [[مبانی فکری]] جامعه آن [[زمان]] به [[حق‌جویان]] کمک بسزایی بکند؛
۹. در [[سال دوم هجری]]، [[سعد بن معاذ]] به [[نمایندگی]] از [[انصار]]، در [[مقام]] [[مشاور]] پیامبر اکرم{{صل}}
در [[جنگ بدر]]، ضمن ابراز [[وفاداری]] به ایشان گفت: «ما به تو [[ایمان]] آورده‌ایم و [[شهادت]] می‌دهیم که آنچه تو آورده‌ای، [[حق]] است، و به [[پیمان‌ها]] و عهدهای خود با تو پایبندیم و از آنها [[اطاعت]] می‌کنیم»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.
سخنان [[سعد بن معاذ]]، [[نماینده]] [[انصار]]، نشان [[اعتقاد]] آن گروه به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، دست‌کم در [[مقام ابلاغ]] و [[دریافت وحی]] است؛
۱۰. با نیرومند شدن [[اسلام در مدینه]] و شروع نبردهای [[مسلمانان]]، بنا بر [[رسوم]] آن [[زمان]]، مسلمانان در برابر [[دشمنان]] خود، [[رجزخوانی]] می‌کردند و اشعاری می‌سرودند که محتوای آنها از [[عقاید]] مسلمانان حکایت می‌کرد. برای نمونه [[قیس بن بحر الاشجعی]] در [[روز]] [[جنگ بنی نضیر]]، [[روح القدس]] را همراه [[سپاه اسلام]] و رسول گرامی اسلام{{صل}} را فرستاده [[حق]] و [[تعلیم]] دیده او می‌شمرد<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۷.</ref>.
[[کعب بن مالک]] نیز در روز جنگ بنی نضیر، [[پیامبر عظیم‌الشأن اسلام]]{{صل}} را [[انذار]] دهنده‌ای راست‌گو می‌داند که [[پیروی]] از او موجب [[رشد]] و [[هدایت]] است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۸.</ref>.
کعب بن مالک در روز [[جنگ خندق]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را حق و [[تصدیق]] شده و مُطاع مسلمانان معرفی کرد<ref>{{عربی|و نطيع أمر نبينا و نجيبه / وإذا دعا لكريهة لم نسبق..... من يتبع قول النبي فإنه / فينا مطاع الامر حق مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۳۸).</ref>.
[[حسان بن ثابت]] در [[جنگ]] ذی قرد گفت:
{{عربی|رسول نصدق ما جاءه ويتلو كتابا مضيئا منيرا}}<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۵۶.</ref>: «فرستادهای که او را در آنچه آورده است، تصدیق می‌کنیم و [[تلاوت]] می‌کند کتابی را که روشن کننده و نوردهنده است».
در همه این اشعار، از «[[مهدی]]» بودن [[پیامبر خدا]] و حق و تصدیق شده بودن وی در [[ابلاغ وحی]] [[الهی]]، از دیدگاه مسلمانان سخن به میان آمده است که همگی بیانگر [[اعتقاد به عصمت]] [[پیامبر]]، دست‌کم در مرحله [[ابلاغ]] وحی‌اند؛
۱۱. [[انس بن مالک]] نقل می‌کند هنگامی که پیامبر اکرم{{صل}} وارد [[مکه]] شد، ابن رواحه - از [[اصحاب]] آن [[حضرت]] - پیشاپیش ایشان حرکت می‌کرد و با ابراز اینکه بهترین [[مرگ]]، مرگ در راه خداست، [[ایمان]] خود را به سخنان ایشان اعلام کرد<ref>{{عربی|كما قتلناكم على تنزيله / يا رب إني مؤمن بقيله}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر بن عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۴۶۲؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۳۲۳).</ref>؛
۱۲. [[عبدالله بن زبعری]] که با [[فتح مکه]] به [[نجران]] گریخته بود، پس از مدتی نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و با [[اظهار اسلام]] و [[ایمان به خداوند]] [[یکتا]]، آنچه را [[پیامبر]] برای آنها آورده بود، [[حق]]، صادق و نوردهنده شمرد<ref>{{عربی|إن ما جئتنا به حق صدق / ساطع نوره مضيء منير}}؛ (عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۳، ص۱۳۵؛ ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۳، ص۹۰۲).</ref>؛
۱۳. [[احمد حنبل]] از [[امامان]] چهارگانه [[اهل سنت]]، همراه برخی از [[مورخان]] [[سنی]]، حالت [[مسلمانان]] را هنگام خروج از [[مدینه]] و حرکت به سوی [[مکه]] به نقل از برخی [[صحابه]] چنین گزارش می‌دهد؛ {{عربی|قد كان أصحاب رسول الله{{صل}} خرجوا و هم لا يشكون في الفتح لرؤيا رآها [[رسول الله]]{{صل}}}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۵۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۱.</ref>؛ «[[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} از مدینه خارج شدند، در حالی که به دلیل رؤیای [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، درباره فتح مکه تردید نداشتند».
بر اساس این نقل [[تاریخی]]، مسلمانان درباره [[صحت]] [[خواب]] پیامبر اکرم{{صل}} و مطابقت آن با واقع نیز تردید نمی‌کردند. در این صورت آیا می‌توان در [[اعتقاد]] آنها به [[عصمت]] آن [[حضرت]] در گفته‌های [[وحیانی]] تردید کرد؟
۱۴. داستان معروف [[خزیمة بن ثابت]] [[ذوالشهادتین]] که در بسیاری از [[منابع تاریخی]] نقل شده است، بی‌گمان از اعتقاد این [[صحابی]] [[جلیل القدر]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[گناه]] و حتی [[اشتباه]] حکایت می‌کند: [[پیامبر خدا]] اسبی را از اعرابی‌ای خریده بود؛ اما [[اعرابی]] این [[معامله]] را [[انکار]] و اسب را مطالبه می‌کرد. [[خزیمة بن ثابت]] بدون آنکه معامله را دیده باشد، در [[مقام]] [[شاهد]] معامله [[شهادت]] داد که آن [[حضرت]] اسب یادشده را خریده است. هنگامی که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} از وی پرسید که چگونه شهادت دادی، در حالی که حاضر نبودی؟ وی جواب داد: {{عربی|لتصديقي إياك يا رسول الله، و إن قولك كالمعاينة}}؛ «زیرا من شما را [به طور مطلق] [[تصدیق]] می‌کنم، و گفتار تو مانند آن است که آن را [با چشم] دیده‌ام». پس از این گفتار بود که [[پیامبر]] او را [[ذوالشهادتین]] نامید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۵۰۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۶۴.</ref>.
در برخی نقل‌ها نیز آمده است که [[خزیمه]] گفت: من تو را در آنچه [از [[وحی]]] آورد‌ه‌ای تصدیق می‌کنم و می‌دانم که تو جز [[حق]] چیزی نمی‌گویی»<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۰. نیز ر.ک: احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۷، ص۱۹۴؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۱، ص۴۱۸.</ref>.
[[فخر رازی]] نیز گفتار خزیمة بن ثابت را چنین نقل می‌کند: «ای [[رسول خدا]]، من تو را بر وحیی که از فراز [[هفت آسمان]] بر تو نازل می‌شود، تصدیق می‌کنم. پس چگونه تو را در این مقدار (شهادت بر وقوع معامله) تصدیق نکنم»<ref>{{عربی|يا رسول الله إني أصدقك على الوحي النازل عليك من فوق سبع سموات أفلا أصدقك في هذا القدر}}؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۴۵۷).</ref>.
بر اساس این نقل‌ها - یا دست‌کم دو نقل نخست - همه گفته‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای خزیمة بن ثابت [[واقعیت]] داشته است، و این نشان [[اعتقاد]] او به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[اشتباه]]، در همه موارد، از جمله در امور [[وحیانی]] است؛
۱۵. [[جارودبن عبدالله]] برای اظهار [[وفاداری]] به [[رسول اکرم]]{{صل}} جملاتی عجیب و شنیدنی بیان کرد: {{عربی|والله يا رسول الله، لقد أخطأ من أخطأك قصده، و عدم رشده، و تلك وأيم الله أكبر خيبة... لقد جئت بالحق، و نطقت بالصدق}}<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۱۰۶.</ref>؛ «به [[خدا]] [[سوگند]] یا [[رسول الله]]، کسی که در صدد [[خطاکار]] دانستن توست، سخت در [[اشتباه]] است، و این کار نشانه [[هدایت]] نشدن اوست، و به خدا سوگند که این، بزرگ‌ترین خطاست.... هر آینه تو به [[حق]] آمده‌ای و به [[راستی]] سخن می‌گویی».
[[جارود]] در این بیان تخطئه کننده [[پیامبر]] را خطاکار می‌داند و فعل او را بزرگ‌ترین اشتباه و [[گناه]] می‌شمرد. عبارات جارود، نشان [[اعتقاد]] وی به [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} است. افزون بر آن، نشان می‌دهد که در آن زمانه، نه تنها مسئله عصمت در امور [[وحیانی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پذیرفتنی بوده، بلکه عصمت ایشان از اشتباه در دیگر موارد نیز، اجمالاً پذیرفته برخی [[مسلمانان]] بوده است؛
۱۶. از دیگر موارد شنیدنی در این باره، داستانی است که [[ابن عباس]] درباره پیامبر اکرم{{صل}} و [[ابوبکر]] نقل می‌کند. ابن عباس نقل می‌کند که کسی نزد پیامبر آمد و خوابش را برای ایشان تعریف کرد و خواستار تعبیر آن شد. ابوبکر که در آنجا بود، این [[خواب]] را تعبیر کرد. آن‌گاه از پیامبر اکرم{{صل}} خواست تا درباره [[تعبیر خواب]] وی اظهار نظر کند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} نیز بخشی از تعبیر خواب وی را درست و بخشی را نادرست خواند. ابوبکر پس از شنیدن [[کلام]] ایشان، پیامبر را قسم می‌دهد که اشتباهاتش را در تعبیر خواب به وی بگوید<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۶، ص۳۴۷.</ref>.
از این داستان می‌توان نتیجه گرفت که ابوبکر [[سخن پیامبر]] را حتی در تعبیر خواب نیز [[حجت]] و [[مطابق با واقع]] می‌دانست. حال آیا می‌توان در اعتقاد وی به [[عصمت پیامبر]] در امور وحیانی تردید کرد؟
۱۷. [[معاویة بن ابی سفیان]] در نامه‌ای که در خلال [[جنگ صفین]] به [[امام علی]]{{ع}} نوشت، جملاتی را در [[وصف]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به کار برد که نشان [[اعتقاد]] وی به [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} در مرحله دریافت و [[ابلاغ وحی]] است. وی در آغاز [[نامه]] خود نوشت: «[[خداوند]] محمد{{صل}} را با [[علم]] خود به [[رسالت]] برگزید و او را [[امین وحی]] خود قرار داد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ اللَّهِ اصْطَفَى مُحَمَّداً بِعِلْمِهِ وَ جَعَلَهُ الْأَمِينَ عَلَى وَحْيِهِ وَ الرَّسُولَ إِلَى خَلْقِهِ}}؛ (احمد بن عثم کوفی، الفتوح، تحقیق: علی شیری، ج۲، ص۵۵۹).</ref>.
روشن است که [[امین]] دانستن [[پیامبر]] بر [[وحی الهی]]، همان اعتقاد به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است.
با ملاحظه شواهد یادشده و شاهدهای فراوان دیگری که با تتبع بیشتر در [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] دست‌یافتنی است، جای تردیدی باقی نمی‌ماند که [[عصمت پیامبر]] از [[دروغ]] و [[اشتباه]] در دریافت و ابلاغ وحی، از نظر غالب [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] یا دست‌کم نزد [[اصحاب]] بزرگ پیامبر{{صل}}، امری روشن بوده است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۳-۱۱۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۵٬۸۷۱

ویرایش