پرش به محتوا

اثبات عصمت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۳۶: خط ۳۶:
==[[عصمت پیامبر]] پیش از [[تصدی]] [[منصب نبوت]]، از دیدگاه [[اصحاب]]==
==[[عصمت پیامبر]] پیش از [[تصدی]] [[منصب نبوت]]، از دیدگاه [[اصحاب]]==
برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این [[واقعیت]] است که عده‌ای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] می‌دانستند. به شماری از آنها توجه کنید:
برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این [[واقعیت]] است که عده‌ای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] می‌دانستند. به شماری از آنها توجه کنید:
#[[روایات]] مربوط به «[[شق الصدر]]» در [[منابع اهل سنت]] با مضمون‌های متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به [[کودکی]] یا [[نوجوانی]] و یا [[جوانی]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} است. این روایات که به وسیله [[راویان]] مختلفی، از جمله [[انس بن مالک]]، [[ابی بن کعب]]، [[ابوهریره]]، [[ابوذر غفاری]] و [[عایشه]] نقل شده‌اند، بیانگر این مطلب‌اند که [[قلب]] [[مبارک]] پیامبر اکرم{{صل}}، به وسیله [[ملائکه]] یا دیگر [[فرستادگان الهی]] از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] شده است. برای نمونه، به روایتی که انس بن مالک نقل کرده است، دقت کنید: «در حالی که پیامبر مشغول [[بازی]] با [[کودکان]] بود، [[جبرائیل]] نزد وی آمد. پس او را گرفت و شکمش را شکافت و [[خون]] بسته شده‌ای را از قلب او بیرون آورد. آن گاه گفت: این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس قلب را در تشت با آب [[زمزم]] شست و در جایش نهاد.... انس گفت: من خودم جای دوخته شده را روی سینه پیامبر دیدم»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۲۲۱-۲۲۲. نیز ر.ک: یحیی بن معین، تاریخ یحیی بن معین، ج۱، ص۴۷-۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۰۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۱ و ۲۸۸؛ ج۴، ص۱۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۴؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج۱، ص۱۰۱۔۱۰۲؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۶.</ref>. [[تطهیر]] قلب پیامبر اکرم{{صل}} به وسیله ملایکه، مطلبی است که در دیگر روایات نیز منعکس شده است. برای نمونه [[ابی بکره]] نقل می‌کند که [[ختنه]] [[پیامبر]] به وسیله [[جبرائیل]] بوده است و او همان هنگام [[قلب]] پیامبر را [[تطهیر]] کرد<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۵۵. گفتنی است ذهبی پس از نقل این داستان آن را رد کرده، می‌نویسد: {{عربی|هذا منكر}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۲۸). اما به هر حال این اجتهاد ذهبی است، و اگر حتی دروغ نیز باشد، نشان اعتقاد راوی به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است.</ref>. بی‌گمان نقل این [[روایت‌ها]] به دست صحابه‌ای که به [[اخبار غیبی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[نبوت]] ایشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشتند، از [[باور]] آنان به [[عصمت]] آن [[حضرت]] حکایت می‌کند؛
# [[روایات]] مربوط به «[[شق الصدر]]» در [[منابع اهل سنت]] با مضمون‌های متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به [[کودکی]] یا [[نوجوانی]] و یا [[جوانی]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} است. این روایات که به وسیله [[راویان]] مختلفی، از جمله [[انس بن مالک]]، [[ابی بن کعب]]، [[ابوهریره]]، [[ابوذر غفاری]] و [[عایشه]] نقل شده‌اند، بیانگر این مطلب‌اند که [[قلب]] [[مبارک]] پیامبر اکرم{{صل}}، به وسیله [[ملائکه]] یا دیگر [[فرستادگان الهی]] از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] شده است. برای نمونه، به روایتی که انس بن مالک نقل کرده است، دقت کنید: «در حالی که پیامبر مشغول [[بازی]] با [[کودکان]] بود، [[جبرائیل]] نزد وی آمد. پس او را گرفت و شکمش را شکافت و [[خون]] بسته شده‌ای را از قلب او بیرون آورد. آن گاه گفت: این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس قلب را در تشت با آب [[زمزم]] شست و در جایش نهاد.... انس گفت: من خودم جای دوخته شده را روی سینه پیامبر دیدم»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۲۲۱-۲۲۲. نیز ر.ک: یحیی بن معین، تاریخ یحیی بن معین، ج۱، ص۴۷-۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۰۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۱ و ۲۸۸؛ ج۴، ص۱۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۴؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج۱، ص۱۰۱۔۱۰۲؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۶.</ref>. [[تطهیر]] قلب پیامبر اکرم{{صل}} به وسیله ملایکه، مطلبی است که در دیگر روایات نیز منعکس شده است. برای نمونه [[ابی بکره]] نقل می‌کند که [[ختنه]] [[پیامبر]] به وسیله [[جبرائیل]] بوده است و او همان هنگام [[قلب]] پیامبر را [[تطهیر]] کرد<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۵۵. گفتنی است ذهبی پس از نقل این داستان آن را رد کرده، می‌نویسد: {{عربی|هذا منكر}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۲۸). اما به هر حال این اجتهاد ذهبی است، و اگر حتی دروغ نیز باشد، نشان اعتقاد راوی به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است.</ref>. بی‌گمان نقل این [[روایت‌ها]] به دست صحابه‌ای که به [[اخبار غیبی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[نبوت]] ایشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشتند، از [[باور]] آنان به [[عصمت]] آن [[حضرت]] حکایت می‌کند؛
#گروهی از [[صحابه]] روایت‌هایی را نقل کرده‌اند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم{{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] [[عرب پیش از اسلام]]، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به [[اصرار]] عمه‌هایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمه‌هایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمه‌های پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگی‌های [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمی‌کند». پیامبر اکرم{{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک می‌شدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل می‌شد که صدا می‌زد: ای محمد{{صل}}، دست نگه‌دار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل می‌کند که پیامبر خدا{{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگ‌ها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، [[عموی پیامبر]] از ایشان خواست تا [[ازار]] را بر کتف خود اندازد تا راحت‌تر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن [[حضرت]] عریان می‌شد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقل‌ها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقل‌های دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شده‌ام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]]{{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان می‌دهند، و [[خبرهای غیبی]] آن حضرت که بیانگر [[ارتباط]] ویژه ایشان با [[خداوند]] - [[پیش از بعثت]] - است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایت‌ها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمون‌های روشن آنها حکایت می‌کند؛
#گروهی از [[صحابه]] روایت‌هایی را نقل کرده‌اند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم{{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] [[عرب پیش از اسلام]]، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به [[اصرار]] عمه‌هایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمه‌هایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمه‌های پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگی‌های [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمی‌کند». پیامبر اکرم{{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک می‌شدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل می‌شد که صدا می‌زد: ای محمد{{صل}}، دست نگه‌دار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل می‌کند که پیامبر خدا{{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگ‌ها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، [[عموی پیامبر]] از ایشان خواست تا [[ازار]] را بر کتف خود اندازد تا راحت‌تر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن [[حضرت]] عریان می‌شد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقل‌ها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقل‌های دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شده‌ام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]]{{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان می‌دهند، و [[خبرهای غیبی]] آن حضرت که بیانگر [[ارتباط]] ویژه ایشان با [[خداوند]] - [[پیش از بعثت]] - است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایت‌ها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمون‌های روشن آنها حکایت می‌کند؛
#در برخی منابع آمده است که [[امام علی]]{{ع}} از پیامبر خدا{{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی [[رسوم]] [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس [[عروسی]] یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا{{صل}} نشست تا آن [[مراسم]] را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوش‌هایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|فَضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ}}؛ (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴) نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>.
#در برخی منابع آمده است که [[امام علی]]{{ع}} از پیامبر خدا{{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی [[رسوم]] [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس [[عروسی]] یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا{{صل}} نشست تا آن [[مراسم]] را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوش‌هایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|فَضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ}}؛ (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴) نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>.
#در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] از [[همراهی]] دائم [[اسرافیل]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} - به مدت سه سال پیش از [[نبوت]] ایشان - خبر داده شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛
#در برخی [[منابع تاریخی]] [[اهل سنت]] از [[همراهی]] دائم [[اسرافیل]] با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} - به مدت سه سال پیش از [[نبوت]] ایشان - خبر داده شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛
#[[امام علی]]{{ع}} می‌فرمایند: از همان [[زمان]] که [[رسول خدا]]{{صل}} را از شیر باز گرفتند، [[خداوند]] بزرگ‌ترین [[فرشته]] از [[فرشتگان]] خویش را [[مأمور]] ساخت تا شب و [[روز]] وی را به راه‌های [[بزرگواری]]، [[درستی]] و [[اخلاق نیکو]] سوق دهد. من همچون سایه‌ای به دنبال آن [[حضرت]]{{صل}} حرکت می‌کردم، و او هر روز نکته تازه‌ای از اخلاق نیکو را برای من آشکار می‌ساخت و مرا [[فرمان]] می‌داد که به او [[اقتدا]] کنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>؛
# [[امام علی]]{{ع}} می‌فرمایند: از همان [[زمان]] که [[رسول خدا]]{{صل}} را از شیر باز گرفتند، [[خداوند]] بزرگ‌ترین [[فرشته]] از [[فرشتگان]] خویش را [[مأمور]] ساخت تا شب و [[روز]] وی را به راه‌های [[بزرگواری]]، [[درستی]] و [[اخلاق نیکو]] سوق دهد. من همچون سایه‌ای به دنبال آن [[حضرت]]{{صل}} حرکت می‌کردم، و او هر روز نکته تازه‌ای از اخلاق نیکو را برای من آشکار می‌ساخت و مرا [[فرمان]] می‌داد که به او [[اقتدا]] کنم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>؛
#[[ابن اسحاق]] در [[سیره]] خود [[رشد]] و نمو پیامبر اکرم{{صل}} را چنین گزارش می‌دهد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌بالید، در حالی که خداوند او را از امور [[ناپسند]] [[جاهلی]] [[حفظ]] می‌کرد. از این رو، آن حضرت دورترین [[مردم]] از [[اخلاق جاهلی]] بود<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاقی، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۸. نیز ر.ک: احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۰.</ref>.
# [[ابن اسحاق]] در [[سیره]] خود [[رشد]] و نمو پیامبر اکرم{{صل}} را چنین گزارش می‌دهد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌بالید، در حالی که خداوند او را از امور [[ناپسند]] [[جاهلی]] [[حفظ]] می‌کرد. از این رو، آن حضرت دورترین [[مردم]] از [[اخلاق جاهلی]] بود<ref>محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاقی، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۸. نیز ر.ک: احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۰.</ref>.
چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم{{صل}} از قذارت‌ها و [[آداب و رسوم]] جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
چنین گزارشی نیز نشان [[پاکیزگی]] پیامبر اکرم{{صل}} از قذارت‌ها و [[آداب و رسوم]] جاهلی پیش از رسیدن به [[مقام نبوت]] است.
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاورده‌ایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دست‌کم می‌توان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بوده‌اند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>
در پایان این بخش باید گفت که به لحاظ کمی مطالب زیادی درباره [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از نبوت ایشان به دست نیاورده‌ایم، اما باید توجه داشت که مطالبی که نشان اعتقاد به خلاف آن باشد نیز در [[اختیار]] نداریم. از این رو، دست‌کم می‌توان مدعی شد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، از نگاه برخی [[صحابه]]، حتی پیش از [[نبوت]] نیز از [[گناهان]] [[معصوم]] بوده‌اند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۰۰.</ref>
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
پیش از بیان شواهد، یادکرد این نکته ضروری است که همه ناقلان شواهد و روایاتی که [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از [[نبوت]] را پذیرفته‌اند، طبیعتاً عصمت وی را پس از آن نیز به طریق اولی قبول داشته‌اند. افزون بر آنکه برخی عبارت‌های نقل شده در بخش پیشین (عصمت پیامبر در دریافت و [[ابلاغ وحی]]) به گونه‌ای مطلق و کلی بودند که می‌توان گوینده آنها را قایل به عصمت پیامبر از گناه – دست‌کم در حوزه گفتار - نیز دانست. برای نمونه جمله‌هایی نظیر {{عربی|إني لا أقول إلا حقا}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۰؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۳، ص۲۴۱؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۸۳. ترمذی و ذهبی این روایت را صحیح می‌دانند.</ref> که در چند نوبت به وسیله [[صحابه]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل شد، نشان عصمت آن [[حضرت]] در همه سخنان است.
پیش از بیان شواهد، یادکرد این نکته ضروری است که همه ناقلان شواهد و روایاتی که [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، پیش از [[نبوت]] را پذیرفته‌اند، طبیعتاً عصمت وی را پس از آن نیز به طریق اولی قبول داشته‌اند. افزون بر آنکه برخی عبارت‌های نقل شده در بخش پیشین (عصمت پیامبر در دریافت و [[ابلاغ وحی]]) به گونه‌ای مطلق و کلی بودند که می‌توان گوینده آنها را قایل به عصمت پیامبر از گناه – دست‌کم در حوزه گفتار - نیز دانست. برای نمونه جمله‌هایی نظیر {{عربی|إني لا أقول إلا حقا}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۰؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۳، ص۲۴۱؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۸۳. ترمذی و ذهبی این روایت را صحیح می‌دانند.</ref> که در چند نوبت به وسیله [[صحابه]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل شد، نشان عصمت آن [[حضرت]] در همه سخنان است.
افزون بر این موارد، [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] گزارش‌های فراوانی را از اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} از گناه ارائه کرده‌اند که برخی از آنها را مطرح می‌کنیم<ref>گفتنی است کوشش نگارنده در بیان شواهد تاریخی به حسب تقدم زمانی و تاریخی است، تا نشان داده شود که انگاره عصمت در طول دوران ۲۳ سال بعثت پیامبر اکرم{{صل}} میان مسلمانان وجود داشته است.</ref>:
افزون بر این موارد، [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] گزارش‌های فراوانی را از اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} از گناه ارائه کرده‌اند که برخی از آنها را مطرح می‌کنیم<ref>گفتنی است کوشش نگارنده در بیان شواهد تاریخی به حسب تقدم زمانی و تاریخی است، تا نشان داده شود که انگاره عصمت در طول دوران ۲۳ سال بعثت پیامبر اکرم{{صل}} میان مسلمانان وجود داشته است.</ref>:
#[[نافع جرشی]] نقل می‌کند هنگامی که [[پیامبر خدا]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[مردم]]، کاهنی از [[کاهنان]] را فراخواندند و از او خواستند تا نظر خود را درباره پیامبر اکرم{{صل}} بیان کند. [[کاهن]] یادشده صراحتاً خطاب به مردم گفت که محمد{{صل}} [[برگزیده]] خداست، و [[خداوند]] [[قلب]] او را [[پاک]] کرده است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۳۵؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، أسد الغابه، ج۴، ص۵۲۴.</ref>؛
# [[نافع جرشی]] نقل می‌کند هنگامی که [[پیامبر خدا]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، [[مردم]]، کاهنی از [[کاهنان]] را فراخواندند و از او خواستند تا نظر خود را درباره پیامبر اکرم{{صل}} بیان کند. [[کاهن]] یادشده صراحتاً خطاب به مردم گفت که محمد{{صل}} [[برگزیده]] خداست، و [[خداوند]] [[قلب]] او را [[پاک]] کرده است<ref>عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۳۵؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، أسد الغابه، ج۴، ص۵۲۴.</ref>؛
#[[ابن عباس]] نقل می‌کند که هاتفی از [[جنیان]]، در [[شهر مکه]] شعری را در [[مذمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} خواند که موجب [[شادی]] [[مشرکان]] شد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کرد که این صدا از جانب [[شیطانی]] به نام «[[مسعر]]» بوده است. ابن عباس می‌گوید: سه [[روز]] پس از آن، هاتف دیگری ندای دیگری داد که ضمن آن با اعلام نابودی مسعر، به دلیل [[طغیان]] و [[سرکشی]] در برابر [[رسول خدا]]، پیامبر اکرم{{صل}} را [[انسانی]] مطهَّر و [[پاک]] شده معرفی می‌کرد<ref>{{عربی|نحن قتلنا مسعرا / لما طغى واستكبرا / و سفه الحق و سن المنكرا / قنعته سيفا جروفا ميترا / بشتمه نبينا المطهرا}}؛ (احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۰۹-۱۱۰).</ref>؛
# [[ابن عباس]] نقل می‌کند که هاتفی از [[جنیان]]، در [[شهر مکه]] شعری را در [[مذمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} خواند که موجب [[شادی]] [[مشرکان]] شد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کرد که این صدا از جانب [[شیطانی]] به نام «[[مسعر]]» بوده است. ابن عباس می‌گوید: سه [[روز]] پس از آن، هاتف دیگری ندای دیگری داد که ضمن آن با اعلام نابودی مسعر، به دلیل [[طغیان]] و [[سرکشی]] در برابر [[رسول خدا]]، پیامبر اکرم{{صل}} را [[انسانی]] مطهَّر و [[پاک]] شده معرفی می‌کرد<ref>{{عربی|نحن قتلنا مسعرا / لما طغى واستكبرا / و سفه الحق و سن المنكرا / قنعته سيفا جروفا ميترا / بشتمه نبينا المطهرا}}؛ (احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۰۹-۱۱۰).</ref>؛
#پس از آنکه پیامبر اکرم{{صل}} در پایان سه سال [[محاصره اقتصادی]] در [[شعب ابی طالب]]، به عمویش خبر داد که از [[صحیفه]] [[قریش]] چیزی جز [[نام خدا]] باقی نمانده است، و [[ابوطالب]] با بررسی موضوع، [[حقانیت]] برادرزاده خود را دید، با سرودن شعری تصریح کرد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} که به [[نیکی]] و [[تقوا]] [[دعوت]] می‌کند، خود هرگز [[مرتکب گناه]] نمی‌شود<ref>{{عربی|و ما ذنب من يدعوا إلى البر و التقى / و لم يستطع ان يا رب الشعب يأرب}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۱۶۳-۱۶۴).</ref>.سرودن این [[شعر]] و [[اقرار]] به [[گناهکار]] نبودن پیامبر خدا{{صل}} نشان [[اعتقاد]] ابوطالب به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. [[منابع تاریخی]] کهن [[اهل سنت]]، از سروده شدن اشعار دیگری به دست ابوطالب خبر داده‌اند که وی ضمن آن، پیامبر اکرم{{صل}} را همچون [[حضرت موسی]] و [[عیسی]]{{عم}} آورنده [[هدایت]] و [[معصوم]] به [[امر الهی]] معرفی می‌کند<ref>{{عربی|تعلم خيار الناس ان محمدا / وزير لموسى والمسيح بن مريم / اتى بالهدى مثل الذي اتيا به / وكل بامر الله يهدي ويعصم}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۲۲).</ref>؛
#پس از آنکه پیامبر اکرم{{صل}} در پایان سه سال [[محاصره اقتصادی]] در [[شعب ابی طالب]]، به عمویش خبر داد که از [[صحیفه]] [[قریش]] چیزی جز [[نام خدا]] باقی نمانده است، و [[ابوطالب]] با بررسی موضوع، [[حقانیت]] برادرزاده خود را دید، با سرودن شعری تصریح کرد که [[پیامبر خدا]]{{صل}} که به [[نیکی]] و [[تقوا]] [[دعوت]] می‌کند، خود هرگز [[مرتکب گناه]] نمی‌شود<ref>{{عربی|و ما ذنب من يدعوا إلى البر و التقى / و لم يستطع ان يا رب الشعب يأرب}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۱۶۳-۱۶۴).</ref>.سرودن این [[شعر]] و [[اقرار]] به [[گناهکار]] نبودن پیامبر خدا{{صل}} نشان [[اعتقاد]] ابوطالب به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است. [[منابع تاریخی]] کهن [[اهل سنت]]، از سروده شدن اشعار دیگری به دست ابوطالب خبر داده‌اند که وی ضمن آن، پیامبر اکرم{{صل}} را همچون [[حضرت موسی]] و [[عیسی]]{{عم}} آورنده [[هدایت]] و [[معصوم]] به [[امر الهی]] معرفی می‌کند<ref>{{عربی|تعلم خيار الناس ان محمدا / وزير لموسى والمسيح بن مريم / اتى بالهدى مثل الذي اتيا به / وكل بامر الله يهدي ويعصم}}؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۲۲).</ref>؛
#[[عایشه]] نقل می‌کند که شبی دیدم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[خانه]] من خارج شد. به وی مشکوک شدم و او را تعقیب کردم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} متوجه من شد و گفت: آیا شیطانت به سراغ تو آمده است؟ عایشه گفت که آیا [[شیطانی]] با من است؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمود: همه [[انسان‌ها]]، شیطانی همراه خود دارند. عایشه پرسید: با شما نیز چنین شیطانی هست؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمودند: {{عربی|نعم و لكن ربي أعانني عليه فأسلم}}<ref>مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۸، ص۱۳۹؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۲.</ref>؛ «آری، و اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] کرده، و او [[تسلیم]] من شده است». چنین بیانی بر [[عصمت پیامبر]] به وسیله خداوند متعالی تأکید دارد. همچنین عایشه حکایتی نقل می‌کند که روزی پیامبر اکرم{{صل}} به [[عباس بن عبدالمطلب]] درباره جنابت در حال [[خواب]] فرمودند: «جنابت از ناحیه [[شیطان]] است، و خداوند شیطان را بر من مسلط نکرده است»<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۸؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک (از طریق عایشه)، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۴، ص۴۰۵.</ref>. توجه به این نکته لطیف، ضروری است که اساساً جنابت و جنب شدن، [[گناه]] به شمار نمی‌آید؛ اما شیطان حتی در چنین اموری نیز بر [[پیامبر]] مسلط نیست. افزون بر این دو مورد، سخنی از عایشه در بسیاری از [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] نقل شده است که نشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] وی به عصمت پیامبر از [[گناهان]] است. عایشه درباره [[سیره]] و [[اخلاق]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} می‌گوید: {{عربی|ما خير رسول الله{{صل}} بين امرين قط الا اخذ ايسرها ما لم يكن اثما فان يكن اثما كان ابعد [[الناس]] منه}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹، ۲۲۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ علی بن محمد بن اثیر قرشی دمشقی، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة و النهایة ج۱، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۵۳.</ref>؛ «هیچ‌گاه [[رسول خدا]]{{صل}} میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسان‌ترین آنها - تا زمانی که [[گناه]] نبود- را [[انتخاب]] کرد؛ اما اگر گناه بود، [[پیامبر]]، دورترین [[مردم]] از آن بود»؛
# [[عایشه]] نقل می‌کند که شبی دیدم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[خانه]] من خارج شد. به وی مشکوک شدم و او را تعقیب کردم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} متوجه من شد و گفت: آیا شیطانت به سراغ تو آمده است؟ عایشه گفت که آیا [[شیطانی]] با من است؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمود: همه [[انسان‌ها]]، شیطانی همراه خود دارند. عایشه پرسید: با شما نیز چنین شیطانی هست؟ پیامبر خدا{{صل}} فرمودند: {{عربی|نعم و لكن ربي أعانني عليه فأسلم}}<ref>مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۸، ص۱۳۹؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۲.</ref>؛ «آری، و اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] کرده، و او [[تسلیم]] من شده است». چنین بیانی بر [[عصمت پیامبر]] به وسیله خداوند متعالی تأکید دارد. همچنین عایشه حکایتی نقل می‌کند که روزی پیامبر اکرم{{صل}} به [[عباس بن عبدالمطلب]] درباره جنابت در حال [[خواب]] فرمودند: «جنابت از ناحیه [[شیطان]] است، و خداوند شیطان را بر من مسلط نکرده است»<ref>احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۸؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک (از طریق عایشه)، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۴، ص۴۰۵.</ref>. توجه به این نکته لطیف، ضروری است که اساساً جنابت و جنب شدن، [[گناه]] به شمار نمی‌آید؛ اما شیطان حتی در چنین اموری نیز بر [[پیامبر]] مسلط نیست. افزون بر این دو مورد، سخنی از عایشه در بسیاری از [[منابع روایی]] و [[تاریخی]] نقل شده است که نشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] وی به عصمت پیامبر از [[گناهان]] است. عایشه درباره [[سیره]] و [[اخلاق]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} می‌گوید: {{عربی|ما خير رسول الله{{صل}} بين امرين قط الا اخذ ايسرها ما لم يكن اثما فان يكن اثما كان ابعد [[الناس]] منه}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹، ۲۲۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ علی بن محمد بن اثیر قرشی دمشقی، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة و النهایة ج۱، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۵۳.</ref>؛ «هیچ‌گاه [[رسول خدا]]{{صل}} میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسان‌ترین آنها - تا زمانی که [[گناه]] نبود- را [[انتخاب]] کرد؛ اما اگر گناه بود، [[پیامبر]]، دورترین [[مردم]] از آن بود»؛
#[[عبدالله بن مسعود]] از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل می‌کند که می‌فرمود: همه شما [[انسان‌ها]] [[هم‌نشینی]] از [[جنیان]] و هم‌نشینی از [[ملائکه]] دارید. مردم به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفتند که شما نیز این چنینید. [[پیامبر خدا]] با [[اذعان]] به وجود هم‌نشینی جنی با خود فرمودند: «اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] داده است. پس او [[تسلیم]] من شده و مرا جز به [[نیکی]] امر نمی‌کند»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۵؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۰.</ref>.توجه به این نکته لازم است که پیامبر خدا{{صل}} این سخن را تنها خطاب به عبدالله بن مسعود نمی‌گوید، بلکه مخاطب ایشان گروهی از مسلمانان‌اند که پیامبرشان را [[تکذیب]] نمی‌کردند. حال، از آنجا که عبارت نقل شده به [[صراحت]] نشان [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از گناه - به [[امداد]] و [[لطف الهی]] - است، آیا نمی‌توان این گروه از [[مسلمانان]] را [[معتقد]] به [[عصمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} دانست؟
# [[عبدالله بن مسعود]] از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل می‌کند که می‌فرمود: همه شما [[انسان‌ها]] [[هم‌نشینی]] از [[جنیان]] و هم‌نشینی از [[ملائکه]] دارید. مردم به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفتند که شما نیز این چنینید. [[پیامبر خدا]] با [[اذعان]] به وجود هم‌نشینی جنی با خود فرمودند: «اما [[خداوند]] مرا در برابر او [[یاری]] داده است. پس او [[تسلیم]] من شده و مرا جز به [[نیکی]] امر نمی‌کند»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۵؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۰.</ref>.توجه به این نکته لازم است که پیامبر خدا{{صل}} این سخن را تنها خطاب به عبدالله بن مسعود نمی‌گوید، بلکه مخاطب ایشان گروهی از مسلمانان‌اند که پیامبرشان را [[تکذیب]] نمی‌کردند. حال، از آنجا که عبارت نقل شده به [[صراحت]] نشان [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} از گناه - به [[امداد]] و [[لطف الهی]] - است، آیا نمی‌توان این گروه از [[مسلمانان]] را [[معتقد]] به [[عصمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} دانست؟
#مسلمانان که برای [[مراسم حج]] به [[مکه]] رفته بودند، بی‌آنکه [[مناسک حج]] را بگزارند، با پذیرش [[صلح حدیبیه]] به [[مدینه]] بازگشتند. یکی از وقایعی که هنگام صلح حدیبیه رخ داد، گفت‌و‌گوی عمربن خطاب با پیامبر اکرم{{صل}} است که در اغلب [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] با مضمون‌های نسبتاً یکسانی منعکس شده است. عمربن خطاب که پذیرش صلح حدیبیه را بر خود گران می‌دید، نزد رسول اکرم{{صل}} رفت و گفت این [[صلح]]، موجب [[حقارت]] [[مسلمانان]] شده است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در پاسخ فرمودند من [[بنده]] و [[فرستاده خدا]] هستم و هیچ گاه از دستور او [[سرپیچی]] نمی‌کنم. عمربن خطاب پس از شنیدن این سخن که [[صراحت]] آن در [[عصمت پیامبر]] تردیدناپذیر است، نزد [[ابوبکر]] رفت و سخنی را که به [[پیامبر]] گفته بود، به ابوبکر نیز گفت. ابوبکر، با توصیه به [[لزوم]] [[تبعیت]] از [[اوامر]] پیامبر خدا{{صل}} گفت: «من [[شهادت]] می‌دهم که او فرستاده خداست، و [[حق]]، همان چیزی است که او امر می‌کند، و ما از [[دستور خدا]] سرپیچی نمی‌کنیم». عبارت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و نیز ابوبکر آن قدر در بیان عصمت پیامبر [[خدا]]{{صل}} از [[گناه]] صریح است که جای هیچ‌گونه توجیه و تردیدی را باقی نمی‌گذارد. عمربن خطاب پس از شنیدن سخن ابوبکر از کرده خود پشیمان شده بود. [[ابوعبیده جراح]] به او توصیه کرد که از [[شر]] [[شیطان]] به خدا [[پناه]] ببرد، و او نیز با گفتن کلمات [[استعاذه]] به توصیه وی عمل کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶-۶۰۷؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۸۱؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۴۵-۴۶؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۱۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. [[طبری]]، جریان [[پشیمانی]] عمربن خطاب را چنین گزارش داده است: «[[عمر]] می‌گفت: همواره به علت [[ترس]] از [عواقب] گفتارم [در آن [[روز]]] [[روزه]] می‌گرفتم، [[صدقه]] می‌دادم، [[نماز]] می‌خواندم و برده [[آزاد]] می‌کردم»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref>؛
#مسلمانان که برای [[مراسم حج]] به [[مکه]] رفته بودند، بی‌آنکه [[مناسک حج]] را بگزارند، با پذیرش [[صلح حدیبیه]] به [[مدینه]] بازگشتند. یکی از وقایعی که هنگام صلح حدیبیه رخ داد، گفت‌و‌گوی عمربن خطاب با پیامبر اکرم{{صل}} است که در اغلب [[منابع تاریخی]] و [[روایی]] با مضمون‌های نسبتاً یکسانی منعکس شده است. عمربن خطاب که پذیرش صلح حدیبیه را بر خود گران می‌دید، نزد رسول اکرم{{صل}} رفت و گفت این [[صلح]]، موجب [[حقارت]] [[مسلمانان]] شده است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در پاسخ فرمودند من [[بنده]] و [[فرستاده خدا]] هستم و هیچ گاه از دستور او [[سرپیچی]] نمی‌کنم. عمربن خطاب پس از شنیدن این سخن که [[صراحت]] آن در [[عصمت پیامبر]] تردیدناپذیر است، نزد [[ابوبکر]] رفت و سخنی را که به [[پیامبر]] گفته بود، به ابوبکر نیز گفت. ابوبکر، با توصیه به [[لزوم]] [[تبعیت]] از [[اوامر]] پیامبر خدا{{صل}} گفت: «من [[شهادت]] می‌دهم که او فرستاده خداست، و [[حق]]، همان چیزی است که او امر می‌کند، و ما از [[دستور خدا]] سرپیچی نمی‌کنیم». عبارت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و نیز ابوبکر آن قدر در بیان عصمت پیامبر [[خدا]]{{صل}} از [[گناه]] صریح است که جای هیچ‌گونه توجیه و تردیدی را باقی نمی‌گذارد. عمربن خطاب پس از شنیدن سخن ابوبکر از کرده خود پشیمان شده بود. [[ابوعبیده جراح]] به او توصیه کرد که از [[شر]] [[شیطان]] به خدا [[پناه]] ببرد، و او نیز با گفتن کلمات [[استعاذه]] به توصیه وی عمل کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶-۶۰۷؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۸۱؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۴۵-۴۶؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۱۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۳۷۲.</ref>. [[طبری]]، جریان [[پشیمانی]] عمربن خطاب را چنین گزارش داده است: «[[عمر]] می‌گفت: همواره به علت [[ترس]] از [عواقب] گفتارم [در آن [[روز]]] [[روزه]] می‌گرفتم، [[صدقه]] می‌دادم، [[نماز]] می‌خواندم و برده [[آزاد]] می‌کردم»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.</ref>؛
#عرب‌های ساکن [[حجاز]] ذوق و قریحه شعری بالایی داشتند، و در [[منابع تاریخی]]، اشعار فراوانی از این شعرا ثبت و ضبط شده است. با آغاز سلسله جنگ‌های مسلمانان با [[مشرکان]] و غیرمشرکان، شعرای [[مسلمان]] برای بالا بردن [[روحیه]] آنان برای [[مبارزه]] با [[دشمنان]]، [[شعر]] می‌سرودند. [[تأمل]] در مضمون‌های این اشعار که در [[حقیقت]] [[اعلان]] [[عقاید]] مسلمانان بود، کمک شایانی به [[درک]] [[اعتقاد]] مسلمانان به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} خواهد کرد. به چند نمونه دقت کنید:
#عرب‌های ساکن [[حجاز]] ذوق و قریحه شعری بالایی داشتند، و در [[منابع تاریخی]]، اشعار فراوانی از این شعرا ثبت و ضبط شده است. با آغاز سلسله جنگ‌های مسلمانان با [[مشرکان]] و غیرمشرکان، شعرای [[مسلمان]] برای بالا بردن [[روحیه]] آنان برای [[مبارزه]] با [[دشمنان]]، [[شعر]] می‌سرودند. [[تأمل]] در مضمون‌های این اشعار که در [[حقیقت]] [[اعلان]] [[عقاید]] مسلمانان بود، کمک شایانی به [[درک]] [[اعتقاد]] مسلمانان به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} خواهد کرد. به چند نمونه دقت کنید:
##[[حسان بن ثابت]] در [[جنگ بدر]]، ضمن ابیاتی خطاب به [[ابوجهل]]، [[پیامبر خدا]] را مؤیَّد به [[دست خدا]] دانسته است<ref>{{عربی|فأنزل ربي نصره لرسوله / و أيده بالعز في كل مشهد}}؛ (احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۳۰۷).</ref>.
## [[حسان بن ثابت]] در [[جنگ بدر]]، ضمن ابیاتی خطاب به [[ابوجهل]]، [[پیامبر خدا]] را مؤیَّد به [[دست خدا]] دانسته است<ref>{{عربی|فأنزل ربي نصره لرسوله / و أيده بالعز في كل مشهد}}؛ (احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۳۰۷).</ref>.
##[[کعب بن مالک]] در [[روز]] [[جنگ احد]] در جواب [[هبیرة]] بن أبی وهب، [[پیامبر عظیم‌الشأن اسلام]] را کسی شمرد که [[روح القدس]] از جانب [[خدا]] بر او نازل می‌شود، و [[مسلمانان]] همه گفته‌های او را [[تأیید]] می‌کنند<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۴.</ref>. وی در همان روز از جانب مسلمانان خطاب به [[مشرکان قریش]] می‌گوید: پیامبر خدا{{صل}} [[عفیف]] و [[تصدیق]] شده است<ref>{{عربی|لنا حومة لا تستطاع يقودها / نبي أتى بالحق عف مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۵۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰).</ref>، گفتاری بر پایه [[حق]] و کرداری عادلانه دارد و در برخورد با مسلمانان [[گناه]] نمی‌کند<ref>{{عربی|فينا الرسول شهاب ثم يتبعه / نور مضى له فضل على الشهب / الحق منطقه، والعدل سيرته / فمن يجبه إليه ينج من تبب / يمضي و يذمرنا عن غير معصية / كأنه البدر لم يطبع على الكذب}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۱).</ref>. چنین مضمون‌هایی نشان [[باور]] مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است؛
## [[کعب بن مالک]] در [[روز]] [[جنگ احد]] در جواب [[هبیرة]] بن أبی وهب، [[پیامبر عظیم‌الشأن اسلام]] را کسی شمرد که [[روح القدس]] از جانب [[خدا]] بر او نازل می‌شود، و [[مسلمانان]] همه گفته‌های او را [[تأیید]] می‌کنند<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۴.</ref>. وی در همان روز از جانب مسلمانان خطاب به [[مشرکان قریش]] می‌گوید: پیامبر خدا{{صل}} [[عفیف]] و [[تصدیق]] شده است<ref>{{عربی|لنا حومة لا تستطاع يقودها / نبي أتى بالحق عف مصدق}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۵۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰).</ref>، گفتاری بر پایه [[حق]] و کرداری عادلانه دارد و در برخورد با مسلمانان [[گناه]] نمی‌کند<ref>{{عربی|فينا الرسول شهاب ثم يتبعه / نور مضى له فضل على الشهب / الحق منطقه، والعدل سيرته / فمن يجبه إليه ينج من تبب / يمضي و يذمرنا عن غير معصية / كأنه البدر لم يطبع على الكذب}}؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۱).</ref>. چنین مضمون‌هایی نشان [[باور]] مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} است؛
#[[نزول]] [[آیه تطهیر]] درحق [[پنج تن آل عبا]] از [[اخبار متواتر]] [[فریقین]] به شمار می‌آید؛ چنان که [[حاکم حسکانی]]، انبوهی از [[روایت‌ها]] را در طول بیش از ۱۲۰ صفحه نقل می‌کند که همگی بر [[حصر]] [[مصداق اهل بیت]] در این [[آیه]] بر پنج تن آل عبا دلالت می‌کنند<ref>عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸- ۱۴۱.</ref>. پیامبر خدا{{صل}} در جریان نزول این آیه فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۲، ص۵۴۴.</ref>؛ «خداوندا، اینان [[اهل بیت]] من‌اند، پس [[پلیدی]] را از آنان ببر و تطهیرشان کن». [[دلالت آیه تطهیر بر عصمت]] از [[رجس]] و [[گناه]] روشن است. حال به نظر می‌رسد بتوانیم [[راویان]] پرشمار این [[حدیث]] را با توجه به [[فهم]] ساذج آنها از [[آیه]]، از باورمندان به [[عصمت]] بدانیم؛
# [[نزول]] [[آیه تطهیر]] درحق [[پنج تن آل عبا]] از [[اخبار متواتر]] [[فریقین]] به شمار می‌آید؛ چنان که [[حاکم حسکانی]]، انبوهی از [[روایت‌ها]] را در طول بیش از ۱۲۰ صفحه نقل می‌کند که همگی بر [[حصر]] [[مصداق اهل بیت]] در این [[آیه]] بر پنج تن آل عبا دلالت می‌کنند<ref>عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸- ۱۴۱.</ref>. پیامبر خدا{{صل}} در جریان نزول این آیه فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}<ref>عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۲، ص۵۴۴.</ref>؛ «خداوندا، اینان [[اهل بیت]] من‌اند، پس [[پلیدی]] را از آنان ببر و تطهیرشان کن». [[دلالت آیه تطهیر بر عصمت]] از [[رجس]] و [[گناه]] روشن است. حال به نظر می‌رسد بتوانیم [[راویان]] پرشمار این [[حدیث]] را با توجه به [[فهم]] ساذج آنها از [[آیه]]، از باورمندان به [[عصمت]] بدانیم؛
#[[مقداد]]، [[صحابی]] [[پارسا]] و [[پرهیزکار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، در اظهار [[وفاداری]] به ایشان گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، آنچه [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفتند {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref><ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>. عبارت مقداد، دست‌کم بر این مطلب دلالت می‌کند، که او تصمیم‌گیری‌های [[سیاسی]] و نظامی پیامبر اکرم{{صل}} را [[وحیانی]] می‌دانست، و [[انقیاد]] کامل خود و دیگر [[مسلمانان]] را از فرمان‌های [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کرد؛
# [[مقداد]]، [[صحابی]] [[پارسا]] و [[پرهیزکار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، در اظهار [[وفاداری]] به ایشان گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، آنچه [[بنی اسرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفتند {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref><ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>. عبارت مقداد، دست‌کم بر این مطلب دلالت می‌کند، که او تصمیم‌گیری‌های [[سیاسی]] و نظامی پیامبر اکرم{{صل}} را [[وحیانی]] می‌دانست، و [[انقیاد]] کامل خود و دیگر [[مسلمانان]] را از فرمان‌های [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کرد؛
#پس از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} [[حسان بن ثابت]] در رثای آن [[حضرت]] شعری را سرود و ضمن آن، ایشان را [[پیشوایی]] دانست که [[مردم]] را به سوی [[حق]] [[هدایت]] می‌کند. از دیدگاه [[حسان]]، وی آموزگاری راست‌گو بود که [[اطاعت]] از او به [[سعادت]] می‌انجامد<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، محمد محی الدین عبدالحمید، ج۴، ص۱۰۸۱.</ref>؛
#پس از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} [[حسان بن ثابت]] در رثای آن [[حضرت]] شعری را سرود و ضمن آن، ایشان را [[پیشوایی]] دانست که [[مردم]] را به سوی [[حق]] [[هدایت]] می‌کند. از دیدگاه [[حسان]]، وی آموزگاری راست‌گو بود که [[اطاعت]] از او به [[سعادت]] می‌انجامد<ref>عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، محمد محی الدین عبدالحمید، ج۴، ص۱۰۸۱.</ref>؛
#[[ابوبکر]] در [[سال دهم هجری]]، هنگام [[تصدی]] [[منصب]] [[خلافت]] مسلمانان، خطبه‌ای خواند و درباره خود و [[پیامبر خدا]]{{صل}} گفت: {{عربی|يا أيها الناس إنّما أنا مثلكم‌، و إنّي لا أدري لعلكم ستكلفوني ما كان رسول اللّه{{صل}} يطيق، إنّ [[اللّه]] اصطفى محمّدا على العالمين و عصمه من الآفات، و إنّما أنا متبع... فان استقمت فتابعوني، و إن زغت فقوموني... إنّ لي شيطانا يعتريني، فإذا أتاني فاجتنبوني}}<ref>محمد بن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق: عبدالقادر عطا، ج۳، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطاء ج۴، ص۶۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۹۸؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی اسماعیلی، البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۰۳؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۲، ص۳۱۵.</ref>؛ «ای [[مردم]]، همانا من مثل شما هستم و نمی‌دانم، شاید شما مرا به اموری موظف بدانید که [[پیامبر]] توان آن را داشت؛ در حالی که [[خداوند]]، محمد{{صل}} را بر همه عالمیان برگزید و او را از همه [[لغزش‌ها]] محفوظ داشت، و من تنها پیرو او هستم.... پس اگر در [[راه راست]] بودم، از من [[پیروی]] کنید، و اگر [[منحرف]] شدم، مرا [[آگاه]] کنید.... همانا من [[شیطانی]] دارم که مرا در برمی‌گیرد». [[ابوبکر]] در این [[خطبه]] به [[صراحت]] ضمن مقایسه خود با [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، ایشان را فردی [[معصوم]] و [[حفظ]] شده از لغزش‌ها - به وسیله خداوند - معرفی می‌کند و در مقابل خود را از این خصیصه [[محروم]] می‌داند؛
# [[ابوبکر]] در [[سال دهم هجری]]، هنگام [[تصدی]] [[منصب]] [[خلافت]] مسلمانان، خطبه‌ای خواند و درباره خود و [[پیامبر خدا]]{{صل}} گفت: {{عربی|يا أيها الناس إنّما أنا مثلكم‌، و إنّي لا أدري لعلكم ستكلفوني ما كان رسول اللّه{{صل}} يطيق، إنّ [[اللّه]] اصطفى محمّدا على العالمين و عصمه من الآفات، و إنّما أنا متبع... فان استقمت فتابعوني، و إن زغت فقوموني... إنّ لي شيطانا يعتريني، فإذا أتاني فاجتنبوني}}<ref>محمد بن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق: عبدالقادر عطا، ج۳، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطاء ج۴، ص۶۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۹۸؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی اسماعیلی، البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۰۳؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۲، ص۳۱۵.</ref>؛ «ای [[مردم]]، همانا من مثل شما هستم و نمی‌دانم، شاید شما مرا به اموری موظف بدانید که [[پیامبر]] توان آن را داشت؛ در حالی که [[خداوند]]، محمد{{صل}} را بر همه عالمیان برگزید و او را از همه [[لغزش‌ها]] محفوظ داشت، و من تنها پیرو او هستم.... پس اگر در [[راه راست]] بودم، از من [[پیروی]] کنید، و اگر [[منحرف]] شدم، مرا [[آگاه]] کنید.... همانا من [[شیطانی]] دارم که مرا در برمی‌گیرد». [[ابوبکر]] در این [[خطبه]] به [[صراحت]] ضمن مقایسه خود با [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، ایشان را فردی [[معصوم]] و [[حفظ]] شده از لغزش‌ها - به وسیله خداوند - معرفی می‌کند و در مقابل خود را از این خصیصه [[محروم]] می‌داند؛
#[[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، نه تنها [[باور]] مسلمانانی بود که سال‌ها وی را دیده و با وی [[زندگی]] کرده بودند، بلکه کسی مانند [[عدی بن حاتم]] که در سال نهم یا دهم [[هجری]] [[مسلمان]] شده<ref>عزالدین علی بن محمدبن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۳، ص۵۰۵.</ref> و مدت [[زمان]] اندکی پیامبر اکرم{{صل}} را [[درک]] کرده بود نیز چنین دیدگاهی داشت. وی در جریان [[جنگ صفین]]، خطاب به [[امام علی]]{{ع}}، پیامبر اکرم{{صل}} را کسی شمرد که خداوند او را از [[هواهای نفسانی]] و وسوسه‌های شیطانی محفوظ و معصوم نگه داشته است<ref>{{عربی|يا أمير المؤمنين، أما عصم الله رسوله من حديث النفس و الوساوس و أماني الشيطان بالوحي}}؛ (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۲۳).</ref>؛
# [[عصمت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}}، نه تنها [[باور]] مسلمانانی بود که سال‌ها وی را دیده و با وی [[زندگی]] کرده بودند، بلکه کسی مانند [[عدی بن حاتم]] که در سال نهم یا دهم [[هجری]] [[مسلمان]] شده<ref>عزالدین علی بن محمدبن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۳، ص۵۰۵.</ref> و مدت [[زمان]] اندکی پیامبر اکرم{{صل}} را [[درک]] کرده بود نیز چنین دیدگاهی داشت. وی در جریان [[جنگ صفین]]، خطاب به [[امام علی]]{{ع}}، پیامبر اکرم{{صل}} را کسی شمرد که خداوند او را از [[هواهای نفسانی]] و وسوسه‌های شیطانی محفوظ و معصوم نگه داشته است<ref>{{عربی|يا أمير المؤمنين، أما عصم الله رسوله من حديث النفس و الوساوس و أماني الشيطان بالوحي}}؛ (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۲۳).</ref>؛
#امام علی{{ع}} که [[شاگرد]] و [[یار]] همیشگی پیامبر اکرم{{صل}} به شمار می‌رفت، نه تنها خود، پیامبر اکرم{{صل}} را معصوم می‌دانست، بلکه پس از [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در آشنا کردن مردم با چنین آموزه‌ای تلاش می‌کرد؛ چنان که وی هنگام فرستادن [[نمایندگان]] و [[فرمانداران]] خود به مناطق مختلف، تأکید می‌کرد که [[خداوند]] پیامبرش را [[هدایت]] کرده و برای [[هدایت مردم]] فرستاده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۵.</ref>. ایشان در جریان [[جنگ صفین]] نیز ضمن ابیاتی، [[پیامبر]] را «[[طیب]]» و «مطهَّر» نامید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۶۰.</ref>.
#امام علی{{ع}} که [[شاگرد]] و [[یار]] همیشگی پیامبر اکرم{{صل}} به شمار می‌رفت، نه تنها خود، پیامبر اکرم{{صل}} را معصوم می‌دانست، بلکه پس از [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در آشنا کردن مردم با چنین آموزه‌ای تلاش می‌کرد؛ چنان که وی هنگام فرستادن [[نمایندگان]] و [[فرمانداران]] خود به مناطق مختلف، تأکید می‌کرد که [[خداوند]] پیامبرش را [[هدایت]] کرده و برای [[هدایت مردم]] فرستاده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۵.</ref>. ایشان در جریان [[جنگ صفین]] نیز ضمن ابیاتی، [[پیامبر]] را «[[طیب]]» و «مطهَّر» نامید<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۶۰.</ref>.


خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
{{عصمت افقی}}
{{عصمت افقی}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:عصمت پیامبر خاتم]]
[[رده:عصمت پیامبر خاتم]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش