بنیثقیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←جایگاه اجتماعی در دوران جاهلی
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
علاوه بر [[بت پرستی]]، در منابع، از [[آیین حنیف]] و [[حنفا]] نیز در ثقیف اطلاعاتی به دست میآید، چندان که [[امیه بن ابی]] الصلت را به دلیل آنکه از بت پرستی روی برتافته بود،<ref>. دینوری، المعارف، ص60.</ref> از حنفای ثقفی برشمردهاند. ضمن این که برخی از منابع نیز، از وجود برخی ساکنان [[مسیحی]] در [[طائف]] خبر دادهاند.<ref>. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص36؛ ابن حجر، الاصابه، ج4، ص385-386.</ref> با وجود وضع مناسب [[اقتصادی]] و [[اشتغال]] به [[کشاورزی]]، ثقفیان هیچ گاه مرتکب [[زنده به گور کردن دختران]] (وأد بنات) نشده بودند. <ref>. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص438.</ref> [[تعدد زوجات]] میان ثقیف بسیار رواج داشت چندان که داشتن حتی تا ده [[همسر]] هم در بین برخی از [[رجال]] برجسته این [[قوم]] گزارش شده است.<ref>. مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۵۸۶؛ ابن قاسم، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۱۱؛ شافعی، کتاب الام، ج۴، ص۲۸۱، ج۵، ص۵۳؛ صنعانی، المصنف، ج 6، ص217.</ref> این ازدواجها گاه به [[ازدواج]] همزمان با دوخواهر میانجامید<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 13، ص341.</ref> چندان که برخی گزارشها ازدواج قسی با دو دختر [[عامر]] را همزمان شمردهاند.<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص327.</ref> از جمله [[آداب]] خاص آنان در جاهلیت، [[حریم]] بحیره و سائبه و وصیله بود که در کنار [[خزاعه]] و [[بنی عامر]] بدان [[باور]] داشتند. <ref>. واحدی، اسباب النزول، ص۲۹؛ طوسی، التبیان، ج۲، ص۷۲.</ref> | علاوه بر [[بت پرستی]]، در منابع، از [[آیین حنیف]] و [[حنفا]] نیز در ثقیف اطلاعاتی به دست میآید، چندان که [[امیه بن ابی]] الصلت را به دلیل آنکه از بت پرستی روی برتافته بود،<ref>. دینوری، المعارف، ص60.</ref> از حنفای ثقفی برشمردهاند. ضمن این که برخی از منابع نیز، از وجود برخی ساکنان [[مسیحی]] در [[طائف]] خبر دادهاند.<ref>. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص36؛ ابن حجر، الاصابه، ج4، ص385-386.</ref> با وجود وضع مناسب [[اقتصادی]] و [[اشتغال]] به [[کشاورزی]]، ثقفیان هیچ گاه مرتکب [[زنده به گور کردن دختران]] (وأد بنات) نشده بودند. <ref>. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص438.</ref> [[تعدد زوجات]] میان ثقیف بسیار رواج داشت چندان که داشتن حتی تا ده [[همسر]] هم در بین برخی از [[رجال]] برجسته این [[قوم]] گزارش شده است.<ref>. مالک بن انس، الموطأ، ج۲، ص۵۸۶؛ ابن قاسم، المدونة الکبری، ج۲، ص۳۱۱؛ شافعی، کتاب الام، ج۴، ص۲۸۱، ج۵، ص۵۳؛ صنعانی، المصنف، ج 6، ص217.</ref> این ازدواجها گاه به [[ازدواج]] همزمان با دوخواهر میانجامید<ref>. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 13، ص341.</ref> چندان که برخی گزارشها ازدواج قسی با دو دختر [[عامر]] را همزمان شمردهاند.<ref>. ابن حبیب، المحبر، ص327.</ref> از جمله [[آداب]] خاص آنان در جاهلیت، [[حریم]] بحیره و سائبه و وصیله بود که در کنار [[خزاعه]] و [[بنی عامر]] بدان [[باور]] داشتند. <ref>. واحدی، اسباب النزول، ص۲۹؛ طوسی، التبیان، ج۲، ص۷۲.</ref> | ||
==تعامل با بعثت نبوی== | |||
الف. تعامل با [[رسول خدا]]{{صل}} پیش از [[هجرت]] | الف. تعامل با [[رسول خدا]]{{صل}} پیش از [[هجرت]] | ||
دادههای [[تاریخی]] و نیز توجه به مناسبات نزدیک و تنگاتنگ میان [[قریش]] و ثقیف، و مسافت نزدیک بین [[مکه]] و [[طائف]]، ما را به این [[حقیقت]] سوق میدهد که ثقفیان از همان دوران آغازین [[بعثت]]، با [[اسلام]] آشنا بودهاند. حضور ثقفیان در مکه، بازارها، و رفت و آمدشان و [[روابط]] آنان با مکیان بهترین عامل و وسیله ارتباطی و نقل [[اخبار]] بوده است. خبر بعثت و پیدایی [[دین جدید]] و [[مخالفت]] [[پیروان]] این [[آیین]] با [[مشرکان]] و [[نفی]] [[بت پرستی]]، خبر کوچکی نبود که بر ثقیف پوشیده بماند. اساساً طائف، بستان مکه و محل ییلاقیِ اشراف مکه بود<ref>. عبیدی، الطائف و دور قبیلة ثقیف العربیة، ص8، به نقل از: سیدیو و صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص39.</ref> و بیشک [[آگاهی]] آنان از حادثه بعثت به همان سالهای نخست، حتی ماههای نخست برمی گردد. ماجرای [[معجزه]] [[رسول خدا]]{{صل}} در پی درخواست یکی از اشراف ثقیف در محفل قریش و حرکت درخت و دو نیم شدن آن و [[شهادت]] دادن درخت به [[رسالت]] آن [[حضرت]] در مقابل شخص ثقفی [[مشرک]]،<ref>. تفسیر امام حسن عسکری{{ع}}، ص172؛ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص235.</ref> نمونه دیگر از حوادثی است که به سالهای نخستین رسالت برمی گردد و نشان از آن دارد که ثقفیان تقریباً از آغاز با [[ظهور اسلام]] آشنا بودند. گذشته از آن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هفت سال در بازار [[عکاظ]] -که یکی از بازارهای مهم و معروف [[عرب]] بود و نزدیک طائف برپا میشد،- [[مردم]] را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کرده بود. <ref>. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 7، ص382.</ref> در این بازار، ثقفیان چونان دیگر [[قبایل عرب]] حضوری پررنگ داشتند و در آن، به [[داد و ستد]] مشغول بودند. طبیعی است که آنان همچون دیگران، دعوت حضرت را شنیده باشند و چه بسا مخاطبِ [[حقیقی]] [[پیامبر]]{{صل}} هم بودهاند، امّا بر خلاف این آشناییها، نه تنها از گرویدن ایشان به [[اسلام]] گزارشی در دست نیست بلکه برخی از ثقفیان، [[قریش]] را در [[مبارزه]] با [[دعوت پیامبر]]{{صل}} [[همراهی]] هم میکردند. چندان که برخی از سران ایشان همانند عَدیّ بن حَمراء ثقفی همدست [[قریش]] در [[آزار]] رسانی و ایجاد مزاحمت برای [[حضرت]] در راه [[دعوت]] بزرگشان بودند.<ref>. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص54.</ref> همچنین زمانی که قریش طی گفتگوهایی با [[ابوطالب]]، [[سیاست]] [[تهدید]] و [[تطمیع]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در پیش گرفته بودند، أَخنَس بن شُرَیق بن [[عمرو]] بن وهب ثقفی، قریش را در این راهبردِ [[سیاسی]] همراهی نمود تا به [[زعم]] خود، [[پیامبر]]{{صل}} را از دعوتش باز دارند.<ref>. او از بزرگان و سرامدان قوم خویش و از رؤسا و سران مکه و ساکن این شهر، (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص268. برای سکونت وی در مکه، چند دلیل میتوان آورد: الف یکی همین گزارش ابن حزم است، ب او حلیف بنی زهره بود و آثار نوعی از ولاء و حلف، سکونت در شهر مهاجرپذیر است و گرنه در وطن اصلی، انسان نیاز ندارد حلیف کسی باشد گرچه ممکن است خلاف آن هم یافت شود، ج نوه او در جنگ جمل کشته شد و هنگامی که حضرت علی{{ع}} با جنازهها سخن میگفت به جسد عبدالله،نوه اخنس که رسید فرمود: او غلام قریش بود و...(شیخ مفید، الجمل، ص394)، د گزارش شده است که پیامبر{{صل}}هنگام بازگشت از طائف، خواست در جوار و پناه اخنس وارد مکه شود و اخنس گفت: من حلیف هستم و نمیتوانم.... البته این درخواست پناهندگی پیامبر{{صل}} در بازگشت از طائف، محل بحث است، ه در جریان غزوه بدر که قریش با عجله حرکت کرد اخنس نیز همراه شد و چنان که بعداً خواهیم گفت پس از اطلاع از نجات کاروان قریش، به مکه بازگشت. این امر نشانه آن است که ساکن مکه بوده؛ زیرا زمان فراخوانی نیروی کمکی، از جایی، از جمله از طائف نبود و فقط قریش و ساکنان مکه به سوی بدر حرکت کردند.) و حلیف بنی زُهره به شمار میرفت و از کسانی بود که در میان اشراف مکه نفوذ زیادی داشت. (طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص438 و 638.) ابن اسحاق گوید: آیات «فَلاَ تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ * وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ * وَ لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّف مَّهِین* هَمَّاز مَّشَّآءِم بِنَمِیم * مَّنَّاع لِّلْخَیْرِ مُعْتَد أَثِیم * عُتُلِّم بَعْدَ ذلِکَ زَنِیم» (سوره قلم، آیههای 8-13.) در باره او نازل شده است. (ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1، ص386.) فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(2)، محمود حیدری آقایی.</ref>- <ref>. فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(2)، محمود حیدری آقایی.</ref> | دادههای [[تاریخی]] و نیز توجه به مناسبات نزدیک و تنگاتنگ میان [[قریش]] و ثقیف، و مسافت نزدیک بین [[مکه]] و [[طائف]]، ما را به این [[حقیقت]] سوق میدهد که ثقفیان از همان دوران آغازین [[بعثت]]، با [[اسلام]] آشنا بودهاند. حضور ثقفیان در مکه، بازارها، و رفت و آمدشان و [[روابط]] آنان با مکیان بهترین عامل و وسیله ارتباطی و نقل [[اخبار]] بوده است. خبر بعثت و پیدایی [[دین جدید]] و [[مخالفت]] [[پیروان]] این [[آیین]] با [[مشرکان]] و [[نفی]] [[بت پرستی]]، خبر کوچکی نبود که بر ثقیف پوشیده بماند. اساساً طائف، بستان مکه و محل ییلاقیِ اشراف مکه بود<ref>. عبیدی، الطائف و دور قبیلة ثقیف العربیة، ص8، به نقل از: سیدیو و صقر، الطائف فی العصر الجاهلی و صدر الاسلام، ص39.</ref> و بیشک [[آگاهی]] آنان از حادثه بعثت به همان سالهای نخست، حتی ماههای نخست برمی گردد. ماجرای [[معجزه]] [[رسول خدا]]{{صل}} در پی درخواست یکی از اشراف ثقیف در محفل قریش و حرکت درخت و دو نیم شدن آن و [[شهادت]] دادن درخت به [[رسالت]] آن [[حضرت]] در مقابل شخص ثقفی [[مشرک]]،<ref>. تفسیر امام حسن عسکری{{ع}}، ص172؛ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص235.</ref> نمونه دیگر از حوادثی است که به سالهای نخستین رسالت برمی گردد و نشان از آن دارد که ثقفیان تقریباً از آغاز با [[ظهور اسلام]] آشنا بودند. گذشته از آن، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هفت سال در بازار [[عکاظ]] -که یکی از بازارهای مهم و معروف [[عرب]] بود و نزدیک طائف برپا میشد،- [[مردم]] را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کرده بود. <ref>. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 7، ص382.</ref> در این بازار، ثقفیان چونان دیگر [[قبایل عرب]] حضوری پررنگ داشتند و در آن، به [[داد و ستد]] مشغول بودند. طبیعی است که آنان همچون دیگران، دعوت حضرت را شنیده باشند و چه بسا مخاطبِ [[حقیقی]] [[پیامبر]]{{صل}} هم بودهاند، امّا بر خلاف این آشناییها، نه تنها از گرویدن ایشان به [[اسلام]] گزارشی در دست نیست بلکه برخی از ثقفیان، [[قریش]] را در [[مبارزه]] با [[دعوت پیامبر]]{{صل}} [[همراهی]] هم میکردند. چندان که برخی از سران ایشان همانند عَدیّ بن حَمراء ثقفی همدست [[قریش]] در [[آزار]] رسانی و ایجاد مزاحمت برای [[حضرت]] در راه [[دعوت]] بزرگشان بودند.<ref>. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص54.</ref> همچنین زمانی که قریش طی گفتگوهایی با [[ابوطالب]]، [[سیاست]] [[تهدید]] و [[تطمیع]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در پیش گرفته بودند، أَخنَس بن شُرَیق بن [[عمرو]] بن وهب ثقفی، قریش را در این راهبردِ [[سیاسی]] همراهی نمود تا به [[زعم]] خود، [[پیامبر]]{{صل}} را از دعوتش باز دارند.<ref>. او از بزرگان و سرامدان قوم خویش و از رؤسا و سران مکه و ساکن این شهر، (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص268. برای سکونت وی در مکه، چند دلیل میتوان آورد: الف یکی همین گزارش ابن حزم است، ب او حلیف بنی زهره بود و آثار نوعی از ولاء و حلف، سکونت در شهر مهاجرپذیر است و گرنه در وطن اصلی، انسان نیاز ندارد حلیف کسی باشد گرچه ممکن است خلاف آن هم یافت شود، ج نوه او در جنگ جمل کشته شد و هنگامی که حضرت علی{{ع}} با جنازهها سخن میگفت به جسد عبدالله،نوه اخنس که رسید فرمود: او غلام قریش بود و...(شیخ مفید، الجمل، ص394)، د گزارش شده است که پیامبر{{صل}}هنگام بازگشت از طائف، خواست در جوار و پناه اخنس وارد مکه شود و اخنس گفت: من حلیف هستم و نمیتوانم.... البته این درخواست پناهندگی پیامبر{{صل}} در بازگشت از طائف، محل بحث است، ه در جریان غزوه بدر که قریش با عجله حرکت کرد اخنس نیز همراه شد و چنان که بعداً خواهیم گفت پس از اطلاع از نجات کاروان قریش، به مکه بازگشت. این امر نشانه آن است که ساکن مکه بوده؛ زیرا زمان فراخوانی نیروی کمکی، از جایی، از جمله از طائف نبود و فقط قریش و ساکنان مکه به سوی بدر حرکت کردند.) و حلیف بنی زُهره به شمار میرفت و از کسانی بود که در میان اشراف مکه نفوذ زیادی داشت. (طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص438 و 638.) ابن اسحاق گوید: آیات «فَلاَ تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ * وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ * وَ لاَ تُطِعْ کُلَّ حَلاَّف مَّهِین* هَمَّاز مَّشَّآءِم بِنَمِیم * مَّنَّاع لِّلْخَیْرِ مُعْتَد أَثِیم * عُتُلِّم بَعْدَ ذلِکَ زَنِیم» (سوره قلم، آیههای 8-13.) در باره او نازل شده است. (ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1، ص386.) فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(2)، محمود حیدری آقایی.</ref>- <ref>. فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(2)، محمود حیدری آقایی.</ref> |