پرش به محتوا

هانی بن عروه مرادی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = هانی بن عروه مرادی
| موضوع مرتبط = هانی بن عروه مرادی
خط ۴۴: خط ۴۳:
به نظر می‌‌رسد نمی‌بایست هانی خود به [[تنهایی]] به دار الاماره می‌‌رفت و یا اگر هم مجبور بود، تعدادی از شمشیرداران ماهر و [[شجاع]] را به همراه خود می‌‌برد و به آنها سفارش می‌‌کرد تا بیرون نیامده‌ام شما نروید، اما با این خطای [[سیاسی]]، هانی با پای خود به سوی [[مرگ]] رفت؛ البته در بین راه [[احساس]] خطر کرد و با «[[حسان بن اسماء بن خارجه]]» پسر عموی خود در این باره [[مشورت]] کرد و گفت: از پسر زیاد بیمناکم، عقیدۀ تو چیست؟ او [[اطمینان]] داد که خطری تو را تهدید نمی‌کند، سپس هانی با [[قوت قلب]] بیشتری به راه خود ادامه داد تا آنکه نزد [[عبیدالله بن زیاد]] رسید.
به نظر می‌‌رسد نمی‌بایست هانی خود به [[تنهایی]] به دار الاماره می‌‌رفت و یا اگر هم مجبور بود، تعدادی از شمشیرداران ماهر و [[شجاع]] را به همراه خود می‌‌برد و به آنها سفارش می‌‌کرد تا بیرون نیامده‌ام شما نروید، اما با این خطای [[سیاسی]]، هانی با پای خود به سوی [[مرگ]] رفت؛ البته در بین راه [[احساس]] خطر کرد و با «[[حسان بن اسماء بن خارجه]]» پسر عموی خود در این باره [[مشورت]] کرد و گفت: از پسر زیاد بیمناکم، عقیدۀ تو چیست؟ او [[اطمینان]] داد که خطری تو را تهدید نمی‌کند، سپس هانی با [[قوت قلب]] بیشتری به راه خود ادامه داد تا آنکه نزد [[عبیدالله بن زیاد]] رسید.


[[ابن زیاد]] همین که چشمش به [[هانی]] افتاد گفت: « تو با پای خود به [[خانه]] [[هلاکت]] آمدی!» سپس به [[شریح قاضی]] نگاهی کرد و گفت: {{عربی|"أُرِيدُ حَيَاتَهُ‏ وَ يُرِيدُ قَتْلِي‏ عَذِيرَكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرَادِي"}}؛ من قصد [[حیات]] و [[آسایش]] او را دارم، اما او قصد [[مرگ]] مرا؛ اگر این طور نیست بگو کسی بیاید که عذر خطای خود را بخواهد<ref>این شعر منسوب به معدی کرب است و امیرمؤمنان{{ع}} هم همین شعر را برای پسر ملجم خواند، اما علی{{ع}} راست می‌گفت و می‌‌خواست او را از جهنم نجات دهد، اما ابن زیاد جز تزویر و دروغ قصدی نداشت.</ref>.
[[ابن زیاد]] همین که چشمش به [[هانی]] افتاد گفت: «تو با پای خود به [[خانه]] [[هلاکت]] آمدی!» سپس به [[شریح قاضی]] نگاهی کرد و گفت: {{عربی|"أُرِيدُ حَيَاتَهُ‏ وَ يُرِيدُ قَتْلِي‏ عَذِيرَكَ مِنْ خَلِيلِكَ مِنْ مُرَادِي"}}؛ من قصد [[حیات]] و [[آسایش]] او را دارم، اما او قصد [[مرگ]] مرا؛ اگر این طور نیست بگو کسی بیاید که عذر خطای خود را بخواهد<ref>این شعر منسوب به معدی کرب است و امیرمؤمنان{{ع}} هم همین شعر را برای پسر ملجم خواند، اما علی{{ع}} راست می‌گفت و می‌‌خواست او را از جهنم نجات دهد، اما ابن زیاد جز تزویر و دروغ قصدی نداشت.</ref>.


هانی وقتی این [[شعر]] را شنید فهمید که ابن زیاد نظر سویی به او دارد؛ زیرا [[روز]] اولی که ابن زیاد وارد [[کوفه]] شد، هانی را [[احترام]] کرد و اکنون این طور [[خشن]] و تند برخورد می‌‌کند از همین رو پرسید: ای [[امیر]]، چرا این‌گونه صحبت می‌کنی؟
هانی وقتی این [[شعر]] را شنید فهمید که ابن زیاد نظر سویی به او دارد؛ زیرا [[روز]] اولی که ابن زیاد وارد [[کوفه]] شد، هانی را [[احترام]] کرد و اکنون این طور [[خشن]] و تند برخورد می‌‌کند از همین رو پرسید: ای [[امیر]]، چرا این‌گونه صحبت می‌کنی؟
خط ۱۷۶: خط ۱۷۵:


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌ وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[عروة بن نمران مرادی]] (پدر)
* [[عروة بن نمران مرادی]] (پدر)
*[[یحیی بن هانی]] (فرزند)
* [[یحیی بن هانی]] (فرزند)
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


خط ۱۹۱: خط ۱۹۰:


[[رده: هانی بن عروه مرادی]]
[[رده: هانی بن عروه مرادی]]
[[رده:مدخل]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش