بنیربیعه: تفاوت میان نسخهها
←بنیربیعه و ظهور اسلام
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== بنیربیعه و [[ظهور اسلام]] == | == بنیربیعه و [[ظهور اسلام]] == | ||
[[عمرو بن قیس عبدی]] که از طرف دایی و [[پدر]] همسرش، [[اشج عبدی]]، در سال نخست [[هجری]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاده شده بود تا آن [[حضرت]] را بیازماید، نخستین [[ربعی]] بود که [[اسلام]] آورد و به دنبال او، اشج و [[مردم]] هجر و [[بحرین]] [[مسلمان]] شدند. <ref> | [[عمرو بن قیس عبدی]] که از طرف دایی و [[پدر]] همسرش، [[اشج عبدی]]، در سال نخست [[هجری]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاده شده بود تا آن [[حضرت]] را بیازماید، نخستین [[ربعی]] بود که [[اسلام]] آورد و به دنبال او، اشج و [[مردم]] هجر و [[بحرین]] [[مسلمان]] شدند. <ref> ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۵۶؛ در دیگر منابع از این فرد با نام منقذ بن حبان یاد شده و آمده است: مردی از ایشان که منقذ بن حبان خوانده میشد و از تیره بنی غنم بن ودیعه بود و در یثرب تجارت میکرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل میکرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا{{صل}} اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و علق، همراه با نامه ای از پیامبر{{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر منذر بن عائذ معروف به اشجّ بود، حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا{{صل}} را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> بدین ترتیب، گروهی از جانب آنان به [[ریاست]] [[منذر بن عائذ]] معروف به اشجّ در [[مدینه]]، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و با آن حضرت [[دیدار]] کردند.<ref> صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> [[جارود بن عمرو]] -پیشوای [[مسیحی]] [[عبدالقیس]]- نیز در رأس هیئتی از [[قوم]] خود نزد رسول خدا{{صل}} آمد و اسلام آورد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵؛ ابنشبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۸۶-۵۹۱.</ref> همچنین در باب [[وفد]] دیگر از [[قوم]] [[ربیعه]] چنین آمده که در سال ۸ هجری، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علاء بن حضرمی]] را همراه با نامهای به سوی [[منذر بن ساوی عبدی]] که از سوی [[پادشاه ایران]] [[حکمران]] [[بحرین]] بود، فرستاد و مرزبانان و [[امیران]] بحرین را به [[اسلام]] فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref> منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> -[[حاکم]] [[شهر]] اسبذ و [[امیر]] [[اعراب]] بحرین-<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و [[ایرانیان]] بحرین نیز [[مسلمان]] شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref> اما هنوز [[جمعیت]] چشمگیری [[دل]] درگرو [[یهودیت]]، [[مسیحیت]] و زرتشتی گری داشتند<ref> ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref> منذر بن ساوی، طی نامهای از [[پیامبر]]{{صل}} در این باب چاره جویی خواست و پیامبر{{صل}} او را به [[بردباری]] فرا خواند و [[فرمان]] به [[گرفتن جزیه]] داد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref> با دریافت نامه [[رسول خدا]]{{صل}}، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت [[نمایندگی]] خود مرکب از ۲۰ مرد، به [[رهبری]] [[عبدالله بن عوف]]، که در میان آنها ۳ مرد از [[بنی عبید]]، ۳ مرد از [[بنی غنم]] و ۱۲ مرد از [[بنی عبدالقیس]] در آن حضور داشتند، [[خدمت]] [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} فرستادند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref> گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، [[وفد]] [[عبدالقیس]] رسید؛ [[رسول اکرم]] [[اسلام]]{{صل}} به افق نگریست و فرمود: «گروهی از [[مشرکان]] خواهند آمد که برای [[پذیرش اسلام]] مجبور نشدهاند. خدایا [[قبیله عبدالقیس]] را بیامرز که پیش من آمدهاند و چیزی نمیخواهند. ایشان بهترین [[مردمان]] خاورانند».<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.</ref> هیات [[نمایندگی]] عبدالقیس، به مدت ۱۰ [[روز]] در [[خانه]] [[رمله بنت حارث]] اسکان یافتند و از ایشان [[پذیرایی]] به عمل آمد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر{{صل}} نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای [[پیامبر]]{{صل}} به سوی [[قوم]] بازگشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref> [[عبدالقیسیها]] پس از پذیرش اسلام، مسجدی را در جواثای [[بحرین]] موسوم به "[[مسجد]] عبدالقیس"، بنا نهادند<ref> جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله{{صل}} فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> که به [[روایت]] [[بخاری]]، دومین مسجدی است که بعد از [[مسجد النبی]]{{صل}} در [[مدینه]]، در آن [[اقامه نماز]] [[جمعه]] شده است.<ref> بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> علاوه بر عبدالقیسیها دیگر [[طوایف]] و [[قبایل]] [[ربیعه]] از جمله [[بکر بن وائل]]، [[تغلب]]، [[حنیفه]] و [[بنی شیبان]] نیز [[نمایندگان]] خود را عازم مدینه کردند و با حضور در این [[شهر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[سرسپردگی]] خود به اسلام با خبر ساختند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref> | ||
== ربیعه ودوران خلافت خلفای راشدین == | == ربیعه ودوران خلافت خلفای راشدین == |