پرش به محتوا

بنی‌ربیعه: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۲: خط ۴۲:
[[عمرو بن قیس عبدی]] که از طرف دایی و [[پدر]] همسرش، [[اشج عبدی]]، در سال نخست [[هجری]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاده شده بود تا آن [[حضرت]] را بیازماید، نخستین [[ربعی]] بود که [[اسلام]] آورد و به دنبال او، اشج و [[مردم]] هجر و [[بحرین]] [[مسلمان]] شدند. <ref> ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۵۶؛ در دیگر منابع از این فرد با نام منقذ بن حبان یاد شده و آمده است: مردی از ایشان که منقذ بن حبان خوانده می‌‌شد و از تیره بنی غنم بن ودیعه بود و در یثرب تجارت می‌‌کرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا{{صل}} اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و علق، همراه با نامه ای از پیامبر{{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر منذر بن عائذ معروف به اشجّ بود، حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا{{صل}} را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> بدین ترتیب، گروهی از جانب آنان به [[ریاست]] [[منذر بن عائذ]] معروف به اشجّ در [[مدینه]]، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و با آن حضرت [[دیدار]] کردند.<ref> صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> [[جارود بن عمرو]] -پیشوای [[مسیحی]] [[عبدالقیس]]- نیز در رأس هیئتی از [[قوم]] خود نزد رسول خدا{{صل}} آمد و اسلام آورد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵؛ ابن‌شبه، تاریخ ‌المدینة المنوره، ج۲، ص۵۸۶-۵۹۱.</ref> همچنین در باب [[وفد]] دیگر از [[قوم]] [[ربیعه]] چنین آمده که در سال ۸ هجری، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علاء بن حضرمی]] را همراه با نامه‌ای به سوی [[منذر بن ساوی عبدی]] که از سوی [[پادشاه ایران]] [[حکمران]] [[بحرین]] بود، فرستاد و مرزبانان و [[امیران]] بحرین را به [[اسلام]] فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref> منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> -[[حاکم]] [[شهر]] اسبذ و [[امیر]] [[اعراب]] بحرین-<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و [[ایرانیان]] بحرین نیز [[مسلمان]] شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref> اما هنوز [[جمعیت]] چشمگیری [[دل]] درگرو [[یهودیت]]، [[مسیحیت]] و زرتشتی گری داشتند<ref> ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref> منذر بن ساوی، طی نامه‌ای از [[پیامبر]]{{صل}} در این باب چاره جویی خواست و پیامبر{{صل}} او را به [[بردباری]] فرا خواند و [[فرمان]] به [[گرفتن جزیه]] داد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref> با دریافت نامه [[رسول خدا]]{{صل}}، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت [[نمایندگی]] خود مرکب از ۲۰ مرد، به [[رهبری]] [[عبدالله بن عوف]]، که در میان آنها ۳ مرد از [[بنی عبید]]، ۳ مرد از [[بنی غنم]] و ۱۲ مرد از [[بنی عبدالقیس]] در آن حضور داشتند، [[خدمت]] [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} فرستادند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref> گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، [[وفد]] [[عبدالقیس]] رسید؛ [[رسول اکرم]] [[اسلام]]{{صل}} به افق نگریست و فرمود: «گروهی از [[مشرکان]] خواهند آمد که برای [[پذیرش اسلام]] مجبور نشده‌اند. خدایا [[قبیله عبدالقیس]] را بیامرز که پیش من آمده‌اند و چیزی نمی‌خواهند. ایشان بهترین [[مردمان]] خاورانند».<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.</ref> هیات [[نمایندگی]] عبدالقیس، به مدت ۱۰ [[روز]] در [[خانه]] [[رمله بنت حارث]] اسکان یافتند و از ایشان [[پذیرایی]] به عمل آمد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر{{صل}} نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای [[پیامبر]]{{صل}} به سوی [[قوم]] بازگشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref> [[عبدالقیسی‌ها]] پس از پذیرش اسلام، مسجدی را در جواثای [[بحرین]] موسوم به "[[مسجد]] عبدالقیس"، بنا نهادند<ref> جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله{{صل}} فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> که به [[روایت]] [[بخاری]]، دومین مسجدی است که بعد از [[مسجد النبی]]{{صل}} در [[مدینه]]، در آن [[اقامه نماز]] [[جمعه]] شده است.<ref> بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> علاوه بر عبدالقیسی‌ها دیگر [[طوایف]] و [[قبایل]] [[ربیعه]] از جمله [[بکر بن وائل]]، [[تغلب]]، [[حنیفه]] و [[بنی شیبان]] نیز [[نمایندگان]] خود را عازم مدینه کردند و با حضور در این [[شهر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[سرسپردگی]] خود به اسلام با خبر ساختند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref>
[[عمرو بن قیس عبدی]] که از طرف دایی و [[پدر]] همسرش، [[اشج عبدی]]، در سال نخست [[هجری]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستاده شده بود تا آن [[حضرت]] را بیازماید، نخستین [[ربعی]] بود که [[اسلام]] آورد و به دنبال او، اشج و [[مردم]] هجر و [[بحرین]] [[مسلمان]] شدند. <ref> ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۵۶؛ در دیگر منابع از این فرد با نام منقذ بن حبان یاد شده و آمده است: مردی از ایشان که منقذ بن حبان خوانده می‌‌شد و از تیره بنی غنم بن ودیعه بود و در یثرب تجارت می‌‌کرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا{{صل}} اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و علق، همراه با نامه ای از پیامبر{{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر منذر بن عائذ معروف به اشجّ بود، حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا{{صل}} را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> بدین ترتیب، گروهی از جانب آنان به [[ریاست]] [[منذر بن عائذ]] معروف به اشجّ در [[مدینه]]، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و با آن حضرت [[دیدار]] کردند.<ref> صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> [[جارود بن عمرو]] -پیشوای [[مسیحی]] [[عبدالقیس]]- نیز در رأس هیئتی از [[قوم]] خود نزد رسول خدا{{صل}} آمد و اسلام آورد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵؛ ابن‌شبه، تاریخ ‌المدینة المنوره، ج۲، ص۵۸۶-۵۹۱.</ref> همچنین در باب [[وفد]] دیگر از [[قوم]] [[ربیعه]] چنین آمده که در سال ۸ هجری، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علاء بن حضرمی]] را همراه با نامه‌ای به سوی [[منذر بن ساوی عبدی]] که از سوی [[پادشاه ایران]] [[حکمران]] [[بحرین]] بود، فرستاد و مرزبانان و [[امیران]] بحرین را به [[اسلام]] فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref> منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> -[[حاکم]] [[شهر]] اسبذ و [[امیر]] [[اعراب]] بحرین-<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و [[ایرانیان]] بحرین نیز [[مسلمان]] شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref> اما هنوز [[جمعیت]] چشمگیری [[دل]] درگرو [[یهودیت]]، [[مسیحیت]] و زرتشتی گری داشتند<ref> ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref> منذر بن ساوی، طی نامه‌ای از [[پیامبر]]{{صل}} در این باب چاره جویی خواست و پیامبر{{صل}} او را به [[بردباری]] فرا خواند و [[فرمان]] به [[گرفتن جزیه]] داد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref> با دریافت نامه [[رسول خدا]]{{صل}}، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت [[نمایندگی]] خود مرکب از ۲۰ مرد، به [[رهبری]] [[عبدالله بن عوف]]، که در میان آنها ۳ مرد از [[بنی عبید]]، ۳ مرد از [[بنی غنم]] و ۱۲ مرد از [[بنی عبدالقیس]] در آن حضور داشتند، [[خدمت]] [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} فرستادند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref> گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، [[وفد]] [[عبدالقیس]] رسید؛ [[رسول اکرم]] [[اسلام]]{{صل}} به افق نگریست و فرمود: «گروهی از [[مشرکان]] خواهند آمد که برای [[پذیرش اسلام]] مجبور نشده‌اند. خدایا [[قبیله عبدالقیس]] را بیامرز که پیش من آمده‌اند و چیزی نمی‌خواهند. ایشان بهترین [[مردمان]] خاورانند».<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.</ref> هیات [[نمایندگی]] عبدالقیس، به مدت ۱۰ [[روز]] در [[خانه]] [[رمله بنت حارث]] اسکان یافتند و از ایشان [[پذیرایی]] به عمل آمد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر{{صل}} نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای [[پیامبر]]{{صل}} به سوی [[قوم]] بازگشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref> [[عبدالقیسی‌ها]] پس از پذیرش اسلام، مسجدی را در جواثای [[بحرین]] موسوم به "[[مسجد]] عبدالقیس"، بنا نهادند<ref> جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله{{صل}} فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> که به [[روایت]] [[بخاری]]، دومین مسجدی است که بعد از [[مسجد النبی]]{{صل}} در [[مدینه]]، در آن [[اقامه نماز]] [[جمعه]] شده است.<ref> بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> علاوه بر عبدالقیسی‌ها دیگر [[طوایف]] و [[قبایل]] [[ربیعه]] از جمله [[بکر بن وائل]]، [[تغلب]]، [[حنیفه]] و [[بنی شیبان]] نیز [[نمایندگان]] خود را عازم مدینه کردند و با حضور در این [[شهر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را از [[سرسپردگی]] خود به اسلام با خبر ساختند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref>


== ربیعه ودوران خلافت خلفای راشدین ==
==[[ربیعه]] ودوران [[خلافت]] [[خلفای راشدین]] ==
الف. واقعه ارتداد قبایل
=== واقعه [[ارتداد قبایل]] ===
پس از رحلت پیامبر)ص) قبایل بکر بن وائل و بسیاری از قبایل دیگر، در جریان ارتداد وارد شدند و با افراشتن علم طغیان بر ضد حکومت مدینه صف آرایی کردند. از‌ جمله قبایل ربیعه که به ارتداد‌گرایید، قبیلۀ حنیفة بن لُجَیم به رهبری یکی از متنبئین به نام مسیلمۀ کذاب (د ۱۲ ق / ۶۳۳ م) بود. خالد بن ولید به امر ابوبکر به یمامه لشکر کشید و با او مصاف داد و او را قتل آورد. <ref>. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۷- ۲۴۸.</ref> اما قبیله دیگر بنی ربیعه یعنی بنی عبدالقیس با ارشاد و راهنمایی بزرگ خود جارود بن معلی، در اسلام ثابت قدم ماندند<ref>. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.</ref> و حتی سی سوار هم، به سرداری ابان بن سعید جهت یاری ابوبکر روانه مدینه کردند.<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۱.</ref> اما دیگر قبیله این قوم بنی بکر بن وائل که از قدیم با این قوم در اختلاف و کشمکش بودند، با سخن از برتری خود بر آل عبدالقیس در نزد شاه ایران، تأیید او را برای پادشاهی منذر بن نعمان بر بحرین به دست آوردند<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.</ref> و با سپاهی متشکل از سه هزار بنی بکری و هفت هزار ایرانی به رهبری حُطَم بن ضبیعه و نیز طَبیان بن عمر و مِسمَع بن مالک به سوی بحرین لشکر کشیدند که پس از الحاق قبایل سبابجه<ref>.السبیجی که جمع آن می‌‌شود السبابجه. یکی از اقوام بومی سند که در دریانوردی مهارت داشتند و به مرور زمان در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس سکناگزیده و در تحولات منطقه ای ایفای نقش کردند. (جوالیقی، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، ص۱۸۳)</ref> در بین راه به آنان،<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۳۹.</ref> به امید بر تخت نشاندن منذر بن نعمان، در برابر سپاه چهار هزار نفری عبدالقیسی‌ها و هم پیمانانشان صف آرایی کردند. بنی عبدالقیس به رهبری جارود بن معلی، در ابتدای نبرد، پیروزی‌هایی به‌دست آورد و بسیاری از سربازان عربی و عجمی آنان را از پای درآوردند. اما سرانجام مغلوب سربازان تحت فرماندهی منذر شدند و بالاجبار به هَجَر عقب نشستند و در دژ "جُواثا"<ref>.دژی از آن عبدالقیس در بحرین که اهالی آن در زمان ارتداد دراسلامشان پایدار ماندند. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۶)</ref>و برج و باروی شهر "دارین" به محاصره در افتادند.<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۹.</ref> سرانجام آنان توانستند با حمله غافلگیرانه علاء حضرمی و با خروج به موقع از دژهایشان، مرتدین را سرکوب کرده و با به هلاکت رسیدن منذر بن نعمان در کنار دژ "چواثا" از مهلکه جان بدر برند.<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۱.</ref> همزمان با فروکش کردن شورش بحرین، فتنه عمان که رهبری آن به‌دست لقیط بن مالک ذوالتاج بود، مسلمانان را در شرایط دشواری قرار داد. چندان که اگر مدد قبایل عبدالقیس-به رهبری سیحان بن صوحان- و بنی ناجیه- به سرداری خُویت بن راشد- نبود، سپاهیان مسلمان در نبرد دژ "دَبا"<ref>.از شهرهای عمان، نامش در اشعار و ایام العربها و الفتوح بسیار آمده است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳)</ref> نابود می‌‌شدند.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ، ترجمه، ج۲، ص۹.</ref> عکرمه بن ابی جهل، یکی دیگر از سرداران خلافت نیز، در یک سفر نظامی به اقلیم مُهره، موفق شد در یک نبرد سنگین، مصبح بنی محاربی- از عبدالقیس- را با کمک قبایل عبدالقیس و بنی ناجیه مغلوب و متواری نماید.<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۴۹.</ref>-<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۶-۱۳۸.</ref>  
پس از [[رحلت پیامبر]])ص) [[قبایل]] [[بکر بن وائل]] و بسیاری از قبایل دیگر، در جریان [[ارتداد]] وارد شدند و با افراشتن [[علم]] [[طغیان]] بر [[ضد]] [[حکومت مدینه]] صف آرایی کردند. از‌ جمله قبایل [[ربیعه]] که به ارتداد‌گرایید، قبیلۀ حنیفة بن لُجَیم به [[رهبری]] یکی از متنبئین به نام مسیلمۀ [[کذاب]] (د ۱۲ ق / ۶۳۳ م) بود. [[خالد بن ولید]] به امر [[ابوبکر]] به یمامه [[لشکر]] کشید و با او مصاف داد و او را [[قتل]] آورد. <ref>. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۷- ۲۴۸.</ref> اما [[قبیله]] دیگر [[بنی ربیعه]] یعنی [[بنی عبدالقیس]] با [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] بزرگ خود [[جارود بن معلی]]، در [[اسلام]] [[ثابت قدم]] ماندند<ref>. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.</ref> و حتی سی سوار هم، به سرداری [[ابان بن سعید]] جهت [[یاری]] ابوبکر روانه [[مدینه]] کردند.<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۱.</ref> اما دیگر قبیله این [[قوم]] بنی بکر بن وائل که از قدیم با این قوم در [[اختلاف]] و [[کشمکش]] بودند، با سخن از [[برتری]] خود بر [[آل عبدالقیس]] در نزد شاه [[ایران]]، [[تأیید]] او را برای [[پادشاهی]] منذر بن نعمان بر [[بحرین]] به دست آوردند<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.</ref> و با سپاهی متشکل از سه هزار بنی بکری و هفت هزار [[ایرانی]] به رهبری حُطَم بن [[ضبیعه]] و نیز طَبیان بن [[عمر]] و مِسمَع بن مالک به سوی بحرین لشکر کشیدند که پس از [[الحاق]] قبایل سبابجه<ref>.السبیجی که جمع آن می‌‌شود السبابجه. یکی از اقوام بومی سند که در دریانوردی مهارت داشتند و به مرور زمان در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس سکناگزیده و در تحولات منطقه ای ایفای نقش کردند. (جوالیقی، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، ص۱۸۳)</ref> در بین راه به آنان،<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۳۹.</ref> به [[امید]] بر تخت نشاندن منذر بن نعمان، در برابر [[سپاه]] چهار هزار نفری [[عبدالقیسی‌ها]] و هم پیمانانشان صف آرایی کردند. [[بنی عبدالقیس]] به [[رهبری]] [[جارود بن معلی]]، در ابتدای [[نبرد]]، پیروزی‌هایی به‌دست آورد و بسیاری از [[سربازان]] [[عربی]] و عجمی آنان را از پای درآوردند. اما سرانجام مغلوب سربازان تحت [[فرماندهی]] منذر شدند و بالاجبار به هَجَر عقب نشستند و در [[دژ]] "جُواثا"<ref>.دژی از آن عبدالقیس در بحرین که اهالی آن در زمان ارتداد دراسلامشان پایدار ماندند. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۶)</ref>و [[برج]] و باروی [[شهر]] "دارین" به محاصره در افتادند.<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۹.</ref> سرانجام آنان توانستند با [[حمله]] غافلگیرانه [[علاء]] حضرمی و با خروج به موقع از دژهایشان، مرتدین را [[سرکوب]] کرده و با به [[هلاکت]] رسیدن منذر بن نعمان در کنار دژ "چواثا" از [[مهلکه]] [[جان]] [[بدر]] برند.<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۱.</ref> همزمان با فروکش کردن [[شورش]] [[بحرین]]، [[فتنه]] عمان که رهبری آن به‌دست [[لقیط]] بن مالک ذوالتاج بود، [[مسلمانان]] را در شرایط [[دشواری]] قرار داد. چندان که اگر مدد [[قبایل]] [[عبدالقیس]]-به رهبری [[سیحان بن صوحان]]- و [[بنی ناجیه]]- به سرداری خُویت بن [[راشد]]- نبود، [[سپاهیان]] [[مسلمان]] در نبرد دژ "دَبا"<ref>.از شهرهای عمان، نامش در اشعار و ایام العربها و الفتوح بسیار آمده است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳)</ref> نابود می‌‌شدند.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ، ترجمه، ج۲، ص۹.</ref> [[عکرمه بن ابی جهل]]، یکی دیگر از [[سرداران]] [[خلافت]] نیز، در یک [[سفر]] نظامی به اقلیم مُهره، موفق شد در یک نبرد سنگین، مصبح بنی [[محاربی]]- از عبدالقیس- را با کمک قبایل عبدالقیس و بنی ناجیه مغلوب و متواری نماید.<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۴۹.</ref>-<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۶-۱۳۸.</ref>  


ب. فتوحات اسلامی
=== [[فتوحات اسلامی]] ===
با برقراری آرامش در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، علاء حضرمی در رقابت با سعد بن ابی وقاص به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس لشکر کشید و در این لشکرکشی به علت آشنایی دیرینه قبایل ازد و عبدالقیس با سواحل و راههای شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی اصطخر پیشروی کند و با تسخیر شهر توج آنجا را سرای هجرت خویش قرار دهد.<ref>. مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار ایرانیان-، ارتباط علاء را با کشتی هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به خلیفه دوم رسید و او با اعزام لشکر دوازده هزار نفری -به رهبری عتبه بن غزوان- علاء و سپاهیانش را از مهلکه نجات داد.<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای مسلمانان داشت. عثمان بن ابی العاص ثقفی- والی بحرین- بار دیگر با لشکریانی از ازد، عبدالقیس، بنی تمیم و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت فارس تاخت<ref>. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در جزیره "بنی کاوان"<ref>. بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، روحیه پایداری اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی تضعیف کرد.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با لشکر سی هزار نفری از اساوره در برابر سپاه سه هزار نفری عثمان بن ابی العاص در "ریشهر"<ref>. ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref>. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> سعد بن ابی العاص، جارود العبدی، مهلب بن ابوصُفره و عبدالله بن معمر تمیمی را بر قسمت‌های مختلف سپاه خویش فرماندهی داد و آماده پیکار با ایرانیان شدند.<ref>. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه "ریشهر" وارد مصاف شدند. با قتل شهرک<ref>. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه سَوار بن همام عبدی صورت گرفت، شیرازه سپاه ایران از هم گسست و راه برای پیشروی مسلمانان به سوی سرزمین‌های داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref>-<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>
با برقراری [[آرامش]] در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج [[فارس]]، علاء حضرمی در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج [[فارس]]، به‌ویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] به علت آشنایی دیرینه [[قبایل]] [[ازد]] و [[عبدالقیس]] با سواحل و راههای شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد.<ref>. مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار [[ایرانیان]][[ارتباط]] [[علاء]] را با کشتی هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر [[دوازده]] هزار نفری -به [[رهبری]] [[عتبه]] بن غزوان- علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد.<ref>. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]]- [[والی بحرین]]- بار دیگر با لشکریانی از [[ازد]]، عبدالقیس، [[بنی تمیم]] و [[بنی ناجیه]] به سوی جزایر و بنادر ایالت فارس تاخت<ref>. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]]"بنی کاوان"<ref>. بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی [[تضعیف]] کرد.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با لشکر سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در "ریشهر"<ref>. ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref>. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> [[سعد بن]] [[ابی العاص]]، [[جارود]] العبدی، مهلب بن ابوصُفره و عبدالله بن [[معمر]] تمیمی را بر قسمت‌های مختلف [[سپاه]] خویش [[فرماندهی]] داد و آماده [[پیکار]] با [[ایرانیان]] شدند.<ref>. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه "ریشهر" وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref>. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه سَوار بن [[همام]] [[عبدی]] صورت گرفت، شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمین‌های داخلی ایران- از جانب خلیج [[فارس]]- باز شد.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref>-<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>
هرم بن حیان عبدی، سردار کارکشته عثمان ابن ابی العاص، شهر ساحلی "سینیز"<ref>. سی نیز بندری گرمسیری برکناره دریای پارس که جامه سی نیزی مشهور است. (اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۱؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴).</ref> را گشود.<ref>. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> تسخیر دژهای" شبیر" و "ستوج"، واقع در ایالت فارس<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۱.</ref> را هم بدو نسبت داده‌اند. شواهدی در دست است که عبدالقیس در فتح اهواز و نبرد با هرمزان حضوری فعال داشت. <ref>. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۸۳.</ref> همچنین، در فتوحات منطقه سیستان، در دوران خلیفه سوم، نیز خوش درخشیدند. مکران با تدبیر و جنگاوری حَکِیم بن جَبَله عبدی گشوده شد<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴. نیز ر. ک. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۷۹.</ref> و این فتح، زمینه را برای پیروزی‌های بعدی حارث بن مُره عبدی در ثغور سند فراهم کرد.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref> عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالتهای جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای جبهه غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و قادسیه نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی ایرانیان بر عهده داشتند.<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref> در سال ۱۲ هجری، سپاهی هشت هزار نفره متشکل از ربیعه و مضر و دو هزار عرب دیگر خالد بن ولید را در فتح نواحی مختلف سرزمین سواد همراهی کردند. آنان در جنگ‌های بُوَیب (سال ۱۳ هجری) و قادسیه (سال ۱۴ یا ۱۶ هجری) حضوری چشمگیر از خود به نمایش گذاشتند.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۴۷،۴۷۶، ۴۷۸، ۵۴۲، ۵۴۳</ref> گفته شده که در سپاه مثنی بن حارثۀ شیبانی نیز، هشت هزار ربعی حاضر بودندکه شش هزار تن از آنان از بکر بن وائل بودند. تهور و شجاعت جنگآوران ربیعه در فتوحات عراق و ایران زبانزد مسلمانان بود و مسلمین از آنان با لقب "ربیعةالاسد" و "ربیعةالفرس" یاد می‌‌کردند. چندان که محمد بن حذیفة ‌ بن یمان در ذکر شجاعت‌های این قوم در فتوحات ایران، هیچ عربی را در مقابل پارسیان جسورتر از ربیعه نمی‌دانست.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۸۷.</ref>-<ref>. مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.</ref>
[[هرم بن حیان عبدی]]، سردار کارکشته [[عثمان]] ابن [[ابی العاص]]، [[شهر]] ساحلی "سینیز"<ref>. سی نیز بندری گرمسیری برکناره دریای پارس که جامه سی نیزی مشهور است. (اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۱؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴).</ref> را گشود.<ref>. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> [[تسخیر]] دژهای" [[شبیر]]" و "ستوج"، واقع در ایالت فارس<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۱.</ref> را هم بدو نسبت داده‌اند. شواهدی در دست است که [[عبدالقیس]] در فتح [[اهواز]] و [[نبرد]] با هرمزان حضوری فعال داشت. <ref>. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۸۳.</ref> همچنین، در [[فتوحات]] منطقه سیستان، در دوران [[خلیفه سوم]]، نیز خوش درخشیدند. [[مکران]] [[با تدبیر]] و [[جنگاوری]] حَکِیم بن جَبَله عبدی گشوده شد<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴. نیز ر. ک. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۷۹.</ref> و این فتح، زمینه را برای پیروزی‌های بعدی [[حارث]] بن مُره عبدی در [[ثغور]] سند فراهم کرد.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref> [[عبدالقیسی‌ها]] جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالتهای جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای [[جبهه]] [[غربی]] قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و [[قادسیه]] نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی ایرانیان بر عهده داشتند.<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref> در [[سال ۱۲ هجری]]، سپاهی هشت هزار نفره متشکل از [[ربیعه]] و [[مضر]] و دو هزار [[عرب]] دیگر [[خالد بن ولید]] را در فتح نواحی مختلف [[سرزمین]] سواد [[همراهی]] کردند. آنان در جنگ‌های بُوَیب ([[سال ۱۳ هجری]]) و [[قادسیه]] (سال ۱۴ یا ۱۶ [[هجری]]) حضوری چشمگیر از خود به نمایش گذاشتند.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۳۴۷،۴۷۶، ۴۷۸، ۵۴۲، ۵۴۳</ref> گفته شده که در [[سپاه]] [[مثنی]] بن حارثۀ [[شیبانی]] نیز، هشت هزار [[ربعی]] حاضر بودندکه شش هزار تن از آنان از [[بکر بن وائل]] بودند. [[تهور]] و [[شجاعت]] جنگآوران ربیعه در [[فتوحات]] [[عراق]] و [[ایران]] زبانزد [[مسلمانان]] بود و [[مسلمین]] از آنان با [[لقب]] "ربیعةالاسد" و "ربیعةالفرس" یاد می‌‌کردند. چندان که محمد بن [[حذیفة]] ‌ بن یمان در ذکر شجاعت‌های این [[قوم]] در فتوحات ایران، هیچ [[عربی]] را در مقابل پارسیان جسورتر از ربیعه نمی‌دانست.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۸۷.</ref>-<ref>. مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.</ref>


بنی ربیعه و خلافت عثمان
== بنی ربیعه و خلافت عثمان ==
بنی ربیعه و نام آوران عبدالقیس آن تا زمان خلافت عثمان بن عفان بیشتر سرگرم کشورگشائی و تسخیر شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی خلافت اسلامی مدینه نداشتند. وقوع تحولات سیاسی و اجتماعی نظیر فسادهای گسترده سیاسی و مالی، ایجاد شکاف‌های عظیم طبقاتی و تسلط روز افزون بنی امیه بر ارکان اجرائی و تصمیم‌گیری خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس به رهبری حکیم بن جبله عبدی، درع بن عباد عبدی و سدوس بن عبس الشنی<ref>. ابن قتیبه، المعارف، ص۱۹۶.</ref> همزمان با اعتراض عناصر هم قبیله کوفی خود نظیر زید بن صوحان، تلاش زیادی برای دفع مفاسد و برگرداندن اوضاع جامعه به عصر نبوی)ص) از خود نشان داده و تبلیغات زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو مالک اشتر، عبدالله بن امم، زیاد بن نصر به سوی مدینه رهسپار شدند.<ref>. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.</ref> خلیفه سوم، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا رهبران معترض عبدالقیس- صَعصَعه و زید بن صوحان- و همچنین کمیل بن زیاد نخعی، عامر بن قیس، عمرو بن حموح الخُزاعی را به شام نزد معاویه تبعید کنند.<ref>. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> این سرشناسان دنیای اسلام، شجاعانه، بر سیاست‌ها و عملکردهای عثمان و کارگزاران او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب خشم معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و عمرو بن زراره عدسی را زندانی کنند. با اعتراض صعصعه بن صوحان، نسبت به این عمل،<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۳۸.</ref> معاویه از بیم بالا گرفتن فتنه و نارضایتی آنان را آزاد کرد و در طی نامه ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های اشتباه عثمان و عدم توجه به اصلاح امور، حَکِیم بن جَبَله عبدی با دویست و پنچاه مرد از بصره، مالک اشتر با صد مرد از کوفه، سودان بن حمران مرادی با چهار صد مرد از مصر در مدینه گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید خلع یا کشته شود. <ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref>-<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.</ref>  
بنی ربیعه و نام آوران عبدالقیس آن تا زمان خلافت عثمان بن عفان بیشتر سرگرم کشورگشائی و تسخیر شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی خلافت اسلامی مدینه نداشتند. وقوع تحولات سیاسی و اجتماعی نظیر فسادهای گسترده سیاسی و مالی، ایجاد شکاف‌های عظیم طبقاتی و تسلط روز افزون بنی امیه بر ارکان اجرائی و تصمیم‌گیری خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس به رهبری حکیم بن جبله عبدی، درع بن عباد عبدی و سدوس بن عبس الشنی<ref>. ابن قتیبه، المعارف، ص۱۹۶.</ref> همزمان با اعتراض عناصر هم قبیله کوفی خود نظیر زید بن صوحان، تلاش زیادی برای دفع مفاسد و برگرداندن اوضاع جامعه به عصر نبوی)ص) از خود نشان داده و تبلیغات زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو مالک اشتر، عبدالله بن امم، زیاد بن نصر به سوی مدینه رهسپار شدند.<ref>. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.</ref> خلیفه سوم، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا رهبران معترض عبدالقیس- صَعصَعه و زید بن صوحان- و همچنین کمیل بن زیاد نخعی، عامر بن قیس، عمرو بن حموح الخُزاعی را به شام نزد معاویه تبعید کنند.<ref>. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> این سرشناسان دنیای اسلام، شجاعانه، بر سیاست‌ها و عملکردهای عثمان و کارگزاران او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب خشم معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و عمرو بن زراره عدسی را زندانی کنند. با اعتراض صعصعه بن صوحان، نسبت به این عمل،<ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۳۸.</ref> معاویه از بیم بالا گرفتن فتنه و نارضایتی آنان را آزاد کرد و در طی نامه ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های اشتباه عثمان و عدم توجه به اصلاح امور، حَکِیم بن جَبَله عبدی با دویست و پنچاه مرد از بصره، مالک اشتر با صد مرد از کوفه، سودان بن حمران مرادی با چهار صد مرد از مصر در مدینه گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید خلع یا کشته شود. <ref>. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref>-<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.</ref>  


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش