بنیثقیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←نگاهی به تاریخ جاهلی بنی ثقیف
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
== نگاهی به [[تاریخ]] [[جاهلی]] [[بنی ثقیف]] == | == نگاهی به [[تاریخ]] [[جاهلی]] [[بنی ثقیف]] == | ||
در اوایل | در اوایل سدۀ پنجم میلادی، [[ثقیف]] هنوز خاندانی با جمعیتاندک بود. قسی از [[زینب]] دختر [[عامر]] بن ظرب سه فرزند پسر داشت: یکی به نام جشم که تنها یک پسر به نام حطیط از او برجای ماند؛ دیگری [[عوف]] بود که از او دو پسر به نامهای سعد و غیرة برجای بود؛ و فرزند سومی که گویا چندان سازگاری با برادرانش و حتی با [[خاندان]] مادریاش [[عدوان]] نداشت و فرزندانش به [[ازد]] شنوئه پیوستند.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶-۲۶۷.</ref> کلبی از پسر چهارم ثقیف به نام ناضره نیز نام میبرد که مادرش [[امیمه]] -دختر دیگر عامر بن ظرب- بود، اما گویا پشتی از او برجای نمانده است.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶-۲۶۷.</ref> در [[نسل]] [[نوادگان]] [[ثقیف]]، تک فرزند بودن جشم از یک سو و جدایی [[فرزندان]] عوف در [[مادر]] از سوی دیگر موجب شده بود تا هستۀ مقتدری در خاندان شکل نگیرد. از این رو، آنان در جهت رفع نقصان جمعیتی و نیز پشتوانه قبیلگی خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیرهها و [[قبایل]] ساکن در [[مکه]] و پیرامون آن همچون [[قریش]] و [[هوازن]]، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. بر این اساس، حطیط از [[بنی مالک]] بن [[کنانه]] [[همسر]] گزید و فرزندش مالک -که نیای بنی مالک بود-، همسر از قبیلۀ [[فهم]] از [[فروع]] [[قیس عیلان]] گرفت.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۰.</ref> عوف همسرانی از [[قبیله]] بنیهُذیل و تیره هوازنی بنینصر بن [[معاویه]] برگزید. فرزندش سعد، با مکرمه بنت کعب از [[قبیلۀ خزاعه]] وصلت کرد.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۴۱-۳۴۲.</ref> [[عمرو بن سعد]] بن عوف نیز با [[فاطمه]] بنت [[بلال]] از تیرۀ ثمالۀ ازد [[ازدواج]] کرد.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۱.</ref> این شیوه در نسلهای پسین ثقیف ادامه یافت. [[ازدواج]] مردانی از بنیعوف همچون [[ابوالصلت]] بن [[ربیعه]] با [[رقیّه]] دختر عبدشمس بن [[عبدمناف]]،<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.</ref> [[مسعود]] بن [[عامر]] بن معتب با سُبیعه دیگر دختر عبدشمس<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۱۷۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> و ابومُرّه ثقفی با [[میمونه]] دختر [[ابوسفیان بن حرب]]<ref>. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۷۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۶.</ref> از آن جمله است. چنین مینماید که [[قرابت]] [[فرهنگی]] [[ثقیف]] با [[طوایف]] [[قیس عیلان]] نیز از همین دوره آغاز شده باشد؛ قرابتی که از جانب [[بنی عوف]] بیشتر بهسوی بنـی [[سلیم]]، و از جانب [[بنی مالک]] بیشتر به سوی [[فهم]] بود. این پیوستگیهای برون خاندانی هر چند نقصان جمعیتی اولیه ثقیف را رفع نمود و بر جایگاه و [[منزلت اجتماعی]] شان در [[عرب]] افزود اما باعث بروز مشکلی دیگر بود و آن، افزایش فواصل موجود میان شاخههای مختلف ثقیف بود. | ||
از اوایل سدۀ پنجم میلادی ثقیف هم از حیث [[جمعیت]] و هم از حیث [[نفوذ]] [[سیاسی]] روی به اهمیت نهاد. ازدواجهای متعدد میان اعضای تیرههای ثقیف با [[قبایل]] دیگر نشان از فعال شدن قبیلۀ ثقیف دارد و به خصوص پیوندی مستحکم میان | از اوایل سدۀ پنجم میلادی ثقیف هم از حیث [[جمعیت]] و هم از حیث [[نفوذ]] [[سیاسی]] روی به اهمیت نهاد. ازدواجهای متعدد میان اعضای تیرههای ثقیف با [[قبایل]] دیگر نشان از فعال شدن قبیلۀ ثقیف دارد و به خصوص پیوندی مستحکم میان بنی عوف با [[حارث]] بن فهر را نشان میدهد. در دهههای انتقال از سدۀ پنج به شش میلادی همزمان با کثرت گرفتن جمعیت ثقیف، [[همبستگی]] میان تیرههای آن نیز مورد تأکید رؤسا بود؛ در این دوره مشهورترین و متنفذترین [[رئیس]] ثقیف، حبیب ابن حارث از بنی مالک بود<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابواحمد عسکری، تصحیفات المحدثین، ص۴۴۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۲۲۱.</ref> که برای تقویت روابطش با بنی عوف، یکی از [[زنان]] بنی [[عمرو بن سعد]] را به زنی گرفت.<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱.</ref> ازدواجهای دیگری میان بنی مالک و بنی [[غاضرة]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶، ۳۹۲؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> [[روابط]] درونی ثقیف را مستحکمتر کرد؛ همچنین، ازدواجهایی بیرون از [[قبیله]]، از جمله با [[بنی هلال]] بن [[عامر]] و [[قیس عیلان]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۱؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۷، ۴۶۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴.</ref> ضامن بهبود روابط آنان با [[قبایل]] پیرامون خود بود و میتوانست از [[وابستگی]] ثقفیان به میزبانان خود، [[عدوان]]، رفتهرفته بکاهد.<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
دهههای آغازین سدۀ شش میلادی دورۀ اوج در [[اقتدار]] [[ثقیف]] تحت [[ریاست]] معتّب بن مالک از [[بنی سعد]] بن [[عوف]] بود.<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، | دهههای آغازین سدۀ شش میلادی دورۀ اوج در [[اقتدار]] [[ثقیف]] تحت [[ریاست]] معتّب بن مالک از [[بنی سعد]] بن [[عوف]] بود.<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> وی که با ازدواجش با خبیة بنت [[ربیعه]]، زمینۀ [[اتحاد]] میان [[بنی عوف]] و [[بنی مالک]] را پدید آورده بود،<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.</ref> دو [[همسر]] دیگر از تیرۀ ثماله از [[ازد]]<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۰۵.</ref> و عدوان<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.</ref> نیز داشت. در واقع سه قبیلۀ درگیر در صحنۀ [[سیاسی]] سرات، یعنی ازد شنوئه، عدوان و ثقیف عملاً در [[همسران]] وی ظهور یافته بودند. <ref>. نک: ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷، نیز ابن حبیب، المحبر، ص۴۶۰.</ref> [[شخصیت]] محوری در میان بنی مالک نیز [[حارث بن حبیب]] بن [[حارث]] بود<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷، ص۲۲۱.</ref> که ظاهراً تحت [[تابعیت]] معتب قرار داشت. با آغاز دوره اقتدارِ ثقیف، گزارشها از [[تمایل]] تیرهها و قبایل بزرگ برای [[ازدواج]] با [[زنان]] ثقفی حکایت دارند؛ به گونه ای که در این دوره -که دورۀ [[زندگی]] هاشم نیای [[پیامبر]]{{صل}} و دورۀ محوریت [[قریش]] در [[مکه]] است،- رابطۀ سببی میان قریش و ثقیف روی به گسترش نهاد. در این سالها برخی از رؤسای ثقیف زنان قرشی داشتند،<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۹.</ref> [[رجال]] متنفذی از قریش نیز همسران ثقفی [[اختیار]] کردند که از آن جمله میتوان از ازدواج [[هاشم بن عبدمناف]] نیای [[پیامبر]]{{صل}} با جحد بنت [[حبیب]] از [[بنی مالک]]<ref>. ابن ماکولا، الاکمال الکمال، ج۲، ص۳۹۲.</ref> و [[ازدواج]] برادرش ابوعمروبن [[عبدمناف]] با حبیبه بنت [[عبدیالیل]] از بنی مالک<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص۱۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴.</ref> یاد کرد. بر این اساس، بنی مالک بیشتر با [[بنی هاشم]]، و [[بنی عوف]] بیشتر با [[بنی عبدشمس]] پیوندهای سببی برقرار کردند. افزون بر [[بنی عبدمناف]] از [[قریش]]، [[خزاعه]] به عنوان قبیلۀ ذی [[نفوذ]] دیگر در منطقۀ [[مکه]] نیز مورد توجه ثقیف بود و وصلتهایی مانند ازدواج جحد بنت [[حبیب بن حارث]] از بنی مالک با اجحم بن دندنۀ [[خزاعی]] صورت گرفته بود.<ref>. ابن ماکولا، الاکمال الکمال، ج۱، ص۳۴.</ref> در [[منابع تاریخی]] و [[روایی]]، از همقسم بودن [[ثقیف]]-همه یا یکی از دو بطن آن- با [[بجیله]]<ref>. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۴۹۱.</ref> و نیز از همقسم بودن ثقیف یا بخشی از آن با بنیسُلیم<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۱۷۲.</ref> و بنینصر و بنیعقیل [[هوازن]]<ref>. احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۴۳۰، ۴۳۳؛ مسلـم بن حجـاج، صحیح، ج۳، ص۱۲۶۲؛ ابن شبّه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۴۴۱؛ الشوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.</ref> در عصری متصل به [[ظهور اسلام]] سخن به میان آمده است. البته گاه ثقفیان در برابر متحدان خود مواضع خصمانه میگرفتند که [[همراهی]] تمامی [[طوایف]] ثقیف-در حدود سال ۵۸۴ میلادی و در [[زمان]] [[ریاست]] [[مسعود]] بن معتب- با هوازن و طوایف [[قیس عیلان]] در جنگهای فِجار در برابر قریش و متحدان دیرین خود چون [[بنیهاشم]] و بنیعبدشمس<ref>. بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۶۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۹۳.</ref> از مصادیق کمیاب شکسته شدن [[اتحاد]] [[ثقیف]] و قریش است. <ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷؛ حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی. </ref> | ||
[[قدرت]] گرفتن قبیلۀ ثقیف از [[دل]] زیستگاههای [[عدوان]] در منطقۀ [[طائف]]، [[استواری]] [[روابط]] آنان با [[قبایل]] قیس عیلان و با [[بنی عبدمناف]] از قریش و [[بینیازی]] ایشان از [[حمایت]] | [[قدرت]] گرفتن قبیلۀ ثقیف از [[دل]] زیستگاههای [[عدوان]] در منطقۀ [[طائف]]، [[استواری]] [[روابط]] آنان با [[قبایل]] [[قیس عیلان]] و با [[بنی عبدمناف]] از [[قریش]] و [[بینیازی]] ایشان از [[حمایت]] [[عدوان]]، موجب شد تا ثقیف در همین حدود زمانی -به تخمین در [[زمان]] [[ریاست]] معتب-[[عدوان]] را از منطقۀ [[طائف]] بیرون راند و به عقبنشینی در سرات به سمت جنوب وادارد.<ref>. سهیلی، الروض الانف، ج۷، ص۲۶۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۸۴-۶۸۷.</ref> پس از این جابهجایی، [[ثقیف]] در سرات شمالی، عدوان در سرات میانی، و [[ازد]] شنوئه در سرات جنوبی [[غلبه]] داشتهاند.<ref>. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۵؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۲۵۲.</ref> اگر بتوان بر روایـات مربـوط به اصحـاب فیـل تکیه کـرد، در این سالها -یعنی پیش از واقعـۀ یـاد شـده- [[جمعیت]] طائف متشکل از ثقیف، [[خثعم]] و نصر بن [[معاویه]] (از [[هوازن]]) بوده است<ref>. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۴۶۴؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۳۹۴.</ref> و خروج عدوان مدتی پیش از آن انجام یافته است. پس از بیرون راندن عدوان از طائف، غلبۀ [[سیاسی]] در این [[شهر]] با ثقیف بود، اما در کنار ثقفیان، مردمی از [[قبایل]] [[بدوی]] پیرامون، مانند: [[هذیل]]، هوازن، [[مزینه]] و [[جهینه]]، مهاجرانی از قبیلۀ [[حمیری]] [[یمن]]، مهاجرانی از یثرب از دو قبیلۀ [[اوس و خزرج]]، مهاجرانی از قریش، اقلیتی از [[یهود]] و اقلیتی از [[روم]] -[[تجار]] بیزانسی- در این شهر میزیستند که همه تحت ادارۀ ثقیف قرار داشتند.<ref>. ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ ادریسی، نزهة المشتاق، ج۱، ص۱۴۴؛ نیز دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۷۷؛ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ص۳۵۲.</ref> | ||
دورۀ | دورۀ ریاست معتب، اوج [[شکوفایی]] جامعۀ ثقفیان در [[کشاورزی]] و [[رشد اقتصادی]] شهر طائف بود و همین زمینۀ [[رشد]]، توجه تاجران و سرمایهگذارانی از سرزمینهای نزدیک و دور را به این شهر جلب کرد. نزدیکی رابطۀ قریش با ثقیف و شکوفایی طائف موجب شد تا برخی از [[رجال]] [[قریش]] مایل به خرید [[زمین]] و منابع آب در طائف باشند و گاه تابستان را در طائف بگذرانند.<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۲۳۲ بب؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۸؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳.</ref> از جمله این افراد، [[عبدالمطلب]] بود که در [[طائف]] املاکی را خریداری کرده بود.<ref>. ابن جمیع، معجم الشیوخ، ص۳۴۶.</ref> این [[سرمایهگذاری]] از سویی موجب رونق بیشتر طائف و [[اقتدار]] شاخۀ [[حاکم]] [[ثقیف]] در آنجا بود، و از سوی دیگر رقابتی را میان [[قریش]] و ثقیف دامن میزد که به یک [[عصبیت]] ماندگار مبدل شد.<ref>. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۹، ص۳۸۳.</ref> گفته میشود حلفی که در اثر همین همکاریهای [[اقتصادی]] میان قریش و ثقیف به وجود آمد،<ref>. ابن حبیب، المنمق، ص۲۳۲ بب.</ref> دیرپا نبود و بااندکی [[تغییر]] شرایط خدشهدار شد. <ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷</ref> | ||
اما تثبیت جایگاه ثقیف، ستیزهای داخلی میان دو شاخه اصلی این [[قبیله]] را آشکار کرد. به گونه ای که پس از درگذشت معتب -در حدود سال ۵۴۰ میلادی-، و به [[ریاست]] رسیدن پسرش [[مسعود]] بن معتب در ثقیف<ref>. ابن هشام، السیرة النبویه، | اما تثبیت جایگاه ثقیف، ستیزهای داخلی میان دو شاخه اصلی این [[قبیله]] را آشکار کرد. به گونه ای که پس از درگذشت معتب -در حدود سال ۵۴۰ میلادی-، و به [[ریاست]] رسیدن پسرش [[مسعود]] بن معتب در ثقیف<ref>. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰.</ref> وی که مادرش [[سبیعه]] دختر عبدشمس بن [[عبدمناف]] بود،<ref>. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۷.</ref> [[روابط]] بنـی مالک را با هستۀ اقتـدار در قـریش -البتـه شاخـۀ عبدشمسـی آن- مستحکم ساخت. این در حالی بود که شاخههای فرعی [[خاندان]] [[بنی مالک]] که به [[خزاعه]] و [[بنی هاشم]] نزدیکتر بودند،<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۵۰؛ ابن حبیب، المحبر، ص۴۵۹؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۰۳.</ref> از این رو این عمل و نیز اقدامات دیگر او موجب گردید که تا در همان اوایل ریاستِ مسعود، [[اتحاد]] [[ثقیف]] از هم بپاشد و میان بنی مالک که ریاست آنان را [[جندب بن حارث]] بن [[حبیب]] برعهده داشت،<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۷.</ref> با [[بنی عوف]] که مسعود را به ریاست میشناخت، شکافی عمیق پدید آید و زمینهساز ستیزهجوییهای درون ثقیف گردد. [[برتریطلبی]] بنیعوف که از [[قدرت]] و [[جمعیت]] بیشتر برخوردار بودند، آنان را به تصاحب زمینهای [[بنیمالک]] کشاند. بنیعوف به زمینهای [[متحد]] خود، بنینصر بن [[معاویه]] از تیرههای [[هوازن]]، نیز دستدرازی کردند و بنی نصر را به [[دشمن]] خود مبدل ساختند.<ref>. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۲۴۸؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۸۵.</ref> [[رفتار]] [[بنی عوف]]، به درگیری میان آنان و بنیمالک انجامید. در این [[نبرد]]، بنینصر با بنیمالک و بنیغاضرة بن حطیط -از خویشاندان نزدیک و تیرههای هم عرض بنیمالک- با بنیعوف متحد شدند. [[شکست]] بنیمالک در این [[ستیز]]، اخراجشان را از [[طائف]] به همراه داشت و موجب شد تا اداره کامل این [[شهر]]، در [[اختیار]] بنیعوف درآید.<ref>. ابن قتیبه، المعارف، ص۹۱۹؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۳۰۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۸۵-۶۸۶.</ref> در راستای [[کوشش]] [[بنی مالک]] برای بازگشت [[اقتدار]] خود، گویا آنان به [[حمایت]] هستۀ مرکزی [[قریش]] -یعنی [[بنی عبدمناف]]- نیز [[متوسل]] شدند و [[روابط]] خود را با [[خزاعه]] هم [[استوار]] کردند. حویریث پسر [[حبیب بن حارث]]، -[[رئیس]] پیشین قبیلۀ ثقیف،- با نظر به همین پیوند، نام پسر خود را «[[خزاعی]]» نهاد.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۵۰؛ ابن حبیب، المحبر، ص۴۵۹؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۰۳.</ref> همچنین [[بنی مالک]] روی به [[دوستی]] با دوس و [[خثعم]] از [[همسایگان]] دیرین خود آوردند و با آنان بر [[ضد]] احلاف (بنی عوف و متحدان آن<ref>. ابن اثیر، اسد الغابة، ج۲، ص۳۷.</ref>) همقسم شدند.<ref>. ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۶۸۶؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۶.</ref>در مقابل، احلاف، افزون بر ازدواجهاشان با [[بنی حارث بن فهر]] -از [[قبایل]] پیرامونی قریش-، در شاخۀ بنی غیره به پیمانی با [[بنی زهره]] -از قبایل پیرامونی قریش-دست یافته بودند،<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۵۴، ۵۰۷؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب،ج۴، ص۱۶۱۲.</ref>برای یافتن متحدین بیشترِ بیرون از طائف به سوی یثرب رفتند و قبیلۀ [[اوس]] را به [[اتحاد]] فراخواندند، هرچند پاسخ مساعدی در این باره دریافت نکردند. <ref>. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۱.</ref>-<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
در این دوره، [[ثقیف]] در طائف [[هدف]] حملات برخی از قبایل [[بدوی]] که در پیرامون آنان میزیستند، قرار داشتند که از آن جمله میتوان به حملۀ خثعم از [[قبایل یمنی]] اشاره کرد که توسط جنگجویان ثقیف به [[فرماندهی]] [[غیلان بن سلمه]]، برادرزادۀ [[مسعود]] بن معتب دفع شد.<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۰۹.</ref> نیز باید به این جمله دو هجمه از سوی بنی [[خالد بن هوذه]] در "[[یوم]] وجّ" و بنی [[عامر بن ربیعه]] و همپیمانانش با ثقیف را علاوه کرد که همه با [[پیروزی]] ثقیف دفع شد.<ref>. برای توضیح، نک: کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۴۹.</ref> | در این دوره، [[ثقیف]] در [[طائف]] [[هدف]] حملات برخی از [[قبایل]] [[بدوی]] که در پیرامون آنان میزیستند، قرار داشتند که از آن جمله میتوان به حملۀ [[خثعم]] از [[قبایل یمنی]] اشاره کرد که توسط جنگجویان ثقیف به [[فرماندهی]] [[غیلان بن سلمه]]، برادرزادۀ [[مسعود]] بن معتب دفع شد.<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۰۹.</ref> نیز باید به این جمله دو هجمه از سوی بنی [[خالد بن هوذه]] در "[[یوم]] وجّ" و بنی [[عامر بن ربیعه]] و همپیمانانش با ثقیف را علاوه کرد که همه با [[پیروزی]] [[ثقیف]] دفع شد.<ref>. برای توضیح، نک: کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۴۹.</ref> | ||
انحصار [[قدرت]] در طائف به دست بنی عوف که چندی پس از ۵۵۰ میلادی تحقق یافته بود، برای قریشیانِ سرمایهگذار در | انحصار [[قدرت]] در طائف به دست [[بنی عوف]] که چندی پس از ۵۵۰ میلادی تحقق یافته بود، برای قریشیانِ سرمایهگذار در طائف، به معنای گسترش [[نفوذ]] [[بنی عبدشمس]] و به خطر افتادن [[منافع]] [[بنی هاشم]] نیز میتوانست باشد. به هر روی میدانیم که فارغ از اینکه طیف وسیعی از ثقفیان از نفوذ [[قریشیان]] در طائف به طور کلی ناخشنود بودهاند، منافع [[هاشمیان]] با بیشترین خطر مواجه شده بود؛ چنانکه [[چاه]] "ذوالهرم" که توسط [[عبدالمطلب]] در طائف خریداری شده بود، برای مدتی مدید مورد استفاده و [[تصرف]] قهری ثقفیان بود، تا این که در اواخر [[عمر]] عبدالمطلب با [[حکمیت]] کاهنی از [[قضاعه]]، به عبدالمطلب بازگردانده شد.<ref>. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۳؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۱.</ref> به هر حال شواهد، حکایت از آن دارد که طی این سالها، ثقفیان نه تنها نسبت به بنی هاشم، که نسبت به کل [[قریش]]، نوعی [[احساس]] [[رقابت]] و معارضه یافته، [[نگرانی]] از سلطهجویی قریشیان، دلهای آنان را از قریش دور ساخته بود. چندان که با [[لشکرکشی]] [[ابرهه]] به [[حجاز]] در سال ۵۷۰ میلادی -که مقارن با واپسین ایام [[ریاست]] مسعود بن ثقیف بود-، بر اساس برخی [[روایات]]، آنگاه که [[ابرهه]] به [[شهر]] [[طائف]] رسید و ثقیف از مقصود او نسبت به [[مکه]] مطلع شد، [[مسعود]] نسبت به وی اعلام [[صلح]] و [[همکاری]] کرد و [[راهنمایی]] را به نام "ابورغال" همراه ایشان گماشت. <ref>. ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۶۲؛ طبری، جامع البیان، ج۳۰، ص۳۰۰-۳۰۱.</ref> بر اساس روایتی، ثقفیان حتی او را برای [[حمله]] به [[قریش]] [[تشویق]] کردند.<ref>. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۴۶۴؛ نیز ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۴۴۳.</ref> | ||
در این حین، تحولات [[اقتصادی]] رخ داده در منطقۀ حجاز طی دهۀ ۵۷۰ میلادی و فعال شدن ثقیف در [[تجارت]]،<ref>. سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۲۰؛ دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، | در این حین، تحولات [[اقتصادی]] رخ داده در منطقۀ [[حجاز]] طی دهۀ ۵۷۰ میلادی و فعال شدن ثقیف در [[تجارت]]،<ref>. سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۲۰؛ دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۱۳۵.</ref> که بر [[اقتدار]] بیش از پیش این [[قبیله]] افزود، [[رقابت]] آنان با [[قریشیان]] را معنایی نو بخشید و زمینۀ روی آوردن ثقیف به [[اتحاد]] درونی را فراهم آورد. مسعود بن ثقیف در حدود سال ۵۸۴ میلادی<ref>. ابوعبیده، ایام العرب، ج۲، ص۵۰۶.</ref> در حالی که بسیار سالخورده، و ریاستش بیشتر نمادین بود، [[جنگهای فجار]] را [[رهبری]] نمود. این [[جنگ]]، از یک سو، اوج [[دشمنی]] [[ثقیف]] با قریش بود و ثقیف بدون آنکه تمییزی در شعبههایش باشد، در مقابل تمام تیرههای قریش از [[بنی هاشم]] و [[بنی عبدشمس]] گرفته تا تیرههایی مانند [[بنی زهره]] و [[بنی حارث بن فهر]] که متحدان دیرین آنان بودند، قرار گرفت و از سوی دیگر، اوج اتحاد ثقیف با [[هوازن]] و [[طوایف]] [[قیس عیلان]] بود.<ref>. ابوعبیده، ایام العرب، ج۲، ص۵۰۳ بب؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۶۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۱، ص۵۹۳.</ref>-<ref>. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
== [[جایگاه اجتماعی]] [[ثقیف]] در دوران [[جاهلی]] == | == [[جایگاه اجتماعی]] [[ثقیف]] در دوران [[جاهلی]] == |